شوخ طبع :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شوخ طبع» ثبت شده است

۱۱
بهمن
۰۱

✳️امید ...نسخه ی جالب یک دکتر مزینانی 
                                                                                                
🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️گفته شده که در سالهای بسیار دور در «مزینان» فردی حکیم بوده که درطبابت ید طولایی داشته است.
آن زنده یاد به  «سیددکتر » شهرت داشته و آنطور که پیشینیان و گذشتگان ما به یاد دارند و برای دیگران تعریف کرده اند؛ وی دارای تحصیلات آکادمیک نبوده وبه علم پزشکی روز درعصر خود اشراف نداشته است. لیکن در شغل وحرفه ی پزشکی سنتّی چهره ای بوده  بسیار حاذق و دارای تجربیات ارزشمند.
گفته شده که «سید دکتر» افزون بر همه ی این امتیازات؛ دستش نیزبسیار پرخیر و برکت یا به روایت قدیمی ها سبک  ونَفَسِ گرم او‌هم مزیدی بر این محاسن بوده است؛ به گونه ای که  بیشتر بیماران با یکی دوبار مراجعه به ایشان بهبودی کامل یا نسبی می یافتند وتا حد باور نکردنی درد و آلام آنها رو به کاهش و التیام می یافته است.

روزی فردی از همشهریان که از شدت بیماری رنج بسیار می برده وحال عمومی او چندان رضایت بخش نبوده وحتی خانواده اش نسبت به بهبودی و برگشت او به زندگی از همه جا ناامید شده بودند از «سیّد دکتر»درخواست میکنند تا بیمار موصوف را ویزیت ومعالجه کند.

وی به اتفاق چند نفر ازهمشهریان به منزل فرد مریض می رود و همگی مشاهده می کنند که او درحال احتضار بوده و اصطلاحاً فرد بیمار  پا به قبله بوده است!!!

یک نفر ازجمع همراهان وقتی مریض را درحال احتضار میبیند به دکتر می گوید:
جناب دکتر! کار مریض تمام شده ونفس هایش به شمارش افتاده است وطبابت در موردش بی نتیجه است و ثمر بخش نیست.این درحالی بوده که شخص مریض این مطالب را می شنودودراثر القای انرژی منفی توسط آن شخص بیشتر نگران بیماری خود می شود!!

سید دکتر هم از  انرژی منفی که به بیمار القاء می شود به شخص القاء کننده می گوید:
ایشان مورد خاصی ندارد حتی از من و شماهم سالم تراست !!!
سپس دکتر روبه مریض می کند و می گوید:
 برای اینکه این آقا بداند که تو از او و من سالم تری از بستر بلند شو وبا کمک من چند قدم در فضای اتاق راه برو تا همگی بفهمند که  مشکل خاصی نداری!!!
 
مریض موصوف هم با زحمت از بستر بیماری بلند میشود و درحالی که «سید دکتر » به او کمک می کند تا برای چند لحظه  وچند قدم درفضای اتاق راه برود از بیمار می خواهدتا تکیه به دیوار دهد و قدری بنشیند و مریض هم به هر زحمتی که شده توصیه ی او را می پذیرد.
دراین حالت «سید دکتر» سخنانی  می گوید که علاوه بر اینکه به بیمار امید و قوت قلب و انرژی مثبت می دهد چاشنی طنز و خنده هم  به سخنان خوداضافه می کند  که درنهایت همه ی همراهان از جمله شخص مریض می خندند و انبساط روحی خاصی پیدا می کنند!!!

پس از صدور دستورات پزشکی لازم و تجویز دارو وبا توجه به اینکه بیشتر داروها در آن روزگار از نوع  گیاهی بوده ؛گفته شده که بیمار مذکور بعداز مدتی بهبودی حاصل کرده؛ بطوریکه چندین سال توانسته به زندگی خود ادامه دهد ضمناً نگرانی ودلواپسی  هم ازبابت مریضی خود نداشته است.

پس از خارج شدن «سید دکتر» و همراهان از منزل بیمار او به فردی که با حرفهای مأیوسانه اش آنهم به دلیل اینکه آداب عیادت را نمی دانسته وسهواً انرژی منفی به مریض منتقل می ساخته تذکرمی دهد که:

مرد حسابی ؛چگونه است  شما که کوچکترین اطلاعاتی از دانش پزشکی نداری  می دانی که کار بیمار تمام شده است من که طبیب هستم نمی دانم ؟؟؟!!
وادامه می دهد که  درروایات به نقل از پیشوایان دینی ما آمده:
 وقتی به عیادت مریضی رفتی سعی کن تا به او امید و دلداری وانرژی مثبت دهی نه اینکه آیه ی یأس یا ناامیدی بخوانی زیرا انرژی مثبت  دادن به مریض؛ درارتقای حالت روحی و روانی مساعد او ومآلاً از طبابت کردن اولویت بیشتری داشته وتأثیر شگرفی مبنی بر روند رو به بهبودی بیمار دارد.

برابر اظهارات آقای حسین محمّدی مزینان و به نقل از کهنسالان؛
..... سیّد دکتر؛ نام «ابراهیم » را داشته که اصالتاً شیرازی بوده و به دلیل فعالیّت های سیاسی در سال های قبل از ۱۳۲۰ شمسی به مشهد مقدّس سپس به سبزوار تبعید و عاقبت الامر مزینان را برای سکونت انتخاب می کند.
از ایشان فرزندی به جای نمانده و برابر وصیتش پیکر این پزشک حاذق و سبک دست در امامزاده سیّد علی اکبر علی آباد (درشمال شهرستان داورزن) جنب درب ورودی و سمت راست نبش رواق به خاک سپرده شده است.خدایش بیامرزد.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۰
آذر
۰۱

💠 از حسن تا  نایب حسن و از نایب حسن تا نایب حسن خان....

✍️ مدت ها بود که تصمیم داشتم داستانی خواندنی از یک همشهری مزینانی بنویسم اما متأسفانه ضیق وقت اجازه نمی داد وچند بار هم فرازهایی از ماجرا را تایپ کردم تا پس از اتمام در اختیار ادمین محترم این کانال جهت نشر قرار دهم لیکن مشغله کاری این اجازه را از بنده دریغ کرد.

ماجرا بر می گردد به قبل از پیروزی انقلاب اسلامی که شادروان علی آقای صدیقی فرزند مرحوم حاج ملا احمد این قصه را برایم تعریف می کرد.

گفتنی است زنده یاد صدیقی اگر چه کم صحبت و درعین حال خوش مشرب بود اما در زمینه های تاریخ مزینان بویژه در حوزه سیاست نه تنها دستی بر آتش داشت بلکه ساعت ها قادر بود تا پیرامون برخی مسائل مطالب شیرین و شنیدنی بیان کند.

جناب صدیقی اظهار می داشت: «من شنیده ام در سابق فردی بوده به نام «حسن »که به مرور زمان به «نایب حسن »و  سپس به «نایب حسن خان » به شهرت رسید!! و بنده هم از ایشان سوال نکردم که اطلاعات بیشتری از نایب حسن خان بدهد که از کدام خانواده یا قبیله ای بوده؟ (شایدم در آن تاریخ که ماجرا بر می گردد به حدود بیش از ۱۵۰ سال قبل پرسیدن این سوال چندان هم در اصل داستان نقشی ایفا نمی کرد.)

مرحوم صدیقی درادامه می گفت: حسن آقا فردی بی سواد و از نظر تأمین معیشت در تنگنا واز آنجا که کارگر ساده ای بیش نبوده، بیشتر اوقات جهت کارگری به گرگان یا تهران می رفته ضمن اینکه خوش هیکل و نیروی بدنی قوی نیز داشته است.

حسن یک بار که قصد مسافرت از مزینان به تهران را داشته پس از چند روز به سمنان می رسد و دقیقاً زمانی بوده که خط تلگراف از تهران به مشهد که در مناقصه یک شرکت انگلیسی بوده تا سمنان اجرا شده و مهندسین و کارگران برای ادامه آن مشغول فعالیت بوده اند.

ایشان با خودش فکر می کند ‌من که برای کارگری به تهران می روم شاید این شرکت به کارگر نیاز داشته باشد چه بهتر که بپرسم تا بلکه در همین جا مشغول به کار شوم.

  بر اساس نقل قول آقای صدیقی در آن تاریخ سیم و تیرها و دیگر ملزومات با کشتی از خارج به بنادر جنوب ایران می آمده سپس با شتر حمل می شده ضمناً جرثقیل هم وجود نداشته تا کارها را تسهیل کند لذا نوع کار ایجاب می کرده تا از کارگرانی که نوعاً قد بلند و از نیروی بدنی مطلوبی بر خوردار بوده اند کمک بگیرند و حسن هم چنین ویژگی ها را داشته است.

وقتی حسن به مدیر پروژه مراجعه و درخواست خودرا مطرح می کند از آنجا که می بینند فردی است قوی هیکل با اندامی درشت و زور و بازوی قدرتمند با پیشنهاد وی موافقت ومشغول به کار می شود و بیش از ۳ سال زمان می برد تا خط تلگراف از سمنان به مشهد می رسد ضمن اینکه اداره مخابرات خراسان تعدادی از همین کارگران از جمله حسن را که دارای تجارب کاری در حرفه سیم بانی هستند ونیز افراد موجهی بوده اند استخدام می کند.

در آن زمان هر شخصی که در استخدام دولت بوده و مواجب می گرفته عنوان «نایب» به معنی کارگزار یا مستخدم دولت را داشته است لذا از اینجا حسن به «نایب حسن » مشهور و او را به همین نام نیز صدا می زنند.

از آنجا که نایب حسن، کارگری بوده نجیب و مطیع و فرمانبردار از این رو شرکت پیمانکار خارجی  به ایشان نیز پیشنهاد می دهد تا در اختیار شرکت مذکور باشد و از استخدام در پست وتلگراف انصراف دهد و ضمناً با وی به خارج از کشور برود مع ذلک نایب حسن موافقت نمی کند.

برابر پیشنهاد نایب حسن و به منظور نوعی تشکر کردن از توجهات مدیر شرکت خارجی از مهندس مربوطه دعوت می کند تا چند روزی به مزینان بیاید و او هم می پذیرد وبه دیار مزینان می روند که پس از پذیرایی به هنگام‌جدایی؛  مهندس موصوف مقداری پوند انگلیس قابل توجهی به نایب حسن به عنوان هدیه می دهد.
درضمن مهندس می گوید : می خواهم سه موضوع را یاد آوری وبه تو وصیت کنم و درصورتی که گوش دهی و قول بدهی که عمل کنی بگویم ودر غیر این از خیرش بگذرم؟ و ایشان هم قول می دهد.
مهندس می گوید:
۱_ این پول را در هیچ راهی خرج و هزینه نکنی از همین آب و ملک مزینان خریداری کن( ایشان هم بیش از ۱۲ ساعت آب و زمین مزروعی در مزینان خریداری می کند و از این به بعد به همین اعتبار مردم به این فرد ملاک، عنوان  نایب حسن خان می دهند.)

۲_ در مملکت تو جسارتاً اغفال کننده زیادند سعی کن اغفال نشوی تا ازت بهره برداری نکنند.

۳_در کشور تو هنوز مردم به آن حد از قوای فکری و دماغی و روشن فکری نرسیده اند تا معنا ومفهوم حزب یا گروه یا دسته را بفهمند لذا مبادا از آنها پیروی کنی چونکه این ها همگی نه تنها خود را به چاه می افکنند بلکه کسانی هم که از آنان تبعیت می کنند در نهایت به چاه می افتند.

گفته می شود که؛ مرحوم  نایب حسن خان این وصایا را به گوش سپرده وتا زمانی که در قید حیات بوده به آنها نیز عمل می کرده است.»

 

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

 

ادامه دارد...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی