عبداله محمدی مزینان :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عبداله محمدی مزینان» ثبت شده است

۲۸
بهمن
۰۲

🌴خویش

او به آغوش ، خودش را برساند کافی ست
نا توانیم ، ولی او بتواند کافی ست

ما که ماندیم و خود و خویش ، دگر شخص نماند
خویش در بند خود و خویش بماند کافی ست

طلب روضه ی رضوان که نداریم از دوست
لیک ، آتش ز دل و جان بستاند کافی ست

هیچکس نیست دمی تا غم دل گویم لیک
گر خداوند از این درد بداند کافی ست

به لبم هر قدمم شکر ولی ظالم عشق
تن فرتوت مرا گر ندواند کافی ست

پیر مردی به من خسته به لبخندی گفت
عاشق ار در ره دل جان برهاند کافی ست

کی توقع شده تا دیده ببیند ، فریاد ؟!
چشم تو در ره او خون بچکاند کافی ست

گر چه آن دوست نخواند همه اشعار مرا
شعرِ بر سنگ مزارم که بخواند کافی ست
 

🌹شاعر؛ عبداله محمدی مزینان (فریاد خراسانی)

  • علی مزینانی
۱۲
دی
۰۲

🌴شوق عذاب

شوق من غیر عذاب از پس بیداری نیست
مستیَم ده ، که مرا حاجت هوشیاری نیست
 

شاخه ی عشق تو ای گل ز دلم قطع نشد
چون فراموشی دل رسم وفاداری نیست
 

جز خدا با صنمی شکوه از عشقی نکنم
که خدا هست ، غمم مشکل دشواری نیست
 

آمدی گر به صف جور و جنون ،می دانی !؟
وقت خودکامگی و فرصت مختاری نیست
 

نیستم طالب عشقی که به دل خون نکند
مزه ی عشق برادر به سبک باری نیست
 

خوش به چشمان تو و بد به رخ و دیده ی من
که به چشمم به جز از خون ز جفا جاری نیست
 

دست ها هر دو قلم ،تیغ به پا ،خار به چشم
زخم شمشیر تو ای عشق به من کاری نیست
 

ای تو فریاد که از دست خودت محزونی
باز برخیز که وقتی به غم و زاری نیست
 

سینه می سوزد و دل باز جنون می طلبد
باز تنهایی و در راه بلا یاری نیست
 

🌹شاعر؛ عبداله محمدی مزینان (فریاد خراسانی)

  • علی مزینانی
۰۷
مهر
۰۲

🌴تناقض

به آن روزی که دل دادم خوشی از خود ستاندم من
به کس رازی نگفتم تا که جان بر لب رساندم من

عجب این دل که هر کاری بخواهد می کند اما
عجب این من که مرغ بخت را از بام راندم من

درون کشور صلح از برای عشق بد نامم
که پای دل نشستم تا که خود بر خون کشاندم من

عجب این من که با شادی سحر تا شام می آسود
از این دلدادگی اما به غم خود را نشاندم من

نه از روی تشابه یا که تقلید است نام من
برای گفتن غم خویش را فریاد خواندم من

همین دل دل کنان از دادِ دل، از دلبرم دل زد
دلا من شرمسارم، موج خون بر دل فشاندم من

به خاطر نیست آن روزی که خاک و گرد این غم را
به لطف عقل از این سینه و این دل تکاندم من

رفیقان دعوت از یاری دگر کردند خود، اما
به لطف غیرت این عاشقی در عشق ماندم من

کمال از درد می بارد، ولی شادی پر از نقص است
تناقص های بسیاری در این غمنامه خواندم من

🌹شاعر؛ عبداله محمدی مزینان (فریاد خراسانی)

  • علی مزینانی
۰۷
شهریور
۰۲

🌴جلوه ی غم

در عشق پدر مانده مگر تا که در آید
بهتر که کنون عمر منِ خسته سر آید
 

در باغ خزان خویش مکن خادم خاشاک
صد سال به این باغْ هرس بی ثمر آید
 

عاشق که شوی در غم عشقت خبری نیست
از اشک و ز چشمان تو خون جگر آید
 

می سوزم از این غم که غمم پیش همه خلق
نا چیز کند جلوه و یا مختصر آید
 

عاشق نه همان است که مشغول حساب است
دلداده همان است که بی خیر و شر آید
 

محشر که شود عقل خجل می شود اما
در روز جزا این دل خون مفتخر آید
 

ما آن گلِ در گوشه ی باغیم و نژندیم
کو صاحب باغی که ز خس در نظر آید
 

ما تجربه های غم این عمر عزیزیم
کو تجربه ی غم که چو ما معتبر آید
 

“فریاد”به شعر آمده تا کاش نویسد
شعر و غزل تر اگر از دست بر آید


🌹شاعر؛ عبداله محمدی مزینان (فریاد خراسانی)

 

  • علی مزینانی
۰۴
تیر
۰۲

 

🌴خاک امید

دشمنان حاضر ولی از یار غیبت مانده است
بار خود را بست و رفت از او مصیبت مانده است

واژه های نا مناسب هست ، اما بهتر است
این که در دل جای خالی از محبت مانده است

تحفه گر دشمن بیارد یادگاری ،عاقبت
باز می بینی که از این قوم نکبت مانده است

یاوه گو را گو که بس کن عمر را دادی ز کف
بی خرد دیگر چه وقتی بهر صحبت مانده است

دم به دم مرغ سحر در گوش من نجوا کند
مرغ شوم شام هست ،او از چه بابت مانده است

خاک امّید مرا با نا سرشتند از ازل
عاشقان دیگر مگر در سینه رغبت مانده است؟

داده ای بر باد ای فریاد عمر خویش،با
این دعا هایی که بر لب بی اجابت مانده است

🌹شاعر؛ عبداله محمدی مزینان (فریاد خراسانی)

  • علی مزینانی
۱۹
اسفند
۰۱

🌴دستاورد

من کوه رنجم ،بی نصیبم ،درد می دانم
از کنج عزلت در اتاق سرد می دانم

تنهایی محضم مخاطب نیستم در جمع
جمع کثیری از ضمیر فرد می دانم

جنگی ندارم با کسی از این همه مشکل
تقدیر من با زندگی این کرد ،می دانم

دنیا پر از زنها و مردان است اما من
هر کس ز خاکستر بر آید مرد می دانم

فریادِ تاسِ جفتِ بد هنگام و بی وقتم
من خویش را تسلیم تخت و نرد می دانم

ای ساقی از جام ازل این تشنه را دریاب
من عاشقی را با تو دستاورد می دانم

وقتی که این دنیا تو را در جهل می خواهد
من حاصل فهمیدنت را طرد می دانم

حتی اگر شهنامه بنویسی تو ای "فریاد"
وقتی که بی دردی شعارت زرد می دانم

از شادی و عشرت به دفتر هیچ شعری نیست
من از دل رنجیده و پر درد می دانم

🌹شاعر؛ عبداله محمدی مزینان (فریاد خراسانی)

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۵
دی
۰۱

🌴حقیقت

مادر موسی هراسش کوسه های نیل نیست
او خدا را می شناسد ،دین او تکمیل نیست؟

درس های زندگی را گر بخوانی یک به یک
درک این مطلب کنی هر قصه جز تحصیل نیست

هیچ چیزی جز حقیقت نیست جانا مصلحت
گر همین مصرع بفهمی حاجت تمثیل نیست

اهل هر دینی به یک منجی بشارت می دهد
منجی عالم نیا ، اصرار بر تعجیل نیست

این جماعت با همه خویشان خود هم دشمن اند
سرنوشتت غیر شرح قصه ی هابیل نیست

ای برادر جان مرا زخم زبانت می کُشد
هیچ فرقی بین امیال تو و قابیل نیست

ای زلیخا هیچ می دانی چرا گشتی جوان؟
غیر درس عشق درسی اندر این تبدیل نیست

ای که نه انسان شناسید و نه حتی ربّ خویش
 سرگذشت قومتان مانند عام الفیل نیست!؟

غیر انسان بودنت چیزی نمی خواهد خدا
این خدا مانند انسان بنده ی تجلیل نیست

موعد مرگت اگر باشد خودش گیرد ز تو
جانت عزرائیل و دیگر فرصت تحویل نیست

هر چه لازم بود گفتم از برای حال تو
بس کن ای زاهد که ما را حال این تحلیل نیست

ساقیا "فریاد" را جام بلا دادی ولی
نیست غم،پُر کن که ما را خواهش تقلیل نیست
 

🌹شاعر؛ عبداله محمدی مزینانی "فریاد"

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۰
آذر
۰۱

🌴پیمان

بوسه هایت را حرام دیگری کردی ،برو
کذب می گویی که از جنس غم و دردی،برو
 

من تمام عمر با گرمای دل دنبال تو
تو هنوز اما برای عشق من سردی،برو
 

عشق یادت داده ام حال امتحانم می کنی؟
بدترین شاگرد عشقی بس که نا مردی برو
 

آمدی حال خراب آوردی و درمان شدی
سبز رفتی از برم اما کنون زردی،برو
 

من تو را آیینه وار از غم زدودم بی وفا
باز می گردی به من وقتی پر از گردی؟برو
 

دست پر رفتی مرا تنهای تنها بی پناه
دست غم دادی و دستی پوچ آوردی،برو
 

فکر می کردی که می آیی یک  آغوش باز
منتظر داری ولی از دید من طردی ،برو
 

عشق پیمانی مقدس بود در آیین ما
این قداست را مکدر در دلم کردی، برو

 

🌹شاعر؛ عبداله محمدی مزینان(فریاد)

 

 

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی