خاطره یک معلم مزینانی / هدیه معلم به دانش آموز
خانم فرح مزینانی، یک خانم معلم موقر و جدی است که 20 سال است به عنوان معلم مقطع ابتدایی، با پسربچه های کلاس سومی سر و کله می زند. او در گفت و گو با زندگی سلام، خاطره ای از یکی از روزهای معلمِ دوران تدریسش تعریف می کند که جالب و خواندنی است:
«حدود هشت سال قبل، دانش آموزی داشتم که پدرش فوت کرده بود و به تنهایی با مادرش زندگی می کرد. مادر و پسر از شهری دور به مشهد مهاجرت کرده بودند و اینجا تنها و غریب بودند. درست شب دوازده اردیبهشت، از آنجا که همیشه همه دانش آموزانِ من و خانواده هایشان، شماره تلفنِ مرا دارند، تلفن منزل زنگ خورد و پشت خط، مامانِ این بچه بود که با لحن غمگینی توضیح داد پسر بچه زمین خورده و مچ پایش آسیب دیده است و حالش خوب نیست. خب من طبیعتا اظهار تاسف و همدلی کردم و تاکید کردم اگر فردا نتوانست به مدرسه بیاید، مشکلی نیست و درس را برایش تکرار می کنم و گوشی را گذاشتم. هنوز نیم ساعت نگذشته بود که دوباره تلفن زنگ خورد و باز هم مادرِ بچه بود که همان حرف ها را تکرار کرد. این بار که تلفن را قطع کردم، همسرم که شاهد مکالمه ما بود گفت: «فکر می کنم این مادر با این کار و با توجه به شرایط خانوادگی اش، از تو کمک می خواهد اما خجالت می کشد بگوید. حاضر شو برویم دیدنشان.» قبول کردم و سریع آماده شدیم و یک هدیه کوچک برای بچه تهیه کردیم و به خانه شان رفتیم. همسرم چون از ارتوپدی سررشته دارد، به درمانِ پای بچه پرداخت و من هم سعی کردم مادر را آرام کنم. خلاصه اینکه همه شاد شدند و من هم در روز معلم، شادی و رضایتمندیِ متفاوتی را تجربه کردم.»
به جمع شاهدان کویردر تلگرام بپیوندید: https://telegram.me/shahedanemazinan