با شهدای مزینان...شهید علی مزینانی :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

با شهدای مزینان...شهید علی مزینانی

چهارشنبه, ۴ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۰۸ ب.ظ

 

  ✍️علی مزینانی فرزند اکبر حاج محمدعلی متولد اول شهریور 1346 در مزینان...

این تمام مشخصات شناسنامه ای شاهد کویر مزینان است که هرکس او را دیده بود براین نوشته ی ما مهر تأیید می زند ؛ علی مؤدب، سر به زیر و شجاع و ساده زیست و ساکت و صبور بود .

🔹علی قصه ی ما تا کلاس پنجم ابتدایی بیشتر درس نخواند و به خاطر زورگویی ناظم او مدرسه را رها کرد و به کمک پدر شتافت و تا روزی که به جبهه اعزام شد در کار کشاورزی و دامداری یار و مددکار پدر و خانواده بود.

🔹علی با همان جثه ضعیف همیشه با افراد بزرگتر از خودش رفاقت داشت و همه فکر می کردند هم سن و سال آنهاست که از نظر جسمی لاغر و کوتاه قد مانده است . اما او گرچه ساکت و آرام به نظر می رسید ولی با چهره معصومانه مظهر غیرت و وفا بود و سر نترسی داشت . یکی از رفقایش تعریف می کرد: روزی در صحرای مزینان با چند نفر غریبه دعوایم شد و در حالی که از همه جا قطع امید کرده بودم نمی دانم علی که به دنبال گوسفندانش بود چطور خود را به معرکه رساند و آنها وقتی این جوان را با چوبی در دست دیدند پا به فرار گذاشتند.

🔹او  اوقات فراغتش را در بسیج می گذراند و دی ماه سال 1364 برای اولین بار همراه با جمعی از جوانان مزینانی عازم جبهه شد و این اعزام او را برای همیشه در جبهه ماندگار کرد و عاقبت در چهارم دی ماه 1365 در کربلای شلمچه به آرزوی خود رسید و به خیل شهدای والامقام دفاع مقدس پیوست و پیکر مطهرش در گلزار بهشت علی (ع) مزینان آرام گرفت.

📢یکی از همرزمان شهید می گوید: قبل از اعزام به من گفت برویم سر مزار شهدا فاتحه ای بخوانیم وقتی آنجا رسیدیم گفت من شهید می‌شوم شما بگویید که مرا این جا دفن کنند و به محل مزار خود اشاره کرد. در هنگام عملیات در قایق نشسته بودیم و شعری با خودش زمزمه می کرد ناگهان صدایش قطع شد وقتی دقت کردم دیدم گلوله به قلبش اصابت کرده است .

راستش رو بگو  کدام علی ؟!

📣راوی ؛ علی مزینانی عسکری

✍️اسم هردو نفر ما علی بود اسم پدرها و پدر بزرگانمان هم شبیه به هم. هر دو سال 1364 به جبهه اعزام شدیم و از همان لحظه ی اول مشکلات کارگزینی و حضور و غیاب شروع شد این موضوع با رفتن من به پادگان حمیدیه و ماندن آن علی در پادگان شهید برونسی حل شد اما دردسر بزرگتر برای نامه رسان مزینان مرحوم حاج سیداحمد جلالی بود که وقتی یکی از ما نامه می نوشت نمی دانست الآن باید برای کدام خانواده ببرد.

🔹بعداز عملیات والفجر هشت نوبت به کربلای چهار و پنج رسید آن علی زودتر به جبهه رفت و یک روز غروب که به اتفاق دو سه نفر از دوستان مقابل ترانس برق روبروی دفتر پست تلگراف نشسته بودیم نامه رسان مهربان با موتور به ما نزدیک شد و از خورجینش یک نامه در آورد و گفت : خب الآن شما بگویید این نامه برای کیست ؟ دوستانم تعجب کردند و متحیر که منظور آقا سید چیه؟

سید لبخندی زد و گفت : این دوتا من رو بیچاره کردند خودتون ببینید؛ فرستنده علی مزینانی اکبر محمدعلی برسد به دست علی مزینانی اکبر محمدعلی!!

🔹این تمام ماجرا نبود عملیات کربلای چهار آن علی شهید شد و والدین من در مجلس عروسی عمه ی ما بودند و از همه جا بی خبر و ناگهان طبق  معمول از بلندگوی بسیج مزینان برای مراسم تشییع شهید مردم را دعوت کردند و گوینده اعلام می کند: فردا مراسم تشییع پیکر شهید علی مزینانی فرزند اکبر حاج محمدعلی تشییع می شود...  به همین آسانی مجلس عروسی تبدیل به عزا می شود و هرچه اطرافیان می کوشند که برای مادر ما تفهیم کنند که این علی پسراکبر حاج محمدعلی است نه اکبر محمدعلی او قبول نمی کند.

از آن طرف صبح روز بعد به اتفاق چندنفر از دوستان مزینانی خودمان را به مخابرات اهواز رساندیم و هنوز از پشت گوشی به مرحوم جلالی که هم کار مخابرات و هم نامه رسانی را انجام می داد گفتم : الو من علی اکبر محمدعلی هستم . دستپاچه گفت: علی جان گوشی گوشی که مادرت بنده ی خدا از کلّه ی سحر اینجاست. بیا بنده ی خدا این هم علی

مادر که گوشی را گرفت گفتم: سلام  گفت : تو کیستی؟ ... گفتم: مادر منم علی ...گفت : کدوم علی علی ما شهید شده تو داری صداش رو در میاری!... گفتم : نه مادر اون علیِ اکبرِ حاج محمدعلی است من زنده ام  ...

👈نمی دانم کی باور کرد که من زنده ام و آن علی شهید شده چون در همان لحظه، خیابان مخابرات اهواز را نیروهای صدام بمباران کردند و ما دیگر صدایی نمی شنیدیم... 

#شهید_علی_مزینانی

#عملیات_کربلای_چهار

🔺سفارش شهید علی مزینانی


خواهرانم: اگر می خواهید راه شهیدان را ادامه دهید باید حجابتان را حفظ کنید چون حجاب شما کوبنده تر از خون من است. شما می توانید با حجابتان مشت محکمی بر دهان منافقین بزنید.

 

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">