چرا نام شریعتی بر هیچ دانشگاهی نیست؟
طرح یک سئوال در آستانه سالگرد درگذشت دکترعلی شریعتی مزینانی
چرا نام شریعتی بر هیچ دانشگاهی نیست؟
فضلالله یاری (روزنامهنگار)
به تصاویر روزهای اول انقلاب که نگاه کنیم چند عکس در میان تظاهر کنندگان دیده میشود که نشاندهنده اقتدا و خطگیری انقلابیون از آنان بوده است. اگر به بسامد تکرار این عکسها قضاوت کنیم، به ترتیب، امام خمینی، دکتر علی شریعتی، آیتالله طالقانی و دکتر محمد مصدق را میتوان پرتکرارترین عکسها بالای سر تظاهرکنندگان دانست.
در این میان اگرچه امام، رهبر اصلی انقلاب به شمار میرود، اما دیگران نیز سهمی داشتهاند. آیتالله طالقانی اگرچه از روحانیون انقلابی بود، اما در میان گروههای سیاسی غیر روحانی نیزمحبوب بود و اگرچه در میانه دو طیف روحانیون و غیر روحانیون ایستاده بود و تلاش داشت که هردوطرف را در خیمه انقلاب نگه دارد، اما مرگ زودهنگاماش او را از عرصه دور کرد تا تنها نامش بر بعضی خیابانهای کشور و بر صفحاتی از تاریخ معاصر به یادگار بماند. دکتر محمد مصدق که تنها از این زاویه که پیرواناش از مخالفان نوع حکومتداری محمدرضا شاه بودند، به عنوان یک سمبل تصویرش در دست برخی از هواداران او بود؛ هوادارانی که نزدیک به 25 سال نمیتوانستند نامش را برزبان بیاورند وتصویرش را دردست بگیرند. انقلاب فرصتی برای رهیدن از این اختناق بود، اگرچه خیلی زودتر از آن چه که فکرش را میکردند، این تصاویر از خیابانها جمع شد و نام مصدق به انزوای 25 سال گذشته خود برگشت.
اما تصویر دیگر متعلق به دکتر علی شریعتی بود؛ همو که در ابتدای انقلاب «معلم انقلاب» خوانده میشد. به اعتبار استادی در دانشگاه فردوسی مشهد، معلم بود و به گمان آن که به دست ساواک ترور شد، نیز شهید خوانده میشد. از این رهبران عملی وفکری انقلاب نامهایی بر برخی از اماکن مانده است. اما در این زمینه سئوالی خود را نشان میدهد که در ادامه به آن پرداخته میشود.
دانشگاههای کشور در سالهای پیش از انقلاب به منبعی مهم برای تامین نیروی انسانی انقلاب علیه طاغوت بدل شده بود. انجمنهای اسلامی دانشجویان، انجمنهای اسلامی استادان، سازمان مجاهدین خلق، سازمان فداییان خلق، سازمان جوانان حزب توده و برخی دیگر از گروههای کمتر آشنا در میان دانشجویان به یارگیری میپرداختند.
در این میان گروههای مدعی ایدئولوژی اسلامی اگرچه شنوای سخنان روحانیونی چون طالقانی، مطهری و آیتالله خامنهای بودند، اما گوشی تیزتر به سخنان استادی داشتند که از دانشگاه فردوسی مشهد آمده بود و با کت و شلوار و کراوات به مانند روحانیون در مساجد وحسینیهها سخن میگفت، اگرچه لحنی دیگر داشت و زبانی دیگر. اما از علی؛ حقیقتی بر گونه اساطیر میگفت و از فاطمه که تنها او میتوانست فاطمه باشد و حسین را وارث آدم میدانست.
با این همه پس از انقلاب، انقلاب فرهنگی سبب شد تا این منبع مهم کادرسازی پیش از انقلاب و البته مرکز یارگیری گروههایی که به مخالف نظام تبدیل شده بودند، به مدت 30 ماه تعطیل شود. از آن پس دانشگاهها در حالی آغاز به کار کردند که پیش از آن ستادی برای تصفیه استادان و دانشجویان شرقزده و غربزده تشکیل شده بود.
تا دانشگاه بازگشایی شود، در کشور اتفاقات مهمی رخ داد، برخی از رهبران انقلاب (اعضای شورای انقلاب، رئیس جمهور، رئیس قوه قضائیه، نخستوزیر، فرماندهان جنگ، ائمه جمعه و برخی دیگر از چهرههای منتسب به انقلاب) به وسیله ترور از میان رفتند. در این میان دانشگاهها به عنوان نمادهایی برای بزرگداشت نام این رهبران در نظر گرفته شد و هم اکنون دانشگاه شهید بهشتی، دانشگاه شهید رجایی، دانشگاه شهید باهنر، دانشگاه شهید مفتح، مدرسه عالی شهید مطهری، دانشگاه شهید چمران، دانشگاه شهید مدنی، دانشگاه شهید ستاری، دانشگاه شهید مجید شریف واقفی و دانشگاه شهید اشرفی اصفهانی دانشگاههایی است که در کشور به نام سران انقلاب نامگذاری شده است.
برخی از این چهرهها اگرچه در دانشگاه درس خوانده بودند، اما به عنوان یک چهره دانشگاهی شناخته نمیشوند. در این میان شهید مطهری و شهید مفتح یکی پیش و یکی بعد از انقلاب استاد دانشکده الهیات دانشگاه تهران بودند و چهره دانشگاهی شناخته میشوند. شهید چمران علاوه بر تحصیلات دکتری در رشته فیزیک پلاسما اما به جز تحصیل در مقطع لیسانس هیچ فعالیت دانشگاهی در ایران نداشت. مجید شریف واقفی یکی از رهبران سازمان مجاهدین خلق بود که توسط دیگر اعضای منشعب سازمان که مارکسیسم را به جای اسلام نیروی محرکه خود قرار داده بودند، به خاطر مقاومت برسر این تغییر کشته شد و پس از انقلاب ناماش برسر یکی از مهمترین دانشگاههای کشور باقی ماند. علت آن نیز این بود که مجید شریف واقفی از فارغالتحصیلان دوره اول مهندسی برق این دانشگاه بود. اتفاقی که البته اگر یکی دوسال دیگر به تاخیر افتاده بود، هیچ گاه به فرجام نمیرسید.
در این میان شهید بهشتی و شهید باهنر اگرچه تحصیلات دانشگاهی داشتند، اما به حضور در بدنه آموزش و پرورش و تشکیل مدارس خاص مشهور بودند. شهید رجایی نیز اگرچه تحصیلات دانشگاهی داشته، اما به شخصیتی آموزش و پرورشی مشهور بوده است. آیتالله مدنی و آیتالله اشرفی اصفهانی نیز چهرههای حوزوی انقلاب بودند که هدف ترورهای سالهای اول انقلاب قرار گرفتند و نامشان به عنوان شخصیت مرکزی انقلاب در استانهای محل زندگی و فعالیتشان بر سردر دانشگاهها نشست.
در این میان نام دکترعلی شریعتی غایب بزرگ این فهرست بر سردر دانشگاههای ایران است. اگرچه نامش بردانشکدهای که در آن تدریس میکرد در دانشگاه مشهد نشسته است، اما او همه الزامات را داشت که نامش بر سر در یک مرکز بزرگ آموزش عالی کشور نوشته شود.
او معلم انقلاب نام گرفت؛ عنوانی بزرگ که از او چهرهای بارز میساخت به عنوان یک نماد انقلابی. در مشهورترین دانشگاههای کشور و جهان تحصیل کرد و با نامهای بزرگی از جهان دانش و سیاست معاشرت داشت. او در ایران در دانشگاه فردوسی مشهد به تدریس پرداخت. بیشترین ارتباط را با قشر دانشجو برقرار کرده بود و آنان را به اسلام سیاسی (که مورد نظر رهبران انقلاب اسلامی بود) نیز راهنمایی میکرد و برخی از گروههای مسلح که در سالهای پیش از انقلاب چراغ مبارزه را با جرقه اسلحه خود روشن نگاه داشته بودند، متاثر از تعالیم او بودند. او نیز به مانند رهبران انقلاب سالهایی را در زندانهای شاه گذراند و همواره مورد آزار دستگاه امنیتی نظام سابق (ساواک) بود و سرانجام این که در حالی در گذشت که بسیاری از رهبران انقلاب و روحانیون و انقلابیون در ایران وخارج از کشور عنوان «شهید» را بر او گذاشته بودند و از این منظر نیز تبلیغات وسیعی علیه حکومت شاهنشاهی ترتیب داده بودند. تشییع جنازهاش به مراسمی برای تجمع بسیاری از سازمانهای انقلابی و آزادیبخش منطقه و جهان تبدیل شد وهمه اینها از او چهرهای ساخته بود در طراز رهبران انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران. از همین رو بود که عکس او پس از تصویر رهبر انقلاب در دست مردم عصیانزده ایران در همه نقاط کشور بیشترین تکرار را داشت.
نام شریعتی همه شرایط لازم را برای این که نامش بر یکی از دانشگاههای کشور قرار بگیرد داشت و اگرچه نامش بریکی از مهمترین خیابانهای پایتخت نشست، اما این اتفاق درباره مکانی که با نام و عملکرد او قرابت بیشتری داشت، نیفتاد. اگرچه مخالفتها با روش واندیشههای شریعتی در میان رهبران انقلاب یکی دوسال پس از انقلاب شکل عملی به خود گرفت، اما در همان سالها سازمان مجاهدین خلق توانست نام یکی از رهبران خود در پیش از انقلاب را بر تابلوی دانشگاه آریامهر حک کند. اتفاقی که پس از جدایی خونبار این سازمان از بدنه رهبری انقلاب همچنان ماندگار شده است و هماکنون مهمترین دانشگاه ایران در حوزه علوم پایه نام یکی از دانشجویان سابق خود را بر سر در خود دارد.
شاید این سخن نیز گفته شود که گذاشتن نام شریعتی بر دانشگاههای ایران چه امتیازی داشت، وقتی کتابهایش هنوز با ممیزی درگیرند؟ وقتی علیرغم گذشت چهار دهه پس از انقلاب هنوز جنازهاش در کشوری دیگر به امانت مانده است؟
وقتی خانوادهاش نمیتوانند جنازه همسرش را بنا به وصیتاش از جلوی حسینیهای تشییع کنند که با نام شریعتی شناخته میشود؟ و دهها سوال دیگر دربار این چهره مهم در تاریخ معاصر. همه این سوالات به جای خود قابلیت طرح را دارند، اما نام شریعتی بر سردر یک دانشگاه به موضوع کارکرد نمادها ربط دارد؛ همان که نشاندهنده یک اندیشه، یک مفهوم، بخشی از تاریخ سیاسی و اجتماعی یک ملت و دهها کارکرد دیگر است. همان که همه ملتها و دولتها درکتابها و فیلمها و موزهها میگنجانند و تا آن را همیشه به یاد داشته باشند.
به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan