دلنوشته زائر مزینانی از سفر کربلا در اربعین...بخش دوم : یاران سید :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

✍️به قلم و روایت: دکتر سیدمصطفی حسینی مزینانی


روز اول راهپیمایی ۷۰۰ عمود را راه رفتیم حدود ۳۵ کیلومتر.در مسیر نور با حزن زینبی ولی شعف و نشاط خاص معنوی گام های محکمی بر می داشتیم . هر گاه که برای استراحت. ناهار و یا نماز توقف می کردیم . با یک یا حسین(ع) تجدید قوا می کردیم و سرحال تر از نوبت قبل به راه می افتادیم.
البته حضور شش ماهه ها تا ۸۰ ساله ها انرژی ادامه راه را بیشتر می کرد.همه از همه جا حضور داشتند. هند. پاکستان. افغانستان. دانمارک. روسیه. انگلستان. قطر .عمان. و....
یک کاروان از روسیه بودند که عکس رهبرانقلاب آقای خامنه ای را بر سینه نصب کرده بودند . جالب اینکه میزان ارادتشون بیشتر از ایرانی ها بود. صحبتی چند دقیقه ای باهاشون داشتم. از اینکه شیعه هستند و در راهپیمایی اربعین حضور دارند به خود می بالیدند.
مقداری آجیل ایرانی داشتیم بهشون هدیه کردیم. با ولع و به عنوان تبرک از ما قبول کردند و بلافاصله بین اعضای گروه توزیع کردند. وقتی دوستم گفت که فلانی سید است. اشک در چشم به زور دستم را بوسیدند و این بی مقدار خجالت زده از محبت ایشان. اگرچه نیت اونها من نیستم و این احترام برای ذریه رسول اکرم(ص) بود.‌..
اتفاقات زیادی در راه می دیدیم که غیر قابل وصف است.
وقت ناهار گذشته بود . کسی میل به خوردن نداشت. حالا که تعارف بزرگترها ثمری برای تناول و نوشیدن نداشت؛ بچه ها و جوانان عراقی به میدان آمدند. سینی های اطعام بر روی سر و در میان انبوه جمعیت دو زانو می نشستند و التماس می کردند که از این طعام بخورند. کودکان آب به‌ دست حاضر شدند.نگاه معصوم، مشتاق و ملتمسانه آن ها دل را به لرزه می آورد. و اشکها سرازیر می شد....
نزدیک غروب بود که یک موکب را برای استراحت در عمود ۷۳۰ انتخاب و اطراق کردیم.روغن سیاه دانه را که عیال مکرم به زور در وسایل ما قرار داده بود. اینجا محل کاربردش بود. پاهای ورم کرده...ماهیچه های گرفته و انگشتان بی رمق..مشتاق ماساژ...از همسفران خودمان شروع کردم.تمام نشده یک جوان مشهدی ۱۶ ساله آمد و تقاضای کمک برای درمان دردش کرد،پایش را ماساژ دادم. پیرمردی آمد و همینطوری تا دقایق زیادی کار ما درست شده بود و انبان ثواب عیال پر......
اگرچه قلم خوبی ندارم در توصیف وقایع.ولی‌ فکر می کنم نویسندگان قهار هم نتوانند این همه زیبایی را وصف کنند.جای شهید آوینی را خالی کردم...قطعا اگر بود زیبایی ها را بهتر می دید و به تصویر می کشید..
زیبایی هایی از جنس " ما رایت الا جمیلا ".....

یاران کوچک
در میانه راه نزدیک به عمود ۱۲۰۰ به بعد پاها دیگر رمق ندارد. تاولها نمایان شده و بعضاً ترکیده است؛ لنگان لنگان و نفس زنان همه ادامه می دهند. بعضی از سالخوردگان و بیماران دیگر توان ادامه ی راه نداشته و بر مرکبی سوار و خودشان را به حرم دوست می رسانند. بسیاری هم با تأسی به زینب کبری(س) و همراهان بی بدیلش با پای پیاده ادامه می دهند.،می گویند و زمزمه می کنند که اگرچه پاهایمان تاول زده ولی شلاقی دیگر در کار نیست...کشیدن معجری نیست...هم گوش و هم گوشواره به یغما بردن نیست...سر قرآن خوان بابا بر نیزه نیست...غل و زنجیر تن سای بر جسم بیمار نیست...
حال خوشی هست. مصیبت عقیله بنی هاشم چون شعله ای فروزان گرما و انرژی می دهد برای ادامه در تنها مسیر وارستگی و سعادت؛اگر چه جانکاه است و حتی تصورش غلیان غم.نمی دانم تجربه کرده اید؟ گاهی دل طاقت تن را ندارد.ظرف تن گنجایش مظروفش یعنی قلب را ندارد...
آری این چنین است که عزمت با جسم رنجور و پاهای متورم تاول زده برای رسیدن به ارباب بی کفن جدی تر شده و گامهایت را استوارتر بر می داری.از طرفی هم وقایع پیش آمده تو را نهیب مقاومت در برابر سختی ها می زند.
دو پسر ۵ تا ۷ ساله وقتی دیدند یک دست عصا و دست دیگر بر ساک چرخدار است. جلو آمده چمدان را از من و دوستانم گرفتند و با زبان کودکانه و صوت دلنشین و ظریف شان می گفتند: المساعده . المساعده...تا نگرفتن رهای مان نساختند. تصویرشان را ارسال کردم ببینید قدشان از ساک ها کوتاه تر است ولی عزمشان تا عرش الهی...هزار متری را برایمان آوردن کودکان بی پیرایه..یکی از دوستان خواست محبت شان را جبران کند چند دیناری از جیبش درآورد. به سرعت گفتند لا فلوس...لا فلوس.. و دور شدند و این واقعه و وقایع مشابه توان مسافر را دو چندان می کرد، آنقدر که دلش طاقت تحمل این بزرگی را نداشت ...
اخیراً بیماری قلبی هم توان را کاسته بود و تحمل فشارهای عاطفی هم کار را سخت تر می کرد. باید زود دست به قلم می شد و به تصویر می کشید این زیبایی را هر چند با واژگانی نا وزن و ... باورمان نمی شد.... از گروه ۱۰۰ نفره استادان دانشگاه های ایران گروه ۴ نفره ما که سه نفرمان علیل بودیم مشکلات جسمی فراوان ناشی از کهولت سن و یادگار زخم همین مردم در دوران دفاع مقدس؛ ظرف دو روز به سیطره کربلا رسیدیم. ..
" السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین "

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">