مزینان از نگاهی دیگر 19 :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

مزینان از نگاهی دیگر 19

سه شنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۲، ۰۴:۳۴ ب.ظ

 ازحدیره تا باغستان

ره آورد سفربه مزینان

مزینان از نگاهی دیگر(16 )


بخش نوزدهم

 

آری ما می توانیم روزی افتخار کنیم که از اهالی استان سربدارن هستیم و دست یافتن به آن تنها در گرو همت مسئولان و نمایندگان شهرستان سبزوار؛ دروازه ورودی معنوی  خراسان بزرگ است که در همه ی تاریخ چون نگینی در دل کویر می درخشد و نام آوران و مشاهیر علم و ادبش همچون ابوالفضل بیهقی که تاریخ نگاری او و سبک ادبیش ادبا  را به تحیر واداشته و همقطار او حکیم و ادیب علی بن زید بیهقی که تاریخ بیهقش سرمشق تاریخ نویسان و جغرافی دانان است و ملاحسین فیض کاشفی که مقتلش برمنابر، حسین را فریاد می کند و ملاهادی سبزواری که اسرار او هنوز در فلسفه و عرفان موجب تعمق  و شگفتی اندیشمندان است و شریعتی پدر که کانون حقایقش شاگردانی را تربیت نمود که اکنون هریک خود استادی در حوزه و دانشگاه و یا صاحب منصبی است که  برای دیدنش باید روزها انتظار کشید و شریعتی پسر که فریادش انقلابی شد که هنوز موجب بیداری ملتهای دیگر و رهایی از زیر یوغ دیکتاتورهایی است که او آنها را خدایگان زر و زور و تزویر می نامید و اکنون محمود دولت آبادی که کلیدرش کلید ادبیات داستانهای مفقوده این زمان است و... تمام این مشاهیر در این سرزمین می درخشند و نام هر یک از آنها می تواند موجب افتخار یک استان و یک مملکت باشد که هست ولی سبزوار آن سبزواری که باید باشد نیست و ما و دولتمردانمان هنوز به دنبال این هستیم که آیا هندوانه و خربزه سبزوار بهتر است یا جیرفت !

در هیاهوی این تفکرات و خیالاتی که هر یک از آنها اکنون موی سپیدی شده بر روی محاسنم به راه خود ادامه می دهم و با طاغها و گزهایی که در دوران خردسالی و در روز درختکاری با دوستانی که اکنون هرکدام بر مسندی و منصبی تکیه زده اند با دیگر دانش آموزان مدرسه ی شیخ قربانعلی شریعتی در سرموتور آل احمد کاشتیم تا مبادا بادهای موسمی خاکهای رسی که به  آنها می گفتیم قوم بر روی زادگاهمان ببارد و همچون سرزمین بادغوث در زیر خروارها خاک مدفون شود ، خداحافظی می نمایم و با درختان بید و سنجد در دو طرف جاده داورزن به مزینان همراه می شوم و با افسوس کارخانه ی پنیر ی را می نگرم که ساکت و بیکار در گوشه ای از جاده جا خوش کرده و هر روز بر خرابی احوالاتش افزوده می شود جایی که می توانست محل اشتغال تازه دامادها یی باشد که برای گذران زندگی مجبور نشوند ترک دیار کنند و راهی شهر شوند.

بی اختیار یاد صاحبان اولیه آن در ذهنم مرور می شود افراد ساده دل و پرمهری  که هنوز لبخند مهربانانه اشان در جلوی چشمانم  می درخشد و خود در زیر خروارها خاک خفته اند و شاید هرگز تصور نمی کردند روزی آن همت و تلاششان این گونه بر باد رود چرا که یادم هست مرحوم حاج مندلی * ابوی شهید رضا تاج و اوستاحسن  کنده می گفتند : انشاءالله اینجا که راه بیفتد خیلی ها از قبلش * نان می خورند . ولی نه تنها خورشت نانی نشد که نان آوران هم اکنون پولی برای خرید قالبی پنیر ندارند تا خورشت نان خالیشان کنند و برای به کف آوردن لقمه ای حلال جلای وطن کرده اند و در غربت گرفتار مواد شیمیایی سنگشورها شده اند تا روزی قسمت شود و خودشان کارخانه دار شوند.

ای بابا باز هم نمی توانم جلوی این احساس بی پیر خود را بگیرم . نکند دوستان کارخانه دار از من برنجند؟ باشد دیگر نمی گویم و باز جای شکرش باقی است که این بندگان خدا هستند تا همولایتی هایشان برای پیدا کردن کار و سرپناهی آواره  کوچه و خیابان نشوند. و البته چند نفر از آنها یاران قدیمی من هستند و می دانم که مزینان را همچون معبدی می پرستند و برای آبادی و عمران و سربلندی زادگاهشان چه تلاشهایی که نمی کنند و اکنون همین مجتمع خدمات بهزیستی مزینان و این فرهنگسرای شریعتی که دوازده سیزده سال ساخت آن به طول انجامیده و گویا مسئولین نمی خواهند بنای آن تکمیل شود با کمک همین مزینان زاده ها به اینجا رسیده است .و خدارا شکر

وقتی به شمال غربی مزینان چشم می دوزی بی اختیار تپه ای در میان زمینهای سرسبز نگاهت را به خودش می کشاند در باره اش چیزهای زیادی شنیده ام و مهمترین آنها تپه ی بلقیس است که خیلی عجیب و ناخود آگاه تلنگری بر آدم می زند که تاریخچه ی این سرزمین کهن و کویرتاریخی ریشه در هزاران سال دارد این اسامی یعنی تپه ی بلقیس و غار اصحاب کهف و یا نام دیگر مزینان یعنی مسینان که باید بنیان و اساسش را در عهد مزدا پرستی جستجو کرد هر کدام عصری تاریخی و قبل از ظهور اسلام را یاد آوری می کند . و به راحتی نمی توان از آن گذشت و گویا برای همین است که مزینان یکی از روستاهای تاریخی است که ثبت آثار ملی می شود ولی چرا متولیان امر فراموشش کرده اند والله اعلم.

به هر حال این تپه ی بلقیس اکنون در میان املاک مرحوم حاج میرزاحسن حسینی واقع شده که هکتارها زمین را آباد کرد و خدمات بسیاری به مزینانی ها هدیه نمود و پس از مرگش بنا به وصیتش در جوار جدبزرگوارش امام هشتم شیعیان آقا علی بن موسی الرضا ) ع( ؛ آرام گرفت و پس از چند سال همسرش نیز به او پیوست و تمامی این زمینها به فرزندانش رسید گرچه پس از او دکتر سید مهدی اش نیز طاقت دوری والدین را نداشت و در حال مأموریت تصادف کرد و دارفانی را وداع گفت. او که در رشته ی کشاورزی تحصیل کرده بود می توانست با کاربردی آن در مزارع پدر آبادانی این منطقه را بیشتر نماید هر چند همین چند هکتار نیز به یقین به همت او و برادرانش آباد شد اما حکایت همچنان باقی است و مردم بعضی فکر می کنند سرمایه ای که موجب شد این زمینها را سرسبز و دراختیار سید قرار دهد گنجهایی بود که از این تپه یافته است ولی خدا می داند چقدر حقیقت داشته باشد حرف بسیار است اما باورش مشکل چون اگر چنان که دیگران نقل می کنند باشد باید اکنون شهری پراز طلا در اختیار طایفه ی حسینی باشد و فرزند و فرزند زاده ها و نبیره ها و نوقندها و کلوخ اندازها هم احتیاجی به کار نداشته باشند ولی ما که شاهدش بوده و هستیم که حتی فرزندان اداری حسینی اگر پنج شنبه جمعه ای به مزینان بیایند لباس کار می پوشند و پشت تراکتور و یا کمباین می نشینند و تا پاسی ازشب گذشته کار می کنند. نابرده رنج گنج میسر نمی شود.

پدرم برایم نقل می کرد که : "سالها پیش قبل از آنی که سرموتور حاج میرزاحسن ، آباد شود در چاه موتورش کار می کردیم میرزا ،بارها به سرچاه می آمد و ملتمسانه می پرسید : به آب رسیده اید یا خیر ؟و چون جواب منفی می شینید اشک در چشمانش حلقه می بست و گاهی با صدای بلند زار زار می گریست طوری که ما می ترسیدیم سکته کند. این در حالی است که او تپه ی پر از گنج را در اختیار دارد و اگر چنین بود برای یک چاه آب چرا باید گریه می کرد. "

اما به راحتی نمی توان از تپه ی باستانی بلقیس یا بلغوز گذشت .این مکان وجود دارد و اکنون به ثبت آثار ملی رسیده است و دورش را سیم خاردار کشیده اند . یکی از پیران روشن ضمیر مزینان که دست برقضا در مکتبخانه پدرانش خواندن و نوشتن را آموخته بود و بعدها به عنوان یکی از اعضاء شورای اسلامی مزینان انتخاب شد مرحوم حاج محمدعلی تاج بود که کتابهای تاریخی بسیاری را تورق کرده بود و در نوجوانی وقتی می دید که من به تاریخ مزینان علاقمندم برایم نقل کرد: که این تپه معروف به تپه ی پنج پسران و یا هفت پسران است که قدمتش به پنج هزارسال پیش می رسد و همو در باره ی طراز آب به سرقت رفته مدعی بود که این طراز سه هزارسال زیر آب بوده و می توانست تمام مزینان را بافروشش آباد کند. نمی دانم این پدر شهید که در حال حاضر سه پسرباقی مانده اش لباس روحانیت برتن نموده اند و محمدصادقش تا کنون صدها مقاله و کتاب نوشته است وبه عنوان صاحب فضلی در حوزه علمیه قم شناخته شده است این مطالب را در کجا خوانده بود ولی گفته هایش قابل تأمل است و می تواند منبع تحقیقی مناسب باشد. چون اگر ادعای حفرقنات آب مزینان توسط طاهر آبشناس در 3500سال درست باشد پس این تپه می تواند به سالها قبل از میلاد برگردد و شاید زمانه ی سلیمان نبی ) ع(  را یاد آوری نماید . شاید آن شهر ی که حدود العالم من المغرب الی المشرق در قرن چهارم هجری از آن یاد می کند  همین جا باشد.

چون این تپه در ملک خصوصی حسینی هاست و اجازه ندارم که به آن نزدیک شوم پس نگاهم را از آن برمی دارم و وارد فرهنگسرایی می شوم که به یاد و نام شریعتی اندک اندک به بنایی تاریخی و باستانی دارد تبدیل می شود چون ده دوازده سال است که از شروع ساخت این پروژه ی عظیم فرهنگی در حاشیه ی جاده ورودی مزینان می گذرد و هر چندسال یکبار به طور اتفاقی مسئولی فرهنگی ومملکتی به سراغش می آید و وعده ای می دهد و سپس می شنویم ده ها میلیون تومان اعتبار برای تکمیلش تخصیص پیدا کرده ولی چون پای درد دل پیمانکارش می نشینی سفره ای از غم برایت می گستراند که حتی برای پرداخت بدهی هایش مجبور شده خانه اش را بفروشد. و اینجاست که نمی دانی آیا گرفتار استحمار نو و یا اسثمار فرهنگی قرار گرفته ای و یا به قول خودمان نمی دانم دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس ،کاش قوچعلی زنده بود تا حداقل او را می فرستادیم دوباره جوجه ای از بهمن آباد خرید کند...


و ادامه دارد...


*مندلی : محمدعلی


*قبل : به کسر قاف و فتح با کنار

  • علی مزینانی

نظرات  (۲)

  • گنجیشک دلشکسته
  • باسلام...

    وبلاگ خیلی خوبی دارین..

    اگه با تبادل لینک موافق هستین با اسم گنجیشک دلشکسته لینکم کنین و بیاین به وبلاگم و پم بزارید تا لینکتون کنم

    http://goonjishk.blogfa.com

    پاسخ ما

    باسلام وعرض ادب
    مخلص جوغوک دلشکسته به دعوت شما از وبلاگ خوبتان سرزدم وبلاگ خوبی دارید و تشکر از اینکه به ما سرزدید
    راستی جوغوک در لهجه ما مزینانی ها همان گنجشکه
  • یوسف بهمن آبادی
  • سلام علی آقا
    دست مریزاد.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">