نیایش دکتر علی شریعتی مزینانی :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

نیایش دکتر علی شریعتی مزینانی

جمعه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۶:۵۰ ق.ظ

امشب لیله الرغائب است شب آرزوها ، شب مناجات و دعا و شب برآورده شدن حاجات .

در این شب عزیز با فرزند شایسته ی کویردکتر علی شریعتی مزینانی از خدا می خواهیم:

خدایا "عقیده" مرا از دست "عقده ام" مصون بدار.

خدایا به من قدرت تحمل عقیده "مخالف" ارزانى کن.

خدایا رشد علمى و عقلى مرا از فضیلت "تعصب" و "احساس" و "اشراق" محروم نسازد.

خدایا مرا همواره آگاه و هوشیار دار، تا پیش از شناختن "درست " و "کامل" کسى، یا فکرى مثبت یا منفى قضاوت نکنم.

خدایا جهل آمیخته با خودخواهى و حسد، مرا، رایگان، ابزار قتاله دشمن براى حمله به دوست، نسازد.

خدایا شهرت، منى را که: "مى خواهم باشم"، قربانى منى که: "مى خواهند باشم" نکند.

خدایا مرا از چهار زندان بزرگ انسان: "طبیعت"، "تاریخ"، "جامعه" و "خویشتن" رها کن، تا آنچنان که تو اى آفریدگار من، مرا آفریده اى خود آفریدگار خود باشم، نه که همچون حیوان خود را با محیط، که محیط را با خود تطبیق دهم.

خدایا مرا از فقر ترجمه و زبونى تقلید نجات بخش، تا قالبهاى بى ارزش را بشکنم، تا در برابر " قالب ریزى" غرب! بایستم و تا همچون اینها و آنها دیگران حرف نزنند و من فقط دهانم را تکان دهم.

خدایا مرا یارى ده تا جامعه ام را بر 3 پایه "کتاب، ترازو و آهن" استوار کنم، و دل را از 3 سرچشمه "حقیقت، زیبایى و خیر" سیراب سازم. مذهب بى عوام، ایمان بى ریا، خوبى بى نمود، گستاخى بى حامى، مناعت بى غرور، عشق بى هوس، تنهایى در انبوه جمعیت، و دوست داشتن بى آنکه دوست بداند، روزى کن.

خدایا به من زیستنى عطا کن که در لحظه مرگ، بر بى ثمرى لحظه اى که براى زیستن گذشته است، حسرت نخورم، و مردنى عطا کن که بر بیهودگیش، سوگوار نباشم. بگذار تا آنرا من خود انتخاب کنم اما آنچنان که تو دوست میدارى.

خدایا "چگونه زیستن" را تو به من بیاموز، "چگونه مردن" را خود خواهم آموخت.

خدایا مى دانم که اسلام پیامبر تو با "نه" آغاز شد و تشیع دوست تو نیز با "نه" آغاز شد (نه اى که على در شوراى عمر در پاسخ عبدالرحمن گفت). مرا اى فرستنده محمد و اى دوستدار على، به "اسلام آرى" و به "تشیع آرى" کافر گردان.

خدایا "مسئولیت هاى شیعه بودن" را که على وار بودن و على وار زیستن و على وار مردن است، و على وار پرستیدن و على وار اندیشیدن و على وار جهاد کردن و على وار کار کردن و على وار سخن گفتن و على وار سکوت کردن است تا آنجا که در توان این بنده ناتوان على است، همواره فرا یادم آر.

به عنوان یک "من على وار": یک روح در چند بعد: خداوند سخن بر منبر، خداوند پرستش در محراب، خداوند کار در زمین، خداوند پیکار در صحنه، خداوند وفا در کنار محمد (ص)، خداوند مسئولیت در جامعه، خداوند پارسایى در زندگى، خداوند دانش در اسلام، خداوند انقلاب در زمان، خداوند عدل در حکومت، خداوند قلم در نهج البلاغه، خداوند پدرى و انسان پرورى در خانواده، و... بنده خدا در همه جا و همه وقت.

و به عنوان یک شیعى مسئول، وفادار به مکتب، وحدت و عدالت که سه فصل زندگى اوست، و رهایى و برابرى که مذهب اوست و فدا کردن همه مصلحتها، در پاى حقیقت که رفتار اوست.

خدایا "اینها" على را تا خدا بالا مى برند، و آنگاه او را در سطح کسى که از ترس، به "خلاف شرع" راى مى دهد و با خائن بیعت مى کند پایین مى آودند! تسبیح گوى ولایت جورند و رجز خوان که: نعمت ولایت على داریم.

خدایا "اخلاص" و "اخلاص" و "اخلاص" خدای در روح من، اختلاف در "انسانیت" را، با اختلاف در "فکر" و اختلاف در "رابطه"، با هم میامیز، آنچنان که نتوانم این سه اقنوم جدا از هم را، باز شناسم.

خدایا مرا بخاطر حسد، کینه و غرض، عملهء آماتور ظلمه مگردان.

خدایا خود خواهى را چنان در من بکش، یا چندان برکش، تا خود خواهى دیگران را احساس نکنم و از آن در رنج نباشم.

خدایا مرا، درایمان، "اطاعت مطلق" بخش تا در جهان "عصیان مطلق" باشم.

خدایا مرا به ابتذال آرامش و خوشبختى مکشان، اضطراب هاى بزرگ، غمهاى ارجمند و حیرت هاى عظیم را به روحم عطا کن.

خدایا اندیشه و احساس مرا در سطحى پایین میاور که زرنگى هاى حقیر و پستى هاى نکبت بار، و پلید "شبه آدمهاى اندک" را متوجه شوم.

خدایا آتش مقدس "شک" را آنچنان در من بیفروز تا همه "یقین"هایى را که در من نقش کرده اند، بسوزد. و آنگاه از پس توده این خاکستر، لبخند مهراور بر لبهاى صبح یقینى، شسته از غبار، طلوع کند.

خدایا مرا ازاین فاجعه پلید "مصلحت پرستى" که چون همه گیر شده، وقاحتش از یاد رفته و بیماریى شده که از فرط عمومیتش، هر که از آن سالم مانده، بیمار مى نماید مصون بدار، ت "به رعایت مصلحت، حقیقت را ذبح شرعى نکنم".

خدایا رحمتى کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد، قوتم بخش تا نانم را و حتى نامم را در خطر ایمانم افکنم، تا از آنها باشم که پول دنیا را مى گیرند و براى دین کار مى کنند، نه از آنها که پول دین! را مى گیرند و براى دنیا کار مى کنند.

خدایا قناعت، صبر و تحمل را از ملتم باز گیر و به من ارزانى دار.

خدایا این خورده بین حسابگر مصلحت پرست را که بر دو شاه بال "هجرت" از "هست"، و "معراج" به "باشد" م، بندهاى بیشمار مى زند در زیر گامهاى این کاروان شعله هاى بیقرار شوق، که در من شتابان مى گذرد، نابود کن!

خدایا مرا از نکبت دوستى ها و دشمنى هاى ارواح حقیر در پناه روحهاى پرشکوه چون على و دلهاى زیباى همه قرنها - از گیلگوش تا سارتر و از لوپى تا عین القضات، و از مهراوه تا رزاس، پاک گردان.

خدایا تو را همچون فرزند بزرگ حسین بن على، سپاس مى گزارم که دشمنان مرا از میان احمق ها برگزیدى، که چند دشمن ابله، نعمتى است که خداوند تنها به بندگان خاصش عطا مى کند.

خدایا مرا هرگز مراد بى شعورها و محبوب نمکهاى میوه مگردان.

خدایا بر اراده، دانش، عصیان، بى نیازى، حیرت، لطافت روح، شهامت و تنهایى ام بیفزاى.

خدایا این کلام مقدسى را که به روسو الهام کرده اى، هرگز از یاد من مبر که: "من دشمن تو و عقاید تو هستم، اما حاضرم جانم را براى تو و عقاید تو فدا کنم".

خدایا "جامعه ام" را از بیمارى تصوف و معنویت زدگى شفا بخش، تا به زندگى و واقعیت بازگردد، و مرا از ابتذال زندگى و بیمارى واقعیت زدگى نجات بخش، تا به آزادى عرفانى و کمال معنوى برسم.

خدایا به روشنفکرانى که اقتصاد را "اصل" مى دانند، بیاموز که: اقتصاد "هدف" نیست، و به مذهبى ها که "کمال" را هدف مى دانند، بیاموز که: اقتصاد هم "اصل" است.

خدایا این آیه را که بر زبان داستایوسکى رانده اى، بر دلهاى روشنفکران فرود آر که: "اگر خدا نباشد، همه چیز مجاز است". جهان فاقد معنى و زندگى فاقد هدف و انسان پوچ است، و انسان فاقد معنى، فاقد مسئولیت نیز هست.

خدایا در برابر هر آن چه انسان ماندن را به تباهى مى کشاند، مرا، با "نداشتن" و "نخواستن"، روئین تن کن.

خدایا به مذهبى ها بفهمان که: آدم از خاک است، بگو که: یک پدیده مادى نیز به همان اندازه خدا را معنى مى کند که یک پدیده غیبى، در دنیا همان اندازه خدا وجود دارد که در آخرت. و مذهب، اگر پیش از مرگ، به کار نیاید، پس از مرگ به هیچ کار نخواهد آمد.

خدایا کافر کیست؟ مسلمان کیست؟ شیعه کیست؟ سنّى کیست؟ مرزهاى درست هر کدام، کدام است؟

خدایا مگذار که: ایمانم به اسلام و عشقم به خاندان پیامبر، مرا با کسبه دین، با حمله تعصب و عمله ارتجاع، هم آواز کند. که آزادى ام اسیر پسند عوام گردد. که "دینم"، در پس "وجهه دینى ام"، دفن شود، که آنچه را "حق مى دانم"، بخاطر آنکه "بد مى دانند" کتمان نکنم.

خدایا

اى خداوندا! به علماى ما مسئولیت، و به عوام ما علم، به مومنان ما روشنایى، و به روشنفکران ما ایمان، و به متعصبین ما فهم، و به فهمیدگان ما تعصب، به زنان ما شعور و به مردان ما شرف، و به پیران ما آگاهى و به جوانان ما اصالت، به اساتید ما عقیده و به دانشجویان ما.... نیز عقیده، به خفتگان ما بیدارى و به بیداران ما اراده، به مبلغان ما حقیقت و به دینداران ما دین، به نویسندگان ما تعهد و به هنرمندان مادرد، و به شاعران ما شعور و به محققان ما هدف ، به نومیدان ما امید و به ضعیفان ما نیرو و به محافظه کاران ما گستاخى، و به نشستگان ما قیام و به راکدان ما تکان، و به مردگان ما حیات، و به کوران ما نگاه و به خاموشان ما فریاد، وبه مسلمانان ما قرآن و به شیعیان ما على، و به فرقه هاى ما وحدت، و به حسودان شفاء به خودبینان ما انصاف، به فحاشان ما ادب، به مجاهدان ما صبر و به مردم خودآگاهى، و به همه ملت ما، همت تصمیم و استعداد فداکارى و شایستگى نجات و عزت ببخشا!

منبع : تبیان

  • علی مزینانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">