مزینانی و نقدی بر نمایش «همه پسران من» نوشته آرتور میلر به کارگردانی حجت طباطبایی :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

01(1)

در این نمایشنامه این خدایان، کرات و اجرام آسمانی نیستند که سرنوشت انسان را تعیین می کنند. جایی که پیش گویی های فرانک درباره روز سعد و شانس لاری برای زنده ماندن درست از آب در نمی آید. بلکه اراده و تصمیم آگاهانه خود کاراکترهاست که پیش برنده داستان است. زمانی که جو از نامه لاری و علت مرگ او با خبر می شود در جواب مادر که از او می خواهد بماند می گوید،

جو: دیگه اینجا نمی تونم بخوابم، فکر می کنم برم بهتره،آره لاری پسر من بود ولی از نظر اون همه پسران من بودند.

اگر بخواهیم با نگاهی نشانه شناسانه به این متن بنگریم، نیز در زیر لایه اتفاقات ساده، آتشفشانی از معنی نهفته است.

آنجا که نام خانوادگی قهرمان این تراژدی میلر (کلر) است. که در ذهن تداعی کننده واژه (KILLER) یا همان قاتل است.

نگاه جزیی نگر میلر به حتی نام کاراکترهای آثارش، قابل تحسین است. این انتخاب آگاهانه در نمایشنامه (مرگ فروشنده) هم دیده می شود. در نام خانوادگی قهرمان آن اثر یعنی (لومان) که بر گرفته از دو واژه (LOW)به معنای فرودست و محقر و (MAN)به معنی مرد هست که در یک کلمه بازگو کننده شخصیت قهرمان آن تراژدی است. همانطور که در بیشتر تراژدی ها در ابتدا اشاره ای به اتفاقات نهایی نمایش می شود، در شروع این نمایش نیز جو می گوید: (امشب می خواد بارون بیاد.) و با وجود آفتابی بودن هوا گویی میلر، پیشگویی انتهای این نمایش را به مخاطب متذکر می شود.

انتخاب نشانه ای دیگر در این درام همانند درخت نیز با همین دید معنای دیگری پیدا می کند. درختی که به یاد لاری کاشته شده و هر چه بیشتر جلو می رویم، از برگ و بارش کاسته شده و به موازات آن فضای دروغ و خفقان پنهان کاری مرگ او توسط پدر- نیز رفته رفته در این نمایشنامه جای خود را به روشنی و صداقت می دهد. تا جایی که در ابتدای صحنه دوم، درخت توسط کریس اره می شود و مادر می گوید: (کریس متوجه شدی که بدون اون، نور چقدر بیشتر شده). این نور همان روشنا و وضوح اتفاقات است که در انتهای این صحنه همانند درخت عریان می شود.

با همین رویکرد پدر را می توان نماد حاکم بر خانواده یا همان جامعه، دانست. جامعه آن روز آمریکا ، که فقط دلار در آن حرف اول را می زند. در پرده دوم پدر می گوید: جنگ و صلح مساله دلاره.کی تو اون جنگ خالصانه کار کرد؟ هر وقت اونا فی سبیل ا… کار کردن منم می کنم.

پدر، نشانه نظام فاسد سرمایه داری آمریکاست که در آن همه چیز، حتی خون انسانها با سنت و دلار، محاسبه می شود.

مادر نیز در بیشتر آثار سمبولیک دنیا، نماد جامعه و مام وطن بوده. در این اثر، اگر ما همین معنی را برای او متصور بشویم، آن وقت میلر می خواسته به ما بگوید که جامعه منحط برای این که تن به تغییر ندهد، هر چند بر خلاف میل باطنی خود اما مجبور به حفظ نظام سلطه یا همان پدر با ابزار دروغ- می باشد.

اما میلر در این اثر پایان این سلطه و انحطاط اخلاقی را نوید می دهد. با استفاده از ابزاری به نام نسل نو در جامعه که به عقیده او مصلحان جامعه همان نسل نو آمریکا هستند. کریس ها  و جورج ها که قربانی تبانی بین جامعه و نظام حاکم بر آن می باشند. از دید میلر قهرمانان واقعی آن ها هستند و حتی برت نیز با این رویکرد رویش جوانه امیدی است، در دل تاریک جامعه. در انتهای پرده دوم میلر از زبان کریس در مونولوگی قدرتمند بعد از پی بردن کریس، به قتل خلبان ها توسط پدرش می گوید  (کریس [با خشمی پر شرر]: فکر من رو کردی؟ تو کجا زندگی می کنی؟ از کجا اومدی؟ من هر روز می مردم و زنده می شدم. تو بچه های منو می کشتی و فکر منو کردی؟ تو فکر کردی من تو فکر چی بودم؟ اون کسب و کار لعنتی؟ مغز تو فقط همین رو می بینه ؟ کسب و کار؟ چیه این زندگی؟ تو مملکت نداری؟ تو این دنیا زندگی نمی کنی؟ تو آخه چه موجودی هستی؟ تو حتی قد حیوون هم نیستی؟ حیوون هم بچه خودش رو نمی کشه. تو آخه چی هستی؟ من باید با تو چیکار بکنم؟ من باید زبونت رو از حلقت بکشم بیرون. آخه من باید با تو چیکار بکنم؟)

کارگردانی

حجت طباطبایی جزء معدود کارگردان های تحصیل کرده مشهد است که به تجربه نشان داده که از پس این چنین متون فاخر بر می آید. در «مرگ فروشنده» نیز نمره قابل قبولی گرفت. اما تجربه بعدی او (مرخصی برای چند روز) جزء متونی بود که برای جشنواره نوشته شده بود و کار شد. او با (مرگ فروشنده) و تئاتر خصوصی شمایل مخاطب خاص خود را پیدا کرده است. مخاطبی که از او انتظار کارهایی بهتر از قبل را دارد و این سختی کار او و گروه تئاترش را بیشتر می کند. مخاطبی که با سطح توقعی بالا روی صندلی های سخت و ناراحت سالنش با بلیطی که همیشه گران تر از اجراهای همزمان خود بوده توقع تماشای یک اثر خوب را دارد.

03(1)

از لحاظ مقایسه با (مرگ فروشنده) ،این نمایش تعداد تعویض صحنه کمتری دارد و کارگردان می بایست تمهیدات ویژه ای برای آن می سنجید که کشدار بودن برخی از صحنه ها-مخصوصا پرده اول -که از کنش و اکت کمتری برخوردار است و بیشتر به بیوگرافی کاراکترها می پردازد ، کمتر باشد. این تمهیدات می توانست در نوع میزانسن ها و موسیقی پر تحرک تر، بیشتر نمود پیدا کند. در طراحی نور نیز او همانند کار قبلی(مرگ فروشنده) به خوبی عمل کرده ولی متاسفانه قطع و وصل یا در اصطلاح اوت و این نور منطق خاصی ندارد. به طوری که گاه بدون هیچ دلیل منطقی نور می آید و بعد از خروج بازیگر باز هم بدون منطق می رود. ولی در کل حجت طباطبایی را می توان در زمره کارگردان هایی دانست که اهمیت ویژه ای به طراحی نور در نمایش می دهند.

یکی از نقاط قوت و ضعف کار او، در طراحی دکور است. قدرت از آن لحاظ که او از طراحی دکور و اکسسوار صرفا رئالیستیک، فاصله گرفته تا مخاطب فقط بیننده یک واقعه و صحنه تاریخی صرف آن دهه آمریکا نباشد. و ضعف از آن بابت که نسبت به (مرگ فروشنده) و یا حتی (مرخصی برای چند روز) خلاقیت کمتری از خود نشان داده و با اندکی تغییر در ایده و اجرا، همان دکور (مرگ فروشنده) را شاهد هستیم و نقطه ضعف دیگر این که، هم خوانی بین این دکور نشانه گذاری شده با بسیاری از میزانسن ها و بازی ها و لباس ها کمتر دیده می شود.

در لباس ها نیز بجز برخی از کاراکترها نظیر جو، مادر، آن، کریس و فرانک باقی لباس ها بدون نشانه شناسی خاصی در نظر گرفته شده است.

نکته مبهم این نمایش موسیقی آن است. در تبلیغات مجازی نام جواد سام نژاد به چشم می خورد در صورتی که بیشتر صحنه ها از موسیقی انتخابی، استفاده شده است. اما نکته قوت کارگردانی حجت طباطبایی انتخاب متن و گروه بازیگری است. بطوری که در ابتدا نیز بیان شد این متن یکی از شاهکارهای نمایشی دنیاست و انتخاب آگاهانه آن توسط کارگردان، نشان از درک صحیح او از اوضاع و شرایط کنونی جامعه دارد. نوع نگاه او به این نمایشنامه و به نوعی آداپته کردن آن با تمهیدات کارگردانی اعم از دکور، لباس ها، میزانسن ها، عدم استفاده از گریم تئاتری وحتی نوع بیانی دیالوگ ها، به گونه ای است که انگار برای مخاطب امروز ایران گفته شده، نه دهه چهل و پنجاه آمریکا. به صورتی که مثلا در طراحی لباس که به عهده مریم رحمتی است نه به سویی رفته که نقض تاریخی پوشش آن دهه آمریکا باشد (با استفاده از نشانه هایی در لباس) و نه از این طرف بام افتاده که با لباس هایی پر طمطراق و آنچنانی که متاسفانه در اجرای بسیاری از نمایش های اروپایی و آمریکایی، توسط دوستان به چشم می خورد- استفاده کند،که باعث قطع ارتباط بین مخاطب و کاراکتر می شود.

بازیگری

یکی دیگر از نقاط قوت این کار بازیگران آن هستند. در باره بازیگران اولین چیزی که به چشم می خورد استفاده از دو گروه بازیگران است.

۱.گروهی که در مرگ فروشنده نیز جزء بازیگران بودند. مانند رضا کمال علوی، مریم رحمتی و بهروز ارمغان.

۲. گروهی از بازیگران تازه کار تر نظیر مهشید شریفی، مهرداد خامسی، محمد خوش خلق و…

02(2)

بطور کلی در گروه اول از آن جا که تجربه اثر دیگری از میلر در کارنامه آن ها ثبت شده و به نوعی با شیوه تحلیل و کارگردانی حجت طباطبایی از میلر آگاهی بیشتری دارند، پس بالطبع، این تجربه به مدد آن ها آمده و این نیز به خوبی در روی صحنه مشهود است. اما سختی کار آن ها در ایجاد و پیدا کردن شخصیتی متفاوت با تجربه «مرگ فروشنده» است که البته تا حد زیادی در این تفکیک موفق بوده اند.

رضا کمال علوی در نقش جو کلر، جزء بهترین  بازیگرهای استان است. او جان تازه ای در این نقش دمیده است. به طوری که باعث همذات پنداری قوی با تماشاگر شده و در انتهای نمایش نیز قسمت اعظم حس کاتارسیس مخاطب ، مدیون بازی روان و درخشان اوست. بازی پر حس و اوج و فرود او در بسیاری از صحنه ها، سوار بر کل کار است.

مریم رحمتی  در نقش کیت، نیز به خوبی توانسته در بیشتر صحنه ها از پس نقش بر آید. بطوری که مخاطب او را که شاید ۳۵ سال بیشتر نداشته باشد در نقش زنی ۶۰ ساله می پذیرد. در بازی نیز با رعایت نکات ریزی همچون نوع راه رفتن، ایستایی و حرکات میمیک و دست-که البته گاه و در برخی صحنه ها به سمت اغراق می رود- توانسته بین لیندای (مرگ فروشنده) و کیت (همه، پسران من) فاصله ایجاد کند.

بهروز ارمغان در نقش کریس هم توانسته نقش را از آن خود کند . او به نسبت مرگ فروشنده بازی روان تری از خود به نمایش می گذارد. او با بازی درونی و حسی خاص خود، مخصوصا در صحنه هایی که مقابل جو کلر بازی می کند و یا در منولوگ پایانی صحنه دوم به خوبی توانسته با مخاطب ارتباط برقرار کند. نشان دادن حس معصومیت و سادگی کریس در کنار قدرت و خشونت یک سرباز از جنگ برگشته دو وجهه از شخصیت کاراکتر است که در بازی او دیده می شود. البته گاه برخی بازی های شعار گونه که البته بسته به نوع دیالوگ ها می باشد نیز در بازی او به چشم می خورد.

به طور کلی تجربه و تحصیلات تئاتری در بازی گروه اول نکته کلیدی است که بازی در چنین متون نفس گیری را ممکن می سازد.

 واما در باره بازی گروه دوم:

مهشید شریفی در نقش آن دیور، تا حدودی توانسته نقش را از آن خود کند، اما هنوز تا آن میلر فاصله دارد. نکته قابل بحث در بازی او تفاوت عمده بازی او در این نمایش با سایر نقش هایی است که او بازی کرده. بطوری که در سه نمایشی که از اوبه یاد دارم، او همانی بوده که بوده است. اما گویا در این نقش تحلیل بیشتری داشته و زحمت بیشتری کشیده است. او نیز جزء بازیگرانی است که  گاه مخاطب را با خود همراه می کند.

مهرداد خامسی در نقش جورج دیور، نتوانسته در ایفای یکی از مهم ترین و تاثیر گذار ترین شخصیت های این نمایش به خوبی عمل کند. او از لحاظ بیانی و ایستایی جزء بازیگرهای خوب است ولی متاسفانه عدم تحلیل و تمرین و ممارست در بازیگری او را بیشتر به سمت بازیگری تیپیکال سوق داده است.

پویا حقیقی در نقش دکتر بیلیس تا حدودی در اولین تجربه های بازیگری خود موفق بوده است. ولی  فاطمه لگزایی در نقش همسر او، گویا هنوز متاسفانه به باور عمیق نقش نرسیده و در بیشتر صحنه ها با نقش فاصله زیادی دارد.

محمد خوش خلق در نقش فرانک نیز توانسته تا حدودی تصویر نسبتا خوبی از مردی عامی و معتقد به شانس ارائه دهد. مشکل اساسی او دربازی، بیان اوست و یا بطور خاص نوع استفاده از آواهایی همچون (آه، اوه، ها و…)که او را بیشتر به سمت ادا در آوردن و اغراق، سوق داده است. سارا کشمیری نیز در نقش لیدیا، با بازی روان و پر جنب و جوش و خنده های دائمی توانسته تصویر خوبی از لیدیای ساده و  دوست داشتنی میلر ارائه دهد.

…و همین طور شیده یزدانی در نقش برت. او یکی از بهترین و خوش آتیه ترین بازیگران خردسال در تئاتر استان است. یکی از زیبا ترین صحنه های این نمایش بازی او در مقابل جو کلر و شوخی های جو با اوست. وهمینطور ورود ناگهانی او در صحنه حسی میان آن و کریس.

در کل نقطه ضعف گروه دوم بازیگری این نمایش به عدم تقسیم انرژی در طول زمان اجرا بر می گردد. به طوری که هر چه به سمت انتها می رویم، انرژی کمتری از آن ها بر روی صحنه شاهد هستیم. بر عکس گروه اول که این سیر صعودی در انرژی و تقسیم آن به وضوح دیده می شود.

نکته قوت دیگر بازیگران این نمایش بطور کلی، بیان آن هاست که به خوبی توانسته اند بدون لهجه ،دیالوگ ها را از آن خود کنند.

درانتها ضمن تبریک به گروه شمایل و ذکر چند نکته به پایان می رسانم.

حجت طباطبایی چند سالی است که با جمع کردن اساتید با سابقه و قشر تحصیل کرده تاتر، توانسته گروه خوبی در زمینه تدریس و اجرا در آموزشگاه شمایل راه اندازی کند. گروهی که با بودجه شخصی و انتخاب متون فاخر، توانسته مخاطب خاص و عام را از خود راضی نگاه دارد. البته نباید این را هم از نظر دور داشت که موقعیت شغلی او نیز تا حد زیادی به جرات او در انتخاب متن افزوده است. او توانسته ذائقه مخاطب مشهدی را از دیدن کارهای ۴۵ دقیقه ای به کارهایی بالاتر از ۲ ساعت تغییر دهد. اما همانطور که در قبل نیز ذکر شد انتظار مخاطب از او بیشتر از قبل شده و همین کار را بر او و گروه تاتر شمایل مشکل می سازد.

از سالن که بیرون می زنم به میلرها، ایبسن ها، برشت ها، ویلیامزها، بکت ها و… فکر می کنم که در کنج کتابخانه خاک می خورند.

منبع : مشهد تئاتر

  • علی مزینانی

نظرات  (۲)

از درد زمانه ی فلج میخوانم

از ساحت آخرین حجج میخوانم

در خلوت "لیلة الرغائب" آری

"عجل لولیک الفرج" میخوانم

*** *** ***

ای یار ز دیده گشته غائب برگرد

ای هجر تو اعظم مصائب برگرد

امشب ز خدا فقط تو را میخواهم

ای آرزوی شب رغائب برگرد

پاسخ:
پاسخ:
باسلام وعرض ادب
الهی آمین
تشکر از حضورتان
  • برقبانی(معبرسایبری خادم الشهدا)
  • سلام رزمنده
    خوبید ایشالله
    خدا قوتتون بده
    با مطلب"بچه مذهبی هــــا فــــــــــــوریه!!!"
    +
    15 مطلب جدید و ناب بروزم
    منتظر حضور و نظر گرمتون هستم

    راستی امشب شب آرزوهاست
    بقول شهید علمدار بهترین دعا برای بهترین دوست شهادته
    دعا برام یادت نره

    ایشالله شهید شی

    یاعلی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">