رمضان درمزینان2 :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

رمضان درمزینان2

دوشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۱، ۰۵:۱۱ ق.ظ


رمضان درمزینانقسمت دوم: ازوسری

همانطور که درقسمت اول نوشتم سحر های ماه رمضان درمزینان نیزدرنوع خودش جالب ودوست داشتنی بود .چرامی گم بود چون این خاطرات دوران گذشته منو همسن وسالای منه که الان بعضی هاشون دختروپسری عروس و داماد کردند و شاید بعضی هاشون نوه هم داشته باشند.

بعله سحرهای ما که درآن زمان نوجوان بودیم خیلی خیلی خاطره انگیز بود .افطارکه می خوردیم می زدیم بیرون ومی رفتیم توی کوچه وبازار و یه خورده بازی می کردیم بعدش می رفتیم مسجد ودردوره قرآن وبرنامه های دیگه شرکت می کردیم گاهی هم توی روضه خوابمون می گرفت که خداییش می چسبیدها!  ولی گاهی وقتا به خاطر اونکه بعضی ازبچه ها یهو تلنگشون دررفته بود ومجلس رو بهم ریخته بودند حاج آقا ازبالای منبراشاره می کرد که فلانی بغل دستیتو بیدارش کن وگاهی هم وقتی می دید بچه ای بدجورنشسته وهرآن ممکنه دوباره اتفاقی بیفته عصبانی می شد و ازهمون بالای منبر خطاب می کرد که بچه درست بشین. لذا ماتا جای ممکن حواسمون بود که اولا درست بنشینیم دویما وقتی می خوابیم طوری باشه که درتیر رس دید حاج آقا نباشه .

بعدازاینکه برنامه مسجد تموم می شد هنوز بازی ما شروع می شد تا نزدیک ازوسری(سحری) قیم قیم بزی می کردیم اونم چه قیم قیمی گاهی چهل پنجاه نفر بودیم اون هم بابچه هایی که شاید بعضی هاشون پنج شیش سال ازما بزرگتر بودند. اون هم اون زمان که درمزینان برق نبود ومازیرنورمهتاب حسابی کیف می کردیم وکل بازاروپشت قلعه وکوچه پس کوچه های می زینو رو  زیر پا می گذاشتیم بعدهم با صدای چلک (چلیک) می فهمدیم که وقت تمامه وباید بریم خونه .بچه ها دورهم جمع می شدند یکی باصدای بلندمی گفت:

-       چش دزیر پاتاست ؟

-       بقیه جواب می دادند: نون  نخود

-       هرکه رود خانه خود. یا می گفتند نخودنخودهرکه رودخنه خود

اون وقت به امید اینکه فرداشب کی وکجا همدیگر راببینیم ازهم جدامی شدیم وتوی مسیردرب خانه های دیگران را می زدیم که اغلب چوبی بود ویک آونگ دلنگوو (زنجیر آویزان) داشت و آن را به صدادرمی آوردیم که برای ازوسری خواب نمونند .بعدازاینکه صدای چلک تموم می شد نوبت  پیش خنی(پیش خوانی) اوستا غلامرضا وبقیه می رسید.بازهم یادش بخیر یکی دوتا ازاون بوقهای (بلندگو)  قدیم روپشت بام خونه اش می گذاشت وباصدای گرمش  - خداییش صدای جالبی داشت ودارد-  که خدا حفظش کنه.اشعارزیبایی را می خواندشاید هرسال همانها راتکرار می کرد ولی برای ما آشنا ودوست داشتنی بود البته بعضی ازهمسایه هایش اعتراض داشتند ومی گفتند مال وحالاشون(گاو وگوسفند) صرعی(دیوانه) می شند ولی چاره ای هم نداشتند وباید به خاطراهالی تحمل می کردند چرا که اگرغیر ازاین بود بقیه خواب می موندند.

به خونه که می رسیدیم بقیه هم بیدار شده بودند وتازه پدرومادرا می فهمیدند که مابیرون بودیم ! البته تقصیری هم نداشتند بندگان خدا خونه ی عیالواری و خستگی کارروزانه و... کی می خواست بفهمه بچه اش کجاست وجه می کنه شایدخیلی ازپدرها نمی دانستند که الان پسرشون کلاس چندمه . چه رسد به آنکه ببینه درس می خونه نمی خونه مدرسه می ره نمی ره . اگه یک چادرعلف می آورد اون پسر سربراه وکاری بود وگرنه خطاب می شد آدم بی عار.ولش کنیم داره سیاسی می شه اینها هم باشه برای بعد.

 از ازوسری می گفتم ،درطی یک ماهه رمضان پلو خورشت(چلوقیمه) و آبگوشت و دمی حرف اول رامی زد البته پلووش پلو بود وخورشتش هم خورشت . بدون استثناء خوشتلی (رشته ی پلویی) توی برنج همیشه خودنمایی می کرد وطعم خاصی به آن می داد آلو ولیموهم که چاشنی قیمه بود بعدهم ماست ودوغ محلی  وسرکه بدنجو (ترشی بادمجان) هم توی مجمعه همراه با چراغ توری ویا گرسوز وچراغ دستی(فانوس) دیگه حال وهوای خاص  سحری ما بود بعدهم دوباره صدای شوخنی اوستا غلامرضا و کاسه آب واذان. وبعدازآن هم غرولند بعضی ازبچه ها که چرا برای خوردن سحری بیدارشون نکرده اند وبعد هم...

ادامه دارد...

  • علی مزینانی

نظرات  (۲)

سلام
ممنون از نظرتون حق با شماست تو اینترنت خیلی گشتم ولی چیز بهتری پیدا نکردم در ضمن رمضان در مزینان هم زیباست
  • شهاب مزینانی
  • آقای مزینانی ممنون لطف کردین

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">