مزینان در قبل و بعد از انقلاب(6) :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

مزینان در قبل و بعد از انقلاب(6)

چهارشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۹، ۰۹:۱۱ ق.ظ

 

✳️مزینان در قبل و بعد از انقلاب

📢بخش ششم؛ آقای خمینی آمد!

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

🔸اجرای نمایش های طنز با رویکرد مبارزاتی در مزینان که در نوشتار مزینان و هنر به آن اشاره کردیم و قرار گرفتن بعضی از جوانان در گروه های مبارزاتی آن دوره مانند مجاهدین خلق که البته پس از انقلاب با ماهیت منافقین شناخته شد و سردمداران این گروهک آن را به انحراف کشیدند و این جوانان بلافاصله صف خود را از آن ها جداکردند و همچنین گروه های انقلابی مانند انجمن اسلامی که در زیر زمین مسجد جامع گردهم جمع می شدند و پس از پیروزی انقلاب اغلب جذب ارگان ها و نهادهای انقلابی شدند و ثبت تصاویر امام خمینی با فایل های رادیولوژی و اسپری رنگ بر روی دیوار  همه و همه بهانه ای بود برای اینکه رژیم حساسیت اش نسبت به نام مزینان زادگاه دکتر علی شریعتی که در این زمان تصاویر او در پیشاپیش تضاهرات کنندگان سراسر کشور بیشتر شود.

🔹همان طور که پیشتر اشاره شد دکترعلی شریعتی یکی دوماه قبل از شهادتش به مزینان آمد و ساواک نیز به تعقیب وی در مزینان پرداخت که وقتی علی از این ماجرا آگاه شد قبل از رسیدن آنها به زادگاهش از مزینان خارج شد ذکر دوخاطره از آخرین دیدار او با مردم مزینان خالی از لطف نیست.

حاج عباسعلی مزینانی رجبعلی خانخودی برایم نقل کرد : روزی در مدرسه به بهانه ی اینکه معلم نیامده به ما گفتند بروید داخل حیاط بازی کنید در حین بازی ناگهان مرد خوش قد و قامتی وارد شد و بعد از لحظه ای مرا صدا زد و گفت :«چرا این ساعت شما داخل حیاط هستید کلاس ورزش دارید؟!» گفتم :« نه آقا ، معلم نیامده به ما گفتندبروید بازی کنید!» گفت :«چه درسی داشتید؟» گفتم:« انگلیسی» گفت :« شما زبان انگلیسی دارید و آن وقت بیرون بازی می کنید کی به شما چنین چیزی گفته؟»گفتم : «آقای مدیر» گفت :«برو صداش بزن بگو شریعتی کارت داره .» در همین حین که با من صحبت می کرد گویا مدیر آقای استیری و ناظم و بعضی از معلمان او را از پشت پنجره دیده بودند چون سریع بیرون آمدند و هی دکتر دکتر می گفتند . این بار آن ها بودند که دیگر دانش آموزان را به داخل حیاط فرستادند و خودشان با دکتر گرم سخن شدند گویا می دانستند چنین فرصتی دیگر گیرشان نمی آید!
حاج عباسعلی خاطره ی دیگری که از دکتر شریعتی دارد مربوط به همان سال آخری است که او به مزینان آمد و بعد از آن به سوی غربت مهاجرت کرد :« جلوی مسجد جامع مزینان ایستاده بودم و مرحوم ملاحسن پیغمبر(معلمی بزرگ) در حال وضو گرفتن از جوی آب بود ناگهان دکتر شریعتی را دیدم که همراه فرد متشخصی به او نزدیک شد و سلام کرد حاجی پیغمبر سر بلند کرد و گفت :« اِ علی جان تویی کی اومدی کی می خوای بری؟» دکتر با خنده گفت : « امروز آمدم ،  اشکنه را بخورم می روم!»حاجی با همان دستان خیس دست انداخت دور گردن علی و گویا دعای سفر را درگوشش زمزمه می کرد و چه اثری داشت دعای پیرمرد که دیدم اشک از گوشه ی چشم دکتر فرو می ریزد!

🔹با طلوع طلیعه های انقلاب مردم مزینان نیز همراه و همگام با دیگر شهرها و روستاها به پاخاستند و هر روز بازار مزینان شاهد اجتماع و راهپیمایی آن ها بود . وقتی فرمان فرار سربازان از سوی امام راحل صادر شد اولین گروه سربازان مزینانی از پادگان گریخته و به زادگاه خود برگشتند. نگارنده خود شاهد حضور یکی از این جوانان به نام رحمت اله مزینانی کربلایی حبیب اله در جمع مردم و مقابل هیئت حسینی مزینان بود که وقتی دلیل فرارش را پرسیدند با قاطعیت اعلام کرد:«باشنیدن فرمان آقای خمینی شبانه با چندنفر از هم خدمتی ها فرار کردیم» مردم با شنیدن حرف های این جوان صلوات فرستادند و او را در آغوش گرفته و تبریک می گفتند. آقا رحمت پس از آن فعالیت گسترده ای در زادگاهش داشت توزیع نفت سهمیه ای، تدریس در مدرسه ابتدایی به همراه چند جوان دیگر بعد از رفتن معلمان از مزینان و تدریس در اکابر(نهضت سوادآموزی). و پس از پیروزی انقلاب و تثبیت نظام جمهوری اسلامی او هم به جمع فرهنگیان سبزوار پیوست.
🔆زنان مزینانی نیز در برپایی راهپیمایی و همپای مردان نقش به سزایی داشتند آن ها حتی سلاح های سرد(چوب،شمشیر و قمه) را زیر چادر مخفی می کردند و در کناری می ایستادند تا اگر نیروهای رژیم به مردم حمله ور شوند آن را به همسران خود برسانند . مردم با نیسان و کامیون باری خاور هر روز صبح راهی سبزوار می شدند تا حضورشان بیشتر جلوه داده شود.

🔹عاقبت روز موعود فرا رسید و خبر بازگشت امام خمینی(ره) به وطن همه جا پخش شد همه مشتاق بودند که آمدن مقتدای خود را ببینند آن هایی که می توانستند به تهران رفتند و بقیه هم شب در مسجد جامع جمع شدند و تبادل نظر کردند که فردا تلویزیونی در هیئت حسینی گذاشته شود و مردم مستقیم ورود امام را تماشا کنند اما چند مشکل عمده وجود داشت. آن زمان برق در روستاها نبود و بالطبع تلویزیون هم فقط  در یکی دو خانه موجود بود آن هم سیاه و سفید که با موتور برق گازوئیلی و یا باتری روشن می شد.

🔹بازهم جوانان متولی این کار شدند. صبح روز دوازدهم بهمن همگی به سمت هیئت رفتیم و تلویزیونی چهارده اینچ توسط غلامرضا شعبان و مرحوم عباس تهمتن تهرانچی تهیه شد و تمامی پنجره های هیئت را با پارچه مشکی پوشاندند تا صفحه ی آن بهتر دیده شود! لحظه ی ورود نزدیک و نزدیک تر می شد و نفس  در سینه ها حبس شده بود چشم ها خیره به صفحه تلویزیون که جز برفک چیزی نشان نمی داد مانده بود . بعضی از مردم گوش های خود را به رادیوهای ترانزیستوری که با قوّه (باتری) کار می کرد چسبانده بودند و ناگهان صدای صلوات بلند شد و چند نفر فریاد زدند آقای خمینی آمد...

 

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">