روزی روزگاری مزینان... بخش بیستم و یکم؛ چله :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

روزی روزگاری مزینان... بخش بیستم و یکم؛ چله

يكشنبه, ۱۴ خرداد ۱۴۰۲، ۰۵:۵۳ ب.ظ

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان

🍉 همان یک دقیقه آخرشب بهترین لحظه و سرشار ازعشق،نشاط وعطوفت باشد به بلندای یل دا(یلدا)بدون شک می دانید از گذشته های  دور، آخرین روز از ماه آبان و اولین شب دیماه را چله می نامیدند .

آغاز زمستان که در حال حاضر چندسالی است از زمستان به معنای واقعی کلمه خبری نیست !ننه سرما دیگه آنچنان که باید زمین رایخبندان نمی کند و طبیعت تغییر کرده است .

بهرحال دو چله داریم چله بزرگ(کلو) و چله (خُردی) یاکوچک. چله بزرگه که از اولین شب دی آغاز می شود و بعد از چهل روزدیگر چله خُردی می آید. و بعد از گذشت دوچله نوبت به ماه نوروز می رسد. کمترازده روز به عید .قدیما می گفتند چله خُردی می گه اگه بخاطر بی بی نوروز نبود تابچه های قنداقه را باخودم می بُردم  و این ضرب المثل حکایت ازسرمای سخت گذشته هامی کند. از آنجاکه مردمان قدیم عقیده داشتند اگرکسی شب چله هندوانه بخورد سرما از تنش بیرون می رود و اگر انار بخورد عقرب  وی را تا سال دیگرنیش نمی زند.

اما چندروزبه چله. مردی بود در مزینان بسیارشوخ و سخی طبع زحمتکش بنام  رمضانعلی ملنگ خدا رحمتش کنه دو پسر داشت بنامهای مرحومین اسماعیل و محمد و یک دختر؛ درست زمانی که ازهندوانه خبری در بازار نبود ناگهان و به دور از تصور دیگران با الاغ و تورهای مخصوص هندوانه های خوبی روانه بازار می کرد و آنقدر هوا سرد بود که وقتی چشمت به هندوانه می افتاد مثل بید می لرزیدی . اما خودش بادستره (نوعی چاقوی دندانه دارهلالی) که داشت درهمان هوای سرد شروع می کرد به بریدن هندوانه که هم خودش می خورد و هم به دیگران تعارف می کرد و مردم هم خرید می کردند . وی اکثرا جلو مغازه اکبر آقای قصاب بین دو حمام زنانه و مردانه بساط می کرد. جالب بود باصدای بلند فریاد می زد آی بیابه هندوانه آهای بابا بیا؛ هندوانه آوردم از بره زار صدخرو. بهاره زار و یا بحره زار زمینی که با آب باران در بهار کشت می شود. گاهی از بره زار کمیز و یا نهالدان که هرسه مورد زیر جاده داورزن سبزوار واقع شده است. هندوانه های تازه گویی که همان روز از بندسار چیده شده بود. مرحوم ملنگ ترفند خوبی برای نگهداری هندوانه بلد بود به این طریق که گودالی در همان منطقه حفر می کرد سپس هندوانه ها را خیلی دقیق چیدمان می کرد و بعد روی آن را خاک نرم می ریخت و کاملا استتارمی نمود. و تا شب چله نگهداری و سپس وارد بازار می کرد و بعضی باغداران نیز محصول انار را به همین شیوه تاشب چله نگهداری می کردند. در آن زمان سردخانه وجود نداشت .خلاصه ی کلام ملنگ عزیز با داد و فریاد هندوانه ها را می فروخت و بعضی  نسیه و بعضی نقد می بردند و برای او فرقی نداشت اگرکسی می گفت ملنگ یه کم ارزانتر بده می گفت:یک تور هندوانه را حضرت عباسی بیست تومن پول دادم و مردم هم قبول می کردند. شبانگاهان هرکسی یک هندوانه زیر پالتو داشت و خوشحال بسمت خانه رهسپار می شُد. صدا از داخل کوچه می آمد خدا را شکر هندوانه شب چله هم ردیف شد.

و اما کمی پائین ترصدای فِش فِش چراغ پریموس مرحوم رمضانعلی ملامهدی برای داغ نگهداشتن باقلی و صدای مرحوم حاج محمدعلی تاج که حلوا جوزی و نقره می زد؛ بگوش می رسید. و اما به زبان محلی خودمان پسته خاکی(بادام زمینی) هم فروش خوبی داشت و خرمای  لوخ(لیف) به اصطلاح (داخل حصیر) بساط شب چرانی چله را فراهم می کرد . شب و بعد ازصرف شام صدای یا الله؛ یاالله بلندبود. صدای حلقه های درب منازل و (درتمبه)  آهنگ زیبای شب چله بود. همه اعضای فامیل گرد کرسی و گرداگرد اتاق خانه بزرگ فامیل جمع می شدند و چنانچه عروس داماد و یا نامزدهایی در جمع بودند همه بدون دعوت فقط به احترام درون خانه پدربزرگ ها مهمان بودند ؛بعضی بخاطرحرمت پدر و پدرزن یا شب را به دونیم تقسیم می کردند و یا دوشب؛ شب نشینی  چله داشتند برای اینکه حرمت همه بزرگان طایفه را حفظ نمایند و بسیار هم عالی بود. ازگذشته ها سخن می گفتند اگرکاسب بودند اکثرا از دزدان خان و خاطرات اینچنین و خاطرات دوران سربازی و زیارت ائمه و ازمردمان قدیم خاطره می گفتند خنده بود و خوشی . بهرحال بعضی وقتهاهم خواستگاری صورت می گرفت. خلاصه و مخلص کلام چله قدیم و یلدای عصر ما که امروزه به گونه قدیم نیست. نه صدای ملنگ داخل خیابان شنیده می شود نه حمام دایر است و نه آن مغازه ها بازاست و نه از آن هوای سرد خبری و نه از آن شب نشینی ها و صدای بلندقهقه ی خنده  یادش بخیر روحشان شاد...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">