مزینان شناسی :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۱۷۷ مطلب با موضوع «مزینان شناسی» ثبت شده است

۰۲
فروردين
۰۲

💠 لقب عسکری در مزینان

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️ تاکنون در ارتباط با برخی القاب که به قبیله یا طایفه ای از همشهریان عزیزمان نسبت داده شده در این رسانه اشاراتی داشته ایم تا علاوه بر معرفی این عزیزان نسبت به ریشه یا وجه تسمیه وجودی این القاب اطلاعات و آگاهی های بیشتری به دست آوریم.
 هرچند مطالب منتشرشده بخش کوچکی از زندگینامه این بزرگواران را تشکیل می دهد و محدودیت فضای نوشتاری مانع از آن می شود تا به طور مبسوط و در ابعاد گوناگون به شخصیت وخصوصیات بارز اخلاقی آنان آنگونه که تمایل داریم و انتظار می رود تاحق مطلب ادا شود متأسفانه پرداخته و ادا نشد و نخواهد شد لذا از این بابت شرمنده هستیم.

◀️ یکی دیگر از این القاب به دودمان بزرگ و خاندان شریف و نجیب «عسکری ها » اختصاص یافته است.
   شهرت عسکری دربین تمام همشهریان نام آشنا بوده و خدمات شایان و فراموش نشدنی این بزرگواران به ویژه در حوزه فرهنگ و ادب و شعر و هنر و نیز در کسوت و لباس مداحی و مرثیه سرایی ومعارف اسلامی و تعزیه خوانی و ذاکر آل ا... علیهم السلام زبانزد خاص و عام است.

 عشق و علاقه از یک سو و بر خوردار بودن ازصوت خوش و دلنشین و حزن انگیز وسوزناک از دیگر سوی همگی دست به دست هم داده تا نام این خانواده همچون‌نگینی در دیار مزینان وحتی روستاهای اطراف بدرخشد... .

از جهتی مهمترین ویژگی های اخلاقی این خاندان جلیل القدر؛ گشاده رویی ، شوخ طبعی ، تبسم و خوش رویی در برخورد و تعامل با دیگران، تواضع و افتادگی، اخلاص در امور خدا پسندانه و خیر خواهانه، صراحت لهجه و بیان در حقایق و از همه ی اینها مهم تر عشق و علاقه و خدمت به زادگاهشان مزینان از ویژگی های بارز‌ و منحصر به فرد این دودمان است و همین امر موجب گشته تا شخصیت و جایگاه  آنان در نگاه همشهریان و کسانی که به آنان مجالست و همنشینی دارند متمایزتر و برجسته تر و در عین حال دوست داشتنی تر شود.

اما اینکه چرا و به چه جهت لقب «عسکری» به این خانواده و دودمان محترم داده اند موضوع و سؤالی است که در ادامه شرح آن را می خوانید.

چند سال قبل از زنده یاد کربلایی رمضانعلی عسکری سؤال کردم که چرا به خاندان شما لقب عسکری داده اند؟
آن مرحوم ابراز داشت: به طور دقیق نمی دانم لیکن بهتر است که  از اخوی ها حاج قربانعلی یا حاج شیخ حبیب ا... که اشراف و وقوف و اطلاعات بیشتری به قضیه دارند و در ضمن دقیق تر می توانند به سؤال تان پاسخ بدهند بپرسید.

به سراغ برادر عزیز حاج قربانعلی عسکری رفتم و وی اظهار داشت:

-هنگامی که در اوائل دههٔ سی هجری شمسی(حدود هفتاد سال قبل) و در دبستان امیر شاهی مزینان دانش آموز ومشغول به تحصیل بودم حدود ده سالم بود که شادروان میرزا محمدعلی ضیایی یکی از خدمتگزاران با اخلاص مدرسه در حین انجام کار برای اولین بار به من گفت: «آقای عسکری قدری کنار برو تا  مزاحم کارم نباشی!!» و از آنجا که لقب «عسکری»را برای اولین مرتبه از زبان آن مرحوم  شنیدم با این وجود چندان اهمیتی ندادم و توجهی نیز نکردم.

تا اینکه چند سالی از این ماجرا گذشت و زمانی که تقریباً نوجوان بودم در هیأت وقتی در خواست می کردند تا نوحه یا ذکر مصیبتی بخوانم وهمینطور مرحوم اخوی حاج شیخ حبیب ا...  سردمداران هیآت و دیگر پیشکسوتان؛ بنده و دیگر اخوی ها را به لقب عسکری به مستعمین معرفی می کردند و این در حالی بود که نه بنده و نه اخوی ها و نه حتی همشیره ها  نمی دانستیم که چرا و به چه جهت مارا به لقب عسکری صدا می زنند و معرفی می کنند!

حاج قربانعلی در ادامه خاطر نشان کرد: تا اینکه به فکر افتادم  از مرحوم ابوی کربلایی حسن که به شغل پیشه وری و دکان داری یا همان مغازه داری و کسب و کار اشتغال داشت سؤال کنم. زنده یاد پدرم تصریح کردند: «با توجه به اینکه تولد من در شب هشتم ربیع الثانی مقارن بوده با فرخنده میلاد با سعادت یازدهمین پیشوای شیعیان جهان حضرت امام حسن عسکری سلام ا... علیه  لذا مرحوم پدرم (پدر بزرگ شما) به یُمن و مبارکی چنین شبی اسم مرا «حسن» انتخاب کرد و چون آن امام همام و سبط رسول و مقتدای اِنام لقب «عسکری» داشتند همشهریان به من و شادروان اخوی کربلایی محمدتقی عموی شما و خلاصه ی کلام اینکه به دودمان و طایفه و ذریه و فرزندان ما لقب و شهرت #عسکری دادند.»

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۲
فروردين
۰۲

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان

باسلام خدمت مخاطبان گرامی .
گاهی آن چنان نسبت به آینده مزینان دلسرد می شوم که دستم به قلم نمی رود تاشعری یا مطلبی به رشته تحریر در آورم. دیروز جلوی درمانگاه شاهد تعطیل شدن تنها آموزشگاه مختلط ابتدایی مزینان بودم. والدین بعضاً با وسایل نقلیه جهت بردن دانش آموزان منتظر بودند. دانش آموزان با فریادهای حاکی از شوق به سمت والدین سوار بر ماشین و موتور به سمت خانه می رفتند. آهی کشیدم چراکه نه از نظم خبری بود نه از آموزگاران که نظاره گر حرکات کودکانه فرزندان باشند و نه از صف منظمی که در گذشته ها مانند ستون فقرات تا آخر روستا می رفت و هردانش آموزی هنگامی که به سر کوچه خودش می رسید آهسته از صف جدا می شد و به سمت خانه می رفت. مبصر هرکلاس مسئول صف همان کلاس بود چه ترتیب زیبایی بود و گاهی مانند یک ستون منظم ارتش تا دل مزینان می رفتند یک صف با حدود دویست دانش آموز در حالی که هم اکنون شاید پنجاه نفر هم نباشند.

بهرحال بسیار منظم می نمود و جلوه ای به روستا می داد. بجز روزهای جمعه که معلمین بخاطر حق بیتوته می ماندند و چون ساکن بودند با دانش آموزان تا پایین روستا می رفتند و دانش آموز حتی اگر والدینش را می دید حق نداشت صف مدرسه را ترک کند و چه بسا که اگر در حل مسائل به مشکلی برخورد می کردیم بنا به توصیه خود معلمین شب می توانستیم با اولیای مان به خانه ی ایشان برویم. چقدردلسوز و قانونمند و نظم و ترتیب در تربیت فرزندان و آینده ی آنان تاثیرگذار بود!

غرق درگذشته رویای شیرین و زیبای کودکانه خود و همکلاسی هایم مانند فیلم از جلوی دیدگانم می گذشت . فارغ از همه چیز حتی گذشت زمان و اینکه کجا هستم!به معلمین گذشته و دانش آموزان و دبیران فکر می کردم.آه؛آه.
به یاد آوردم زمانی که از عباس آباد، فرومد و میرحاج، کلاته سادات، منیدر که جزئی از استان سمنان بود و شاهرودی محسوب می شدند و دیگر روستاهای کوچک آن زمان مانند داورزن، مهر، کلاته مزینان و غنی آباد و بیزه، سویز، بهمن آباد و کاهک همه در مزینان دوره دبیرستان متوسطه را می گذراندند. افسوس !!!

با خود گفتم ای کاش هنوز دبیرستانمان دایربود و می توانستیم در آن زمان که بزرگان غیرتمند و انسانهای باسواد و دلسوز واقعی داشتیم دانشگاه را به قول حاج محمدعلی فصیحی به تقاضای بزرگ مردان آن زمان حاج علی اصغر محمدی و مرحوم رضاخان خزاعی و فصیحی و شریعتی و دیگر مردمان عاقل و آگاه به مزینان هدیه می کردیم. ولی افسوس دیگر برای هرگونه تفکر جهت خدمت و احیای مجدد آموزشگاه ها دیر شده است. و دست بی رحم زمانه چنان جوانان روستایمان را به بهانه فقر و ناکامی روانه شهرهای بزرگ کرده است. و چه بسا هویت شان را گرفته است .
از کلامشان پیداست دیگر به روستا رغبتی ندارند و مهاجرت چهار خانوار سه نفره در دو ماه گذشته بیانگر این حقیقت تلخ و ناگوار است. چراکه فرزندانشان با شهرستانهای دیگر وصلت نموده و نمی توانند به زادگاهشان برگردند.

ای مزینان ای عشق من؛ روستای محبوبم که شهرهای بزرگ را بخاطرعشق ورزیدن به تو رها کردم تا با تو باشم و در تو زیستن کنم و در همین خاک تو را بدرود گویم و از خاکت نقاب بر چهره درکشم و اما چقدر مدعیان خدمت؛به توظلم کردند. از کجا و از کدام دردت بنویسم؟ از راه ابریشمت؟از جاده آسفالت نیمه کاره ات؟ یا از زرق و برقهای کاذب! ای کاش هنوز هم بجای ایزوگام بوی عطر کاه گلت را استشمام می کردم.بقول شاعر:
جلوه بر قریه دهدخرمن کاهی گاهی.
ای کاش بجای درب های برقی کرکره ای همان دربهای چوبی با پلاک مسی نمره ۳ بلوک
مزینان برجا بود! ای کاش تیرهای چوبی برق و مثلث چوبی که سر کوچه ؛وسط و انتهای کوچه توسط یک سپاه دانش بنام آقای فروزنده که نمی دانم هست یانه برای روشنایی با فانوس روشن بود.
خداوندا؛من شاکر تمام نعمت های تو ازجمله نعمت روشنایی برق.که هنوزصدای موتوربرق اشکودا که توسط فصیحی بزرگ و سرمایه بزرگان و اهالی مزینان بنام شرکت برق سهامی مزینان در گوشم طنین افکن است هستم. چه غروبهای زیبایی داشتیم ؛دلم برای کلاسهای دبیرستان، برای زمین والیبال خیلی گرفته است .غروب که دبیرستان تعطیل می شد، نوبت جوانان روستا بود حتی میانسالان؛ توپ و تور در اختیارشان بود با حضور دبیران و معلمان تا بتوانند ورزش کنند و از رخوت و سستی بدر آیند. افسوس دیگر نمی شود حتی به دیوارهای ارگ نگاه کرد چه رسد به اینکه بتوان در زمین ورزش دبیرستان بازی کرد چرا که تبدیل به یک منطقه نظامی شده است.

همه چیز ناگهان ازنظرم محوشد. چراکه به جای زنگ مدرسه صدای آژیر ماشین پلیس را شنیدم رشته افکارم گسیخته شد و اشکی در چشمانم حلقه زد و گفتم عزیزان جایتان خالیست و این بیت شعر به نظرم رسید:
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم
درمیان لاله و گل آشیانی داشتیم...

✍️روزی در محفلی در حضور مسئولان داورزن و سبزوار مجری مجلس بودم وقتی به نام مزینان و تاریخ آن اشاره کردم که بیش از سه هزار سال قدمت و تاریخ دارد. ناگهان متوجه عزیزی از اهل تاریخ شدم که استاد دانشگاه بود و دکترای تاریخ. با اشاره دست و پنج انگشت ایشان متوجه مطلب شدم که مزینان دارای پنج هزار سال تاریخ مکتوب می باشد. عجبا در شگفت ماندم یعنی سه هزار سال قبل از میلاد حضرت عیسی ابن مریم. و همان روزبه تکاپو افتادم و دیدم که مزینان در هر عصری و هر نسل آن از خیلی شهرهای مدعی فراتر و جلوتر بوده است برای مثال ایجاد مکتب خانه ها و مدارس جدید.

 بنده اطلاع دقیق ندارم اولین مدرسه مزینان در کدام محل یا منزل بوده است اما میدان افراد باسواد در گذشته های دور کنار خیابان تابستان لب جوی آب و زمستان در کنار آتش کسب علم می نموده اند. و در سال یکهزار و سیصد و چهار اولین مدرسه باروش جدید تاسیس می گردد. ابتدا کسانی که مکتب خانه داشتند در سراسر ایران مخالف علوم جدید بودند و به مرور ایام و به ناچار تسلیم شدند. حروف فارسی عبارت بود از: ابجد،هوز، حطی کلمن،سعفظ، قرشت و الی آخر و در عربی ؛الف دو زبر ان دو زیران و دو پیش ان .و باترکه ای بنام چوب الف در دست معلم و یا مکتب دار تدریس می شد.

اولین مدرسه ای که در مزینان دیده ام منزل مرحوم عباسعلی رضوانی بود در اوایل دهه چهل پسربچه ای بیش نبودم و دزدکی از لابلای درب چوبی دو لنگه ای که در گذشته متعلق به خان سرهنگ مزینان بود به سختی نگاه می کردم و از ترس چوبی که دست معلمین آن زمان بود پا به فرار می گذاشتم چرا که وصف درد ترکه های چوبی را از برادرانم شنیده بودم گویا که چوب جزء لاینفکی از ابزار تدریس بود.

بد نیست در همین قسمت اشاره کنم زمانی که ژاندارمری سبزوار ایجاد و احداث گردید.در کتاب کلیدر محمود دولت آبادی خواندم سروان بکتاش با درجه ستوانی فرمانده آن گروهان بود و در همان زمان حتی فراتر مزینان سرهنگ داشته !!

و اما مدرسه در اواسط دهه چهل به محل بالاتر از ارگ نقل مکان کرد بنام مدرسه ابتدایی امیرشاهی مزینان هنوز در آن محدوده خانه ای بنا نشده بود و اگر هم بود داخل بخشی از ارگ ریگی بناشده بود.

دبستان امیرشاهی باعث تعطیلی مکتب خانه گردید و به مرور ایام دختران نیز از علوم جدید بهره مند شدند و از خانه نشینی بدر آمدند و یکی از منازل مزینان بطور موقت؛ منزل مرحوم ملاحسن صدیقی و منزل حاج ملا احمد صدیقی و منزل مرحوم اقدسی برای دختران در اولین قدم و پیش از همه خیلی دورتر منزل مرحوم حاج محمدتقی رضایی فر را سراغ دارم که آخری در سالهای پیش از سیصد متعلق به مرحوم سیداحمد یزدی بوده است.

مکتب خانه بیادی من مرحوم ملاحسن(معلمی فر) پیغمبر لقبی که مرحوم حاج شیخ قربانعلی شریعتی بر او نهاده بود که خود جای تامل دارد.اولین کلاس درس من نیز در مدرسه امیرشاهی بود.مدیر مدرسه آقای  محمدحسن یعقوبی و اولین معلم کلاس اول من آقای حسینی اهل مشهد و در نیمه دوم سال مرحوم هوشنگ توکلی بچه خیابان شاه آباد تهران بودند.

هنوز چوب در دستان معلم خودنمایی می کرد و خوب بیاد دارم مرحوم میرزامندلی ضیایی خدمتگزار بود اما در غیبت معلمین کلاس را اداره می کرد صدامی زد هادی بدو از بهداری چوب درخت عناب بیاور و آقا هادی با اینکه خودش درسخوان نبود برای خودعزیزی و شاید هم از ترس و دیگر اینکه در کلاس نباشد می گفت چشم آقا! سریع می رفت و با چوب بر می گشت .یک روز آقای ضیایی به یکی از دانش آموزان گفت حواست کجاست دستت رو بیاربالا! چنان با چوب زد  به دست همکلاسی زد که سه چهار ورق کتاب نیز پاره شد.
و اما از همان دبستانها و همان معلمان سخت گیر و سخت کوش ده ها مهندس؛دکتر و خلبان و نیز معلم و سایر مشاغل با جایگاه های رفیع تحویل جامعه گردید که گروهی از آنان در کشورهای مختلف ساکن هستند.
 
مدرسه امیرشاهی بخاطر وسعت زمین یک درب ورودی از سمت خیابان روبروی منازل حاج اصغر دیمه و حاج عباس مزینانی بود. و راهرویی حدود چهل پنجاه متر به بالا و عرض دومتر داشت.درب دیگری داشت از وسط مدرسه روبه قبله که چهار کلاس سمت شرق و چهار کلاس سمت غرب با دفتر و انبار و ازهر گوشه نیز درب جداگانه داشت و هر کلاس دارای چهل دانش آموز و گاهی بیشتر و اکثراً از هر کلاس  الف وب داشتیم یادش بخیر و به مرور ایام با مهاجرت نسل جوان به شهرهایی مانند سبزوار و مشهد و تهران بفکر ایجاد دبیرستان افتادند. و با همت همان مردم ساخته شد در دهه دوم سالهای چهل و همان مردم به فکر ایجاد دانشگاه.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۹
اسفند
۰۱


🖌نویسنده؛ حسین تهرانچی مزینانی

✍️خانه ات آباد زادگاه مادری که چه دلگیرم برای یک دل سیر نشستن بر لب ساحل کویریت و نوشیدن یک فنجان چای نعنا و رفتن به یاد ایامی که می دانم هیچگاه تکرار نمی شوند و چون برفی لذت بخش بودند که شادی آفریدند و آب شدند و در لابه لای روزمرگی ها گم که نه، ولی مخفی شدند، تا هرگاه تو ای قریه ی دوست داشتنی من ، آغوش باز کنی و مرا در امان خود جای دهی، دوباره ظاهر شوند و تداعی کنند آن روزهای طلایی کودکی را.  
خانه ات آباد ای عشق آباد، ای زادگاه مادری، دلگیرم برای یک کاسه آش داغ سر دیگی که یک روز مانده به عید حال و هوایی به راه می انداخت در کوچه ها و نوید سال نو میداد و بوی یکرنگی و نامش را اجداد گزارده بودند،" روز علفه" و هر جا که پای می گذاشتی بوی آش با آن سبزی محلی به مشام می رسید و خدا برکت می داد به کشتگاه دهقانان ،وگرنه آن همه سبزی چگونه فراهم می شد برای برپایی آداب و رسومی جذاب و دلگیرم برای نوشیدن کاسه ای " شوربا" که از آب همان آش ساخته و پرداخته می شد و می ساخت یک نوشیدنی به طعم وطن و چقدر طعمش را دوست داشتم و گویا وقتی آن را می نوشیدی آخرین مرحله صرف آش را اجرا کرده ای و آنچه از همه مهم تر بود داشتن یک دل شاد برای اهالی بود، چیزی که امروزه به هم می گوئیم:" دل خوش سیری چند؟"
خانه ات آباد وطنم ، ای زادگاه مادری که چه دلگیرم برای یک شب نشینی های آن روزها و یادش بخیر که چقدر سادگی برقرار بود در آن محافل و بزرگ و کوچکی مورد توجه و میزبان با یک چای و کمی تخمه محلی دست پخت بانو و هر آنچه در خانه بود بی ریا  از میهمانانش پذیرایی می کرد و چه اوسنه ها و حکایات و خاطره ها نقل می شد و گاه بزرگان حرف از جن و دیدنش را به میان می آوردند و این حرف ها برای کودکانی به سن من عجیب باورکردنی و هولناک بود و صحبت به این موضوع جذاب بزرگتر ها که می رسید گویا همه مطلبی برای ارائه داشتند و چنان با آب و تاب گوینده حرف هایش را می زد که احساس می کردی تو نیز در فاصله‌ی نچندان دوری آن را خواهی دید و این ها لطف آن ایام را دو چندان می کرد.  
خانه ات آباد ای عشقگاه ، ای زادگاه مادری که چه دلگیرم  برای تنور مادر بزرگ ها که چه برکت ها از آن بیرون می آمد همه ممتاز و بی مثال، که گاه چند عدد نان روغنی برشته و حاوی سبزی محلی بود و گاه نان به بوی عطر خدا و گاه آن کلوچه هایی که از خوردنش جذاب تر، مراحل ساختش بود و آن وقت که مادر اقدام به پخت کلوچه می کرد ، تو می فهمیدی که عید نزدیک است و یاد می کنم از ادوات تهیه ی آن که " پری بود و نوبری" و همه را مشغول می کرد در خانه و یک شادی منتشر می کرد بر دل آنان که اقدام به درست‌ کردنش می کردند و دلگیرم برای آن نان ها که مادر بزرگ با آن چهره ی بر افروخته از هرم تنور ، می پخت و پیاله ای ماست که در دست ما بود تا به همراه آن نان های عجیب میل کنیم و در حیاط هر کس گوشه ای نان سهمش را به دست داشت و ظرفی ماست در پیشش، خاصه ما کودکان که مایل تر به این کار بودیم و خدای بیامرزد مادر بزرگ ها را که چه هنر ها داشتند و چه تجربه ها.
خانه ات آباد ای زادگاه مادری که چه دلگیرم برای آن روزهای قنات تو و اطرافش و آن پیرمرد سفالینه فروش، که کوزه می ساخت تا آب را به آبادی برساند، و چه زحمت ها می کشید و چه خدمت ها می کرد بر مردمان روستا و هیبت جاه و دکان او،هنگامی که به سر آب نزدیک می شدی حال و هوایی به تو می داد، گویا آن مغازه جزئی از جورچین تمدن آنجاست و یاد دارم آن صفای پر درخت قنات را با آن جوی پر آب و عمیق که گاه برخی از نقاط آن از بالای سر کودکانی چون من به آن سن می گذشت و جلبک ها و گیاهان آبزی چه زیبا نقاشی خدا را بر کف و دیواره های آن کشیده بودند و درختانی که برخی خود را بر روی آن گذر آب خم کرده بودند و تصویر ها ساخته بودند و زیبایی ها و دل گیرم برای پهنه ی آبی که یکی دیگر از خدمات چشمه ی ما بود به کودکان و نوجوانان و برای خردسالان چون جزیره ای بود  در آن روزگاران که آنجا نیز بوته هایی سر از آب بیرون آورده بودند و سنجاقک ها بر آبش راه می رفتند و اهالی " غوطگاه" نامش گذارده بودند و بعد آنکه مسیر را ادامه میدادی، می رسیدی به " تراز" که بزرگسالان درباره اش حکایت ها داشتند و آن زمان چشم نواز تر و زرین بود و نگذار که عاقبتش را بگویم که تو نیز می دانی .
خانه ات آباد ای میلادگاه میعادگاه،  که دلگیرم برای چیدن یک دسته " گل نان روغنی " که گیاهی جویدنی با آن گل های خوراکی و بسیار زیبا بود و  آمدنش، آمدن سال نو را نویدمان میداد  و برای پیدا کردن قارچ های خوراکی خودرو و برای خوردن بوته ای" گل سفیده" که همگی مخصوص این روزها بودند و حال خوش بهار را برای ما زیباتر می ساختند و یادی دارم از بازی های آن ایام که با نزدیک شدن به سال نو تیله بازی رونقی می گرفت و هر نوجوانی یکی دو جوراب زنانه پر از تیله داشت و برای آن چال های کنده شده بر روی زمین که از لازمات این بازی بود و گفتن واژه ای از واژه های این بازی همچون "( شنده )و( نه خانه مین خانه)"و گفتن همین کلمات در حین بازی چه هیجاناتی به همراه داشت و چه تمرکز و فکری می خواست و برای بازی الک دولک و روپل و کل کل و هفت سنگ " که با احوال روزهای عید سازگاری داشتند و آن را چشم نواز تر و خاطره انگیز تر می ساختند و شوری ایجاد می کردند و رفاقتی استوار در بین دوستان .
خانه ات آباد ای آبادی دلخسته از گذر روزگار ، سرت سلامت که به هر  گوشه و کنارت که می نگرم حسی در من پدید می آورد و یادی در ذهنم می سازد که برایش ساعت ها می توان خاطره نویسی کرد و شرح احوالی نوشت و پا بر جا بمانی و بدرخشی ای مایه ی آرامش و اصالت گاه ما ای قریه ی مادری ای مزینان.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۸
اسفند
۰۱

مش قربون چای خور

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی



اصل داستان و این خاطره بر می گردد نزدیک به صد سال قبل
 در دیار مزینان شخصی بوده که علاقه شدیدی به نوشیدن چای داشته و در ضمن اهل مطالعه وبا معلومات وصف ناپذیر...
وی در خانه ی خود با کاسه چای می خورده!! و نامش قربان بوده از این رو آن مرحوم به«مش قربان چای خور» مشهور می شود.

مش قربون تا زمانیکه در منزل خود یا مهمانی های خانوادگی به نوشیدن چای سر گرم بوده  مشکلی نداشته لیکن وقتی به مراسم ختم یا از این دست مجالس می رفته؛ چای خوردن برایش یک مشکل و یک مسأله ی مهم و درد سر ساز بوده که به سادگی امکان عبور از آن برایش فراهم نبوده! چرا که بیش از دو استکان امکان‌نوشیدن چای ‌نداشته است.

از این رو به فکر چاره می افتد که چگونه وبا کدام‌فرمول یا روشی می تواند مشکل خودرا حل کند؟تا اینکه پس از مدت ها فکر کردن راه حل مسأله را به شرحی که در ادامه می خوانید پیدا می کند.
 
مش قربون با خود می گوید: خب وقتی به مجالس بروم حداکثر دو استکان چای علی القاعده حقم هست که در کمال احترام جلوم خواهند گذاشت ومن هم طبعاً نوش جان خواهم کرد .
او برای سومین و چهارمین و .....به شرح ذیل عمل می کنم.

وی جزو اولین نفراتی بوده که به محض شروع مراسم در هیآت یا مساجد شرف حضور پیدا می کند و پس از صرف دو استکان چای از اینجا به بعد دقیقاً روبروی درب ورودی می نشیند به طوریکه هر فرد یا مستمع تازه واردی را بتواند رصد کند.

فرض بفرمایید که شخص «الف» وارد می شود و مش قربان از جای قبلی خود بلند می شود و کنار شخص «الف » می نشیند.
 از این لحظه به بعد به فردی که مسؤول چای دادن بوده زل می زند و آنقدر نگاهش می کند تا اوهم تصادفاً ‌ نگاهش به مش قربون بیفتد واز آنجایی که نمی خواسته مجلس دستخوش بی نظمی گردد صدا نمی زده وبا دست اشاره می کرده؛ به این معنا که بیا نزد من عرضی دارم.
وقتی مسؤول چای می آمده می گفته:دریای وَرَع و عرفان و از کِبار آقای« الف » تازه تشریف فرما شده اند و چای میل نکرده اند لطف بفرمایید برای ایشان چای خوشرنگ بیاورید.... درضمن یک چای رنگ ورو رفته نیز برای نوکرتان(مش قربون) مرحمت فرمایید.

پس از اینکه چای سوم را می خورد مجدداً نگاه به درب ورودی می کند تا ببیند تازه وارد بعدی کیست وکجا می نشیند.
فرض کنید این بار تازه وارد آقای «ب »باشد و باز به همان روش قبل با تغییر جای خود ودرکنار شخص «ب » می نشیند ومجدداً با اشاره ی دست مسؤول چای را که غالباً در وسط مجلس به پذیرایی مشغول است متوجه خود می سازد و می گوید:
آفتاب کَرَم واحسان ومستوره ی سِتر دراخلاص جناب مستطاب آقای «ب » تازه وارد شده اند لذا چای میل نفرموده اند... احیاناً فراموش نفرمایید چای تازه دَم بیارین ..‌..و چنانچه  قبول زحمت فرمایید و یک چای کم رنگ و تلخ ناقابل وبی خاصیت هم برای چاکرتان(مش قربون) بیارین.... جزاکم ا..‌ خیرا....

بدین ترتیب اولاً: مرحوم مش قربون گل گلاب این ادبیات را عمداً طوری بکار می برد تا فرد توزیع کننده چای را مجبور به آوردن چای کند.ثانیاً:تا حد کمی سیر چای شود ونیز تا اندازه ای شنگول و منگول مکان مراسم را ترک گوید.

📣نقل خاطره از مرحومان: حاج غلامرضا صدیقی و ابوی حاج محمد جعفری/عکس تزئینی است

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۸
اسفند
۰۱

 

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان

پیشتر گفتیم که مزینان تنها مکانی بود در منطقه از سبزوار تا شاهرود که بهترین مجالس تعزیه خوانی را اجرا می کردند، به همین خاطر مشتاقان بسیاری از سراسر کشور جهت دیدن این مجالس راهی مزینان می شدند.
 در این مقوله قصد کوچک شمردن هیچ یک از روستاهای اطراف مزینان را ندارم چرا که همگی بسیار محترم و شریف همسایگان خوب و صمیمی هستند. اما به لحاظ بودن مدرسه علمیه و مکتب خانه و مدرسه جدید و بودن علمای بزرگ سطح سواد در روستای مزینان با اطراف قابل قیاس نبود. به همین خاطر عزاداران حضرت اباعبدالله الحسین(ع) اغلب حتی سبزوار تا شاهرود در گذشته راهی مزینان می شدند و خدا را شکر این هنر در سالهای اخیر به اوج عظمت آیینی و فرهنگی خود رسیده است

 ناگفته نماند به لطف خدا روستاهای اطراف نیز در این راه به اوج رسیده و مجالس بسیار خوب به عشق شهدای کربلا برگزار می نمایند.. .
به هرحال بعد از عاشورای دهه یک هزار و سیصد و سی مجلس بازار شام در جلو مغازه استاد ابراهیم طاهری همان خیاطی که محل لباس پوشیدن تعزیه خوانان بود برگزار شد. جمعیت بسیاری منتظر اجرای تعزیه بودند و صدای طبل و شیپور بلند شد و تعزیه خوانان وارد میدان شدند. همه ی مردم منتظر ورود  دو شبیه خوان فرنگی مرحومین آقا غلامرضا صدیقی و حاج حبیب اله محمدی بودند.فهرست گردان مجلس مرحوم اصغرخان خواجوی چندین مرتبه به دنبال آقایان رفت و آنان گفتند چشم الان آماده می شویم . اما این دو بزرگوار هنوز با دقت به آینه نگاه می کردند و به خودشان می رسیدند تا هرچه بهتر و زیباتر وارد مجلس بشوند. اما بیرون، مردم منتظر ورود آنان بودند و صدای غرغر حاضرین بلند شد:« آقایان تشریف بیارید دیگه شب شد. » در این بین معلم بذله گو و شوخ طبع مزینان یعنی شیخ حسین ناطقی به سراغ آقایان رفت و گفت: «آقایان مردم منتظر شما هستند الان یک ساعت است طبل و شیپور قطع نشده و مردم خسته شدند، شما چکار می کنید؟»اما جناب صدیقی و محمدی هنوز پای آیینه بودند!نگاهی به شیخ حسین انداخته و گفتند: «جناب شیخ به نظر شما خوشگل و آراسته هستیم؟»

 جناب شیخ نگاهی به آنان انداخت ؛سر تا پای آنان را بادقت ملاحظه کرد و گفت: «به به؛ به به. آی؛ چی بگم !؟...به خدا قسم که در ربع مسکون زمین از شما دو نفر زشت تر نداریم!!!» این دو نگاهی به هم کردند و خنده ی بی پیر آنان را گرفت چه خنده ای که پایانی نداشت هی به هم دیگر نگاه کردند و خندیدند!! الله اکبر. چندین مرتبه باعینک؛ کراوات و کلاه شاپو وارد مجلس شدند اما نتوانستند خنده شان را کنترل کنند دوباره برگشتند .جالب اینکه آنقدر این رفت و آمد و خنده تکرار شد که مردم هم همگی با صدای بلند خنده می کردند.مرحوم شیخ حسین ناطقی که دید امیدی به حضور آقایان نیست و خنده آنان و مردم قطع نمی شود رو به قبله ایستاد و با لبخندی برلب گفت: «کجا رویم که را خوانیم غیراین درگاه/ بلندبگوی ده مرتبه یاالله .بده قیافه ی خوبی به غلامرضا و حبیب اله...»

 بازهم خنده های بلندتر و طولانی؛ با اینکه این دو انسان شریف از بزرگان و از بهترین تعزیه خوانان زمان خویش و از صدای خوبی برخوردار و نیز از تمیزترین جوانان مزینان بودند اماجناب شیخ از طریق شوخی و مزاحی چنین گفت!!!!
و به این ترتیب مجلس برگزار نشد و تبدیل به یک خاطره گردید. تا امروزبه این بهانه به یادشان باشیم روحشان و روح جمیع رفتگان شاد.

روایت از مرحوم حاج غلامحسین آفاق.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۲۸
اسفند
۰۱

 

💠 دکان داران مزینان

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان

در فصل گذشته اشاره داشتیم به اولین ماشین در مزینان که توسط مرحوم حاج اکبر دیمه وسپس یداله کربلایی عبداله محمدی و بعد از آن حاج اصغر دیمه ودر ادامه حاج محمدحسین محمدی.حاج فرج اله محمدی به صورت اشتراکی باامان اله جلیلی و در ادامه حاج غلامرضا دیمه و جناب غلامحسین گرجی و بعدها حاج میرزاحسن نجار و سپس روستاهای اطراف منجمله کلاته مزینان در طول  دهه چهل تا پنجاه روزانه سه دستگاه اتوبوس به سمت شهر(سبزوار) حرکت می کرد در گذشته به سبزوار واژه شهر اطلاق می شد و اگر کسی به سبزوار سفر می کرد می گفت: می خوام برم شهر.

صبح که می شد سرکوچه ها مردم به انتظار اتوبوس ایستاده و صدای بوق اتوبوس ها تقریباً شبیه هم بود.عده ای با حاج اکبردیمه و گروهی با حاج اصغر و عده ای هم منتظر امان اله بودند.رفت و آمد به شهربسیار بود مغازه ها دایر بود با همان اجناس کم؛ اما رونق خوبی داشت.از پایین مغازه کربلایی عبدالحسین عباس،کربلایی حسن و حاج شیخ حبیب اله عسکری، غلامحسین کربلایی محمدعلی، کربلایی ابوالقاسم احسانی، میرزا اسماعیل امیری ، سیدان، حاج آقای امیری، میرزا اسماعیل حسینی، اسماعیل خلیل، حاج محمدجعفری، حاج محمدحسین و حاج علی اصغرتاج، حاج محمدحسن و کربلایی محمدتاجفرد، میرزامحمد ضیایی ؛حاج قربانعلی رفیعی و زورخانه، کربلایی محمدسلمانی، استادعباس سلمانی، رمضانعلی ملامهدی، پدر و پسرشاسین ، استادابراهیم طاهری ، کربلایی محمدعلی زنده دل، حسن عابد ، استادغلامحسین، کربلایی اسداله، حاج عباس آقای صدیقی، اکبرقصاب، کربلایی ابراهیم ولیعهد، حاج حسین صدیقی، قهوه خانه شمشیری، استادمحمدحسین کفاش، سیدحسین کفاش خادم، سلمانی کربلایی محمد و علی اکبر، کربلایی رجبعلی و برادران خیرخواه، کربلایی رجبعلی عبدالحسین و محمدحسین وعلی اصغر، سیدمحمدطالعی، حاج سیدرضا جلالی(طالعی)، استادمحمدفطرتی موتورسازی، بزازی سیدروح اله حسینی، عباس تهرانچی، و تقریبا در آن زمان مغازه حاج غلامحسین صابری که درمحدوده ارگ بود. و وجود چندین قصابی ؛ازجمله حاج عباس علی اکبر،غلامحسین وعلی اکبر خانخودی، میرزاحسن قصاب، محمدعلی قصاب، محمدعلی و حاج محمد و اصغر  عطار، حاج اکبرمزینانی، اصغر احسانی، حاج حسن ناطقی، حسن علی، قربانعلی حجت اله، و گاهی صدای سید که از کوچه پس کوچه هامی گذشت دو زنبیل به دست چپ و راست.چقدر آرام و دلنشین می گفت: کش داریم قیطون داریم سوزن خیاطی داریم ! یادش بخیر باید گذر کنم از این همه خاطره های تلخ و شیرین .

بله وجود این همه دکان به تجارت رونق داده بود. ماشین های پنبه با ارتفاع دلخراش و بسیار ترسناک. اتوبوسها و مینی بوس ها نیز تقریبا پر از مسافر بود رقابتها شدید که گاهی منجر به درگیری بین صاحبان اتوبوس می گردید. دسته و دسته کشی مسافر بیچاره به هر طریق خود را به اتوبوس مورد نظر می رساند و گاهی پشیمان می شد و بر می گشت. و فردا باز همان آش و همان کاسه و قایم موشک بازی مسافر و توقع ماشین داران ،چه بگویم توخودحدیث مفصل بخوان..

بگذریم؛ گواهینامه های پایه یکم زیادتر شد و با شروع دهه پنجاه ماشین های عمومی کمتر و تقریبا وسایل نقلیه کوچکتر مانند وانت و نیسان و سواری زیادتر شد. گاهی یک زن زائو باهمان اتوبوس یا کامیون در دل شب راهی شهر می گردید و انصافا تمام این ماشین دارها به نسبت زحمات زیادی که کشیدند آن چنان بهره ای نبردند و تلخ تر از همه درگذشت یداله حاج اصغر دیمه بود که الحق تلاش بسیار داشت .و اما کم کم روستاهای اطراف بعد از انقلاب اقدام به آوردن ماشین مینی بوس سویز ، کاهک و کلاته مزینان نمودند. اما امروزه نه از آن مغازه ها خبری هست نه از آن تجارت ها. اتومبیل های کوچک مشغول به کار هستند چرا که مزینان هم از آن رونق گذشته برخوردار نیست.قصدقیاس ندارم اما ناچارباید بگویم فقط بایدبه خاطرات گذشته اش دلخوش بود چراکه آن روستایی که آن همه محبوبیت و مرکزیت  داشت؛ روستایی که حدود بیست آموزگار و دبیر در آن زندگی می کردند امروز دیگر حتی مدرسه ای با دانش آموز زیاد برای تحصیل ندارد و همیشه درمعرض خطر تعطیلی می باشد! روستای محبوب ما روزبه روز رو به افول است .درمانگاه شبانه روزی و پزشک ثابت هم ندارد. سه داروخانه در مزینان به طور شبانه روزی حتی در بدترین ساعات شب به مردم خدمت می دادند؛ آقای فلانی مادرم حالش بده! سیدجان پدرم داره از دست میره! بچه مون دوایی شده داره میمیره! وآن بزرگواران در نهایت خوشرویی بویژه آقای ضیایی داروی درد را شخصا تجویز یا اگرهم نسخه بود می پیچید.مرحوم ضیایی.مرحوم سیداسماعیل امیری باکاشه کالمین و چهارگرد نیز . و تقریبا میرزا اسماعیل حسینی همینطور؛اما بقول شاعر: کو،کوزه گر و کوزه خروکوزه فروش . این قصه ها بادلی پر از درد و اندوه .ادامه دارد آخ که چه باید گفت و چه بایدکرد.
دامغان ساعت دوازده شب ..
حکایت از چه کنم، شکایت از که کنم  حق نگهدارتان .روح رفتگان این بخش منتظر صلوات شماست.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

 

  • علی مزینانی
۲۶
اسفند
۰۱

🖌نویسنده؛ باران ایرانی

 

 

بگذارید گونه دیگری بنویسیم. شیشه‌ای برداریم و جنس همیشه را بشکنیم، فقط یک بار هم که شده ننویسیم که این اثر تاریخی در فلان سرزمین کویری آرمیده است یا نگوییم که فلان ارگ تاریخی، نادرترین گوهر روزگار خود بوده است، این بار بگذارید کویر را با آدم‌هایش بگوییم.

شاهرود را که پشت سر می‌گذاری دیگر کویر چهره واقعی خود را نشان می‌دهد. پیش از شاهرود شاید اندکی بهانه بتوان یافت برای درخت‌هایی که در هم می‌تنند و چشمه‌سارهایی که به برکت‌ کوه‌های البرز روانند؛ اما شاهرود را که پشت سر می‌گذاری زمین متفاوت می‌شود، رنگی دگر بر چهره‌اش می‌نشیند و دیگر از گونه‌های سرخ شقایق که در اردیبهشت امان می‌یابند شاید خبری نیابی؛ خبری نستانی و شاید قاصدکی نیابی که پیامت را بر دوش آن بنشانی و به سمت پروانه‌های دوردست رهسپار کنی.

از شاهرود که بگذری باید 220 کیلومتر تک‌تک شن‌ها را بشماری و اگر شب باشد، می‌توانی به همان شفافیت شن‌ها، ستاره‌های آسمان را بشماری و سپس می‌رسی به سرزمینی که در بدو ورود آن این‌گونه نوشته‌اند:

«به کویر مزینان خوش آمدید»!

و البته در کنار آن عکسی از چهره معلم شهید مزینان را می‌بینی که افتخار هر مزینانی است.

مزینان از دیدنی کم ندارد، اما بگذارید متفاوت بنویسم، چرا که شاید بزرگ‌ترین دیدنی آن کتاب هبوط در کویر معلم شهیدش باشد که در توصیف کویری که در آن تولد یافته است این گونه می‌نویسد:

«بید را در لبه استخری، کنار جوی آب قناتی، در کویر می‌توان با زحمت نگاه داشت. سایه‌اش سرد و زندگی‌بخش است. درخت عزیزی است اما همواره بر خود می‌لرزد، در شهرها و آبادی‌ها نیز بیمناک است که هول کویر در مغز استخوانش خانه کرده است.

و اما آنچه در کویر زیبا می‌روید خیال است. این تنها درختی است که در کویر خوب زندگی می‌کند، می‌بالد و گل می‌افشاند و گل‌های خیال، گل‌هایی هم‌چون قاصدک آبی و سبز و کبود و عسلی... هر یک به رنگ آفریدگارش به رنگ انسان خیال‌پرداز و نیز به رنگ آن‌چه قاصدک به سویش پر می‌کشد به رویش می‌نشیند...

کویر انتهای زمین است، پایان سرزمین حیات است؛ در کویر به مرز عالم دیگر نزدیکیم...

آسمان کویر، سراپرده ملکوت خداست و...

شب کویر به وصف نمی‌آید، آرامش شب که بی‌درنگ با غروب فردا می‌رسد...»

آری این‌بار بیایید اندکی با ساکنان سرزمین‌ها سفر کنیم، اگر به شیراز رفتیم با حافظ و سعدی سفر کنیم و اگر به مزینان رفتیم با کویر شریعتی سفر کنیم، واژه‌واژه‌هایش را رسم‌الخط ذهن خویش گردانیم و همراه با ستاره‌های شب و دانه‌های تشنه کویر مزینان کاریز را بخوانیم، داستان دوست داشتن از عشق برتر است را و...

و چرا عشق در کویر یافتنی‌تر نباشد، هنگامی که طبیعت بی‌هیچ تعلقی رهای‌رهاست و حتی از تعلق درختان نیز آزاد است. به خاطر داشته باشید که هر چند مزینان نیز سرزمینی است که به برکت خداوندگار با قنات‌ها و کاریزهایش رنگ اندک سبزی بر چهره آن نشسته است، اما در هر صورت اینجا کویر است، اگر سبزی بیابی زینتی است بر شانه زمین سخت؛ مزینان اما شهر ستاره‌هاست که هر شب با ساکنان سرزمین آرامشش سخن می‌گوید، از ماوراءها و از دوردست‌ها و...

و اگر به مزینان سفر کردید، بدانید که این شهر نیز همانند سایر شهرها از دیدنی‌ها و گشتنی‌ها و جستجوکردنی‌ها اندک ندارد. بنابراین می‌توانید یک روز سری بزنید به مسجد جامع آن و بدانید که کاروانسرای آن نیز نشان از تاریخ این سرزمین کهن دارد و اگر به گرد آب‌انبارهای تاریخی این سرزمین کاشان و یزد و طبس و... را به جستجو نشسته‌اید، در مزینان نیز شاید بتوانید سراغی از آن بگیرید و یخدان‌های گلی آن که یادگار سنت کهن مردان این سرزمین است نیز شاید برایتان جالب باشد. و بدانید که مزینان نیز در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است و در کنج خاطر خود بنشانید که مزینان همچنان به فرزند کویرش علی شریعتی می‌بالد و با بال‌های اندیشه او ذهن جوانان کویری‌اش را شاداب می‌کند.

و اگر به مزینان سفری کردید بدون «کویر» نروید، این ره‌توشه‌ای است که مزینان را بر دل‌هایتان می‌نشاند.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۲۳
اسفند
۰۱

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

✍️سنوات گذشته مطلبی تحت عنوان نوروز در مزینان تهیه ، تنظیم و تقدیم گردید و اکنون که  دوباره به آن روزهای نو نزدیک می شویم و تعداد مخاطبان گرانسنگ به چندین برابر افزایش پیدا کرده بخشی از آن را با اندکی تغییر بازنشر می کنیم و پیشاپیش ضمن طلب مغفرت و رحمت برای عزیزانی که در سال جاری دعوت حق را لبیک گفتند فرا رسیدن نوروز را به همراهان گرانمایه تبریک می گوییم و از درگاه خداوند متعال سالی توأم با نیک فرجامی و سلامت آرزومندیم.

💠شب چهارشنبه ی آخر سال که معروف به چارشنبه سوری است زن و مرد ، نوجوان و جوان و حتی کهنسالان البته در چند سال پیش؛ شبانه چادری به سر می کشیدند و در پناه تاریکی قاشقی و کاسه ای بر می داشتند و به در خانه ی همسایگان می رفتند و با قاشق چندان بر کاسه می کوبیدند تا صاحب خانه از خوان احسانش چیزی در کاسه ی آنان بریزد . فرقی نمی کرد چه کسی آمده و یا چند نفر به در خانه شان مراجعه کرده اند آنچه در توانش بود شاید مشتی قند و یا نخود و کشمش در خیلته اش می ریختند و او را  با دست پر روانه می کردند گاه شادی شان را با شوخی و مزاح با هم تقسیم می کردند و پارچ آبی بر روی او می ریختند و یا با ذغال روی صورت ملاقه زن را سیاه می کردند و گاهی نیز چادر از سر او می کشیدند تا اگر آشنا باشد بیشتر باهم بخندند و بعضی وقت ها طرف می دید که مراجعه کننده اش زن است و...

🔹اما هیچگاه آن شب را غمگین نبودند(در دیگر جاهای این سرزمین کهن این مراسم را ملاقه زنی می گویند) در چارشنبه سوری شب نشینی؛ قصه و دور ریختن غصه بیشتر می شد و «غم برو شادی بیا... محنت برو روزی بیا» شعار آن سال ها بود.

🔥برافروختن آتش و پریدن از روی آن و کوزه پرانی از بالای بام به داخل کوچه یکی دیگر از رسوم ما مزینانی ها در چارشنبه سوری بود که متأسفانه اکنون جای آن را ترقه و مواد منفجره گرفته که حتی از وحشت صدایش کسی جرأت بیرون آمدن از خانه را ندارد....

🔶«زردی مَه از تِه ، سرخی تِه از مَه» این هم بیتی بود که به خصوص بزرگترها وقت پریدن از روی آتش یا در کنار آن می خواندند که زردی و بدحالی خود را به آتش حواله می دادند  و سلامت و شادابی را از او طلب می کردند...

🔷«آش علفی» و «گُلاره ی اَجار یا علف جاشُندَه(جوشانده) زیر پلو»  با طعم «خُشتِلی(رشته پلو) » هم از سنت های رایج ما مزینانی ها در چنین شبی بود که در قدیم فقط سالی یک بار پلو می خوردیم و چه کیفی داشت وقتی از هر خانه ای دود اجاق کنار دیوار بلند بود و دیگ های مسی روی آتش نوید شبی مساوی همراه با شادی را به همه نوید می داد و آن شب موسوم به «عَلَفِه» همیشه در یادها می ماند...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۲۱
اسفند
۰۱

💠چاپلوس

🖌نویسنده؛ فرشته کوشکی

دکتر علی شریعتی مزینانی از خان ها و اشراف دل خوشی نداشت و از چاپلوسی نزد آنان خوشش نمی آمد در مراسمی که برای ختم عمویش ( شیخ قربانعلی) به مزینان رفته بود. همراه با حاج حسین تاج در مجلس حاضر می شوند، در همین زمان خان فرومد برای عرض تسلیت و همچنین دیدار دکتر و پدرش وارد مجلس می شوند. در این باره حاج حسین چنین می گوید:

 ✍️«خان فرومد آمد، استاد شریعتی با خان و عدّه ای دیگر در یک جا جمع بودند. دکتر و من در اطاق دیگر بودیم. من می خواستم بروم، باد تندی می وزید، تا من می خواستم برخیزم، دکتر با اشاره گفت: پسر عمه کجا می روی؟ بنشین.
 یک پالتویی روی دوشش بود، از من خوشش می آمد، چون زیاد از او سؤال می کردم، در ضمن، اینجا هم صحبتی هم نداشت و تنها بود. در این زمان، آق شیخ محمود ( پسر عموی دکتر ) از اتاق مجاور آمد و گفت : آقای دکتر، خان است.
دکتر گفت: من  با خانها سر و کاری ندارم. بابا(استاد شریعتی ) هست. یعنی ( نیازی نیست من بیایم ).  چند بار این موضوع تکرار شد و هر بار دکتر گفت: دست از سر من بردار. من گفتم: دکتر، شاید خان جویای حال شما شده است و این ها قول دیدار شما را داده اند و به دنبال شما فرستاده اند. گفت : این طور است؟!! دکتر بلند شد، همین طور که پالتویش روی دوشش بود و یک لِنگ جورابش در پایش و لنگه دیگر در دستش، حرکت کرد و رفت به اطاق مجاور.

وقتی نشستند. خان فرومد داشت از خاطراتش و دوران زندگیش و سلطنت خودش و اینکه با شاه کجا رفتیم، صحبت می کرد(همزمان پدر دکتر با بی اعتنایی سیگارش را می کشید) او از هواپیمایی که سوار شده  و سگی که آنجا بوده و از پیشرفت و ترقی در حکومت پهلوی با افتخار تعریف می کرد. در این زمان پدر دکتر ( استاد محمد تقی شریعتی ) رو به دکتر کرد و گفت: علی. گفت: بله پدر. استاد گفت: جوابش را بده. دکترگفت: حاج آقا خودتون جوابش را بدهید. پدرش دوباره تکرار کرد. برای بار سوم با تندی گفت: علی! جوابش را بده. دکتر گفت: آقای نصرت (نام خان فرومد نصرت الله خان بود) این فرومد شما در  1400یا1600 سال  قبل بیمارستانی داشته  که 800 دوشیزه در آنجا نرس بوده اند و ابن یمین در آنجاست و  آن زمان نرس توش بوده حالا تو افتخار می‌‌کنی که سوار هواپیما شده ای که سگ در آن بوده و به آن  می بالی خوب همراهش هم سگ بوده؟!

خان گفت: مگر در آن زمان نرس بوده؟! دکتر  گفت: بله. در زمان پیامبر(ص) هم نرس بوده  سپس جریان دختر نابالغی که در بین زنان دیگر همراه پیامبر(ص) در زمان جنگ بوده و در بین راه بالغ شده را برای وی تعریف کرد. سپس گفت: این تقسیم اراضی که از آن نام می بری، این احمق ( منظورش شاه بود)چه کاره است، نصرت (نمی گفت خان)این به شکست منجر می شود به جایی نمی رسد. این کار در 2400 سال پیش در شرق به وسیله یکی از سلاطین، این تقسیم اراضی شده است و این می خواهد تقلید از آنها کند.  

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۱
اسفند
۰۱

💠اولین رانندگان در مزینان

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان

امروز بپردازیم به ورود اولین ماشین به مزینان و اولین کسانی که به مزینان وسائط نقلیه را آوردند.

بنا بر اقوال گذشتگان به لحاظ اینکه جاده از مزینان بر طریق همان راه ابریشم معروف محل تردد بوده بدون شک گذر وسائط نقلیه از همان ابتدا از میامی،عباس آباد، صدرآباد به کاهک گذر از سویز و بهمن آباد و مزینان و سپس به سمت صدخرو بوده است .مسیری بنام داورزن وجود نداشته است .امابعدها بر اثر تصادف جلوی هیئت ابوالفضلی و کشته شدن طفل شش ساله به تقاضای مردم مزینان جاده از کاهک به سمت داورزن هدایت و بطور رسمی احداث گردید.

 بد نیست بدانید اولین موتورسیکلت بنام زونداپ توسط مرحوم کربلایی عبداله محمدی وارد مزینان شد این موتورسیکلت که دنده های آن با دست عوض می شد موتور بسیار قدرتمندی بوده که به دهه بیست تا سی بر می گردد.

اولین دوچرخه نیز همینطور اما اولین ماشین بنام استودی یا همین تویوتای امروزی توسط مرحوم حاج اکبر دیمه بدون گواهینامه  به مبلغ چهار هزار تومان خریداری شد که مورد استقبال مردم واقع گردید و مرحوم محمدصدیقی ملاحسن در آن زمان شاگرد ماشین ایشان می شود و در سال چهل و هشت گواهینامه پایه دوم دریافت نموده ولی بعد از مدتی کوتاه بدلیل تصادف و حوادث روزگار برای حاج اکبر دیمه ماشین فروخته شد و دوباره مزینان بدون ماشین ماند اما همین مورد باعث علاقه افراد بسیاری گردید تا بلکه بتوانند یک دستگاه ماشین بیاورند از جمله برادران مرحوم حاج اکبردیمه.

در همین ایام فردی از دوستان حاج ابوالقاسم رفیعی بنام حاجی نمدچیان مهمان ایشان شده و یک دستگاه ماشین اینترناش(اینترنشنال)به مزینان آورده و به مبلغ هشت هزار و پانصدتومان با کربلایی عبداله محمدی معامله می گردد. چه معامله شیرین و خوبی مبلغ پنج هزار و پانصد وجه نقد و سه هزارتومان دیگر در ازای دریافت محصول کشاورزی در قولنامه نوشته می شود وقتی سر خیابان برای تحویل ماشین و خواندن صیغه معامله جمع می شوند متوجه می شوند ماشین نیست . یداله محمدی که فقط سیزده سال داشت بخاطر اینکه اولین موتور سوار مزینان بوده تا متوجه می شود که معامله قطعی شده بلافاصله پشت ماشین نشسته می رود و زمانی که از سمت بالا بر می گردد با خوشحالی فریاد می زند:« پدر جان عجب ماشین خوبیه !» نمدچیان به عبداله محمدی می گوید: عجب پسر زرنگیه مبارکتون باشه.

بعد از مدتی شوفری بنام ذبیح گرفته و گاهی نیز رجبعلی جوینی با این ماشین کار می کنند و یداله روز بروز زرنگ تر و آگاهتر از گذشته بطوری که وقتی شانزده ساله می شود یک دستگاه ماشین بنام استودی خریداری می کند به مبلغ یازده هزارتومان بعد از گذشت  زمانی کوتاه مرحوم حاج اصغر دیمه یک دستگاه اتوبوس دماغدار( دوج ) خریداری نموده و تعداد ماشین ها بیشتر می شود و حاج اصغر در مزینان بسیار دوام آورد و به این شغل ادامه داد و فرزندان ایشان نیز بویژه مرحوم یداله حاج اصغر انصافا حق بسیار برگردن مردم مزینان دارند.

💠 اولین گواهینامه در مزینان

✍️پدرم یک دستگاه ماشین را فروخته و ماشین دیگری بنام شورلت به مبلغ بیست و دو هزار تومان از تهران خریداری می کند و البته اولین گواهینامه پایه دو همگانی توسط یداله محمدی در مزینان در سال سی و هفت دریافت می گردد و کم کم رقابت ها آغاز شد و مرحوم حاج اصغر دیمه یک دستگاه ماشین باری (کامیون) سه تن خریداری کرد و تعداد ماشین ها بیشتر شد.

سال چهل و یک یدالله محمدی اولین گواهینامه پایه یکم را دریافت کرد و ماشین دوج آمریکایی که با بنزین کار می کرد البته اغلب ماشین های آن زمان با بنزین کار می کرد لذا یداله محمدی ماشین لیلاند سورمه ای رنگی خریده بود که با تلاش بسیار موتور دوج بنزینی را تعویض و یک دستگاه موتور داف گازوئیلی روی ماشین نصب کرد که صدای نالش آن وسیله هنوز هم نوازشگر گوش مردم آن روزگار است! او می گوید: برای اولین بار با کامیون به اتفاق پدرم وارد استربند شدیم جلوی ماشین گوسفندی قربانی کردند و گفتند این اولین ماشین است که وارد روستای ما شده است همچنین در میرحاج و شفیع آباد جوین.

 در همان زمان یداله بلندترین بارها را به سبزوار می برد و در خط تهران و مشهد نیز رفت و آمد داشت. بخاطر اخلاق خوبی که داشت و خیلی شوخ و از چهره ای زیبا و صداقت برخوردار بود محبوبیت خاصی بین تمام منطقه داشت‌، به طوری که هنوز هم بعد از گذشت نزدیک شصت سال مردم جویای حال وی می شوند و این خود نشانه محبوبیت او می باشد.

در سال چهل و چهار شخصی بنام مرحوم امان اله جلیلی با اتوبوس موتور جلو بنز به جهت شراکت با حاج محمدحسین و فرج اله محمدی وارد مزینان شد و رقابت ها بیشتر گردید امان اله نیز پایه دوم همگانی داشت و بعدها پایه یک دریافت کرد اما مرحوم حاج اصغر گواهینامه نداشت . در سال چهل و هشت غلامحسین گرجی نیز پایه یکم را گرفت و سپس اگر اشتباه نکنم حاج غلامرضا دیمه که همه این عزیزان زحمات بسیاری کشیده اند .

 

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۱۰
اسفند
۰۱

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

✍️ با وارد شدن قافله امام حسین (ع) و مردم سوگوار مزینان به میدان قتلگاه تعزیه شروع می شود و با دستور امام که رحل اقامت در زمین کربلا را صادر می کند و از خواهرش زینب (س) می خواهد که برای مصیبتی بزرگ آماده شود: (نغمه ی وصل خدا در گوش ماست زینبم آماده باش این زمین کرببلاست)، عزاداران میدان را خالی می کنند و پس از آن معین البکاء یا همان  کارگردان هنری  این نمایش آئینی ، میکروفون را به دست می گیرد و چند دقیقه ای صحبت می کند و تذکر لازم را به تعزیه خوان و میهمان و میزبان و دست اندرکاران می دهد سپس با ورود حر و لشکریانش تعزیه آغاز می شود .

 تا غروب عاشورا؛  تعزیه خوان ها  نقش حربن یزید ریاحی، حضرت ابوالفضل (ع)، علی اکبر(ع) ، قاسم(ع) ، شوذب و عابس ، وهب، درویش ، قیس ، عبدالله بن حسن و علی اصغر(ع)، وداع با اهل بیت(ع) و اگر وقت باشد همانند تابستان که روزهایش بلندتر است تعزیه ی فاطمه صغری (س) و عرب را اجرا می کنند.

مادحین اهل بیت علیهم السلام و حاملان پیکر قهرمانان کربلا(جوانان بنی هاشم)، مداحان که به طور معمول پیشکسوتان و پیرغلامان و یا ذاکران جوان مجالس مزینانی ها می باشند که از ابتدای شروع مراسم نخل گردانی و تعزیه تا پایان شب در مجلس حضور دارند و بعد از شهادت هر شهید با فراخوان امام حسین(ع) مجلس  به همراه جوانان و سنج زنان وارد میدان می شوند و پیکر را با نوحه خوانی از میدان خارج می کنند از جمله مداحان در این برنامه  می توان از حاج قربانعلی عسکری، کربلایی اصغر مزینانی، هادی روس نام برد . گروه سنج نیز که دو پیشکسوت آنها مرحومین کربلایی علی و محمد عابد(دستمراد) را در سال های اخیر از دست داده اند این مادحین را همراهی می کنند. مدتی است در زمان شهادت حضرت علی اکبر(ع) به همت بسیج مزینان گروهی از جوانان و نوجوانان با تصاویر شهدای والامقام مزینان وارد میدان می شوند و گرداگرد آن می چرخند و پیکر علی اکبر(ع) را همراه امام تا خیمه بدرقه می کنند.

 در غروب عاشورا واقعه ی شهادت حضرت علی اصغر(ع) یکی از صحنه های ماندگار این تعزیه است .حتی ایفاگر نقش ابن سعد که مرحوم حبیب حسین علی آن را اجرا می کرد و جایش را به فرزندانش سپرد؛گریه می کند و دستور تیر بر حلقوم این شیرخواره می دهد.

 پس از نمایش موفق سریال مختارنامه، نوای لالایی تیتراژ پایانی آن در هنگام شهادت علی اصغر (ع) پخش می شود و این نیز به خاطر آشنایی و تخصص اجرا کنندگان  این مراسم بزرگ است و در این لحظه شبیه خوان و فهرست گردان و زن و مرد و خرد و بزرگ تماشاگر همه گریه می کنند پس از آن موقع شهادت امام می رسد.

 لحظه پایانی مجلس همه بی تابند .مأموران انتظامات هر کار می کنند نمی توانند جلوی ورود مردم به میدان را بگیرند گاهی این مراسم ناتمام می ماند چون کفنی که بر تن امام است توسط بعضی از جوانها پاره می شود و هر تکه اش به تبرک به دست کسی می افتد و یا آنکه خیمه ها را آتش می زنند و پارچه نیم سوخته ی آن نیز به همان ترتیب به دست مردم می رسد.

 تعزیه تمام شده و یاران غنی آبادی که از صبح عاشورا همراه مزینانی ها به عزاداری سیدالشهدا(ع) پرداخته اند با بدرقه مردم مزینان و با خواندن  اشعار رفتید و خوش آمدید عزیزان…. راهی روستای خود می شوند.
مردم غنی آباد قرابت خاصی با مزینانی ها دارند آنها علاوه بر مراوده های عاطفی و دوستی هایی که از قدیم با هم داشته اند و حتی گروهی از سادات مزینانی در این روستا زندگی می کنند روز عاشورا پیوند خاصی با تعزیه و سوگواری مزینان دارند و به دعوت هیئت مزینانی ها که روز تاسوعا راهی غنی آباد می شوند و ضمن همراهی با عزاداران از آنها دعوت می کنند که در عاشورا همراهشان باشند و این همراهی به یک سنت خوب و ماندگار تبدیل شده از اولین ساعات صبحگاهی عاشورا در مزینان حاضر می شوند و با آمدن آنها و پیشوازی و استقبال رسمی هیئت ابوالفضلی مزینان مراسم عاشورا به طور رسمی آغاز می شود.

و باز نقل این خاطره لازم و ضروری است که یکی از بزرگان این روستا روایت می کند چهل یا پنجاه سال قبل باران شدیدی بارید و مردم مستأصل بودند که به مزینان بروند یا نه و با تصمیم و تدبیر بزرگان این برنامه عملی می شود و زن و مرد در همان سختی گل آلود شدن زمین حسین حسین گویان به سمت مزینان حرکت می کنند و چون به نزدیک مزینان می رسند کفش های خود را پشت کاریزها رها می کنند و با شور و حال خاصی به جمع عزاداران مزینانی می پیوندند.

 هنوز خستگی یک روز عزاداری از تن مردم بیرون نرفته شام غریبان در آخر شب برگزار می شود و تو گویی این مردم اصلا در عاشورا آرام و قرار ندارند و خستگی را شرمنده ی این همه احساس و ارادت نموده اند.

و این سوگواری چند سالی است با نمایش کاروان اسرا و خیمه سوزان به همت هیئات ائمه بقیع علیهم السلام و شاهزاده علی اصغر مزینان در روز یازدهم ادامه یافته و پس از آن در بیستم محرم یک بار دیگر تعزیه عاشورا این بار با گروهی دیگر از جوانان و پیشکسوتان که اغلب آنها مانند امام خوان و حضرت ابوالفضل(ع) و حضرت علی اکبر(ع) و شیرغران از خانواده محترم حاجی هستند، تکرار می شود. اما عاشورا و تعزیه برای مردم ولایتمدار مزینان تمام نشدنی است و اربعین و چهل هشتم باز مزینانی ها به تماشای تعزیه با اجرای هنرمندان این هنر آیینی می نشینند.

عکس؛ محسن مزینانی عسکری
 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۸
اسفند
۰۱

🌐 نام خانوادگی مزینانی را تغییر ندادم

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️حاج حسن ناطقی مزینانی از پیشکسوتان و تعزیه خوانان مزینان بود که نه تنها در روز عاشورا سالها نقش جناب حر را به زیبایی هر چه تمام تر ایفا می نمود بلکه در ایام دهه ی اول محرم و مناسبت های دیگر درنقش موافق خوان با صدای رسا و دلنشینش به فضای تعزیه خوانی شور و معنویت خاصی  می بخشید.

محمد رضا ناطقی مزینانی فرزند خلف آن مرحوم  بعد از درگذشت پدرش راه او را ادامه داده و به ایفای نقش جناب حر در روز عاشورای تاریخی مزینان پرداخت.

محمدرضا می گفت :

-از آنجایی که نام خانوادگی همه ی ما شامل  پدر، برادران و خواهرانم درشناسنامه  ناطقی مزینانی بوده و تنها من از میان آنها نام خانوادگی ام مزینانی است، بارها مرحوم پدر می گفت :که خوب بابا جان، نام خانوادگی ما ناطقی مزینانی است ؛ چرا  تو اقدام قانونی بعمل نمی آوری تا  مشخصات شناسنامه ات را تغییر دهی به ناطقی مزینانی؟ من هم در پاسخ می گفتم:  هر زمانی که وقت اقتضاء کند  به ثبت احوال مراجعه خواهم کرد و دستور و اوامر شما را به دیده ی منت اجرا خواهم ساخت و از این بابت لطفا نگران من نباشید. او هم می گفت بسیار خوب ،ببینیم و تعریف کنیم .ان شاء الله همین خواهد شد که محمدرضا می گوید!
تا اینکه درسال ۱۳۵۵ سرباز وظیفه شدم و پس از طی دوره ی آموزشی بقیه ی مراحل خدمت نظام وظیفه را در گارد شاهنشاهی سابق و بعنوان سرباز عادی گذراندم و در پایان سال ۱۳۵۶ منقضی خدمت شدم و از من بخیر و از آنها هم به سلامت.

در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ و باشروع جنگ تحمیلی ، از سربازان منقضی خدمت با عنوان احتیاط زیر پرچم،امر کردند تا خود را معرفی کنند.من که پس از معرفی برابر آن فرا خوان در یکی از واحدهای ارتش و در شهر آبادان و در جبهه ی ذوالفقاریه مدت طولانی به دفاع از میهن و سرزمینم و انقلاب اسلامی مشغول بودم مدتها گذشت درجبهه بودم و به دیدار خانواده ام نائل نشدم و دلم برای زیارتشان  بسیار تنگ شده بود تا اینکه با اصرار توانستم از فرماندهانم مرخصی یک هفته ای  بگیرم تا قدم به خاک پاک مزینان بگذارم و درضمن از خانواده و اقوام و همشهریان دوست داشتنی حالی بپرسم و مجدداً با انرژی و نیروی بیشتر و تازه نفس تر از قبل به واحدمربوطه ام در جبهه ی ذوالفقاریه بر گردم.من به اتفاق چند نفر از دوستان سرباز دیگرم که آنها مزینانی نبودند اما شرایط مان مشابه بود با لنج خود را به شهر خرمشهر رساندیم.
اما به مدت یک روز هر چه تلاش کردیم  درهیچ یک از شهرهای آن اطراف نتوانستیم بلیط قطار یا اتوبوس یا هر وسیله ی دیگری تهیه کنیم و مانده بودیم مستأصل که چه فکری کنیم تا مشکل حل گردد و از مرخصی که با چه زحمتی گرفته بودیم نهایت و کمال استفاده  بهینه را  با توجه به بعد راه طولانی ببریم.
تا اینکه بهر زحمتی بود خود را به شهر اهواز رساندیم تا بلکه از هوا پیمای(ساها) متعلق به نیروی هوایی ارتش درصورتی که خداوند  عنایت کند استفاده نماییم .

هرچند می دانستیم که  تصورش هم غیر ممکن به نظر می رسید چه رسد به تحقق خواسته!! و آنجا هم با دربسته و پاسخ منفی مواجه شدیم.تا اینکه همگی نا امیدانه و مأیوسانه داشتیم بر می گشتیم به واحد مربوطه در ذوالفقاریه و قید مرخصی را بهر صورتی که بود زدیم.

هنوز از محوطه ی فرودگاه خارج نشده بودیم ،جناب سرگرد و چند نفر جناب سروان ناآشنا از رو برو می آمدند به طرفشان رفتیم تامشکل را با آنها در میان گذاریم تا  بلکه خداوند عنایتی فرماید و راه علاجی پیدا شود.
من که با دوستانم همگی لباس سربازی بر تن داشتیم پس از ادای احترامات نظامی مسأله را با جناب سرگرد درمیان گذاشتم و ایشان هم به محض اینکه چشمش به اتیکت لباسم افتاد که نوشته شده بود (سرباز وظیفه محمد رضا مزینانی) از من پرسید که همشهری دکتر شریعتی مزینانی هستی ؟گفتم : بله جناب سر گرد! گفت: خوش به حالت ، گفتم : ممنون از لطف شما ، گفت : دکتر را دیده ای ؟ گفتم بله یک بار ؛ گفت خوشا به سعادتت ، گفتم : شما هم خوش خبر باشید، گفت : کی دیدیش ؟ گفتم : زمانی که برای اقامه ی  عزای عمویش مرحوم شیخ قربانعلی شریعتی به مزینان آمده بود. گفت : عجب ؟ بگو ببینم از نزدیک دیدیش یا از دور ؟ گفتم از نزدیک و آن زمانی بود که پدرم از ایشان درهمان چند روز اقامتشان در مزینان، روزی را آن هم برای چند ساعت استراحت از ایشان دعوت بعمل آورد تا به منزل مرحوم پدر تشریف بیاورد و دکتر هم قبول کرد و آمد. مرحومه مادرم ،سینی چای بهمراه میوه و تنقلات دیگری آماده کرد و به من گفت مادر( محمدرضا ) سینی چای ومیوه و تنقلات را ببر تو اتاق برای مهمانها و من هم گفتم به چشم
وقتی وارد اتاق شدم به دکتر و جمع دیگر سلام کردم وچایی و میوه وتنقلات راگذاشتم جلو دکتر ودیگر مهمانها ،دراین لحظه بود که توفیق یار شد و برای اولین  و آخرین باربود که دکتر را زیارت کردم. جناب سر گرد اظهار داشت ،کاش پدرمن از دکتر دعوت می گرفت تا تشریف می آوردند منزل ما تا به زیارت او مفتخر می شدم.

بهر صورت  وقتی جناب سرگرد متوجه شد که آواره هستیم از اینکه وسیله نیست، گفت: با من همراه شوید  تا شماها را به تهران ببرم ، همگی خوشحال و بدنبال او راه افتادیم  و ما را سوار هواپیمای C.130  نمود و هواپیما به سمت اصفهان پرواز کرد و با توقف کوتاهی در آنجا و با پرواز مجدد به تهران رسیدیم.ناگفته نماند که جناب سر گرد موصوف که الآن نامش درذهنم نیست، خلبان هواپیما و آن چند نفر جناب سروان کمک خلبان یا اینکه مسئولیت دیگری داشتند.تا اینکه خودم را با اتوبوس از تهران به مزینان تجلی گاه دلها رساندم.

وقتی آب از آسیاب افتاد به مرحوم پدر گفتم که لطفا اصرار نفرمایید تا نام خانوادگی ام را تغییر دهم !! یا اینکه پسوند و پیشوندی به مزینانی اضافه کنم .
والدم گفت: چرا ؟ و من این خاطره را برای مرحوم پدر تعریف کردم که اگر عنایت خدا و اسم  مزینانی و دکتر شریعتی  نمی بود من الآن در آغوش گرم خانواده ام نبودم  !!!شادروان پدر قدری خندید و اظهار داشت: هر طور که دلت خواست موافق نظرت هستم  و منبعد دراین موضوع خاص اصرار نخواهم ورزید.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۷
اسفند
۰۱

​🔆پژوهشی درباره ی هنر و هنرمندان کهن دیار مزینان

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

 

✍️بی شک مزینان که نام بزرگش با علم، ادب و هنر پیوندی عمیق و دیرینه دارد در هنرهای نمایشی نیز پیشتاز است و برخی از فرزندان این دیار به هنرنمایی در این عرصه نیز پرداخته و آثار جاودانه ای از خود به یادگار گذاشته اند.

🔹بداهه گویی و خلاقیت در گفتار و حاضر جوابی و بذله گویی یکی دیگر از خصوصیت های مردم مزینان است که بازهم می توان آن را مربوط به هنری دانست که خاص همین منطقه است. حکایت های ناب و جذاب و اشعار بداهه و نغزی که از گذشتگان ما مانند شریعتی بزرگ(شیخ قربانعلی)، استاد و تعزیه خوان پیشکسوت حاج محمدجعفری مزینانی، شادروان محمد اله وردی، مرحوم حاج حسین ابوالحسن، زنده یاد شیخ حسین ناطقی و استاد ابوالقاسم (بابا قاسم)، مرحوم حسن زاده ، زنده یاد حاج علی گلستانی، زنده یاد حاج شیخ حبیب اله عسکری و دیگر آباء و اجداد خاندان مزینانی برجای مانده همگی روایتگر همین خلاقیت هنری مزینانی هاست . بسیاری از شریعتی دوستان که به شوق دیدن زادگاه او به مزینان سفر کرده اند بر این نکته اذعان دارند که توده ی همشهریان علی مانند خود او سخنور هستند و در پاسخ به پرسش های آنان درنگی ندارند و به راحتی با دیگران ارتباط برقرار می کنند.

🔹نجوای پیران زنده دل که به طلب روزی به دل صحرا می روند و لالایی مادران که به هنگام مُی دادن(تکان دادن) گهواره ی فرزندان زمزمه می کردند و بعضی از آن دلگویه ها همراه با اشعار پای تختی عروس و داماد و دلدادگی چوپانانی که بی هیچ استادی در نی می دمیدند و آهنگی خوش و دلنشین ترنم می کردند همه و همه را باید در هنرمندی این کویرنشینان سخت کوش و صریح اللهجه جستجو کرد.

🔹اگر هنر آیینی تعزیه و شبیه خوانی را یکی از گونه های نمایش بدانیم بازهم مزینانی ها در این هنر پیشتاز و سرشناس هستند به طوری که در هر مناسبت به ویژه شهادت ائمه ی هدا علیهم السلام و ایام محرم و صفر تعزیه های مختلفی در این دیار اجرا می شود.

🔹تعزیه در مزینان خاص یک خاندان و یا گروه نیست و اغلب مردم خود را سهیم در آن می دانند اما خاندان بزرگ صدیقی، شمشیری، محمدی، جعفری، ناطقی، حاجی، در طی دورانی که این آیین در مزینان برگزار شده بیشترین تعزیه خوان را داشته اند و باید علاوه براین خاندان، از خانواده های به نام دیگری که بر رونق آن به هر طریق چه با کارگردانی ، صوت و تدارکات نقش به سزایی دارند نام برد خاندان خواجوی( نسخه نویسی و کارگردانی )، خاندان فصیحی(کارگردانی)، شریفی (کارگردانی و نگهداری نسخ) ، حسن عباس (آماده سازی نخل و اسب و شتر)، دیمه (صوت و تدارکات)، زنده دل(صوت)، حسینعلی(تعزیه خوانی)، نیکدل(تدارکات و مسئولیت لشکر)، نجار(آماده سازی نخل و تعزیه خوانی)، عسکری، ملاحسن، مراد و تلمان، بشیری و ملایی، ولیعهد، فخاری، مندلی خان، صفار، شاکری، روس، حاج اکبر حاج حسین، رفیعی، نوجوان، استیمی، و...(تعزیه خوانی)، خزایی (نخل و تعزیه خوانی)، ، نوجوان، رضایی فر(تعزیه خوانی) خانه خودی و غلامی(آماده سازی نخل)، طالبی(آماده سازی نخل و تعزیه خوانی)، مهندس(صوت و تعزیه خوانی)  حسینی و توکلی و طاهری(تدارکات)، حجت اله(ساربانی)، نیکدل(تجهیزان و مدیریت لشکر)، اسدی(عماری دار)،  و...
 
🔆اگر بخواهیم این اسامی و عناوین را ادامه بدهیم خود چندین دفتر خواهد شد و چنان چه دقت کامل شود علاوه بر تعصب و اعتقاد آن ها به مکتب و مذهب خود این ذوق هنری است که تمامی اهالی را بر آن می دارد که در عاشورا و برپایی مراسم تعزیه مجدانه تلاش کنند و در این روز حتی اگر ساکن دیار غربت باشند خود را به زادگاهشان برسانند و نقش خویش را ایفا کنند. بدون اغراق باید گفت اغلب مزینانی ها اعم از زن و مرد شبیه خوان هستند و ابیاتی از نسخ را در سینه ی خود محفوظ دارند.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۳۰
بهمن
۰۱

🔹بهداشت و درمان و خدمات پزشکی

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

 

✍️بهداری مزینان قبل از انقلاب در شمال مزینان تأسیس و از وجود پزشکان معروفی مانند دکتر مشرف، دکتر اصغری، دکتر نات، دکتر چودری و... بهره مند بود اما بعد از انقلاب با تأسیس مرکز بهداشت و پایه گذاری آن در ساختمان مدرسه علمیه و حضور سه بانوی مزینانی از خانواده جلیله سادات خدمات ویژه ای به اهالی به خصوص زنان ارائه می شود و اکنون نیز با وجود کادر زحمتکش ادامه دارد و واکسیناسیون نیز در این مرکز صورت می گیرد.

به مدد خاندان رفیعی بهداری سابق که قبل از آن و در ابتدای انقلاب یک بار بازسازی شده بود دوباره نوسازی و این ساختمان با عنوان مرکز بهداشتی و درمانی شهدای مزینان نام گذاری شد.

اما ساختمانی دیگر با واسطه گری حسین محمدی مزینان عضو شورای اسلامی دوره پنجم در وسط بازار مزینان و جنب مسجد و حسینیه امام حسن مجتبی علیه السلام با اهدایی خاندان تاجفرد بنا شده که هم اکنون مرکز بهداشت در آن قرار دارد.

ناگفته نماند در کوچه مدرسه علمیه هم ساختمانی برای مرکز بهداشت ساخته شد و تا مدت ها و قبل از انتقال به بازار از این ساختمان استفاده می شد.

اکنون به مدد خیرین علاوه بر امکانات دارویی آزمایشگاهی نیز در بهداری مزینان راه اندازی شده که دیگر نیاز به رفتن همشهریان به شهرها برای یک آزمایش اولیه نباشد.

و اما در حوزه دندان پزشکی باید گفت با حضور پزشکان متخصصی همچون برادران ضیایی؛ بخش دندان پزشکی نیز در دهه ی هفتاد در جوار بهداری مزینان شروع به فعالیت کرد که با مهاجرت این برادران به سبزوار مدتی این مرکز با تعطیلی مواجه شد اما بازهم با اهدایی خاندان رفیعی و حسینی بار دیگر تجهیزات مناسبی تهیه و در حال حاضر این قسمت با تمام محدودیت های کرونایی مشغول به خدمات دهی می باشد.

ذکر این نکته قابل ذکر است که تا مدتی پیش مزینان از داشتن یک دستگاه آمبولانس برخوردار بود که به مرور زمان و فرسودگی آن این وسیله هم گویا فروخته شد اما با توجه به بعد مسافت با داورزن و معین بودن مرکز بهداشت مزینان در روستاهای همجوار وجود یک دستگاه آمبولانس ضروری به نظر می رسد.

🔹مؤسسه ای برای مزینان

✍️با تأسیس مؤسسه خیریه حضرت نرجس خاتون(س) در مزینان آن هم به همت یک بانوی مزینانی به نام سرکار خانم فاطمه مزینانی گلستانی که پس از بازنشستگی برای خدمت به مردم زادگاهش راهی مزینان شد مجتمع رفاهی خدمات بهزیستی دکتر علی شریعتی پس از گرفتن مجوز و پروانه فعالیت در اردیبهشت 1389 آغاز به کار کرد.

🔆ذکر این نکته لازم و ضروری است که ساختمان مجتمع خدمات بهزیستی دکتر علی شریعتی مزینانی که قبلا بنام مهد کودک قدیم معروف بود با توجه به قدمت 50 ساله که به صورت مخروبه و متروکه در آمده بود سازندگان را بر آن داشت که یک بازسازی کامل شامل اتصالات (لوله های آب، برق، تعویض درب ها،بتونه کاری سقف و دیوارها، سفید کاری و از همه مهمتر جمع کردن کل پشت بام و مراحل بتن کاری و ایزوگام و همچنین گاز کشی ساختمان و چون این ساختمان در زمینی با متراژ 3_هکتار بالغ بر 30000 هزار متر بنا شده بود که به دلیل نداشتن دیوار دور محوطه مواجه با عدم امنیت و محل رفت و آمد احشام و وسایل نقلیه و غیره ... شده بود ، اقدام به دیوارکشی حدود 600 متر در 1,5متر با بلوک و سیمان شد.

🔆 پس از مشورت با معتمدین و بزرگان مزینان و مشاوران اداره بهزیستی استان بنا شد ساختمانی برای فعالیت های مستمر به مددجویان احداث و کلیه ی خدمات در یک بنای مستقل به عزیزان ارائه شود که بعد از اخذ مجوز پروانه فعالیت در زمینی به وسعت 1550 متر مربع و در چهار فاز این بنا احداث گردید که فاز اول و دوم آن تکمیل شد و بخش فیزیوتراپی و مرکز سالمندان به بهره برداری رسید و ده ها مددجو و سالمند و آحاد شهروندان مزینانی و روستاهای مجاور از خدمات آن بهره مند شده و می شوند و روند کار اتمام فازهای بعدی با پیشرفت هفتاد درصد نیز ادامه دارد.

🔹این مجتمع فعالیت خود را با شناسایی و تحت پوشش قرار دادن معلولان و نیازمندان 12 روستا شروع کرده ، معلولانی که در روستاهای محروم از حق و حقوق خود هیچ اطلاعی نداشتند با تشکیل پرونده از حقوق مستمری و خدمات غیره... بهره مند گردیده اند.

اول خرداد ۹۷ مرکز فیزیوتراپی بهزیستی مزینان خدمات و فعالیت خود را با همراهی فرزند دلسوز مزینان دکتر سیدمهدی مزینانی و دیگر خیرین نیکوکار به ویژه اهدای ست کامل فیزیوتراپی توسط خانواده زنده یاد سید علی طالعی مزینانی آغاز و در خدمت بیماران نیازمند منطقه قرار گرفت و پس از آن مرکز نگهداری سالمندان مزینان آماده پذیرش سالمند از کل منطقه شد.

🔹این مراکز که در ۲ فاز تکمیلی فعالیت دارند ؛ دارای یک سالن به مساحت ۴۰ متر مربع شامل مددکاری، پذیرش و امور حسابداری می باشند، یک اتاق به وسعت ۱۸ متر مربع ، یک باب آشپزخانه ۴۰ مترمربعی مجهز به لوازم مورد نیاز ،۸ عدد سرویس بهداشتی ایرانی و فرنگی ، روشویی ، حمام و۳ سالن به مساحت ۸۰ مترمربع مجهز به تخت، تلویزیون ، فرش شده برای نگهداری سالمندان و یک سالن انتظار با فضای ۱۰۰ مترمربعی با تجهیز ات کامل شامل مبلمان ؛ تلویزیون و... می باشند.

🔹از دیگر امکاناتی که می توان به آن اشاره کرد ؛یک اتاق جهت داروخانه و پرستاری که مجهز به کمد و قفسه های دارویی که داروهای لازم پیش بینی شده و در حال فعالیت است.

🔹همچنین یک سالن ۱۰۰متر مربعی وسیع مجهز به تجهیزات فیزیوتراپی و دیگر امکانات وابسته و یک باب اتاق ایزوله به مساحت ۲۰ مترمربع مجهز به امکانات پیش بینی شده نیز در این مرکز در نظر گرفته شده که مورد بهره برداری قرار گرفته است.

🔹علاوه بر دایر بودن مرکز توانبخشی و ارائه خدمات ؛ در حال حاضر یک سالن همایش با زیربنای ۲۴۰مترمربع با چشم انداز بسیار زیبا جهت برگزاری هرگونه مراسم مانند جشن ها ؛ همایش ها؛ سخنرانی ؛ و....آماده است .

💠در حال حاضر بخش فیزیوتراپی مؤسسه خیریّه حضرت نرجس خاتون (س) وابسته به مجتمع بهزیستی مزینان خدمات ارزنده ای تحت نظارت متخصصین کار آزموده همه روزه بجز ایام تعطیل به مراجعه کنندگان ارائه می دهد که عبارت است از:
📌خدمات درمانی فیزیوتراپی ؛
توانبخشی بیماری های مغز و اعصاب شامل ؛ سکته های مغزی و انواع آسیب اعصاب محیطی
📌توانبخشی بیماری های ارتوپدی
آسیب های ورزشی شامل؛ آرتروز کمر و گردن ، آسیب دیسک کمر و گردن
درد و محدودیت های حرکتی بعد از شکستگی و در رفتگی و عمل های جراحی

🔹در تمام این امور از ساخت تا به نتیجه رسیدن فازهای اول و دوم علاوه بر کمک دولت، خیرین نیکوکار مزینانی این پروژه را همراهی کرده و ده ها برنامه در حوزه های مختلف آموزشی، فرهنگی، اجتماعی و سلامت با حضور مربیان و اساتید متخصص در این مرکز اجرا شده است و چندین سالمند عزیز در مرکز نگهداری سالمندان پدر و مادر زندگی خود را با مراقبت ویژه ادامه می دهند.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۳۰
بهمن
۰۱

💠چاپارخانه

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان

 

✍️برای اولین بار در جهان زمان هخامنشیان پست برای ارسال نامه بنام چاپار در ایران و پست خانه در زمان قاجار و تلگرام تلفن درزمان پهلوی بنا گردید.
پیش از این بخش گفته شد ساختمانی در مسیر راه ابریشم درکنار یخدان (یخچال) مزینان قرار دارد بنام چاپارخانه که حکایت از موقعیت مزینان قدیم دارد. و اما موارد ذکرشده در مطلع سخن و دیگر اماکن درگذشته گویای موقعیت مزینان می باشد.
چاپار به معنای پیک سریع که در هر زمان با توجه به شرایط موجود و استفاده از ابزار همان زمان خدمت رسانی داشته است.
(روزی روزگاری) حکایت این دیار کهن می باشد.و اما همه روستاها و حتی شهرهای بزرگ، چاپارخانه، مدرسه علمیه ،مدرسه جدید، درمانگاه، بیت العدل و رباط شاه عباسی و توپخانه نداشته اند. هر شهری فرودگاه نداشته همه اینها بستگی به شرایط جغرافیایی؛تاریخی ، فرهنگی، اجتماعی و دینی و حتی اقتصادی داشته که مزینان در این منطقه تقریبا همه شرایط را دارا بوده است و نیز در سفرنامه های متعددی ذکرشده.ازجمله آدامز(آدامس)گابریل و سفرنامه ناصرالدین شاه و دکترشارلوت و دیگران که اشارات بسیار به مزینان و موقعیت تاریخی آن دارند. ابیات زیر که توسط حقیرگفته شده.
مسیر راه ابریشم مکانی است
یکی چاپارخانه ساختمانیست
یکی یخدان زیبا در کنارش
شهیدی درکنار ره مزارش
نگین راه ابریشم چو الماس
درخشد یک رباط از شاه عباس
چاپارخانه در مزینان: ساختمانی که فقط ازآن یک چهاردیواری بجای مانده است و درون این چهاردیواری چندین طاقچه و آخور اسب نشانگر آن است که اسب ها حسابی تیمار می شده اند تا بتوانند در اسرع وقت پیک را به مقصد برسانند و پلی بنام پل چاپارخانه که به لحاظ ارتفاع آنهم ازنوع چوب که مزینان قدیم و ینگه قلعه را از هم جدا می کرد. البته امروزه این ارتفاع تقریبا به صفر رسیده است در صورتی که تا چهل سال پیش اگر کسی در آن طرف پل بود قابل رؤیت نبود. در سمت قبله یعنی کنار راه ابریشم درگاهی وجود داشت با سقف بسیار زیبا برگرفته از سبک معماری ایرانی، اسلامی که مختص ورود و خروج پیک ها بود همچنین در سمت شرق سمت یخدان دو باب خانه قدیمی بیرون چهاردیواری که درب آن به داخل حیاط باز می شد و معلوم بود که محل استراحت کارکنان و مأمورین می باشد. در سمت غربی چندین آخور اسب در کنارجوی آب بیرون چهاردیواری و همچنین باغچه ای برای چرای اسب و در ضمن سایه سار درختان بید در دل کویر برای استراحت در فصول گرم و سوزان کویر، خوب به یاد دارم شمشیر بسیار زیبا و معتبری روز عاشورا استفاده می شد و این شمشیر از طرف مرحوم ذبیح اله خان مزینانی (آشور)که این خاندان هم ریشه در تاریخ کهن مزینان دارند و خود را منتسب به خاندان محمدی می دانستند وبه همین سبب همدیگر را پسرعمو خطاب می کردند و ایشان مامور پیک چاپار قدیم بود که بر اثر تغییر گویش و تقریبا لهجه محلی از آشوربه عشور تغییر پیدا کرده است.بعد از اینکه دوران پیک چاپاری تمام شد. شمشیر خویش را که سلاح حفاظتی آن زمان بود به مرحوم حاج اکبر محمدی که شب ها بصورت عیاری تاصبح برای حفظ امنیت و تا اذا ن صبح بیدار می ماند و قدم زنان کوچه به کوچه می رفت تا جان و مال مردم از گزند احتمالی در امان باشد و هنگام اذان صبح با صدای زیبا و رسایش اذان سر داده و سپس به خانه می رفت اهدانموده تا در این کار خیر سهیم باشد.این شمشیر زیبا و معتبر دسته چوبی بسیار زیبایی داشت.سپس حاج اکبر محمدی تقدیم مرحوم رحمت اله یعنی برادرش که تعزیه خوان بود نموده و بعدا ایشان به پدرم مرحوم کربلایی عبداله و چند سالی نیز دست برادرم رضامحمدی درنقش جناب قمربنی هاشم و سپس متاسفانه توسط شخصی مصادره و..!؟
ذبیح اله خان اوایل درخدمت چاپار و سپس با تأسیس وزارت پست تلگراف و تلفن به استخدام این وزارتخانه درآمد .مردی بسیارشیک پوش، خوش بیان باکلاه شاپو و کراوات و بسیار سخی طبع بود و لهجه بسیارغلیظ تهرانی داشت وآن هم به دلیل ازدواج ذبیح اله خان در طهران با یک دختر خانم اصیل تهرانی از چهار راه صفاری سمت خیابان خراسان بود که حاصل این ازدواج دو پسربنام ناصر و منصورخان بود که دربخش های گذشته به این موارد و تمامی کارکنان پست از ابتدا تا امروز اشاره گردید.
دراوایل سالهای پنجاه تمام ساختمانهای بلا استفاده ازطرف دولت به معرض فروش گذاشته شد و یک مورد آن همین ساختمان چاپار بود.و هدف از فروش این بود تا این بناها توسط افراد حفظ شود که متاسفانه آن گونه نشد و ساختمان روی به ویرانی نهاد که هم اکنون تحت تصرف یک عزیز مزینانی می باشد البته خریداری شده است.ولی ای کاش بازهم بشود این اثر تاریخی را نگهداری نموده تا این میراث گرانبهای فرهنگی و تاریخی که نمونه های آن در سطح شهرستان کمیاب می باشد حفظ گردد.

💠فرودگاه

✍️در هیچ یک از روستاهای ایران به جز بیابان های طبس و به غیر از مزینان فرودگاه خاکی برای فرود طیاره ها وجود نداشته است.

با شروع جنگ جهانی دوم بعد از اینکه متفقین در کشور عزیزمان ایران حضور چشمگیری پیدا کردند و نیروهای پیاده نظام شوروی قدیم در ایران بسیار مانور می دادند و هر کجا که نفوذ می کردند از جمله منطقه و بلوک مزینان برای اینکه نشانی از تصرف منطقه توسط آنها بماند پوست تخم مرغ و مقداری خاکستر درون دیوارها به خصوص برجهای نگهبانی که می ساختند قرار می دادند و حضور و تصرف خود را با این نشان اثبات می کردند! اما برای اینکه بتوانند از نیروی هوایی خود نیز بهره بیشتری در پیروزی جنگ ببرند در سمت شرق روستا که آن زمان نسبتا فاصله داشت به ساخت یک فرودگاه خاکی پرداخته و زمینی با بیش از دو هکتار متصرف و اقدام به خاکریزی و سپس تسطیح آن نمودند. شاید بپرسید این همه نیروی کار از کجا تأمین می گردید؟!

جواب روشن است از خود روستاهای منطقه مانند مقیسه، نامن، باشتین، باقرآباد و چوبین و تقریبا ازهمه بلوک مزینان تا بلوک کاه و باشتین هر روز با الاغ و خرج از خورجین خودشان از صبح تا شب با چه تلاشی به ساخت فرودگاه مشغول بودند و هرکس موظف بود با وسیله ای که دارد در کار ساخت فرودگاه نیروهای روسی را کمک نماید وگرنه خدامی داند این روس های بی رحم و بی دین چه می کردند .نمونه اینکه دو بار حرم مطهر رضوی را در همان سالها به توپ بستند.

خلاصه زمین مسطح گردید و چندبار هم طیاره های روس در آن زمان فرود آمده اند و تا پایان جنگ این زمین تحت تصرف روس ها بود و با عنوان زمین فرودگاه برای تمام مردم قابل شناسایی بود. اما بعد از پایان جنگ و گذشت زمان زمین فوق الذکر به تصرف عده ای درآمده و به مرور ایام فروخته و سپس فقط یک محل بنام فرودگاه و یک تلاش بی مزد و مواجب برای انسانهای بی گناه که همیشه قربانیان جنگ بوده و هستند باقی ماند.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۶
بهمن
۰۱

🖌نویسنده؛روح اله احسانی مزینانی

 


✍️روزگاری نه چندان دور درضلع شمال شرقی حیاط ما در مزینان مطبخ قرار داشت، درآن تنوری و تختی خشت چین و دو عدد دیگدان .سوخت آن زمانی این مطبخ چوب بود و هیزم.
هیزم ازبوته های خار و چوب ازدرختان خشک تاق وگز.
یادم هست که دیواره های مطبخ چنان ازتراکم دود سالیان دراز زندگی اجدادی، سیاه قیرگون بود که قطر نشست آن بردیوار های کاه گلی به دو سه سانتیمتر می رسید.
درآن زمان که دوران کودکی ام را شامل می شود ،تحمل رنج زحمات تهیه نان و آشپزی بردوش مادر بود.هنوز چهره برافروخته مادر که از هرم آتش تنور در تابستان داغ به سرخی می گرایید و عرق جبینش چون قطرات باران براطراف حدقه چشم ها و برگونه ها یش جاری بود و بذل بیدریغ تمام جان مایه اش مصروف رفاه ما می شد؛در مقابل چشمانم است و لحظه ای ازخیالش غافل نمی شوم.
این را گفتم تا اشارتی باشد به جهت یاد آوری و گرامیداشت مادرانمان اعم از درگذشتگان و آنانکه حیاتشان به زندگی ما نور و گرمی می بخشد ،به قصد تبرک و تیمن و ابقای حرمتشان در سنن اخلاقی دیرینه.دستانشان را می بوسیم وگام هایشان زینت بخش چشمانمان.
اما چنانکه از عنوان این نوشته پیداست بنا دارم به بهانه ذکر تاریخ نشان دهم که نسل ما چکیده کاملی از پیوستگی تاریخ گذشته های دور و اتفاقات مدرنیستی عصر حاضر است.
• نسل مارا می توان به تاریخ فشرده قرون و اعصارگذشته تادوران جدید ،دریک کپسول تعریف کرد.
• آن روزها دروازه و برج و باروی مزینان پا برجابود و دروازه ورودی مزینان درقسمت جنوب با معماری چشم نواز بسیارزیبا بیانگر حکایت دوران گذشته بود.
• درمجاورت دروازه اداره پست و تلگراف قرارداشت و درساختمان شرکت فعالیت گسترده پنبه پاک کنی و آسیاب برقرار بود.وکامیون های حمل بار پنبه وگندم در رفت و آمد بودند.
• این ها مقدمات ورود به دوران جدید را حکایت می کرد،دورانی که حد فاصل کاروان های شتربود و یواش یواش و بی سروصدا می آمد تا ظرف کپسول تاریخی مارا یه آینده عجیب اماناپیدا پیوند دهد.
• آب شرب اهالی ازسر چشمه قنات فاخر مزینان و آب میان قلعه تامین بود و وسیله حمل آن به منازل کوزه های برآبادی و محصولات مرحوم فخاری ،بردوش همان مادران دلبند بود.
• کسی از آینده خبرنداشت ،استحمام، درحمام وسط روستا که باسبک معماری خاص و بسیار زیبا بناشده بودباخزینه انجام می شد.
• اماعلائم تغییر درهمه شئون خود را نشان می داد.یادم هست که استاد محمد سلمانی علاوه بر تراشیدن موی سر ، دندان های فاسد را هم می کشید،البته بدون داروی بی حسی!ویاتجویز آنتی بیوتیک.
• مزینان ما روستا بود، اما از اوان تاریخ پیدایشش ازمدنیت بالایی برخورداربود.
مدرسه امیرشاهی درکوچه سرهنگ که بعد ها به منزل جناب رضوانی تغییر وضعیت داد محل تحصیل ما بود.و از عجایب روزگار است که آن زمان مختلط بود و دختران هم سن و سال ما هم در آن مدرسه باپسرها درس می خواندند.
وجود این مدرسه و افراد فرزانه ای که دراین کهن دیار می زیستند نماد یک شهرک با توان علمی بالا رانشان می داد.
درنتیجه آموزش مدرن ، ما بامفاهیم جدید آشنا می شدیم ،دنیا را از زاویه دید علم می دیدیم .بچه های مزینان پس از طی دوره ابتدایی راهی سبزوار یا مشهد می شدند و دراین شهرها به تحصیل ادامه می دادند.
تحصیل و ارتقا دانش بخشی ازنیازهای مشخص اجتماعی مزینان بود.
چنین بود که ظرف کپسول تاریخی ما باپدیده تغییر نه تنها بیگانه نبود که عطش وافری برای همراهی و پرشدن ازپدیده های نو نشان می داد.در نتیجه چنین پنداری ،ازجامعه مزینان متخصصان عالیقدری به منصه ظهور رسیدند.
قصد من دراینجا معرفی چهره ها نیست،بلکه بنادارم بیشتر به محتویات این کپسول اعجاب انگیز بپردازم که ابتدایش ازقدمت تاریخی آغاز می شود و انتهایش که زمان حال است به جایگاهی رسیده که پیشرفت خارق العاده علم مارا به دنیای نوینی پرتاب کرده است و سرعت تغییراتش و درک وضعیت نو در عین سادگی از چنان ابعاد عمیقی برخوردار است که دستیابی به همه زوایای آن غیر ممکن و آموختن مطالبش نیازمند طی نمودن شاخه های تخصصی درحد درجه دکتری است. نسل ما حلقه رابط گذشته مآلوف قدمت هیزم و زغال و حال لجام گسیخته دانش است.بعداز ما اما دیگرانی که خواهند آمد باچنین پارادوکس مهیبی مواجه نخواهند بود ،انسان های فردا اما از نوع دیگرند .گذشته را بیاد نمی آورند و درسرعت تغییر اوضاع چنانند که در هرلحظه شاهد پدیده ای نو خواهند بود. بی آنکه قدرت انتخاب داشته باشند‌...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۴
بهمن
۰۱

🔵پست و تلگراف مزینان

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی


حدود سی سال قبل یکی از دوستان دانشمندم که با اینکه مزینانی نیست اطلاعات خوبی از مزینان دارد و همیشه از مزینان به عنوان روستایی با مردمان سر زنده ؛ فهیم؛ متدین و خوب  یاد می کند مجله  سروش را که صاحب امتیاز آن صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران است نشانم داد .
دراین ماهنامه که بنا به مناسبت های ویژه ای ازجمله هفته یا روز بزرگداشت پست و تلفن وتلگراف درگذشته یا وزارت ارتباطات و فن آوری اطلاعات امروز دو صفحه آن اختصاص داده شده بود به گرامیداشت یا پاسداشت این روز و گزارش جامع ومبسوطی از روند پیشرفت پست و تلگراف از آغاز تا آنروز دردوره های قاجار؛ پهلوی وجمهوری اسلامی به ضمیمه  چندین تمبر گوناگون زیبا و دیدنی بعنوان یاد بود که بمناسبت هایی توسط آن وزارتخانه درادوار گذشته چاپ شده بود توجهم را جلب کرد.
در یکی از این تمبرها که بگمانم درسال 1298 شمسی چاپ شده بود تصویری زیبا ازیک تمبر که در ذیل آن نوشته شده بود « پست مزینان» زینت بخش موزه یا نمایشگاه شده بود و خودنمایی می کرد.
 با دیدن این تصویرچشم نواز و آن زیر نوشته غرورم از خوشحالی مانند هرمزینانی دیگری به اوج خود رسید.
 نمی دانید تا چه اندازه از دیدن این تصویر خوشحال کننده ؛خوشوقت شدم! و همان لحظه به یاد این بیت شعر معروف افتادم.
سرم را سرسری متراش ای استاد سلمانی
که ماهم در دیار خود سری داریم و سامانی

بعد از مشاهده تصویر مذکور بدلیل اینکه گزارشگر؛ رپرتاژ مورد بحث  را از موزه تمبر آنجا تهیه کرده بود و توضیح داده بود که نمایشگاهی به همین منظور از سوی آن وزارتخانه ترتیب داده شده است آنهم  بمدت ده روز به نمایشگاه مذکور مراجعه نمودم و این تصویر جالب توجه و مورد نظر را که در ابعاد بزرگ و در قاب مخصوص و شکیل و رنگی مثل دیگر تصاویر به دیوار نمایشگاه نصب شده بود ملاحظه کردم. .
شور و نشاطی که از این رهگذر همه وجودم را فراگرفته بود مزیدی بود بر احساسات وصف ناشدنی ام وآن اینکه نام مزینان درموزه این وزارتخانه می درخشد.برای هر مزینانی مایه ی مباهات و خرسندی است.

ای کاش در آن زمان موبایل می بود تا با گرفتن تصویری از آن و ظاهر ساختش در پستخانه یا مخابرات مزینان بعنوان قدمت تاریخی نصب می شد تا علاوه بر تعمق و تفکر در جایگاه شایسته مزینان و با دیدن آن ازاین رهگذر شور وشعف زائد الوصفی درهر بیننده ای متجلی می گشت تا خاطره جالبی  باشد افزون برهمه افتخارات دیگر مزینان ما که چنین جایگاه شایسته و منحصر به فردی در گذشته های دور داشته است.
ناگفته پیداست که این افتخار سوای همه موهبت های دیگری است که برخی از آنها در شاهدان و دیگر رسانه های محلی به تناسب حوصله خواندن مخاطبین تا کنون نوشته شده و از نظر بیشتر شما فرهیختگان و محبوبان گذشته یا توسط دیگر همشهریان شفاهاً به سمع و نظرتان رسیده است.
البته موزه مذکور در حال حاضر همه روزه به استثنای ایام تعطیل به نشانی میدان امام خمینی (ره) درتهران به روی علاقمندان باز است.

🔴درقسمت قبل اشاره داشتیم که بطور دقیق  پست و تلگراف خانه در مزینان قریب 140 سال قدمت دارد و بنای آن از همان ایام تا حالا در همین نقطه فعلی بوده و همچنان آغوش باز خود را برای مهمانانش گشوده است.
 خاطره ای که امروز می خوانید مربوط است به اینکه چگونه مزینان توانست از نعمت داشتن پست و تلگراف بهره مند گردد؟

آنطور که دعا گو از بزرگان مزینان در سالهای دور شنیده ام و آنها هم به همین اعتبار ازنسلهای ماقبل خود به یاد دارند داستان به این صورت بوده که:
🔴در ابتدا وقتی کارگزاران وقت در آن ایام مصمم اند تا در مزینان آنهم با توجه به شرایط ویژه ای که داشته از جمله قرار داشتن درمسیر جاده ابریشم و در بین راه شاهرود به سبزوار و همجواری با تعداد زیادی روستا و.... پستخانه را به این روستا بدهند اهالی یکی دو تا از روستاها که بنا ندارم بدلیل ایجاد شکاف در وحدت از آنها نامی ببرم با این تصمیم مخالفت داشته اند! و مدعی بوده اند که باید روستای ما از این فرصت منتفع باشد نه مزینان!!!
هرکدام هم شواهد و قرائنی دال بر این ادعا داشته اند و از هر موقعیتی برای به کرسی نشاندن تصمیم خود دریغ نکرده اند و تمام سعی وتلاش خود را در این راه حتی با دولتمردان آن روزگار مصروف داشته اند تا روستای خود را برای کسب این امتیاز نسبت به مزینان محق جلوه دهند که درنهایت به پیشرفت وآبادانی زادگاه و روستایشان و رفاه بیشتر هم ولایتی هایشان منجر شود.
🔴وقتی چنین رقابتی مشاهده می شود و بزرگان مزینان متوجه می شوند که این تلاشها و رفت وآمدها حتی به تهران و مشهد هم کشیده شده  اینجاست که ریش سفیدان مزینانی فرصت را از دست نمی دهند و بیکار نمی نشینند.
درنشستی آن زنده یادان و با مشورت و چاره اندیشی درنهایت متفق القول می شوند که به شرح ذیل عمل کنند زیرا براین باور بودند که تنها راه فائق آمدن بر مشکلات و موانع وحدت است نه تشتت و پرا کندگی
.... براین مبنا آنها در ابتدا منزلی وسیع توسط یکی از مزینانی های خیّر و نیک اندیش درهمین محل فعلی مخابرات به رایگان به پست وتلگراف واگذار میکنند و این اقدام را به گوش مسئولین امر می رسانند که ما ساختمان هم برای مخابرات در اختیار گذاشته ایم و نیاز نیست تا مخابرات هزینه کند وساختمان یا مکانی را از بودجه خودش تدارک ببیند.
🔴وقتی مسئولین امر از شهرستان تا استان و تا پایتخت متوجه می شوند که هر روستا تلاش می کند تا مخابرات را به روستای خود ببرد مقامات پیشنهاد می دهند برای رفع مشکل خود بزرگان یا اهالی به تفاهم بر سند تا قضیه فیصله یابد و برای ما تفاوت نمی کند که پستخانه در کجا باشد؟ هر‌چند پر واضح است« مزینان» استحقاق بیشتری دارد.
رایزنی ها و گفتگوهای بزرگان روستاها بی حاصل بوده و هر کدام بر طبل حقانیت خود در این جهت می کوبند.
تا اینکه پس از مدتی نسبتا طولانی فصل الخطاب استاندار وقت خراسان تعیین می گردد و موافقت می شود که تصمیم ایشان حتی برای رده های بالا از جمله وزارتخانه قابل اجرا باشد.
🔴اهالی مزینان وقتی متوجه می شوند که فصل الخطاب؛ صلاحدید شخص استاندار است هر روزه چند نفر متشکل از مرد و زن در ساختمان واگذار شده دور هم جمع می شوند و به نشانه این‌که ما پستخانه می خواهیم از صبح ‌تا شب درآن بنا می نشینند.
تا این که خبر نشست به گوش استاندار وقت می رسد و خود شخصا بهمراه چند نفر از همکارانش از مشهد به مزینان می آیند و گفتگویی صورت می گیرد بااین مضامین...

 استاندار:
سلام؛ چرا اینجا نشسته اید؟
مردم:
سلام علیکم؛ ما پست و تلگراف می خواهیم!
استاندار:
درخواست پستخانه مقدماتی دارد روشهای قانونی می طلبد وباید از مسیر قانون و مقررات طی شود نه به این شیوه ای که اتخاذ کرده اید!!! این شیوه تبعات منفی دارد و نوعی جرم است.
مردم:
جناب استاندار؛ از کجا ما بدانیم که این روش  نوعی جرم تلقی می شود؟
استاندار:
شما باید سطح اطلاعات و آگاهی های خود را بالا ببرید تا بفهمید که این حرکت نوعی اعتراض بوده و مجرم تلقی خواهید شد!
مردم:
جناب استاندار آیا بهره مندی از پست و تلگراف در ارتقای سطح آگاهی های مردم مؤثّر است یانه؟
استاندار :
 قطع به یقین این چنین است که شما می فرمایید.
مردم:
بسیار خوب جناب استاندار ما از فرمایشات جنابعالی استفاده می کنیم و عرض ما اینست که به ما مخابرات بدهید تا سطح آگاهی هایمان ارتقاء یابد تا بدانیم که این نوع حرکت جرم تلقی می شود .
وقتی استاندار با این نوع پاسخ منطقی  مواجه میگردد وحرفی برای گفتن ندارد دستور می دهد تا پستخانه به مزینان داده شود.
آری اینچنین بود برادر

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۱
بهمن
۰۱

🖌 نویسنده؛ فرهنگی مزینانی حسین مزینانی تهرانچی

✍️پیش از این هیچ چشمی را ندیده بودم که شکوه تو، آن را به هیجان نیاورده باشد، و هیچ دستی را ندیده بودم که تو آن را از خشکی سیراب نکرده باشی، آنقدر بزرگی که بر صفحه ی کویری "مسینان"می درخشی و طنازی می کنی و تاریخی دیرین را به یادمان می آوری ، بودنت بودن زادگاه است و آنقدر مهم هستی که اگر روزی کوچ کنی، قطعا این نقطه ی متمدن نیز کوچ خواهد کرد.

صبگاهان که نسیم ملایم و روح بخش زادگاه در مسیر تو ، چهره ی دهقانان سوار بر مرکب های دراز گوش را می نوازد، تو می توانی، بایستی و نگاه کنی به این همه سادگی و زیبایی زندگی، و در پس هر گام او به سمت مزرعه ی خویش،به اهمیت بودن تو پی می بریم ، یا اینکه وجودت آن دشت وسیع و مزارع و کوچه باغ ها را گرد آورده ، و گویا بودن تو معجزه ایست بر این نقطه ی سرزمین خاوری ، معجزه ای به اندازه ی کویر، بزرگ.

در مورد تاریخ پیدایش تو روایت ها شنیده می شود که از آن میان می توان درودی بر خاطره ی طاهر آبشناس فرستاد که دستان طلایی او تو را به لطف لایزال حق به ما عنایت داشت و نسل ها از نعمت داشتنت بهره بردند، بی شک هر فردی که بخواهد گردشی در زادگاه بنماید اول جایی که پا می گذارد، کنار توست ، و در کنار تو گویا آرام می شود و با نوشیدن مقداری از آب گوارا طعم وطن را بیشتر درک می کند...

کودکی ام با خاطرات بیشتری از تو عجین و همراه است، چرا که آن روزها هیبت تو بیشتر به نظر می آمد و سرسبزی تو و درختانی که کم و بیش آنها ، قامت خم کرده بودند بروی تو و چه صحنه های باشکوهی ، و از همه مهم تر در آن ایام کودکی چیزی که از همه بیشتر مرا به سویت می خواند آن استخر گلی بود که ظهر های تابستان همه ی اهالی خاصه کودکان از آن بهره می بردند ، و آبگاهی که تو را با آن شمش طلایی به دو قسمت مساوی تقسیم می کرد که روان شوی و دو صحرای این دشت مجاور به کویر را سیراب کنی و رزق بپاشی بر سر اهالی دل پاک این دیار، یاد آن روز های تو بخیر، اما حالا هم تو جذابیت داری و در کنار سنگ فرش هایی که در اطرافت ساخته اند، جلو ه هایی از امروزی شدنت را می بینیم ، و از همه بیشتر برای خرمی و سرسبزی اطراف تو دعا می کنیم و برای روان بودن و پر آب بودن و شادابی تو ، و این را باید همیشه در ذهن داشته باشی که خاک وطن به آب روان تو همیشه نیازمند است،پس با قدرت همچنان که صدها سال است جاری و سیال هستی بر تاریخ و حیات ما و بر عصر ما نیز خروشان باش ای آب مزینان.
 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۰
بهمن
۰۱

💠قاریان قرآن و مؤذنین

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان

✍️ کم کم با ورود بلندگو تقریبا مشتاقان بسیاری اذان می گفتند و حق هم داشتند صدای بلندگو به همه جا حتی روستاهای مجاور می رسید. دیگر مانند گذشته های دور طبیعت آرام نبود آلودگی صوتی در همه جا تأثیر گذاشته بود وگرنه بیاد دارم موذنین مزینان روی بام مسجد و حتی منازل و صحرا اذان می گفتند و یادی کنم از مرحوم حاج محمدحسن تاجفرد که حتی در مسیر راه صحرا روی مرکبش به لحاظ وظیفه و در پشت بام منزلشان قرار می گرفتند و اذان می گفتند ازجمله حاج غلامرضا دانایی و ساعت ساز. هنوز طعم مناجات های شیرین مرحوم صدیقی در گوشمان طنین انداز است.

دعای افتتاح به نسل جوانتر واگذار گردید و تا امروز که باز هم نسل نو عهده دار این سنت ارزشمند هستند. در نیمه سالهای پنجاه کلاس های قرآن در مدرسه علمیه دایر بود.
با حضور حاج آقای معلمی جهت تدریس و شاگردانی همچون کربلایی حسن ذبیح اله و پسرش حاج علی اکبر، حسین یوسف، حاج حسن مرادعلی، حاج اصغرباقری، حاج محمد و حاج حسین اسلامی و ملارمضانعلی، حسین شکروی، حاج اکبرملایی، سیدروح اله حسینی که این عزیزان از سواد مدرسه ای یا اندک و یا برخوردار نبودند. اکثرا فقط قرآن. ولی به دلیل تمرین زیاد در تلاوت قرآن نیز دعاخوان شدند منجمله حاجی ملایی که ضمن قرائت قرآن دعا نیز می خواند و شوخنی هم می کرد و در نهایت همگی عزیزان بسیار خوب بودند و مسجد با حضورشان رونق داشت.

 درگذشته نیز افرادی همچون حاج محمدعلی فصیحی، عباسعلی صدیقی، صفاری، اقدسی، میرزا ابراهیم سیدان، میرزامحمودمیرزاعبدالله و.... بسیار عالی حضور مداوم و مباحث خوبی داشتند و دعاخوانان خوبی در مزینان بوده و شکر خدا هست.

اما در شبهای قدرالغوث الغوث خلصنا من الناریارب دعای جوشن کبیر توسط همین افراد در دهه پنجاه و به بعد باشور و حالی بسیار عالی ادامه داشت که بعد از انقلاب تمام مساجد در رمضان بسته و فقط در مسجدجامع این تجمع وحدت آفرین برگزار می شد. و چند سالی نیز به امامزاده بهمن آباد منتقل گردید. خدا را شکر هستند کسانی که نمی گذارند سنگر مساجد خالی بماند.

ولی در عصر حاضر اذان و دعا و تلاوت بصورت ماهواره ای در سراسر گیتی پخش می شود که البته هم خوب است و هم ایراداتی دارد. امروزه منابر نیز متنوع تر شده و با حضور روحانیون جوانتر مزینان شوری دیگر دارد. ظمناً اینجانب هیچ ادعایی بر کامل بودن مطالب فوق ندارم و اگر کسی ازقلم افتاده عمدی در کار نبوده چراکه بیان حتی همه حقایق شاید باعث کدورت خاطر گردد وگرنه باید بیشتر نام ببریم تا خاطرات زنده شود. و این مستلزم اجازه دوستان عزیز می باشدکه آن هم به این راحتی مقدور نیست.تقاضای حلالیت و بخشش از شما خوانندگان محترم و عفو از درگاه حضرت دوست همان خالق منان دارم.

💠مسجد صاحب الزمان(عج)

✍️ چند سالی بود به دلایلی مسجد حضرت صاحب الزمان(عج) مزینان رونق بسیاری داشت. برای مثال بعد از پایان بیستم ماه محرم الحرام تا بیست و هشتم صفر هر شب مراسم روضه خوانی برگزار می شد.روضه خوان خوش نوا مرحوم حاج شیخ حبیب اله‌ عسکری که از صدای خوبی برخوردار بود منبر می رفت . یکی از ویژگیهای این روحانی جوان در مراسم عزاداری این بود اگر شب شهادت یکی از معصومین نوحه خوان در مجلس نبود خودش نوحه می خواند یا به هر طریقی یک نفر را آماده می کرد در زمانی کوتاه که باید این نوحه را بخوانی ازجمله خود این جانب و پسرعمویم محمد رحمت اله محمدی و دیگرانی که بخاطر ندارم.

 مسجد پایین که قدمتش برابری می کند با عمر مزینان و وقفیاتی در ینگه قلعه دارد و همچنین یک  مغازه توسط مرحوم کربلایی حسین کبل رجب از اقوام (پلوخور) ، دومین دکان واگذاری توسط مرحوم حاج علی اکبر محمدی بایک فرش دست بافت دوازده متری، سومین دکان توسط مرحوم حاج رمضانعلی کربلایی حسن و در قسمت غربی آن توسعه توسط مرحوم حاج قربانعلی زارعی و همکاری آقای حسین محمدی فرزند حاج محمدحسین فقط به احترام مسجد صورت گرفت .

شب احیای بیست و یکم من ده ساله بودم مرحوم پدرم کربلایی عبداله محمدی گفت: پدر جان می توانی مرثیه ای بخوانی گفتم: بله .حاج آقای عسکری مرا مقداری راهنمایی کرد و گفت نترس... حرکت کردم شعری در رثای حضرت زهرا(س)خواندم . فردا شب نیز به مدت ده دقیقه وقت دادند به من و مدحی دیگر خواندم. در پایان به سفارش پدرم .خواستم بگویم نشود ناطقه ای لال...گفتم: نشود فاتحه ای لال به هنگام ممات هر زبانی که فرستد به محمد صلوات...
مسجد پر از مستمع همه زدند زیر خنده و من خیس از عرق شرم شدم پدرم گفت: ناراحت نباش روزی خواهد رسید که همین مردم پای روضه ات گریه خواهند کرد و آن روز رسید و من از همانجا شروع کردم تا امروز.

شبها مرحوم حاج اکبر کربلایی عباس مرثیه خوانی می کرد و گاهی آقای حاج قربانعلی عسکری اگر در مزینان بود و علی احسانی و اینکه شیوه مداحی در مزینان فقط شعرخوانی بود چه نوحه و چه مرثیه در پایان با یک صلوات چاوشی و ختم می شد و روحانی بر فراز منبر می نشست و اما روضه خوانی فقط با روحانی بود که مرحوم حاج شیخ حبیب اله انصافا کم نظیر بود و در نزد مردم محبوبیت خاصی داشت. و خلاصه مسجد پایین در ماه رمضان رونق خوبی داشت. جلسه قرآن با حضور ریش سفیدانی چون حاج اکبر محمدی و همه طایفه و حاج حسن ناطقی و همه طایفه و آقایان احسانی و عسکری و سادات پایین خیابان از کوچه هیئت ابوالفضلی به پایین تر.البته به لحاظ کثرت جمعیت مسجدجامع هم عالی بود.قاریان قرآن مانند حاج سیدعلی میرزانوراله و میرزاحسن نجار چاوشی می کرد و قربانعلی زارعی، حاج شیخ اسماعیل و حاج اکبرکربلایی عباس، محمدحسین تقی(عسکری)، حاج حسین شکروی ، حاج حسین اسلامی ، حاج محمدحسن محمدی ،من و محمد شیخ اسماعیل، شهید غلامرضا عسکری و... همین که قاری به آخر خط می رسید با صدای بلندمی گفتیم آیه! و او مکث می کرد وقتی به مدها می رسید اگر مد کوتاه بود می گفتیم: مد سنت و اگربلند بود می گفتیم: مد واجب! و خلاصه این هم یکی از رسومات جلسات قرآن بود و ما دلیلش را نمی دانستیم و هرچند منسوخ شده اما روشی بود برای یادگیری صحیح خوانی و تجوید.خلاصه کلام اکثر مباحث بر سر این بود که چرا به مد که رسیدی کمی وا کش نداشت. البته بین قاریان و باز دوباره کمی مجادله. در مجموع بحث بیشتر بر سر چگونه خواندن بود هر فردی باید دو خط می خواند. اگر کسی روز در صحرا خسته می شد شب در جلسه دنبال بهانه بود. اگر کسی غلط دیگری را می گرفت دوباره فرد قاری اظهار ناخرسندی می کرد! .وخلاصه شب هابدینگونه تا سحر دایر بود.

 عصر هر روز با حضور همین افراد جلسه ی خوبی برگزار می گردید و با حضور تعدادی مانند محمدعلی کاظم و سایر دوستان از مسجد بالا جلسه تشکیل می شد. خوب به یاد دارم شب احیای بیست ویکم مرحوم علی مزینانی جوانی بود. عاشق دختری از کوچه روبروی سرهنگ در لحظات قرآن به سرگرفتن همه گریه می کردند ولی ایشان و بنده زانو به زانو می گفتیم: بک یاالله بک یاالله و در این حال آقای عسکری گفت: آی حاجت مند آی دردمند گرفتار کجایی؟ که ناگهان بغض علی ترکید و با صدای بلند گفت: خدایا چرا این دختر را بمن نمی دهند خدایا کمکم کن .من فقط به نجوای او گوش می کردم و خنده ام گرفته بود ساکت بودم .بعد از منبر شیخ گفت علی آقا خیلی گریه کردی و من ماجرا را گفتم و همه زدند زیر خنده...

بعد از مهاجرت جناب شیخ عسکری با حضور حاج آقای معلمی فر همین جلسات تا بعد از انقلاب برگزار بود و چند صباحی نیز به مسجد قلعه پایین و مساجد کوچه باغ می رفتند که در نهایت مهاجرتها آغاز و جمعیت کم و جلسه به مسجدجامع کشیده شد .

💠کله ی کاتل

✍️شاید گذاشتن نقطه ها در ابتدا و پایان عنوان اول  عادی باشد اما برای این جانب به این معناست نمی دانم جهان از کجا آغاز شده و به کجا ختم خواهد شد. و همچنین داستان همه ی مابه کجا خواهد انجامید.امروز سالگرد کله کاتل نیز هست! جایی که اسمش را شنیده ایم باورش داریم اما هرگز به آنجا سفر و یاصعود نکرده ایم .!

و اما واژه کله کاتل(کتل) که معنای آن همان بلندی است در مزینان و هر کجای دیگر بیشترین کاربرد آن در ماه مبارک رمضان است. از دو شب به نیمه رمضان بزرگترها به کوچکترها می گفتند دو شب دیگر به کاتل می رویم و ما کوچکترها همیشه نگران اینکه خواب نمانیم شب پانزدهم که می شد صبح زود سراسیمه از خواب بیدار می شدیم و نگاهی به اطراف و شروع می کردیم به گریه کردن که شما دیشب رفتید کله کاتل و ما را نبردید.

مخصوصا برادران بزرگتر کمی اذیت می کردند و می گفتند که دیشب تو بیدار نشدی ما به کله کاتل رفتیم و ما سوال می کردیم با چی رفتین؟ می گفتند با ماشین داداش یداله. می گفتیم کجاست ؟ جواب می دادند مانندعلی آباد ! می گفتیم: باکی ها رفتین؟ اسم تمام همسایه را می بردند و خیلی هم جدی بودو  چونکه از روز گذشته و فردای آن روز همه جا حرف از کله کاتل بود ما بچه ها بیشتر باور داشتیم.

  برادر من حسن که بزرگتر بود و خیلی در این کارها تبحر داشت چنان با آب و تاب می گفت
دیشب رفتیم کله کاتل که اشک بدون اراده از چشمان من جاری می شد که مادرم دلش بحالم می سوخت و می گفت: حسن شوخی می کند. من می گفتم: حسن اگه راست می گی اونجا چی داره و چه طور جائیه ؟ فوری می گفت: مانند پای مزار علی آباد کوههای بلندی داره می ریم بالای کوه بازی می کنیم و بلافاصله سوتکی کوچک از جنس حلب که نمونه آن هیچ کجای دنیا نبود و من هنوز هم تاکنون ندیده ام و ساخته دست خودش بود و مقداری هم علف خرس که ظاهراً سوغات سفرشان بود به من می داد  که بیشتر باورم می شد و همانطور نیز گریه های طولانی تر و حسرتی بر دل مخصوصاً که فردا داخل کوچه و خیابان از دوستان هم سن و سال می پرسیدیم دیشب رفتید کله کتل؟  و آنها هم ناراحت و با چهره ای بغض کرده می گفتند خواب مانده ایم و همه همدرد بودیم و تنها چیزی که باعث تسکین بود اینکه همه ما خواب مانده ایم .

القصه این جریان چند سالی با حسرت  ادامه داشت و ماهر سال در آرزوی دیدن کله کاتل شب پانزدهم رمضان تا دیر وقت بیدار می ماندیم که مبادا خواب بمانیم و این نیز اشتباه دیگری بود که باعث خواب ماندن بچه ها بود و اهل خانه به سفر مجازی کله کاتل بروند. تا اینکه به زور به مامی فهماندند ماه از نیمه که بگذرد به سراشیبی می رسیم و این به معنای کتل است.

نمی دانم شاید شما هم چنین خاطراتی از رمضان داشته باشید. و اما روزها تظاهر به روزه داری می کردیم و هنگام عصر که می شد خودمان را چنان بی حال جلوه می دادیم که همه اهل خانواده دلشان به حالمان می سوخت که بچه رنگش پریده دیگه نمی خواد روزه بگیری!ماهم خوشحال که باورمان دارند.ولی آنکه می دانست و به روی خودش نمی آورد مادر بود. همان که دلسوز همه ی خانواده است. و اگر خودش سربی شام بگذارد به کسی اظهار نمی کند و آخرین نفری است که سر سفره می نشیند و آخرین کسی که بعد از همه غذایش را می خورد. .. مادر کوچک و بزرگ برایش فرقی ندارند وی برای همه مادر است اما کسی به حقیقت او را درک نمی کند او مظهر فداکاری و الگوی محبت و ایثار است.
کنار بستر بیماریم پرستاری
که تابه صبح نمی آرمید مادر بود

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۱
بهمن
۰۱

✳️امید ...نسخه ی جالب یک دکتر مزینانی 
                                                                                                
🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️گفته شده که در سالهای بسیار دور در «مزینان» فردی حکیم بوده که درطبابت ید طولایی داشته است.
آن زنده یاد به  «سیددکتر » شهرت داشته و آنطور که پیشینیان و گذشتگان ما به یاد دارند و برای دیگران تعریف کرده اند؛ وی دارای تحصیلات آکادمیک نبوده وبه علم پزشکی روز درعصر خود اشراف نداشته است. لیکن در شغل وحرفه ی پزشکی سنتّی چهره ای بوده  بسیار حاذق و دارای تجربیات ارزشمند.
گفته شده که «سید دکتر» افزون بر همه ی این امتیازات؛ دستش نیزبسیار پرخیر و برکت یا به روایت قدیمی ها سبک  ونَفَسِ گرم او‌هم مزیدی بر این محاسن بوده است؛ به گونه ای که  بیشتر بیماران با یکی دوبار مراجعه به ایشان بهبودی کامل یا نسبی می یافتند وتا حد باور نکردنی درد و آلام آنها رو به کاهش و التیام می یافته است.

روزی فردی از همشهریان که از شدت بیماری رنج بسیار می برده وحال عمومی او چندان رضایت بخش نبوده وحتی خانواده اش نسبت به بهبودی و برگشت او به زندگی از همه جا ناامید شده بودند از «سیّد دکتر»درخواست میکنند تا بیمار موصوف را ویزیت ومعالجه کند.

وی به اتفاق چند نفر ازهمشهریان به منزل فرد مریض می رود و همگی مشاهده می کنند که او درحال احتضار بوده و اصطلاحاً فرد بیمار  پا به قبله بوده است!!!

یک نفر ازجمع همراهان وقتی مریض را درحال احتضار میبیند به دکتر می گوید:
جناب دکتر! کار مریض تمام شده ونفس هایش به شمارش افتاده است وطبابت در موردش بی نتیجه است و ثمر بخش نیست.این درحالی بوده که شخص مریض این مطالب را می شنودودراثر القای انرژی منفی توسط آن شخص بیشتر نگران بیماری خود می شود!!

سید دکتر هم از  انرژی منفی که به بیمار القاء می شود به شخص القاء کننده می گوید:
ایشان مورد خاصی ندارد حتی از من و شماهم سالم تراست !!!
سپس دکتر روبه مریض می کند و می گوید:
 برای اینکه این آقا بداند که تو از او و من سالم تری از بستر بلند شو وبا کمک من چند قدم در فضای اتاق راه برو تا همگی بفهمند که  مشکل خاصی نداری!!!
 
مریض موصوف هم با زحمت از بستر بیماری بلند میشود و درحالی که «سید دکتر » به او کمک می کند تا برای چند لحظه  وچند قدم درفضای اتاق راه برود از بیمار می خواهدتا تکیه به دیوار دهد و قدری بنشیند و مریض هم به هر زحمتی که شده توصیه ی او را می پذیرد.
دراین حالت «سید دکتر» سخنانی  می گوید که علاوه بر اینکه به بیمار امید و قوت قلب و انرژی مثبت می دهد چاشنی طنز و خنده هم  به سخنان خوداضافه می کند  که درنهایت همه ی همراهان از جمله شخص مریض می خندند و انبساط روحی خاصی پیدا می کنند!!!

پس از صدور دستورات پزشکی لازم و تجویز دارو وبا توجه به اینکه بیشتر داروها در آن روزگار از نوع  گیاهی بوده ؛گفته شده که بیمار مذکور بعداز مدتی بهبودی حاصل کرده؛ بطوریکه چندین سال توانسته به زندگی خود ادامه دهد ضمناً نگرانی ودلواپسی  هم ازبابت مریضی خود نداشته است.

پس از خارج شدن «سید دکتر» و همراهان از منزل بیمار او به فردی که با حرفهای مأیوسانه اش آنهم به دلیل اینکه آداب عیادت را نمی دانسته وسهواً انرژی منفی به مریض منتقل می ساخته تذکرمی دهد که:

مرد حسابی ؛چگونه است  شما که کوچکترین اطلاعاتی از دانش پزشکی نداری  می دانی که کار بیمار تمام شده است من که طبیب هستم نمی دانم ؟؟؟!!
وادامه می دهد که  درروایات به نقل از پیشوایان دینی ما آمده:
 وقتی به عیادت مریضی رفتی سعی کن تا به او امید و دلداری وانرژی مثبت دهی نه اینکه آیه ی یأس یا ناامیدی بخوانی زیرا انرژی مثبت  دادن به مریض؛ درارتقای حالت روحی و روانی مساعد او ومآلاً از طبابت کردن اولویت بیشتری داشته وتأثیر شگرفی مبنی بر روند رو به بهبودی بیمار دارد.

برابر اظهارات آقای حسین محمّدی مزینان و به نقل از کهنسالان؛
..... سیّد دکتر؛ نام «ابراهیم » را داشته که اصالتاً شیرازی بوده و به دلیل فعالیّت های سیاسی در سال های قبل از ۱۳۲۰ شمسی به مشهد مقدّس سپس به سبزوار تبعید و عاقبت الامر مزینان را برای سکونت انتخاب می کند.
از ایشان فرزندی به جای نمانده و برابر وصیتش پیکر این پزشک حاذق و سبک دست در امامزاده سیّد علی اکبر علی آباد (درشمال شهرستان داورزن) جنب درب ورودی و سمت راست نبش رواق به خاک سپرده شده است.خدایش بیامرزد.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۵
بهمن
۰۱

💠عطش کویر
 

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان
 

✍️به جهت چرخش ماههای قمری اغلب ماه مبارک رمضان در فصول مختلف مانند تابستان داغ در منطقه کویر تاثیر بیشتری در گرسنگی و تشنگی دارد. به خصوص در روزهای هجده ساعتی آن هم با تعصب مردمان قدیم که از نیم ساعت به اذان صبح و تا نیم ساعت بعد اذان مغرب تحمل داشتند. نبودن ساعت خود مشکل دیگری برای صائمین بود.

به یاد دارم که می گفتند تا زمانی که چشم شما کاسه آب را خون نبیند حق ندارید روزه را باز کنید!  تصور کنید وقتی آب را خون ببینی فشارخون شما بین چهار و پنج باشد. تا زمانی که خورشید کاملا محو شود برای احتیاط نباید افطار کنی.

بگذریم کشاورز و کارگر بیچاره در آن هوای گرم ، وجین و درو کردن و خرمن کوبی یا از صبح تا شب بنایی کردن ؛ وقت افطار دیگر رمقی نداشت. حق نداشتند آب دهان را قورت بدهند یا دهانشان را بشویند یا اگر غوطه بخورند (شناکردن) خدای ناکرده سرشان زیرآب برود واویلا بود. تو خود حدیث مفصل بخوان ازاین مجمل.

خلاصه آنهایی که مسجد جامع شب زنده داری می کردند و آنهایی که در مساجد کوچه باغ می نشستند روز که می شد به ویژه وقت ظهر پاهایشان داخل آب و سر و صورت را می شستند و یخچال نبود. دو یخدان مزینان به لحاظ عبور و مرور مسافران فصل تابستان یخ داشت البته زمستان که می شد یخچال را پر از آب می کردند و تمام روزنه های آن را می بستند به طوری که هیچ منفذی برای ورود هوای آزاد نباشد. آب در گودی وسط یخچال جمع می شد حدود یک و نیم متر ارتفاع داشت و بستگی به اقبال مالک که چه مقدار یخ تولید کند. اگر یخ می بست فبها وگرنه ضرر بود. باز به یاد دارم گاهی چراغ دستی(فانوس) چپه می شد و یخ ها بوی نفت می گرفت. ضمنا تمیزی و شفافیت یخ باعث می شد مشتریان بیشتری داشته باشد.

عده ای از کشاورزان هم از صحرا می آمدند و بعضی همان جا زیر درختان توت و بید که بیشترین سهم و سایه سار مربوط به این دو گونه درخت و گاهی چنار بود. لخت می شدند و کفشهایشان زیر سرشان و چرتی می زدند. کسانی که درو یا خرمن کوبی داشتند بعد از اذان صبح راهی صحرا می شدند تا بلکه از هوای صبحگاهی بهره بیشتری ببرند. تراکتور نبود.، دستگاه خرمن کوب که تمام اجزای آن در خود مزینان از چوب ساخته می شد وسط آن نیمکت مانندی داشت برای نشستن راننده و توسط اتصالات چوبی به گاو یا الاغ بسته می شد خرمن بصورت دایره بود مانند خراس حیوان روی پیخ های گندم یا جو فقط راه می رفت و دور می زد. کشاورز روزه دار باید تا غروب آفتاب مواظب حیوانش بود که از خرمن خارج نشود و گاهی راننده خوابش می گرفت و درون چوبگردان(چوگردو) سرازیر می شد و تمام بدنش زخم و چند روزی بی کار می گردید باز باید می رفتند پیش ملای ده که آیا خرمن پاک یا نجس است مخصوصا اگر گندم بود چرا که جهت صرف نان باید پاک باشد. چه فتوایی صادر می شد بماند!

شب که می شد در نزدیکترین مساجد بعد از نماز دعای افتتاح قرائت می شد و اکثرا تا اذان صبح بیدار بودند. هنگام سحری چند نفر مانند حاج قربانعلی ساعت ساز ، مرحوم کربلایی محمد سلمانی، کربلایی رجبعلی مزینانی و استاد غلامحسین باصدای طبل و چلیک مردم را از خواب بیدار می کردند.

بعضی از همین نوازندگان با صدای بلند می خواندند و فریاد می زدند:« آهای خواب نمانی بیدار شو وقت از و سری(سحر) است. آنهایی که از مسجد برمی گشتند در مسیر همسایگان را بیدار می کردند و بعضی همسایه ها نیز به یکدیگر سفارش می کردند فلانی هوای ما را داشته باش خواب نمانیم. بعضی ها که خواب سنگینی داشتند و نه صدای طبل و حتی صدای همسایه بیدارشان نمی کرد! چندین ضرر شامل حالشان بود. اولاً غذا سوخته بود دوم اینکه باید فردا تا غروب گرسنه و تشنه تر بمانند....

💠شبهای ماه مبارک

✍️✍️پای برج کبل ابول (کربلایی ابوالفتح)هم جای خوبی برای استراحت بود و از همه بهتر غوطه گاه مخصوص بچه های مزینان و اطراف. از هر سن و سالی در این محل برای آب تنی می آمدند. آنهایی که روزه داشتند شیرجه نمی زدند تا روزه شان باطل نشود.

 یکی از ویژگی های های غوطه گاه گذشت زمان در کنار هم بودن و سرگرمی با شیرجه از بالای درختان و پرشهای طولی تقی مرده و آب پاشی به صورت هم تا آخرین نفس.(تقی مرده یعنی به پشت روی آب خوابیدن و نفس نکشیدن) و از همه بهتر پرش از خشکی با تاخت زیاد و پریدن داخل آب که در این بین سهم فرزندان آقا غلامرضاصدیقی چون که اکثرا اهل ورزش و رشته تربیت بدنی بودند از همه بیشتر بود واقعا یادش بخیر. شنای ما روستایی ها با شهری ها فرق داشت و این خود تنوعی برای ما بود.

خلاصه بهر سختی که بود ماه رمضان می گذشت ولی شبهای ماه رمضان با تمام سال فرق دارند چرا؟ چون بچه هایی که به هیچ وجه حق نداشتند شب بیرون بمانند این شب ها امنیت بیشتری داشتند اگر معلمین آنان را نمی دیدند.چراکه هیچ دانش آموزی حتی اجازه شب نشینی بعد از تعطیلی کلاس نداشت چه برسد که مسجد یا هیئت باشد اگر مشاهده می شد بایدفردا با پدرش در مدرسه حاضر می شد و این سخت گیری  معلمین نیز باعث شد تا در آن زمان با نبود امکانات درسی و امثالهم چندین پزشک و خلبان و معلم تحویل جامعه بدهند. و ما عاشق شبهای ماه مبارک رمضان و شنیدن دعای افتتاح و جلسه قرآن در مسجد جامع بودیم ....

مسجدجامع با حضور عالم کم نظیر حاج شیخ قربانعلی شریعتی و بیان تاریخ و تفسیر و اخلاقیات صفای دیگری داشت. و اما داخل مجلس یک پارچ آب مسی  بزرگ لبه دار و یک لیوان روحی توسط یک نفر که می چرخید و اگر کسی تشنه بود می گفت یاعباس علی و همه با همان لیوان رفع تشنگی می کردند. و اما مرحوم آقا سیدحسین خادم فقط یک استکان چایی به بچه ها می داد و می گفت براتون خوب نیست شب خودتان را خیس می کنید و بعضی بچه ها همان یک استکان را با مقداری آب سرد قاطی می کردند تا قند بیشتری بخورند.بعد از دعای افتتاح حاج آقای شریعتی منبر می رفت و چقدر زیبا تاریخ اسلام و قرآن را بیان می کرد به طوری که همه می گفتند انگار آقای شریعتی در محل حوادث و اتفاقات تاریخی حضور داشته هم پدر و هم پسر روحشان شاد باد.

بعد از منبر بعضی بچه ها در  زیر زمین مسجد قسمت شمالی که متاسفانه تخریب شد و بعضی دیگر در کنار گوشه رواق ها خواب شان می برد  اماعده ای هم با ذغال صورت اینان را سیاه می کردند. از جمله یک شب آقا سیدعباس پسر سیدحسین خوابیده بود و برایش سبیل گذاشته بودند از خواب بیدار شد پیش حاج آقای شریعتی بزرگ چهار زانو نشست که ناگهان سید آمد و حاج آقا نگاهی به وی کرد و خندید همه متوجه صورت سید شدیم و شروع کردیم خندیدن و سیدحسین که روحش شاد ناراحت شد که این چه کاریست خجالت نمی کشید و برای اینکه قائله بخوابد حاج آقا شریعتی به همه بچه ها از قوری مخصوص خودش چایی داد. کسانی که اهل دعا بودند اکثرا تاسحری داخل مسجد می ماندند و از حاج آقا سوالات شرعی و فقهی و اشکالات قرآنی می پرسیدند و آخر شب همراه حاج آقا شریعتی به خانه می رفتند.

اهل دعا حاج محمود فصیحی؛ حاج آقاصفاری، غلامرضا و نعمت و قربانعلی زارعی(ملا)، حاج غلامرضادانایی، حاج محمد نایب، ملاحسین الله وردی، ملاابوالقاسم ژیان و حاج رجبعلی سلیمی و حاج محمد جعفری  به سبک خودشان و حاج اکبرکربلایی عباس با سبک رایج امروزه قرائت می کردند و دیگرانی که در بین ما نیستند روحشان قرین رحمت حق ان شاءالله.

 

💠دعا خوانان

✍️روزها در کنار خیابان بویژه محدوده مسجد و جلوی مغازه حاج آقای امیری با حضور بزرگان باسواد و افراد بی سواد نیز دعای یاعلی و یاعظیم می خواندند و رفع اشکال می شد یکی از خصوصیات این دورهم نشستن ها پرهیز از غیبت و حفظ دعا توسط افراد مختلف و بی سواد بود !

من در خردسالی از سیاهی و تاریکی وحشت داشتم به سفارش مادرم سیدحسین مواظبم بود همه که می رفتند درب مسجد بسته می شد و من و سیدعباس در معیت پدرش مرحوم سیدحسین که اصالتا اهل قم بود و همسرش زهرا (امه تینا)راهی منزل می شدیم گاهی فانوس و گاهی چراغ توری دست آقاسیدحسین بود و ما از پشت سر ایشان روانه می شدیم . وقتی به منزل آقا می رسیدیم می دانست من می ترسم می گفت: من همین جا می مانم صدا می زنم حسین تو بگو بله تا وقتی رسیدی بگو رسیدم.» و من با صدای نسبتا بلند می گفتم رسیدم. و در این بین چندسالی مسجد حضرت صاحب الزمان(عج) با حضور حاج شیخ حبیب اله عسکری و قاریانی چون شیخ اسماعیل  و حاج محمدحسن مهدوی، حاج سیدعلی،  محمدعلی کاظم،کربلایی محمدعسکری، حاج محمدحسن محمدی و اکبرکربلایی عباس و تمام سکنه پایین خیابان محمدی و ناطقی و غلامحسین خادم هیئت و مسجد نیز با عزت و احترام و مراسم احیا داری برگزار و شب زنده داری می کردند البته جمعیت مزینان چندین برابر الان بود.یادش بخیر!

خلاصه؛ شبهای رمضان با قایم قایم بازی و شصته و کلاه پی سرنک و هرنگ هرنگ گلها چه رنگ و سه پایه ی نیشابور و هلو هلو خرتو به ماده و کلوخ دپا که توضیحاتی دارد و از همه بهتر و مهمتر جلسه ی قرآن باغلط گیری اهل فن و پامنبری سپری می شد. گاهی سر اذان و گاهی سر افطار سر یک کلمه از قرآن بحث های شدیدی پیش می آمد که گاهی منجر به کدورت می شد و اینکه فردا برویم پیش حاج آقای شریعتی و بپرسیم و این گونه خاطرات که چه زود گذشت و حتی گوشه ای از این مقوله در زندگی نسل جدید نیست همه چیز عوض شد . نه غوطه گاهی نه برجی نه آب داخل خیابان و نه نشستن در مسجد تا پاسی از شب نه آن معلم نه آن روحانی افسوس!
*رمضان است چه زیبا و چه زشت
همه را مژده دهد سوی بهشت*

در اواسط دهه ی پنجاه با توجه به کهولت سن مرحوم حاج شیخ قربانعلی شریعتی این فقیه و فیلسوف عالیقدر که در نجف اشرف و مشهد مقدس و سبزوار کاملا شناخته شده بود و علمای بزرگ تهران و قم ایشان را می شناختند و زنده یاد دکتر علی شریعتی مزینانی زیباترین عبارت بر سنگ مزار این عالم را اظهار داشته ونگاشته اند و این عالم بزرگوار سال ۱۳۵۵ برحمت ایزدی پیوست یادگار ایشان خطیب توانا و جلیل القدر حاج شیخ محمود شریعتی  سرآمد عصر خویش بود و در مسجد جامع مزینان به وعظ و خطابه و بیان تاریخ اسلام می پرداخت .

زنده یاد حاج شیخ حبیب اله عسکری پس از فوت این عالم بزرگ مزینان شعر زیبایی را در رثای او سرود و در محضر استاد محمدتقی شریعتی و فرزندش دکترشریعتی خواند که بسیار مورد توجه و تشکر آنها واقع شد:

شجر گلشن فضیلت  رفت
میوه ی باغ علم و حکمت رفت

بار دیگر ز خاندان علم و ادب
عاشق مکتب فقاهت  رفت

چون شنید ارجعی الی ربک
گفت لبیک و با اجابت رفت ....

در این دهه نسل جدیدتری روی کار آمد و دعا خوانان قدیمی تر از جمله حاج اکبر کربلایی عباس باصدایی رسا و نفس طولانی از صحنه خارج شدند و میدان را به جوانان واگذار کردند . بعدها استاد غلامرضا شعبانی و حاج مهدی و عباس و محمد صفاری جای پدر را گرفتند و استاد غلامرضا حاجی که از صدایی خوب برخوردار بود و هم اذان می گفت و هم شب خوانی می کرد  ظمناً دعای افتتاح به سبک امروزه مسجدجامع همان سبک حاج اکبر بود.

اما مؤذن قدیمی تر مزینان مرحوم آقاغلامرضا صدیقی که مناجاتش بسیار دلنشین و مترنم با بغضی درگلو که حکایت از اتصال با معشوق و معبود بود در ماه رمضان اذان نمی گفت. یک بار که من از ایشان پرسیدم چرا در ماه مبارک اذان نمی گویید؟ گفت: ملاحظه می کنم که مبادا بخاطر زمان مسئول روزه کسی بشوم! گفتم: درطول سال که اذان می گویید برای نماز اشکالی ندارد؟! گفت: نماز و روزه باهم تفاوت دارد کسی با چند دقیقه دیر و زود نمازش باطل نمی شود و در همان زمان جای ادای دوباره دارد. روحش شاد...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۲
بهمن
۰۱

💠 آبروی مؤمن

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️سال ۱۳۴۵شمسی در بازار مزینان بودم، بزرگترها تقریباً در وسط بازار مشغول صحبت بودند بخصوص اینکه فصل بیکاری کشاورزان بود و می گفتند: در طول پنجاه سال زندگی در مزینان که ما به یاد داریم فقط یک مورد طلاق آن هم به دلیل پزشکی نه عدم تفاهم زوجین صورت گرفته است ! مرحوم شیخ قربانعلی شریعتی رضوان ا.‌‌..تعالی علیه که از فلاسفه ی زمان و عصر خود بودند و محیط به اکثر علوم جدیده و قدیمه بر حسب اتفاق شرف حضور داشتند.

شخصی که عادت داشت از همهٔ رمز و راز اتفاقات و حوادث چه تلخ چه شیرین چه عمومی چه خصوصی مردم مطلع باشد از جمع موجود پرسید دلیل و علت جدایی فلانی از فلانی چه بوده؟ یک نفر از جمع حاضر تا می خواست پاسخ شخص سئوال کننده را بدهد من دیدم مرحوم حاج آقای شریعتی به آرامی دست بر دهان ایشان گذاشتند و فرمودند:
-حق نداری به سئوال پاسخ دهی!

دیگران پرسیدند: چرا حاج آقا؟

شیخ قربانعلی:
-شما حتی اجازه ندارید در مورد همسر خودتان که حق شرعی و قانونی بر او دارید اظهار نظر کنید چه برسد به همسر دیگری که نه شرع و نه عرف و نه حدود قانون این اجازه را به شما می دهد! مضافاً اینکه حق نداریم به هر سئوالی پاسخ دهیم!   پس از آن  به شخص سئوال کننده محترمانه گفت:لطفاً قبل از بیان هر سئوال به تبعات آن فکر کن ،کمی هم اندیشه کن پیرامون یک موضوع ...
دیگران به سفارش و تأکید معظم له گوش دادند و عمل کردند.

این نوعی بیان فضیلت های اخلاقی بود که درجامعهٔ آن زمان در بین اکثریت قاطع مردم ساری و جاری بود و طبیعی است که وقتی فضای حاکم بر جامعه مبتنی بر فرمایشات گهر بار اولیای دین باشد و مردم خود را مقیّد به لزوم  رعایت دستورات و فرامین الهی و اسلامی بدانند و به آنها عمل نمایند خروجی و نتیجه اش، برخورداری از مواهب و سعادتمندی در دنیا و آخرت خواهد بود.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۶
دی
۰۱

🌐از ورزش باستانی تا فوتبال

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان

✍️بدون شک مزینان کهن یا قدیم از شرایط خوب فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی برخوردار بوده چون که بعد از عزیمت به مزینان فعلی وسط بازار روستا ورزش باستانی زورخانه دایر می شود و دیوار به دیوار مغازه مرحوم کربلایی ابراهیم ولیعهد درب کوچکی قرار داشت و داخل مغازه گود زورخانه بوده است .

جالبه بدانیم در دوره های قبل از انقلاب سوارکاری با اسب در مزینان شب عید و همچنین کشتی و مسابقه تیراندازی نیز برگزار می شده البته حمل سلاح همیشه مجاز نبوده شاید بپرسید پس چطور تیراندازی آن هم دم قلعه درمعرض دید همگان انجام می شده است که باید گفت به خاطر نفوذ بزرگان آن زمان از جمله حاج علی اصغر و حاج اکبر محمدی در ژاندارمری و دیگر سازمانها بوده به طوری که میهمانان سنگسری مرحوم عربعلی و فرزندان و همراهانش با اسلحه های خود و از مزینان نیز فرزندان حاج علی اصغر محمدی و از مقیسه حاج آقای سلطانی و سبزوار حاج آقای الداغی و مرحوم آل احمد نیز در این مسابقه دوستانه شرکت می کردند.
(نفوذ مزینانی های متنفذ در ادارات و سازمان های دولتی و حتی دربار شاهنشاهی و همچنین خوانینی که بیشترین دغدغه آنها حفظ زادگاه خودشان بود بر کسی پوشیده نیست و در ادوار مختلف حتی دوره قاجار حاکمان وقت به درخواست آنها پاسخ مثبت می دادند. ناصرالدین شاه قاجار زمان حضورش در مزینان از سواران زبده و جوانان رشید مزینانی و بزرگان این دیار در سفرنامه اش یاد می کند که تا مزینان او را محافظت و همراهی کرده اند)

ناگفته نماند بازیهای محلی دیگری جهت سرگرمی رایج بوده که اگر با دید مثبت نگاه کنیم خود نوعی ورزش محسوب می شود مانند؛هرنگ هرنگ گلها چه رنگ، سه پایه نیشابوری، کلاه بردار،شصته، هلو هلو خرتو به ماده، کلوخ دپا، تپّو لبیک، کلاه پی سرنک و بازی معروف قایم قایم بازی که اکثر این بازی ها دویدن داشت.

یکی از بازی های روز دنیا که کل کره زمین را به تسخیر خود در آورده بازی مفرح و شاداب فوتبال است که از ابتدای انقلاب به خصوص در مدارس و زمین مهدکودک قبلی و بهزیستی فعلی و پشت قلعه و ورزشگاه مرحوم سیدمهدی مزینانی و اکنون باشگاه سرپوشیده شریعتی مزینان در رده های سنی مختلف از رونق خاصی برخوردار است.
در دهه ی شصت تیم فوتبال مزینان در مسابقات شهرستان سبزوار و همچنین خود مزینان با حضور تیم های روستاهای دیگر شرکت کرده و دارای مقام و عناوین جالب توجهی شد.

آن گونه که شنیده ام بعضی از فرزندان مزینانی در باشگاه های معتبر تا عقد قرار داد با تیم های مطرح از جمله پاس و نفت تهران پیش رفته اند و بعضی نیز در لیگ های دسته یک و دو حضور خوبی داشته اند ولی به علت عدم حمایت مناسب از ادامه راه باز مانده اند.

اکنون نیز استعدادهای بسیار خوبی در مزینان هستند که در مسابقات اخیر جام دفاع مقدس شهرستان داورزن به مقام قهرمانی دست پیدا کردند و پیش از این نیز همین تیم در مسابقات شهرستان سبزوار عناوین خوبی را در بین باشگاه های مطرح این شهرستان کسب کرده اند.

رونق والیبال

✍️یکی از ورزشهای خوب دو دهه گذشته تکواندو بود که شاگردان بسیاری توسط کارمند محترم بانک صادرات آقای عامری تربیت شدند و مقام هم کسب کردند.

از دیگر ورزشهای رایج در مزینان حضور بانوان و آقایان در پیاده روی است که بسیار عالی و تداوم داشته و تا به امروز شاهد این حرکت در مسیرهای مختلف مزینان بوده ایم اگر چنانچه می شد که در مزینان نگاه خیرین محترم و همچنین واقفین عزیز به سمت ورزش و اشتغال معطوف گردد شاید مثل گذشته های نه چندان دور شاهد حضور تیمهای خوب ورزشی در رشته های مختلف و اعزام تیمهای خوب نیز حداقل در سطح استان بودیم چرا که والیبال و فوتبال ما و تکواندو در سطح استان همیشه حضور خوب و پر رنگی داشتند . هیچکس از ورزش زورخانه ای حمایت نکرد وگرنه این ورزش باستانی رونق می گرفت . در دهه ی شصت و درحال حاضر آقایان محمدشوروی ، سیدحسین مزینانی و مهدی رمضانعلی نسبت به این ورزش علاقه مند و پیگیر هستند و چندسال پیش مراسمی در مزینان با حضور بزرگان این رشته از جمله مرحوم سیدحسن نقیب زاده برگزار گردید.

و اما والیبال که امروزه در بخش مردان در مزینان تعطیل شده و رونقی ندارد ولی در ایام عید و تعطیلات رسمی که مزینانی های ساکن تهران به زادگاه خود بر می گردند هم در باشگاه و هم مدرسه شیخ قربانعلی به این ورزش می پردازند جمعی از همین عزیزان مزینانی روزهای جمعه در پایتخت دور هم جمع می شوند و فوتبال و والیبال بازی می کنند.
اگر چه در خود مزینان جوانان بیشتر به سمت و سوی فوتبال می روند ولی در حال حاضر والیبال در بخش بانوان از رونق خوبی برخوردار است که البته شخصا برای تأمین بعضی نیازمندی های ورزشی گاهی با کمک خیرین توفیق خدمت به آنها را داشتم.

در دهه ی شصت والیبال در مزینان رونق خاصی گرفت و کم کم جوانان از کشتی و فوتبال به سمت والیبال آمدند در مدارس مزینان که آن زمان دانش آموزان زیادی داشت معلمین به ویژه آقایان کیانوش، عباس افتخاری، محمود امیری، گرانسایه، همت نموده با تمرین های پی درپی بازیکنان خوبی را تربیت و روانه مسابقات سبزوار کردند که حتی بهترین تیم سبزوار همیشه مغلوبشان بود.
بازیکنان آن زمان مرحوم اکبر گفتی ، مرحوم یدالله سویزی، حسن سویزی ،علی صدیقی، مهدی صدیقی، حسن محمدی، عبدالله سویزی علی اکبر ترخان، سیدعلی طالعی، مرحوم مهدی رضوانی،محمد همت آبادی، رضا دانایی و دیگرعزیزان در آن زمان که فرهنگیان و معلمانی مانند آقایان هوشنگ خسروجردی و عباس افتخاری و ذهرذهی مربیان تیم بودند .ناگفته نماند افراد زیادی از قلم افتاده اند و فی الحال حضور ذهن ندارم.....
بعدها با حضور آقایان علی و مهدی و تقی صدیقی و احمدمحمدیوسفی .مهدی رفیعی محمد صفاری و مرحوم اسدالله شریفی .محمدسلیمی، شهیدان سیدحسین حسینی و غلامرضا عسکری و محمد اسدی ، حسن روس ،غلامرضا و حسین فخاری و حسن شریفی، مرحوم حسین طلا ،محمدکربلایی رجبعلی ، احمدمنصوری، حسین محمدی، حسن احمدی،اصغر رضوانی، اکبر رضوانی پناه، سیدمحسن میرزاحسین، علی دانایی، حسین حیدری، ابراهیم مزینانی، والیبال مزینان همیشه حرفی برای گفتن داشت .
حضور تیم درصدخرو، داورزن، خسروجرد، نقاب .جغتای ،گرمه و جاجرم، سبزوار ، نیشابور، درودنیشابور، لطف آباد درگز و سالن تختی سبزوار مشاهده می شد و جوانان و نوجوانان مزینان همیشه تیم را همراهی می کردند البته بعد از دهه شصت فوتبال و والیبال همزمان روی به پیشرفت داشت و زمین شاه عباسی مملو از جوانان و علاقه مندان بود. در زمین بهزیستی،دبیرستان و دیگر مدارس و پایگاه بسیج( مدرسه علمیه) والیبال دایر بود و گاهی نیز داخل کوچه ها و خیابان مزینان با تورهای نخی مشاهده می شد .

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۶
دی
۰۱

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری
 

✍️مزینان، این سرزمین پر افتخار که در طول تاریخ چه قبل و یا بعد از اسلام همواره کانون توجه از نظر علمی و فرهنگی و سیاسی و موقعیت جغرافیایی بوده همیشه و در هر زمینه ای حرفی برای گفتن داشته و دارد.

در تاریخ معاصر می توان از چهره های ماندگار نامدارانی همچون علامه محمدتقی شریعتی و فرزند برومندش علی و نام آورانی در عرصه دفاع مقدس نام برد و بی تردید تنها روستایی است که در منطقه بیشترین رزمنده و ایثارگر و شهید را دارا می باشد.

این خطه ی ادب پرور در ورزش نیز چه به صورت فردی و یا جمعی درخشیده که اگر بیشتر به آن پرداخته شود و مسئولین بهای بیشتری به آن بدهند چه بسا در آینده ای نه چندان دور در سطوح کشوری و بین المللی نیز درخشان تر خواهد بود و چون مردم مزینان به ویژه نوجوانان و جوانان علاقه ی خاصی به این مقوله دارند شاهد هستیم که وقتی وزیر نفت دولت نهم برای دیدن زادگاه استاد و مرادش دکتر علی شریعتی مزینانی به این سرزمین سفر می کند اولین خواسته مردم از او یک باشگاه ورزشی است تا همگی حتی بانوان هم بتوانند از آن بهره مند شوند.

وقف و اختصاص زمین از سوی بازماندگان زنده یاد دکتر سیدمهدی مزینانی به ورزش نیز یکی دیگر از افتخاراتی است که از سوی این مردم فهیم صورت گرفته هرچند مدتی است که بلااستفاده رها شده و بیشترین حضور جوانان در همان باشگاه سرپوشیده می باشد و امیدواریم شورای اسلامی و دهیاری مزینان که بارها قول پیگیری برای احیای آن داده اند دست به کار شوند و اقدامی برای بهره برداری بیشتر انجام دهند.

اما با حضور جلال محمدی  جوان با استعداد مزینانی در مسابقات نچرال ارمنستان و تکرار قهرمانی های پیاپی جوانان در مسابقات محلی فوتسال این نوید را می دهد که ورزش در مزینان زنده است و مسئولین باید نگاه و توجه بیشتری به این دیار داشته باشند.

کشتی،ورزش باستانی زورخانه ای، تیراندازی، شنا، بازی های محلی، فوتبال، والیبال، تنیس روی میز، ورزش رزمی جودو و تکواندو، سوارکاری، ژیمناستیک، دو میدانی، طناب کشی، کبدی، کوهنوردی و... ورزش هایی بوده که قبل و بعد از انقلاب در مزینان رواج داشته و جناب آقای حسین محمدی مزینان(مداح) عضو خانه فرهنگ و تیم  والیبال در دهه ی شصت در پست های جداگانه به معرفی کامل ورزش در مزینان می پردازد و تقدیم مخاطبان گرامی خواهد شد.

در کمتر روستایی می توان سراغ گرفت که دارای یک باشگاه و سالن ورزشی مناسب باشد ولی بازهم مزینان با ورود مهندس نوذری به مزینان آن هم با عشق و ارادتی که به دکترعلی شریعتی مزینانی داشت؛ دارای یک سالن ورزشی سرپوشیده برای قشر جوان و خانواده ها شد که بازی های مختلف از جمله والیبال و فوتسال و تنیس روی میز در آن انجام می شود.

علاوه بر این با اهدایی خانواده مرحوم دکتر سیدمهدی حسینی، زمینی در غرب مزینان و در مسیر جاده بهمن آباد به فوتبال دوستان واگذار شد که تا قبل از افتتاح این سالن از رونق خاصی برخوردار بود و هم اکنون منتظر التفات و توجه بیشتر شورا و دهیاری است تا با پیگیری مناسب بازهم بتوان از آن استفاده کرد.

 ورزشگاه زنده یاد دکتر سیدمهدی حسینی مزینانی در زمینی به متراژ بیش از 24هزار متر مربع در ضلع غربی مزینان و در مسیر جاده بهمن آباد واقع شده که ورثه ی زنده یاد حاج میرزاحسن حسینی سال 1380 به یاد وی وقف سلامت جوانان مزینانی کردند و در دهه ی هشتاد مورد استفاده ی ورزش فوتبال دوستان مزینانی قرار داشت و به همت دلسوزانی همچون رضا اسدی مزینانی و همراهی مهندس کوشکی مدیرکل وقت اداره تربیت بدنی شهرستان سبزوار در سال 1386 جدول بندی و حصار کشی شد و مسابقات جالب توجهی در آن برگزار گردید .
همچنین در حال حاضر یک باشگاه بدنسازی خصوصی در شرق مزینان نیز فعالیت می کند که جوانان مزینانی بخشی از ساعت بیکاری خود را در آن می گذرانند.


تیم های ورزشی فوتبال و به خصوص والیبال مزینان پر رونق تر از گذشته در مسابقات مختلف روستا و شهرستان و استان حاضر و مورد تحسین مجامع ورزشی قرار گرفت.

در حال حاضر بخش سوارکاری و اسب گردشی به پیشنهاد شورای اسلامی در مزینان فعال و باشگاه و مزرعه پرورش اسب به همت یکی از جوانان مزینان با نام باشگاه ورزشی شهید محمد مزینانی تأسیس شده است.

بوستان
هرچند فضای این سرزمین خود سرشار از سلامت و هوای پاک است و صحرا و کویر دل انگیزش جان تازه به انسان می بخشد اما بعد از انقلاب و در یکی دو دهه ی اخیر چند فضای سبز و محل تفریح برای عموم مردم ساخته شده است که مهمترین آن بوستان چشمه در ابتدای قنات تاریخی یا به قول قدیمی ها سرآب مزینان است که با همت شورای اسلامی دوره ی چهارم و تداوم آن در دوره ی پنجم و با تخصیص و پشتکار دهیاری و همچنین دلسوزان مزینان احداث شد.
این مجموعه با سنگفرش شدن دو طرف جوی آب و وسایل ورزشی و همچنین روشنایی کامل تجهیز شده است که قرار گرفتن تندیس علی پسر مزینان بر زیبایی آن افزوده است.

دومین بوستانی که باز با اراده مردمی به ویژه مرحوم حاج اصغر قاضی به سرانجام رسید در امتداد جاده مزینان به داورزن و ضلع شرقی احداث شد که با درختانی در مسیر جاده مزینان در انتظار حمایت و توجه بیشتر دهیاری و شورای اسلامی است.
سومین بوستان نیز در جوار میدان عاشورا قرار دارد که با وسایل بازی و تفریحی برای کودکان و نوجوانان مجهز است.

البته ناگفته نماند بنا بود در سال گذشته بوستانی دیگر با عنوان سلامت در مقابل باشگاه ورزشی و ضلع غربی جاده احداث شود که گویا با اختلاف شورا و اوقاف داورزن به جایی نرسیده است. در همین رابطه صحبت های علی اکبر رضوانی پناه رئیس شورای اسلامی مزینان قابل تأمل است که هفدهم دی ماه سال 1399 در جمع نمازگزاران مسجدجامع مزینان عنوان کرد: طبق نامه نگاری ها و توافقاتی که سال ۱۳۹۵ بین شورای اسلامی مزینان و اداره اوقاف داورزن صورت گرفت بنا شد به منظور جلوگیری از قلع و قمع صدها اصله درخت بخشی از زمین ها به ایجاد بوستان سلامت اختصاص پیدا کند و حتی سال گذشته این زمین ها تسطیح گردید و تعدادی از خیرین اعلام آمادگی کردند که در این کار خیر شورا و دهیاری را همراهی نمایند اما متاسفانه بازهم خلف وعده شده و اکنون اوقاف این اراضی را به بخش خصوصی اجاره داده تا از این طریق درآمدی کسب کند.

چهارمین بوستان نیز در مقابل باشگاه ورزشی شریعتی و با عنوان معلم احداث شده و مجهز به لوازم ورزشی است.

و اما بانوان مزینانی هم پس از انقلاب در زمینه ورزش شروع به فعالیت کردند و در حال حاضر دختران و زنان سرزمین من از جمله خانم فهیمه مزینانی در تیراندازی با کمان،خانم ها مریم مزینانی و سعیده شهرآبادی  در کوهنوردی، سمیه مزینانی در جوجیتسو، خانم محدثه مزینانی نیکدل در  کونگ فوپرتوآ دارای مدال های خوشرنک ملی و بین المللی هستند.
در مزینان نیز تیم والیبال بانوان ضمن تمرین و مسابقه در سالن ورزشی شریعتی با حضور در مسابقات شهرستان و استان دارای مقام قهرمانی و نایب قهرمانی شده اند.
 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۴
دی
۰۱

​🔆پژوهشی درباره ی هنر و هنرمندان کهن دیار مزینان

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

✍️اغلب شریعتی دوستان و علاقه مندان به راه و روش و منش او، این پسر مزینان را انسانی مبارز، منادی عرفان و آزادی و برابری و دشمن زر و زور و تزویر می دانند آنانی که فقط فرزند شایسته کویر را به نام شناخته اند و شاید به سالشمار زندگی او مراجعه کرده اند تنها خوانده باشند که دکتر علی شریعتی مزینانی استاد دانشگاه، جامعه شناس و تاریخ شناس بوده و در نهایت نویسنده ای که آثاری از خود برجای گذاشته است اما علی همه ی این ویژگی ها را دارد او در عمر کوتاهش چنان درخشیده که با گذشت چهل و اندی سال از عروج عرفانی اش پرفروغ  و درخشان است. و چه جملات نابی که از لابلای کتاب های او بیرون آمده و با پیامک و اکنون در فضای مجازی دست به دست می چرخد جالب تر آن که حتی برخی سخنانی که او نگفته و ننوشته اما به خاطر زیبایی اش و محتوای غنی آن منسوب به وی می شود!

🔆این خروس بی محل کویر که از سرزمین گوهر خیز مزینان برخاسته سرشار از توانایی و هنر است آری او هنرمندی توانا و چیره دست بوده که بسیاری از هنرمندان صاحب نام  مانند محمدعلی نجفی، رضا دانشور، رضا و داود کیانیان، داریوش ارجمند و... موفقیت خود را مرهون آشنایی با این پسر مزینان می دانند.

🔹شریعتی علاوه بر جامعه شناس بودن و نویسنده ای شهیر و ادیبی خوش سخن؛ هنرمندی خوش ذوق بوده که اشعار و سروده های زیبایی را از خود به یادگار گذاشته و در پژوهش و نقد هنر نیز صاحب نظر است. او علاوه بر شناخت اصول هنری دغدغه ی خاصی برای پرورش هنرمند متعهد دارد و در کتاب مسئولیت شیعه بودن و مقاله هنر خود مفصل به آن می پردازد.
🔆علی نمایشنامه نویس و کار گردان و منتقد بود نمایشنامه ی ظلم برپایه ی عدل نوشته ی خود اوست و نمایش ابوذر بر اساس کتاب او و سر به داران برپایه ی نظرات او شکل گرفت.
🔹رضا کیانیان بازیگر سرشناس سینما و تلویزیون و تأتر نقل می کند که در مشهد و تهران شریعتی در زمان تمرین گروه به آن ها سر می زد و نظرات خود را اعلام می کرد و پس از اجرا، یکی از کسانی که به نقد نمایش می پرداخت خود او بود.
محمدعلی نجفی کارگردان توانای سینمای ایران که سریال سربداران از آثار ماندگار این هنرمند است می گوید: «بخش زیادی از نمایشنامه «سربه‌داران» را خود آقای شریعتی نوشت؛ البته در ابتدا من و فخرالدین انوار آن را نوشته بودیم اما بعد از اینکه دکتر شریعتی فُرم نمایشنامه را دید، گفت؛ «در این نمایشنامه فرم قوی‌تر از محتواست» بنابراین ۴۸ ساعت روی آن کار کرد و سپس نمایشنامه‌ای ایجاد شد که به لحاظ اجرا هم بسیار مدرن بود. در واقع بازیگران از بین تماشاچیان می‌آمدند و دکور آن مانند تعزیه که تماشاچیان در سه طرف صحنه نشسته بودند، شکل گرفته بود.»
 او از جسارت و شجاعت علی در این نمایش هم یاد می کند و اظهار می دارد: «یادم است آن نمایش بروشور تندی هم داشت که خود دکتر شریعتی نوشته بود و بعدها تحت عنوان «تشیع سرخ» به چاپ رسید. در آن آمده بود که «شیعه با "نَه" علی (ع) شروع می‌شود؛ نه به حکومت حاکم.»

🔆نوشته های علی و بیان او در هنگام سخنرانی تداعی بازیگر هنرمندی است که روایت گری و یا تک گویی می کند! بسیاری از آثارش چنان هنرمندانه نوشته شده که انگار نمایش نویسی قهار آن را نگاشته است؛ آری این چنین بود برادر که متن مستندی به همین نام شد، یک جلویش تا بی نهایت صفر، حسن و محبوبه، ابوذر، سیمای محمد(ص)، فاطمه فاطمه است و ...از جمله کتاب هایی است که با نثری روان و نمایشنامه گونه نوشته شده است... 

🔹یکی دیگر از هنرهای این هنرمند خوش ذوق استفاده تمثیلی از داستان ها و خاطراتی است که با آن مواجه شده و با طنزی خاصی بیشترین بهره برداری را از آن  دارد مانند داستان خروس و حکایت زنده یاد قوچعلی و شیخ حسین مزینانی

ده سال است که فریاد می زنم،با خشم فریاد می زنم که ای انسان امروز،هنر را نجات دهید!هنر تنها ابزار تزئین نیست؛تنها وسیلهء تفنّن نیست؛هنر یک رسالت بزرگ و عمیق دارد.هنر را نباید به دیوار اتاق خواب یا نشیمن مان بیاویزیم و لذّت ببریم.نه،هنر یک طوطی گویای اسرار است؛باید از او بیاموزیم.هنر،یک کبوتر قاصد است؛باید پیام هایش را،پیام های غیبی اش را بشنویم.هنر،یک مسیح نجات بخش است؛باید چشم به راهش باشیم،تا بیاید و ما را از این جهان «سامسارا»،از این گردونهء خفقان آور «کارما» نجات دهد؛دستمان را بگیرد،به«نیروانا» برساند.هنر می تواند چنین کند،هنر شایستهء چنین رسالتی است.

او معتقد است:

هنر،خواهر زیبای عرفان و حکمت است؛هنر،همسرِ بس دانِ خوب فهمِ توانای مذهب است.هنر را از چنگ بورژوازی تاجر پول پرست،از دام تبلیغات رادیو تلویزیونی،از منجلاب سرمایه داری سودجو و نسل عیّاش شهوت پرست خوش گذران سطحی رها کنید.هنر،همزاد مذهب و هم نژاد فلسفه است.هنر با مذهب،همدرد است؛هردو بیمار اضطراب و بیچارهء دغدغه اند.هردو غریب این عالمند.هردو بی تاب فرارند.

می خواهند بروند؛می خواهند به بهشت خویش،به رهائی خویش،به نیروانای خویش، به وحدت وجود خویش،به ماوراء این عالم پست راکد تیره دل خاکی،پرواز کنند؛رهایشان کنید.

این دو باهم زاده اند.عرفان،در دامن مذهب و فلسفه پرورده شده است،زاده شده است.از آن روز که این دو را از هم جدا کرده اند،مذهب راکد و منجمد شد و گرفتار آخوندها و اُمُّل ها؛و هنر رنجور و بیمار شد،دچار بورژوازی پست؛مردمی پوچ و پوک که مرد ماندن اند،نه مرد گریز؛مرد راحتند،نه مرد درد؛مردمی که هنر را جغجغهء دست بچّه ها می دانند،گل پرده می دانند؛تابلوی دورنمای «دیوار» می پندارند؛آن را رنگی چشمگیر و طرحی جذّاب می شناسند،تا بر روی گل و خاک و چوب و حلبی و هر جنس تقلّبی پست بکشند،و آن را بیارایند،چشم ها را بفریبند،کیف کنند!!

وای!اگر هنر را از دست بورژوا،از دست سرمایه دار می گرفتیم،و به دست بودا،به دست مسیح(ع)،به دست سقراط می دادیم،چه می شد؟هنر چه می شد؟فلسفه چه می شد؟مذهب چه می شد؟زندگی،رنگی و طعمی و بُعدی و معنائی دیگر داشت،آن چنان که امروز حتّی در خیال ما نیز نمی گنجد!افسوس!

مسعودکیمیایی:
من دکتر«علی شریعتی» را از کتاب‌ و سخنرانی‌هایش می‌شناختم و گاهی با هم در تماس بودیم. برای همین، دیدار من با «دکتر شریعتی» خیلی قبل‌تر از نمایش «قیصر» اتفاق افتاده بود. اما خیلی‌ها این ماجرا را نمی‌دانند. «دکتر شریعتی» را چندین‌بار دیده بودم، اما شب نمایش «قیصر» بود که از دور ایشان را دیدم و سلام‌ و‌علیکی کردیم. این‌که می‌گویند «کیمیایی» هیچ‌وقت «دکتر شریعتی» را ندیده و با او حرف نزده، حرف درستی نیست. یادم هست او «قیصر» و «گاو» را دیده بود و می‌گفت بین این‌دو، فیلم مورد نظر ما «قیصر» است. چون معتقد بود «قیصر» فیلم «نر» و «پرحرکتی»‌ از کار درآمده است. خیلی هم «قیصر» را دوست داشت و ابراز لطف می‌کرد، اما من هیچ‌وقت درباره این فیلم با او حرف نزدم؛ یعنی هیچ‌وقت فرصتش پیش نیامد. «شریعتی» درباره فیلم با «عباس شباویز» مفصل حرف زده بود و برای او از خوبی‌های فیلم گفته بود. آن‌‌وقت‌ها، «دکتر» دوستان و مریدانی در «حسینیه ارشاد» داشت که پای حرف‌های او می‌نشستند.من البته همیشه به «حسینیه ارشاد» نمی‌رفتم، اما «شریعتی» را می‌شناختم. از آن جمعی که در «حسینیه ارشاد» پای حرف‌های «دکتر شریعتی» می‌نشستند، آقایان «فخرالدین انوار» و «سید محمد بهشتی» و «محمدعلی نجفی» بعد‌ها همگی نخستین مدیران سینمایی بعد از انقلاب شدند. یادم می‌آید آن‌ها، در سال‌های اول دهه ۱۳۵۰، یک‌بار تئاتری را براساس فیلم «رضا موتوریِ» من آماده کردند و در «حسینیه ارشاد» روی صحنه بردند. البته پایان آن‌را تغییر داده بودند. یک‌روز «دکتر شریعتی» با من تماس گرفت و گفت «اجازه می‌دهی پایان فیلم را در این اجرایی که برای تئاتر می‌کنیم، تغییر بدهیم؟» آن‌ها می‌خواستند جایی را که «عباس‌قراضه» می‌آید، عوض کنند. به‌هرحال می‌خواستند آن را در «حسینیه ارشاد» اجرا کنند و به‌نظرشان باید تغییراتی در داستان می‌دادند.

من هم مخالفتی با کارشان نکردم. کارگردان آن نمایش به‌نظرم «فخرالدین انوار» بود و باقی، یا روی صحنه بازی می‌کردند، یا این‌که در پشت صحنه بودند. اما کلّاً می‌دانستم که دیدگاه‌های من و «شریعتی» با هم منطبق نیستند. برای همین هم بود که تماس‌های دائمی‌نداشتیم. هرازگاهی همدیگر را می‌دیدیم و حرف می‌زدیم. اگر چه این اتفاق در شب نمایش «قیصر» نیفتاد که او هم در سینما حاضر بود.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۴
دی
۰۱

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان(مداح)

✍️در قدیم از مسیر آب قنات مزینان به سمت کاروانسرای شاه عباسی راه باریکی به سمت امامزادگان بهمن آباد وجود داشت . در سمت راست چند خانه در کنار کارگاه کوزه گری مرحوم کربلایی علی اصغر کوزه مال وجود داشت. دیوارهای آن تا دهه هشتاد با مردم سخن می گفت و برای کسانی که از تاریخ مزینان اطلاعی داشتند صدای شلیک توپ در شب عید برای لحظه تحویل سال نو را تداعی می کرد.

بعضی از دوستان می پرسند درگذشته که رسانه های جمعی نبوده مردم چگونه سر ساعت معین عید را تشخیص می دادند . در جواب باید بگویم فقط روزشماری داشتند و در پایان آخرین روز سال گذشته فردای آن روز سال جدید اعلام می شد به همین دلیل می گفتند نوروز (روزنو) و گرنه دقیقه و ثانیه ای وجود نداشت . فردای آن روز؛ صبح روز عید شهرت داشت.شنیدم از بزرگان مزینان که درصبح عید به لحاظ نبودن امکانات و دسترسی به شهر ، خرید لباس برای همگان مقدور نبود به همین خاطر به لباس های امانت و تمیز اکتفا می کردند .

با اعلام صبح عید، بزرگان روستا به اتفاق یکدیگر به خانه دیگر افراد جهت بازدید عید می رفتند . چقدر زیباست که یکی از معانی عید برگرفته از عیادت می باشد واین بهانه ای بود برای آشتی دادن کسانی که با یکدیگر قهر بودند و می گفتند شگون ندارد که در سال نو کسی باصله ی ارحام ارتباط نداشته باشد و بسیار پسندیده هم بود .تا کدورت ها بر طرف شود و فردای آن روز به صورت دسته جمعی به خانه افراد دیگر و همین طور ادامه داشت و تقریبا همه ی روستا باهم ارتباط داشتند. صبح روز دوم و سوم مسابقه کشتی برگزار می شد بین روستاییان اطراف و با حضور  افراد برجسته کشتی و بعد هم اسب سواری و دیگر کارهای نمایشی و اما پذیرایی ها فقط درحد شیرینی جات و محصولات محلی بود . بهترین میوه سیب و بهترین تنقلات نخود و کشمش سبز بود و بعضی ها نقل و نبات و مویز هم در سفره عید داشتند.

اما در ایام عید یکی از خانه های منزل مشهور به اتاق بود (خانه اتاق) مثلاً کندو خانه ؛ خانه تنور و فقط خانه پذیرایی اتاق نام داشت که سفید کاری شده و باقالیچه های بلوچی و ترکمن مفروش می گردید. این اتاق با تمام خانه ها فرق داشت هر آنچه لوازم از جمله چینی و بلور بود در همین اتاق نگهداری می شد تا وقتی مهمان وارد شود به سلیقه صاحب خانه پی ببرد. از جمله اشیاء زینتی که در این اتاق بود پرده ای سفید از جنس قمیس با گلدوزی های بسیار زیبا که هنر زنان مزینانی بود. دایره ای از گل های زیبای سبز و قرمز که قسمت بالای دایره باز بود و دختری در وسط آن که یک سبدگل در دست داشت و در دست دیگرش شاخه گلی بر شانه و در اطرافش پرنده هایی که نوید بهار را می داد. بالای پرده یک چوب لباسی قرار داشت با چنگه هایی زیبا و یک توپک بر سر چنگه بخاطر اینکه لباس پاره نشود. یک قسمت از اطاق باگچ بری زیبا جایی بنام رف یا به اصطلاح دیگر(پیش بخاری)که اشیائی مانند آیینه و چراغ گردسوز روی آن قرار داشت .آلبوم عکس وجود نداشت عکس ها بر دیوار بالای رف با میخ کوچک بر دیوار نصب می شد. شیرینی ها و تمام تنقلات عید روی سفره سفید که وسط اطاق پهن بود چیده و سیب و سرکه و سماق و سکه و سمنو و سنجد که هرکدام معانی بسیار دارد و این چند قلم  در زندگی و سلامت انسان تاثیرگذار می باشدولی امروزه این هفت سین  که سنبل سلامت و برکت می باشد فقط جنبه دکور دارد .

و اما در ایام عید کشتی بین کشتی گیران کل منطقه در محل امام زاده بهمن آباد برگزار می گردید از جمله مرحومین حاج محمدعلی کربلایی رضا مشهور به رئیس ، حاج علی اصغرطلا و حاج محمدحسین محمدی و عباسعلی منوچهری، کربلایی حسن استاد عباس و حاج محمد استاد عباس و کربلایی عباسعلی محمدی، و از بهمن آباد کربلایی اسماعیل و حسین دیوانعلی که سرآمد کشتی گیران بهمن آباد بودند و تنی چند از سویز کربلایی محمود و دیگران شرکت نموده و ایام عید به این گونه سپری می شد .

گروهی از مزینان تا بهمن آباد برای شادی مردم که سربازان اولین دوره نظام وظیفه (خدمت اجباری)بودند بصورت رژه با لباسهای دوران سربازی که داشتند تاامام زاده این حرکت را بصورت ستونی می رفتند و سایر مردم نگاهشان به این حرکات نظامی زیبا بود که برای مردم بسیار تازگی داشت.بعد از رژه سربازان، کشتی برگزار می گردید . و روز بعد اسب سواری و تیراندازی و اما سربازان اولین دوره  نظام کربلایی اصغرروس، کربلایی حسن استادعباس، استادابوالقاسم کربلایی غلامرضارمضان درسال یکهزاروسیصدوهفده.دوره بعد که با جنگ جهانی دوم تقارن داشت.کربلائی عبدالله محمدی کربلایی اسداله خسروی شاد. غلامرضا داورزنی غلام سرداری از عباس آباد، صفرقلی از کهنه، ملاقاسم و محمداسماعیل بهمن آبادی. در مزینان  شور و حالی را ایجاد نموده که مردم به وجدمی آمدند...
 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۳
دی
۰۱

🌹اسامی شهدای مزینان

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

 

 


۱-نام: علی نام خانوادگی: مزینانی شهرت: شریعتی نام پدر: محمدتقی تاریخ تولد:۱۳۱۲/۰۹/۰۲ تاریخ و محل شهادت: ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ ساوت همپتون انگلیس_ محل مزار: شهر شام سوریه
۲- نام:احمد نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:مهدی تاریخ تولد: تهران 1346/05/17 تاریخ شهادت:1361/08/11 محل شهادت:عین خوش - عملیات محرم نام گلزار:فردوس رضا
۳-- نام: ابراهیم نام خانوادگی: مزینانی عسکری نام پدر:عبداله تاریخ تولد:1350/06/01 تاریخ شهادت:1366/12/25 محل شهادت:ماووت عراق - بیت المقدس3 نام گلزار:مزینان
۴- نام:علی اکبر نام خانوادگی:امین آبادی مزینانی نام پدر:احمد تاریخ تولد: 01 /06/ 1340 تاریخ شهادت:/06/11 /1360 محل شهادت:قلاویزان نام گلزار:بهشت زهرا
۵- نام:امید نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:غلام رضا تاریخ تولد:۱۳۴۷/۰۶/۰۹ تاریخ شهادت:1365/10/27 محل شهادت:ماووت - بیت المقدس۲ نام گلزار:بهشت زهرا(س)، قـطعـه 40 ، ردیف47، شماره 15
۶- نام:علی اکبر نام خانوادگی: تاج مزینانی نام پدر:محمدباقر تاریخ تولد:1347/04/01 تاریخ شهادت:1365/04/12 محل شهادت: مهران - کربلای یک نام گلزار:مزینان
۷- نام:علی رضا نام خانوادگی: مزینانی نام پدر:علی اصغر تاریخ تولد:1345/06/10 تاریخ شهادت:1362/12/10 محل شهادت:جزیره مجنون - خیبر نام گلزار:بهشت زهرا،قطعه ۲۷،ردیف ۶، شماره ۶

۸- نام:علی نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:اکبر تاریخ تولد:1346/06/01 تاریخ شهادت:1365/10/04 محل شهادت:خرمشهر - نامشخص نام گلزار:مزینان
۹- نام:علیرضا نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:محمدعلی تاریخ تولد:1347/12/29 تاریخ شهادت: محل شهادت:نامشخص - نامشخص نام گلزار:مرکزی
۱۰- نام:علی اکبر نام خانوادگی: مزینانی (هاشمی) نام پدر:محمدعلی تاریخ تولد:1346 تاریخ شهادت: 1365/10/21 محل شهادت: شلمچه- کربلای 5 نام گلزار:مزینان
11- نام:علی نام خانوادگی: مزینانی (شهیدی) نام پدر:اصغر تاریخ تولد:1340/01/04 تاریخ شهادت:1360/05/30 محل شهادت:سوسنگرد - نامشخص نام گلزار:مزینان
12- نام:علی (پرویز) نام خانوادگی: صادقی منش مزینانی نام پدر:محمدحسن تاریخ تولد:1347/3/30 تاریخ شــهادت : 1365/11/19 محل شهادت: شلمچه- کربلای 5 نام گلزار:سبزوار
13- نام:عباس نام خانوادگی:مزینانی تیماجی نام پدر:حسین تاریخ تولد:۱۳۳۵/۰۶/۰۱ تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۰۵/۲۵ محل شهادت: شمال فکه-عملیات عاشورای 3 نام گلزار:تهران.. قطعه 27 ردیف 26
14- نام :مسعود نام خانوادگی : مزینانی نام پدر : غلامرضا تاریخ تولد:تهران ۱۳۴۵/۰۲/۱۱تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۱۱/۰۳ محل شهادت : سومار- عملیات بیت المقدس7 نام گلزار: جاوید الاثر
15- نام:غلامرضا نام خانوادگی: مزینانی نام پدر:محمد اسماعیل تاریخ تولد:1335/02/02 تاریخ شهادت:1359/07/24 محل شهادت:خرمشهر - نامشخص نام گلزار:حرم مطهرامام رضا(ع)
16- نام:غلامرضا نام خانوادگی: مزینانی (عسکری) نام پدر: محمدتقی تاریخ تولد: 1339/9/10 تاریخ شهادت:1361/07/09 محل شهادت:سومار – مسلم بن عقیل(ع) نام گلزار:مزینان
17- نام : غلامرضا نام خانوادگی : شهیدی بیزه نام پدر: ابراهیم تاریخ تولد: 1344/12/1 تاریخ شهادت :1367/4/31محل شهادت : سومار- تک دشمن نام گلزار : گلزارشهدای بیزه
18- نام : سیدمحمد نام خانوادگی : حسینی مزینانی نام پدر:میرزااحمد تاریخ تولد: 1341/6/3تاریخ شهادت :01361/1/5محل شهادت: رقابیه - فتح المبین نام گلزار : مزینان
19- نام : سیدحسن نام خانوادگی : حسینی مزینانی نام پدر: میرزا احمد تاریـخ تولد : 1351/10/10 تاریخ شهادت : 1364/11/21محل شهادت : اروندرود- والفجر8 نام گلزار: مزینان
20- نام:سیدحسین نام خانوادگی: حسینی مزینانی نام پدر:میرزااحمد تاریخ تولد:1340/09/02 تاریخ شهادت:1364/09/17 محل شهادت:دهلران - درگیری بادشمن نام گلزار:مزینان
21- نام : سیدعلی اکبر نام خانوادگی : حسینی مزینانی نام پدر: میرزا ابوالقاسم تاریخ تولد: 1343/2/1 تاریخ شهادت : 1360/9/30 محل شهادت : گیلانغرب – مطلع الفجر نام مزار : مزینان
22- نام:سیدعلی نام خانوادگی: مزینانی میرشکاری نام پدر:میرزاحسین تاریخ تولد:1341/01/01 تاریخ شهادت:1362/10/22 محل شهادت:سقز - درگیری با ضد انقلاب نام گلزار:سبزوار ،قطعه شهدا ردیف 6

23- نام:سید مجید نام خانوادگی: افتخار زاده مزینانی نام پدر:علی اکبر تاریخ تولد:1346/10/29 تاریخ شهادت: 1365/2/30محل شهادت: مهران- کربلای یک نام گلزار: سبزوار
24- نام:سیدیحیی نام خانوادگی: حسینی راد مزینانی نام پدر:سیدعلی اکبر تاریخ تولد: ۱۳۴۸/۰۱/۲۲ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۰۶/۱۲ محل شهادت: حاج عمران- نام گلزار:بهشت زهرا(س) تهران قطعه 53 ردیف 97 شماره 14
25- نام:سیدرضا نام خانوادگی: حسینی مزینانی نام پدر:سیدعلی تاریخ تولد:۱۳۴۹/۰۸/۱۵ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۱ محل شهادت: شلمچه- کربلای5 نام گلزار: تهران،قطعه۵۳ ،ردیف۲۳،شماره۱۵
26- نام:سعید نام خانوادگی:مزینانی اقدسی نام پدر:محمد تاریخ تولد:۱۳۴۹/۰۵/۲۳ تاریخ شهادت: ۶۵/۰۱/۰۷ محل شهادت: فاو- نام گلزار:بهشت زهرا (س) تهران
27- نام:محمد نام خانوادگی:مزینانی سخاور نام پدر:علی اصغر تاریخ تولد:1342/1/5 تاریخ شهادت: 1365/10/21محل شهادت: شلمچه- کربلای 5 نام گلزار:سبزوار
28- نام:محمد (بابک) نام خانوادگی:مزینانی (طاهری)نام پدر:ایرج تاریخ تولد:1349 تاریخ شهادت: 30/02/1365 محل شهادت: مهران- نام گلزار:مزینان
29- نام:محمدحسین نام خانوادگی:همت آبادی نام پدر:محمدحسن تاریخ تولد:۱۳۴۹/۰۱/۰۹ تاریخ شهادت: ۱۳۶۷/۰۵/۰۵ محل شهادت: شلمچه- نام گلزار:بهشت زهرا (س) ، قطعه ۴۰،ردیف ۶۷، شماره ۱۰
30- نام : محمد نام خانوادگی : مزینانی نام پدر : قربان تاریخ تولد :1350/6/1 تاریخ شهادت :1365/10/23 محل شهادت : شلمچه – کربلای 5 نام گلزار : مزینان
31- نام : محمد نام خانوادگی : مزینانی نام پدر : اسدالله تاریخ تولد :1340 تاریخ شهادت :11/20/ 1392 محل شهادت : تهران – براثر صدمات شیمیایی نام گلزار : مزینان

32- نام:محمد نام خانوادگی:مزینانی امین آبادی نام پدر:غلامحسین تاریخ تولد:1313 تاریخ شهادت: 1364 محل شهادت: فاو- والفجر 8 نام گلزار:مزینان
33- نام:محمد رضا نام خانوادگی:مزینانی نام پدر: اکبر تاریخ تولد:1350 تاریخ شهادت: 1363 محل شهادت: سردشت- نام گلزار: گرگان
34- نام:محمدعلی نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:غلام حسین تاریخ تولد:1343/03/28 تاریخ شهادت:1366/03/27 محل شهادت: کویر یزد - درگیری با سوداگران مرگ نام گلزار:سمنان امامزاده یحیی
35- نام:محمدعلی نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:محمدتقی تاریخ تولد:1299/07/01 تاریخ شهادت:1363/12/23 محل شهادت:سوسنگرد - نامشخص نام گلزار:مزینان
36- نام:محمدتقی نام خانوادگی:مزینانی نام پدر: محمداسماعیل تاریخ تولد:1337/04/07 تاریخ شهادت:1382/10/08 محل شهادت:تهران - جانباز نام گلزار:بهشت رضا
37- نام:محمد نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:اصغر تاریخ تولد:1339/02/10 تاریخ شهادت:1362/12/04 محل شهادت:گلاویه-خیبر نام گلزار:بهشت زهرا(س)
38- نام:محمود نام خانوادگی:سلطانی مزینانی نام پدر:ماشااله تاریخ تولد:1342/03/10 تاریخ شهادت:1362/09/20 محل شهادت:سیستان وبلوچستان - زابل نام گلزار:بهشت رضا
39- نام:محمدتقی نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:رجب علی تاریخ تولد:1343/09/01 تاریخ شهادت:1362/04/15 محل شهادت:آذربایجان غربی - مهاباد نام گلزار:سبزوار


40- نام:محمدرضا نام خانوادگی: تاج مزینانی نام پدر:محمدعلی تاریخ تولد:1346/3/3 تاریخ شهادت: 1365/1/10 محل شهادت:فاو - والفجر8 نام گلزار:مزینان
41- نام:محمد نام خانوادگی:مزینانی(روس) نام پدر:علی اصغر تاریخ تولد:1342/06/01 تاریخ شهادت:1364/11/22 محل شهادت:اروند رود – والفجر8 نام گلزار:مزینان
42- نام:محمد نام خانوادگی:مزینانیان نام پدر:موسی تاریخ تولد:1335/02/30 تاریخ شهادت:1363/12/25 محل شهادت:نامشخص - نام گلزار:باغزندان
43- نام:محمد نام خانوادگی:اسدی مزینانی نام پدر:محمدعلی تاریخ تولد:1342/06/08 تاریخ شهادت:1362/08/30محل شهادت:پنجوین - والفجر 4 نام گلزار:مزینان
44- نام:محمد سعید نام خانوادگی: مزینانی (منوچهری) نام پدر:عباس علی تاریخ تولد: سبزوار1342/02/15 تاریخ شهادت:1364/11/21 محل شهادت:فاو – والفجر8 نام گلزار:بهشت زهرا(س) ق۵۳ ردیف۵۹ش ۶
45- نام:محمدرضا نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:علی تاریخ تولد:1345/10/14 تاریخ شهادت:1361/03/24 محل شهادت:نامشخص - نامشخص نام گلزار:فردوس رضا
46- نام:محمدرضا نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:اکبر تاریخ تولد:1344/09/25 تاریخ شهادت:1363/04/27 محل شهادت:سردشت - نام گلزار:گرگان
47- نام:مجید نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:صفر تاریخ تولد:1345/08/10 تاریخ شهادت:1362/12/12 محل شهادت:نامشخص گلزار:بهشت رضا
48- نام:مهدی نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:زین العابدین تاریخ تولد:1339/09/01 تاریخ شهادت:1360/08/01 محل شهادت:کرمانشاه - سرپل ذهاب نام گلزار:بهشت زهرا

49- نام:مهدی نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:حسن تاریخ تولد:1341/03/03 تاریخ شهادت:1361/08/11 محل شهادت:عین خوش -محرم نام گلزار:مزینان
50- نام:موسی الرضا نام خانوادگی:مزینانی تاج فرد نام پدر:علی اکبر تاریخ تولد:1346/4/1 تاریخ شهادت: 1364/11/22 محل شهادت: اروند- والفجر 8 نام گلزار:سبزوار قطعه اصلی ردیف4
51- نام:محسن نام خانوادگی: جاورتنی (مزینانی) نام پدر:علی تاریخ تولد:1340/6/3 تاریخ شهادت: 1360/10/10 محل شهادت: گیلان غرب- درگیری با دشمن نام گلزار:جغتای روستای جاورتن
52- نام:حسن نام خانوادگی:مزینانی فخاری نام پدر:علی اصغر تاریخ تولد:1344 تاریخ شهادت: 15/08/1361 محل شهادت: پل مندری- نام گلزار:تهران
53- نام:حمیدرضا نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:غلامرضا تاریخ تولد:1347/04/01 تاریخ شهادت:1366/09/19 محل شهادت:ماووت عراق- بیت المقدس 2 نام گلزار:مزینان
54- نام:حسین نام خانوادگی:مزینانی گلبهاری نام پدر:رجبعلی تاریخ تولد:1347/02/21 تاریخ شهادت:1364/06/19 محل شهادت:اشنویه - کربلای یک نام گلزار:سبزوار قطعه اصلی ردیف2
55- نام:حسین نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:حسن تاریخ تولد:1342/07/14 تاریخ شهادت:1361/05/07 محل شهادت:پاسگاه زید - درگیری با دشمن نام گلزار:بهشت زهرا، قطعه26،ردیف 76،شماره 21
56- نام:حسین نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:محمدعلی تاریخ تولد:1347/06/10 تاریخ شهادت:1368/03/09 محل شهادت:ایلام - مهران نام گلزار:بهشت زهرا
57- نام:حسن نام خانوادگی:مزینانی صانعی نام پدر:احمد تاریخ تولد:1349/03/20 تاریخ شهادت:1364/11/22 محل شهادت:اروند رود - والفجر8 نام گلزار:مزینان
58- نام:حسین نام خانوادگی:مزینانی نیکدل نام پدر:علی تاریخ تولد:1347/07/01 تاریخ شهادت:1367/01/21 محل شهادت:پنجوین عراق- بیت المقدس5 نام گلزار:مزینان
59- نام:حسن نام خانوادگی:مزینانی (صدیقی)نام پدر:محمد تاریخ تولد:11-5-1344 تاریخ شهادت: 21-2-1366 محل شهادت: بانه- والفجر 8 نام گلزار:مشهدمقدس، خواجه ربیع
60- نام:حسین نام خانوادگی:مزینانی (شهیدی)نام پدر:اصغر تاریخ تولد:1342/11/29 تاریخ شهادت: 1370/9/21 محل شهادت: سبزوار- ترور نام گلزار:مزینان
61- نام:حسن نام خانوادگی:مزینانی همت آبادی نام پدر:قربانعلی تاریخ تولد:۱۳۴۸/۱۲/۱۰ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۱ محل شهادت: شلمچه- کربلای 5 نام گلزار:مزینان
62- نام:داود نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:غلام حسین تاریخ تولد:1346/01/01 تاریخ شهادت:1366/02/01 محل شهادت:جبهه غرب - کربلای10 گلزار:قطعه اصلی ردیف2
63- نام: نادر نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:محمدعلی تاریخ تولد:1342/02/24 تاریخ شهادت:1362/05/19 محل شهادت:آذربایجان غربی - سردشت نام گلزار:بهشت فاطمه
64- نام:ناصر نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:محمدعلی تاریخ تولد:1343/01/01 تاریخ شهادت:1362/12/08 محل شهادت: چنگوله- والفجر5 نام گلزار:بهشت زهرا
65- نام:یداله نام خانوادگی:مزینانی نام پدر:حسین تاریخ تولد:1341/09/04 تاریخ شهادت:1361/12/24 محل شهادت: سومار - نامشخص نام گلزار:مزینان
66- نام : سیدحسین نام خانوادگی : صحت نام پدر : تاریخ تولد: 1342 تاریخ شهادت : 1361 محل شهادت : نام گلزار : مفقود الاثر
۶۷- شهید منا حاج علی اصغر شهرآبادی – نام پدر : محمد- تاریخ تولد : 1344- تاریخ شهادت : مهرماه 1394- محل شهادت : سرزمین منا- نام گلزار: مزینان

۶۸- نام جلال... نام خانوادگی: تیماجی...نام پدر محمد ... تاریخ تولد: 1-12-1349 تاریخ شهادت : 11-8-1365 شمسی... گلزار شهدا: بلوک:30 قطعه:49 شماره مزار:7 نام گلزار:بهشت رضا شهر:خراسان رضوی - مشهد
69-نام:منصور نام خانوادگی: کربلایی محمدی نام پدر:فضل الله تاریخ تولد: ۱۳۳۶/۰۹/۲۸ تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۰۱/۲۲ محل شهادت: فکه- بیت المقدس2 گلزار: بهشت زهرا (س) ،قطعه 27، ردیف 27، شماره 3

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۳
دی
۰۱

✍️اسامی رزمندگان مزینانی در دفاع مقدس

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

 

1- حاج محمد صانعی مزینانی 2- حسن اکرمی مزینانی(مختار)3- عباس اکرمی 4- سیدحسن مزینانی میرزا ابراهیم 5-سیدعلی میرشکاری6-اصغر اکبر محمدعلی(عسکری) 7-محمدرضا صانعی احمد8-عباسعلی صانعی احمد9-حاج علیرضا صانعی احمد10-اصغر همت آبادی غلامحسین11-قاسم همت آبادی غلامحسین12- علی اکبر همت آبادی غلامحسین13-علیرضا همت آبادی غلامحسین 14- یوسف مزینانی حسین یوسف15-علی رضا علی اصغر16-محمود باقری محمدعلی17- احمد باقری محمدعلی18-قاسم باقری محمدعلی19-احمدباقری حاج اصغر20-محمودباقری حاج اصغر21-قاسم باقری حاج اصغر22-سیدعلی اکبر حسینی مزینانی23- شیخ سیدقاسم حسینی مزینانی24-حبیب اله مزینانی ابوالقاسم25-حاج ابوالقاسم مزینانی26-حاج علی اکبر مزینانی ابوالقاسم27-علی اصغر مزینانی ابوالقاسم28-شیخ محمدجعفر مزینانی تاج29-شیخ محمدصادق مزینانی تاج30-شیخ محمدتقی مزینانی تاج 31- شیخ علیرضاتاج مزینانی32-ابراهیم تاج مزینانی33-علی رضانامنی(محمدی)34-محمدرضا مزینانی حسن محمدعلی35-هادی شهیدی حاج حسن 36- علی رضا مزینانی (اکبر عباسعلی) 37-حسین خیرخواه مزینانی 38-اصغر مزینانی (خانخودی)39-غلامحسین مزینانی (حاجی)40-مهدی حسن زاده مزینانی41- حسن اسلامی مزینانی42-سید نوراله جلالی مزینانی 43-علی رضا یوسفی مزینانی محمد 44-علی مزینانی (علی لیلا) 45-مجید کریمیان مزینانی 46-مرتضی مزینانی (کبل اصغر)47-رضا مزینانی رمضانعلی کربلایی اصغر48- حسن خزایی مزینانی49- حسین خزایی 50- غلامرضا شهیدی مزینانی51- علی مزینانی (عسکری) 52- یداله مزینانی حاج حسن تلمان 53- سیدمصطفی میرشکاری 54- علی اصغر تاج55-حاج حسین تاج56 حسین رضایی فر 57-محمدرضایی فر58- حاج علی رضایی فر59- محمود اسلامی محمد60- شیخ رضا اسلامی 61-حاج حسین ساعت ساز 62-حسن ساعت ساز 63- حسن شریفی کربلایی حبیب اله 64- ابوالفضل کوشکی65- حمید خیرخواه حاج علی66- محمود خیرخواه حاج رمضانعلی 67-محمد خیرخواه حاج رمضانعلی 68- حاج قاسم خیرخواه رمضانعلی 69-علی ترکمن محمد 70- محسن ترکمن 71-حبیب الله مزینانی محمدحسین حاجی72- حمید مزینانی حاج عباسعلی(رئیس) 73-محمود مزینانی حاج عباسعلی(رئیس) 74- ابوطالب فصیحی حسین75- شیخ محمدتقی معلمی فر76- حسن عسکری شیخ حبیب اله 77- جواد مزینانی شیخ حسن78- علی رضا نباتی79- رمضان نباتی 80علی رضا اکبر کبل عباس 81- محمدرضا اکبر کبل عباس 82- حسین روس83- عباس روس 84-سیدمحمد سیدقربان85- محمد اقدسی 86-حاج محمد حیدری87- حاج قربانعلی کربلایی حسن88- حاج یوسف غلامی89- حاج رمضان شمس90-حاج حمید تشت زر 91-حاج محسن هژیر 92- حاج اکبرباقری 93- علی لشکری 94-حاج ابراهیم تاجفرد 95- محمد بخشی مزینانی96- حاج حسن طالبی 97- عزت الله مزینانی (معمار) 98-نصراله مزینانی معمار99-علی رضا دانایی 100- حاج فرج اله جعفری 101- حاج رضا محمدی کربلایی عبداله102- حاج عباسعلی خسروی شاد(کربلایی اسداله) 103-یداله مزینانی(کربلایی اسداله) 104- محمود عسکری محمد 105- احمد عسکری محمد106- رضا عسکری حسین107- رضا محمدعلی کاظم (سالار)108- کاظم محمدعلی کاظم(سالار) 109-مهدی مزینانی آزاده110-حمید مزینانی اکبر(آزاده) 111- علیرضا یحیایی(آزاده) 112- محمد مزینانی رضا(آزاده) 113- حاج حسن مزینانی آقا محمدعلی خان(آزاده)114- موسی مزینانی علیشاه 115- مهدی مزینانی علیشاه 116- مهدی عطارحاج اصغر 117- حسن عطار حاج اصغر 118- حاج یداله تهرانچی119-حسن احمدی120- حسین احمدی121- محمد مزینانی عباسعلی 122-حاج حسن محمدی ملا رجبعلی123- احمد جعفری124-اکبر پرهیزکار125-حسین جعفری126-امیر مزینانی(معمار)127- علیرضا کربلایی حسن ذبیح اله128- محمدرضا کربلایی حسن ذبیح اله129- رمضانعلی رجب خانخودی130- محمد اکبر قصاب131- حسین اکبر قصاب 132- حاج سیدعلی میرزا عبداله 133- اصغرزارعی 134- محمد حاج علی اکبر حسن عباس135-محمد مزینانی علی عباس 136- عباسعلی نیکوفر137 - خلیل محمدی فرج اله 138-دکتر سیدحسین ضیایی 139- مهندس سیدحسن ضیایی 140- اصغر نهاردانی 141- اصغر حاج غلام سویزی 142- حاج حسین هاشمی مزینانی 143- استاد غلامرضا حاجی 144- حاج شیخ حسن حجت اله 145- حسن دستمراد 146- حاجی حاج اکبر 147-قاسم مزینانی سلیمان 148-محمد اصغر قاضی 149- علی اصغر قاضی

150اصغر صانعی محمدحسن 151-حسین حجت 152- ابراهیم چوبینی 153- اسماعیل چوبینی154- سیدحسین حسینی مزینانی (میرزاحسن) 155-اکبر علیشاه156-رضا کربلایی اکبر عباس157- غلامرضا معلمی 158- علی رضا مزینانی رمضانعلی 159- حاج اکبر حسینعلی160- اصغر حسینعلی161 حسن مزینانی کربلایی عباس(غیور)162-اکبر مزینانی کربلایی عباس 163- علی مزینانی کربلایی غلامرضا(کنده) 164- رمضان غلام مراد 165- حسین غلام مراد 165- اصغر غلام مراد 166- علی رضا حسن غلام مراد 167- سیدابوالفضل مزینانی میرزاحسن 168 حاج علی حسن زاده کربلایی غلامرضا169- حبیب همت آبادی 170-حسن نیکدل 171- محمد نیکدل 172-سید محمد سید روح الله 173- سیدمحمد میرزا یحیی 174- عباس علی عباس 175-سیدهادی مزینانی سیدعلی اکبر 176-سردار علی رضا مزینانی 177- مهدی ابوالقاسم عباس(سالار) 178- عباس ابوالقاسم عباس(سالار) 179-حمید صادقى منش 180- محمد مزینانی کربلایی غلامرضا 181- سیدعلی میرزانورالله 182- حاج اصغر ساعت ساز 183- حاج غلامرضاحسین محمدکربلایی رضا(تراکتوری) 184- حسن زارعی مزینانی185- رضا عبدالحسین حبیب(طلاساز) 186-سید مهدی مزینانی میرزامحمود 187- سیدعلی حسینی راد فرزند زنده یاد میرزاحسن 188- محمود مزینانی رمضانعلی(نانوا) 189- سید مرتضی حسینی مزینانی میرزا حسین 190 سیدمحسن مزینانی میرزاحسین 191-محمود حجت ا...192- مهدی مزینانی قربانعلی حجت ا... 193-غلامرضا مزینانی اصغرعالی 194-حاج شیخ محمدعلی تاج(مهدوی) 195-حاج حسن صابری 196- سیدحسین مزینانی (سیدمحمدعلی) 197- حاج رحیم هژیر 198- غلامرضا فخاری عباسعلی 199- حسین فخاری عباسعلی 200- دکتر حسن فخاری 201- حاج علی رضا صانعی حاج محمدعلی 202- حاج علی رضا هاشمی محمدعلی 203- علی رضا مزینانی (مهندس) 204- اکبر مزینانی غلام مراد 205- غلامرضا اکبر نباتی 206- حاج سیدحسین ضیایی میرزا محمد 207- حاج اصغر شهیدی 208- حسین شمشیری محمد 209- مهدی ذبیح الله 210- امیر مزینانی اسماعیل خلیل 211- رضا مزینانی ابراهیم خلیل212- حاج محسن رفیعی 213- محمدحسین مزینانی فرزند کربلایی ابراهیم 214-حاج احمد مزینانی استاد ابوالقاسم 215- حاج محمود مزینانی استاد ابوالقاسم(شورا) 216- شیخ محمد مزینانی ملارمضانعلی 217- حسین مزینانی ملا رمضانعلی 218-اسماعیل نیکدل مزینانی(شاه رضا) 219- ابراهیم نیکدل مزینانی(شاه رضا) 220- علی سلیمی مزینانی221- محمود مزینانی محمد 222-علی رضا مزینانی حسن کربلایی غلامرضا (امین آبادی) 223-سیداصغر حسینی میرزا مندلی 224- حسین مزینانی علی(یکه باش) 225-رضا مزینانی علی(یکه باش) 226- - قاسم مزینانی رمضانعلی (نیکدل) 227-حسین مزینانی حاج عباس 228- حسن نهالدانی(عطار) 229-علی مزینانی یوسفی 230- سیدحسین مزینانی قوچعلی 231-سید مهدی حسینی مزینانی 232-حاج ابراهیم تاجفرد 233-محمدجواد خصالی مزینانی 234-سید حسین میرشکاری 235- 235-حاج علی جعفری 236- حسن شفیع آبادی 237- حاج علی رضا صابری 238- حاج غلام رضا صابری نسب 239- حسن هاشمی مزینانی حاج محمد 240- سید جواد نورهاشمی 241- حاج اکبر باقری 242- حاج اسماعیل هدایتی فرد 243- هادی رفیعی مزینان 244-بهروز رفیعی حاج محمدحسین 245- محمد رفیعی حاج محمدحسین 246- حمید احمدی حاج اکبر سبحان 247- محمد مزینانی (کبل زینب) 248- قاسم مزینانی اکبر کبل غلامرضا 249- احمد مزینانی حاج محمد شاه 250-اصغر مزینانی حاج محمد شاه 251-محمد مزینانی حسن شکرالله 252- حاج ابراهیم باقری 253- مرتضی مزینانی حاج رمضانعلی 254- علی رضا حاج رمضانعلی 255- حاج محمدحسن صادق منش 256- سیدمحمدمزینانی میرزاحسن 257- محمد مزینانی باقرپور 258- اصغر اعتمادی 259- سیدحسن طالعی 260- کاظم ایزدپناه 261- حاج حسن شهیدی 262- عزت اله شهیدی 263- مهدی اکرمی حاج محمدعلی 264- تیمسار نصرت اله محمدی265- حسین محمدی یداله کربلایی عبداله 266- ابراهیم مزینانی کربلایی غلامحسین 267- سیدحسین میرشکاری 268- نوراله مزینانی یوسفی269- سرتیپ دوم محسن اقدسی مزینانی 270- عباس صدیقی آق مندلی 271- حسن صدیقی آق مندلی 272- حسین تریان273- حمید صدیقی عباسعلی 274- حاج قاسم مزینانی ملاحسن 275-اکبر مزینانی آق مندلی خان276- حاج اصغر مزینانی آق مندلی خان 277- سیدعلیرضا مزینانی حاج سیدعلی اکبر 278- رضا مزینانی حسن عباسعلی 279- قاسم سویزی حاج حسن 280-حاج عباس مزینانی رمضانعلی 281- علی خواجوی فرزند حبیب اله 282- محمد مزینانی فرزند زنده یاد حاج رضاحسن عباس 283- حسین مزینانی حاج اکبر 284- حسین اسلامی حاج عباس 285-سیدقربان مزینانی سیدمحمد286- سیدعلی مزینانی سیدمحمد287-محمد حسین مزینانی فرزند زنده یاد کربلایی محمد ابراهیم288- دکتر احسان شریعتی مزینانی289-دکتر حاج محمدتاجفرد 290-حاج علیرضا تاجفرد291- غلامرضا تاجفرد292- منوچهر مزینانی حاج عابدین

✍️رزمندگان مزینانی در دفاع مقدس که دارفانی را وداع گفته اند زنده یادان:

1-حاج سیداحمد حسینی پدر بزرگوار سه شهید 2- حاج محمدعلی تاج پدر شهید 3- حاج شیخ حبیب اله عسکری مزینانی 4- حاج رجبعلی همت آبادی(سالارحبیب) 5- حاج علی عباس 6- حاج اکبر حاج حسین 7- محمود حاج اکبر 8- استاد حسن مزینانی(کنده) 9- حاج رجبعلی(کنده) 10- حاج محمدحسن تاج(مهدوی) 11- حاج حسین شکروی 12- حاج محمد جعفری 13-حاج عبدالحسین مزینانی شمیرانی 14- علی عمو 15-حاج شیخ علی ژیان مقدم 16- حاج سید محمدعلی مزینانی(سیدمندلی) 17- حاج ابراهیم تشت زر 18- حاج قربانعلی تشت زر 19- محمدحسین لشکری 20- حاج علی اکبر نورهاشمی 21- رمضانعلی احمدی 22- مرتضی مزینانی اسماعیل خلیل 23- محمد مزینانی حسین(ننه سکینه) 24-رضا گلبهاری (قالیباف) 25- اصغر گلبهاری 26- حاج حسین مزینانی استاد ابوالقاسم(حاج حسینا) 27- حاج محمدباقر تاج 28-اصغر کربلایی غلامرضا29-ابوالقاسم صدیقی 30-علی اصغر صدیقی 31-مرحوم دایی قربان پدر شهید محمدمزینانی 32-محمد نیکوفر 33- حاج اصغر نیکوفر 34- داوود صدیقی فرزند مرحوم آق مندلی 35- حاج عبدالحسین رضوانی 36-غلامرضا شاکری37-حاج محمدمزینانی(ساعت ساز) 38- خلیل مزینانی نیکدل(شاه رضا) 39- قاسم مزینانی خانخودی40- محمدعلی سویزی(شهیدی) - 41- حاج اصغر باقری42- حاج قربانعلی زارعی 43- حاج اکبر ملایی 44- حاج محمدعلی خضایی 45- محمد طالبی 46- حاج اصغر قاضی 47- علی رضا مزینانی محمد علی نقی(انقی) 48- محمدرضا غلامی 49- عزت اله مزینانی کربلایی حبیب اله 50- حاج شیخ حسن مزینانی ملارمضانعلی 51- حاج شیخ محمود شریعتی 52- سیدمهدی مزینانی میرزاحسن 53- حسین اسدی مزینان حاج اسداله54- علی رضا مزینانی حسن محمدعلی 55- محمد مزینانی حاج رمضانعلی کربلایی حسن 56- سید کاظم مزینانی سیدجعفر(کبل آقا)57- حاج محمدحسین تاجفرد58- حاج رمضانعلی عسکری مزینانی59- زین العابدین(حاج عابدین) مزینانی

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۳
دی
۰۱

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

 

✍️دیار تاریخی مزینان همان گونه که در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی جزء اولین ها بود و با شهادت فرزند شایسته کویر دکتر علی شریعتی مزینانی موجب خیزش دانشگاهیان و فرهیختگان و جوانان انقلابی شد در دوران حماسه و ایثار نیز همیشه جزء اولین ها به خصوص در سرزمین سربداران بود اکنون که در ایام سالگرد جنگ تحمیلی و گرامیداشت هفته ی دفاع مقدس هستیم یک بار دیگر این از خودگذشتگی ها را مرور می کنیم تا هم نسل های قبلی بیشتر با آن آشنا شوند و هم یادگاری باشد برای آیندگان و امیدواریم بازهم ما را در این مسیر یاری فرمایید و اگر نقصی در مطالب می بینید و یا مطلبی از قلم افتاده یادآور شوید تا با کمک یکدیگر این تاریخ ماندگار را به ثبت رسانیم.

 

✍️آمارها نشان می دهد این دیار گوهر خیز در طول هشت سال دفاع مقدس نام بیش از چهارصد رزمنده را در طومار مجاهدان راه خدا ثبت و بیش از هفتاد شهید تقدیم کرده است. که از این کاروان پیکر 25شهید در بهشت علی علیه السلام مزینان و مابقی در شهرهای تهران، مشهد مقدس، سبزوار، سمنان ، دامغان و روستاهای مجاور به خاک سپرده شده است.

✍️اولین شهید دفاع مقدس که 24 مهرماه 1359خونش در سرزمین گرم خوزستان جاری شد شهید والامقام غلامرضا مزینانی فرزند زنده یاد حاج شیخ اسماعیل خصالی است که پیکر مطهرش در مشهد مقدس و در بهشت ثامن الائمه بارگاه نورانی امام رضا علیه السلام به خاک سپرده شده است.

✍️اولین شهیدی که پیکر مطهرش در مزینان تشییع و در گلزار بهشت علی علیه السلام آرام گرفت و موجی عظیم در رفتن مردم به جبهه های نبرد رقم زد شهید والامقام علی مزینانی(شهیدی) اولین شهید خانواده شهیدی ها و فرزند رزمنده پیشکسوت حاج اصغر شهیدی است که در 30 مرداد 1360 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

🚩شهیدی ها در راه دفاع از آرمان های انقلاب شش شهید تقدیم کرده اند:
سه برادر؛ علی و محمد و حسین و سه پسرعموی آنها؛ یداله و مهدی و غلامرضا(بیزه)

✍️کوچکترین شهید مزینانی در دفاع مقدس شهید والامقام سیدحسن حسینی مزینانی فرزند جانباز فقید حاج سید احمد حسینی است که در سن 13 سالگی و در عملیات والفجر هشت به برادران شهیدش سیدمحمد و سیدحسین پیوست.

🚩خانواده حسینی در دفاع مقدس چهار شهید تقدیم کرده اند
سه برادر؛ سیدمحمد، سیدحسین و سیدحسن و پسرعموی آنها سیدعلی اکبر حسینی

🚩خانواده گلبهاری ها نیز در دفاع مقدس سه شهید تقدیم کرده اند
دو برادر؛ محمدتقی و حسین مزینانی و پسرعمی آنها داوود مزینانی

🚩خصالی ها هم دو شهید؛ غلامرضا و برادرش جانباز شهید محمدتقی خصالی

🚩عسکری ها نیز دو شهید؛ غلامرضا و پسرعموی شهیدش ابراهیم

🚩تیماجی ها در این راه دو شهید؛ عباس و جلال تیماجی

🚩سهم نیکدل ها هم در دفاع مقدس سه شهید است؛ حسین نیکدل، محسن جاورتنی و جانباز شهید خلیل مزینانی

🚩خانواده معزز تاج و تاجفرد نیز سه شهید؛
شهیدان علی اکبر تاج و پسرعمویش محمدرضا تاج و موسی الرضا تاجفرد

✍️مسن ترین شهید در مزینان شهید والامقام حاج محمد علی مزینانی فرزند زنده یاد محمدتقی است که سال 1363 پس از دومین اعزام در کسوت جهادگر و در حمله موشکی دیکتاتور عراق به شهر سوسنگرد نامش به عنوان شهید در دفتر شهیدان دفاع مقدس ثبت شد.

✍️اولین گروه از رزمندگان مزینانی که به صورت منسجم به جبهه های نبرد حق علیه باطل و به غرب اعزام شدند متشکل از شهیدان والامقام حسین شهیدی و سیدعلی اکبر حسینی و با همراهی رزمندگان جانبازان دفاع مقدس حاج محمد صانعی، حسن اکرمی و عباس اکرمی، حسن حاج عباس(غیور)، جانباز فقید محمدمزینانی حسین ننه سکینه و... بودند.

✍️اولین گروه از رزمندگان مزینانی که بخشی از آن ها به جنوب و تعدادی نیز به کردستان اعزام شدند متشکل از رزمندگان و جانبازان دفاع مقدس شهید والامقام حاج محمد امین آبادی، شهید والامقام حسین نیکدل، یدالله تهرانچی، یوسف مزینانی، زنده یاد سید احمد حسینی، زنده یاد اصغر قاضی،کربلایی اصغر مزینانی فرزند اکبر(عسکری)، سیدعلی میرشکاری، حبیب اله مزینانی حسین ولی، علی رضا مزینانی فرزند زنده یاد علی اصغر، محمود باقری فرزند حاج محمدعلی، حاج محمد صانعی، شهیدان حسین شهیدی و سیدعلی اکبر حسینی، حسن و عباس اکرمی،حسن مزینانی غیور،مرحوم محمد ننه حسین سکینه،محمدرضا صانعی و ... بود.

✍️اولین گروه از جهادگران مزینانی که به بازسازی در جنگ پرداختند متشکل از شهید والامقام حاج محمد امین آبادی، مرحوم حاج حسین شکروی، مرحوم حاج محمدباقر مزینانی پدر شهید علی اکبر تاج، سیدمحمد سیدقربان، شهید والامقام محمد روس، حسین و عباس روس ، اسماعیل چوبینی، حاج محمود شورا، زنده یادان قربانعلی و علی اکبر زارعی، حجت الاسلام حاج شیخ محمدتقی معلمی فر،جانباز فقید رضا قالیباف،حاج حسین تاج، رضا مزینانی علی، سید علی اکبر مزینانی، حسن کربلایی غلامرضا، زنده یاد کربلایی ابراهیم مزینانی و...

✍️اولین آزاده مزینانی در دفاع مقدس رزمنده بسیجی و جانباز سرافراز سرهنگ پاسدار حاج محمد مزینانی فرزند زنده یاد رضا مزینانی در عملیات بدر به اسارت نیروهای متجاوز بعثی در آمد و بعد از آن حاج محمدحسن مزینانی، علی مزینانی یحیایی، مهدی و حمید مزینانی در عملیات های مختلف اسیر شدند.

✍️مزینانی های ایثارگر در تعداد خانواده های سه شهید و دوشهید نیز پیشگام هستند که جالب است بدانید دو خانواده حسینی و شهیدی هر یک سه شهید و خانواده خصالی و گلبهاری و مزینانی هریک دو شهید تقدیم کرده اند که البته باید اشاره کرد علاوه بر این شهدا از یک خانواده چندین نفر از اقوام آن ها نیز به شهادت رسیده اند.خانواده های معزز حسینی ، شهیدی، تاج، خصالی، عسکری ، گلبهاری بیشترین سهم را در تعداد شهدای وابسته و فامیلی دارا می باشند.

✍️بیشترین آمار شهدا و رزمندگان و ایثارگران مزینان را به ترتیب رزمندگان بسیج و سپاه، کادر و سربازان ارتش و جهاد سازندگی تشکیل می دهند که از این میان باید گفت اولین شهدا از نیروهای جان برکف ارتش جمهوری اسلامی بودند و شهید والامقام مهدی مزینانی فرزند زنده یاد زین العابدین اولین شهید سپاهی است که آبان 1360 در سرپل ذهاب به شهادت رسید و سیدعلی اکبر حسینی مزینانی فرزند زنده یاد سیدابوالقاسم (سیدرشید) اولین شهید داوطلب بسیجی می باشد و آذرماه 1360 در گیلانغرب به جمع شهیدان دفاع مقدس پیوست.

✍️و اما روحانیون
طلاب و روحانیون نیز در دفاع مقدس سهم به سزایی در تبلیغ و حتی دفاع مقدس دارند حجج اسلام؛ زنده یادان حاج شیخ علی ژیان مقدم و حاج شیخ حبیب اله عسکری، حاج شیخ محمدتقی معلمی فر، حاج شیخ محمد صادق و محمدجعفر تاج، حاج شیخ محمدعلی تاج(مهدوی)، حاج شیخ رضا اسلامی، حاج شیخ محمد ملارمضانعلی و برادر مرحومش خادم الشهدا زنده یاد حاج شیخ حسن مزینانی و مرحوم حاج شیخ محمود شریعتی که بنا به تأیید فرزندان همراه با گروهی از مجلسی های آن دوره راهی جبهه ی جنوب شد و... مبلغینی هستند که در جبهه های حق علیه باطل حضور داشتند.

✍️فرهنگیان و دانش آموزان مزینانی در دفاع مقدس جزء اولین گروه هایی بودند که راهی جبهه های حق علی باطل شدند از جمله؛ عباس اکرمی، سیدحسن میرزا ابراهیم، حاج محمدحسن صادق منش و شهید محمدسخاور دانش آموزان؛ شهیدان سیدحسسن حسینی، حسن صانعی، محمد دایی قربان، موسی الرضا تاجفرد، داوود مزینانی، بابک مزینانی و سعید اقدسی و رزمندگان؛ علی رضا همت آبادی، علی رضا هاشمی، علی رضا دانایی، ابوالفضل کوشکی، حسن احمدی، علی رضا مزینانی یوسفی، محمد و حسین رضایی فر، حسن دستمراد، مرتضی مزینانی، علی رضا مزینانی اکبر عباسعلی، علی رضا مزینانی رمضانعلی، علی عسکری، حسن خزایی، محمود عسکری، علی رضا نامنی، محمدرضا مزینانی حسن، مجید کریمیان و...


✍️میانگین سنی رزمندگان مزینانی حاضر در دفاع مقدس بین 13 تا 25 سال بوده که در بعضی مواقع و در دوره های مختلف رزمندگانی با سن بیش از سی سال نیز به همراه فرزندان خود راهی جبهه های حق علیه باطل شده اند که از این تعداد می توان به افرادی مانند شهید والامقام حاج محمد امین آبادی، حاج اصغر شهیدی، زنده یاد حاج اکبر ملایی، حاج سیدعلی اکبر مزینانی، شهید والامقام محمدعلی مزینانی، جانباز سرافراز رضا عسکری ، حاج رمضانعلی شمس، اکبر پرهیزکار مزینانی، زنده یاد حاج عبدالحسین مزینانی (شمیرانی) ،زنده یاد حاج محمد جعفری،حاج حسن محمدی (ملا رجبعلی) حاج اکبر باقری،حاج محمدحسن صادق منش، حاج ابوالقاسم مزینانی کربلایی حسن، زنده یاد حاج شیخ حبیب اله عسکری مزینانی، زنده یاد حاج اصغر باقری، زنده یاد سیدعلی اکبر نورهاشمی، زنده یاد حاج علی عباس، زنده یاد حاج سید احمد حسینی، زنده یاد حاج شیخ علی ژیان مقدم، زنده یاد حاج محمدحسن تاج، زنده یاد حاج قربانعلی زارعی، زنده یاد حاج محمد علی تاج، زنده یاد استاد حسن مزینانی زنده یاد اصغر قاضی و...

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۲
دی
۰۱

 💠 شاه مزینان

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی
 

✍️ همه ی ما کم‌ و بیش معانی دو واژه ی «سخاوت» و «شاه» را می دانیم با این وجود خالی از لطف نیست تا فرازهایی هر چند‌کوتاه دراین باب نگارش شود.

لغت شناسان سخاوت را به : دست ودل بازی، بخشندگی، جود، کرم ، نان دهی ، جوانمردی و....معنا کرده اند.
متضاد یا نقیض آن را :تنگ چشمی،حسود، امساک، زفتی نوشته اند.
گفتنی است که: سخاوت وسخاوتمندی سیره و در زمره ی اخلاق انبیای الهی و امامان صلوات ا... علیهم بوده و آن را یکی از ستون ها وپایه های ایمان می دانند.
در این ارتباط پیامبر عظیم الشأن اسلام و اشرف مخلوقات عالم(ص) می فرمایند:
اولیای خدا از جهت فطرت وذات سخی هستند.

اما لغت یا واژه «شاه» به معنای: فرمانروا، امیر، پادشاه، آن کس که بر کشوری حکومت کند، تاجدار ، سلطان ، مَلِک ، شهریار، خدیو، خسرو و... است.
خلاصه ی کلام اینکه لفظ شاه هر نامی که داشته باشد به مفهوم: رهبر و پیشوا و پیشگام بوده وحتی در منابع ودر اشعار و در متون به  امامان یا امام زادگان علیهم السلام نیز شاه یا شاهزاده یا سلطان اطلاق شده است از قبیل: شاه نجف؛ مراد حضرت علی، سلطان خراسان مراد امام رضا، شاه عبدالعظیم مراد عبدالعظیم حسنی ، شاهزاده علی اکبر، شاهزاده علی اصغر و..... علیهم السلام.

◀️ نیاز به توضیحات اضافی ندارد که همشهریان معزز مزینانی در ادوار گذشته لقب«شاه»به صورت پیشوند یا پسوند به آخر یا اول نام کوچک طبقه و قبیله خاص از اهالی داده اند و آنان را به این نام خواتده اند والانم پس از گذشت سال ها فرزندان واولاد آنها را به همین شیوه وصفت می خوانند مانند علیشاه، شاه محمد ...که علاوه بر عینیت بخشیدن به واژه پر بارسخاوت در شناسایی و معرفی دقیق آنها نیازی به طول و تفصیل نداشته باشد و به سرعت در نزد مخاطب نیز معرفی شوند.

گفته شده که مرحوم « محمد مزینانی» مشهور به « شاه محمد » جّد بزرگ طایفه ی فعلی از همشهریان؛ چهره ای بوده مردم دار، مؤمن وخدا جوی و دست و دل باز و بخشنده و در یک کلام سخاوتمند و کریم  هر چند که از مال دنیا بهره ی کافی نبرده اما پر واضح است که شخص یا اشخاص بخشنده برایشان تفاوتی نمی کند که غنی باشند یا غیر آن،چرا که در نگاه آنان موضوع سخاوتمندی و بخشندگی ملاک عمل است لذا به این سبب که آن روانشاد از هر نوع خدمت مادی ومعنوی به دیگر بندگان خدا  به ویژه نیازمندان در حد مقدورات دریغ نمی کرده است و در این قلمرو حتی پیشگام‌ و پیش قراول بوده فلذا اهالی به وی لقب «شاه» می دهند که در نهایت وی را«شاه محمد» صدا می زنند.

در موضوع سخی بد نیست تا اشاره ای شود به اینکه :
فردی بوده عالم و فرزانه که تمام دارایی خودرا به نیازمندان بذل وبخشش می کرده و زمانی هم که پولی در بساط نداشته از دیگران قرض می گرفته تا به درخواست کنندگان بدهد!!
 شب هنگام نیازمندی به منزل او مراجعه ودرخواست کمک می کند. به این سبب که پول نداشته و امکان قرض کردن نیزدرشب فراهم نبوده دو عدد بادیه(کاسه) مسی از منزلش بر می دارد وبه نیازمند می دهد ومی گوید: برو بفروش وحاجتت را برآورده ساز!!
پس از گذشت چند روز خانواده اش متوجه می شوند که بادیه ها نیست و اظهار می دارند دزد برده است ! این عالم با سخاوت و وارسته می گوید: بی جهت دزد را متهم نکنید. من آنهارا به مستحقی داده ام!!

برابر نقل قول همشهریان: شاه محمد بیش ازیک فرزند ذکور به نام «حسن» نداشته اما آن زنده یاد بر خلاف پدرش؛ عیال وار بوده و خانواده ای داشته است تا حدودی پر جمعیت و از دو همسر جمعاً ۱۰فرزند

مرحوم «محمد شاه »جد اعلا و نیای بزرگ این دودمان محترم علاوه بر دارا بودن صفت دست ودل بازی از طبع شعر نیز در حد زیادی بهره مندبوده که در حال حاضر شاعر توانمند وفرهیخته آقای اکبر علیشاه و سرکار خانم طیبه علیشاه فرزند عباس نویسنده و داستان سرا؛ چهره هایی از این تبارخوشنام اند.
گویی این دو هنرمند با ذوق؛ این میراث پر ارزش را از اجدادشان به ارث برده اند که برخی ازآثار آنان در همین رسانه انتشار یافته و مخاطبین استفاده ی لازم را نیز برده اند.

در خاتمه ی نگارش؛توجه شما خوبان را به یک رباعی دلنشین که شادروان« شاه محمد » حدود۱۵۰ سال قبل و به هنگام دامادی ودرشب عروسی تنها پسرش زنده یاد «حسن » با گویش مزینانی سروده وخوانده است و با استقبال مهمانان وحضار مواجه گشته معطوف می داریم.

سرانگوشتات حنای تَزه دَرَه
دِچشمونت خمار اِندزه دَرَه
به قربون کریمیی خدا رُم
عروسیت در مزین اَوَزَه دَرَه
تَزَه= تازه ،نو
دَرَه= دارد
اِندزه= اندازه
رُم= بروم
اَوَزه= آوازه، شهرت
مزین= مقصود دیار مزینان است.
روح بلند در گذشتگان از این دودمان شادباد .ان شاء ا...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۲۱
دی
۰۱

💠جنگ زرگری

🖌نویسنده؛ دکتر علی شریعتی مزینانی

✍️«در مزینان فردی ظاهرا ذی‌صلاحی به نام قوچعلی، روزی به عموی من که خیلی به خروس علاقه داشت می‌گوید در بهمن آباد، جوجه خروس‌های خوب و چاق را دانه‌ای پنج تومان می‌فروشند. عموی من با ناباوری می‌گوید چطور چنین چیزی امکان دارد، در مزینان جوجه خروس ده تومان است. قوچعلی پاسخ می‌دهد شما پولش را بدهید، من آن را تهیه می‌کنم. عموی من پنجاه تومان می‌دهد و قوچعلی یک ساعته ده خروس چاق و چله به او تحویل می‌دهد و عمو خوشحال از این حادثه که پنجاه تومان نفع کرده و خروس ارزان خریده است!

از این ماجرا دو، سه ماهی می‌گذرد تا این‌که دایی‌حسین از آبادی بهمن‌آباد برای دیدن عموی من به مزینان آمد. این خویش ضمن صحبت می‌گوید راستی والده بچه‌ها چند ماه قبل، مرغی را خواباند و نذر کرد از این تخم مرغ‌ها هر چه خروس درآمد به شما هدیه کند و از شانس شما ده عدد آن خروس درآمد و چندی قبل که قوچعلی به بهمن‌آباد آمد، آن‌ها را به قوچعلی داد تا به شما بدهد!

در این اثنا ناگهان قوچعلی سرزده و بی‌خبر وارد می‌شود و می‌بیند صاحب خروس‌ها در کنار آقا نشسته است. با هوشیاری استعماری خود، بلافاصله با حالت آشفتگی و با لحن مسلسل‌وار بریده بریده و هیجانی فریاد می‌زند:
"آقا، آقا، در صحرا سر آب کُشت و کُشتار شده. توی قلعه محشری است، بازار به هم ریخته، کلب حسن و کلب تقی پسر حاج غلام را غارت کرده‌اند. خانه مشهدی علی را آتش زدند، مزینان زیر و رو شده، یا الله آقا، بلند شوید. توی بازار قیامت است، چه نشسته‌اید؟!"

عموی من می‌گفت:
«ما با همان لباس زیر، وحشت‌زده بیرون رفتیم و خودمان را به بازار رساندیم. دیدیم در بازار یکی دو نفر نشسته‌اند و بی‌خیال دارند چپق می‌کشند! و توی ده پرنده پر نمی‌زند. سرمان را برگرداندیم تا بپرسیم چه شده، دیدیم قوچعلی نیست، غیبش زده. یعنی زده به چاک! از ده رفت و تا یک ماه بازنگشت.»!!!!
چون می‌خواست مسأله خروس مطرح نشود، می‌گوید:
"جنگ است،خون راه افتاده، بیایید بیرون، جلوی خون را بگیرید!"
با این ترفند و داد و هوار مسأله خروس را مجهول نگه می‌دارد و همه را معطل می‌کند، به یک جنگ زرگری، به یک جنگ دروغین می‌کشد، یک "جبهه فرعی" در کنار "جبهه اصلی" درست می‌کند، مدتی ذهن‌ها مشغول می‌شوند!

این ترفند جنگ زرگری همیشه وجود داشته است! چند دهه قبل برای این‌که مردم را از مسأله استعمار و استبداد غافل کند به تناسب مسایل روز جنگ‌هایی را راه می‌انداخت و مردم را مشغول می‌کرد!

جنگ شعر نو و شعر کهنه، جنگ چادر و مینی‌ژوپ، جنگ با ریش و بی‌ریش، جنگ خط فارسی و خط لاتین، جنگ متقدم با متجدد، و ....همه این‌ها جنگ‌های دروغین فرعی، همه‌اش جنگ خروس بود، برای این‌که مسأله اصلی مطرح نشود!»

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۰
دی
۰۱

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

✍️کویر مزینان بخشی از ریگ خارتوران به شمار می رود که در محدوده 35 درجه و 30 دقیقه عرض شمالی و 56 درجه و 35 دقیقه طول شرقی و با مساحت 1969 کیلومتر مربع در جنوب غربی شهرستان سبزوار و  7 کیلومتری شهرستان داورزن قرار دارد.

کویر مزینان گرچه در دل تاریخ این زمان گم شده و متأسفانه  از دید و دسترس مسئولین و مقامات دولتی و تورهای گردشگری استان و کشور دور مانده اما یکی از شاهکارهای هستی با بیابان های پوشیده از نمک، تپه های طلایی شن های روان و آسمان پر از ستاره است که در کمتر کویرهای ایران و جهان می توان چنین جاذبه ای را یافت که رد آن به سبزه و باغستان ختم شود!

انواع تپه های ماسه ای در اشکال متنوع و زیبا چون برخان، سیف، هرم های ماسه ای، تل های نباتی، چین و شکن ماسه ای، پیکان ماسه ای و … شگفتانه های این کهن دیار کویری است که چشم اندازی وهم انگیز و رؤیایی را برای هر بیننده ای فراهم می سازند.

کویر مزینان در حقیقت بخشی از هویت سربدارانی ها در غرب خراسان رضوی است اولین و بزرگترین قیام شیعی در ایران در این نقطه از جغرافیا اتفاق افتاده و دکترعلی شریعتی قبل از آنی که فامیلی اش در شناسنامه شریعتی باشد مزینانی است!  اینجا میقات الرضا (ع) و دروازه ورودی غرب استان خراسان رضوی است و در طول سال قریب به 30 میلیون نفر از کنار مزینان و شهر داورزن عبور می کنند و سهم مزینان از این پتانسیل صفر است و عجیب تر آنکه بعضی تورهای گردشگری در بی خبری محض از مناظر زیبا و شگفت انگیز چون بیابانهای پوشیده از نمک، تپه های طلایی، شنهای روان و آسمان پرستاره و بناهای تاریخی متعدد همانند کاروانسرای شاه عباسی و مسجد بلال و مسجد جامع و حدیره و راه ابریشم و پیر برات و یخدان ها و آب انبارها و حوض هاو برج های روسی و قلعه های امین آباد(رشید) و اسماعیل آباد و همت آباد و جنت آباد و خانه زادگاه شریعتی ها و تکایای قدیمی بالا و میان و تپه های بلقیس و... راه خود را از کمربندی مزینان به سوی رضاآباد کج می سازند و چهل کیلومتر را طی می کنند تا شبی را در غیاب شریعتی و کویرش به صبح برسانند.

بدون تعارف و  هرگونه قصد و غرضی می گوییم بر روی هرگونه نقشه در دوره های مختلف تاریخی که نگاه می کنی این نام مزینان است که ثبت شده نه شهرهای فعلی و بسیاری از سیاحان و گردشگران و شاهان و خسروان ساسانی و سلجوقی و زندیه و قاجاری که گذرشان به خراسان می افتاده ابتدا در مزینان جلوس می کردند تا گرد راه و خستگی را از تن بزدایند و بعد با کلی تعریف و تمجید از مهمان نوازی و غیرت و هنرمندی و فتوت مزینانی ها و بناهای به جا مانده از اسلافشان به راه خود ادامه می دادند و کویر در تمامی تاریخ تنها با نام مزینان ثبت شده و می درخشد نه جای دیگر...

روزگاری اینجا را مرزبانان می گفتند به خاطر مردمان غیور این سامان که مردانه در مقابل طاغیان و یاغیان و غارتگران ایستادند و زمانی نیز علمای بی شماری در دل آن پرورش می یافت و مزینان به همین خاطر زادگاه دانشمندان و اندیشمندان نام گرفت.

در اطراف این کویر سوت و کور و پیر می توان به راحتی تمدن های پارت و پارس و ماد را یافت و تاریخ پرشکوه آن با گذر  از تمامی دوره های تاریخی به هزار و دویست سال قبل از تولد مسیح بر می گردد و چه بسا این نام پاک اهورایی به زرتشت و یسنا پرستی راه می یابد که در آیین آن دین به سنتی بانام مزینان می رسیم و یکی دیگر از نام های باشکوه آن به فر ایزدی ختم می شود و مزدینان و مسینان می خوانندش...

کاروانسراهای مأمونی و انوشیروانی که دیگر جز افسوس ردی از آنها نیست تاریخ نانوشته و ناگفته ای را در دل خود مدفون کرده است و گویی صفویان بهتر می دانستند که برای مقابله با هر تهدیدی باید بناها را محکم ساخت و برای همین هنوز ربات آنها در مزینان قدیم که دویست سال پیش تمامی خانه ها را ویران کرد می درخشد.

خط ایثارگری مردم این دیار به عاشورا و کربلا پیوند می خورد و روز دهم محرم هر سال شکوه مراسم عاشورایی این دلدادگان کویری دل هر بیننده ای را مسخّر و دیده های آنها نیز مسحور رسم و آیین هایش می شود و نخل؛ این نماد اصلی قربانیان کربلا بزرگترین سنبل عاشورائیان مزینان در تمامی ایران حتی یزد با نمونه های مختلف آن  است و با همین نگاه ثبت فرهنگ ناملموس می باشد و این مسیر عاشورایی به بیش از هفتاد شهید و ده ها ایثارگر و صدها رزمنده در دوران دفاع مقدس رسیده است....

حدود العالم من المغرب الی المشرق، تاریخ بیهق ابوالحسن بن زید بیهقی، صوره الارض ابن حوقل دمشقی و تیمور جهانگشا و علی اکبر دهخدا و صاحبان سفرنامه و مطلع الشمس ناصرالدین شاه قاجاری و صنیع‌الدوله و اعتمادالسلطنه و تاریخ لباب و ابن اثیرها و اجنبی هایی همچون گابریل و آدامز و جرج ناتانیل کرزن و... همه و همه از مزینان نوشته اند و در این عصر شاید بعضی از نمایندگان و سردمدارانی که نیازمند رأی بودند ما را به شهیدپروری و قهرمان پروری و شریعتی و... فریفتند و هربار بر سر سفره مان نشستند اما نمک را خوردند و نمکدان و برکت و سبزی سفره را به جای دیگر بردند و مزینان هر روز از آبادانی دور و دورتر شد و فرزندانش برای یافتن کسب و کاری راهی پایتخت و دیگر شهرها شدند در حالی که با همین پیشینه می توان بهترین منابع درآمدی و کارآفرینی را رقم زد.

 شب، سکوت، کویر و رصد ستارگانی که هرشب در کویر سرد و خاموشش بر زمین لبخند می زنند و راه های شیری آن، انسان را از این زمین خشک و لم یزرع به کعبه پیوند می دهد اهل علم به ویژه علما و دانشمندان نجوم و ستاره شناسی  معتقدند «کویر مزینان با شرایط ویژه کویری می تواند به یکی از پایگاه های نجوم در کشور تبدیل شود. از این ظرفیت می توان دو منظوره استفاده کرد هم برای گردشگری و جذب گردشگرانی که به کویر مزینان می آیند و هم برای کارهای علمی و دانشگاهی در عرصه فیزیک و نجوم. »

بعضی دیگر نیز معتقدند کویر مزینان  می تواند پایگاه پژوهشی در زمینه کویر باشد. حتی می توان نخستین اردوگاه دانش آموزی و دانشجویی کویر را در مزینان و در اطراف سبزوار اما با رویکرد کویرنوردی راه اندازی کرد.

در همین راستا با حضور زنده یاد پروفسور پرویز کردوانی کلنگ  پایگاه کویر نوردی کلاته مزینان در  آبان 1393 در کویر مزینان برزمین خورد ولی دیگر هیچ خبری از آن زمان تا کنون به گوش نمی رسد!

دانشگاه حکیم سبزواری هم با هماهنگی شورای اسلامی و دهیاری دوره گذشته بنا بود یک اردوگاه رسمی دانشجویی در مجموعه بوستان چشمه احداث نماید ولی جز خاطره چند عکس از تشریف فرمایی مسئولین این دانشگاه و مقامات ادارات و سازمان های مربوطه چیزی باقی نمانده است!

اگر فرماندار و میراث فرهنگی شهرستان و مقامات گردشگری استان  این کویر بکر و جاذبه های بی مانندش را برای گردشگران و طبیعت دوستان معرفی نمایند و در این مسیر شورای اسلامی و دهیاری اهتمام لازم را برای احیا و رونق بومگردی ها داشته باشند دوباره مزینان خروشان می شود و جمعیت فرسوده آن با بازگشت فرزندان بی پناهش خروشان می شود.

در حال حاضر دو اقامتگاه سنتی با عنوان نرگس به مدیریت خانواده مرحوم حاج عبدالحسین همت آبادی و به یاد دختر فرهیخته شان مرحومه نرگس همت آبادی که یکی از امیدان دنیای جغرافیا بود اما در عنفوان جوانی بر اثر یک سانحه در کمربندی غنی آباد پرپر شد و یلدا با مدیریت غلامرضا خلیلی مزینانی که دارای بنایی تاریخی از دوره های گذشته است در حال فعالیت می باشند و اقامتگاه سوم با نام ننه صفیه در حال آماده سازی است که به نظر می رسد با افزایش این بومگردی ها و امکانات بهتر میزبانی نظر گردشگران معطوف به این دیار شود و با رونق این صنعت چرخ کاسبی و منابع درآمدی نه تنها مزینانی ها که دیگر روستاهای اطراف نیز به حرکت در می آید. چرا که روستاهایی همانند بهمن آباد و سویز  و کاهک و غنی آباد و کلاته مزینان دارای بافتی قدیمی و اماکنی دیدنی هستند و آن طرف در شمال این کویر؛ ماسوله خراسان یعنی نهالدان با چشم اندازی زیبا قرار دارد و کمی جلوتر به قلعه ای می رسید با نام علی آباد که علاوه بر مزار و بقعه سلطان سیدعلی اکبر(ع)بافتی قدیمی و خانه هایی سنگی را مشاهده خواهید کرد که هوش از سر آدمی می برد و البته در میان تمامی فراموشی های تاریخی و معاصر گرد پیری بر این بناها نیز نشسته است کمی این ور تر با گذر از میان کوه ها به فرومد می رسید با چهره هایی همچون ابن یمین و شیخ حسن جوری و ابنیه منحصر به فرد تاریخی که شعر و ادب در آن جوشان است.

آن طرف تر روستاهای تاریخی چشام و باشتین هر یک با مسجد و قلعه ی سربدارانی، تاریخی از مذهب و غیرت را به رخ می کشند.
 
 اگر  گردشگری در این منطقه زنده شود دیگر محرومیت هم از بین خواهد رفت و اینها همه با تشکیل و تأسیس پایگاه کویرنوردی محقق خواهد شد تا نیازسنجی برای این منطقه صورت بگیرد و بتوان تورهای کویر نوردی و دوست داران این طبیعت زیبا را دعوت به حضور کرد.

 

عکس؛ محسن مزینانی عسکری
 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۶
دی
۰۱

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان(مداح)

✍️از زمان شاه عباس صفوی مجالس روضه خوانی و تعزیه خوانی رواج بیشتری پیدا کرد و در کنار مساجد تکایا بوجود آمد و ابتدا تعزیه خوانی بر روی پرده با توجه به نقاشی های روی پرده تحت عنوان کربلا که ترسیم شده بود آغاز شد.هنر پرده خوانی و نقالی از قدیم در ایران رایج بوده و هنر بسیار خوبی است .داستان های شاهنامه توسط نقالان و پرده خوانان و تجمع مردم در میادین و اجتماعات باعث یک تفریح سالم بود..نقش های رسم شده بر پرده به طول و عرض ۳×۲ به دیوار آویخته می شد .بعد از شاهنامه خوانی  تعزیه هم در میان مردم جایگاه خود را پیدا کرد و مردم ایران که عاشق شهدای کربلا و خاندان نبوت بودند با علاقه شدید به تعزیه خوانی پرداختند .کم کم‌ از کتابهای مرحوم جودی و جوهری و ملاحسین واعظ کاشف الغطا نسخه های تعزیه و نوحه خوانی تهیه گردید و در این بین شاعران هم بیکار نبودند البته مثل امروزه نه کتاب فراوان و نه دیگر امکانات بود دسترسی به کتاب مشکل بود و به صورت سینه به سینه و تکرار کنار دیواری می نشستند و یک نفر باسواد می خواند و دیگران حفظ می کردند.

 در مزینان هم به یادی من کنار خیابان خواندن کتاب در حضور جمع رایج بود در حقیقت یک نوع سرگرمی علمی مفرح بود.این هنر یعنی تعزیه خوانی به مزینان هم سرایت کرد‌ مزینان از قدیم الایام جایگاه علمی داشته . مسجدجامع قلعه پایین(بلال) خود شاهد و گویای این ادعاست. که قدمتی نزدیک به هزار سال دارد و از طرفی میقات الرضا می باشد.

اما برگردیم به دوران صفوی و قاجاری نسخه هایی برای تعزیه خوانی آماده شد. ظاهرا بعد از تهران به چند نقطه ایران از جمله تبریز، اصفهان کاشمر، مشهد و یزد ارسال می گردد. و در این میان مزینان هم بی نصیب نمی ماند و تعزیه خوانی در مزینان رایج می شود .مزینان در ردیف شهرهای پر آوازه محسوب و دارای بیت العدل بوده و تا همین اواخر پلاک های مسی تحت عنوان بلوک مزینان بر تمام دربهای چوبی نقش بسته بود .وا ین سند گویای موقعیت مزینان است .

مزینان پیش از حکومت پهلوی اول مرکزیت داشت .بنده از تمام حدود چهار قرن اطلاع ندارم ولی حدود دو قرن پیش در مزینان فعلی مجالس عزا بر پا می شود و تکایا و هیئات مزینان با موقوفه های بزرگان به عزاداری می پردازند. به طوری که مرحوم آقامحمدخان یا همان حاجی خان بزرگ پای برهنه عزا داری می نمود. ابتدا مجالس دهه محرم برگزار می شد هفتاد و دو مجلس تعزیه تنظیم می شود و بیاد دارم که تمامی نسخه ها توسط مرحوم عباسعلی صدیقی و اصغرخان خواجوی دوباره نویسی و ثبت شد که جا دارد تحت عنوان میراث عاشورا در مزینان اگر موزه ای دایر شود حفظ و نگهداری گردد .که البته آثار دیگری از این قبیل که گویای فرهنگ آیینی و دیگر امورات مزینان می باشد.

اولین مجلس عاشورا در صحن امام زادگان بهمن آباد برگزار می شود و تا مدت ها ادامه داشته است. ناگفته نماند چون در کل این منطقه حتی سبزوار جایی مجلس عاشورا برگزار نمی شد از تمام بلاد به مزینان می آمدند و بسیار شلوغ بود . ضمن اینکه دیگر جاهای منطقه خاندانی با سواد مانند شریعتی ها و صدیقی ها و روحانیت آن زمان مزینان نبود. اگر کسی می خواست کسب علم کند باز هم باید برای تلمذ به مزینان می آمدند با توجه به اینکه صاحبان صوت داودی در مزینان حرف اول را می زدند.

مجلس عاشورا به صورت اشتراکی بین مزینان و بهمن آباد و یکی دو نفر از غنی آباد برگزار می شد . نسخه های خواتین دست روستای همجوار بود .بعدها بر اثر خوابی که فردی ( مرحوم حاج ملا احمدصدیقی) می بیند و محل زمین عاشورای مزینان را در عالم رویا به وی نشان می دهند یعنی همین میدان فعلی، تعزیه خوانان عاشورا از بهمن آباد جدا می شوند آنها داخل روستای خودشان و مزینان بیرون از روستا در همان زمین که  از طرف حاج ملا احمد صدیقی وقف می گردد برگزار می شود.نسخه ها با شرایط روحی، جسمی و خانوادگی با داشتن صدا و شمایل افراد تقسیم می گردد.

از قدیم ترها اطلاع ندارم فقط می دانم تعزیه خوانان از فریمانه بامیرزای فریمانه ای و از شاهرود با میرزای شاهرودی فقط در ایام سال و دهه اول می خواندند و مجلس عاشورا فقط مزینانی بودند به جز یک نسخه خوان از غنی آباد ...

💠نقش آفرینان

✍️تا آنجا که  بیاد دارم مرحوم حاج ملااحمد و حاج شیخ قربانعلی شریعتی و حاج محمود فصیحی و آقا غلامرضاصدیقی و آقا عباسعلی و آقایان اصغر و حمید صدیقی نقش امام حسین علیه السلام، ملاحسن حبیب به مدت های طولانی و رحمت اله محمدی به دلیل کهولت سن و مریض شدن ملاحسن حبیب که از صدای خوب و رسایی برخوردار بود و بعد از ایشان رحمت اله محمدی به لحاظ خوابی که می بیند و بعد از ایشان کربلایی عبداله محمدی و بعد ایشان رضا محمدی در نقش قمر بنی هاشم علیه السلام و بعضا مرحوم حسین ملاحسن و محمدصدیقی هر کدام یکسال در نقش جناب ابوالفضل(ع) بوده اند...

مرحوم فرج اله کدخدا(جعفری) که ردیف های موسیقی و مخصوصا چهارگاه خوانی ایشان شورخوانی و دوگاه را می دانسته و عباسعلی فخاری وکربلایی ابوالقاسم ژیان و محمد صدیقی و احمدصدیقی، حاج فرج اله و فرزندشان جواد جعفری در نقش جناب علی اکبرعلیه السلام.حاج رجبعلی سلیمی(ملارجبعلی)، حسین آقاعبداله محمدصدیقی  در نوجوانی و احمدصدیقی و شهید محمد روس و حسن شورا و حسین مزینانی در نقش قاسم ابن الحسن علیه السلام، ابوالقاسم شاکری، سیدنوراله مزینانی .حاج علی محمد(شترجوز)، حاج حبیب اله رفیعی، محمدرحمت اله محمدی و میرزا نوراله مزینانی در نقش شوذب و فاطمه صغرا و قاصد و حاج حسین ملاحسن و حاج  قاسم مزینانی در نقش جناب عابس ، دراوایل مرحوم شیخ حسین ناطقی . حاج حسن ناطقی محمدرضا و ناطقی  در نقش حر و پسر حر و غلامرضا موسی الرضا و حاج حمید و محمود و محمدحاج علی اکبر حسن عباس و سعید ناطقی در نقش پسر حر ابن ریاحی.ابتدا رحمت اله محمدی و بعداز ایشان محمدشمشیری و عبداله و علی و محمد عبداله شمشیری در نقش شمرذی الجوشن، ملاابراهیم طالبی، محمدعلی مزینانی (مندلی خان) و حبیب اله حسین علی و مهدی مزینانی در نقش ابن سعد. فرج اله و عباسعلی محمدی و حسین محمدی علی اصغر و محمدرضامحمدی سلطان و وزیر قیس ، حاج میرزاحسن مزینانی(نجار)محمدرحمت اله محمدی در نقش جناب درویش . محمد صدیقی و علی اکبرصدیقی در نقش جناب وهب . احمدصدیقی عروس و محمدرحمت اله تا امروز مادر وهب.هاتف صبح عاشورا حاج میرزاحسن و محمدمحمدی. حرمله ابوالقاسم استیمی و عباسعلی معلمی(سنبل)، سیدحسین طالعی و اصغر مرادعلی و مهدی .ابوالقاسم بهمن آبادی ملایاسین عبدالحسین غنی آبادی و محمد جعفری حسین مرادعلی در نقش علیامخدره زینب کبری. کربلایی ابراهیم ولیعهد و قربانعلی عسکری و حسن شورا در نقش عرب و فاطمه صغرا، حاج اکبر و رضا ملایی در نقش ام لیلا...

فهرست گردانان ؛اصغرخان خواجوی، محمدعلی فصیحی و محمدشریفی . علی جعفری حسین و عبدالحسین محمدی و احسان هدایتی . سقایان آب از گذشته های خیلی دور تا امروز عزیزان غنی آبادی بویژه در لحظه آب دادن امام به لشکرمخالف.و در کنار میدان سقایان مزینان. و تماشاگران همه ی عاشقان امام حسین(ع) از گذشته تا امروز از سراسر ایران و بعضا و تصادفا کشورهای بیگانه...

روز عاشورا اسبی نبود حاجی خان شخصا به لحاظ اینکه جثه ی درشتی نداشت سوار اسب نمی شد مرحوم حاج ملااحمد یک رأس و حاج علی اصغر محمدی پنج رأس اسب داشتند و همچنین آل احمد و حاج علی اکبر محمدی برای روز عاشورا استفاده می شد.

💠حکایت جالب سیدفریمانه


✍️کم کم تعزیه خوانی باتلاش اهالی داخل خیابان صورت گرفت و فقط گاهی از کاشمر تعزیه خوان به مزینان می آمد آن هم برای کسب و کار و گرنه تعزیه خوانی در مزینان زبانزد بوده و الحمدلله نیز هست و خواهدبود ان شاءالله.... مرحوم حاج حسن ناطقی نقش آفرین با افتخار حر ریاحی که این نقش را از عمویش شاعر توانا زنده یاد شیخ حسین ناطقی به ارث برده بود نقل می کرد:
-«وقتی مرحوم ملاحسن حبیب روز عاشورا از اسب زمین خورد و خانه نشین شد کسی نداشتیم تا جایگزین این استاد شود لذا از شخصی بنام سیدفریمانه ای که الحق استاد تعزیه خوانی بود دعوت گرفتند  تا نقش ابالفضل را اجرا کند. من جوان بودم  شب عاشورا با حضور بزرگان مقابله صورت گرفت سیدفریمانه گفت: فردا چنان بخوانم که زمین و زمان بر حسین اشک بریزند...صبح شد همه لباس پوشیدیم وقتی دسته های عزاداری به خیابان آمدند دیدم سید عین بید می لرزد. گفتم: سیدجان قربان جدت بشم چی شده؟ گفت: ناطقی جان گویا اینجا کربلای واقعی است من در طول عمرم چنین مجلسی ندیده ام. داخل میدان شدیم آن زمان رحمت اله محمدی بالا دست نداشت و بهترین شمرخوان بود زبانزد خاص و عام . عباس با شمر روبرو شدند  و فریاد زد: عباس شیردل فلک خاوری کجاست ... خورشید روزگار مه انوری کجاست ؟ الی آخر... ابهت مجلس سید فریمانه را چنان گرفته بود که می لرزید. مردم منتظر و سیدساکت!استغفرالله چی شده؟! همه ی حاضران منتظر جواب ابالفضل! مجلس سکته ای خورد و از بس به سید دلداری دادیم آرام شد و سپس ادامه داد و همه متحیر!. پس هنر سیدفریمانه ای کجارفت؟ بعد از پایان مجلس با شرم گفت: دیگر به مزینان نخواهم آمد و اصلا نیامد...».به یاد داشته باشیم خلوص حرف اول را می زند. توجه داشته باشیم تعزیه خوانان با افتخار مزینان امروزه بین هزاران بیننده و هزار دوربین و گوشی موبایل چقدر هنرمندانه و جسورانه ایفای نقش می کنند.

 مرحوم رحمت اله محمدی سال بعد نقش حضرت عباس را ایفا کرد به نحوی که تمام حضار انگشت به دهان ماندند. او با تشویق برادرانش حاج اکبر و حاج علی اصغر ادامه داد اما بعد از چندسال بخاطر ابتلا به مرض سل یا ذات الریه ایشان هم خانه نشین شد و باز هم نگران آینده چون نقش قمربنی هاشم سنگین بود و از طرفی همه کس مورد تایید واقع نمی شدند شاید اسب سوار خوبی بودند ولی صدا نداشتند یا برعکس حتی خانواده و تیپ و شمایل و شغل افراد در تایید شخص تاثیر داشت☆به قول حضرت حافظ:
بس نکته غیر حسن ببایدکه تاکسی /مقبول طبع مردم صاحب نظر شود.

مرحوم رحمت اله روزی نزدیک محرم اشک ریزان به پدرم کربلایی عبداله محمدی می گوید: من می میرم و جانشینی ندارم! پدرم می گوید:عمو جان اشک نریز خودم می خوانم. کربلایی عبداله که در جوانی صدای بسیار خوبی داشت و از خدمت نظام برگشته بود با تمرین نزد عمویش و مرحوم شیخ حسین ناطقی در منزل با حاج حسن ناطقی باجناقش و ملاابراهیم و شمشیری به تمرین می پردازد .پدرش سه اسب نذر عاشورا می کند. مرحوم محمد شمشیری برای نقش شمر دعوت می گردد و حاج علی اصغر به تعزیه خوانان نفری سی من گندم می دهد تا پسرش با توجه به اتفاقات گذشته بتواند جای برادرش را بگیرد. خوشبختانه در همان لحظات اولیه با عنایت الهی و صاحب مجلس امام حسین علیه السلام نظر همگان بویژه صاحب نظران را به خود جلب  می کنند و مرحوم شمشیری نیز با هنرنمایی خود در نقش شمر عالی ظاهر می گردد.

در اینجا یادی کنم از سکینه خوانان مزینان که در خردسالی این نقش را عهده دار شدند و در بزرگسالی هم نقش های دیگری را ایفا کردند و می نمایند؛ حاج محمد و حسن و حسین و فرج اله و احمد جعفری، محمد و احمد و ضیاء صدیقی، سیدنوراله جلالی، شیخ محمد و شیخ علی  و علی اکبر محمدتقی، سیدهادی حسینی،شهید محمد و عباس روس، محمود صدیقی، مجتبی رفیعی، رضا محمدی، امیر رضا صدیقی، زهرا محمدی تا پیش از سن بلوغ که باعث حیرت و تحسین همگان بود و اکنون نوه آقای محمد سلیمی .شک ندارم باز هم در نقش سکینه خوانی خیلی ها از قلم افتاده اند...

💠نخل

✍️سالهای اول دهه چهل نخل چوبی که به دست نجارهای محلی مانند ابوالقاسم نجار و برادرش حسن و میرزاحسن سیداسماعیل که در آن زمان سمت شاگردی داشت ساخته و با ریسمان های سفید و سیاه لوخ بر پیکره نخل بسته بودند تا پارچه های تزئینی بر آن آذین بندی شود .ترمه و پارچه های ابریشم توسط گروه نخل جمع آوری می شد. هیچکس از دادن بهترین پارچه های داخل صندوق دریغ نمی کرد و حتی معتقد بودند که پارچه ها متبرک خواهد شد. بعد از پایان مراسم و رفع خستگی متصدیان دوباره پارچه ها را به صاحبان اصلی مسترد می گردید.

وضع مردم بهتر شده بود به فکر ساختن نخل آهنی افتادن و در سبزوار توسط مرحوم حبیب اله نادمی که جوشکار و تراشکار بود و با مزینانیها نسبت داشت نخل آهنین ساخته و با ماشین توسط یداله محمدی به مزینان منتقل شد و این نخل سنگین تر بود و دوباره طناب کشی شد. سالهای اول طناب ها را باز می کردند چون که جایی مطمئن برای نخل وجود نداشت تا ریسمانها از تابش خورشید و سرما صدمه نبینند.

مکان نگهداری نخل درگذشته بیرون قلعه پشت شرکت آل احمد بود.که معروف بود به کوچه آغل و آل احمد کوچه را گرفته بود که بعد از انقلاب با تقاضای مردم و وساطت مرحوم آقا غلامرضا صدیقی و حاج غلامحسین آفاق، وی موافقت کرد و کوچه باز شد چرا که عبور و مرور در زمان عادی بسیار سخت بود چون که شرحاج(شهرحاش) تنگ بود. به یاد دارم وقتی ماشین بار پنبه می زد با کمی شانه کردن به دیوارها برخورد می کرد.چه برسد به اینکه دسته ی عزاداران‌‌ روستای عزیز و همجوارمان غنی آباد با مردم مزینان ادغام و از آن کوچه تنگ بگذرد. آقای صدیقی بامتانت و ادب و حاج غلامحسین باروش خودش که به اخلاق آل احمد واقف بود رضایت را گرفتند.

بهرحال کوچه تعریض شد و نخل هم بی خانه شد! یخدان فعلی که متعلق به حاجیه بی بی بزرگ‌ بود تصرف و نخل به این مکان هدایت گردید ناگفته نماند ورودی یخدان روبه قبله نبود بلکه از سمت غربی دریچه مانندی داشت و دیوارهایی که هوا به راحتی داخل یخدان نگردد و راهرو مخصوص که یخ ها در هوای گرم آب نشود روش خاصی برای نگهداری سرمایه . داخل یخدان گود بزرگی مانند گود زورخانه به ارتفاع دو متر برای رفت و آمد متصدی یخدان که زمستان سرد یخدان پر از آب می شد آب توسط یک فرد خبره سریده(سرانده) می شد و در آخر فصل یخ بلورین بسته می شد و روانه بازار می گردید و وجود دو یخدان بزرگ در اطراف مزینان حاکی از عبور کاروانها و مصرف یخ در آن روزگاران را دارد.

بله نخل به این مکان آورده شد طنابها کشیده و تزئینات زیرین ثابت گردید پارچه ها تقریبا تحویل صاحبانش نمی شد و برای نخل هدیه شده بود مگر تعدادی اندک عده ای مسئول پارچه عده ای متصدی دوخت و عده ای نیز مسئول زنگها بودند. خوب بیاد دارم زنگهای شتر توسط کربلایی حسن ذبیح اله و کربلایی عباس برادرش و حاج علی اکبر از منزل خودمان (محمدی)  تحویل شان می گردید اوائل برگردانده می شد ولی بعدها مرحوم کربلایی حسن به پدرم گفت آوردنش سخته و پدرم موافقت کرد با این شرط که نامی برده شود .اینکه زنگها متعلق به پدرم بود دلیل دارد؛ حاج علی اصغر محمدی کاروان داشت و بیش از چهل شتر در زمانی که پدرم هنوز ده ساله بود که ساربانهای ایشان مرحوم ابوالقاسم نوجوان و احمد نوجوان، مرحوم علی تراب وعلی مرتضی از کلاته تا یزد و تهران بار و امانت می بردند و بر می گشتند. وسایل ارتباطی آن زمان شتر بود که زنگهای شتران حاج علی اصغر و پدرم به نخل اختصاص داده شد و الحق و الانصاف کربلایی حسن ذبیح اله تعداد زنگوله های نخل را زیادتر کرده و در این راه با فرزندانش علی اکبر و علیرضا و محمدرضا ثابت قدم ایستاده اند.

نخل با شمشیرهای کج که آنهم‌ حکمتی دارد آراسته می شد ابتدا قمه های کوتاه و بلند می بستند ولی بعدها شمشیرهای ثابت و پارچه های تقریبا ثابت نخل عزای حسین ابن علی(ع) را تزیین می کرد و الحق گروه آذین بندی نخل تاکنون بسیار بی دریغ و موفق عمل کرده اند که باعث دیدن خیل مشتاقان و جهانی شده است .کم کم سیب ها بر بالای شمشیرها نمود و جلوه ی دیگری در صبح عاشورا داشت . مرحوم حاج حسین حسن عباس و برادران و تمام فرزندانشان طایفه خانخودی ها همگی و غلامی ها و احمد صابونی و طالبی در خدمت تزئین نخل بودند تا امروز هم با افتخار خدمت می کنند.

اما صبح عاشورا حاملان گمنام و بی ادعای نخل که  انسانهایی شریف و بی ریایی هستند همراه نخل و عماری و هودج و تخت روان با گهواره ی حضرت علی اصغر(ع) و علم های کوچک و بزرگ توسط دیگر حاملان جلوه ای به عاشورای امام حسین(ع) و یارانش می بخشند ....

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۱۵
دی
۰۱

​🔆پژوهشی درباره ی هنر و هنرمندان کهن دیار مزینان

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

✍️در تاریخ هنر مزینان؛ بسی هنرمندان خوش نام و پر آوازه ای بوده اند که رخ در نقاب خاک کشیده و به دلیل نبودن فضایی همانند اینترنت و مجازی که این روزها به راحتی در دسترس عامه ی جامعه قرار میگیرد آثار آن ها از یاد رفته است اما اکنون که این بستر فراهم شده نام  و یاد آن ها زنده شده و حداقل ما به عنوان یک مزینانی می توانیم به آن ببالیم.

💎قطعه 88 بهشت زهرا (س)یعنی همان قطعه هنرمندان ، آرامگاه بزرگان هنر  و چهره های ماندگار و ادبیات و موسیقی ایران است و در بین این چهره های ماندگار جوانی از دیار ادب و هنر مزینان در این قطعه به خاک سپرده شده است تا با مرگ خویش و آرامیدن در این قسمت از دنیای هنر نام مزینان را در یادها زنده کند :

👈زنده یاد جعفر مزینانی
طراح فرش.نقاش.خوشنویس.نوازنده تار
طلوع :مردادماه1359
غروب:بهمن ماه1382

🌐زنده یاد جعفر مزینانی  فرزند عزت الله مزینانی و نوه ی محمد معمار در شهر تهران دیده به جهان گشود و به گواهی پدر از همان دوران طفولیت؛ ذوق هنری در وی پدیدار بود به طوری که در کلاس چهارم ابتدایی بعنوان نفر اول مسابقات نقاشی استان تهران در منطقه14 انتخاب شد.

🔹با اتمام دوران تحصیل متوسطه، جعفر مزینانی در سال1378 به عنوان دانشجو در رشته فرش،وارد دانشگاه شهید کریمی شد.

🔹وی رفته رفته  با حوزه هنری، انجمن خوشنویسان، انجمن هنرهای تجسمی، سازمان میراث فرهنگی ، ایرانگردی و جهانگردی و ارشاد اسلامی فعالیت خود را آغاز و با توان و لیاقتی که داشت پله های ترقی را یکی پس از دیگری به سرعت طی کرد و چندین بار آثار نقاشی و خوشنویسی او در تالار فخرالدین اسعد گرگانی به نمایش گذاشته شد.

🔹این هنرمند جوان مزینانی که به همراه خانواده به استان گلستان هجرت کرده در کنار درس و فعالیت های هنری و اجتماعی علاقمند به ورزش نیز بود و در این استان در رشته ی والیبال فعالیت می کرد.

🔹او  هرچند عمر کوتاهی داشت اما معتقد بود انسان همان گونه که به طول عمر توجه دارد باید به عرض زندگی هم توجه نماید و از لحظه لحظه زندگی  استفاده نماید و از خود آثار نیکی بر جا بگذارد.

🔆ادب، متانت، فروتنی،صداقت، پاکی و نجابت از شاخصه های اخلاقی او بود و تمام کسانی که جعفر مزینانی را دیده بودند  او را جوانی وارسته ،با اخلاق و قابل احترام و توصیف می دانند. نام نیکش همیشه ماندگار و روحش شاد.

🚩هنرمند شهید محمد مزینانی

یکی دیگر از هنرمندان مزینان نوجوان شهید محمد مزینانی است که در نقاشی با آنکه دوره خاصی ندیده بود یادگاری های بسیاری بر در و دیوار مزینان برجای گذاشته که با گذشت 36 سال از شهادتش همچنان مشهود است.

🌐محمد مزینانی فرزند رزمنده پیشکسوت زنده یاد قربان یکم شهریور  1350 ه.ش در خانه ای به دنیا آمد که در و دیوار آن نشان از رنج و زحمت و کار بود. پدرش را در مزینان به نام دایی قربان می شناسند چون او به کوچک و بزرگ، زن و مرد می گفت:دایی. شاید هیچ وقت کسی حتی هنگام تشییع جنازه پسرش چهره او را غمگین ندیده باشد.

🎨محمد در هنر خط و نقاشی از ذوق سرشاری برخوردار بود هنوز دوره تحصیلی ابتدایی را طی نکرده بود که به دعوت بسیج بر روی دیوارهای مزینان شروع یه خط ونقاشی کرد اگر کسی به مزینان وارد می شد باور نمی کرد که این هنرِ یک پسر ده دوازده ساله روستایی باشد.

🔆او در کنار تحصیل در کار کشاورزی به کمک پدر می شتافت و سپس به پایگاه بسیج محل می رفت و تا پاسی از شب در کنار دیگر بسیجیان به فراگیری فنون اولیه نظامی و یا شرکت در مراسم مذهبی می پرداخت.

🔹محمد پاییز سال 1365 برای اعزام به جبهه به سبزوار رفت و توانست به سختی در بسیج ثبت نام کند و به همراه خیل عظیمی از دوستان مزینانی اش در قالب سپاه محمد (ص) به جبهه های جنوب اعزام شود و عاقبت در 23 دی ماه 1365 در عملیات بزرگ کربلای پنج درحالی که هنوز پانزده سال از زندگی اش نگذشته بود به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
                                               
🚩سفارش شهید محمد مزینانی دایی قربان:
دوستان و عزیزانم؛ سعی کنید هیچ گاه زیربار ظلم و ستم سرخم نکنید و تسلیم خواسته های دشمن نشوید و حق و عدالت را همیشه سرمنشأ و الگوی زندگی خود قرار دهید.
 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۴
دی
۰۱

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

✍️خاندان بزرگ جعفری، ناطقی ، صدیقی، محمدی ، شمشیری، ملاحسن ، حاجی، بشیری ، خواجوی، عسکری، نجار و... سالهاست که تعزیه خوان مزینان هستند و هریک نقشی را که پدران شان اجرا می کردند به میراث برده اند و شاید یکی از دلایل ماندگاری نسخه ها و نقش ها همین ارثی بودن باشد مسئله ای که گاه موجب دلخوری بعضی از کسانی است که می توانند آن را بهتر ایفا کنند اما به دلیل موروثی بودن آن از اجرا محروم می شوند . در کنار این اسامی باید نام چند تعزیه خوان دیگر را اضافه کرد که بعد از آن ها دیگر کسی از فرزندان شان در این عرصه ورود نکردند مانند ؛ خانواده فخاری ، شاکری ، طالبی ، خضایی فر، معمار ، ولیعهد و...

موروثی بودن این مراسم بزرگ تنها در نقش ها خلاصه نمی شود بلکه همه ی کسانی که به نوعی در خدمات رسانی کمک می نمایند نیز وظیفه ی خود را به فرزندان و بستگانشان هدیه می کنند مانند ؛ خادمان نخل ، نعش برداران و حمل کنندگان علم و کتل و عماری، صوت، جامه داران و تدارکات صحنه ای ، تعزیه گردانان و کارگردانان، طبالان و سنج زنان ،سقایان، نوحه خوانان و حتی میانداران و زوار ...
جالب است که حتی نحوه ی دویدن و همراهی در آیین نخل گردانی هم سنتی است که فرزند زاده با هر مقام و مسئولیتی که دارد از اجداد خود آموخته و می بینی گاه افرادی در جلوی نخل می دوند تا موانع را از سر راه سوگواران حسینی بردارند...

در روز عاشورا هیچ خانواده ای متحمل هزینه ی سنگین نمی شود یک اتحاد و همدلی و همزبانی خاصی در مزینانی ها به وجود می آید که به مدد و عنایت خاصه ی اهل بیت علیهم السلام تمامی مخارج آن تأمین می گردد، آماده سازی نخل و امکانات تعزیه همه به صورت خودجوش و توسط دوستداران آل الله فراهم می شود. زنان پارچه های نذری خود را که سال هاست در صندوقخانه ی منزل خود نگهداری کرده اند و تنها برای تزئین نخل از آن استفاده می کنند در روز تاسوعا به متصدیان که به درب خانه ها مراجعه می کنند تحویل می دهند و روز پس از عاشورا به همان نحو دریافت می نمایند و تا سال بعد همچنان از آن مراقبت می کنند.
این هم سنتی است که به تیمن در خانه مزینانی ها ماندگار شده و نگهداری از پارچه ها را برکت و سلامت اهل خانه می دانند وگرنه به قول یکی از خادمان و متصدیان نخل خودشان می توانند به راحتی و پارچه های بهتر تهیه کنند.

تا چند سال پیش سنت عَلَم گردش در روز تاسوعا انجام می شد و عده ای با یک بیرق به درب منازل مراجعه می کردند و با خواندن چند دعا حضور خویش را اعلام می کردند و اهل خانه نذورات خود را برای هیئات و عاشورا تحویل آنها می دادند.

شب عاشورا عده ای از زنان در منزل یکی از مزینانی ها جمع می شوند و با ذکر صلوات و گاه مصیبت خوانی شمایل علی اصغر(ع) و عماری ها *را آماده می کنند...

👈ذکر این نکته لازم و ضروری است که همه ی این ها آموخته اند که وارثان به حق این میراث ماندگار و در یک کلام خادم امام شهیدان باشند...

*عِماری ؛ به نشانه ی کجاوه است که در ایران قدیم و پس از مرگ سیاوش ایرانی ها در سوگ او آن را بردوش می گرفتند و این جریان در تعزیه ی مزینان به نشانه ی کجاوه ی حرم آل الله بر روی سر مردان قرار می گیرد.

✍️خادمان (خاندان حسن عباس، غلامی، خانه خودی، طالبی ...) تا نیمه های شب و با کمک مردم نخل را تزئین و آماده می کنند و صبح روز عاشورا عده ای از حاملان نخل در حالی که محروما و مظلوما می گویند به مکان استقرار آن -یخدان -می روند و پس از ذکر دعا و نوحه ای مختصر نخل را بر دوش می گیرند و در میدان امام حسین (ع) مستقر می کنند.

🔹یکی از با شکوهترین لحظه های دیدنی و سوزناک این صبح غم انگیز بعد از رسیدن کاروان و هیئات عزاداری و چرخیدن چندباره زنجیر زنان و شبیه خوانان برگرد آن که همانا تداعی کننده کعبه و طواف حج ابراهیمی می باشد؛ زمان بلندکردن نخل و حرکت آن به سمت مزار امام زادگان بهمن آباد است که همراه با نوای یا حسین یا حسین جمعیت این آیین عظیم و سنتی آغاز می شود.

🚩علمداران نیز که هر علم سه چهار نفر همراه دارد و برخی از آن ها فامیل و یا دوست هستند خود علم شان را آماده می کنند و روز عاشورا با اتحاد و همدلی و همراهی خاصی همدیگر را یاری می رسانند.

⚔️تعزیه خوانان، یا خود لباس و وسایل را فراهم می نمایند و یا از خانواده صدیقی که امانتدار وسایل تعزیه هستند تحویل می گیرند و پس از ایفای نقش دوباره به آن ها بر می گردانند.

🐎شترداران و اسب داران نیز در این مراسم نقش خاصی دارند فرزندان مرحوم حاج حسین حسن عباس که متصدیان نخل بوده و هستند در آوردن شتر برای مراسم عاشورا پیشتاز هستند و بعضی خانواده ها به خصوص کسانی که در تعزیه خوانی نقشی ایفا می نمایند در طول سال اسب های خود را تیمار می کنند و در روز عاشورا پیشگام برای رساندن اسب به تعزیه خوانان هستند. اعتقاد و تعصب یک مزینانی در عاشورای حسینی به حدی است که هر وظیفه ای را بر دوش دارد باید سال بعد هم آن را انجام دهد نمونه اش در دو سه سال گذشته و قبل از محرم اتفاق افتاد و فردی که چندان از استطاعت مالی خاصی برخوردار نیست و اسبش براثر بیماری مُرد بلافاصله پولی تهیه کرد و اسبی دیگر خریداری کرد تا در روز عاشورا سهمی داشته باشد.

🎯لشکر نیز خود لباس هایشان را فراهم می کنند اما نیزه ها در منزل نیکدل نگهداری می شود و در روز تاسوعا از این خانواده تحویل می گیرند؛ مرحوم شاه رضا یکی از فعالان این عرصه بود که جمع و جور کردن لشکریان را نیز بر عهده داشت و اکنون نوه های او این نقش را ایفا می کنند.

🔸زوار گروهی از مزینانی ها هستند که در روز عاشورا چوب و توبره همراه دارند و با حسین حسین گویان و چاووش خوانی عزاداران را همراهی می نمایند، آن ها نیز وسایل خود را فراهم می کنند. شکل و شمایل این افراد چنان است و البته خود را به چنین وضعی در می آورند که هرکس آنها را می بیند فکر می کند عده ای از افراد فقیر هستند ولی وقتی جمع آنها را دنبال می کنی می بینی اغلب از سرمایه داران پایتخت نشین و انسان های فرهیخته و باسواد و متخصص مزینانی می باشند که عاشقانه این کسوت را پذیرفته اند.

🎺صوت و نوازندگی ترومپت و نی و طبل نیز توسط مشتاقان خدمت به عزاداری سیدالشهدا (ع) آماده می شود که این کار هم به نوعی موروثی شده و فرزندان آن ها راه پدران خود را ادامه می دهند. حاج احمد زنده دل و مهندس محمدرضا محمدی و علی اصغر و علی رضا مزینانی(مهندس) چهار یار عاشورایی هستند که چند سالی است با تنظیم دستگاه صوت و انتخاب موسیقی های عاشورایی نظم خاصی به این محفل داده اند ضمن اینکه نباید از همت و نقش خانواده دیمه که سال هاست در این مجلس به این گروه کمک می کنند به راحتی گذشت ؛ همچنین خانواده نیکوفر، معلمی ، سلمانی و محمد حسین حاجی که در نواختن طبل و شیپور و نی ید طولایی دارند.

👤معین البکاء یا کارگردان مراسم عاشورای مزینان که نظم و هماهنگی بین تعزیه خوانان را برعهده دارد نقش اصلی را در میدان ایفا می کند علاوه بر دستور شروع و خاتمه ی مراسم با فهرستی که در دست دارد به تعزیه خوان می گوید از کدام بند بخواند . افتخار این نقش نیز در بین خانواده های خواجوی ، فصیحی،جعفری،شریفی سینه به سینه گشته و اکنون عبدالحسین محمدی و احسان اله هدایتی نیز در طول برگزاری مراسم کارگردان را یاری می کنند.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۴
دی
۰۱

💠 لقب «دیمه.....»

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

 ✍️خانواده ی بزرگ و جلیل القدر« دیمه» نیز یکی دیگر از این مجموعه است که حُسن اخلاق و اوصاف حمیده وپسندیده وخوش رویی در گفتار ورفتار و کردار آنان به خوبی متجلی وپیدا ست

حُسن خلق از اعظم ترین نعم الهی است که موجب بسط رزق ومحبوبیت نزد خالق و مخلوق می گردد و باعث راحتی انسان در زندگی است از این رو افرادی که متصف به اخلاق نیکو هستند به درجات عالی وکمال مطلوب نزدیک ترند.
برابر فرمایش حضرت ختمی مرتبت(ص) خُلق نیکو لطیف ترین حقیقت در آیینه است وسنگین ترین وارزشمند ترین گوهر در ترازوی عمل وچون انگشتر که زینت دست است.خوش خُلقی و خوش خویی نیز زینت انسان است.

◀️ اما چرا به این خانواده ی محبوب وتبار آنها  لقب« دیمه » داده اند؟  

در ابتدا لازم است گفته شود؛ زنده یاد حاج محمد مزینانی که بعدها به «حاج محمد دیمه» مشهور شد چهار پسر ویک دختر دارد به نام های مرحومان حاج‌اکبر و حاج اصغر‌ودو پسر ویک دختر دیگر که خوشبختانه وخدارا شکر درقید حیات اند  شامل: آقایان غلامرضا وغلامحسین ‌و سرکار خانم ربابه

آن طور که از مرحوم حاج اکبردیمه و در زمان حیاتش (با حضور فرزندش آقا مرتضی ) سوال کردم که چرا و به چه علت لقب دیمه به خانواده ی شما داده اند؟ در جواب گفت:
ابوی بنده مرحوم حاج محمد فردی بوده کشاورز وبسیار فعال وکوشا وساعی ودرعین حال با انگیزه وخستگی ناپذیر واساساً در باور و قاموس او چیز هایی از قبیل سختی یا دشواری یا امور پیچیده ومشکلات کاری ولا ینحل وجود نداشته است.

در فعّال بودن مرحوم  پدرم همین اندازه بگویم  که؛ قبل از طلوع خورشید به صحرا می رفته وبه هنگام غروب هم به دلیل تاریکی دست از کار می کشیده وشیفتگی و عشق وی به کار وتلاش درامر کشاورزی اولاً: زبانزد بوده ثانیاً :موجب گشته تا غالباً اولین نفری باشد که به صحرا برود وآخرین نفری باشد که به روستا بر گردد !! ضمن اینکه تشنگی وگرسنگی وخستگی از کار بی معنا و نامفهوم و چندان اهمیتی برایش نداشته است تا در وقت معلوم ومعینی صبحانه یا ناهار یا شام بخورد یا به اصطلاح به خودش برسد.

در ادامه حاج اکبر اظهار می داشت:
 وقتی ایشان در برابر سوال برخی از اهالی مزینان قرار می گیرد مبنی بر اینکه دلیل عدم خستگی از این همه کار وتلاش وفعالیتت چیست که حتی دربرابر گرسنگی وتشنگی خم به ابرو‌نمیاری ؟ در پاسخ و با گویش مزینانی می گوید:
مَه دیمه یُم... من دیمه هستم.
 و همانگونه که در کشاورزی دیمه کاری توجه لازم وکافی مد نظر کشاورزنیست و وابستگی به آب وکود و سم پاشی و دیگر مراقبت ها ی لازم نداردو صرفاً بذر پاشیده می شود وبه امید خدا رها می گردد... من هم اینگونه ام....
 به عبارت دیگر؛ خستگی حالیم نیست . ضمن اینکه درقید وبندصبحانه وناهار وشام خوردن وتوجه ورسیدگی به آن مفهومی که دیگران برداشت وعادت دارندتا در وقت معینی غذا بخورند... نیستم.
لذا مردم از این زمان به مرحوم ابوی لقب «دیمه» می دهند ومتعاقب آن به «حاج‌محمد دیمه» مشهور می شود.

🌹ذکر این نکته نیز خالی از لطف نمی باشد که از میان چهار پسر زنده یادحاج‌محمد دیمه تنها غلامحسین را غالباً اهالی به دیمه صدا نمی زنند بلکه به او «گُرجی »می گویند.
دلیل این شهرت نیز بی مسما نبوده وگفته شده با توجه به اینکه مشارالیه به هنگام تولد نوزادی خوش قیافه و سزخ و سفید و به اصطلاح تو دل برو بوده؛ از این رو خانواده اش به او «گرجی» گفته اند وبه تبع آن همشهریان نیز اورا گرجی صدا می زنند.

محتاج توضیح است که؛
گرجی نام قومی از اقوام قفقاز یا گرجستان امروزی است که اهالی آن کشور به ویژه زنان گرجی درحُسن جمال وتناسب اندام و در ظرافت ولطافت؛ شهرت جهانی دارند.
از سوی دیگر چهار حرفی که از آنها کلمه «گُرجی» ساخته شده در عُرف این چنین تعریف شده است‌.  .
گ: حرف اول گُل به معنای زیبا چون گل
ر: حرف اول روی به معنای چهره
ج: حرف اول جوان به معنای شاداب
ی: یای نسبت است
بنابراین «گرجی» یعنی نوزاد یا فردی که نشاط وشادابی او بر چهره اش چون گل آشکار است.
 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

نظر

 

  • علی مزینانی
۱۲
دی
۰۱

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

 

مدرسه
مزینان تا پیش از انقلاب دارای یک مدرسه ابتدایی و راهنمایی پسرانه بود که بعد از آن دانش آموزان یا ترک تحصیل می کردند و یا برای ادامه تحصیل راهی شهرهای دیگر مانند سبزوار می شدند اما با گسترش بنای مدرسه دوره های دبیرستان نیز ایجاد و محصلین در رشته ی علوم انسانی و فرهنگ و ادب و اقتصاد به ادامه تحصیل پرداختند که بسیاری از آنها با قبولی در دانشگاه در ادارات و سازمان های مختلف مشغول به کار شدند و در نتیجه با رفتن این نسل و نسل بعدی به دانشگاه و استخدام آنها در مشاغل دولتی و همچنین اشتغال بسیاری از جوانان در مشاغلی مانند سنگشوری و کابینت سازی و میوه فروشی و... نیروی کار از مزینان رفت و روند نزولی جمعیت مزینان آغاز شد.

این نکته را نیز نباید از یاد برد که زمینی از املاک مرحوم آل احمد در مقابل باشگاه فوتبال مزینان به احداث دانشسرا و دانشگاه اختصاص پیدا کرد و کلنگش هم توسط خود او زمین زده شد ولی در پس تمامی طرح های مانده و نیمه تمام آن نیز بر زمین ماند و اکنون اگر کسی می تواند ادعایی بکند با اداره اوقاف سرو کار دارد!
با گسترش ساختمان مدرسه پسرانه در مقطع راهنمایی، دختران نیز از این نعمت برخوردار شدند و مدتی بعد کلاس های آنها در این مقاطع به صورت مجزا تأسیس و تشکیل شد که اکنون دبیرستان شبانه روزی هجرت در بالای مزینان پذیرای دانش آموزان دختر از دیگر روستاهای شهرستان داورزن می باشد که این مدرسه هم در بعد از انقلاب و سالهای اخیر احداث شده است.

تمامی مدارس مزینان پس از انقلاب بازسازی و یا ساخته شد که در حال حاضر دبیرستان دکتر علی شریعتی مزینانی در اجاره ستاد انتظامی شهرستان قرار دارد و مدرسه راهنمایی شهدای مزینان در ضلع شمال غربی و جنب خوابگاه شبانه روزی در اختیار دانش آموزان است.

این نکته را هم باید اضافه کرد با توجه به افزایش چند برابری سیستم دانشگاهی تعداد پذیرفته شدگان در دانشگاه از مزینان هم چندین برابر شد و خیل عظیمی از جوانان به صف فرهنگیان پیوستند به طوری که در بعضی مقاطع اغلب مدیران و معاونان و معلمان از خود این نیروی پرتوان مزینانی تأمین می شد.

در دهه ی هفتاد با درخواست نوجوانان و جوانان مزینانی حوزه ی علمیه شریعتمدار به مدت کوتاهی با عنوان مدرسه صاحب الزمان(عج) مشغول به فعالیت شد و برخی از همین علاقه مندان راهی مشهد شدند و در حوزه های علمیه به ادامه دروس خود پرداختند.
فعالیت های فوق برنامه ای آموزش مانند هنرهای نمایشی و تجسمی و فرهنگی و تشکیل گروه های نمایشی و سرود نیز در دهه ی شصت و تا اوایل دهه ی نود تشکیل و اغلب برنامه ها حتی خارج از مزینان را تحت حمایت خود کرده بود. در این میان نقش بسیج و کانون های فرهنگی مانند زینبیه(س) با محوریت شخصیت های فرهنگی و روحانی برای نوجوانان به خوبی مشهود است.

مهد کودک و آمادگی و پیش دبستانی


پیش از انقلاب؛ نوگلان مزینانی در مهدکودک های موقتی مانند منزل خلیلی ها و مرحوم شاه رضا نیکدل روز خود را سپری می کردند اما بعد از پیروزی انقلاب مهدکودک به شمال مزینان انتقال پیدا کرد و به نام امیدان نبی(ص) فعالیت خود را در سال های اخیر ادامه داد که در حال حاضر این مهد و پیش دبستانی از اختیار بهزیستی مزینان خارج و به آموزش و پرورش سپرده شد و مدتی در جوار مدرسه شیخ قربانعلی شریعتی مزینانی مشغول به فعالیت بود و بعد از آن با مدیریت خانم سیدی به کوچه مدرسه علمیه و خانه بهداشت قدیمی با عنوان مهد و پیش دبستانی امیدان آینده مزینان منتقل شد.
نهضت سواد آموزی که پیش از این با عنوان اکابر شناخته می شد پس از پیروزی انقلاب به همت فرزندان مزینانی به ویژه آقا رحمت اله و برادر مرحومش عزت اله مزینانی برای مردان و مرحومه طاهره رمضانعلی ملامهدی برای بانوان از رونق خاصی برخوردار شد و بسیاری از پدران و مادرانی که طعم تحصیل را در مدارس نچشیده بودند و البته برخی از آنها به قول خودشان سواد قرآنی داشتند و در مکاتب قبل از انقلاب آموخته بودند دارای سواد خواندن و نوشتن شدند.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۱۰
دی
۰۱

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان(مداح)

✍️بعد از اینکه هیئت ابوالفضلی دایر شد مردم مزینان به لطف خدا و عنایت اهلبیت علیهم السلام روز به روزشاهد رونق بیشتر این موسسه و کانون مذهبی باعقایدی محکم‌ و گامهای استوار بودند .
آبگوشت های جانانه باطعم گوشت تازه و ادویه محلی خاصه از فرومد که هرروزه پای درخت بید کوچه ما(سرهنگ) یاکوچه آب، مردی صدامی زد:« فلفل، مرزه، شویر(شوید)، بدیو(بادیان)، خردی دانه» این صدای بدون بلندگو نظر مردم را به خود جلب می کرد و خرید آغاز می شد و این ادویه جات محلی شبهای دهه محرم باعث عطر و طعم آبگوشت هیئت می گردید و جمعیتی در حسرت بودند تاکی‌ محرم فرا برسد و بعد از یک سال مصرف غذای شهری دلی سیر از عز ابدر آورند و چند روزی بر سفره باب الحوائج مهمان و با لذت بر این سفره به نیت شفا یک غذای سیر محلی بخورند. مغازه ای در کنار خیابان پشت به دیوار هیئت نانوایی بود گرچه هیئت هرساله بانی خاص داشت تا از گندم مزینان به اندازه ده شب طعم‌ نان مزینان که ازعرق جبین و کد یمین تامین می شد را به رخ شهروندان شهرهای بزرگ بکشد .

بعد از هیئت ابوالفضلی، هیئت حسینی به دهه اول پای گذاشت و مراسم عزای شهدای کربلا را اقامه نمود که ان شاءالله به وقت خودش به آن خواهیم پرداخت.

و اما سومین هیئت با همت جوانان پرشور مزینانی به سرپرستی مرحوم آقا سیدحسن حسینی دایر شد و هر ساله در مکان هایی از جمله مزار خرابه مدرسه علمیه و بعدها در تکیه خرابه همین مکان فعلی که از موقوفات خانواده محترم خواجوی یعنی حاجیه بی بی بزرگ می باشد بر پا و به همت جوانان پرشور حسینی بنام هیئت علی اکبری دایر و دارالشفای دیگر دردمندان گردید.

مرحوم سیدحسن حسینی هم دستیاری بنام استادابراهیم طاهری داشت که در حقیقت پیشه اصلی او خیاطی بود  و اول محرم از جمعیت افراد خردسال بیرق دوپایه ای رابه دست بچه ها می داد و می گفت: «عباس عموجانم من آب نمی خواهم ...سقای یتیمانم من آب نمی خواهم ».

هیئت ابوالفضلی که از قدیم بصورت دسته ای و با زنجیرزنی عزاداری می کرد باظهور هیئت علی اکبری زنجیر را کنار گذاشته و به سینه زنی ادامه دادند و این جوانان بودندکه با زنجیرزنی مشغول عزاداری شدند. من(محمدی) حدود چهار سال داشتم برای اولین بار مرحوم سیدحسن حسینی را در منزل برادرم یداله محمدی که هنوز به مشهدمهاجرت نکرده بود دیدم .سید با محبت و مهربانی بود شال سبز و گاهی سیاه به سر می بست خیلی خوش قلب بود.  با بچه های هم قد خودم داخل کوچه بازی می کردیم که برادرم یداله شتابان به سمت من آمد و دستم را گرفت برد داخل منزل. دیدم دستگاهی که قرقره بزرگ‌ دارد و نوار نسبتاً پهنی داشت که از کاست های امروزی خیلی عرض بیشری داشت را روشن کرد و گفت بخوان! من هم شروع کردم از اباالفضل این شعر را خواندم:«شمر لعین و بی حیا، هی هی از این حیای تو، لعنت ایزدی بود بر تو و بر وفای تو.الی آخر» آقای حسینی صورتم را بوسید و بعد از ضبط صدای من یک سکه ده ریالی به من داد و گفت: اسم این دستگاه حبس صداست _در حقیقت همان ضبط صوت امروزی_ و گفت من هر وقت بیام باید برام بخونی» گفتم: چشم .و اینکه بگویم اولین کسی که ضبط صوت ریلی را به مزینان آورد ایشان بود وگرنه شاید دو سه دستگاه رادیوی آندریا با آنتن های چوبی بالای بام وجود داشت که پدر من از شاهرود یک دستگاه خریداری و آورده بود .

برادرم یداله کامیون داشت جوانی بسیار فعال در دهه های سی و چهل با کامیون به تهران رفت و آمد داشت و آقای حسینی همراه برادرم از تهران آمده در کل منطقه مزینان دو دستگاه ماشین ببشتر نبود که در بخش دیگری به پیدایش ماشین در مزینان خواهیم پرداخت.

بعد از گذشت مدت زمانی آقای حسینی دوباره درهمان منزل مهمان شد و باز هم از من خواست که بخوانم .این مرتبه یک دستگاه بلندگوی دستی که نظیرش در مزینان وجود نداشت آورد و گفت توی بلندگو بخوان!  من هم ذوق زده می خواندم. وی بر صدای نازک من‌ اشک می ریخت که می خواندم:« فغان آه از این کوفیان بی ایمان.. زدند  تیر به چشم من ای مسلمانان الی آخر».

در این زمان مدرسه علمیه مکان اصلی علی اکبری بود بلندگو تحویل استاد ابراهیم طاهری بود و حاج شیخ حبیب اله عسکری دست مرا می گرفت و بالای بام طاهری اذان می گفت و چون عاشق هم بود عاشقانه اذان می گفت! کم کم همین بلندگو داخل خیابان استفاده می شد و صدای خوبی هم داشت. پدیده جدیدی در صوت آن زمان بود که امروزه در مصارف کارهای کاسب دوره گرد استفاده می شود.

✍️بهر حال هیئت محترم علی اکبری تابلوی خود را نصب کرد و به مرور زمان تکیه را ساختند در زمان تاسیس علی اکبری، جوانان راهی تهران می شدند و کاسبی نموده و بعد از کسب سرمایه بر می گشتند و در این گونه کارها مخصوصا هیئات بی دریغ بذل و بخشش داشتند و رفته رفته یک سالن زیبا ساخته شد که مانند تمامی هیئات مزینان چند مرتبه دستخوش تخریب و مجدداً ساخته شد تا به امروز.

مداحان علی اکبری هم حاج اکبر ملایی، کربلایی ابراهیم ولیعهد،علی کربلایی علی اصغر، حاج اکبرکربلایی عباس و حاج قربانعلی و حاج شیخ حبیب اله عسکری و حسین ملاحسن هراز گاهی و بعد از انقلاب چهره های بسیاری مانند آقاسیدعلی حسینی و آقایان ملایی و معلمی  به این جمع افزوده شد.

 مدیریت آقای حسینی تقریبا مرهون افکار حاج محمدعلی فصیحی بود در گذر زمان حاج محمدجعفری ، حاج عباس اسلامی و اکبر رضوانی  سکاندار بودند و هیئت با تشکیلات بسیار عالی که درزمان فعلی با مدیران خوب و خانواده های جلالی پور و کلیدداری جناب حسن کوشکی اداره می شود . افراد بسیاری در جهت ساخت این بنای عظیم و ارزشمند همکاری داشته اند. و در همین ارتباط یادی کنیم از خادمینی همچون مرحوم حاج عباسعلی رضایی فر، کربلایی حسن رضوانی و حسین بازرگان

شایدبتوان نوحه و روضه رابدون بلندگو اقامه کرد یا تعزیه های داخل خیابان ولی مجلس عاشورا آن هم درمزینان قدر مسلم نیاز به یک صدای بسیارقوی دارد. در گذشته تا اواخر دهه چهل بلندگویی وجود نداشت و تعزیه خوان مجبور بود نهایت سعی خود را تا پایان نقش خود داشته باشد تا دچار گرفتگی حنجره و افت صدا نشود .بویژه در دو نقش حرابن ریاحی و قمربنی هاشم(ع) که بایداسب تازی کنند و قدرت خویش را به رخ حریف بکشانند.

اینکه بعضی تعزیه خوانان قدیم صدایشان کمی خش داشت بدلیل همین فشارهای مضاعف بر حنجره ایشان در دهه های گذشته بود .اما امروزه با ظهور دستگاه های صوتی در سراسر دنیا و به خصوص مزینان شاهد حضور افراد با کیفیت همین دستگاههای صوتی هستیم به برکت این دستگاهها خوانندگان بسیاری نیز ظهور کرده اند که اگر کوچکترین خللی در سیستم یا برق وارد آید خواننده می ماند و نمی تواند بخواند. کمی به این موضوع بیاندیشید که در گذشته با همین جمعیت در همین میدان چه می کرده اند. فقط تنها سکوت مردم و عدم آلودگی صوتی باعث شنیدن اصوات می شده والسلام.

در حدود نیمه دوم دهه چهل بلندگوی دستی از هیئت محترم علی اکبری کمی به مجلس رونق داده بود.بعد از آن دستگاهای لامپی نقره ای رنگ که بخاطر نبودن برق با باطری های یک ونیم ولتی به تعداد هشت عدد باطری بزرگ که جمعا دوازده ولت می شدکار می کرد بعدها باطری ماشین به کمک این سیستم صوتی آمد و با آمدن برق منطقه ای سیستم ها تغییر کرد بلندگوهای فاراتل و تقریبا صوت عاشورا در آن زمان خوب بود.کسانی مثل حسن کوشکی، سیدمحمدسیدقربان، غلامرضا کربلایی رمضانعلی، حاج عباسعلی ابراهیم ، حسین محمدی، حاج اصغر و یداله و مهدی دیمه با همان دستگاه ها مجلس را اداره و میکروفون را به سرعت از این تعزیه خوان گرفته و سریع به دست نقش مقابل می رساندند. اما بعد از انقلاب سیستم جدید اکوهای لامپی که وارد مجلس شد تعزیه خوانان راحت تر شدند. هرچند آنان بر همان روال گذشته و بنا به عادت باز هم با صدای بلند می خواندند.کم کم دستگاههای الکتریکی تمام لامپی که زمان بسیاری می خواست تا گرم شود تبدیل به نیمه لامپ ونیمه ترانزیستور شد سپس  تبدیل به الکترونیک شد و کمی بعد دیجیتال به بازار آمد و بنده به لحاظ اینکه تعمیرکار لوازم صوتی و تصویری بودم اطلاعاتی داشتم و در صورت نیاز در خدمت مجالس و محافل.

در آغاز دهه شصت آقای احمدزنده دل تلاش بسیاری داشت تاصوت مزینان ارتقاء پیدا کند  و قرار بود به لحاظ عظمت مجلس عاشورای مزینان سه دستگاه رادیویی در استان توزیع گردد که یک نقطه آن مزینان بود اما مرحوم دکتر راه چمنی نماینده وقت در مجلس شورا به منطقه جوین بردندو الله اعلم! خلاصه اینکه بوق ها کنار گذاشته شد و باندهای صوتی سال به سال و میکروفون های بهتر بیشتر شد. و الحمدلله رضایت مردم و تعزیه خوانان جلب گردید.درهمین رابطه عزیزانی از نسل جدید در کنار آقای زنده دل که الحق تلاش بسیاری دارد  به کار مشغول شدند و آقای علی اصغر مزینانی علیرضا مهندس و محمدرضا محمدی باتجربه و تخصص باعث رونق صدای مزینان شدند.

در آخرین سال تعزیه که مصادف با بروز ویروس منحوس کرونا بود با همت آقای رضا محمدی و کمک خیرین با تبلیغ شاهدان این سیستم به نحو بهتری ارتقاء یافت بطوری که همه مستمعین روز قتل شهدای کربلا آنقدر از صوت راضی و خوشحال بودند که گویا چشم زخمی مجلس را بر هم زد.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۱۰
دی
۰۱

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

✍️عاشورای مزینان جدای از بحث عزاداری و تعزیه خوانی  یک آئین به یادگار مانده از اسلاف و گذشتگان ما مزینانی هاست که اگر بگوییم از اولین های اجرای این آئین در ایران است گزاف نگفته ایم چرا که نسخ به جا مانده از پیشینیان و خاطرات پدران ما از نوع تعزیه خوانی هنرمندان این رشته در مزینان خود گواه این ادعاست نسخه هایی که سینه به سینه و نسل به نسل گشته تا امروز فرزندان آنان راه پدران خود را به خوبی ادامه دهند و شاید بیش از شش قرن است که این نسخه ها یعنی از زمانی که ابن‌حسم قهستانی خوسفی که  در سال 830 خاوران نامه را سرود و یاروضة‌الشهداء نوشته کمال واعظ کاشفی سبزواری (متوفی 910) به عنوان نسخه های اولیه تعزیه خوانی  که توسط مداحان و ذاکران آل الله علیهم السلام و مقتل خوانی و در روضه خوانی از آن استفاده می کردند و می نمایند به مزینان نیز رسیده است و در تعزیه ی این دیار تاریخی نمود پیدا کرده و از دوران حکومت صفوی که زمان تحول و شکل گیری  مراسم شبیه خوانی در ایران به طور رسمی می باشد و در دوران قاجار که چند نفر از زنان دربار قاجاری به مزینان پناهنده می شوند تعزیه روز عاشورا هم رسمیت پیدا کرده و همچنان ادامه دارد.

🔹تاریخ اصلی تعزیه خوانی در سوگ شهادت امام حسین (ع) را بعضی از محققین به دوران دیلمیان پیوند می دهند ولی اغلب این محققین و تعزیه پژوهان سبک و سیاق عزاداری هماهنگ را از دوران آل بویه در قرن چهارم هجری ذکر می کنند که معزالدوله از حکام آل بویه  دستور می دهد از اول تا دهم محرم را در بغداد تعطیل کنند و به عزاداری مشغول شوند. دسته های سینه زنی و زنجیر زنی در بغداد و کم کم در شهرهای دیگر شکل می گیرد. در مراحل بعدی حول تعزیه آوازهای دسته جمعی کم شده و واقعه خوانها به تنهایی اشعار را برای مردم می خواندند و سنج و طبل آنها را همراهی می کرد. در مرحله بعدی آوازهای دسته جمعی کمتر شد و نشانه‌ها بیشتر‌ و یکی دو واقعه خوان نیز به آنان اضافه شدند‌که واقعه را برای تماشاگران نقل کرده و سنج و طبل و نوحه آن‌ها را همراهی می‌کرده است‌. چندی بعد به جای نقالان‌، شبیه چند تن از شهدا را به مردم نشان دادند که با شبیه‌سازی و نشانه‌های نزدیک به واقعیت می‌آمدند و مصائب خود را شرح می‌دادند. مرحله بعد گفت‌و‌شنید شبیه‌ها بود با هم و بعد پیدایش بازیگران‌.اما آنچه مسلم است اوج تکامل تعزیه در دوره ناصرالدین‌شاه (1264- 1313) بود. چرا که به تعزیه علاقه فراوانی داشت و ساخت تکیه دولت موجب شکوفایی این مراسم می شود و تعزیه خوانان دولتی ! زیر نظر معین البکاء به تعزیه خوانی می پرداختند...

🔹تمامی این برنامه ها نه تنها در مزینان  به فراموشی سپرده نشده بلکه پویاتر و جدی تر برگزار می شود. برگزاری مراسم عزاداری  سینه زنی و زنجیرزنی در چهار هیئت(حسینی، ابوالفضلی،علی اکبری و علی اصغری)  و بیش از 10 تکیه از اولین شب محرم ، حرکت دسته های عزاداری سینه زنی و زنجیر زنی از شب ششم در بازار مزینان با نواختن طبل و سنج های متعدد، اجرای مراسم شبیه خوانی از روز اول محرم تا روز عاشورا، مراسم دسته جمعی سینه زنی موزون با عنوان سینه ی دوره، قمه زنی در سالهای قبل، برداشتن کُتَل و عِماری و عَلَم و نعش در روز عاشورا که تداعی اجرای مراسم سوگ سیاوش در دوره ی قبل از اسلام و پس از شهادت امام شهیدان است به همراه آئین نخل گردانی نشان از تاریخی بودن آئین سوگواری در مزینان است و گاه با افزوده شدن مراسمی دیگر  مانند مراسم روز یازدهم و حرکت کاروان اسرای کربلا که یاد آور شبیه خوانی در قرن چهارم می باشد که در ابتدا  نعش هایی را به عنوان شهدای کربلا شبیه سازی می کردند و تعزیه خوانان بدون دیالوگ و تنها به نقل خوانی اکتفا می کردند در روز یازدهم نیز جمعی از جوانان  مزینانی با همراهی هنرمندان تعزیه خوان به بازسازی این واقعه بدون دیالوگ و تنها با مداحی و روایت گری یکی از مداحان می پردازند...

✍️هرچند نمود اصلی تعزیه در مزینان محرم است اما در ایام شهادت بعضی از ائمه علیهم السلام مانند امام رضا(ع)و امام علی (ع) و امام حسن (ع) مجلس شبیه خوانی در این دیار تاریخی برگزار می شود و مدتی است به همت هنرمندان مزینانی زمان حضور امام هشتم در مزینان و سرزمین مرو به صورت یک مراسم شبیه سازی می شود.

قصد ما در این نوشته ؛ تاریخ نگاری و یا تعریف و تمجید از این مراسم نیست اما برای آشنایی ذهن مخاطبان گرامی غیر مزینانی مجبوریم به این نکات اشاره کنیم تا اگر روزی خواستند به تماشای یک مجلس خوب شبیه خوانی بروند بدانند مزینان و مزینانی با آغوش باز از آن ها استقبال می کنند و هر مزینانی خود را خادم زائر شایسته ی امام شهیدش می داند و او با فراغ بال می تواند گوشه هایی از مصائب اهل بیت علیهم السلام را به تماشا بنشیند و با ریختن اشکی بر این مصیبت خاطر خود را تسلی دهد چرا که معنای اصلی تعزیه  یا تعزیت همان تسلی دادن خاطر است.

گفتیم که تعزیه خوانی مزینان تنها یک مجلس صرف شبیه خوانی نیست و از آن به عنوان یک مراسم آئینی یاد کردیم آئینی که از ابتدای محرم آغاز می شود و در روز عاشورا به اوج خود می رسد. این مراسم ماندگار حتی در دوره ی رضا خان میرپنج  که سعی می کرد به بهانه های مختلف آن را خاموش کند با شکوه خاص برگزار می شد .

سرهای به یغما رفته ای که در تعزیه ی روز اربعین به نماد سرهای شهدای کربلا بر نیزه می گردید و یا در دربار یزید نشان داده می شد و نخل چوبی که اکنون در قالب آهنی  است بر دوش صدها عاشق دلباخته حمل می شود نشان از همان دوران است که هیچ قدرتی حتی جریانات جوّی و آب و هوایی نتوانسته جلوی برگزاری تعزیه ی روز عاشورا را در مزینان بگیرد.

نقل است که یکی از فرماندهان شاهنشاهی در عاشورا مأمور می شود تا جلوی تعزیه خوانی و عزاداری مزینانی ها را بگیرد اما وقتی خود این مجلس را مشاهده می کند کلاه از سر برمی دارد و پای برهنه به دنبال نخل می دود و حتی به سمت قمه زنان می رود و قمه را از دست یکی از آنها می گیرد و چند ضربه به سرش می زند...

ذکر این خاطره خالی از لطف نیست که چند سال پیش باران از روز تاسوعا شروع به باریدن کرد و همه براین باور بودند که یا تعزیه برگزار نشود- مانند بعضی از روستاها که روز بعد به شبیه خوانی پرداختند- و یا اینکه حداقل نخل را بر دوش نگیرند چون گل و لای مسیر مزینان تا مزار امام زادگان بهمن آباد را فرا گرفته بود و عزاداران باید از میان این راه پرخطر عبور کنند . صبح زود زنده یاد حاج حسین مزینانی مسئول نخل  در جلوی درب یخدان- محل نگهداری نخل عاشورای مزینان - ایستاده بود و گفت : اجازه نمی دهم نخل را بردارید چون ممکن است سقوط کند و کسی آسیب ببیند . اما مگر می توانست حریف مردان کویربشود  کسانی که تمام وجودشان آن روز حسین (ع) بود  و او خود از شب گذشته با آنکه وضعیت جوی را دیده بود با فرزندان و بستگان و دوستانش ساعت ها به آماده سازی آن پرداخته بود. حاملان نخل بی اعتنا به فریادهای خیرخواهانه عمو حسین ، حسین گویان به داخل یخدان هجوم آورده و نخل را  بر دوش گرفتند و عجیب تر از آن فریاد ؛ یاحسین یاحسین زنها بود که زینب وار در پشت سر آنها قرار گرفتند و این نماد کعبه یا کجاوه و خیمه گاه را تا مزار همراهی کردند و هرگاه نخل در معرض سقوط از روی دوش فرزندان مزینانی قرار می گرفت فریادها و استغاثه ی این بانوان که با تمام توان "حسین" را به استمداد می طلبیدند نیروی دیگری به آنان می بخشید . موج افتادن و برجا ماندن کفش ها در گل و بی خیال که پا برهنه باید راه پر از خار و سنگ و گل را بپیمایند تصویری فراموش نشدنی بر جای گذاشت که همین واقعه توسط هنرمند توانا آقا سیدرضا مهری که هرسال به شکار لحظه ای ناب در عاشورای مزینان حاضر می شود توانست جایزه ی اول جشنواره ای را از آن خود بکند..

سال 1399و 1400تنها سالهایی بوده که ویروس منحوس کرونا داغی سخت بر دل مردم این دیار باقی گذاشت و علی رغم اصرار جوانان و بسیاری از شیفتگان مکتب حسینی اما بنا به تأکید و توصیه متولیان سلامت و بزرگان مزینان مراسم تعزیه خوانی تعطیل و به جای آن در میدان عاشورا گردهم آمدند و با رعایت شیوه نامه های بهداشتی دقایقی به عزاداری پرداختند. این قصه ی پر غصه همچنان ادامه داشت تا اینکه با سیر صعودی و شتاب تزریق واکسن توانستیم در سال 1401 شاهد برگزاری مراسم پر شور عاشورایی باشیم....

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

 

  • علی مزینانی
۱۰
دی
۰۱

💠خاطره ی خواندنی از زنده یاد عمو حاج غلامحسین مزینانی( آفاق)

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️ پر واضح است که همه ی انسانها فطرتاً شادی را دوست دارند و به کارهایی که موجب فراهم‌کردن شادی و نشاط دیگران می شود علاقه دارند و نیز از آن استقبال می کنند چرا ‌که شادبودن و شادی آفریدن امری است فطری و غریزی که در نهاد هر انسانی وجود دارد لیکن شدت وضعف دارد.

از این رو دین نجات بخش اسلام پیروانش را به مسرت زیستن توأم با نشاط تشویق و ترغیب می کند. همچنانکه پیامبر اکرم وائمه معصومین صلوات ا... علیهم همواره لبخند برچهره داشتند وبا گشاده رویی و حالتی بشاش با مردم برخوردمی کردند.
 در روایات اسلامی آمده که رسول خدا(ص)  به هنگام سخن گفتن حتی در حالت عادی و طبیعی تبسم بر لب داشتند.

در کتاب نفیس نهج الفصاحه حدیث  ۱۶۰ می خوانیم:خداوند فردی را که شوخی طبیعی می کند و در مزاح خود راستگوست مؤاخذه نمی کند.
و نیز حضرت امیر (ع) می فرماید: خوشرویی احسانی است بی هزینه  (غررالحکم و دررالکلام: حدیث  ۱۵۰۳)

اساساً مردم خونگرم مزینان از لحاظ خصوصیات اخلاقی نوعاً مردمانی خوش بزم و خوش مشرب واهل دل اند ضمن اینکه به هنگام شوخی مراقب چار چوب ها و شئونات اخلاقی هستند و سعی دارند تا از به کار بردن الفاظ بد و دور از اخلاق اجتناب کنند تا جنبه ی غیبت نداشته باشد و فضا را صرفاً به سمت و سویی بکشانند  که با بیان مطالب طنز موجب خنده وشادی و در نهایت انبساط روحی ودل بازی اطرافیان خویش شوند.

 یکی از چهره های بذله گوی مزینان که همواره سعی داشت تا دمی را غنیمت دانسته و دیگران را شاد و سرحال و قبراق کند زنده یاد« حاج غلامحسین آفاق» بود که مطالب وخاطرات طنز و خنده دار را بازگو می کرد ومهم تر ازهمه اینکه آنچه که می گفت فی البداهه بود که این خود‌نوعی هنربه شمار می رود که در کمتر اشخاصی می توان سراغ داشت مضافاً این که دراین رابطه ید طولا وتبحر فوق العاده عجیبی داشت به طوریکه زبانزد خاص و عام بود.

◀️ گفته شده که در سالهای دفاع مقدس وقتی نیروهای متجاوز بعثی برخی از شهرهای ایران را بمباران و موشک باران می کردند ومردم ناگزیر می شدند تا برای مدتی کوتاه به اماکن دور دست و خارج از بُرد موشک ونقاط ایمن از بمباران هوایی  بروند چند خانواده از اقوام آن روانشاد به مزینان می روند تا برای چند روزی مهمان وی باشند.

در یکی از این روزها در حین صبحانه خوردن که درضمن همه ی بند و بساط صبحانه از شیر و کره و پنیر و نیمرو و نان داغ و تازه آنهم در سفره ی مجهزی به وسعت طول اتاق فراهم و مهیا بوده ونیز آن مرحوم سرگرم پذیرایی پای سماور ؛ یکی از مهمانان رو می کند به حاج غلامحسین و می گوید :عمو
حاج غلامحسین : جان عمو
مهمان: در نظر دارم مشورتی با شما کنم.
حاج غلامحسین: موجب مباهات است خواهش می کنم بفرمایید.
مهمان: فکر می کنم که : چنانچه خانه و دیگر وسائل و ملزومات را در محل سکونت  بفروشیم واز این راه پول و پله ای فراهم کنیم وسکونت را به مزینان انتقال دهیم  و مثل شما از هوای سالم و پاک و آسمان صاف وتمیز و مطبوع و بدون آلودگی همچنین مواد غذایی طبیعی وارگانیک مثل شیر وکره و عسل وتخم مرغ رسمی و پنیر وماست محلی و گوشت ومرغ ونان طبیعی و.... استفاده کنیم تا معنا ومفهوم زندگی را برای چند صباحی هم که شده بهتر درک و لمس کنیم خواستم نظر مبارکتان را در این مقوله جویا شوم که آیا به صلاح می دانید یا نمی دانید؟
حاج غلامحسین:  هرچند فرمایش تان دقیقاً منطقی است اما توصیه می کنم هرگز چنین فکری را نه تنها عملی نفرمایید بلکه اساساً به مغزتان راه ندهید.
مهمان: چرا و برای چه عمو جان؟
حاج غلامحسین: آهان! جانم که شما باشید؛ این که می بینید همه چیز خدا را شکر در سفره از انواع اطعمه و اشربه و همین گونه شام وناهار مفصل ومیوه های رنگارنگ ودیگر تنقلات و نعمات موجود‌ و فراهم است گمان نکنید که در طول سال  این بند و بساط بر همین منوال است و نیز روزگار بر وفق مراد بلکه تمام این اوضاع و احوال فعلی که مشاهده می فرمایید از شما چه پنهان که از طریق قرض و قوله فراهم وتدارک دیده شده وبه محض اینکه شما گرامیان تشریف ببرید به محل سکونت تان نا گزیرم تا بیلم را روی دوشم بگذارم و در صحرا از صبح تا شب خون و عرقم یکی شود تا آیا پس ازگذشت ۶ ماه کار وتلاش شبانه روزی موفق شوم قرضم را ادا کنم یا موفق نشوم..

به عبارت بهتر؛ عموجانم الهی تصدقت گردم و الهی فدااایت شوم: واقعیت امر این است که در حال حاضر صدام لعنتی بمب ها و موشک ها را تو خانه ی من  و روی سر من اِنداخته نِه شهر و خَنِه ی شما !!! آره عزیز دلوم؛ قربونت رِوُم الهی ور دورت بِگردوم الهی😄

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی