مزینان شناسی :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۱۷۷ مطلب با موضوع «مزینان شناسی» ثبت شده است

۱۷
آذر
۹۱

ازحدیره تا باغستان

ره آورد سفربه مزینان

بخش  دوازدهم

مزینان دراعصار مختلف ، خاستگاه دانشمندان واندیشمندان بزرگی بوده که درعلم وادب وشعر وشعور  سرآمدبزرگان آن دوران بوده اند وهمیشه این خطه ی عالم پرور مرکز کانون نگاه عالمان دین وبزرگان معرفت بوده است چنان که صاحب کتاب بیهق، بخشی از کتا ب خویش را به مزینان معطوف داشته واز حاکمان و عالمان و اوضاع دینی واقتصادی آن سخنها گفته است .او یعنی ابوالحسن علی بن زید بیهقی معروف بابن فندق، مزینانی هارا مردمانی هنرمند وبا مروت می داند و درمعرفی بیت حکام مزینان می گوید: " ابوعلی الحسن بن عباس مروزی بود که درمزینان متوطن شد وسلطان محمود سبکتکین ریاست مزینان بوی داد بنیابت خواجه رئیس صاحب دیوان خراسان ابوالفضل سوری المعتز ، واولاد اوحکام ربع بودند ، مردمانی هنرمند وبامروت"

درادامه فصل بیت حکام مزینان ، بیهقی از قاضیان وراویان حدیثش  یادمی کند که روزگاری در مزینان متوطن شده اند و به کار قضاوت مشغول بوده اند ازجمله الحاکم ابوالعلاء صاعدبن محمد الحنیفی که هم قاضی بوده وهم محدث وجد اومسعود بن شعیب بن محمدبن جعفر الحنیفی نیز که از علما و روات احادیث بوده ودرجایی دیگر ازادیبانش می گوید که سرآمد شاعران عصر بوده اند"الادیب ابوسعد اسعد بن محمد المزینانی ، اورا ادیب ابوسعد المزینانی گفتند، ادیبی فاضل ومخرج بود ، ازمنظوم او این ابیات است که امام محمد بن حمویه را گوید:

یا صاحب الدیران زمت جمالکم              بجانب الجزع من جرعاء وادیها

بلغ سلامی الی الذلفاء من حرض           و انشدیها قریضا  قاله فیها...

علامه علی اکبردهخدا که عمری را برای احیای زبان پارسی تلاش و مجاهدت نموده وتوانسته درمدت حیات مبارکش آثار ارزنده ای را برجای بگذارد در توضیح  واژه ی مزینان با اشاره به کتاب " الانساب سمعانی "  درلغتنامه اش آورده است :" مزینان شهری است در خراسان ، وسپس به  این شاعر مزینانی  اشاره می کند که سوزنی درتضمین اشعار او گفته : 

  چونین قصیده گفت مزینانی ادیب             اندرحق امیر اسماعیل گیلکی...

  هست این جواب شعرمزینانی آنکه گفت       یارب چه دلربای وفریبنده کودکی...          

 اگر بخواهم از آنانی که درباره مزینانم سخن گفته اند بگویم ونقل خاطرات آنها را بنمایم به یقین مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد و باید در گوشه ای بنشینم و ساعتها وقت را به نوشتن بگذرانم که این خود حدیثی است مفصل ودراین مجمل نمی گنجد وتنها بسنده می کنم به همین همولایتی خودمان ابن فندق که درنه قرن پیش یعنی نهصد سال قبل حق مطلب را ادا نموده وآنچه را بوده به ثبت رسانده وای کاش متولیان امور یک بار به این کتاب سری بزنند تا ببینند بیهق وبیهقیان واقعی کیانند ومزینان جایگاهش درکجا باید باشد !

یادش بخیر زمانی که  مرحوم علامه محمد تقی شریعتی مزینانی پس از ایامی به مزینان آمد وما از همین ارگ ریگی  به دنبالش دویدیم و درحمایت از او و نوه اش احسان؛ شریعتی زاده ای که انتظار داریم علی وار رسالت پدرش را بردوش بگیرد، می گفتیم : شریعتی شریعتی حمایتت می کنیم . وجوانان ما با اشتیاق  می خواستند حتی ماشین استاد را بر روی دست بلند کنند . وآن بزرگوار درمسجد جامع سخنرانی کرد و از اینکه پس از سالیان دراز گام در وطن نهاده اشک شوق می ریخت  واز مردم عذر خواهی کرد وگفت: نام شریعتی درقبل وبعد از انقلاب جز ضرر برای مزینان چیزی نداشته است !

گویی استاد در چهره ِی مردم کویر خستگی رنج ایام را می دید و در همان نگاه اول درد محرومیت را احساس می نمود وقتی به دیوارها وخیابانها وکوچه های خاکی نظاره کرد که هیچ فرقی ندارد با وقتی که او کوله بار سفرش را ، نه، تمامی زندگیش را، بر روی درشکه ای گذاشت و به سوی مشهد رهسپار شد ؛ همان غبار فقر برسر و روی مزینان و مزینانی می بارد . من آن زمان تنها به سیمای این پیر فرزانه نگاه می کردم که چه آرام ومحجوبانه سخن می گوید ودرتحیر بودم که او دلش برای یک مشت خاک تنگ شده است و شاید اگر مردم اینجا نبودند دلش می خواست بر دیوارهای گلی بوسه بزند نمی دانم ، شاید درخلوت چنین کرده باشد .او آمده بود تا بماند وشنیدم  زمانی که به دنبالش آمدند تا او را به مشهد برگردانند دلتنگ بود و می گریست ...

حالا دیگر دلتنگی استاد را می فهمم چون خود که پس از روزها زیستن درغربت ، هرگاه به مزینان می آیم وقتی می خواهم برگردم بغض گلویم را می فشارد وتا دقایقی نمی توانم حرف بزنم و این حالت را دیگر رفقا نیز برایم باز گو کرده اند .

به بیهقی برگردم که  در جایی دیگر وی از ربع مزینان می نویسد که در زمان نگاشتن اوراق زرین تاریخش یعنی قرن ششم هجری، مزینان یکی از بخشهای مهم بیهق و همین سبزوار فعلی خودمان که قرار بود در تقسیمات کشوری جدید، استانی شود از چهارگانه ی خراسان وبه دلیل نداشتن لابی ومسئولی حرف زن در دوایر دولتی و وزارتی، این حق مسلم را به جایی دادند که از سبزوار ما کوچکتر بود.بگذریم که اگر سخن دراین باره بیشتر بگویم شاید همین یک لقمه نان را هم برما حرام نمایند اصلا مارا چه به این حرفها وکلاه خودمان را محکم بچسبیم که باد نبرد ! یک بچه دهاتی می خواهد حقی را بستاند! تو سرزمین خود را باش که با تمامی قدمتش هنوز درپس وزارت کشور و نهاد ریاست جمهوری و استانداری خراسان رضوی نامه ی شهریتش مفقود است وکسی نمی داند آخر دستور صادر شده از سوی بالا ترین مرجع حکومتی چه شد! ونمایندگان سبزوار در نطق قبل وپیش از دستورشان یادشان رفته که روزی روزگاری مزینانی ها هم برایشان رأی به صندوق انداخته اند و وعده هایی به سوختگان کویر داده اند، بگذریم.

وابن فندق درباره ربع مزینان می نویسد:"دهم ربع مزینان  واین مزینان بود ، وایان ، وکموزد، وداورزن ،و صدخرو ، وبهمن آباد ، ومهر – که آنجا مزارع اقلام بحری باشد وماشدان ، وسویز ، وغیر آن

وباز در فصل غرایب وچیزها که از بیهق خیزد که درآن منفرد است  در باره ی هنر مردمان این دیار می نویسد:" اندر حدود مزینان جامه ی حریر بافند بغایت نیکو که در نواحی نیشابور نبافند"

درهمین فصل غرایب ، بیهقی از مزینان و بهمن آباد محلی برای برپایی نماز جمعه یاد می کند و می نویسد: " درین ناحیت در پانزده موضع نماز جمعه رفتی و خطبه : دیه جلین، قصبه سبزوار ، خسروجرد ، کسکن ، سدیر ، کراب ، باشتین ، نامن ، دیوره ، چشم (چشام) ، خسروجرد ، مزینان ، بهمناباد، فریومد ، ده بیشین ، اکنون در هشت موضع میرود.

 بعضی چنان که پیشتر گفتم ؛ مزینان را زادگاه مرزداران وغیور مردان می دانند و می گویند اینجا دیار مرزبانان است و به خاطر مقاومت درمقابل یاغیان وکشتن افرادی از آنان و آنگاه آویختن سر آنها درچهار دروازه ی ورودی مزینان نام آن را دیار مرزبانان گذاشتند و شاید بی ربط نگفته باشند چرا که باز صاحب کتاب تاریخ بیهق در فصل وقایعی که درقدیم اتفاق افتاده از واقعه ای می نویسد که درمزینان  رخ داده است و آن هم زمان حکومت سامانیان:" در ایام ملوک سامانیان عاملی بود قصبه را از قصبه ی مزینان ، اورا ابو سعیدک خواندندی ،واز ندمای امیر حمید بود ، وچون با ناحیت آمد متولی عمل بود ، ومردم از وی به رنج وبلا بودند ، ودرتمهید قواعد ظلم بهمه غایتی می رسید ، شبی در دیه خفته بود ، جوانان روستا شبیخون کردند واورا بدار آخرت فرستادند. واین سیم ابوسعید بود از عمال که دربیهق کشته آمد"

یادآوری تمامی این خوانده هایی که سالها پیش مرا به اشتیاق دانستن از تاریخ زادگاهم و مردمان غیورش روزها را در تورق ونگریستن به کتب بسیار وغور در سفرنامه ها وتواریخ بیهق وغیر بیهقی و سلاطینی که در مسیر رفتن به زیارت امام هشتم (ع) وروز نوشته های سیاحان وگردشگرانی که درمسیر راه ابریشم گذری به مزینان داشته اند وادارم می نماید که گام در راه گذارم و از میدان قتلگاه جدا شوم وبا عبور از پشت قلعه وشرحاش که اکنون مسیر رفت و آمد غنی آبادیها وکلاته مزینانی هاست و همچنین کویر نشینانی که معروف به اودوغی * هستند ورنج کویرنشینی آنها را مجبور ساخته تا رضا آباد را رها نمایند و به مزینان پناه بیاورند و خانه وکاشانه ای نو بنا سازند و آرام آرام جزئی از مزینان شده و می شوند .مزینانی ها که خود مردمانی خونگرم ونوع دوست هستند بی هیچ مزاحمتی و بلکه با آغوش باز این مردم مهاجر را پذیرفتند و در کنار خویش جای دادند ؛ با گذر از کنا ر آسیاب ملایی که سالهاست گندم وجو کشاورزان و دهقانان مزینانی را آرد می کند تا اونیز در تاریخ و نام مزینان شریک باشد چون در نگاشته های قبلی گفتم که یکی دیگر از وجه تسمیه ی نام مزینان ،مزه ی نان آن است .همچنان که سمنان به خاطر سمی شدن نانش آن را سم +نان گفته اند، مزینان را به دلیل خوشمزه بودن نانش مزه ی نان نامیده اند که ما خود درگویشمان مصوت آ را حذف می کنیم ومی گوییم میزینو. والبته بی ارتباط شاید نباشد چون  یاد ایامی که با دوستان وهمقطاران خویش به پشت گردنه می رفتیم و بغل بغل هیزم می زدیم و به خانه می آوردیم و مادرانمان دررنج گرمای طاقت فرسا در حالی که صورت ماهشان درآتش تنور گر* می گرفت با عشق برای قوت لایموت فرندانشان نانی می پختند که یک بغل بود و ما هنوز هم که به مزینان می رویم از آنان که رنج ایام کمر شان را خمیده و برپیشانیشان چین فراوان افکنده وگرد پیری بر صورتشان نشانده می خواهیم که برایمان نان کاک کنند .خنده دار است اگر بگویم هر مزینانی با ماشین مدل بالا که به تهران می آید چون صندوق آن را باز می کند کیسه ی نان کاک و دبه های قاتق از آن بیرون می آورد و جالب تر آنکه ترید کردن این نانها در اشکنه ای که با همین قاتق توسط کدبانوهایی که حالا به جای بله می گویند: آره و به فرزندانشان یاد می دهند که تهرانی حرف بزنند؛ از مرغ وفسنجان بیشتر برایشان لذت دارد و به خصوص اگر فلفل قرمز و زیره هم از مزینان آورده باشند و چاشنی غذایشان نمایند واضافه کنید گوجه ویا گردویی که باز سوغات سفری بوده که به مزینان داشته اند و باز  از همه لذت بخش تر وقتی است که چند بانوی مزینانی درمحله ای گردهم می آیند و با اجاری که از صحرا جمع کرده اند وآردی که ترجیح می دهند از مزینان بیاورند چرشویی* که این هم سوغات مادرانشان بوده وبا پینه های * بسیار به هم وصل کرده اند ، را پهن نمایند سپس خمیری آماده کنند که اگر توان داشته وماشینشان جا داشته با شد دوست دارند دبه ای آب هم از سراو میزینو * بیاورند وبا خورد کردن اجار* وسبست * وبلغست سفیده وخله خلونجه وریش بز* و بالشتک کردن خمیر  و ریختن در دیگی که بر روی اجاق گذاشته اند که گاه همین غذا که معروف است به آش علفی چندین ساعت طول می کشد ولی تمامی خاطرات دوران کودکی ونوجوانی زنان در زمان درست شدن این آش بیان می شود و بسیاری از دختران درخانه مانده ودم بخت در همان ساعت عروس می شوند و پته ی بسیاری از شوهران روی آب ریخته می شود وخلاصه فرقی نمی کند که چند سال است درتهران زندگی می کنند باید با همان رسم ورسوم گذشته ی خویش نه با قاشق که با دست، سرلگنی بخورند آن هم با همان فلفل قرمز و تند مزینانی که گاه صدای لیزجشان تا چندین خانه شنیده می شود ولی لذتش به همین زبان سوختن وآب راه افتادن از بینی وچشم است هر چه بیشتر دهانشان بسوزد بیشتر لذت می برند. بعداز آنکه حسابی خوردند وسوختند وسیر شدند می گویند: هی ننه بترکیوم هنز دلم مخه بو خروم*



       

راهم را به سمت خیابان اصلی ادامه می دهم و از این کوچه که من در نوجوانی از آن به عنوان کوچه ی سرچشمه یاد می کردم ودر نامه هایم به همین نشانی می نوشتم به سمت خیابان اصلی و درامتداد دیوار ارگ ریگی  که روزگاری برگرداگرد مزینان کشیده شده بود ویکی از درواز ه های اصلی مزینان محسوب می شود ، حرکت می کنم. در قدیم مزینان درحصار این دیوار بزرگ که نقل است درهنگام ساختنش بر روی آن اسب وگاری راه می برده اند محصور بوده و چندین  دروازه ه ی ورودی داشته است سه ، چهار یا شش نمی دانم ولی سالها پیش یکی از پیر زنهای مهربان که ما او را زن عمی * می گفتیم این شعر را برایم می خواند :

مزینون خراب آوازه دارد   دوازده برج وشش دروازه دارد

 معنای خراب را  نمی دانم شاید به خاطر دل شیدایی بوده که آن را خراب آباد می نامد واز دلتنگی ودوری وطن باشد یا آنکه برای جور کردن وزن شعر، سازنده اش این کلمه را  به کار برده است.هرچه هست حکایت غریبی را در پس معنایی آن دارد که شاعر این ایهام را استفاده نموده است.

 در سمت چپ کوچه پست وتلگراف مزینان  ودر سوی دیگر مدرسه و دبستان شیخ قربانعلی شریعتی قرار دارد جایی که دوران ابتدایی را در آنجا گذراندم .  

                                                         وادامه دارد...

* گر : آتش ، قرمز شدن

* اودوغی : آب دوغ

* چرشو : چادر شب

* پینه :  وصله

* میزینو: مزینان

*  اجار : به فتح الف نوعی علف شبیه به تره

* سبست : یونجه ، شبدر

* بلغست وخله خلونجه وریش بز: نوعی علفهای خودرو که درمزینان می روید وبرای آش استفاده می کنند

* زن عمی : زن عمو

  • علی مزینانی
۱۵
آذر
۹۱

ازحدیره تا باغستان

ره آورد سفربه مزینان

بخش یازدهم

سوگواران حسینی به دودسته واکنون زنها نیز پشت سرمردان حرکت می کنند وآنها هم دسته ای دیگرتشکیل می دهند واشعار مناسب شام غریبان را می خوانند دسته ی اول به مکانی تاریک پناه می برند ومی خوانند:

خیمه ها می سوزد و شمع شب تار عزاست      کربلا ماتم سراست کربلا ماتم سراست

دسته ی دوم نیز با پناه گرفتن درخرابه ویا گوشه ای تاریک برزمین می نشینند وجواب می دهند:

مجمع پیغمبران درکربلای پر بلاست             کربلا ماتم سراست کربلا ماتم سراست

سپس آهنگ آن تغییر می کند وبا هر بیتی نام حسین (ع) به صورت همخوانی برده می شود

دسته ی اول :

یتیمی دردبی درمان یتیمی              یتیمی خاری دوران یتیمی  وای حسین جان

دسته ی دوم:

الهی طفل و بی بابا نباشد             اگر باشد دراین دنیا  نباشد وای حسین جان

دسته ی اول :

اگردست پدرمی بود به دستم            چرا من درخرابه می نشستم وای حسین جان

دسته ی دوم :

اگر می بود و عباس  عمویم              نمی زد شمر دون سیلی به رویم وای حسین جان

دسته ی اول :

عجب مهمان نوازی کرده خولی           تنورت داده جا منزل مبارک  وای حسین جان

دسته ی دوم :

بیا خاکستر رویت  بشویم                  به آب دیدگان منزل مبارک وای حسین جان

دسته ی اول :

حسین سرجدا منزل مبارک                قتیل اشقیا منزل مبارک  وای حسین جان

دسته ی دوم :

شنیدم قاسمت کرده عروسی            به دشت کربلا منزل مبارک وای حسین جان

 

آنها به همین ترتیب و با آهنگ و نظمی خاص زمزمه می کنند و پس از رفتن به هیئات حسینی (ع) و ابوالفضلی (ع)که نوعی دعوت از آنها می باشد برای حضور و همراهی شام غریبان ؛ با عبور از بازار و تغییر مسیر به سمت خیابان شرکت ؛  از همان راهی که مرا به میدان قتلگاه کشانده و اکنون تمامی این رویدادها را بر روی کاغذ سفید ثبت می نمایم ،  و پس از آنکه وارد این میدان که یک روز کامل را شاهد تعزیه خوانی و سوگواری عاشوراییان بوده  می شوند گردهم می آیند و نوحه خوانی می کنند و روحانیت همراه که نام شیخ رضا اسلامی دراین مجلس دیگر حالت رسمی پیدا کرده با روضه خوانی ومصیبت خوانی مجلس را به پایان می رساند.

و دوباره صبحی دیگر فرا می رسد و مدت دو سال است که یازدهم محرم به یاد بی بی زینب (س) ومظلومیت  اهلبیت عصمت و طهارت که فرزندان و پدران و همسرانشان را در سرزمین پربلا ازدست داده اند و شاهد تاخت اسبان بربدن آنها و لگدمال شدن سم ستوران بوده اند ؛ مزینانیها نیز حرکت کاروان  اسرا را باز سازی می نمایند که در این میان همت جوانان و نوجوانان کانون فرهنگی هنری زینبیه ستودنی است که با عشق و علاقه ای خاص برای انجام این مراسم تلاش می نمایند و اکنون مورد استقبال ویژه ی شرکت کنندگان درتعزیه روز عاشورا واقع شده وسعی می نمایند تا روز یازدهم را درمزینان بمانند وبعد از آن به سوی محل سکونتشان  حرکت کنند.

شبیه سازی این واقعه جانسوز همراه است با حرکت شتران و درمسیرکتک زدن اسرا باتازیانه  توسط گروه مخالف خوان و برنیزه کردن سر شهدا و آنگاه فریاد بانوان مزینانی که مزنه ، مزو *ومزنید را با صدا ی بلند شیون می کنند گویی همان و.اقعه را شاهدند. این مراسم پیش از این ودر زمانی که تعزیه خوانان بزرگی همچون عباسعلی صدیقی ومحمد شمشیری وجعفری ومحمد صدیقی وحسین ملاحسن وکربلایی عبدالله محمدی و... زنده بودندبا عنوان بازار شام درتکیه ی  بالا  اجرا  می شد که سرهای شهدا به دربار یزید برده می شد ودر آن مراسم عباسعلی صدیقی به زبان بیگانه که اگر اشتباه نکنم انگلیسی کلماتی را بر زبان می راند که برای ما مزینانیها جالب توجه بود. بماند از اینکه چه می گفت وچه می شنیدیم فقط جالب بود که اوبه این زبان مسلط است وصحبت می کند . آن سرها که دراربعین مزینان نیز به نمایش درمی آمد  به اعتقاد تعزیه خوانها عتیقه وخودشان نمی دانند جنسش از چی بوده وقدمت بسیار طولانی داشته، مفقود شده است وکسی نفهمید چگونه وچرا !

ده روز پس از عاشورا یعنی دربیستم محرم دوباره تعزیه ی اول با نام عاشورای بچه ها ویا دهه ی دوم در مزینان برگزار می شود. گرچه نام این  تعزیه خوانی دربین مزینانی ها معروف به عاشورای بچه هاست ودلیل آن هم شروع این مراسم توسط نوجوانان علاقمندی بوده که دوست داشته اند تعزیه خوانی کنند ولی به خاطر سنشان ویا تعداد تعزیه خوان بی شمار ویا ارثی بودن بعضی از نقشها که خود دارای حسن و دربعضی از مواقع برآ ن انتقادی وارد است نمی توانسته اند درعاشورای بزرگ مزینان نقشی ایفا نمایند برآن شدند تا خود عاشورایی دیگر بیافرینند که موفق هم شدند واکنون این عاشورا یکی از مراسم های رسمی مزینان است ودر هر سال به صورت منظم چه درروز تعطیلی باشد ویا غیر آن در تابستان وزمستان با حضور خوب عزاداران که باز از تهران رهسپار مزینان می شوند برگزار می گردد واکنون تمامی آن نوجوانان خود دارای فرزندانی هستند که راه پدرانشان را ادامه می دهند بعضی از آنها وارد تعزیه خوانی دهه ی اول شدند وجای خودرا مستحکم کردند وبعضی دیگر مانند حاج حبیب حسینعلی که نقش بسیار زیادی در برگزار ی این مراسم داشت وگاه از سرمایه خود که به کدیمین به دست آورده بود برای آن هزینه می کرد ویا مانند شیخ علی متقی* که در راه تبلیغ دین جانش را فدا کرد و یا شهید محمد روس که ایفاگر نقش امام حسین (ع) بود و اگر دروالفجر هشت شهید نمی شد اکنون او شاید نقش امام را درتعزیه ی اول اجرا می کرد  و دیگر بزرگانی که من نامشان را به خاطر ندارم ، از دنیا رخت بربسته اند.

دهه ی دومی ها برای خود نخلی دارند که از نخل اصلی مزینان کوچک تر وسبک تر  و به راحتی قابل حمل است و درمقابل خانه ی شهیدان علی ، محمد و حسین شهیدی  و به همت پدر و مادر و زنان همسایه تزیین می شود .و با حضور خیل عزاداران که باز هیئت غنی آبادیها، آنها را همراهی می نمایند  و سپس تعزیه خوانان که با همان شکل دهه ی اول سوار براسب شده اند به سمت مزار شهدا حرکت می کنند و با توقفی کوتاه دربهشت علی (ع) با عبور از پل چپرخنه راهی همین میدان قتلگاه می شوند ودوباره باز تعزیه ای با شکوه و طولانی که از صبح تا شب نقشهای حر ، ابوالفضل (ع)، علی اکبر(ع)، قاسم بن الحسن(ع)، وهب و اگر وقت باشد شوذب وعابس ودرویش وشیر غران و...  درآن خوانده واجرا می شود. و این نه فقط یک مجلس صرف تعزیه خوانی است که تجلی عشق و ارادت مزینانیها وتعصب آنها به عزاداری ائمه(ع) است که به هر بهانه ای می خواهند یاد و نام آنها را گرامی بدارند و برایشان اشک بریزند و این تعصب را می توان درتعداد شهدای آنها دید که مزینان را از دیگر مناطق محروم خراسان متمایز کرده است؛ کویریانی که بیش از هفتاد شهید و دهها ایثارگر را درجنگ تحمیلی تقدیم کرده اند وافتخارشان این است که اولین شهید منطقه سبزوار را این دیار دارد و یا شهید بزرگ انقلاب منتسب به آنان است ، دکتر علی شریعتی مزینانی که افتخارش مزینانی بودنش و است و کویر مزینان ، روستا زاده ای که پدرانش همه از بزرگان علم وادبند وچون نگینی در دل انگشتری می  درخشند :" روستای محبوب من ! مزینان ! ای گرسنه ژنده پوش مغموم که بر حاشیه خشک و تشنه کویر افتاده ‏ای ، ای نجیب ‏زاده بزرگواری که قربانی ستم ایّامی و رنجور فقر و محکوم ویرانی و فراموشی و شرف تبار و شکوه تاریخت مستمندی را بر تو روا نمی‏ دارد
ای کوه و کویر و اَرگ و بازار و مدرسه و رِباط و سرچشمه و قبرستانی که همه از اجداد من سخن می‏ گویید و یادگار عصمت اعصارید ،..
. و تو ای* مسینان ! ای نام اهورایی که از بزرگی عصر مزداپرستی حکایت می‏ کنی و اکنون ، پیران شکسته و زنان چشم به راه و کودکان بی ‏پناهی را در خود داری که پدران ، شوهران و پسران‏شان به جستجوی نان ، تو را که تهیدست مانده ‏ای ترک کرده‏ اند . چقدر شما را دوست می‏ داشتم و شما می ‏دانید که علی رغم زندگی ، چه تعصّبی داشتم که یک روستایی راستین بمانم و به شما وفادار باشم . [ دکتر علی شریعتی ، مجموعه آثار 35 ، بخش 1 ،انتشارات آگاه ، چاپ دوم ، 1372 ، ص 437 [

                                          وادامه دارد...

مزنه ، مزو : به فتح میم وکسر نون نزنید، نزن

متقی : محمد تقی

  • علی مزینانی
۰۲
آذر
۹۱

   ازحدیره تا باغستان

ره آورد سفربه مزینان

 

بخش دهم

عده ای گهواره ی علی اصغر(ع) را بردوش دارند که نوجوانی همان تندیس پارچه ای را که شب قبل توسط زنان درخانه حیدری آماده شده بود ، بر روی دست بالا می برد ومی گوید: لای لای ای اصغر شیرین زبانم...

وقتی جمعیت به قبرستان مزینان می رسد ،بستگان امواتی که به تازگی درگذشته اند برسرمزارشان حاضرمی شوند وچون آنها دراین مراسم نیستند وجایشان را خالی می بینند به یادشان گریه وزاری می کنند اما زود از قبردل می کنند وبه دنبال نخل می دوند تا ازقافله عقب نمانند.

نمی دانم چه نیرویی این یکپارچه آهن را به جلو می برد وشاید اگر غیراز عاشورا باشد صدها جوان نتوانند دراین مسیر آن را حمل کنند اما در این صبح عاشورا نخل درمیان یا حسین یاحسین زن و مرد در راه ابریشم با سرعت به سمت مزار بهمن آباد حرکت می کند وکافی است لحظه ای از آن عقب بمانی دیگر نمی توان جبران کرد مگرآنکه ازمیان مزارع کشاورزان میانبر بزنی وخود را به مزار برسانی.

قبل از رسیدن مزینانیها ، عزاداران بهمن آبادی به مزار آمده اند و پس از طواف یک دوره ای نخل مزینان برگرداگرد مزار فرزندان امام موسی کاظم (ع) هیئات مزینان و بهمن آباد درگوشه ای اجتماع می کنند و دو نفر از مداحان به نمایندگی ازدیگر مداحان منطقه که معمولا تعزیه خوان بهمن آبادی درابتدا نوحه ای می خواند و پس از آن پیرغلام اهلبیت قربانعلی عسکری مزینانی ایها القوم حسینم  و یا بحرالطویل دیگری را می خواند طبالها وسنج زنان هردو منطقه نیز متحد؛ شوروحال خاصی به مراسم می دهند. آنگاه حمید صدیقی ایفاگر نقش امام حسین (ع) دستورحرکت را صادر می کند درحقیقت این مکان  تداعی کننده یکی ازمنازلی است که قافله کربلا درآنجا استراحت نموده اند وسپس به سمت نینوا حرکت می نمایند. خوب که نگاه می کنی همه ،حتی آنها که از دیگر شهرها آمده اند ومیهمان هستند دراین مراسم شریکند ونقشی برعهده دارند. یکی نخل حمل می کند یکی شیرغران وساربان وگهواره علی اصغر را برمی دارد ودیگری بلندگو برداشته ونوحه می خوانذوجمعی طبل وسنج می زنند وآنان که وسیله ای ندارند سنگهارا از مسیر راه جمع می کنند که زیر پای عزاداران که بعضی از آنها پابرهنه هستند نرود.

تا چند سال پیش بسیاری از جوانان مزینانی وبهمن آبادی و سویزی طی مراسمی درمزار قمه برسر می زدند اما اکنون  بنا به فرموده ی مراجع مبنی بر جایز نبودن این عمل آن هم به خاطر سوء استفاده ی غربیان!  فقط کفن می پوشند وهمراه  دیگر مردم  حسین حسین می گویند وعزاداری می کنند

 با حرکت نخل، عزاداران بهمن آبادی هیئت مزینان را بدرقه می نمایند وسینه زنان می گویند:

 رفتید وخوش آمدید عزیزان           اجرهمه با شاه شهیدان

ویا می گویند:

به سلامت بروید اهل عزا    زعزای پسر شیرخدا

مزینانیها نیز درجواب پاسخ می دهند: 

مادعا گفتیم ورفتیم ازسرصدق وصفا     بعد ازاین جان شما جان شهید کربلا

نخل وکاروان تعزیه خوانها و علمداران با حسین حسین گویان عزاداران به سمت مزینان حرکت می کنند وپس از آن عزادارن سویز به سمت مزارروانه می شوند وتا مطمئن نشده اند که مزارخالی شده ومزینانیها از آنجا خارج شده اند آنها واردمزارنمی شوند .واین به علت درگیری لفظی جوانان دومنطقه درسالهای دوربوده که ازآن پس روسای هیئات تصمیم گرفتند به خاط آنکه دوباره مشکلی پیش نیاید باکمی تاخیر آنها به مزاربیایند البته ارتیاط مزینانیها با سویزیها همیشه حسنه بوده ونوجوانان سویزی درمدارس مزینان تحصیل می نمایند.دوتن از بهترین دوستان من داوود واصغر سویزی  از این روستا بودند که درعملیات والفجر هشت به فیض شهادت نائل آمدند. داوود بچه یتیمی بود که پدرنداشت اما دردامان مادر ی مذهبی پرورش یافته بود  وهنوزبه سن  جوانی نرسیده بود راه سرخ شهادت را انتخاب کرد .به خاطر سن کمش او را ثبت نام نمی کردند اما به قول خودش چریک بازی درآورد وبالاخره به جبهه رسید وبا همسنگرش علی اصغر فتح الله  در آبهای اروند شربت شهادت نوشید.. هنوز هم بسیاری از دوستان من که دردوران تحصیل با هم در یک مدرسه درس می خواندیم از همین روستاهای مجاور مزینان هستندکه هرچند به دلیل گردش ایام ومشغله کاری هرکدام به سویی کشانده شده ایم اما  محرم که می رسد درعزای امام حسین (ع) دیدارها تازه می شود چون آنها هم مثل ما محرم را درزادگاهشان درک می نمایند.

نخل این بار باید از سمت شمالی مزینان  حرکت کند تا خانه های  تمامی مزینانیها  از آن متبرک شود .کسی حق ندارد مسیر آن را تغییر دهد حتی اگر بخواهند راه را کوتاهتر نمایند چون این سنتی بوده که پدران آنها نیز برآن اعتقاد بوده اند .نقل است که در عاشورای یک سال شاید چهل پنجاه سال پیش نخل را از راهی دیگر به میدان قتلگاه بردند ودرهمان روز اتفاق بدی افتاد ویک نفر کشته می شود واین موضوع را مرتبط با آن می دانند وپس از آن بالاییها هم قسم می شوند که دیگر نگذارند مسیر نخل تغییر کند.

چه این ماجرا  راست باشد یا ساختگی به هرروی نخل باید ازسمت جاده ی بهمن آباد واز مقابل خانه شریعتی وارد مزینان شود وآنگاه با طی مسافتی از کوچه سرچشمه که روزگارانی ارگ مزینان می نامیدند وچشمه ای آب خنک وزلال از زیرزمینش می جوشید ، می گذرد وبا عبور ازمیان این کوچه،  نخل ازمبدأ تامقصد برگرداگرد مزینان چرخیده است و همه جا متبرک کرده است البته باز که دقت می کنی در این حرکت وچرخش نخل تفکری عمیق نهفته وبی ربط نیست اگر بگوییم در این یک روز تمامی واقعه کربلا یعنی از حرکت امام حسین (ع) که حج را نیمه تمام رها کرد وتا شهادتش وشام غریبانش همه دراین روز درمزینان باز سازی می شود.لحظه ی حرکت نخل ازمیدان امام حسین (ع) همان حج ناتمام است چون اکنون که  می اندیشم می بینم که هیئات چندین بار برگرد نخل می چرخند وپس از آن به سمت مزار راه می افتند.

درمسیر ورود نخل به درخانه ها زنها با دود کردن اسپند به استقبال آن می روند و بعضی نیز باپخش نان وکیک وشیروچای از عزاداران پذیرایی می نمایند.

سرانجام هیئات عزاداری به میدان قتلگاه می رسند جایی که من اکنون ایستاده ام ونظاره گر جوانانی هستم که پس از قرار گرفتن نخل در جایگاه سربر آن می گذارند وگریه می کنندوپس ازآن  مادران وخواهران و دیگربستگانشان به سراغشان می آیند وشانه های آنها را  غرقه بوسه می نمایند.

تعزیه با وارد شدن قافله امام حسین (ع) شروع می شود وبا دستور امام ، مردم عزادارمیدان را خالی می کنند و پس از آن معین البکا ءکه درحال حاضر محمد شریفی  است ودرحقیقت کارگردان هنری  این نمایش آئینی است ، میکروفون را به دست می گیرد وچند دقیقه ای صحبت می کند وتذکر لازم را به تعزیه خوان ومیهمان ومیزبان ودست اندرکاران می دهد سپس با ورود حر و لشکریانش تعزیه آغاز می شود .

تاغروب عاشورا  تعزیه خوانها تعزیه حضرت ابوالفضل (ع)، علی اکبر ، قاسم ، شوذب وعابس ، وهب، درویش ، قیس ، عبدالله بن حسن و علی اصغر(ع) واگر وقت باشد همانند تابستان که روزهایش بلندتراست نقش فاطمه صغری (س) را اجرا می نمایند.

در زمان شهادت حضرت علی اکبر(ع) تمثال بیش از پنجاه شهید مزینانی توسط بستگانشان وبا همکاری پایگاه بسیج شهدای مزینان  وارد میدان می شود تا ازشهدای کربلای ایران هم یادی شود .

درغروب عاشورا واقعه ی شهادت حضرت علی اصغر(ع) یکی از صحنه های ماندگار این تعزیه است .حتی ایفا گر نقش ابن سعد که مرحوم حبیب حسین علی آن را اجرا می کرد وامسال  جایش خالی است؛گریه می کند ودستور تیربر حلقوم این شیرخواره می دهد. 

پس ازنمایش موفق سریال مختارنامه، نوای لالایی تیتراژ پایانی آن درهنگام شهادت علی اصغر (ع) پخش می شود واین نیز به خاطر آشنایی وتخصص اجرا کنندگان  این مراسم بزرگ است؛ همه ی میدان می گریند شبیه خوان وفهرست گردان وزن و ومرد وخرد وبزرگ همه گریه می کنند وپس از آن لحظه شهادت امام می رسد.

لحظه پایانی مجلس همه بی تابند .مأموران انتظامات هر کار می کنند نمی توانند جلوی ورود مردم به میدان را بگیرند گاهی این مراسم ناتمام می ماند چون کفنی که بر تن امام است توسط بعضی از جوانها پاره می شود وهرتکه اش به تبرک به دست کسی می افتد ویا آنکه خیمه ها را آتش می زنند وپارچه نیم سوخته ی آن نیز به همان ترتیب به دست مردم می افتد.

تعزیه تمام شده وغنی آبادیها با بدرقه مردم مزینان وبا خواندن همان اشعار رفتید وخوش آمدید عزیزان.... راهی روستای خود می شوند.

هنوز خستگی یک روز عزاداری ازتن مردم بیرون نرفته شام غریبان برگزار می شود وتو گویی این مردم اصلا در عاشورا آرام وقرار ندارند وخستگی را شرمنده ی این همه احساس نموده اند.

پس از مراسم نوحه خوانی که درهیئات برگزار می شود مراسم شام غریبان از هیئت علی اکبری (ع) آغاز می شود و زن ومرد درحالی که شمعی دردست دارند درتاریکی بازار حرکت می کنندو 

                                                                وادامه دارد...

 

 

  • علی مزینانی
۲۰
آبان
۹۱

   ازحدیره تا باغستان

ره آورد سفربه مزینان

بخش نهم

صبح زود قبل ازخروس خوان مردان کویری بیدار می شوند وقبل ازهرکاری به سراغ سماور که قبلا ذغالی ونفتی بود واکنون به برکت آمدن گاز آن هم به یمن نام شریعتی که دوستدارانش با سفر به زادگاه مرادشان چون رنج آنان را دیدند آستین همت بالا زده وبدون هیچ ادعایی این نعمت خدادادی را به مزینان آوردند وپس از آن دیگرروستاها وآبادیهای این دیار از آن متنعم شدند وپدران پیر و زنده دل با پیچاندن دکمه ای بساط چایی راعلم می کنند آن گاه وضو می سازند وقرآن به دست می گیرند وآیات نورانی کتاب خدا را می خوانند وبا شنیدن اذان به قدقامت می ایستند ودوگانه ای بهر یگانه معبودشان به جا می آورند وپس از آن اهل وعیال را بیدارمی کنند که نمازشان را بخوانند وخود به سراغ مال وحالشان*می روند و پس ازدوشیدن شیر واز سرواکردن* آنها عیال را بیدار می کنند و سپس درآن تاریکی که بعضی ازجوانان ازشهربرگشته ناراحتند که چرا پدر ومادر پیرشان دراین نصفه شب!برخاسته اند وبا ولع خاصی درحالی که بافوت کردن به نعلبکی چای داغ وکروچ کروچ*کردن قند آهنگ خاصی را درفضا ایجادنمود ه اند ،آسایش آنان را برهم می زنند ونمی گذارند بخوابند. آفتاب نزده آماده می شوند تا به زیارت عاشورا بروند مراسمی که چند سالی بیش نیست که درهیئت علی اکبری شروع شده وحسابی دربین مزینانیها جا افتاده وبرخود لازم می دانند که هرصبح شرکت نمایند حتی بعضی از راه رسیده ها که از پایتخت آمده اند وهنوز کوله بار سفر رازمین نگذاشته اند راهی هیئت می شوند.

شبهای محرم مزینان شبهای به یادماندنی است ،مزینانی که تاقبل از محرم درسکوت قرارگرفته وبعدازنمازمغرب وعشا توگویی دراین ولایت کسی زندگی نمی کند وهمه به آشیانه خویش فروخزیده اند و اگر به کاشانه پیران سری بزنی  می بینی که آسوده بی هیچ دغدغه ای سربر بالین گذاشته و به خواب رفته اند واگردرهمان سرشبی  برای حاجتی به درمنزلشان بروی غرولند کنان می گویند :مگه روز رو ازتون گرفتن که نصفه شبی بلند شدین اومدین اینجا می گذاشتی صبح می آمدی واین وقت شب مارا بیدار نمی کردی!

می گویی : بابا هنوز سرشبه

می شنوی :اووه ما دوساعت ازخووما* گذشته!

محرم که می رسد عزای فرزند زهرای بتول (س) تمامی دلهای شیدایی مزینانیان  به هجرت رفته را به زادگاه خویش می کشاند وحتی اگر نتوانند ازروز اول به خاطرمشغله اداری وکاری به مزینان سفر کنند شب عاشورا به هر وسیله ای که شده خودرا به عاشورا می رسانند .

روزتاسوعا تا دودهه پیش خادمان نخل به همراه دسته ای از عزاداران با علمی به دست  با عنوان علم گردش به درخانه ی مزینانیان می رفتند و دعا گویا ن نذورات مردم را جمع آوری می کردند . سردسته که اغلب پدر بزرگوار شهیدرضا تاج مرحوم حاج محمدعلی بود با صدای بلند می گفت: اولیاء وانبیاء

همراهان جواب می داند :الهی آمین

سردسته: شهدای دشت کربلا

همراهان: آمین

سردسته : خدایا این خانه را از بلاها محافظت بفرما

همراهان:  آمین

سردسته : نخل جوانیش را برزمین مینداز

همراهان : آمین

سردسته : فرزندانش را به علی اکبرحسین (ع)ببخش

همراهان: آمین

سردسته : امیدش را نا امید مگردان

همراهان : آمین

واگر آن خانه مسافری ویا مریضی دربیمارستان داشت برایشان دعا می کردند و بعد از آن ، اهل منزل پارچه ،قند، چای و... را تحویل آنان می دادند.

متأسفانه بنا به هردلیلی شاید با رفتن قدیمی ها این سنت حسنه به فراموشی سپرده شد وفقط متولیان نخل که سردسته آنان مرحوم حاج حسین حسن عباس بود وبعدازاوبرادران وبرادرزادگان  وتنها فرزندش به همراه جمعی ازخانواده غلام مرادها ویوسفی هاکیسه ای بردوش به در منازل مراجعه می کنند و پارچه های نذری تزئین نخل را تحویل می گیرند وبعد از برگزاری عاشورا دوباره به صاحبانش برمی گردانند.

درآن سوی میدان عاشورا ودرجنوب شرقی مزینان از میان تمامی آبادی ها ی؛ امین آباد واسماعیل آباد وجنت آباد وهمت آباد وفضل آباد که روزگاری عده ای ازمزینانیها در آنجا می زیسته اند وبعضی همچون خانواده همت آبادیها وامین آبادیها هنوز فامیلیشان به نام این آبادیهاست تنها غنی آبادوکلاته مزینان است که پا برجا مانده ومردمان سخت کوش ومقاوم ، روستاهایشان را آبادنگه داشته انددراین میان غنی آبادیها پیوند بهتری با مزینانیان دارند وروز عاشورا به عزاداران مزینان می پیوندند وبه پاس این همدلی روزتاسوعا جماعتی از اعضاء هیئت ابوالفضلی(ع) مزینان به غنی آبادمی روند وضمن عزاداری مفصل درهیئت این روستا از آنان دعوت می کنند تا درعاشورا حضور داشته باشند.

به هرسوی میدان قتلگاه که نگاهی می اندازم خاطره ای از عزاداری این دیار کهن در ذهنم متبادر می شود لحظه ای روی سکوهای تماشاگران که ازصبح زود به نظاره ی تعزیه خوانان می نشینند آرام می گیرم می خواهم محرم را تمام کنم اما حیفم می آید وناخود آگاه از روزتاسوعا به شب عاشورا کشانده می شوم.   

در شب عاشورا اشعار هیئات مزینان هم تغییر می یابد پس از نوحه خوانی در جایگاه که از شب هفتم تمامی هیئات درآنجا اجتماع می کنند زنجیرزنان هیئت علی اکبری که اغلب جوانان هستند طبل وسنج زنان دودسته می شوند و دسته ی اول با شور می خوانند :

امشبی را شه دین درحرمش مهمان است          صبح فردا تن اوزیر سم اسبان است

مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع

دسته ی دوم پاسخ می دهند:

زینب از داغ برادر به سرو سینه زنان        چون بود بی کس وبی یار شه تشنه لبان

مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع

ودرآخر هردم یک نفر فریاد می زند : مظلوم یا حسین(ع)

همراهان نیز جواب می دهند: حسین(ع)

آخر شب خادمان نخل خیل جمعیتی را پذیرا هستند که به زیارت نخل می آیند .مدتی است  جوانان مزینانی دسته های سینه زنی به راه می اندازند و به مکان تزئین نخل می آیند وپس از نوحه خوانی وذکر مصیبت ،خداقوتی به خادمان می گویند وبعضی به نیتی نخ وسوزن را از آنان می گیرند وکوکی برای ادای حاجتشان می زنند.

گروه های تعزیه خوان اعم از مخالف خوان وموافق خوان هریک درتدارک برنامه مراسم فردا هستند  بعضی به همراه معین البکاء در هیئتی جمع می شوند تا نقشهایشان را تمرین کنند حتی ممکن است آن شب نسخه یک نقش به دیگری برسد اما محال است که نقشهای اصلی از خانواده ای که آن را به ارث برده است بیرون شود.

آن شب بازار مزینان تا صبح آرام وقرار ندارد زنها به خانه  حیدری می روند وگهواره علی اصغر(ع) را با سوز وصلوات  آماده می کنند. گاهی یکی ازمداحان شبیه علی اصغر(ع) را که عروسکی سبزپوش است برمی دارد و وبه ذکر مصیبت می پردازد که در پی آن بانوانی که خود اغلب مادر هستند های های گریه می کنند .

درتکیه ی بالا پیر و جوان ، زن ومرد دوباره اجتماع می کنند وحاج شیخ حبیب الله عسکری به نوحه خوانی وپس از آن شبیه علی اصغر (ع) را از زیرعبایش بیرون می آورد ومصیبت دردانه ی امام حسین(ع) را می خواندو حسابی از مردم گریه می گیرد پیش ازاو ، این نقش را مرحوم شیخ محمود شریعتی و پدربزرگوارش ملا قربانعلی شریعتی که از بزرگان روحانیت مزینان بوده و درمدرسه علمیه مزینان شاگردان فراوانی را تربیت نموده است برعهده داشتند . پس از این ذکر مصیبت ، جوانان سینه دوره می گیرند و دقایقی حسن، حسین می گویند.

صبح روز عاشورا دیگر به هیچ قلمی وزبانی توصیف نمی شود نمی توان خلوص وعزاداری این خیل عظیم روستایی وسوختگان کویری را با هیچ دوربینی به تصویر کشید وبی شک از هرتصوری خارج است چرا که درهر روز از سال  اگر با یک مزینانی برخورد کنی او از عید وعروسی ودیگر سنتها ی این دیار سخن نمی گوید وتا بگویی مزینان، می گوید عاشورایش دیدنی است .واگر غریبه ای تنها یک بار به این مراسم آمده باشد هر سال خود را به عاشورا می رساند و افسوس می خورد که چرا دیگر بستگانش را به همراه  نیاورده است

قبل از آنی که خورشید درآسمان نمایان شود در هر منزلی ولوله ای به پاست اهل هر خانه در جنب وجوشند که مبادا به مراسم نرسند .پدرومادرها یی که خانه هایشان درمسیر نخل است را ه را آب وجارومی کنند تا مشکلی برای عزاداران وحمل کنندگان نخل پیش نیاید .

وارد بازار مزینان که می شوی صدای هماهنگی را می شنوی که فریاد می زنند: حسین. وچون نزدیکتر می شوی جماعتی را می بینی که درابتدا ده بیست نفر بیشتر نیستند ولی کم کم جمعیت آنها از هزار نفرمی گذرد وهمه منظم ودر چند دایره حسا حسین می گویند وسپس با همان نظم وتیب به سمت تکیه بالا می روند و سینه ی دوره را تا آمدن دسته ی زنجیر زنان علی اکبری که با علم وکتل از تکیه سادات حرکت می کنند وفریادمی زنند :روز عاشوراست امروز             کربلا غوغاست امروز .وبا طبل وسنج وشوروحالی خاص وارد جمع سینه زنان می شوندادامه می دهند وسعی می کنند اتصال گروهی آنها حفظ شود  وپس از آن شبیه خوان نقش ابوالفضل (ع) با اسب به وسط این جمعیت می آید وفرمان حرکت را صادر می نماید.جمعیت حسین حسین گویان پشت سر شبیه خوانان راه می افتند وهردسته ای برای خود ذکری دارد زنجیر زنان علی اکبری با همان ذکر روز عاشوراست امروز وهمچنین میانداری چند نفرازمداحان که یکی ازآنها مرحوم علی کربلایی اصغر عباس  بود که می خواند :

زینب ای خواهرم الوداع الوداع      خواهر مضطرم الوداع الوداع

امروز وعاشوراست یاعید قربان است    کرببلا امروز از خون گلستان است

به سمت بازار حرکت می کنند ، سینه زنان هیئت حسینی هم با میانداری مداحانشان ویا پیرانی که سالهاست دراین هیئت خدمت می کنند فریادمی زنند:

حسین حسین یا حسین    شهید کربلا حسین  سرازبدن جدا حسین   امشب جناب فاطمه  با اضطراب وواهمه   آید به دشت کربلا   گوید حسین من چه شد   نوردوعین من چه شد

جمعیت همراه هم پاسخ می دهند حسین حسین یا حسین وناگهان چند نفرفریاد می زنند آقا یاحسین وجمعیت پاسخ می دهند حسین و به سرعت حرکت می کنند این شور وحال با همراهی عده ای که توبره هایی بردوش وچوبی دردست دارند وشبیه به چوپانان هستند وخود را زائر می دانند ادامه می یابد تا به انتهای بازار می رسند وعزاداران هیئت ابوالفضلی(ع) به همراه شهروندان غنی آبادی به این جمع  می پیوندند ودرمیدان امام حسین(ع) که صبح زود نخل به آنجا انتقال یافته است شکوه خاصی از عزاداران به چشم می خورد تعزیه خوانان با اسب وعلمداران وکتل داران که هرکدام نمادی از عزا را دردست و برسر دارند که بعضی از این کتل ها هرمی ومخروطی وبه شکل خیمه ای کوچک است که با پارچه های نذری وآینه تزئین شده است به همراه دسته ِ علی اکبری وطبل وسنج هیئات مزینان وغنی آباد چندین بار برگرد نخل می چرخند وآنگاه با ذکر مظلوم یا حسین ، حمل کنندگان نخل که هریک چادر شبی برشانه هایشان بسته اند تا سنگینی نخل شانه هایشان را مجروح نسازد آن را ازجا بلند می کنند وبه سمت مزار امام زادگان بهمن آباد که فرزندان امام موسی کاظم(ع) در آنجا مدفون هستند حرکت می کنند در این میان ذکر حسین حسین بانوان که با هر ذکر جانسوزشان نیروی خاصی به این خادمان می بخشند دیدنی است آنها همپای مردان درعقبه نخل می دوند وحسین حسین می گویند هر موقع که نخل کج شود وتصوراین است که ممکن است سقوط کند فریاد حسین حسین آنها بیشتر می شود وبا همین ذکر خطر برطرف می شود فرقی نمی کند که دراین روز برف وباران ببارد وتا زانودرگل فروروند ویا درگرمای سوزان کویر باشدو از تشنگی له له بزنند آنها در این روز زینب وار به مدد برادران وهمسران وفرزندان خویش می آیند .

نخل در مسیر پل چپرخنه به سمت مزار شهدا حرکت می کند. همه دراین مراسم شریکند خوب که دقت می کنی می بینی تمامی شرکت کنندگان در تلاشند تا مراسم با شکوه برگزار شود .یک سری از جوانان شیرغران را که جد اندر جد درخانواده ی حجی ها بوده بردوش می گیرند عده ای ساربان را که مرحوم قربان حجت الله آن را اجرا می کرد واکنون پسرانش این نقش را برعهده دارند حمل می نمایند در مسیر راه ساربان وشیر با هم درجدال هستند وشیر می خواهد ازدست بریده ی ابوالفضل (ع) دفاع کند وساربان آن را به میانه ی جمعیت پرتاب می کند هرکس آن را بگیرد سریع به شیر می رساند.

                                                               ادامه دارد...

* مال وحال : گاو وگوسفندان ، احشام

*ازسرواکردن: آب وعلف دادن به حیوانات ، رسیدگی

کروچ کروچ: کرچ کرچ هم می گویند. قند را جویدن

خو: خواب

  • علی مزینانی
۰۳
آبان
۹۱

ازحدیره تا باغستان

ره آورد سفربه مزینان



بخش هشتم

ازسمت شرقی و درامتداد دیوارهای شرکت ، جایی که زمانی تک درختی برکنار جوی آب ین قلعه * که سایه سار ته قلعه ای ها بود وآب سرد وزلال پس ازطی مسافتی طولانی از آنجا سربر می آورد وباز دوباره در زیر زمین مخفی می شد وسراز صحرا  درمی آورد  و مزارع کشاورزان را آبیاری می نمود ؛ به راهم که منتهی به جاده غنی آباد وکلاته می شود ودر ایام عاشورای حسینی محل تردد خیل عظیمی است که درتعزیه شرکت می کنند ادامه می دهم. خانه های گنبدی شکل که خاص مناطق کویری است و کم کم با بالا آمدن سطح زمین که هر سال به همت شورا ودهیاری خرواری از شن وماسه دراین مسیر می ریختند و درنهایت با آسفالتی که به همه چیز شباهت دارد جز نام آسفالت ؛ به راحتی قابل دید است واگر نبود امنیت حاکم بر فضای مزینان به راحتی راهزنان وسارقان می توانستند از دیوارهای کوتاه این خانه ها بالا بروند و اموالشان را غارت نمایند .

درانتهای دیوار شرکت دو راه وجود دارد یکی به بلوار که مزینان را به جاده غنی آباد ومیدان عاشورا  پیوند می زند ودیگری همان راه یا کمربند امنیتی شرحاش یا شرحاژ ویا شرحاج است ومن در مسیر عاشورا می روم . پیش از این نخل را در ایوانی که در ضلع جنوبی شرکت وجود داشت قرار می دادند اما در دودهه اخیر به یخدان منتقل شد که هم مأمن خوبی برای دو نخل عاشورای اول وعاشورای بچه هاست وهم خادمان آن در سرما وگرما به راحتی می توانند آن را تزئین نمایند  وبه مرور زمان آن ایوان نیز تخریب شد تا راه وسعت بیشتری پیدا کند

محرم که فرا می رسد کمتر مزینانیی است که بر روی این کره ی خاکی زندگی کند وبرای عزاداری سالار شهیدان به خصوص در روز عاشورا به زادگاه خویش بازنگردد! چه بسا مزینان زاده ای که درکشورهای دیگر مانند آمریکا وانگلیس وآلمان وکانادا زندگی می کنند اما چون محرم می رسد آنها نیز دلشان پرمی کشد وبرای برپایی عزای امام حسین (ع) به مزینان سفر می نمایند تا پس از روزها درغربت زیستن غم فراق را دروطن خویش نجوا نمایند. یکی از این مهاجرین عاشق که در کانادا زندگی می کرد مرحوم خواجوی بود که هر سال به مزینان می آمد ویک دهه ی کامل در تکیه ای *که با وقف منزل پدری خویش ساخته بود عزاداران را اطعام می داد . ولی افسوس که یک ماه پیش دار فانی را وداع گفت وبنا بروصیتش فرزندانش او را در مزینان به خاک سپردند و امیدوارم  آنها نیز را ه پدر را به نیکی ادامه دهند که درحقیقت چنین خواهد بود.

محرم درمزینان از ویژگی منحصر به فردی برخوردار است وشاید دربین تمامی روستاهای ایران چنین مراسمی  کم نظیرباشد دلیل آن استقبال بیشمار هموطنانی است که دراطراف مزینان زندگی می کنند وتنها وصف تعزیه خوانی  آن را شنیده اند وهرسال در صبح روز عاشورا خودرا به مراسم می رسانند والبته مزینانیها هم درمهمانداری زبانزد هستند وبرای عزاداران فرزندفاطمه (س) درهیئت حسینی وابوالفضلی وتکیه بالا وبعضی درخانه های خود غذا تدارک می بینند  .حضور مزینانی های مقیم درشهرها ویا کشورهای دیگر از جمله ی این کم نظیری مراسم عزاداری محرم مزینان است که درچنین موسمی چه در گرمای سوزان ویا سرمای شدید کویر رنج سفر را به جان می خرند وبه زادگاهشان می آیند تا محرم را درک نمایند وحقیقت نیز همین است ما که سالهاست به اقتضای شغلی درتهران زندگی می کنیم امکان ندارد که عاشورا را دراین شهر بمانیم و اگر خدای نکرده به هردلیل چنین اتفاقی بیفتد مانند مأموریت خاصی که در سال  هفتاد ودو برایم رخ داد  ونتوانستم عاشورای آن سال را درمزینان باشم وهنوز پس ازگذشت دودهه حسرتش بردلم مانده ، از آن پس همیشه درعاشورا هر چند مراسمی است تکراری ولی برایم تازگی خاصی دارد شرکت می کنم. و معترفم که تا وقتی به مزینان نیایم محرم را حس نمی کنم.

همراه با نخل چوبی آن سالها وآهنین کنونی به میدان قتلگاه می رسم  میدان قتلگاه  از مزینان جدا نیست  و در حقیقت  مکانی برای یک رویداد بزرگ در هر سال است جایی که برای پیر وجوان ، زن ومرد مزینانی وروستاهای همجوار از تقدسی خاص برخوردار است سرزمینی که در عاشورای حسینی (ع) جمعیتی هزاران نفری را شاهد است .

میدانی که تا هفت هشت سال پیش  مدور و خاکی بود و مردم بر روی خاکها می نشستند وهنر تعزیه خوانی مرحوم محمد شمشیری درنقش شمر را تماشا می کردند دربیرون از لباس مخالف خوان مهربان وخندان ودر زمین عاشورا به راستی شمر بود وبا آمدن او به میدان، ما که نوجوانان فهمیده ای بودیم ومی دانستیم ؛ این یک مراسم آئینی ویک نمایش است  ازترس پشت سرپدرانمان مخفی می شدیم وبزرگترانمان اورا نفرین می کردند وپس ازاو عبدالله ، پسرش این نقش را برعهده گرفت و به راستی جانشینی خلف برای پدر بود وهمان شمری بود که ما  ازاودرخردسالی ونوجوانی  می ترسیدیم  ودرکنار حبیب حسینعلی که نقش عمرابن سعد را از مندلی خان به ارث برده بود وعاشق تعزیه خوانی واجرای این نقشها بود وهمین امسال در کنار تربت اربابش حسین ابن علی (ع) به دیار باقی شتافت  وبه رفیق قدیمیش عبدالله که دوسه سال پیش اونیز نقش شمر را به پسرش سپرد ه بود پیوست .واکنون این میدان به همت فرزند حاج حسن ناطقی که حربن یزید ریاحی را درمیدان به حضارمعرفی می کرد وبه راستی تعزیه خوانی با سوادبود که یکی از دوستان هنرمند سبزواری اعتراف می کرد :"پس از سالها حضور بر روی سن تاتر آرزودارم که مثل حاج حسن نسخه  حر را بخوانم." وچون حاج حسن نیز میدان را به فرزندانش سپرد و به میهمانی سالار شهیدان رفت آنها نیز اهتمام والایی دربرپایی عزای امام حسین (ع) دارند واین میدان را به شکل استادیومی چند طبقه ساخته اند تا مراسم روز عاشورا هرچه با شکوهتر برگزار شود.


درسوی موافق خوانان؛ دیگر نه از عباسعلی صدیقی امام حسین خوان خبری است ونه کربلایی عبدالله محمدی که ریشه اش کربلایی است واجداش در عراق می زیسته اند ، * تا آخرین لحظات زندگی اش از اجرای نقش ابوالفضل(ع) ثواب  می برد و به راستی تعزیه خوان شایسته ای همانند حسین ملاحسنی بود که قامتش به نقش عابس نشان سرداری می داد و رجز خوانیش شهره تعزیه خوانان بود وهمچون محمد صدیقی که با صدای رسا ودلنشین نقش وهب  را با برادرش ضیاء به اجرا می گذاشتند و چهچه وقلقله ی  او درنقش حضرت علی اکبر (ع) نیز هر گز از خاطر ما پا به سن گذشته ها فراموش نمی شود ولی خاندان صدیقی همیشه وبرای تمامی سالها اعجوبه ای تعزیه خوان دارند که این نیز از برکات والطاف بی شائبه خداوندگار است که به این خانواده ارزانی شده است. اکنون پسران آنها به شایستگی یاد وخاطره ی پدرانشان را درصحنه عاشورا زنده نگه می دارند و هرگاه صدایشان درفضا می پیچد خدا بیامرزی برای پدرانشان می خرند وقدیمی ها حتما صلواتی برای شادی روح گذشتگانشان می فرستند همچنان که پس  از مرحوم جعفری که مدتهاست نقش  زینب(س) را به حسین مراد سپرده است و پسرانش و نوه هایش راه او را با اجرای نقش علی اکبر(ع) وفهرست گردانی ادامه می دهند .

 درسویی دیگر درجایگاه مخالف خوانان نشانی ازحاج  اصغر مرادعلی که چون نقش خولی را به خوبی اجرا می نمود مزینانیها اورا به همین نام می شناسند نیست واکنون فرزندش دست به کمان می برد . وافسوس که سردمدار لشکریان ودر حقیقت خادم لشکریان شاه رضا نیکدل نیز امسال دیگر در عاشورا نیست همچنان که خادمینی مانند محمد یوسفی ،قربانعلی زارعی سقایانی که درمیدان کوزه ای را با چادرشبی برکمرحمایل می کردند وبه لشکریان تشنه ای  همانندعلی رضا اکبری وفرج الله اندیک آب می رساندند، ونه از کربلایی محمدسلمانی که صدای طبلش هنوز برایم خاطره ای فراموش ناشدنی است چون او ونیکوفر با شیپوری  وطبلی ساده نوای جنگ می نواختند خبری است ونه در غروب عاشورا از ساربان پیر ومهربان وخادم نخل  مرحوم  عموحسین،والبته پسر بزرگش سعی می کند راه برادر کوچک وپدر پیرش را که مدتها شتربانی می کردند ویا از روستاهای مجاور چند نفر شتر می آوردند تا تعزیه با شکوه برگزار شود ادامه داشته باشد .

سالهاست محمد روس را که  در عاشورا ی اول گاه غلام عابس بود وگاه قاسم ودر عاشورای بچه ها نقش امام را به زیبایی می خواند نمی بینم .به راستی نمی دانم چه چیز در اوبود  که مرحوم صدیقی با رها گفته بود که دوست دارد پس از او نقش امام را محمد روس  بخواند ولی تقدیر برآن قرار گرفت که پس از رفتن استاد، شاگرد نیز در جبهه عاشورایی شهید بشود تا پس از او فرزند صدیقی همانند پدر این نقش را استادانه اجرا نماید تا یادگاری باشد در خانواده هنرمند صدیقی ها. و درتعزیه خوانی مزینان این گونه است که نقش ها از پدر به پسر برسد و این افتخار درآن خانواده حفظ شود.

میدان قتلگاه که قدمتی ده ها ساله را به یادگار دارد وچهاردهه اش را من شاهد بوده ام نشان تعصب  واعتقاد اسلاف من ومردمان عصرحاضر دیار من است که  با هر شرایطی حتی اگر سنگ از آسمان ببارد باید تعزیه حسین (ع) را دراین میدان برپا دارندوبارها شاهد چنین اتفاقی بوده ام چه در سی سال پیش که برف سنگینی باریده بود ومردم نخل را برداشتند وچه در چند سال پیش که بسیاری از زنان ومردان کفشهای خود را در میان گل ولای رها کردند و به دنبال نخل دویدند تا تعزیه با شکوهتر از سالهای قبل وماندنی تر برگزار شود.

 واما محرم وتعزیه خوانی  تنها در این میدان خلاصه نمی شود واینجا گوشه ای از باور عاشورایی ماست .چرا که دراولین روز از ماه محرم هیئات حسینی ، علی اکبری ، ابوالفضلی واکنون علی اصغری وتکایای میون* وبالا (حاجی خانی) پذیرای عزادارانی است که خودشان را از روزهای قبل وشاید ازماهها پیشتر آماده کرده بودند تا در سوگ اربابشان اشک بریزند وبرسرو سینه بکوبند. از روز دوم در بعداز ظهر آن، تعزیه خوانان درتکیه ی بالا ویا هیئت علی اکبری و در بعضی از روزها در هیئت ابوالفضلی به شبیه خوانی می پردازند وهروز یک تعزیه را می خوانند یک روز از عباس می گویند وروز دیگر از طفلان مسلم ، وروزهای دیگر قانی ، علی اکبر ، و... پس از این شبیه خوانی در بازار مزینان سینه ی دوره* با شکوه خاصی برگزار می شود گاه جمعیتی از جوانان وپیران همانند اعراب خوزستانی حلقه هایی را تشکیل می دهند که درحالی که کمر همدیگر گر فته اند وبا دست دیگر بر سینه می کوبند ومتحد جواب گروهی را که می گویند حسن وچون سنگین اجرا می شود توگویی که آنها می گویند حساو* پاسخ می دهند حسین وباز گروه می گوید: شهید وهمگی فریاد می زنند حسین واین نقشها ادامه دارد وگروهی دیگر دم را می گیرند و می گویند: حیدر .

 جمعیت: علی .

گروه: سقای تشنه کامان.

 جمعیت: ابوالفضل ابوالفضل .

گروه: آب آور یتیمان.

جمعیت : ابوالفضل ابوالفضل.

 واین شور  در شب عاشورا تکرار وکمی تغییر می یابد  .گروه دراین شب می گویند:چه شوروشین است امشب .

سینه زنان پاسخ می دهند :قتل حسین است امشب


lcdkhk

پس از سینه ی دوره ، شبها در هیئات مزینان مراسم نوحه خوانی و روضه خوانی دایر می شود و شرکت کنندگان در مراسم که همگی به جز میهمانان عضو رسمی هیئت هستند  اطعام می شوند .از شب هفتم ماه محرم هیئت جوانان زنجیرزن علی اکبری (ع) وهیئات سینه زن حسینی(ع) و ابوالفضلی (ع) با نظم خاصی قبل از اذان به بازار مزینان می آیند و پس از نوحه خوانی ، در جایگاه ویژه ای که در وسط بازار ودر مقابل مسجد کوچکی قرارگرفته اجتماع می کنند وهر شب نوحه خوانان منتخب سه هیئت به نوحه خوانی ومصیبت خوانی می پردازند وپس از آن مردم به خانه های خویش باز می گردند وپس از استراحتی کوتاه مردان برای صرف شام وشرکت درمراسم نوحه خوانی وروضه به هیئات خود می روند زنها نیز پس از صرف شام درخانه برای ادامه عزاداری به هیئت برمی گردند.

                                                                                وادامه دارد...

·       ین قلعه : به کسر یاء ینگی قلعه هم گفته می شود ،قلعه نو، جدید

·       تکیه : هیئت کوچک

·       محمدی : درمزینان چند طایفه زندگی می کنند که ریشه درشهرها وکشورهای دیگردارند همانند محمدی ها که از عراق آمده اند واسلامی ها که ملایری وسوخته دری ها که بلوچ هستندو...

·       تکیه ی میون : تکیه وسط ، میان ده، تکیه ی سادات هم گفته می شود

·       سینه ی دوره : سینه زنی گروهی ودایره ای

·       حساو : حسن

عععکس:علی عبدالهی

 

 

  • علی مزینانی
۲۲
مهر
۹۱

ازحدیره تا باغستان

ره آورد سفربه مزینان


بخش هفتم

پس ازنوشیدن چندجرعه ازآب مزینان به سوی پل چپرخنه حرکت می کنم هنوزچندقدمی طی مسیر نکرده ام که صدایی مرا به ایستادن وا می دارد پیرمردی روشن ضمیر که ازکارطاقت فرسای صحرا بازمی گردد ودرحالی که چرشوی* پراز علف برای مال وحالش، بار الاغ پیروفرتوتی  کرده وخود گویی سواره ای است برروی اسب که پیروزمندانه  ازمیدان جنگ برمی گردد بی هیچ دغدغه ای ، نه ناراحت گرانی ونه به فکر به دست آوردن مال بیشتر که سرهربنی بشری را کلاه بگذارد غلغله * می دهد و آواز سرکوههای بلند را می خواند:

                             سرکوههای بلند دودو کنم مو             تفنگ نیمچه ر پرتو کنم مو

                                تفنگه  نیمچه که پرتو نمیشه          آی دلم از عاشقی خالی نمیشه

خداقوتی می گویم واو با صدای بلند وشاداب جوابم می دهد : عمر زیاد عموجان .وباز هینی می گوید ومرکبش را به تندتر رفتن فرامی خواند وحیوان به خوبی فرمان را اطاعت می کندچون می داند که اگر فرمان نبرد نوک تیز بشله * یا دستره * ویا زنجیر افساربه پشتش فروخواهدرفت ! درحالی که صدای پیرمرد کشاورز که دراین سن وسال ازعاشقی می خواند درگوشم می پیچد به یخدان بزرگی می رسم که سالهاست نخل عاشورا را به امانت محافظت می کند وهر سال در روزتاسوعا و صبح عاشورا جمعیت فراوانی را می بیند که برای تزئین نخل  وبعضی نیز برای تماشا ودیگری برای یافتن شفا ویا درخواست سلامتی عزیزانشان، به داخل یخدان می آیند وبه تبرک هرکدام نخی وسوزنی برمی دارند وبا زدن یک کوک به پارچه های نذری اهالی که سالهاست آن پارچه را در صندوقچه ای نگهداری می کنند تا عاشورا برسد وآن را به دست اندرکاران آماده کردن نخل  بسپارند تا برای تعزیه ی حسینی براندامش بپوشانند .

درسه جهت شرق وغرب وشمال صحرای مزینان این یخدانها که درقدیم یخچالهای کویریان بوده است  به چشم می خورند که هریک به شکل هرمی ومخروطی ساخته شده اند و از بیرون  پله هایی باریک وبه صورت مارپیچ در دورتادور بنا قرار دارد که متولیان  وآبگیرها به آسانی  می توانسته اند تا نوک آن بالا بروند. تماشایی ترین هنر مردمان کویر شاید همین یخدانهایی باشد که به مدد خاک وآب هنرمندانه چنین بنایی عظیم  ساخته اند آن هم در زمانه ای  که نه ازبرق وکولر خبری  بود ونه ازفریزر ویخچال،  توده های یخی را که در باغچه های بیرونی آن تولید می شده به داخل یخدان می فرستادند وبا افزودن کاه برای بهار و تابستان ذخیره می کرده اند  .قدمتش را نمی دانم اما شاید بیش ازده قرن باشد هرچه هست نه زلزله ، نه توفان ونه باران وسیل نتوانسته اند ذره ای ازاستواری آن بکاهند فقط دست توانا ومخرب همسایگانی که به هرطریق ودر ناآگاهی از  ارزش آثار وابنیه تاریخی وباز دراثرغفلت متولیان فرهنگ وهنر، سازه ها ودیوارهایی که دردوطرف آن قرارداشته  تا آب قنات را به پناه خویش بگیرند وچتری باشند تا نور خورشید برآب نتابد! به آسانی خراب کرده اند ودراطرافش خانه هایی برای زیستن خویش ساخته اند  به گونه ای که نسل حاضر اصلا درمخیله اش نمی آید که روزی روزگاری اینجا دیواری ، حوضچه ای و باغچه ای وجود داشته است .


                                                                                              

داخل یخدان آنقدر بزرگ است که دونخل عاشورای اول وعاشورای بچه ها را درخود نگه می دارد. معماری داخلی آن نیز هنرمندانه است رگه های خشتی که این مخروط را به زیبایی بالا برده وتا سقفی که روزنه ای درنوک بنا تعبیه شده تا نورخورشید را به داخل بفرستد وبا تابش این نور که چون دستاری دیده می شود که از بالا به زمین بسته اند حفریک یا دومتری زمین  که همانند زورخانه ای بود برای عرض اندامی پهلوانان ولی  درحقیقت محل نگهداری یخها همه وهمه آدمی را به تحسین وا می دارد وخنکای آن به خصوص درتابستان نمی گذارد تا از آنجا خارج شوی وبا همه این زیبایی ، وقت تنگ است وباید به باغستان بروم.

درخیابان وسیع که مزینان جدید را به مزینان قدیم پیوند می دهد به راهم ادامه می دهم و به میدانی می رسم که مزین به نام سروروسالار شهیدان شده است  چون درعاشورای حسینی  نخل را ازیخدان به این میدان انتقال می دهند وپس از آنکه هیئات عزاداری وشبیه خوانان از تکیه بالا حرکت می کنند وبا طی مسافت بازار وهمراه شدن عزاداران غنی آبادی  به این میدان، با فریاد یا حسین یاحسین (ع) زنها ومردان مومن مزینانی خادمان نخل که اغلب جوتانانی هستند که این آیین را از پدران خویش به ارث برده اند؛آن را بردوش می گیرند وبا پیمودن مسیرراه ابریشم راهی مزار امامزادگان بهمن آباد می شوند .به همین دلیل این میدان با "همت والای مجاهد خستگی ناپذیر شهیدجبهه های نورعلیه ظلمت ،حاج محمدامین آبادی که سهم فراوانی درآبادانی مزینان دارد وزندگی ورفاه پایتخت را  رهاکرد وبه یاری سوختگان کویر شتافت" مفتخر به نام امام حسین (ع) شده است.در شمال غربی میدان که روزگاری آسیای میرشکاران در آنجا قرارداشت وصدای تق وتق موتورگازوئیلی اش صبحگاهان  درآن سوی روستا که شاید فاصله ای یک کیلومتری باشد هرچند خواب رااز چشمانمان می ربود اما برای من خوشایند  وبه یادگار مانده است به خصوص حوض آبی که قورقور قورباغه هایش درشب سکوت دل انگیز بازار مزینان را درهم می شکست و تی تی هایی شبیه بچه غورباقه که نمی دانم چیست گاه به آنها لقلوی نیز می گفتیم واینها تماشاترین نقطه میدان ته قلعه بود ودرآ ن سو ی دیگر تلفنخانه ای که  که قدمتش به بیش ازدوقرن رسیده است واکنون به مدد همان شهید والامقام جایش را دیوارهای  سیمانی وسفالی گرفته که مخابرات مزینان را درحصارخود گرفته است  مخابراتی که درزمان نه چندان دور به اندازه ی یک دهه غریب وتنها شده است.

 پیش ازاین هرگاه به غربت رفته ای می خواست صدای والدینش را بشنود باید ابتدا تماسی می گرفت وآنگاه مخابرات چی پدر ومادرش را با بلندگو دعوت به تلفنخانه می کرد ویا اگر آنها می خواستند ازسلامت فرزندشان جویا شوند باید ساعتها به انتظار می نشستند تا  نوبتشان می شد وگاه خط مشغول می گردید وچون ارتباط برقرارنمی شد تمامی تقصیرات به گردن متصدی بیچاره می افتاد وبانیش وکنایه می فهمید که کارمند غریبه وازشهر آمده بهتراز همشهری است .اما خوشبختانه درحال حاضرنه تنها درهرخانه ای تلفنی برقرار شده که جوانها به راحتی از نعمت ارتباط مجازی آنهم از نوع پرسرعتش برخوردارند .

درآن سوی دیگرمیدان زمینی به وسعت هزاران متر در اختیار شرکت تجاری معروف به شرکت پنبه منسوب به قاسم غنی است که دورتادورش را دیوارهای گلی گرفته اند که قبل از انقلاب بروبیایی داشته اما آن گونه که شایع است برای گرفتن غرامت کلان از بیمه آن هم به خاطر ورشکستگی، این شرکت طعمه حریق می شود ودرآتش می سوزد وپس از آن کارگران بسیاری بیکار می شوند وبرای به دست آوردن لقمه ای حلال را هی دیار غربت می شوند که بسیاری رهسپار تهران وعده ای راهی گرگان وسمنان ونیشابور ومشهد می شوند درسه ماهه اول ودوم سال پدرانمان برای کار به تهران ویا گرگان می رفتند وشش ماه بعدی را ما باخیال راحت وبی هیچ دغدغه ای می خوردیم و به شکرانه حضورپدر آسوده زندگی می کردیم .

همیشه دلم می خواست بدانم درآن سوی دیوار شرکت چه می گذرد و چون همسایه پیرمان آنجا را اجاره نمود این خواسته نیز محقق شد وروزها با پسرانش که دوسه سالی ازمن بزرگتر بودند در استخر بزرگی که درگوشه ای ازباغ بزرگ شرکت واقع شده بود  تنی به آب می زدیم ودرگرمای تابستان به خانه های بزرگ آن که هریک سوله ای را می نمایاند می رفتیم و باورم نمی شد که اینجا فقط یک شرکت صرف پنبه باشد واگر درست به خاطر داشته باشم اینجا زمانی لشکری از سلاطین به پناه آمده بودند وقرارگاه لشکریان گشته  وشاید درآن زمان اجداد من که کنیه عسکری رایدک می کشند دراین لشکر به خدمت سربازی مشغول بوده اند!

دیوارهای شرکت منتهی به شرحاژ* می شود که دورتادور مزینان را محافظت می نماید درسمت غربی نیز این شرحاژبه میدان ختم می گرددکه احتمال یکی از دروازها ویا ورودی راه ابریشم است 

                                                                                                        ادامه دارد...

·       چرشو : چادر شب ، پارچه ای بزرگ که روستائیان علف را داخل آن می ریزند وحمل می کنند

·       غلغله : قلقله ، آوازکشدارویک نفس و باصدای بلند که مزینانی ها آن را به این نام می خوانند

·       بشله : داس کوجک ودندانه دار

·       دستره : چاقویی دندانه دار وتاشو که برای جمع کردن علف استفاده می شود

·       شرحاژ : حاشیه شهر ، دراطراف مزینان راهی برای عبور اضطراری وجنگ وجوداشته ودارد که البته در بعضی از نقاط خراب شده است وبه جای آن خانه ومنزلی ساخته اند .مزینان درقدیم با این دیوارها محافظت می شده ودرچهار گوشه ی آن نیز برجهایی برای دیده بانی قرارداشته است

  • علی مزینانی
۱۰
مهر
۹۱

ازحدیره تا باغستان

ره آورد سفربه مزینان

مزینان از نگاهی دیگر(16 )

بخش ششم

 درمقابل درب چوبی ولی با عظمت رباط شاه عباسی می ایستم و شکوه استادان چیره دست آن را که با تبحری خاص وهنرمندانه ازتنه درختان عظیم الجثه دربی ساخته اندکه درعصرحاضر حتی به مدد ماشین و اره ها ودلرهای برقی نمی توانند همانند  آن را بسازند و من دراین حیرت سرتعظیم فرود می آورم و بر هنرایرانی آفرین می گویم. گاه درآن دوران شوخ وشنگی که اوقات فراغتمان به بازیگوشی می گذشت وسه ماه تعطیلی را یا قبل از طلوع آفتاب به پشت گردنه می رفتیم وتا گرم شدن هوا چند بغل هیزم برای تنوری که مادران فداکارمان استینه *به دست می کردند وصورت ماهشان از آتش تنور گر می گرفت تا برای ما نان تازه پخت کنند واکنون که درشهرزندگی می کنیم وانواع نان ماشینی را هرروز به هزار زحمت فرومی دهیم مزه ی آن نانهای مادرانه را احساس می کنیم البته در بعضی از مکتوبات تاریخی وجه تسمیه مزینان را به خاطر همین طعم نانش می دانند که ابتدا بوده است مزه ی نان که درگویش مزینانی مصوت آ حذف شده وتبدیل به یا(ی) شده ومی گوییم: میزینو! که این نیز دوراز ذهن نیست چرا که سمنان همسایه همجوار استان ما هم؛ دربرهه ای از زمان نانش سمی شده وآن ناحیه را سم نان نامیدند که به مرور زمان فتحه سین تبدیل به کسره شد و این دوکلمه به هم چسبید ودرزمان فعلی آن را سمنان می خوانند. هرچه هست مزینان سالها مورد توجه سیاحان وجغرافی دانان ومورخان وشاهان وفرهنگ دوستان بوده وهست وبه این نام می شناسندش ومن نیز مفتخر به این نام، بغل بغل هیزم می زدم وآنگاه یا خرواری می شد که با چروا تا خانه می آوردیم ویابا فرغون . وپس ازاندکی استراحت ونون گرماستی* خوردن و قوت گرفتن ، راهی سرآب مزینان می شدم و آنگاه که از شنا وشیرجه وآب وغطه سیرمی شدم راهی کاروانسرا می شدم و بردروازه شاه عباسی در آن دوران پراز خاطره می ایستادم وباخود می گفتم : چند استادزبردست برای ساختن این دو تا لت* درب ، زحمت کشیده وچگونه آن چوبها را تراشیده اند وبا چند نفرشترحمل کرده اند وبه اینجا آورده اند وشاید آن نجارها هم مزینانی بوده اند چرا که در این روستا طایفه ای زندگی می کنند که اسم فامیلشان نجار است و ممکن است اجداد اینها دراین هنرنمایی شریک بوده اند !

                                                                                   

نمی دانم ومن تخصص آن را ندارم که بگویم این درب ها با چه شیوه ای واز چه جنسی وبا چه هنری ساخته شده وبا تمامی سنگینی وزنش با سرازیر شدن سیلابی در دهه شصت ازجا کنده شد ومدتی بلمی وقایقی شد برای جوانان جسور که برروی آن می ایستادند وبا بیلهایی که برای کشاورزی استفاده می کردند طول وعرض کاروانسرا را پارو می زدندودرخیال خود می اندیشیدند که ؛ برروی دریا ویا دریاچه ای هستند وحسابی به ما حسرت به دلها فخر می فروختند. گاهی نیز دم مارهایی که سیل باخود بدون اجازه ودرنزده به داخل رباط آورده بود می گرفتند و به طرف ما پرتاب می کردند وآنگاه جیغ وفریاد وفرارما ن موجب قهقهه وسرگرمی آنان می شد.

درآن سال، سیل به راحتی لتهای در را ازجا کند و به داخل شاه عباسی سرازیر شد و درهمان ابتدای ورود، گوسفندانی که چوپانان به دستور صاحبان آنها و درمقابل بی تفاوتی سازمانها ومراکز گردشگری وباستانی ، دراین بنای تاریخی جای داده وآغل مناسبی شده بود همه را خفه کرد وتا مدتها دواتاق ورودی محل دفن آن زبان بسته ها بود و حتی گله داران محترم نخواستند لاشه های آن بیچاره ها را بیرون بیاورند .وفقط درب ورودی هر اتاق را با آجر وگل پوشاندند وبعدها به مرور زمان همین ما بچه ها به کنجکاوی تیغه ها را ریختیم ومدتی خود گرفتار بوی متعفن لاشه ها بودیم.


                        

بربالای این درب بزرگ جای کتیبه ها وسنگ نبشته هایی که سازندگان ومرمت کنندگان آن همچون علینقی کاشی تاجر و دیگران به یادگار و برای آگاهی از هنر ومعماری ایرانی نصب کرده بودند به همت سارقان ماهر وچیره دست ودرغفلت میراث داران فرهنگی و حافظان آثارباستانی خالی است البته دلمان راخوش کرده ایم که که این یادگاران قرون گذشته در جای مطمئنی گذاشته شده ومحافظت می شود که خداکند چنین باشد!  با حسرتی دوباره به جای خالی کتیبه ها می نگرم وآنگاه پا برروی پله ها ی شرقی ایوان ورودی می گذارم ودرحالی که دست نوشته های  آنانی که همانند من برای دیدن دوباره تاریخ گذشتگانشان باز آمده بودند وبرروی آجرهاو بندهای گچی وسیمانی خط نوشته بودند تا بعدها بخوانند ویادشان کنند به طبقه دوم رباط می روم وباز چندپله وبر روی پشت بام کاروانسرا به دنبال ردپا وجای دست شاه عباس می گردم که برروی خشتهای پخته حک شده بود می گردم اما آنها نیز به مدد شاید دزدان وشاید سکانداران سازمانهای توریستی وگردشگری درجایی مطمئن نگهداری می شوند. جای شکرش باقی است که هرازچندگاهی چند میلیونی برای مرمت این بنا اختصاص پیدا می کند وقسمتی از آن مرمت می شود وبا ته کشیدن هزینه تخصیصی کارناتمام می ماند تا دوباره پولی حواله شود وباز روزاز نوو روزی ازنو.

از اینجا می توان تمامی خطه مزینان وروستاهای همجوار آن را به زیبایی تماشا کرد. درسمت راست رباط ،مزارامام زادگان مدفون برسرراه ابریشم وروستای قدیمی وتاریخی بهمن آباد که به تعبیر حدودالعالم  درقرون گذشته همانند مزینان شهرکی خرد بوده اند را دید و با ادای احترام به شاهزاده سید اسماعیل وسید علی اکبر فرزندان امام هفتم شیعیان ، به سمت چپ کاروانسرا می نگرم وبرامام زادگان معاصر ودوستان شهیدم که اکنون دربهشت علی (ع)آرام گرفته اند سلام می فرستم وآنگاه به خورشید که درهمین نزدیکی شاه عباسی قرارگرفته وگویی لبخند می زندمی نگرم ولی چشمانم لیاقت دیدنش را ندارد وبا اندکی نورچادرش را برروی مردمکهای کنجکاو می کشد تا مبادا آسیبی ببیند. سبزی صحرا ودر  آن سو باغستان مرا می خواند پس کاروانسرای شاه عباسی را با تمام خاطراتی که برمن واسلافم گذشته است رها می کنم وبه سمت سراووه می زینو وپل چپرخنه برمی گردم .

ادامه دارد...


·       استینه : نیم آستینی کوتاه ،فاق

·       گرماست (گورماست): مخلوط شیروماست ونان

·       لت : لنگه درب

 

  • علی مزینانی
۰۱
مهر
۹۱

ازحدیره تا باغستان

ره آورد سفربه مزینان

مزینان از نگاهی دیگر(16 )

بخش پنجم

گاه جوانی قلدر به تنهایی و یا با دو سه نفر از دوستانش به رسم شاهی  زودتر ازهمه به میانه غوطه گاه می رفتند و برای ساعتی برآنجا حاکم می شدند و اعلام می نمودند: که آب قُرُق است و ما نوجوانان از ترس اینکه مبادا گرفتارشان شویم و سرمان را زیر آب کنند به انتظار می نشستیم تا گروهی پرزورتر از آنان بیایند واین قرق را بشکنند وماهم با خیال آسوده شیرجه وکله محلق* می زدیم وپس از آن از آب بیرون می آمدیم و درحالی که دندانهایمان از سوز سرما به هم می خورد درمیان قومها * می غلطیدیم و بدن نحیف و سوخته از گرمای کویر حسابی آغشته به خاک می شد وبا این  کار سردی از تنمان بیرون می رفت  و دوباره دسته جمعی با کشیدن فریادی از روی خوشحالی به میانه آب می پردیم .

گاهی با زدن شیرجه اشتباهی موجب خنده دیگران  می شدیم و می گفتند: فلانی  شکم آب را پاره کرد. بعضی ها هم استادانه بدون آنکه دوره ای وکلاس آموزشی ببینند به مدد تجربه بر روی تک درخت تویدنه * که در کنارغطه گاه سالها همسایه ی نهرآب بود وگویی پیری نیز دراو اثر کرده  که کمرش خمیده ولی در تابستان سرسبز وسرحال میزبان فرزندان کویربود؛ می رفتند و با چابکی از روی آن تا رسیدن به آب، یک یا دوتا معلق می زدند که اگر غریبه ای آنان را می دید باورش نمی شد که اینها روستازادگانی هستند که اصلا استخری را در شهر ندیده اند!

یادش بخیر بعضی از روزها با یکی دونفر از دوستان از کله سحر راهی سرآب مزینان می شدیم وتالنگ ظهر* ،گاهی تا ساعت دو وسهویا نزدیک عصر در آب زلال شنا می کردیم وچون تنمان خسته از سینه اوو می شد روی پشت بام مرده شور خانه و.در زیر نورخورشید دراز می کشیدیم وبعضی از وقتها چندان خسته می شدیم که ساعتها بر روی این مرده شورخانه می خوابیدیم واگر صدای گله ی گوسفندان ویا هین وهن کشاورزانی که به چروایشان * فرمان می دادند تا تند تر راه برود تا اذان شب همانجا می خوابیدیم.گاهی هم به اوامراین دهقانان که سبست* ویا بار علفی  را برپشت الاغ بیچاره گذاشته بودند و از آنها می خواستند که تندتر راه بروند واگر حیوان اطاعت نمی کردمیخ طویله ی زنجیر اوسار*را در پشتش فرومی کرد وحیوان از زمین کنده می شد وچون باد درحالی که از درد لگدی می پراند به سرعت حرکت می نمود وموجب خنده ما می شد ودیگر خواب ازسرمان می پرید!

 گاه نیز برای گرفتن یکی دو قِران* از زنانی که به همراه پسران و دختران و دامادهایشان به سرآب آمده بودند وازما می خواستند که برایشان شیرجه بزنیم و کله د اوشونک *وتقی مرده * برویم،وما درهوای سردغروب کویر، عرض وطول غطه گاه را برای گرفتن آن پول سیاه شاید دهها بار طی می کردیم واگر آنها دلشان به رحم نمی آمد همچنان تا تاریکی شب سینه او می کردیم. پس از آن انعام خویش را دریافت می کردیم وهمانطور خیس لباس می پوشیدیم وبه تاخت خودرا به دکان کربجبعلی* خیرخواه که اززمانی که من می شناختمش وتا هنگامی که مرد موهای سرش یک دست سفید بود ؛ می رساندیم وبا یک قرانی که نصیبمان شده بود زبان گاو*، قرقوریت *،وچند خوراکی دیگر می خریدیم ودیگر همسن وسالهایمان را حسابی داغ دل می کردیم  .


   نهر آب مزینان، همچون جادوگری مرا به افسون خویش گرفتارکرده و نمی گذارد لحظه ای ودمی از روزهای خوش به یاد ماندنی  نوجوانی جدا شوم هر لحظه ای وهر نقطه اش نکته های فراموش ناشدنی روزگاری است که می خواستیم زودتر بزرگ بشویم وگاه دورازچشم والدین درگرمابه وسط بازار موهای نرم ولطیف صورتمان را باتیغ می تراشیدیم تا تبدیل به سبیل مردانه شود و ای کاش چنین نمی شد! اکنون سروصورت خودرا درآیینه می بینم ومی خواهم سفیدی موهایم را با رنگ وحنای هندی همانند دوره نوجوانی کنم تا دیگران نگویند: حاج آقا احترام شما واجبه وچون می شنوم که : حاجی شما جای پدرمن هستید! دنیا برروی سرم آوار می شود یکه ای می خورم ومرگ را درهمین نزدیکی می بینم شاید همین فردای قیصرامین پور که خود می دانست که: ناگهان چه زود دیر می شود. وناگهان چه زود گذشت

دلم می خواهد لخت شوم و بی هیچ خیال وترسی این بار محلقی بزنم وتا نزدیک ترازی که به یغما رفته سینه اوو کنم ولی دیگر نه از نیروی نوجوانی خبری است ونه از غوطه گاه اثری مانده انگار وقتی دوران نوجوانی ما که به پایان رسید اینجا هم عمرش تمام شد. به جای آن استخربزررگ گلی حالا جوی آب سیمانی، آب را تا صحرا می برد .مرده شورخانه هم ازبیخ وبن وبران شده واکنون بر بالای قبرستان  مکانی دیگرساخته اند با امکانات سردخانه ای. تا میت یک روزدیگر چشم انتظار عزیزانش بماند وبا آنها وداع نماید درکناراین سردخانه نیز حسینیه ای بنا شده که از باقیات وصالحات مجاهدخستگی ناپذیر شهید بسیجی حاج محمد امین آبادی است که تاقبل ازشهادت خدمات فراوانی به مزینان کرد همانند همین سردخانه و مخابرات و موتورآب وسروسامان دادن مسیر آب  جاری دربازار وکارهای دیگر که می توان گفت: بعد ازانقلاب آبادانی زادگاهم مرهون اوست. شاید اگر سال شصت وچهار اوشهید نشده بود امروزمزینان شهرستانی بود با شهرهای فراوان واین غوطه گاه برای فرزندان ما استخری فراموش نشدنی وبه یادماندنی . وما نوجوانان دیروز به همراه این نسل خودمانی بعد ازغوطه برای گرفتن عکس یادگاری به داخل شاه عباسی می رفتیم ودر کنار یادگاری هایی که خودمان با رنگی که برپشت گوسفندان می مالیدند تا آنها را درمیان گله شناسایی کنند برروی این میراث تاریخی که هیچ بانی ومتولیی ندارد وبه راحتی سنگ نبشته هایش را می دزدند، می نوشتیم :خط نوشتم از طریق روزگار من بمیرم خط بماند یادگار. عکسی برای فردای جوانی فرزندانمان می انداختیم تا آنان نیز روزی روزگاری با فرزندانشان به اینجا قدم بگذارند وبرایشان بگویند که در این مکان زمانی مزینان قدیم بوده وکاروانیان برای تجارت با عبور از راه ابریشم به این دیار سفر می کرده اند.

ولی حالا من تنها آمده ام تا آنچه را در آن دوران ندیده بودم وتاریخش را نمی دانستم با اندوخته ای اندک دوباره احوال گذشتگانم را مرور کنم. درکنار این رود جاری زلال ، کاروانسراهایی قرارداشته که درنوع خود هرکدام به تنهایی قدمت مزینانم را حکایت می کنند. کاروانسرای انوشیروانی که یادگار دوران خسروانی است ، کاروانسرای مأمونی  که نمایانگر عبور وحضور ولی نعمتان امام هشتم حضرت رضا (ع)است که چون ازمرو عازم خراسان بزرگ شد وبه اجبار ولایتعهدی حکومت جور را پذیرفت  گویی از این سرزمین عبورکرد که بعداز پانزده قرن همچنان  به یمن قدوم مبارک حضرتش نهرمزینان پرآب است وصحرایش سرسبز. واکنون چندسالی است که شبیه خوانان وتعزیه داران خوش ذوق مزینانی مسیر حرکت کاروان رضوی را بازسازی می کنند و کویرنشینان ولایتمدار باچشمانی اشکبار که انگار به حقیقت همان لحظه امامشان را می بینند که مظلومانه به قتلگاه می رود به استقبال این کاروان می شتابند. وشاید حذیره درهمان زمان با این کاروان همراه بوده ویا بعدها به مزینان آمده ودراینجا ساکن شده ومأمون برایش کاروانسرایی بنا کرده است. ولی افسوس که دیگرنه ازبنای نوشیروانی ونه از کاروانسرای مامونی اثری برجای مانده است ولی جای شکرش باقی است که کاروانسرای سوم که به فرمان شاه عباس صفوی از آجروسیمان محکم ساخته شده تا کاروانیانی که شبانه ازاین خطه عبور می کنند بی سرپناه نمانند و با خیالی آسوده در رباط شاه عباسی شب را سحرنمایند. با آنکه به تدبیر شاه صفوی در کنا رهر چشمه ای باید کاروانسرایی ساخته می شد وعدد آن به هزار می رسید اما بنا برهوشمندی وزیرکاردانش نهصد ونود نه تا ساختند تا هرکه به خواهد از آن به نیکی یادنماید با تعجب بگوید نهصد ونود ونه تا!  ودرمقابل آن حوض آبی ساخته اند تا علاوه براستفاده کاروانیان، دهقانان وزارعان وکشاورزان از آب سردش درتابستان بهره ببرند.

البته در صحرای بزرگ مزینان چندین حوض دیگر که درحقیقت یخچالی قدیمی است به نامهای حوض سعادت ، حوض زهرا ، حوض حاج محمدعلی خوردی*و... ساخته شده وشاید نام هریک به پاس سازنده ویا بانی آن نامگذاری شده است.                                                                                                           

                                                                                                                                      ادامه دارد...


*محلق : به کسرمیم وفتح ح ولام مشدد یعنی معلق . ملق هم می گویند

*قوم : خاک نرم، خاک رس      

*تویدنه : توت       

 * لنگ ظهر : بعدازظهر      

  * چروا : الاغ

*سبست: یونجه       

* اوسار: افسار      

  *قران : به کسر قاف  ریال 

 * کله داوشونک : سر را زیر آب بردن درحال شنا وبدون نفس

    * تقی مرده : به پشت شنا کردن

* کربجبعلی : کربلایی رجب علی     

*زبان گاو : یک نوع گز     

*قرقوریت : قرقوروت

*خوردی : کوچک ، خرد

 

 

  • علی مزینانی
۲۵
شهریور
۹۱

ازحدیره تا باغستان

                                           ره آورد سفربه مزینان                                                                          

مزینان از نگاهی دیگر(16 )

  بخش چهارم                                                        

از قبرستان تا پل چَپَرخَنه* چندان راهی نیست. پلی که من آن را پل صراط می نامم. جایی که دیگر زنده گان با مرده خویش وداع می گویند . پلی که یک سویش خانه وخانواده و زندگانی است ودرسوی دیگر آن قبرستان و را ه وصحرا  . قدمت ان رانمی دانم اما گویی زمانی  دردوره عباسیان که حذیره ی مأمون در مزینان بوده ! نامه رسانان با اسبان تیزرو  خبری می آورده اند ونامه ای می بردند یا آنکه در اینجا پستخانه قدیم مزینان قرار داشته  که پیک های خوش خبرلحظه ای می آسودند وآنگاه خبر خویش را چون باد  به دیگر شهر ها می رساندند هرچه هست چاپار یعنی نامه رسان ، نامه بر، پیک که به آن چپرهم می گویند وچه قرابتی ما با عزیزان کرد داریم  که در بین راه سنندج وساوجبلاغ محله ای با همین نام قراردارد! باز این  رازی است که درنام مزینان نهفته است ونویسنده خوش ذوق بیهقی درکتاب سبزوارشهردیرینه های پایدار آورده که: مزن درزبان کردی یعنی دانشمند ومزنا فرد دانشمند ومزینان یعنی زادگاه دانشمندان واندیشمندان!

برروی پل چپرخنه  که اکنون هیچ نشانی از پل ونامه ونامه رسان وپستخانه ندارد می ایستم وراهی را که طی نموده ام دوباره  تماشا می کنم .پیشتردرسفرنامه های  بسیاری خوانده ام که سلاطین وشاهان ایرانی درقدیم به مزینان آمده اند وگویی این ناحیت دارالحکومتی داشته که در ارگ ریگی مزینان حکومت می کرده اند ویا نایب حکومتی بوده که  از دهقانان وزارعان وکاسبان مزینان خراج دریافت می کرده وبه دارالخلافه می فرستاده اند ویا دارالحکمی داشته که قاضیان درآنجا حکم می نموده اند وبه شکایات مردم رسیدگی می کرده اند ویا آنکه اربابی وبزرگ زاده ای  داشته که چون سلاطین از ری به سوی ارض توس وزیارت امام هشتم می رفته اند دراین مکان لحظه ای درنگ می کردند وروزی وشبی را استراحت می نمودند وآنگاه با حشم وکشم خود راهی سفرمی شده اند. ودر بازگشت ازاین سیروسیاحت از آنچه دیده اند برای فرزندان واهل حرم ویا چاکران خویش داستانها نقل می نمودند   همچون ناصرالدین شاه قاجار به گواه مطلع الشمس که از سواران رشید مزینانی می گوید که اورا از سودخر* (صدخرو) تا مزینان همراهی می نمایند وچون به زادگاه من وارد می شود ازیخچالها ودیوارهای رفیع وخانه های گنبدی شکلش متحیر می ماند و از گرمای سوزانش می نالد اما ازابنیه تاریخی آن همانند رباط شاه عباسی اش می گوید که بیش از چهارقرن است که برسر راه ابریشم با حجره ها ودالانها وسالنها ومقصوره ها ودرگاه ها وطاقنماهای بسیارش خودنمایی می کند. مسافرخانه ای حکومتی اما مجانی  که پذیرای کاروانیانی بوده که خسته ودرمانده از عراق وسرزمینهای دورمی آمده اند وبه ری می رفتند وساعتی با خیال خوش درحالی که با نوشیدن ازنهر آب مزینان رفع عطش می کردند؛ دیگهای خود را درمطبخانه هایی که درهرگوشه ای بنا شده قرار می دادند و به شکرانه آسایش درکویر برروی سکوهای آن  می نشستند وسربه سجود می گذاشتند.

و شاید روزی ترکمانان ازروی این پل گذشتند ودلاورمردان دیار من به آوردگاه آنان تاختند وسریاغیان را بر دروازه شهر آویختند واز آن پس برمزینان نام مرزبانان گذاشتند و گفتند: اینجا شهر مرزبانان است ودیگر روز شاهرخ میرزا ی افشاری که جدش نادر را کشته اند و زمان زمانه قاجار است ووقت تاخت وتازآقامحمدخان وبه فرمان اونباید هیچ شاهزاده ای زنده بماند اینجا گرفتار آمده وبه قتل رسیده است وزمانی تیمورلنگ ازگرفتار شد ن لشکریانش وکشته شدن فرزندش* می گوید که درکویر تفتیده مزینان گرفتار آمدند .اما شاید جرأت انتقام از کویریان را نیافت؛ چون او همان گونه که درسیستان رستمهای رشید را دید وفقط دربزم مهمانی مردمان بلوچ حضور یافت ودرحیرت از آنجا گذشت ازمزینان وغیورمردانش نیز شنیده بود که همچون باشتینیان خون سربدارانی دارند ، که نه ازراهزنان و یاغیان می هراسند نه دربرابرظلم شاهان خاموش می نشینند.(بخوانیدکتاب منم تیمورجهانگشا وهشت الهفت باستانی پاریزی را)

غیرت وحمیت وتعصب مردمان سرزمین من زبانزد بسیاری از رجال درباری است که درمعیت موکب سلطانی به این خطه وارد شده اند وکاتبان ومورخان توانا را امر نموده اند که تا سفرنامه ای به نام اعلیحضرت همایونی بنویسند ویا آنکه خود این دولتمردان همچون صنیع الدوله ومیرزا قهرمان وحکیم الممالک که دردیوان ناصری، منسبی داشته اند قلم به مرکب آغشته کرده و آنچه را حضرت همایونی دیده ویا خودشان نظاره نموده اند  به یادگار نگاشته اند وهمگان بردلاوری کویریان صحه گذاشته واز امنیت این سرزمین به یمن حضور مردان شجاع آن سخنها گفته اند ومن پیشتر که برای دانستن بیشتر وتحقیق درباره سرزمین مادریم ساعاتی پس ازفراغت کار اداری درمشهدالرضا(ع) به کتابخانه رضوی می رفتم وبا هرنشانه ای درگنجینه ای چون نام زیبای مزینان را می یافتم تأملی وتبرقی می نمودم ودیدم که درروزنامه مسافرت به هرات که مکتوبی شده بود به نام سه سفرنامه چنین آمده است که: "صبح سه شنبه نهم را روانه مزینان شدیم .ومزینان ده معظم خوبی است که سابق ، درعهدنادر، می گفتند شهربوده ومعدن مس* هم نزدیک به آنجا هست وکوره هم بسته اند وحال موقوف نموده اندکار نمی کند واز جمله علامتهای امنیت وعدالت ونظم آن است که خرمن جو وکاه درمیان چادرهای شاسون افتاده بود. یک پرکاهی کسی قدرت نکرد بردارد وصاحبان خرمن هم برسرخرمن نبودند"

درسفرنامه ای دیگر منسوب به ناصرالدین شاه قاجار نیزازهفتاد سواره مزینانی نام می برد که همه سوارهای خوب ورشیدی هستند که به سرکردگی حسینخان، بزرگ مزینان اورا تا این دیار همراهی ومحافظت می نمایند ودر وصف مزینانیان اعتراف می نماید که :" تا به حال مزینان را ندیده بودم دیوارش کوتاه است اما قلعه وبرج معتبر خوبی دارد خیلی آباد است تقریبا سیصد خانوار رعیت دارد اهلش خیلی معتبر ومتمول هستند..."

نمی دانم چقدر از زمان را در تاریخ گذشته خواستگاهم با بزرگان همراه بوده ام وهم گام آنها دوباره راه رفته را باز آمده ام که چون به خود آمدم باورم نمی شد که اکنون به غطه گاه* رسیده ام جایی که دوران نوجوانی را با رفیقانی که اکنون هریک برمنسبی وکرسی ریاست اداره ای تکیه زده ویا با حرفه ای پر درآمد تا به آنجا پیش رفته اند که وقتی با اهل وعیالشان سواره برماشین گرانقیمت درکوچه وخیابانهای خاکی و شنی مزینان، رفیق قدیمی خود را می بینند لبخندی به نشانه می شناسمت و خم وراست کردن سری به معنای مرا ببین و گاه بلند کردن دستی که یعنی عزیزانم این کلاه پاره روزی رفیق شفیق من بوده ؛ به سرآب مزینان می رفتیم و ساعتها در آب سینه اوَُ *ّمی کردیم  

                                                                                                                                                    ادامه دارد...

*چاپار : نامه بر ، پیک . چاپارخانه : پستخانه ، اداره پست

*سودخر: درکتابهای تاریخی ازصدخرو به این طریق نام برده شده است

* خاطرات تیمورلنگ تحت عنوان کتاب منم تیمور جهانگشا با ترجمه ذبیح الله منصوری منتشرشده است

* معدن مس :شاید به همین خاطر دوره ای به این سرزمین مسینان می گفته اند البته دکتر شریعتی ازمسینان به عنوان دوره ظهورزرتشت نام می برد که قدمت مزینان به آن دوران منتهی می گردد

*غطه گاه : محل شنا کردن  سینه او:  او به ضم الف شنا کردن در آب دراصطلاح امروزی شنای قورباغه می گویند  

  • علی مزینانی
۱۸
شهریور
۹۱


ازحدیره تا باغستان

ره آورد سفربه مزینان

مزینان از نگاهی دیگر(16 )

بخش سوم

اکنون مرد کوزه گر از اندام فرزند کویر پیکره ای ساخته و برجای خویش نشانده و خود رهسپار دیار باقی شده است و شاید اکنون خاک گلویش سوتکی گردیده در دست کودکی گستاخ و بازیگوش که خواب خفتگان خفته را آشفته تر می سازد و من همراه او به نظاره گذشتگانم ، اقوامم و تاریخ برباد رفته هزاران ساله ام می نشینم که چه آسان در هزارتوی رنگارنگ ادوار فراموش شده ام و یا به تهمت فریاد آزادی و رهایی انسان از قیداسارت و بندگی خدایگان زر و زور و تزویر محکوم به فنا شدنم اما او ایستاده و هنوز فریاد می زند:

ای آزادی، چه زندان ها برایت کشیده ام !
و چه زندان ها خواهم کشید و چه شکنجه ها تحمل کرده ام و چه شکنجه ها تحمل خواهم کرد اما خود را به استبداد نخواهم فروخت*
 بارها بر گرداگرد تندیس فرزند کویر می چرخم وگویی به طواف کعبه دل و یا به زیارت امامزاده ای آمده ام  که  معصومانه در غربت وتنهایی شهید شده و پس از سالها او را یافته اند و برمزارش ضریحی ازجنس نقره وطلا قرارداده اندتا بگویند اوگرانترین است. می خواهم بدانم با قلم ودفتری که در دست دارد چه می نویسد پس جان را ازکالبد رها می سازم وگوش جان می سپارم به ترنم سروده هایش از مزینان ، از کویر:

برکرانه کویر، به تعبیر حدودالعالم، "شهرکی" است که شاید با همه روستاهای ایران فرق دارد. ..

درست گویی عشق آباد کوچکی است، و چنان که می گویند، هم برانگاره عشق آبادش ساخته اند،

چشمه آبی سرد که، در تموز سوزان کویر، گویی از دل یخچالی بزرگ بیرون می آید، ازدامنه کوههای شمالی ایران به سینه کویر سرازیر می شود و از دل ارگ مزینان سر برمی دارد.*

 او از مزینان می گوید واز هبوط درکویرش ومن مست ومدهوش نغمات ونفحات روحانیش در زلالی چشمه آب مزینان با او همنوا می شوم :

روستای محبوب من ! مزینان ! ای گرسنه ژنده پوش مغموم که بر حاشیه خشک و تشنه کویر افتاده ‏ای ، ای نجیب ‏زاده بزرگواری که قربانی ستم ایّامی و رنجور فقر و محکوم ویرانی و فراموشی و شرف تبار و شکوه تاریخت مستمندی را بر تو روا نمی‏ دارد .*

 نمی دانم تا کی درسرودن کویر با او می خواندم  اما هرچه بود دقیقه های بی شمارزمان برای من ایستاده بود فقط قطرات اشکی که ازچشمان اندوهبارم می ریزد که انگار روضه ای ازمصیبت جانکاهی شنیده  وبغضی که سالها درهجرت در گلوداشته ام سر باز کرده و چون فرزند مرده ای، های های برتنهایی خود و غربت او می گریم افتادن قطره ا ی اشک بر روی آب مرا از خیال بیرون می آورد . دیگر تاب ماندن ندارم و با سلامی دوباره برفرزند کویر، ازنهر آب مزینان جدا می شوم وبه طرف قبرستان حرکت می کنم جایی که آرامگاه ابدی همه ما مزینانی هاست.

هرمزینانی ومزینان زاده ای درهرگوشه ای که ازدنیا رخت بربندد بنا بر وصیتش او را به زادگاهش بر می گردانند ودراین گورستان که بهشت علی (ع) نام گرفته است برای همیشه آرام می گیرد. این اتفاق چندروز پیش به وقوع عینی رسید ؛" مردی ازتبارمزینان پس ازسالها زندگی درکشور کانادا مرد وفرزندانش اورا دراین بهشت به خاک سپردند."

اینجا نیز گذشته تابناک مزینان  ومزینانی را فریاد می زند مردان وزنانی را دردل خود مدفون ساخته که هریک تاریخ را ساخته اند .در گوشه ای از آن ؛ملا احمد وشیخ قربانعلی و شیخ محمود و دیگر اجداد شریعتی آرمیده اند که تاریخ انقلاب با آنان پیوند خورده و درگوشه ای دیگر بیست و چهارجوان برومندی  که در طول هشت سال دفاع جانانه از وطن ،گاه سه فرزند ازیک خانواده ویا چهارتن ازیک قوم وعشیره ویا نوجوانانی که هنوز نمی دانستند سلاح را باسین می نویسند یا صاد درعالی ترین مرتبه پرواز ، مرگ  را باجامه خونین شهادت انتخاب کردند و چونان ستاره ای فروزان، روشنایی بخش این قبرستانند و درسویی دیگر معلمان ودبیران وشاعران وشبیه خوانانی خفته اند که نماد فرهیختگی وسنبل اعتقادوایمانند ومن با قرائت فاتحه ای ونگاه دوباره ای به مزار مرده گانی که هریک اکنون سوتکی هستند دردست کودکانی گستاخ و بازیگوش ازآنان می گذرم و به طرف  پلی  می روم که دستخوش هزار تغییر شده است وفقط از آن نامی و یادی باقی مانده است...

ادامه دارد...

* دکترعلی شریعتی

*بخشی ازکتاب کویردکترعلی شریعتی

*مجموعه آثار 35 ، بخش 1

  • علی مزینانی
۱۶
شهریور
۹۱

ازحدیره تا باغستان

ره آورد سفربه مزینان

            مزینان از نگاهی دیگر(16 )                                                                            

بخش دوم

تا کنون فقط نامی ازحدیره شنیده ایم و کسی نمی داند معنای واقعی و یا وجه تسمیه اش چیست اما هرچه هست دیوارهای استوارش ازگذشته ای دور سخن می گوید . کارگرجوان خوش ذوق مزینانی که طبع شعرش را از پدران ومادرانش به ارث برده است ؛ چون هر مزینانی استعدادی شگرف درادبیات دارد چه آن کس که ملایی ومکتبی رادیده باشد و درسی خوانده باشد و چه آن پیرمردی که نه استادی دیده ونه نوشتن می داند به مانند عالمی صاحب سخن شعرمی سراید و خطبه می خواند.

 و این بار آن شاعرجوان نیز حدیره را حذیره می خواند و مدعی است که او دختر مأمون عباسی است! و شاید بیهوده نگفته باشد چون درمقابل کاروانسرای صفویه که برسر راه ابریشم ودربالای چشمه آب مزینان* اززمانی که شاه عباس راه راگم کرد ودستور بنایش راداد همچنان غریب افتاده است ودر این غربت سرا دیوارهایی قرارداشت که دربعضی کتب تاریخی از آن به عنوان کاروانسرای مأمونی نام برده شده وگفته اند یادگار دوران خلافت عباسیان برایران است . اما نمی دانم به تدبیر کدام نا آگاهی وبه بهانه بنایی جدید با خاک یکسان شد واکنون نه ازبنا خبری است ونه از آن ویرانه اثری ونه توپخانه قاحاری را کسی می داند که چه بود چه شد ،جز مشتی سیمان که درزیر خروارها خاک مدفون شده که می خواستند محلی برای سیاحان وگردشگران وتشنگان فرهنگ دوست ادبی  که برای دیدن خواستگاه فرزند کویر به مزینان می آیند باشد ؛ برای همیشه به فراموشی سپرده شده است وآن حدیره که به قول مزینانی ادیب محل دفن حذیره دختر مأمون عباسی است انتظارمی کشد که شاید نوبت به آن هم برسد تا بیل و کلنگی که سالها پیش دیوارهای ارگ ریگی را فرو ریخت آن رانیز به بهانه نوسازی برای همیشه محوسازد  واکنون من در داخل این مخروبه بنای تاریخی رد پای سارقینی را می بینم که به دنبال یافتن گنجی جای جای آن را کنده اند وخاکش را به توبره کشیده اند وحافظان آثار باستانی ایستاده وتماشا می کنند که شایدبه جادو وجنبلی کتیبه های به سرقت رفته از سردر شاه عباسی وحوض سر آب مزینان ومسجد پایین قلعه را برگردانند!

درآستانه درب ورودی حدیره که روبه خدا وقبله گاه سجود مومنانش باز می شود وچشم انداز قنات وچشمه آبی که  از کوه های سرخ سرچشمه می گیرد و با گذرازصحراها ودشتها ودامنه ها وکوه های سربه فلک کشیده بی تابانه دل سخت سنگها را می شکافد تا امید را به مردمان کویر بازنمایاند به تماشا می ایستم و می بینم که آن رود دراین جا سر از زیر زمین بیرون می آورد وبا سلام برمزینان بر دستان پیرزحمت کش که رنج بسیاری را برای آبادانی صحرا می کشد و درکناراین رود آشنا بالبخند پرازمهر وسپاس به درگاه فر ایزدی می نشیند وآنگاه لبان ترک خورده اش را که درستیغ نور بی تاب خورشید چون سفیدی شوره زارکویر درانتظارجرعه ای خشکیده ، غرق بوسه می نماید ومن امروز نظاره گر مهربانی آب وآئینه ام آن گاه که مادری کوزه ای بردوش برای فرزندانش ازسراوو میزینو* آبی گوارا  هدیه می برد

با صحرا وسبزی وچشمه  همراه می شوم و حدیره را پشت سرمی گذارم وبه دهانه نهر آب مزینان می رسم جایی که روزگارانی شاید دوقرن پیش اسلاف وگذشتگان ما در آنجا می زیسته اند ودر سالی که محرم وعید باستانی نوروز باهم تلاقی نموده اند وبعضی از مردمان آن زمان به مصلحت اندیشی شیخی بزرگ که همانند پیامبری برایشان وعظ وخطابه می گفته گوش نسپردند وعید را بر عزا مقدم داشتند* همانند قوم نوح به عاقبتی سخت گرفتار شدند وحتی ازتنور خانه هایشان آب فورا ن می کند ومزینان قدیم با سیلی عظیم نابود می شود و مردمانش که به دعای آن پیرطریقت سالم مانده اند مزینان نورا برانگاره شهری درجای فعلی آن بنا می کنند وگویی با تدبیر معمارانی زبردست خیابان کشی وکوچه های وسیع را باترسیم نقشه ای  شهری  و بناهایی گنبدی شکل که زمستانشان گرم وتابستانشان از گرما درامان باشند می سازند وچون این دیار برای تاجران وکاسبان ودوره گردان شناخته شده است بازاری با دو طرف شرق وغرب و دکانها ومغازه های فراوان ومساجد وهیئات و  مکتبخانه و تلفنخانه وگرمابه ساخته می شود که درنوع خود بی نظیراست. شاید استادان ومعماران چیره دست وکاردان آن دوران می دانستند که زمانی خواهد آمد که مزینان دوباره همجون هزار ویکصد سال پیش به تعبیر حدود العالم من المغرب الی المشرق به تاریخ خویش برگردد ودوباره شهری شود با دوائر دولتی وکارگاه وکارخانه های فراوان که جوانانش برای یافتن لقمه ای حلال وگذران زندگی مجبور به مهاجرت نشوند .

اکنون من بردهانه نهرآب مزینان ایستاده ام جایی که دیگر نه از زمزمه مرد کوزه گر که به اعجاز مشتی خاک وآب ودستان هنرمندانه اش استادانه از آن ظرفی برای نوشیدن آب ساخته خبری است ونه از داش* اوکه کوزه ها وتون گلی های * خامش را درآن قرار دهد وپخته شود اثری مانده است...

ادامه دارد...

·       * نهر آب مزینان معروف به سر اووه میزینو ،بسیارگوارا است وازقدمت هزاران ساله برخوردار است

·       *  سراوو میزینو، سرآب مزینان (لهجه مزینانی که نشأت گرفته از فارسی دری است)

·       *  این داستان را پیرمردان مزینان برای نگارنده بیان کرده اند

·       *  داش ؛ کوره ای که کوزه ها درآن پخته وتبدیل به سفال می شود


  • علی مزینانی
۱۲
شهریور
۹۱

ازحدیره تاباغستان

ره آورد سفربه مزینان


مزینان از نگاهی دیگر(16 )

 بخش یکم

تا به امروز برای من که یک کویری هستم دوست داشتن کویر معنا و مفهومی نداشت و نمی دانستم که چرا فرزند شایسته کویرمزینان ، آن گونه عاشقانه در کتاب کویرش از مزینان و مردمان قدرتمند و مغرورش که شهریان را دهاتی می خوانند و خود را شهری معرفی می نمایند؛ می گوید!

امروز گذری دوباره به مزینان داشتم روستایی دردل کویر سوزان و تفتیده ای که تا چشم می بیند فقط شوره زارهایی است که در انتظار قطره بارانی لَه لَه می زند وزمین ترک برداشته وگون هایش آب را  فریاد می کنند  ودر دور دست آن سرابی که تشنگان را می فریبد اما امیدوار نگه می دارد

همیشه ما ازگرمای تابستان درشهر می نالیم وبا اندکی گرم شدن هوا به پناه سایه ای فرومی خیزیم  ویا خود را درسرمای کولرهای آبی و گازی محصور می نماییم اما مردمان کویر مزینان با خروس خوان به قصد به کف آوردن لقمه ای حلال وکسب روزی حلال از خانه بیرون می آیند و تانماز شام با عرق جبین وکدیمین  زحمت می کشند و فقط به شوق حضور در مسجد و نماز ونیایش و شب را در کنار اهل و عیال بودن دست ازکار می کشند و به خانه بر می گردند و شب و شب نشینی برای روستائیانی همچون من که از نسل پیشین هستیم و خاطرات روزگاران گذشته هنوز نقل محافل دوستانه امان است معنایی دیگر دارد .

در آن روزگار نه چندان دور یعنی دوسه دهه قبل، ما طفلکان مردمان سخت کوش کویر به انتظار شب وهمراهی با همسایگان وبه مهمانی رفتن دسته جمعی گاه چند خانواده به خانه همسایه ای می رفتیم لحظه شماری می کردیم و چون خیمه شب زده می شد وماه وستارگان بی شمار آسمان مزینان پدیدار می شدند درروشنایی چراغ گرسوزی شام شاهانه ای که یا آبگوشت بود و یا گورماستی* و اِشکنه ای* ودرشب علفه پلویی با اجار پخته ای* را باولعی خاص می خوردیم وچون تکالیف مکتب خود را به خوبی نوشته بودیم به همراه پدر و مادر و برادر و خواهرانمان به شب نشینی می رفتیم .پدرها قصه امیرارسلان وحسین کرد شبستری می خواندند ومادران از بافتن تنه وگلیم وجاجیم  ویا نامه پسرانشان که ازتهران فرستاده بودند می گفتند ومابچه ها هم چشممان به مجمعه ای بود که میزبان می آورد وتخمه های تف داده هندوانه وخربزه ای که به صورت ماهرانه ای درآن چیده شده وپس ازان استکان های چایی که بزرگترها هورتی بالا می کشیدند وما به تقلید ازآنها حبه قندمان را در استکان چای می ز دیم وپس از آن کلی درنگاه غضب آلود زن میزبان که گاه سفارش می کرد که : قند برای دندان بجه ها خوب نیست ؛ هی چایمان را فوت می کردیم و سپس قلپی ازآن را سرمی کشیدیم وبعداز ان پوست کامها راجمع می کردیم که فردا ی آن روز با دوستانمان بازی کنیم.

ظهرمزینان گرمایش برای دیگران طاقت فرسا وبرای من شورحالی دیگردارد نمی دانم چرا اما هرگاه درضل گرمای کویر به صحرای مزینان ویا حتی دقی ها* وزمینهای بایرش می روم یا سخنران می شوم وبرای ساکنان صحرا وبیابان وعظ وخطابه می گویم ویا شاعر می شوم وشعروشاعریم گل می کند وهمانند سعدی وحافظ غزل وقصیده های عارفانه می سرایم ویا نویسنده ای می شوم که اگر قلم وکاغذی باشد همانجا کتاب کویر را دوباره می نویسم آن چنان که شریعتی نوشت البته نه به استادی  ومهارت وچیره دستی او هرچند براین اعتقادم که دیگر هیچ اثری مانند آن خلق نخواهدشد. چون دیگر شریعتیی نخواهد آمد!

در ظهر مزینان به صحرا پناه می برم جایی که خورشید همین نزدیکی است وآسمان در چهارسوی مزینان به زمین گره خورده است ومن راهم را به غربی ترین نقطه تاریخی این دیار یعنی حدیره ادامه می دهم .

حدیره که تنها نامی از آن شنیده ایم وتاریخش را بدرستی نمی دانیم . جایی که فقط دیوارهایی به قدمت قرنها با قامتی خمیده سربر آسمان دارند .ومن تا کنون آن را به این زیبایی از نزدیک ندیده بودم...  

ادامه دارد...

  *اجار به فتح الف نوعی سبزی شبیه به تره که روستاییان با مخلوط از برگ چغندروریش بز و خله خلونجه ودیگر گیاهان خودرو وخمیراز آن آش خوشمزه ای درست می کنند که معروف به آش علفی است

*دقی به کسردال وتشدید قاف زمین های خشک ولم یزرع

*گورماست: گُرماست هم می گویند ، غذایی که از ماست و شیردرست می شود وبسیار مقوی و مغزی است.

* اشکنه : غذایی ساده که در بعضی جاها به آن کله جوش و کمه جوش هم می گویند که با مخلوط دوغ و روغن و پیاز و گاهی گردو هم به ان می آفزایند و رب و یا گوجه فرنگی درست می کنند و در بسیاری از روستاهای سبزوار مرسوم است

  • علی مزینانی
۲۶
مرداد
۹۱

رمضان درمزینان                                                                                                                                  عید فطر وکمسی ماه

اززمانی که من به یاد دارم رؤیت هلال ماه دراول وآخرماه مبارک رمضان با حرف وحدیث بسیار روبرو بوده واز همان قدیم برای ما خاطره انگیز بوده ومی باشد.

در غروب آخرین روز از ماه مبارک رمضان مردم مزینان،  کوچک وبزرگ بر روی پشت بام می رفتند وبه دنبال ماه می گشتند وبه محض رؤیت به دیگران نشان می دادند ومی گفتند:هونه دییومش( اونهاش دیدمش).

موقع اذان شب وای به حال ما بچه ها اگر می رفتیم خانه همسایه ویا قوم وخویشی بلا فاصله زن خانه می آمد وبا هرسیاستی که بود سعی می کرد ما رو رد کنه ومی گفت: بجه برو خونه تون که مادرت کارت داشت وسراغتو می گرفت. ویا خیلی واضح با خنده ویا اخم وتخم می گفت: بچه جان بدو برو خونه تون که فطریه ات به گردن ما نیفته!

صبح روز عید فطر همه لباس نو می پوشیدند ومردها دسته جمعی با شعار الله اکبر ولله الحمد به درمنزل مرحوم شیخ محمود شریعتی می رفتند واورا تا مسجد با همین شعار همراهی می کردند (اکنون همین مراسم با حضور حجت الاسلام معلمی فر برگزار می شود)

 سخنرانی وخطبه خوانی شیخ محمود نیز بسیار دیدنی وبه یاد ماندنی بود  .آن مرحوم همچنان که قبلا نوشته ام مهارت وتبحر خاصی درتاریخ وصدای جالبی درسخنرانی داشت یک نفس ویا صدایی رسا خطبه شقشقیه را دراین روز ازحفظ می خواند وتمامی جمعیت به لبان او خیره شده بودند که باچه مهارتی این خطبه را می خواند وگاه به هم نگاه می کردند ومی گفتند ای والله خدا رحمت کنه جدو آبائه ات رو .

بعداز خطبه خوانی شیخ محمود؛ نوبت به مرحوم حاج محمود فصیحی می رسید که هنرش را با خولندن قنوت نماز به نمایش بگذارد . آن مرحوم که ازمعلمان قدیم وبا سابقه مزینان بود با تن صدای منحصر به فردش درحالی که گاه شانه هایش را بالا می انداخت قنوت می خواند .

 پس از نماز، تبریک مردم به همدیگر وروبوسی شروع می شد و قبولی عبادات را به همدیگر مبارکباد می گفتند سپس متولیان جمع آوری فطریه با ظرف مخصوص همانجا فطریه هارا ازمردم تحویل می گرفتند.

 یاد اموات دراین روز از ویژگی خاصی برخوردار است درقدیم اقوامی که فامیل ویا آشنایشان در آن سال به رحمت خدا رفته بود به خانه آن مرحوم می رفتند و با ذکر صلوات وفاتحه باردیگر به بستگان تسلیت می گفتند. ولی در حال حاضر بستگان درگذشتگان  مزینان با تهیه حلوا و وخرما همگی به مسجد جامع می آیند تا دیگر زحمتی برای خانواده مرحوم ویا مرحومه نباشد که هی گروه گروه به منزل آنان بروند ولی باز هم بستگان درجه یک برخود فرض می دانند که دراین روز به خانواده مرحوم سری بزنند. خداییشو بگم عید فطر مزینان چیز دیگه ای است شاید بگم مثل سال تحویل و با همان شادابی ولی با معنویت خاص این عید درمزینان  برگزار می شود اغراق نکرده ام.

کمسی ماه (کسری) یعنی معمولا ماه رمضان درهر سال سی روز کامل نیست گاه یک روز کم دارد مانند سال کبیسه که این کم بودن ویا کسر بودن آن ماه درمزینان معروف است که ماه کمسی دارد.

  • علی مزینانی
۱۰
خرداد
۹۱


یک نیمروز در «مزینان»
گزارش سفری کوتاه به زادگاه دکتر علی شریعتی
درست ساعت 5/1 بعدازظهر، در هرم هوای تب­دار حاشیۀ کویر، از «داورزن» سبزوار پیچیدیم به عمق جنوبی جاده و... به طرف کویر. و این «داورزن» که اکنون از بخش به شهر ارتقاء یافته است حدود صد کیلومتر با سبزوار فاصله دارد و در حاشیۀ جادۀ اصلی سبزوار – شاهرود واقع است. و مزینان از روستاهای وابسته به این بخش است با فاصله­ای حدود پنج و شش کیلومتر از آن.
و همین که وارد جادۀ مزینان می­شوی تصویر دکتر علی شریعتی با «لا» ی چشم آشنای او و خوشامدی گرم و مزینانی، بر تابلویی جلب نظر می­کند. در کناره­های جاده، درختچه­های گز، خشک مزاج و گردآلود، سایه­های کم حال بریده بریده­ای ایجاد کرده­اند تا بزها و گوسپندان گرمازدۀ چوپانی، اینجا و آنجا چون لشکری شکست خورده بدن خود را به آن سایه­های کمرنگ بکشانند و از آفتاب مغز جوش کویر در امان مانند.
این جاده تا خود مزینان آسفالت است و عبور و مرور زیاد خودروها در این روز 29 خرداد، نشان می­دهد که مراسم وعده داده شده در این کویر مظلوم مهربان، جدی است. هر ساله کمابیش، پر رنگ و کمرنگ مراسمی به یاد دکتر علی شریعتی از این نگین درخشان کویر مظلوم برپا می­شود و این بار از پس سال­ها تفریط در مورد مصلح و متفکر بزرگ دینی در دورۀ معاصر که نسل نو و هم انقلاب به گونه­ای جدی و شدید وامدار وی و دردهای استخوان سوز صداقت مدار اوست، در این بیابان سوزان و عطشناک کویر مزینان و در کنار دیوارهای گلین و آب گوارای قناتش، آرام و بی­صدا، برگی تازه از منش فرهنگی و عقل­گرایانه ورق می­خورد.
خیلی مشتاقان دکتر علی شریعتی در میان غرور و متانت و استواری خاصی که در چهره­هاشان پیداست آرام و عمیق دردهای کهنۀ سکوت را در روی گشاده و شعف پنهان خود می­پوشند. گویی کویر امروز شادمان است که یاد علی او بار دیگر پاس داشته می­شود.
... و ما وقتی به آستانۀ روستا می­رسیم که مجلس برشکسته است و خیلی ماشین­ها و مردم از مزینان به داورزن می­گریزند، گویی کندوی عسل را با ملکه از پیش می­برند و خیلی زنبوران از پی می­شتابند. اکنون وقت نماز و ناهار فرا رسیده است و در مسجد ده، سفره­ای به وسعت دل­های مهربان مزینانیان و گشادگی کویر پایین دست ده پهن است تا از میهمانان پذیرایی کند... ذهن و ضمیر شعفناک شرکت­کنندگان اگرچه هنوز اندک دغدغه­ای از سلامت ادامۀ جلسه دارد اما همه چیز به آرامی می­گذرد و همه همچون کویر از در متانت و وقار درآمده و موافق و مخالف برادروار در کنار یکدیگر این پاسداشت عمیق را از نظر می­گذرانند.
... و مزینان از پس این آمد و شدها، همچون روزان پیشین و ایام همیشه­اش آرام و پهن در کنارۀ کویر لمیده است؛ روستایی بزرگ و دلگشا با خانه­هایی کوتاه، بالا، اما پهن و گسترده در دل کویر، همچون پیکرۀ انسانی که پهن خوابیده است و آرام و خرسند آسمان را می­نگرد. و وقتی از جادۀ مزینان به روستا می­رسی کویی وسیع و دراز دامن به تو خوشامد می­گوید؛ و یک جوی سیمانی منظم، صاف و کشیده و یکدست آب قنات «ینگه قلعه» را زا خود عبور می­دهد و این آب درست از وسط این کوچۀ پهن می­گذرد و نه تنها کوچه بلکه ده را به دو نیم می­کند و در کنار این آب گوارا درختانی تا انتهای کوچه قد کشیده­اند. مزینان یک نگین سبز است در چنبرۀ کویر و پیشتر تصور دیگری از مزینان داشتی؛ دهی کوچک و خشک اما اکنون با روستایی بزرگ روبرویی که بجز آب ینگه قلعه، قنات پر آب دیگری دارد موسوم به قنات مزینان که مظهر آن در پایین ده است که از همان جا آب به دو نیم می­شود و باغات ده را با دو بازوی ستبر آبیاری می­کند.
از قنات مزینان که می­ گذری می ­رسی به کوچه باغ­های روستا که به مدد همین آب، خندان شده ­اند.
بی­اختیار به یاد کوچه باغ­های دلنواز و رؤیایی نیشابور می­افتی که آندره ژید حسرت دیدن آن را داشته است؛ کوچه باغ­هایی که در آن رندان سینه چاک نیشابور نیم شب آوازهایی سرخ را زمزمه­گر بودند و تو گویی آوازهای سرخ علی، آن رند سینه چاک مزینان را از حلقوم کوچه­ ها به گوش جان می­شنوی.
در دور ترک، یک برج گلین نیمه ویرانه دیده می­ شود و راهنمای خوب و محجوب ما – حسین مزینانی – می ­گوید: این یکی از چهار برج ده است که در جنوب غربی افتاده است.
در کنار مظهر قنات تلی خاک و بناهایی ویرانه از خشت خام دیده می­شود که دوست مزینانی ما می­گوید: این کوره­پز خانه­ای بوده است که در آن سفالینه می­ساخته­اند و اکنون ویران شده است. آنچه دیده می­شود عمری بیش از دورۀ معاصر ندارد... و در آن سوی تر ویرانه­ای دیگر که گویا مسجدی بوده است و همینطور بناهای متروکۀ گلین که در میانۀ کوچه باغ­ها رها شده­اند و کمی آنسوی تر دشتی که ساقه­های سرسبز و شاداب گندم را بخود پذیرفته است و این سرسبزی یکدست، تنها به آن اندازه می­پاید که آب قنات مزینان قد می­دهد.
و در این مزینان آنچه توجه هر تازه­واردی را جلب می­کند کثرت مساجد و تکایاست. در این روستای 550 خانواری، 14 مسجد و حسینیه و تکیه وجود دارد و این به غیر از مساجدی است که ویران شده و بلااستفاده افتاده است؛ و چراغ این 14 مسجد و حسینه همچنان روشن است و فروغ و رونق دارد؛ برخی بسیار جادار و بزرگ و برخی کوچک­تر. اینجاست که میهمانان چند هزاری مزینان در این روز بیست و نهم خرداد، در هرم ظهر کویر در سحن این مساجد و تکایا در زیر پنکه­های سقفی از گرما رهیدند و به استراحت پرداختند و وقتی کمی به فکر فرو می­روی و می­اندیشی، احساس می­کنی که مزینان باید هم 14 مسجد و حسینیه داشته باشد. روستایی مذهبی، صادق، مهربان، عمیق و روشن ضمیر با مردمانی فوق­العاده دوست­داشتنی و عزیز و از همین مسجدهاست که پدر دکتر شریعتی و جد و او اجدادش بالیده­اند و خمیرمایۀ اندیشه و روح مذهبی این خانواده نیز در همین مساجد شکل گرفته است و از مزینان جز این انتشاری نیست.
و در چهرۀ مردمانش دوستی موج می­زند. حسین مزینانی نمونه­ای از آنهاست که وقتی ما را جویا دید، مغازۀ خود را بست تا با موتورش ما را به پایین ده برساند و چه صادقانه تا آخر با ما ماند تا گزارش خود را در صفحۀ ذهن و فیلم دوربین نقش کنیم.
و در چهرۀ جوانان و پیران این بزرگ روستا جز سرخی و شادابی و نشاط و کار و ایمان نمی­توان دید. چهره­های زرد و تکیده و استخوانی و چشمان خمارآلوده­ای که بسیار می­توان در روستاها مشاهده کرد و بر مصیبت بیکارگی و افیون زدگی آنان گریست در این روستا بی­نام­ونشان است و من در یک آن هوس کردم مدتی را در این مزینان زندگی کنم؛ عجب روستایی که دل آدمی را به ساعتی می­رباید، روستایی که ساکنان آن را گویی که بارها و بارها دیده­­ای یا با آنان قرابت و خویشاوندی داری؛ روستایی که در آن اصلاً احساس غربت نمی­کنی. روستایی فهیم و دارا اما ساده و صمیمی.
ظهر را به اصرار یکی از دوستان مزینانی به خانۀ پدرش رفتیم و چه مهربانانه ما را پذیرفت. خانه­های گلین با سقف گنبدی و دیوارهایی به قطر یک متر، ساکت و آرام و تمیز و... مناسب یک اقامت چند ماهه برای مطالعه و تفکر و ما که از هیاهو به مزینان گریخته بودیم در این خانه­های صمیمی که دیوار و درش از جنس روح ماست لحظاتی آرام گرفتیم.
چنین روسایی می­باید چنان روح­های پاک و بلندی را شکل دهد.
سقف­های گنبدی و دیوارهای گلین ضخیم از مشخصه­های غالب خانه­های مزینان است و هنوز خوشبختانه «رویش هندسی آهن، سیمان، سنگ» بر این روستای دلشگای کویری غالب نشده است.
... و این روستا از نام و یاد شریعتی لبریز است و روح کویری او در همه جا حاضر. کتابخانۀ کوچک عمومی ده که در حوزۀ علمیۀ تعطیلِ آن، دایر است، از مجموعۀ کتاب­های دکتر شریعتی مملو است و تقریباً اکثر کتب موجود در آن، از آن دکتر شریعتی است و مگر انتظاری جز این از مزینان می­توان داشت...
هنوز پاسی از غروب مانده بود که با مزینان وداع کردیم اقامت ما در مزینان اگرچه کوتاه، اما سرشار از معرفت و معنا بود و ما از نگین سبز کویر خارج شدیم و همچنان در این آرزو که کی فرصت اقامتی ماهانه و سالانه در مزینان شریعتی دست می­دهد..
نویسنده:
جواد محقق نیشابوری

  • علی مزینانی
۱۰
خرداد
۹۱
روستای تاریخی مزینان در طول جغرافیایی 56 درجه و 49 دقیقه و عرض جغرافیایی 36 درجه و 18 دقیقه، جزئی از شهرستان سبزوار می باشد و در آخرین حد غربی این شهرستان قرار گرفته است(2). بافت قدیمی این روستا که در چهارچوب باروی قدیمی دوره قاجار قرار گرفته، به وسیله سازمان میراث فرهنگی به ثبت رسیده است. این روستا دارای یک مجموعه تاریخی شامل: کاروانسرا، دو مسجد تاریخی، مدرسه علمیه، باروی قدیمی و دو تپه باستانی می باشد. در مقاله حاضر، به معرفی مدرسه علمیه شریعتمدار که یکی از بناهای این مجموعه است، می پردازیم   .

موقعیت

ین مدرسه در مرکز بافت قدیم روستا بر روی بدنه خیابان اصلی که بافت قدیم را به دو بخش منشعب می کرده، قرار گرفته است(3). پلان کلی ابن بنا مدرسه ای است دو ایوانی با حیاط مرکزی، ده حجره در اطراف حیاط، دو مدرسه در ضلع مقابل ورودی و اتاقهای مربوط به اساتید و رئیس مدرسه و آشپزخانه، کتابخانه و سرویس بهداشتی. مساحت کل زمین مدرسه 810 متر مربع است؛ حیاط آن، 229 متر مربع است و زیربنا با زیرزمین، 650 متر مربع می باشد(4). ویژگیهای معماری

ورودی مدرسه در جهت شرق می باشد. در دو سوی ورودی مدرسه، در هر طرف، سه رواق وجود دارد که به تناوب در هر سو، دو رواق بزرگ تر و یکی کوچک تر می باشد. پس از عبور مدرسه شریعتمدار، نمای بیرونی مدرسه دید ازشمال شرق از پیش طاق ورودی که در دو طرف دارای سکوست، وارد هشتی مدرسه می شویم، پس از ورود به هشتی در سمت چپ، اتاق رئیس مدرسه و در سمت راست، اتاق مدرّسان قرار گرفته است. پس از عبور از هشتی و ایوان مدرسه وارد حیاط می شویم. حیاط مدرسه مستطیل شکل است که در وسط دارای دو باغچه و حوض می باشد. کف حیاط با موزائیک مفروش است. در ضلع غربی حیاط که محور اصلی بنا می باشد یک ایوان دیگر قرار گرفته و جلو ایوان برای استفاده به عنوان مدرس در تابستان، باز بوده است. در ده 1350ش دهنه ایوان را با درِ مشبّک آهنی پوشانده اند و اکنون به عنوان کتابخانه مورد استفاده قرار می گیرد. طاق ایوان به صورت گهواره ای است. در دو سوی ایوان، دو مدرس قرار دارد که دارای پوشش گنبدی به شکل کلمبه است. در ضلع شرقی مدرسه بجز ورودی و دو اتاقی که توضیح داده شد، دو اتاق گنبددار دیگر نیز در انتهای این ضلع قرار دارد که از اتاق دارای پوشش گنبدی در ضلع جنوب شرقی اکنون به عنوان آشپزخانه استفاده می شود. اتاق ضلع شمال شرقی نیز که دارای دو قسمت است که بخشی به طاق گنبدی و بخشی به طاق گهواره ای پوشش شده است احتمالاً این قسمت به عنوان کتابخانه مورد استفاده بوده است. زاویه شمال شرقی مدرسه دو طبقه است که در زیرزمین آن، سرویسهای بهداشتی قرار دارد. حجره های مدرسه در ضلع شمالی و جنوبی واقع شده که در هر ضلع، پنج حجره قرار گرفته است. کف حجره ها نسبت به حیاط حدود چهل سانتیمتر ارتفاع دارد. هر حجره دارای یک پیش طاق است. این پیش طاقها خیز کم و سقف هلالی شکل دارند. درِ هر ضلع حجره میانی که در محور تقارن بنا قرار گرفته است، نسبت به حجره های جنبی بزرگ تر است و در دو طرف ورودی حجره نیز دو طاقچه تعبیه شده است. هر یک از حجره ها دارای دو درگاه، چهار طاقچه برای گذاشتن وسایل و یک اجاق می باشد که اجاقهای داخل حجره ها در مرمّتهای اخیر مدرسه مسدود شده است. در جلو ورودی حجره ها در زیر پیش طاق نیز اجاق دیگری تعبیه شده است که اجاق داخل برای گرم کردن و اجاق بیرونی برای پخت و پز استفاده می شده است. با توجه به اینکه مدرسه در کنار مسجد قرار داشته، دارای مسجد نبوده است. مصالح به کار رفته در بنا آجر به همراه ملات گچ نیم کوب است. در مرمتهای جدید از آجر و ماسه سیمان استفاده شده است(5).

تاریخچه و مرمّتهای انجام شده

تاریخ دقیق بنای مدرسه مشخص نیست، ولی بر اساس نوشته مطلع الشمس در مسافرت ناصرالدین شاه به سال 1300ق مدرسه مزینان وجود داشته است(6). احتمالاً مدرسه اندکی پس از سیل مزینان که به سال 1286ق به وقوع پیوسته، با ساخته شدن روستا در محل جدید بنا شده است. بانی مدرسه آیة اللّه حاج سید ابراهیم غفوری، معروف به شریعتمدار، مرجع تقلید و روحانی معروف سبزوار می باشد. وی موقوفاتی نیز بر مدرسه وقف کرده که وقفنامه آن معرفی می شود(7). مرمّتها از ابتدا زیر نظر متولّی بر اساس درآمد موقوفات بوده است، با متروکه شدن مدرسه در چند دهه اخیر، مرمّتهای مدرسه به وسیله مردم روستا انجام شده است. از جمله اشکالاتی که در مرمّت بنا وجود داشته است تعویض درها و پنجره های بنا با پنجره و درهای آهنی است که اصالت بنای تاریخی را خدشه دار نموده است. بستن جلو ایوان تابستانی مدرسه با درِ فلزی نیز از جمله اشکالات مرمّت می باشد. کف حیاط به وسیله موزائیک مفروش شده که می توان به جای آن از آجرفرش استفاده کرد. اجاقهای تعبیه شده در حجره ها در مرمّتهای اخیر مسدود شده است، که با تعبیه شمعک گازسوز در داخل اجاقهای قدیمی امکان آن وجود داشت از اجاقهای قدیمی نیز برای گرم کردن حجره ها استفاده کرد.

موقوفات

مدرسه شریعتمداردارای موقوفاتی است که اراضی آن به دلیل خشک شدن قناتها بازدهی چندانی ندارند. در اینجا وقفنامه مدرسه که سوادی مصدِّق از آن در دست است، معرفی می شود(8). واقف: حاجی میرزا ابراهیم شریعتمدار تاریخ وقف: 1309ق مورد وقف: نصف از قنات افضل آباد، سه شبانه روز از قنات غنیابون، چهار سهم از قنات محسن آباد. مصرف: طلاب علوم دینی و مدرّسان مدرسه مزینان و تعمیر مدرسه، عشر برای حق التولیه. آنچه از موارد فوق اضافه آمد، برای زائران حضرت رضا علیه السلام خرج شود. متن وقفنامه هوالواقف علی الضمائر 1 / بسم اللّه الرحمن الرحیم و به نستعین /2 بعد الحمد و الصلوه 3 / از آنجایی که تأییدات ربّانی و توفیقات سبحانی و عنایات یزدانی جلّ و تعالی شأنه العزیز /4 شامل حال و متکفّل احوال خجسته مآل جناب مستطاب قدسی انتساب، سید العلماء و قدوه الفقهاء، افضل المتقدّمین و اکمل المتأخّرین، مولی الانام ملاذ الایتام 5 / مرج الخواص و العوام، ذوالمجد الاصیل و الشرف، الباذخ المستطیل الکریم ابن الکریم حجة الاسلام و المسلمین و مروّج احکام خیر المرسلین 6 / و سلاله اولاده الطیّبین الطاهرین سلام اللّه علیهم اجمعین، مولانا و مقتدانا سرکار آقای شریعتمدار جناب آقای حاجی میرزا ابراهیم ادام اللّه تعالی ایام افاداته 7 / و اعوام افاضاته و متع اللّه الخلایق بطول بقائه و شرّفهم بعزّ لقائه گردید، تقرّبا الی اللّه و طلبا لمرضات رسوله صلی اللّه علیه و آله الابحار 8 / الی یوم التناد وقف مؤبّد شرعی و حبس مخلّد دائمی فرمود جناب مستطاب معظم له املاک مفصله ذیل را، منها نصف از قنات جاریه افضل آباد 9 / و منها سه شبانه روز میاه از قنات جاریه غنیابون که مدارش بین الشرکاء بر هیجده شبانه روز است و منها ثمن الاربع مجری المیاه از قنات جاریه 10 / محسن آباد من توابع قصبه مزینان بر طلاب علوم دینیه مدرسه جدید البناء، جناب واقف معظم له واقع در قصبه مزبوره و هی هذه اولاً مخارج زراعت و عشریه 11 / حق التولیه را جناب مستطاب متولی برداشت نماید و منافع را دو قسمت نموده، قسمتی به جهت مدرّس و طلاب و خادم مدرسه مزبوره برساند و قسمت دیگر را به جهت تعمیر مدرسه 12 / و آبادی املاک موقوفه از قبیل تنقیه قنوات و بنای قلعه و خانه جدیده در املاک به صوابدید جناب مستطاب متولّی مدّ ظلّه العالی صرف فرمایند. چنانچه املاک مزبوره 13 / محتاج به تعمیر نباشد، یا زائد بر تعمیرات باشد، در مصارف زوّار و متردّدین کائنا مَن کان خرج و صرف حتی آن که بر حسب وقت و اقتضای مصلحت تعارف و تکلّفی به جهت ولات و حکّام 14 / لازم شود، البته اهمال و اغفال نباید نمود و تولیت املاک مزبوره، مادام الحیوه، جناب مستطاب واقف معظم له اطال اللّه بقائه و اعلائه، یا به ملازمان امجد 15 / معظم له است و نظارت با جناب مستطاب فضائل مآب علاّم فهّام، افتخار الحاج و العلماء شباب القضاه، خیر الحاج ملا رجبعلی قاضی معین الشریعه است و بعد از انقضاء 16 / عمر طبیعی جناب مستطاب واقف معظم لازال ظله العالی ممدودا و عیشه محمودا و قدره مسعودا تولیت املاک مزبوره با جناب قاضی عالیقدر حاجی معین الشریعه است 17 / و بعد از ایشان تولیت با اکبر اولاد جناب معزی الیه است، بطنا بعد بطن و نسلاً عقب نسل، به شرط ذکوریه و رشد و صلاح، به این معنی که عمل به شرایط وقف کما هو مقرر بماند 18 / و بعد انقراضهم که ولد ذکوری در طبقات نباشد، تولیت املاک با جناب مستطاب قدسی انتساب شریعتمدار اخوی، ملا محمّد علی الشهیر بفاضل زید فضله خلف الصدق مرحوم مبرور 19 / خلد آشیان آخوند ملا عباسعلی طاب ثراه است که الآن در ارض اقدس و مشهد مقدس مجاورند و مخیّرند در تصدّی املاک موقوفه به مباشرت نفس نفیس و جعل به این که 20 / ثقه و معتمد جناب معزّی الیه باشد، که نایب مناب ایشان به شرایط وقف عمل نماید و بعد از ایشان با اعلم علماء قصبه مزینان، که در نظر کلّ ساکنین آن قصبه 21 / معلوم العداله باشند، تا به مصارف مقرّره مزبوره عمل نماید. وقفا صحیحا، شرعیا، لازما، جازما، کما هو المقدّر فی الشریعة الغراء و الملّة البیضاء من القبض و الاقباض 22 / و اجراء صیغة الوقف و تسلیم منافع املاک موقوفه به موقوف علیهم گردید، فمن بدّله بعد ما سمعه فعلیه لعاین اهل السموات و الارضین من الانبیاء و المرسلین 23 / و الملائکة المقرّبین و الاوصیاء المرضیّین و الشهداء و الصالحین و من الجنّ و الانس اجمعین و انّما اثمه علی الذین یبدّلونه و یحرّفونه و یغیّرونه 25 / اللّهم تقبّل من جنابه و اجعله ذخیرة لیوم حسابه و اصلح حاله و انجح طلبته و آماله و افلح عاقبته و مآله و ادم شرفه و ازل وباله بمحمّد و آله(ع)، به تاریخ جمادی الاولی سنه 1309. [سجلات] 1 وقع الامر حررکم بما دقیق [مهر بیضی]: (... العلوی) 2 بسمه تعالی: مرحوم خلدْ قرار آقای حاج میرزا ابراهیم شریعتمدار سبزواری قدس سره ، این املاک مفصّله متن را، موافق این ورقه، به شرح مسطور در متن وقف فرموده اند و تولیت موقوفات متن را بعد از حیات خودشان با جناب مستطاب محامدْ نصاب آقای حاج ملا رجبعلی معین الشریعه دام افضاله است. و ابدا محل شبهه و ریبی نیست، و لکن چون مرحوم شریعتمدار قدس سره ، قبل از وقفیت این املاک، تمام مایملک خودشان را که از جمله آنهاست این املاک، به مرحوم والد داعی مرحوم، حاج سید محمّد علی به عقد صلح منجّز انتقال داده اند و مرحوم والد به داعی انتقال داده، و این املاک قبل از وقفیت به داعی انتقال یافته بود و ملک طلق داعی بود، از باب اینکه وقفیت این املاک صحیح و بی اشکال شود، لهذا داعی قربتا الی اللّه ، و طلبا لمرضاته، مجدد به همان وضع و ترتیبی که در این وقفنامه مسطور است، بدون تغییر و تبدیل، مطابق همین شرح مسطور در متن، این املاک را بر همین مصارف مسطور به تولیت جناب متولّی مسطور در تمام طبقات وقف نمودم، و صیغه وقف را جامعة للشرائط واقع و جاری ساخته. و جناب شریعتمدار آقای حاج شیخ عبدالحسین مشهدی دام افضاله احتیاط قبول فرمودند. و به قبض جناب متولّی مسطور در متن دادم و ایشان هم اقباض فرمودند. دیگر شبهه و اشکالی در وقفیت این املاک مفصله متن نیست. این املاک وقف است و متولّی شرعی این املاک، مرحوم جناب معین الشریعه و تصرفات جناب معین الشریعه در املاک موقوفه صحیح و بی عیب و بی اشکال است. و احدی را حق مزاحمت و ممانعت با ایشان در تصرف و مداخله در این املاک نیست و آنچه در این ورقه مسطور است، صحیح است و باید جناب معین الشریعه و بعد از ایشان به ترتیبی که در متن مسطور است تصرفات در این املاک بنمایند. و بعد از حق التولیه و مصارف مؤونه زراعت، محصول این املاک را در مصارف موقوفه به نحوی که در متن مرقوم است برسانند. بالجمله این املاک وقف است به تولیت جناب معین الشریعه و بعد از ایشان به ترتیبی که در وقفنامه مسطور است و صیغه وقف جاری شد، و قبض و اقباض عمل آمد و احدی را حق تعرّض به جناب معین الشریعه نیست. و ایشان راست که بر حسب تکلیف شرعی خود معمول دارند و محصول موقوفه به مصارف برسانند. حرّره الاحقر اقلّ الخدّام الشرع الانور حاج سید محمّد باقر العلوی السبزواری فی یوم الرابع عشر من شهر جمادی الاولی 1320 [مهر بیضی]: (محمّد باقر العلوی). 3 بسم اللّه الرحمن الرحیم، لا اشکال فی صدور الوقف الجامع للشرایط الصحیح علی النص و فی کنه التولیة فمن سطر فی الورقة [مهر بیضی]: (عبده الراجی محمّد حسن). 4 بسم اللّه الرحمن الرحیم، لا ریب فی صحة مراتب الورقة من الوقف مع شرائطها المعتبرة وقفنامه مدرسه شریعتمدار فیه من القبض غِبَّ الاقباض عن الواقف اعلی له مقامهُ و التولیة لمن نمی الیه فی متن الکتاب فمن بدّله بعد ما سمعه فانما اثمهُ علی الذین یبدّلونه. حرّره الاحقر عبدالحسین العلوی الطهرانی فی شهر رجب المرجّب 1317 [مهر بیضی]: (عبدالراجی عبدالحسین). 5 بسمه تعالی، صحیح ما فیه من الوقف و شرائطه و ما فضل فی الورقة و العمل بمضمونه واجب شرعا، حرّره الاقل [مهر بیضی]: (عبدالطیف البهشتی 1306). 6 بسمه اللّه تعالی، این ورقه در کمال صحت و اعتبار است. تخلّف حرام است و باید به مضمون این ورقه عمل نمود حتما [مهر بیضی]: (العبد المذنب حسین الموسوی). 7 شکی و ریبی در وقف و شرایط موقوفه در این ورقه نیست. حرّره اقلّ السادات میرزا حسین ولد حاجی میرزا مسعود شیخ الاسلام فراش. [مهر بیضی]: (عبده میرزا حسین). 8 اعترف دام ظله العالی بما... لتحریر حرّره [مهر مربع]: (عبدالراجی محمّد حسن). 9 اعترف دام ظله العالی فیه لدی حرّره [مهر بیضی]: (میرزا آقا العلوی 1306). 10 اعترف انما بما فیه لدیّ. حرّره اقلّ الحاج و الطلاب [مهر بیضی]: (الراجی محمّد حسن). 11 بسم اللّه تعالی، این وقفنامه صحیح و معتبر است، و این حق را از مرحوم شریعتمدار طاب ثراه اجمالاً اقرار بر اینکه املاکی وقف بر مدرسه مزینان نموده ام شنیده ام مکرّرا مکتوبا این حقیر را تکلیف به اقامه چند وقتی در قریه مزینان به جهت تنظیم مدرسه می فرموده اند. جای شبهه در صحت این نیست. حرّره الاحقر [مهر مربع، دو مهر در کنار یکدیگر]: (الواثق باللّه العلی علی محمّد). 12 بسم اللّه الرحمن الرحیم، تشرفت بسماع الاخبر فی ... دام ظله العالی بما فیه حرّره [مهر بیضی]: (علی نقی العلوی). 13 اعترف دام اقباله العالی بما زبر سطر حرّر لدی... اقلّ الحاج خلف مرحوم حاجی آقا محمّد تقی طاب اللّه ثراه [مهر بیضی]: (عبدالراجی عبدالحسین 1300). 14 بسم اللّه تعالی، این وقفنامه صحیح و شرعی است و باید به مضمون آن عمل شود و مصدِّق... نامه است... اوله الی آخرها به خط شریف مرحوم شریعتمدار است، که مسأله به خط دیگر نمی شود و این نوشته حکم شرعی است از طرف اقلّ الخدام شرعیه محمّد جعفر الحسینی کلیددار ضریح مطهر به تاریخ صفر سنه 1316. [مهر بیضی]: (محمّد جعفر الحسینی). 15 بسمه تعالی، اقر دام عمره بما فیه لدی [مهر بیضی]: (ابو تراب). 16 بسمه تعالی، اعترف الواقف المعظّم دام ظلّه بما رقم فی الورقة. حرّره [مهر بیضی]: (محمّد باقر العلوی). 17 بسم اللّه الرحمن الرحیم، آمار صحیحه وقف نامچه... و مضمون آن مشهور و متواتر است. لهذا بدین مضمون که مسطور است باید عمل شود و کسی را حق معارضه و مزاحمت نیست با جناب مستطاب عمدة الفضلاء الکرام آقای حاجی معین الشریعه که متولی این املاک می باشند در تولیت ایشان هم به مصارف وقف برسانند. [مهر مربع]: الاحقر (حسین العلوی). 18 [چهار عدد تمبر دو قرانی دولت علّیه ایران با مهر]: (دفتر اوقاف...) [و نوشته]: معارف. کاربری این بنا در سی سال گذشته متروک بوده است. در این مدت در برخی موارد از حجره های مدرسه برای برخی مصارف عام المنفعه مانند خانه بهداشت یا دفتر بسیج استفاده شده است. البته به طور مقطعی از مدرس آن برای تشکیل کلاسهای قرآن نیز استفاده شده و می شود. از سال 1380ش این مدرسه زیر نظر حوزه علمیه مشهد قرار گرفته و با همیاری مردم محل مرمّت گردیده و با اعزام مدرّسان از مشهد، آماده پذیرش طلاب علوم دینی است.   1 مقاله حاضر در چهارچوب یک پروژه مستندسازی آثار باستانی، برای دفتر فنی معاونت حفظ و احیای سازمان میراث فرهنگی کل کشور انجام شده است. 2 محمّد حسین پاپلی، فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1367ش، ص 554. 3 پیمایش. 4 پیمایش. 5 پیمایش. 6 بنگرید به: اعتماد السلطنه، مطلع الشمس، به اهتمام تیمور برهان لیمودهی، تهران، 1361ش، ج 3، ص 1023-1018. 7 درباره زندگی و آثار خیر میرزا ابراهیم شریعتمدار، بنگرید به: محمود بیهقی، سبزوار؛ شهر دانشوران بیدار، دانشگاه آزاد اسلامی سبزوار، 1367ش، ص 135. 8 با سپاس از آقای دکتر معینی، متولّی مدرسه که به نگارنده اجازه دادند وقفنامه را استنساخ کرده و از آن عکس تهیه نمایم

منابع مقاله:فصلنامه مشکوة، شماره 84 و 85، حسینی، سید محسن؛بنیادپژوهشهای اسلامی گروه جغرافیا و نجوم

منبع: مرکز کامیوترعلوم اسلامی

شاهدان کویر : این بنا دردوران انقلاب اسلامی ودفاع مقدس مرکز شکل گیری حرکتهای انقلابی وپایگاه های فعال؛ انجمن اسلامی مزینان،بسیج شهدای مزینان ،کتابخانه دکترعلی شریعتی ، دفتر شورای حل اختلاف، شورای اسلامی ،مرکز بهداشت ودوره ای نیز مدرسه علمیه حضرت صاحب الزمان(عج)بوده است

  • علی مزینانی
۱۸
ارديبهشت
۹۱

کاروانسرای مزینان ( شاه عباس )



کاروانسرای مزینان  شاه عباس

کاروانسرای مزینان

این رباط در ناحیه جنوب روستای مزینان حدود 75کیلومتری جاده آسفالته تهران – سبزوار واقع شده است که جزء بخش داورزن و حومه سبزوار است.از انتهای داورزن و در جهت جنوب ، جاده ای خاکی جدا می شود که اگر این جاده را در پیش بگیریم بعد از پیمودن تقریباً 5 کیلومتر به قریه مزینان می رسیم که در سمت جنوب غربی این قریه کاروانسرای بزرگی و نسبتا سالم بنا شده که بنان رباط شاه عباس معروف است.
شرح بنا
این بنا از خارج دارای یک پلان مستطیل شکل است که اضلاع شمالی و جنوبی آن طولانی تر از اضلاع شرقی و غربی آن است. ورودی بنا در میان یک ایوان رفیع واقع شده است که این ایوان در ضلع شمالی بنا قرار دارد ودر طرفین ایوان در هر طرف سه طبقه طاقنما واقع شده که طاقنمای وسطی و آخری بصورت مربع می باشد.حال اینکه طاقنماهای طبقه اول و سوم بصورت مستطیل بوده که از طریق وروردی باریکی که این قوس هلالی روی آن زده شده به اطاقک انتهای آن راه پیدا می کنیم .در طرفین این طاقناها در هر طرف یک غرفه دو طبقه وجود دارد که هر دو دارای طاقنماها و قوسهای جناغی هستند.
از انتهای دیوار غرفه ها در طبقه دوم دو در گاهی به اطاق پشت غرفه ها نورمی دهند.قوس این در گاهی ها نیز هلالی  هستند.در طرفین این غرفه ها نیز در هر طرف دو غرفه یک طبقه وجود دارد که در دیوار انتهای هر کدام از غرفه ها یک یا دو سراخ مستطیل شکل 20*10است که به طاقنمای غرفه نور می دهند.
در داخل ایوان بالای سر در کتیبه مربع شکل به ابعاد 1*1متر در وسط و داخل قاب ورودی در روی هر لچکی یک لوحه مستطیل به ابعاد25*60سانتیمتر نصب شده است.لوحه بزرگ وسطی و لوحه سمت راست از سنگ مرمر سفید و لوحه سمت چپ از سنگ خاکستری رنگ است.در طرفین ایوان دو سکو وجود دارد که هرکدام حدود یک متر از زمین ارتفاع دارند.
وضعیت داخلی

ورودی بنا در انتهای ایوان واقع شده که 315سانتیمتر عرض و حدود 5/4متر ارتفاع دارد.درب چوبی دولنگه کاروانسرا بوسیله  پاشنه گردهای سنگی در پایین و پاشنه گردهای قطور چوبی در بالا در وسط ورودی مستقر شده است.طاق ورودی اندکی از قوس آن بالاتر رفته و بصورت هلالی است.
بعد از ورودی به هشتی بنا می رسیم که بصورت مربع ساخته شده و از انتهای هر غرفه در گاهی کوتاه و بازی به اطاقهای پشت غرفه ها راه دارد ودر پای دیوارهای غرفه ها سکوهای پهن به ارتفاع تقریبا ً 80سانتیمتری از زمین قرار گرفته اند و از روی سکوهای شمالی غرفه هایدر گاهی های بلندی در طرفین وجود دارند که هر دو با تالارهای باریک به بام راه دارند در هر کدام 15ردیف پله وجود دارد و به بام کاروانسرا هدایت می شود تعبیه شده است . حیاط کاروانسرای مستطیل شکل و5/35*5/30طول و عرض دارد و 24اطاق بطور قرینه و به یک اندازه درا طرا ف حیاط وجود دارد.اندازه هر اطاق 80/2*80/3متر است.طول هر اطاق نیز ایوان کوچکی وجود دارد که اندازه آن 80/1*10/3متر است.
روبروی دروازه ورودی ایوان اصلی کاروانسرا قرار دارد که دارای 35/6*75/4متر طول و عرض و شامل دوطبقه ساختمان است.در هر گوشه و در سمت مقابل ورودی چهار ستون با هم تشکیل یک چهار طاقی را داده و سکوئی را در میان گرفته است.از هر گوشه سالن های اشترخانه ها به مشرق و غرب و شمال و جنوب به پشت غرفه ها کشیده شده اند.این سالن ها در طرفین دارای غرفه های باطاق جناغی هستند.در بعضی از قسمت ها از جمله دو جبهه شرقی و غربی وسط سالن ها با دیوار نازکی بسته شده است.در تمامی غرفه های موجود در این کاروانسرا روی سکوها ور تا دور ارتفاع یکنواختی مستقر بوده است.

قدمت

بر اساس اولین گزارش منتشر شده باستانشناسی ، این بنا به سال 1064هجری قمری توسط حاج محمد طالب فرزند حاج معین الدین محمد اصفهانی برسم سنت حسنه وقف ، بر بازماندگان راه احداث گردیده است در سال 1283هجری قمری توسط حاج علی تقی تاجر کاشانی مرمت گردیده وسپس به سال 1318توسط حاج محمد علی آقا فرزند حاج علی تقی کاشانی ترمیم گردیده است.


داشتن ایوان های قرینه در مقابل یکدیگر و غرفه ها و طاقنماهای جناقی این بنارا مربوط به دوران صفویه کرده است.از آثار باقیمانده این کاروانسرا آجرهای بزرگ آن است که احتمالاً متعلق به دوره ساسانی بوده ودر اوایل دوره اسلامی احتمالاً دوره عباسیان با مصالح آن کاروانسرای بزرگی در این منطقه ساخته اند ، آن را به زمان هارون الرشید نسبت می دهند.


منبع:

خانه فرهگ دانشجو



  • علی مزینانی
۱۸
ارديبهشت
۹۱
مزینان

موقعیت و تاریخچه
روستای مزینان از توابع دهستان مزینان، بخش داورزن شهرستان سبزوار، با مختصات جغرافیایی 56 درجه و 49 دقیقه طول شرقی و 36 درجه و 18 دقیقه عرض شمالی، در 9 کیلومتری جنوب غربی شهر داورزن و در 295 کیلومتری شهر مشهد قرار دارد. این روستا با ارتفاع 810 متر از سطح دریا و اقلیم نیمه بیابانی، تابستان‌های گرم و خشک و زمستان‌های سرد دارد.
این روستا از شمال غربی به روستای بهمن آباد، از جنوب به روستای غنی آباد و از شرق به ارتفاعات پیرامون محدود می‌شود.
قدمت روستای مزینان به دوره‌های قبل از اسلام می‌رسد. محوطه باستانی، مسجد جامع و کاروانسرا، در داخل روستا و همچنین بافت قدیمی روستا نشانگر تاریخ کهن آن است.
ریشه کلمه مزینان، مزن و مزنا است. در زبان کردی، «مزن» به معنای دانشمند و «مزنا» به معنای جایگاه دانشمندان است و از این رو، لغت مزینان به معنای جایگاه دانشمندان ترجمه شده است.
مردم روستای مزینان به زبان فارسی سخن می‌گویند، مسلمان و پیرو مذهب شیعه جعفری هستند.
الگوی معیشت و سکونت
براساس نتایج سرشماری سال 1375، روستای مزینان 1794 نفر جمعیت داشته است که سال 1385، به حدود 1835 نفر افزایش یافته است.
درآمد اکثر مردم روستای مزینان از فعالیت‌های زراعی و دامداری تأمین می‌شود. گروهی از مردم در امور خدماتی و صنایع دستی فعالیت دارند. محصولات عمده زراعی روستا، شامل گندم، جو، یونجه، کنجد، پنبه، زیره، فلفل، چغندرقند و هندوانه است. دامداری و پرورش گاو و گوسفند در روستا رونق دارد. شیر، پنیر، روغن حیوانی و ماست مهمترین فرآورده‌های دامی این روستاست. گروهی از زنان روستای مزینان، همراه با فعالیت‌های زراعی و دامداری به تولید صنایع دستی مانند قالی‌بافی و فردبافی نیز می‌پردازند.
روستای قدیمی مزینان در دشت استقرار یافته و بافت مسکونی متمرکزی دارد. منظره خانه‌های روستا با سقف‌های مسطح و دیوارهای گلی با محیط طبیعی پیرامون روستا پیوستگی یافته است.
مصالح به کار رفته در ساخت بناهای قدیمی شامل گل، سنگ، خشت و چوب است. در ساخت خانه‌های جدید از مصالح سیمان، گچ، تیرآهن و مانند آن نیز استفاده می‌شود.
جاذبه‌های گردشگری
چشم‌انداز باغ و گندم‌زارهای روستای مزینان به خصوص در فصول بهار و تابستان از زیباترین جاذبه‌های طبیعی روستا است. حرکت مواج خوشه‌های طلایی گندم در فصل برداشت، بینندگان را مسحور می‌کند.
برخی از جاذبه‌های روستای مزینان عبارتند از:
مسجد جامع روستا: این مسجد که در عهد سلجوقیان یا دیلیمیان ساخته شده است، دارای شناسنامه ثبتی از سازمان میراث فرهنگی است و از ابنیه بسیار قدیمی روستاست.
تپه و محوطه باستانی: این تپه و محوطه، در داخل روستا قرار دارد و هنوز کاوشی در آن صورت نگرفته است.
کاروانسرای مزینان: این کاروانسرا، در دورة صفویه و در داخل روستا ساخته شده است. مصالح به کار رفته در آن شامل آجر، ساروج و ملاط است.
یخچال‌های موجود در روستا: از این یخچال‌ها، برای ذخیره و تأمین یخ مورد نیاز، در فصل تابستان استفاده می‌شده است. این یخچال‌ها، سقف گنبدی دارند و از مصالح خشت و آجر ساخته شده‌اند. یخچال‌های روستا، در عمق زمین احداث شده‌اند و قسمت گنبدی شکل آن‌ها، بر روی زمین قرار دارد.
امام‌زاده روستا: امام‌زاده، مزینان مورد احترام مردم روستای مزینان است و مراسم مذهبی مردم در جوار آن برگزار می‌شود.
مدرسه شریعتمدار: این مدرسه قدیمی و تاریخی در داخل روستا قرار دارد.
مردم روستای مزینان در اعیاد ملی و مذهبی نوروز، قربان، غدیر و فطر به جشن و سرور و در ایام محرم و وفات و شهادت ائمه به عزاداری می‌پردازند.
عزاداری در ایام محرم و صفر، با آئین خاصی برگزار می‌شود.
مراسم سالگرد شهادت دکتر علی شریعتی جامعه‌شناس و از متفکرین اسلام سیاسی، هر سال در روستای مزینان برگزار می‌شود.
از بازی‌های رایج در میان مردم روستای مزینان می‌توان به گوی و راه، قایم باشک، هفت سنگ، عمو زنجیرباف، طناب بازی، طناب کشی، گیلی گیلی و گرگم و گله می‌برم اشاره کرد.
مردم روستای مزینان در عروسی و جشن‌ها، با خواندن نغمه‌ها و ترانه‌های محلی، که با ساز و دهل همراهی می‌شود، به رقص و پایکوبی می‌پردازند.
پوشاک اغلب مردان روستا کت و شلوار است. برخی از آن‌ها از کلاه و نیم‌تنه (جلیقه) استفاده می‌کنند.
زنان روستا، به خصوص کهنسالان و میانسالان از لباس محلی نیز استفاده می‌کنند.
قالی‌بافی و فردبافی صنایع دستی مردم روستای مزینان است.
معروف‌ترین سوغات محلی روستای مزینان شامل قالی، نان خراسانی، ادویه‌جات و فلفل است.
از انواع غذاهای محلی روستای مزینان می‌توان به ماست جوش، گوجه جوش، دانه جوش، کمه جوش، قورمه جوش، انواع اشکنه و نان محلی اشاره کرد.
دسترسی: روستای مزینان از طریق شهر داورزن در مسیر جاده اصلی شاهرود - سبزوار، با جاده‌ای آسفالت قابل دسترسی است.

منبع:
سایت تخصصی سازمان گردشگری

*دراین مطلب بعضی ازاطلاعات درباره بازیهای محلی وغذاها صحیح نمی باشد.(مزینانی)
  • علی مزینانی