مزینان شناسی :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۱۷۷ مطلب با موضوع «مزینان شناسی» ثبت شده است

۱۲
مهر
۰۱

کانال شاهدان کویر مزینان فیلم های مراسم و مجالس مختلف تولیدی خود و علاقه مندان به این دیارتاریخی را در آپارات بارگذاری می نماید و از شما مخاطبان ارجمند دعوت می شود ما را در این ضیافت کویری یاری فرمایید و این تصاویر را به تماشا بنشینید.
 

نشانی کانال شاهدان در آپارات؛


https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۲۵
مرداد
۰۱

✍️ستاد برگزاری مراسم تعزیه دهه ی دوم در اطلاعیه ای از برگزاری این مراسم روز پنجشنبه ۲۷ مرداد  مصادف با بیستم محرم الحرام در مزینان خبر داد.

🔹این ستاد ضمن آرزوی قبولی عزاداری تمامی سوگواران حسینی از همشهریان مزینانی و روستاهای مجاور و علاقه مندان به تعزیه در سراسر کشور دعوت کرد تا در این مراسم شرکت نمایند.

🔹تعزیه دهه ی دوم که بیش از پنجاه سال از قدمت آن می گذرد ساعت ۷صبح از مقابل منزل شهیدان علی، محمد و حسین شهیدی با آیین نخل گردانی و حضور هیئت مردم ولایتمدار مزینان و غنی آباد آغاز و با طی مسیر گلزار شهدا در میدان عاشورا معروف به قتلگاه ادامه پیدا می کند.

تاریخچه شکل گیری تعزیه دهه ی دوم محرم در مزینان

استاد علی جعفری مزینانی از بنیان گذاران این تعزیه از چگونگی شکل گیری مراسم روز بیستم و سختی هایی که در این مسیر متوجه نوجوانان و جوانان در پنجاه و شش سال پیش کشیدند می نویسد:

✍️ این تعزیه که حدوداً  50سال از قدمت آن می گذرد توسط اینجانب و برخی دوستان هم سن و سال مزینانی و مساعدت و کمک عده ای از بزرگترهای تعزیه خوان و غیر تعزیه خوان ارادتمند وعاشق اهل البیت(ع )در سال ۱۳۴۵ شمسی کلید خورد و پایه ریزی گردید.
در بدو شروع برخی مردم موافق وبرخی معدود چندان راضی به شکل گرفتن آن به نظر نمی رسیدند و بین آنها اختلاف و بحث های عدیده ای نقل و رد و بدل می شد.هر یک از منتقدین و موافقین دلایل مربوط به خود در برگزاری یا عدم آن ارائه می دادند . البته انتقاد کنندگان در برگزاری مانع تراشی نمی کردند اما بر خلاف موافقین همکاری و مساعدت لازم را بعمل نمی آوردند و بی تفاوت از کنار قضیه عبور می نمودند.
به منظور رسیدن به یک تفاهم و توافق مشترک در برگزاری ویا عدم شکل گیری و فیصله دادن به بحث ها و نزدیک نمودن دیدگاه ها بین دوجناح ، کار به حکمیّت و داوری کشیده  شد و بالاتفاق مرحوم شیخ قربانعلی شریعتی فیلسوف وعالم ربٌانی که شخصیتی برجسته ومحیط به همه ی اموردینی و مسلط به تاریخ و وقایع اسلام  و در نزد همه نه تنها در مزینان بلکه در استان خراسان (سالها قبل از تفکیک به سه استان) از محبوبیت و جایگاه زائد الوصفی بر خوردار بودند؛ به عنوان حَکَم و فصل الخطاب  ونهایتاً حل مسأله انتخاب و رأی دادند. ذکر این نکته ضروریست که منتقدین عقیده داشتند برگزاری دو عاشورا آن هم در دو زمان متفاوت کاری است بی منطق مضافاً اینکه کودکان ویا اصطلاحاً بچه ها و نو نهالان یا نوجوانان سردمدار و برگزار کنندگان آن باشند ! (در آن زمان) و موافقین نظری بر خلاف این داشتند. بهر تقدیر کار بیخ پیدا کرد
گروهی متشکل از موافقین و منتقدین نزد آن عالم بزرگوار به منزل شان رفتند و مسئله را با معظم له درمیان گذاشتند. آن زنده یاد پس از استماع اظهارات دو طرف  فرمودند: کل یوم عاشورا و کل ارض ٍ کربلا ( به نقل قول از امام صادق علیه السلام) و با اضافه نمودن  مطالبی دیگر در این باب و از این نگاه برگزاری آن را مورد تأیید قرار دادند.‌ لیکن اضافه نمودند در محافل و مجالس از آن به عنوان عاشورا یا عاشورای دوم یاد نشود!️بهتر و مناسب تر است گفته شود تعزیه روز بیستم محرم و یا مجلس دوم تعریه والآن هم به همین نام این مراسم دربین عامّه مردم در سخن و کلام وگفته ها اشاره می شود ضمناً پیشنهاد دادند که اگر تعزیهٔ مجلس دوم بجای بیستم محرم در اربعین امام حسین ( ع) برگزار گردد اصلح تر و مقبول تر است. ضمن اینکه به افراد بزرگتر توصیه فرمودند کمک کنید به برگزار کنندگان و نتیجه این نشست را خود ایشان به اصطلاح منبری کردند و به اطلاع عموم رساندند واظهار داشتند شاید صاحب این تعزیه حضرت سید الشهدا (ع) این عشق و ارادت را ازبچه ها بهتر قبول کند تا بزرگترها زیرا دل و قلب کودکان پاکتر و از اخلاص بیشتری برخورداراست!
بعد از اعلام نظریه از سوی آن زنده یاد و مجاب شدن منتقدین  که تعداد آنها محدود و غیر قابل ملاحظه، آنها هم همانند بقیه مردم به جمع و فهرست  موافقین پیوستند و همکاری بی نظیر و شایسته ای را مانند دیگران به منصه ی ظهور و بروز و عمل رسانیدند به گونه ای که همه ساله نسبت به سال قبل این مراسم و در رأس آن اجرای تعزیه، جامعتر، زیباتر و باشکوه تر نسبت به سنوات گذشته تا به امروز برگزار شده و می گردد.

✍️ مهمترین و اصلی ترین انگیزه در برگزاری تعزیه دههٔ دوم عشق و علاقه کودکانه ما به لباس های رنگارنگ، طبل، شیپور، آواز، گریه ، پیروزی، شکست ، حق و باطل که مجموعه این عوامل موجب می گردید تا روحمان لبریز از عشق و علاقه به ائمه شود .سرشار از کششی نامریی و شوق و نشاطی درون افروز که غالباً در همهٔ بچه ها و نونهالان ،نوجوانان ،جوانان و عامهٔ مردم دیده می شود.
درایام محرم که مجلس برگزاری تعزیه نسبت به روزهای دیگر سال گرمتر و رونق بیشتری دارد وقتی صدای نواختن طبل و شیپور از پشت بام تکیه بالا  جهت اطلاع برگزاری تعزیه بگوش می رسید سر از پا نمی شناختیم و مثل باد خودمان را به تکیه بالا می رساندیم.خوشحالی و ذوق عجیبی وجودمان را احاطه می کرد. بخوبی واقفید به حدی که بچه ها و بانوان علاقه به تعزیه دارند معمولاً در دیگران این شور و شوق کمتر است شاید ار روح لطیف آنها حکایت می کند و تعزیه نیز سرشار از لطافت است که در هنرهای دیگر کمتر دیده می شود بنابراین طبیعی است که این دو روح لطیف سازگاری و همگرایی بیشتری نسبت بهم داشته باشند.
چهرهٔ هریک از تعزیه خوانان محلی برای مان جلوه ای خاص داشت.
معمولاً کسانی که نقش اولیا را داشتند از صدایی خوش و محزون ،اندامی رسا و چهره و رخساری دل پسند  و محبوب همگان بر خوردار بودند .من همیشه دوست داشتم تا عمق روح و شخصیت آنان را دریابم و تصٌور می کردم اینان شخصیّتی فرا زمینی و به تعبیری آسمانی اند.
این عشق و علاقه بی حد و اندازه  موجب می شد تا به تعزیه رو آوریم.بدون آنکه فلسفه آن را بدانیم و یا شناختی از کم و کیف آن داشته باشیم.
در ابتدای کار(سال ۴۵) علاوه بر مردم بویژه تعزیه خوانهای باتجربه بیشتر بانوان به کمک ما می شتافتند تا تعزیه بیستم محرم پا بگیرد.
درسالهای اول برگزاری تعزیه دههٔ دوم  چون بیستم محرم یک روز عادی بود و مدارس در غیر تابستان که فصل تعطیلی  است روند عادی داشتند در آن روز به محض شروع مراسم که غالباً همه ساله ساعت ۸ صبح بود دبستان مزینان تعطیل می شد. و دانش آموزان از حضور در مدرسه امتناع می ورزیدند. تا در تعزیه شرکت کنند. این خود مانعی بر دیگر موانع موجود بود. و مدیر مدرسه برای اینکه بهانه ای برای مؤاخذه  نداشته باشند و رفع  مسئولیت نمایند به علت (تعطیلی بی دلیل مدرسه ) چند روز جلوتر با ادارهٔ آمورش پرورش مربوطه مکاتبه می نمودند ودر متن نامه اشاره می شد که برابر سنٌت همه ساله در مزینان  بیستم محرم مراسم عزاداری حضرت امام حسین (ع) برگزار می گردد و از صبح تا بعد از ظهر همهٔ اهالی بالطبع دانش آموزان شرکت می نمایند و عملاً کنترل از دست ما خارج می شود .و رئیس اداره نیز به راحتی  موافقت می نمودند بخصوص اینکه پای عزاداری حضرت سیٌد الشهدا (ع) درکار بود کوتاه می آمدند و کلیه کادر مدرسه نیز در مراسم شرکت و به دیدن و تماشای تعزیه مشغول می شدند.
جالب اینجاست که در آن زمان بر خلاف امروز که در روز عاشورای دهم محرم تیغ زدن توسط عده ای امری معمول بود دربیستم محرم نیز شور و عشق حسینی خون عده ای معدود از آنان که سابقه تیغ زدن داشتند و در خانواده شان موروثی بود به جوش می آمد و اقدام به تیغ زدن می کردند! واتفاقی هم، نمی افتاد زیرا تصٌور کودکانه ما بر این بود که این موضوع فقط در روز عاشورا امکان پذیر است و درغیر آن روز خطر آفرین! .بهر حال بنظر می رسید که تمام عواملی که برای برگزاری یک تعزیه قابل قبول باید مدت ها اندیشه می شد و مدیریت لازم بعمل می آمد تا اتفاق نا گواری حادث نگردد، خوشبختانه و با عنایات خداوندی و توجه امام حسین (ع) هیچگاه با پدیده خاصی مواجه نشدیم. واین خود از توجه وعنایات صاحب عزا بود و توجیه و دلیل دیگری نمی شد بر آن مترتب دانست !
 از نکات برجستهٔ دیگر این بود  که بسیاری از مردم علاوه بر مساعدت در کلیهٔ امور،  هزینه های جانبی و مالی آن را تأمین وتشویقات آنها موجب دلگرمی بیشتر بچّه ها می گردید.
یکی دیگراز امتیازات این تعزیه این بود افرادی که در این مجلس نقش محوله را از نظر صدا ،آداب ،سواد و...  برای اجرای یک تعزیه خوان خوب لازم است دارا باشند انتخاب می شدند تا در تعزیه اول  به او نقش و یا مسئولیتی فرعی نه اصلی  واگذار شود .درحقیقت مقدمه ای بود برای ساختن افراد و کسب مهارت وفنون لازم تعزیه خوانی به منظور بهره گیری در سایر مجالس تعزیه خوانی که توسط بزرگترها صورت می گرفت.
درحال حاضر تعداد ی از شبیه خوانان فعلی درعاشورا افرادی هستند که در تعزیه بیستم آن زمان نقشی را ایفا می کردند...

✍️ همانگونه که قبلاً اشاره نمودم در سال ۱۳۴۵ شمسی که شروعی بر برگزاری تعزیه بیستم محرم بود از همه ی امکانات محروم بودیم.
یکی از عوامل مهم در هر تعزیه اشعاری است که باید توسط  تعزیه خوان خوانده شود که اصطلاحاً درعُرف به آن نسخه گویند.
 برای تهیه نسخه با توجه به عدم امکانات هیچ راهی نداشتیم تا از تعزیه خوان های پیشکسوت مزینانی کمک بگیریم بر این اساس از آن عزیزان خواستیم تا به ما یاری رسانند آنها هم با میل و رغبت نه به خاطر ما ؛ بلکه به خاطر امام حسین (ع) پذیرفتند و طی چند شب تا مدتی طولانی در نشستی در هیأت ابوالفضلی مزینان  شروع به نوشتن نسخه ها نمودند اما نه به طور کامل بلکه مختصر حدود ۴ ساعت .
در مجموع برای برگزاری تعزیه ، شایسته است از زحمات اعضای این نشست که همهٔ آنان سر به تیرهٔ تراب نهاده اند شامل زنده یادان عباسعلی صدیقی، کربلایی عبدا...محمدی، حاج حسن ناطقی ، محمد شمشیری ، حاج غلامرضا صدیقی ، ملا ابراهیم طالبی ،حاج محمد علی فصیحی و پدر حقیر حاج محمد جعفری یادی شود..روحشان شاد
ناگفته نماند که جا دارداز خدمات ارزنده ی زنده یاد حاج رضا رضایی فر اگر چه تعزیه خوان نبودند لیکن استعداد خارق العاده ای در حفظ اغلب اشعار تعزیه داشتند ذکری شود.
نسخه ها تهیه گردید و با آموزش همین عده بچه هایی که از صوت خوش و دیگر شرایط لازم تا حدّی  بر خوردار بودند  انتخاب و به هریک به منظور اجرای نقش مسئولیتی داده شد.
پر واضح است که در ابتدای شروع کار آن هم امری به این دشواری معایبش بیشتر از محاسنش خواهد بود. (دراجرا)
برخلاف امروز که خیلی از ذاکرین به خاندان پیامبر (ص) در صورت توانایی علاقه مند به ایفاگری نقشی در تعزیه هستند در آن زمان چندان رغبتی افراد  از خود نشان نمی دادند و برای انتخاب تعزیه خوان دچار عذاب و مشکل بودیم و علت را ، عدم توانایی خود  برای این وظیفهٔ مهم می دانستند ولاغیر  و با توجه به اینکه خواندن تعزیه ، کاری است بسیار مشکل وطاقت فرسا!
البته نقش تعزیه خوان ها و افرادی که در آن سال همکاری داشتند در پایان اشاره خواهد شد.ان شاءالله
جای توضیح دارد که خشت اولیهٔ بنای این تعزیه به صورت جمعی بوده نه فرد خاص که اگر توفیق یار شود به ذکر اسامی آنان اشاره خواهم نمود و اگر این همت و تلاش جمعی نبود یقیناً  این امر محقق نمی شد و جا دارد از همهٔ آن عزیزان چه حضراتی که خدا راشکر  در قید حیاتند تشکر و قدردانی چه آنانی که سردر نقاب خاک کشیده اند برایشان طلب مغفرت و آمرزش نمایم.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۱۶
بهمن
۰۰

 

🔹همزمان با پنجمین روز از دهه ی مبارک فجر منزل تاریخی و اقامتگاه بومگردی یلدا با مدیریت غلامرضا مزینانی خلیلی و با حضور فرماندار، رییس میراث فرهنگی و جمعی از مسئولین اداری و اجرایی و فرماندهان نظامی و انتظامی شهرستان داورزن و شورای اسلامی و دهیاری مزینان افتتاح شد.

🔹این اقامتگاه در زمینی به متراژ یک هزار متر و با داشتن بادگیری قدیمی و فضای سنتی و تاریخی در مرکز مزینان و همجوار با مدرسه علمیه شریعتمدار واقع شده که در حال حاضر ظرفیت حدود 25 نفر گردشگر را دارد.

🔹لایه برداری اندوده های مرده، اصلاح ناودانها ،اصلاح گل انداز های گچی و گچبریها از اقدامات جداره غربی حیاط و ساماندهی بادگیر و نمای بیرونی و داخلی از جمله اقداماتی بوده که خلیلی مزینانی با هزینه 600 میلیون تومان انجام داده است.

🔹غلامرضا مزینانی خلیلی ضمن تشکر از حضور مسئولین شهرستان و مزینان و همراهی در آماده شدن این اقامتگاه خاطرنشان کرد: بعضی از همسایگان این اقامتگاه با استقبال از این طرح برای پذیرش و همکاری اسکان گردشگران آمادگی خود را اعلام کرده اند و به زودی با همراهی این عزیزان  تمامی  کوچه به عنوان نمونه در مزینان سنگ فرش خواهد شد.

☎️شماره هماهنگی مدیریت اقامتگاه بومگردی یلدا : 09151215169

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۲
دی
۰۰

 

 

خانواده سیدجلیل القدر میرزاحسن مزینانی که مردم مزینان به خاطر پیک بادپایی آنان و رساندن نامه ها به دست عزیزان شان لقب میرشکار به آن ها داده بودند در اولین روز بهار سال 1341شاهد تولد کودکی بودند که سال ها بعد قرار بود برای دفاع از اسلام جانش را فدا کند و پدر با یاد و نام جد بزرگوارش حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در گوشش اذان و اقامه خواند و نامش را سیدعلی گذاشت.

مرحوم میرزاحسن مدتی همراه با برادرانش در کارخانه(جین) پنبه که در مزینان داشتند مشغول به کار بود و برای ادامه زندگی راهی شهرستان سبزوار شد.

سیدعلی پس از طی کردن دروس ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان و اخذ دیپلم به کار و فعالیت در سبزوار محل سکونتش پرداخت .

وی به مطالعه به خصوص کتب علمی و مذهبی علاقه زیادی داشت و هیچگاه از نماز اول وقت و عزاداری آل الله غافل نبود.

این جوان متین و مهربان با شروع انقلاب اسلامی در راهپیمایی ها حضوری فعال داشت و با پوشیدن لباس مقدس سربازی از طریق ژاندارمری عازم جبهه های نبرد شد و در کردستان به دفاع از نظام مقدس جمهوری اسلامی پرداخت تا اینکه  22 دی ماه 1362 در سقز، ارتفاعات کرونه ایرانخواه و در درگیری با گروههای ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای شهرستان سبزوار قطعه اصلی ردیف3 شماره 11 به خاک سپرده شد.

 

🖌سفارش شهید سیدعلی مزینانی میرشکاری:

 بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر خمینى بت شکن، من راهم را شناختم و با آگاهى در آن گام برداشتم. این همان راه حسین (ع) سرور شهیدان است. این نهضت باید تداوم پیدا کند و امیدوارم شما دنباله این نهضت را تداوم بخشید. پدر و مادر مهربان، حلالیت مى طلبم، امیدوارم که مرا ببخشید. از خداوند منان آرزوى پیروزى اسلام و صبر براى شما را خواستارم. و هرگز از اینکه من شهید شده ام نگران نباشید و اشک مریزید، که مبادا دشمن خوشحال شود. و آرزو دارم که همیشه از خداوند متعال بخواهید که رزمندگان ما را در تمام جبهه های حق علیه باطل موفق و پیروز گرداند، و همچنین این قربانى و خون ناقابلى را که در راهش فدا کرده اید مورد قبول و مرحمت قرار دهد. به امید پیروزى مستضعفین برمستکبرین، و افراشته شدن پرچم اسلام در اقصا نقاط دنیا.
والسلام على من التبع الهدى
سید على بنده خدا


براى حفظ آئین محمد ، جان مى بازم من
براى محو کفار ستمگر، سنگرم را حفظ مى دارم من
و اما سنگرم ایران، دلم را لبریز از شوق خدا بینم
به سنگر یک قلم سازم، قلم را یار خویش سازم
به زیر لب کنم زمزم ، قلم من را دهد یارى
به یاد یاوران قرآن می نویسم من
ولیکن این نوشتن هیچ اثر بر جا نمى گذارد
چرا که این نوشتن جز دوات و رنگ نمى باشد
مگر رنگ برایم چیست ؟
همان رنگى که رنگش درخشان لاله ها خون است
همان رنگى که نظاره مى کند روشن
همان رنگى که زنده میکند قرآن
همان رنگى که لبریز مى کند ایمان
همان رنگى که جسم را مى کند گلگون
همان پرورده مادر که پر پر میشود اکنون
که این شیران روز و شب زنده داران هست آن لیک
جوانان چنین مستور با شوق خدا مى روند به قربانگاه
که در وقت خداحافظی ، به مادرها مى گویند اى مادران
شما قربانى خویش را به درگاه خدا تقدیم میدارید ؟
جواب مادران دیگر این چنین باشد
خدایا! کن قبول این نوجوان من
که اینست حاصل عمرم
هر آنچه در جهان تنها، مهمانم من
و اما رو به درگاه تو بیارم
نداى مادرم این است
زمین و آسمان باشد گواه امروز
که این رعنا جوانان مى شوند پیروز
به صد رحمت بود بر مادران این چنین امروز
خداوندا! دوباره کربلا آزاد گردیده
هزاران نوجوان در خون خویش غلطان گردیده
خداوندا! دهیم جان را پى احقاق دین حق
خداوندا! سلامت دار خمینى این امام حق

 

والدین شهید سیدعلی مزینانی میرشکاری
 

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۲
بهمن
۹۹

 

✳️مزینان در قبل و بعد از انقلاب

📢بخش ششم؛ آقای خمینی آمد!

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

🔸اجرای نمایش های طنز با رویکرد مبارزاتی در مزینان که در نوشتار مزینان و هنر به آن اشاره کردیم و قرار گرفتن بعضی از جوانان در گروه های مبارزاتی آن دوره مانند مجاهدین خلق که البته پس از انقلاب با ماهیت منافقین شناخته شد و سردمداران این گروهک آن را به انحراف کشیدند و این جوانان بلافاصله صف خود را از آن ها جداکردند و همچنین گروه های انقلابی مانند انجمن اسلامی که در زیر زمین مسجد جامع گردهم جمع می شدند و پس از پیروزی انقلاب اغلب جذب ارگان ها و نهادهای انقلابی شدند و ثبت تصاویر امام خمینی با فایل های رادیولوژی و اسپری رنگ بر روی دیوار  همه و همه بهانه ای بود برای اینکه رژیم حساسیت اش نسبت به نام مزینان زادگاه دکتر علی شریعتی که در این زمان تصاویر او در پیشاپیش تضاهرات کنندگان سراسر کشور بیشتر شود.

🔹همان طور که پیشتر اشاره شد دکترعلی شریعتی یکی دوماه قبل از شهادتش به مزینان آمد و ساواک نیز به تعقیب وی در مزینان پرداخت که وقتی علی از این ماجرا آگاه شد قبل از رسیدن آنها به زادگاهش از مزینان خارج شد ذکر دوخاطره از آخرین دیدار او با مردم مزینان خالی از لطف نیست.

حاج عباسعلی مزینانی رجبعلی خانخودی برایم نقل کرد : روزی در مدرسه به بهانه ی اینکه معلم نیامده به ما گفتند بروید داخل حیاط بازی کنید در حین بازی ناگهان مرد خوش قد و قامتی وارد شد و بعد از لحظه ای مرا صدا زد و گفت :«چرا این ساعت شما داخل حیاط هستید کلاس ورزش دارید؟!» گفتم :« نه آقا ، معلم نیامده به ما گفتندبروید بازی کنید!» گفت :«چه درسی داشتید؟» گفتم:« انگلیسی» گفت :« شما زبان انگلیسی دارید و آن وقت بیرون بازی می کنید کی به شما چنین چیزی گفته؟»گفتم : «آقای مدیر» گفت :«برو صداش بزن بگو شریعتی کارت داره .» در همین حین که با من صحبت می کرد گویا مدیر آقای استیری و ناظم و بعضی از معلمان او را از پشت پنجره دیده بودند چون سریع بیرون آمدند و هی دکتر دکتر می گفتند . این بار آن ها بودند که دیگر دانش آموزان را به داخل حیاط فرستادند و خودشان با دکتر گرم سخن شدند گویا می دانستند چنین فرصتی دیگر گیرشان نمی آید!
حاج عباسعلی خاطره ی دیگری که از دکتر شریعتی دارد مربوط به همان سال آخری است که او به مزینان آمد و بعد از آن به سوی غربت مهاجرت کرد :« جلوی مسجد جامع مزینان ایستاده بودم و مرحوم ملاحسن پیغمبر(معلمی بزرگ) در حال وضو گرفتن از جوی آب بود ناگهان دکتر شریعتی را دیدم که همراه فرد متشخصی به او نزدیک شد و سلام کرد حاجی پیغمبر سر بلند کرد و گفت :« اِ علی جان تویی کی اومدی کی می خوای بری؟» دکتر با خنده گفت : « امروز آمدم ،  اشکنه را بخورم می روم!»حاجی با همان دستان خیس دست انداخت دور گردن علی و گویا دعای سفر را درگوشش زمزمه می کرد و چه اثری داشت دعای پیرمرد که دیدم اشک از گوشه ی چشم دکتر فرو می ریزد!

🔹با طلوع طلیعه های انقلاب مردم مزینان نیز همراه و همگام با دیگر شهرها و روستاها به پاخاستند و هر روز بازار مزینان شاهد اجتماع و راهپیمایی آن ها بود . وقتی فرمان فرار سربازان از سوی امام راحل صادر شد اولین گروه سربازان مزینانی از پادگان گریخته و به زادگاه خود برگشتند. نگارنده خود شاهد حضور یکی از این جوانان به نام رحمت اله مزینانی کربلایی حبیب اله در جمع مردم و مقابل هیئت حسینی مزینان بود که وقتی دلیل فرارش را پرسیدند با قاطعیت اعلام کرد:«باشنیدن فرمان آقای خمینی شبانه با چندنفر از هم خدمتی ها فرار کردیم» مردم با شنیدن حرف های این جوان صلوات فرستادند و او را در آغوش گرفته و تبریک می گفتند. آقا رحمت پس از آن فعالیت گسترده ای در زادگاهش داشت توزیع نفت سهمیه ای، تدریس در مدرسه ابتدایی به همراه چند جوان دیگر بعد از رفتن معلمان از مزینان و تدریس در اکابر(نهضت سوادآموزی). و پس از پیروزی انقلاب و تثبیت نظام جمهوری اسلامی او هم به جمع فرهنگیان سبزوار پیوست.
🔆زنان مزینانی نیز در برپایی راهپیمایی و همپای مردان نقش به سزایی داشتند آن ها حتی سلاح های سرد(چوب،شمشیر و قمه) را زیر چادر مخفی می کردند و در کناری می ایستادند تا اگر نیروهای رژیم به مردم حمله ور شوند آن را به همسران خود برسانند . مردم با نیسان و کامیون باری خاور هر روز صبح راهی سبزوار می شدند تا حضورشان بیشتر جلوه داده شود.

🔹عاقبت روز موعود فرا رسید و خبر بازگشت امام خمینی(ره) به وطن همه جا پخش شد همه مشتاق بودند که آمدن مقتدای خود را ببینند آن هایی که می توانستند به تهران رفتند و بقیه هم شب در مسجد جامع جمع شدند و تبادل نظر کردند که فردا تلویزیونی در هیئت حسینی گذاشته شود و مردم مستقیم ورود امام را تماشا کنند اما چند مشکل عمده وجود داشت. آن زمان برق در روستاها نبود و بالطبع تلویزیون هم فقط  در یکی دو خانه موجود بود آن هم سیاه و سفید که با موتور برق گازوئیلی و یا باتری روشن می شد.

🔹بازهم جوانان متولی این کار شدند. صبح روز دوازدهم بهمن همگی به سمت هیئت رفتیم و تلویزیونی چهارده اینچ توسط غلامرضا شعبان و مرحوم عباس تهمتن تهرانچی تهیه شد و تمامی پنجره های هیئت را با پارچه مشکی پوشاندند تا صفحه ی آن بهتر دیده شود! لحظه ی ورود نزدیک و نزدیک تر می شد و نفس  در سینه ها حبس شده بود چشم ها خیره به صفحه تلویزیون که جز برفک چیزی نشان نمی داد مانده بود . بعضی از مردم گوش های خود را به رادیوهای ترانزیستوری که با قوّه (باتری) کار می کرد چسبانده بودند و ناگهان صدای صلوات بلند شد و چند نفر فریاد زدند آقای خمینی آمد...

 

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۱
بهمن
۹۹

✳️مزینان در قبل و بعد از انقلاب

  📢بخش پنجم؛ شیخ شهید!

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

🔹پس از انتشار مطلب کوچه شیخ مزینانی چند پیام جالب از سوی فرهنگیان و فرهیختگان مزینانی و بستگان زنده یاد صدیقی دریافت شد و ضمن تشکر از انتشار این مطالب ارزنده در تکمیل این نوشتار ما را رهنمون شدند.جالب اینکه هیچ یک از  همراهان گرامی از این موضوع که ابراهیم آبادی های قدرشناس منطقه ای را به نام یک روحانی مزینانی کرده اند اطلاع نداشتند.

🔹استاد محمدشریفی مزینانی با اشاره به تأیید انتشار این گونه نوشته ها به اختلاف زنده یاد شیخ ابوالقاسم صدیقی با خان وقت مزینان نیز اشاره کرده اند که پس از آن شیخ به دشت سملقان بجنورد و برادرش حاج احمد به نیشابور و ملاحسن شهید به شاهرود تبعید می شوند. و در ادامه بر اساس اسناد آرشیوی سازمان اسناد ملی مشخص شد که رژیم وقتی مخالفت و مقاومت علما و متنفذین مزینانی را در برابر قانون اجباری کشف حجاب دید دستور به تبعید آن ها به مناطق دیگر داد.

🔸به هر روی عالمان مزینانی چه در دوره رضاخانی و یا فرزندش محمدرضا در بیداری مردم زمان خود از پای ننشسته و رنج تبعید و زندان و حتی کشته شدن در این راه را به جان خریدند و پیشتر نیز اشاره کردیم به نقش شریعتی پدر یعنی علامه محمدتقی شریعتی مزینانی که با تأسیس کانون نشر حقایق اسلامی و جذب جوانان به محافل دینی آتش انقلاب را در خراسان شعله ور کرد و گاهی همراه فرزند برومندش در یک زندان محبوس می شدند و نشان آن را می توانید در موزه ی قصر و عبرت مشاهده نمایید .

♦️و اما زنده یاد ملاحسن صدیقی فرزند مرحوم ملاصادق پدر بزرگوار زنده یادان عباسعلی، محمد، غلامحسین(ضیا) و احمد  که همگی از تعزیه خوانان صاحب نام معاصر بودند و اکنون حاج حمیدرضا با ایفاگری نقش امام و دیگر فرزندان و نوه های آن ها این راه را ادامه می دهند ؛ یکی از شهدای قبل از انقلاب این دیار است که متأسفانه خاندان محترم صدیقی نسبت به ثبت این نام نیک در طومار بنیاد شهید اقدام چندانی نکرده اند.

🚩ملاحسن نیز چندان به مبارزه علیه رژیم ستمشاهی ادامه می دهد که مأموران امنیتی مجبور می شوند او را  تبعید کنند و وقتی از ساکت کردن این ملای مزینانی عاجز می شوند و پس از سخنان تندش در مقابل مجسمه شاه به دست سفاکان رژیم پهلوی و تزریق آمپول هوا مظلومانه جان می دهد و پیکرش در گورستان گلشور مشهد به خاک سپرده می شود...

♦️مأموران امنیتی رژیم پهلوی وقتی نقش روحانیت مزینانی و شریعتی ها را در خیزش مردمی می بینند نسبت به نام مزینان و مزینانی بیشتر حساس می شوند و با هر گزارشی سریع به تعقیب آن ها می پردازند. یکی از مطلعین پس از فوت زنده یاد حاج شیخ حبیب اله عسکری اذعان می دارد که ساواک نام او را در لیست خود قرار داده بود و همین جریان برای دیگر طلبه های جوان آن دوره از جمله شیخ محمدعلی تاج(مهدوی) رخ داده است که شبانه از مزینان فرار کرده و در منزل یکی از اقوامش در قم مخفی می شود.

♦️در تهران نیز ساواک که متوجه رفت و آمدهای دکتر علی شریعتی به هیئات مزینانی ها می شود و از طرفی بعضی از سران هیئت ها مانند زنده یاد حاج قربانعلی تشت زر علیه رژیم فعالیت می کنند و مراسم خانگی با حضور جوانان مزینانی تحت عنوان هیئت انصارالحجه(عج) تشکیل می دهند مزاحمت هایی برای آن ها ایجاد می کنند و بعضی را به بازداشتگاه می فرستند.

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۰
بهمن
۹۹

✳️مزینان در قبل و بعد از انقلاب
📢بخش چهارم؛ تبعید متنفذین مزینانی به روایت اسناد!
🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری


✍️در بخش قبلی اشاره ای به مبارزات شیخ ابوالقاسم صدیقی مزینانی داشتیم که نامبرده علیه تصمیم رژیم پهلوی مبنی بر کشف حجاب بانوان جبهه می گیرد و حتی در منازل مردم را قفل می کند که مبادا کسی متعرض آن ها شود و یا بدون حجاب بیرون بیایند.
🔻رژیم که می دید مخالفت شدیدی از سوی مردم صورت می گیرد بنا کرد به تبلیغ بیشتر و برپایی جشن هایی در مناسبت های دینی و به مأموران و مدیران خود دستور داد که متنفذین شهر و روستا را دعوت به این جشن ها کنند و از آن ها بخواهند خانم هایشان هم بدون حجاب حضور داشته باشند و به دنبال آن برنامه های جشن در سبزوار و حتی دبستان دولتی مزینان برگزار می شود ولی بازهم شیخ ابوالقاسم صدیقی و محمدحسین سالکی و محمد خواجوی با آن مخالفت کردند و در نتیجه گزارش های محرمانه ای از سبزوار به خراسان و مرکز حکومت ارسال شد که نام این مبارزان مزینانی به صراحت در آن آمده است و برای آن ها درخواست تبعید می شود که عین آن تقدیم می گردد:
👈در یکی از این گزارش­ها چنین آمده «شیخ ابوالقاسم صدیقی مزینانی و شیخ محمدحسین سالکی مزینانی قبل از تشکیل مجلس اظهار داشته­اند خانم­های ما با چارقد حاضر خواهند شد و موقع حضور در مجلس باید در اطاق مخصوص و از مردها مجزا باشند، حتی مأمورین را تهدید و عاقبت که در مجلس وعظ و خطابه حاضر[می­گردند] به خانم­های آقایان مذکور جداگانه بـا داشتن چارقد به طوری صورتشان از چارقد پوشیده بود کـه شناخته نمی­شدند و در محلی دور از مردها جلوس می­نمایند و جز چند نفر از خانم­های مأمورین که بی­حجاب بودند بقیه با هیکل مضحکی حاضر می­شدند…» بنابر همین گزارش هر چند سعی شده بود تا با برگزاری مجالس متعدد وعظ و خطابه، مدعوین از لجاجت خود دست برداشته و به کشف حجاب بانوانشان تن در دهند، اما با این وجود «… چند نفر از مدعوین بعضی از امضای رقعه دعوت و پاره­ای از حضور در مجلس خودداری و چند نفر بدون خانم­شان حاضر می­گردند. محمد خواجوی مزینانی که از متنفذین محل است به محض اینکه مستحضر می­شود مجلس خطابه تشکیل می­شود شبانه به سبزوار حرکت نموده، محمود داورزنی متعذر می­شود خانمم در مسافرت است. محمد ابراهیم استیری می­نویسد: خانمم در سبزوار است. شیخ ابوالقاسم صدیقی و شیخ محمد حسین سالکی و شیخ قربانعلی شریعتی از متنفذین مزینان پس از انقضای مجلس پیغام می­فرستند که خانم­های ما بایستی با چارقد و از مردها تفکیک بنشینند…» در خاتمه گزارش، کفیل فرمانده گردان ۳ سبزوار جهت رفع این مساله پیشنهاد می­کند جهت اجرای کشف حجاب در این ناحیه می­بایست «… متنفذین محلی و رعایا را به قوه جبریه آن هم با حضور یک نفر نماینده از آن اداره [اداره حکومتی و شهرداری سبزوار] وادار به اجرای امور کرده، متخلفین را تحت تعقیب قرار داد که مجازات شوند و یا چند نفر از متنفذین محلی از قبیل محمد خواجوی مزینانی و شیخ ابوالقاسم صدیقی و شیخ محمد حسین سالکی مزینانی و محمود داورزنی که به واسطه نفوذ محلی اعتنا به اخطار مأموران نداشته و مخالفت بلکه مانع کشف حجاب هستند به طور موقت هم که شده تا خاتمه این امر از محل خارج گردند تا باعث عبرت سایرین شده، پیشقدم در کشف حجاب بانوان بشوند…» 

💎منبع؛ آرشیو سازمان اسناد ملی، منشأ سند ۲۹۰، ش حلقه ۱۴، ش پرونده ۱۰۳

 

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۰
بهمن
۹۹

 

✳️مزینان در قبل و بعد از انقلاب

📢بخش سوم؛ کوچه شیخ مزینانی!

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری
 

✍️مزینان این کهن دیار تاریخی را باید سرزمین عجایب ایران نامید چون در هر زمان و تاریخی به دنبال نشانی از گذشته ی آن می روی درخشان است و به قول خودمان بی خود نیست که مزینانی ها می گویند:« اول مزینان در این کره خاکی خلق شده بعد ایران!» نگارنده که توفیق تحقیق و تفحص در باره زادگاه خویش را هیچ گاه از یاد نبرده و در هر گوشه و کتابی نامی از مزینان را شنیده آن را ثبت کرده است هنوز هم معتقد است صدها نکته و حکایت دیگر را از این خاک گوهر خیز نمی داند به همین خاطر است که هرگاه به موضوعی در باره آن پرداخته می شود بازهم مطالب عجیب دیگری نمایان می شود که از دید محققین و تاریخ نویسان مخفی مانده است ما می خواستیم نقش روحانیت مزینانی را در همان بخش دوم به پایان ببریم اما ناگهان خاطره ای از آزاده سرافراز مزینانی که دو سال پیش گذرش به ابراهیم آباد شاهرود افتاده بود برایمان تداعی شد او هنگام توقف در این شهر پلاک کوچه ای را به نام  شیخ مزینانی دیده و فوری با شاهدان تماس گرفته و موضوع را به اطلاع رساند و بعد با مردمی که نام او را از پدران و مادران خود شنیده بودند صحبت کرده و همگی بر بزرگ منشی این شیخ مزینانی اذعان می کردند .


💠و اما طبق قرائن و اذعان برخی بستگان و بزرگان ابراهیم آباد این شیخ زنده یاد حاج شیخ ابوالقاسم صدیقی فرزند مرحوم ملاصادق است که از روحانیون صاحب نام زمان خود بوده که مدتی دروس حوزه را نزد پدرآموخته و بعد به نجف اشرف رفته و از محضر اساتید بزرگ آن دوران بهره مند می شود و پس ازاتمام دوره حوزه علمیه به زادگاهش مزینان برگشته و درترویج تشیع علوی انجام وظفیه می کند.

دوران حیات این روحانی مزینانی مصادف می شود با کشف حجاب رضاخانی و بعد که لایحه به تصویب و قابل اجرا در تمامی استان های کشور می شود و بعد به روستاها به خصوص  مزینان می رسد این بزرگوار سر به مخالفت می گذارد و با آن مبارزه می کند و مردم مزینان آن زمان را نسبت به اقدام ظالمانه رضاخان آگاه می سازد.

شادروان محمدعلی صدیقی نقل کرده که در آن زمان به خاطر اینکه زنها ازخانه های خود بیرون نیایند و مورد هتک حرمت قرار نگیرند یک روز صبح درب اکثر منازل مزینانی ها را از داخل کوچه می بندد همین مخالفت های  او با رژیم رضاخان توسط دست نشانده هایش، حاج شیخ ابوالقاسم را طی نامه ای که به والی خراسان می نویسند همراه خانواده به شاهرود تبعید و برادر دیگر ایشان حاج ملا احمد را به نیشابور و ملاحسن را نیز به قم می فرستند.


🔹حاج شیخ ابوالقاسم در جوانی همسری از صدخرو اختیار کرده به نام فاطمه خانم سالکی که در یک خانواده روحانی بزرگ شده. پدر این بانو صدرالواعظین از شیوخ زمانه خود در صدخرو و قراء اطراف بود و با این ازدواج شجره ی سالکی ها هم در مزینان شکل می گیرد که آن ها نیز خانواده ای بزرگ و روحانی هستند...


🔆این شیخ مزینانی در تبعید نیز دست از منبر و ارشاد مردم  برنداشته و والی آن زمان شاهرود که مردی مومن بوده طی نامه ای خواستار اتمام تبعید وی شده و حاج شیخ دوباره به مزینان برمی گردد و مدتی طولانی به ارشاد و سخنرانی برای مردم می پردازد اما مدتی بعد به علت بیماری از مزینان به سبزوار منتقل شده و در بیمارستان آن شهر دار فانی را وداع گفته و طبق وصیت خود در امام زاده شعیب سبزوار و در ضلع جنوبی حرم مطهر دفن می شود.

ادامه دارد...

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۱۹
بهمن
۹۹

 

✳️مزینان در قبل و بعد از انقلاب
📢بخش دوم؛ روحانیون و جوانان انقلابی!
🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

 

آنچه در این نوشتار می آید مزینان و انقلاب است نه پیشینه و تاریخ و آبادانی آن، مقصود حرکت مردمی در شکل گیری و همراهی با جریان انقلاب 57 که در آن سهم بزرگی به نام شریعتی را دارد.

برای اطلاع عموم بد نیست اشاره شود که این دیار تاریخی قدمتی دیرینه و قبل از اسلام و دوره زرتشتی را دارا می باشد که وجه تسمیه دیگر آن مسینان و ریشه در یسنا پرستی می باشد و در طول دوره های مختلف تاریخی دستخوش حوادث و اتفاقات گوناگونی شده است.

دو قرن پیش مزینان قدیم را سیلی بنیان کن نابود می سازد و مزینان فعلی در بالادست آن به گفته علی فرزند شایسته کویر بر انگاره شهری کوچک ساخته می شود و آثاری همانند کاوانسرای شاه عباسی، آب انبارهای متعدد، یخدان، مسجد بلال از آن زمان حفظ می شود و مسجد جامع، مدرسه علمیه، پست و تلگراف، بهداری، خانه ی بهداشت، مدارس ابتدایی و راهنمایی و مهدکودک و شرکت تعاونی ابن یمین شکل می گیرد.

علما و دانشمندان و ادیبان بسیاری از مزینان که وجه دیگر تسمیه نام آن همین است یعنی "زادگاه دانشمندان و اندیشمندان" در زمان های مختلف سرآمد عصر خود بوده اند که در دوره معاصر اغلب مزینان را با نام بلند آوازه شریعتی می شناسند که در ادامه به نقش این خاندان بزرگ در مزینان خواهیم پرداخت.

✍️روحانیت مزینانی که در قبل از انقلاب به دیگر شهرها هجرت کرده بودند در این ایام_پنجاه و هفت_ به مزینان رفت و آمد داشتند تا انقلاب مردمی را هدایت کنند و حتی بارها از طرف ساواک مورد تهدید و تعقیب قرار می گرفتند اما بازهم با شجاعت کامل به فعالیت خود ادامه می دادند تا نهضت امام خمینی(ره) به ثمر نشست. آنها همچنان با این مردم ماندند و در دفاع مقدس هرگاه پیکر مطهر جوانی مزینانی به عنوان شهید تشییع می شد این روحانیت بود که شهر محل سکونت خود را رها می کرد و به مزینان می آمد. از جمله ی این قشر همیشه در صحنه حجج اسلام زنده یاد حاج شیخ حبیب اله عسکری ، حاج شیخ اسماعیل محمدزاده ، حاج شیخ حسن مزینانی ، زنده یاد حاج شیخ علی ژیان مقدم و حاج شیخ صادق و شیخ جعفر تاج و مهدوی بودند که در آن روزگار برای تلمذ در محضر اساتید راهی حوزه های علمیه ی مشهد و قم شده بودند.

🔹البته بعد از مدتی یک روحانی مزینان دوست  به نام شیخ نقره که مزینانی نبود به این جمع پیوست که به یقین توسط همین روحانیت مزینانی به زادگاه ما هدایت شده بود و در حرکت مردم مزینان نقش به سزایی داشت به طوری که هنوز اشعار زیبایی را که روی منبر می خواند و دولت موقت را تشویق  به همراهی با انقلاب می کرد در یادمان هست!

👈 رفت و آمد ساواک به مزینان چندان عجیب نبود چون آن ها نام افرادی را در لیست خود داشتند که در تهران و مشهد لرزه برجان کاخ نشین های شاهنشاهی انداخته بودند؛ _استاد محمدتقی شریعتی مزینانی و فرزند برومندش علی _ پدر در کانون حقایق اسلامی مشهد و فرزند در حسینیه ارشاد با سخنرانی های آتشین و روشنگرانه خود غوغایی برپا کرده بودند و چون آخرین بار علی قبل از هجرت در سال 56 به زادگاهش مزینان آمده بود بازهم سرو کله ی ساواک پیدا شد و او شبانه از بستگان خداحافظی کرد و از دست آنها گریخت اما این گروه امنیتی که فکر می کردند با کشتن فرزند شایسته کویر دیگر خیالشان از این منطقه راحت شده با شنیدن و دیدن مبارزان جوانان مزینانی فهمیدند که اندیشه ی انقلابی خیلی محکم در مزینان ریشه کرده است و این دیار علی ها دارد.

علی شریعتی نگاه ویژه ای به فرزندان زادگاهش داشت و چون رنج فقر را شاهد بود گاهی برای دانش آموزان مدارس و مهد کودک مزینان کفش و لباس و لوازم التحریرمی فرستاد.

🔆هنرمندان مزینانی که یکی از آنها رمضانعلی مزینانی عسکری برادر حجت الاسلام عسکری است به همراه برادران همت آبادی  و غلامرضا شعبان تصاویر شاه و فرح را کولاژ می کردند و گاه چند تصویر را درهم می آمیختند مثل قرار دادن فرح در فرغون و راندن آن توسط شاه خائن و زیر آن نوشته بودند شاه فراری شده سوار گاری شده! این جوانان با تشکیل انجمن اسلامی و گروه های انقلابی در مسجد جامع و مدرسه علمیه شعارها را در راهپیمایی به روز رسانی می کردند و اعلامیه های امام را که مخفیانه دریافت کرده بودند در جمع خود می خواندند و به مردم می رساندند.

🔹همان صفا و سادگی و برخورد عالمانه ی روحانیت قدیم مزینان جمعی دیگر از نوجوانان را به سوی مشهد و قم و تهران کشاند تا با حضور در سنگر حوزه اکنون مزینان مفتخر به وجود ده ها روحانی جوان و باتجربه باشد.یکی از این جوانان ذاکر اهل بیت علیهم السلام و خادم الشهدا مرحوم شیخ علی مزینانی (متقی)است که چند سال پیش در چنین ایامی برای قرار گرفتن در میان مردم محروم چهارمحال و بختیاری و همراهی آنها در راهپیمایی 22بهمن جانش را نیز فدا کرد و در مسیر رفتن به این استان در اثر تصادف به دیدار حق شتافت .

🔆و اما یکی از روحانیون همیشه در صحنه که تا پایان عمر با برکتش همچنان انقلابی عمل می کرد زنده یاد حاج شیخ حبیب الله مزینانی عسکری بود که یادمان نرفته خطبه های آتشین او موجب آغازی دیگر برای ما نوجوانان و جوانان در دفاع مقدس شد گاه مزینان بیش از یک صد رزمنده را در جبهه داشت...

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۱۹
بهمن
۹۹

✳️مزینان در قبل و بعد از انقلاب 

  📢بخش اول؛ دیوار می گه مرگ برشاه!

  🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری 

✍️چهل و دومین بهار انقلاب اسلامی ایران نیز فرا رسید بهاری که اکنون شکوفه های آن در دیگر سرزمین های خاور دور و نزدیک و آمریکا و اروپا و تا شاخ آفریقا را نیز در نوردیده و هر روز آوای فتح و ظفر مسلمین و آزادیخواهان جهان از آن به گوش می رسد اینک نام امام خمینی (ره) به عنوان یک منجی برتارک تمامی این انقلاب ها می درخشد و امروز در کشوری امن به لطف فداکاری تمامی آنهایی که رفتند تا ما به آرامش برسیم به ویژه سرباز مدافع ولایت و امنیت و سید شهیدان جبهه ی مقاومت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی زندگی می کنیم.
در این نوشتار  با نگاهی به خدمات عمرانی و آبادانی که در طول برپایی و تثبیت انقلاب اسلامی در مزینان صورت گرفته و نقش این دیار و مردمش را در این راه باشکوه در چند بخش تقدیم می کنیم .

👈روزی و قبل از آن که فضای مجازی به خانه ی ایرانی ها راه پیدا کند و فعالیت اینترنت و وبلاگ و سایت ها از رونق خاصی برخوردار بود یکی از کاربران، وقتی می دید ما نقش مزینان را در هر زمینه ای اعم از علمی، سیاسی، اجتماعی، ورزشی و... برجسته می کنیم پیامی اعتراضی در قالب طنز فرستاد و گفت : اگر به شما مزینانی ها باشد فردا مدعی می شوید که مسبب انقلاب هم شما هستید!

از شما چه پنهان ما هم در جوابش نوشتیم «دوست عزیز، خوب به هدف زدی و اتفاقاً همین طور است و انقلاب با یک مزینانی شروع شد...» و بعد به او یادآور شدیم که به پیشینه ی جریانات و نقش معلم شهید انقلاب دکترعلی شریعتی مزینانی نگاهی بیندازد خود خواهد فهمید که ما چه می گوییم.

🔹به همین آسانی آن عزیز مغلوب شد و بیشتر برایش توضیح دادیم که مزینان در انقلاب ایران بزرگترین نقش را  ایفا کرد و آن تقدیم اولین شهید بود که خونش موجب حرکت دانشجویان و آغاز نهضت به زعامت امام خمینی (ره) بود از آن روز در پیشاپیش راهپیمایان این عکس امام و دکتر علی شریعتی بود که در دست تظاهرات کنندگان خودنمایی می کرد.

🔆بی تردید مردم ولایتمدار مزینان در تاریخ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس؛ یکی از آماده ترین مردمی بودند که در منطقه ی داورزن و سبزوار جان نثاری کردند. یادمان نمی رود که روزهای اول انقلاب بازار مزینان هر روز شاهد حضور زن و مرد مزینانی بود و انگار آنها تنها انقلابیونی بودند که علیه رژیم ستمشاهی به پا خواسته و راهپیمایی می کردند و چه روزهای باشکوهی بود وقتی که حاج شیخ محمدعلی تاج مزینانی (مهدوی) که مدتی است خاطرات سیاسی او در این پایگاه منتشر می شود در مقابل مسجد جامع برسکویی ایستاده و با شادابی خاصی می گفت : مردم می گن ! و ما باصدای بلند و مشت گره کرده می گفتیم : مرگ برشاه! و او دوباره فریاد می زد : همه می گن! و ما جواب می دادیم : مرگ برشاه و او نام همه رو می برد حتی صغرا می گه، کبرا می گه، اصغر می گه، اکبر می گه !همینطور می گفت: کی می گه و آخر سر هم دیگه کارش به اشیاء و در و دیوار کشید و می گفت : درخت می گه و ما هرچند با خنده اما با هیجان پاسخ می دادیم مرگ برشاه !

  💎و آن روزهای خوبِ همبستگی با قوّت تمام ادامه داشت و پدران و مادران و خواهران و برادران ما گاهی کفن پوشان با مینی بوس و وانت و کامیون به همراه روحانیت مستقر در مزینان ؛ مرحوم حاج شیخ محمود شریعتی و دخترانش که هدایت بانوان مزینانی را برعهده داشتند و حجت الاسلام معلمی فر راهی سبزوار می شدند و در مقابل ژاندارم های شاه فریاد می زدند: بگو مرگ برشاه!

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۱۱
بهمن
۹۸

🔆پژوهشی درباره ی هنر و هنرمندان کهن دیار مزینان

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

✍️یکی دیگر از فرزندان بلند آوازه و هنرمند کهن دیار مزینان استاد علی اکبر مزینانی است. که در نزد ما مزینانی ها با نام علی شناخته می شود. او که بسیاری از کارگردانان مانند صدر عاملی و  مهدی فخیم زاده ماندگاری خود را در سینما حاصل تجربه و کار با این سینماگر می دانند سال 1325 در مزینان به دنیا آمد.

🔆علی که به همراه والدین به پایتخت مهاجرت کرد در سن چهارده سالگی با ورود به کادر فنی شروع به کار در عرصه ی هنر سینما کرد و پس از طی مراحل مختلف (نورپردازی و دستیاری) به عنوان فیلمبردار در فیلم مرگ در باران مشغول فیلمبرداری شد.

🔹وی بعد از مدتی به سمت مدیر فیلمبرداری انتخاب شد و  فیلمهای مرگ در باران، اضطراب، کوسه جنوب، شهر شراب را فیلمبرداری کرد. او سپس به تهیه کنندگی نیز روی آورد و در سال های اول انقلاب موفق به ساخت فیلم های خونبارش و رهایی گردید.

🔹سال 1364 به طور مستقل کار تهیه کنندگی را با فیلم های عقاب ها، خواستگاری، دو همسفر، قربانی، شب بخیر غریبه و دنیا شروع کرده و در کنار دو حرفه فیلمبرداری و تهیه کنندگی در امر پخش فیلم نیز به فعالیت پرداخت.

🔹مستند عاشورای مزینان یکی دیگر از آثار شایسته ی این هنرمند مزینانی است که سال 97 در ایام محرم از شبکه ی مستند پخش شد و مورد استقبال شهروندان قرار گرفت.

🔹قفس طلایی آخرین کار هنری است که این هنرمند مزینانی تمامی سرمایه ی خود را برای تهیه ی آن هزینه کرد اما با توجه به اتفاقات 88 و ساخت فیلم قلاده های طلا اکران فیلم وی با مشکل روبرو شد و در مراسم تجلیلی که از وی در فرهنگسرای ارسباران صورت گرفت با این جمله که هرچه در سال های کار هنری اندوخته بودم در قفس طلایی از دست دادم ناراحتی و رنجش خود را اعلام کرد. او در مصاحبه ای با سینما پرس نیز با ذکر ناملایمتی های بعضی نهادها و ارگان ها اظهار داشت: «من ۵۱ سال است که در سینما فعالیت دارم و اگر در هر شرکتی مشغول به کار بودم امروز بازنشسته شده بودم؛ متأسفانه زمانی که فیلم های من با شکست روبرو شدند کسی برای کمک به من اقدامی انجام نداد و سینماگران به گونه ای رفتار کردند که گویا فراموش شده ام در حالیکه فیلم های من برای رونق گرفتن سینمای ایران، مخصوصاً وضعیت سینماداران بسیار مفید بودند و در زمان خود هر یک به سینماها رونق بخشیدند.»

🔶هرچند استاد علی مزینانی هنوز هم از بی مهری ها و عدم حمایت برخی دست اندرکاران فرهنگی دلخور است اما همگان می دانند که هنر هفتم نیازمند فکر و تخصص این هنرمندان با تجربه و بزرگ است و امیدواریم بازهم به زودی شاهد هنرنمایی این فرزند هنرمند مزینان باشیم.

🔹او که مانند هر مزینانی عاشق زادگاه خویش است محرم امسال در مزینان حضور یافت و با دیدن مراسم عاشورا به تجدید خاطرات خود به ویژه اثر ماندگار عاشورایی اش پرداخت.

🌐رسول صدر عاملی در نکوداشت علی مزینانی با تجلیل و تشکر از وی اظهار داشت :«حرفه ای گری در سینما را علی مزینانی به من یاد داد . او در استودیو میثاقیه بزرگ شد که به طور کامل حرفه ای آغاز کرده است ، باعلی رفتیم جبهه تا محل شهادت برادرم را از نزدیک ببینیم علی وقتی شهدا را می دید با گریه اشک می ریخت و فیلمبرداری  می کرد.»

💠مهدی فخیم زاده کارگردان و بازیگر و تهیه کننده سینما نیز در همین مراسم درباره ی علی چنین گفت:«دهه ی شصت دفترم ورشکست شد چون فیلم من درجه ی دال گرفته بود و از نظر تجاری فیلم شکست خورد ، در آن زمان می گفتند آدم حرفه ای  باید با فیلمبردار غیر حرفه ای کار کند وقتی برداشت ها را دیدم متوجه فاجعه شدم و به مسئولین گفتم این نتیجه فشار شماست و علی مزینانی من را  از آن ورشکستگی نجات داد. ذهن مزینانی با تماشاچی نزدیک است و می داند که چه کار می کند من وقتی با علی کار می کردم می دانستم با چه آدمی کار می کنم حرفه ای گری، هیجان و انضباط را از او یاد می گرفتم.»

یکی دیگر از برادران این هنرمند برجسته؛ زنده یاد محمد مزینانی است که در فیلم عقاب ها به عنوان تدارکات، دو برادر خود منصور و علی را همراهی می کرد . ..

به منظور آشنایی بیشتر با این هنرمند توانای مزینان مصاحبه ی صمیمانه علی رستگار با او را که در شهریور سال 98 در جام جم منتشر شده بخوانید.

 گفت و گو با علی اکبر مزینانی، مدیر فیلمبرداری «خونبارش» اولین فیلمی که به ماجرای ۱۷ شهریور پرداخته است

خونبارش، احتمالا تنها فیلم سینمای ایران است که به شکل مستقیم به واقعه ۱۷ شهریور پرداخته و ظاهرا شما جزو کسانی هستید که از صفر تا صد این فیلم، همراه آن بودید.

صد در صد. قرار نبود این فیلم دو ساعت زمان داشته باشد، بلکه قرار بود یک فیلم  ۲۰ دقیقه ای باشد. پایه گذاری این فیلم در دفتر خودم  انجام شد. خودم نگاتیو، دوربین و وسایل نورپردازی را در اختیار فیلم قرار دادم و فیلمبرداری اش را هم خودم به عهده داشتم. اما متاسفانه بعدها به خاطر کودتای نوژه، جلوی فیلم را گرفتند.

 یعنی فیلم اکران نشد؟

چرا، بعدا فیلم اکران شد، اما در تیتراژ فیلم، تغییر و تحولاتی دادیم. همان موقع با زنده یاد تیمسار نامجو در این مورد صحبت کردم.

 به عنوان مدیر فیلمبرداری، حتما در کار با بازیگرانی تازه کار (درواقع نابازیگرانی که نقش خودشان در واقعیت را بازی می کردند)، با چالش هایی روبه رو بودید.

بله، خیلی سخت بود. شیوه کار ما اینطور بود که من نورها را به شکل مستندگونه تنظیم می کردم و دوربین را می کاشتیم و فیلم می گرفتیم. آن موقع هم که امکانات الان نظیر ویدئو را نداشتیم. ما فیلم را به صورت ۱۶ میلی متری فیلمبرداری و بعد آن را تبدیل به نسخه ۳۵ میلی متری کردیم. ضمن این که آن موقع، اوایل انقلاب بود و نگاتیو هم نبود. نگاتیوهای ۱۶ میلی متری ما هم کهنه بود که البته همان کهنگی به من خیلی کمک کرد تا فیلم جنبه مستند پیدا کند. با تبدیل فیلم به نسخه ۳۵ ،این مستندگونگی بیشتر هم شد. حتی فیلم در بخش رقابتی جشنواره مسکو هم شرکت کرد. دو نفر از بازیگران که نقشهای واقعی خودشان را بازی می کردند و به جای آن سربازی که در واقعیت ماجرا شهید شده بود، هم یکی از اعضای کادر فنی ما بازی کرد که به او شباهت داشت. به جرات می گویم حدود ۸۰ درصد این فیلم را من مستندگونه گرفتم. روال ما این بود که بازیگران، کارهای خود را به صورت روزانه و براساس خط قصه انجام دهند و ما فیلم بگیریم. آقای امیر قویدل با آنها صحبت می کرد و آنها را به فضای موضوع می برد تا آماده بازی شوند.

 پس باتوجه به محدودیت نگاتیو، برداشت، زیاد گرفتید؟

حدود ۵۰ نگاتیو ۱۰ دقیقه ای مصرف کردیم. همان طور که بازیگران، براساس واقعیت دیالوگ می گفتند، دوربینم روشن بود و مدام کلوزآپ، مدیوم شات و لانگ شات می گرفتم. اینقدر فیلم می گرفتم که آن نگاتیو ۱۰ دقیقه ای تمام شود. وقتی تمام می شد، دو ساعت استراحت می دادیم و بعد به بازیگران می گفتیم حالا از یک دقیقه بعد آن صحنه و حرف قبلی، دوباره شروع کنید.

 از این وضعیت کلافه می شدید یا فیلمبردار صبوری بودید؟!

این کار ۹ ماه طول کشید که قطعا نیاز به صبوری داشت. ما ابتدا تهیه کننده نداشتیم.

 بعدا که رسول صدرعاملی تهیه کنندگی کار را به عهده گرفت.

رسول را خودم به سینما آوردم، او قبل از آن خبرنگار روزنامه اطلاعات بود. رسول در مراسم قدردانی از من که در ارسباران برگزار شد، گفت من اصلا کارگردان نبودم و علی مزینانی باعث کارگردانی من شد.

 زنده یاد قویدل هم اولین بار بود که فیلم سینمایی می ساخت.

بله، اولین فیلم سینمایی اش همین بود، اما اولین کارش به عنوان کارگردان، سریال چنگک بود که من هم فیلمبرداری اش را انجام می دادم. چنگک اولین سریالی بود که صدا سرصحنه ضبط می شد. من با دوربین اکلر فیلم می گرفتم و برادرم منصور هم مدیرتولید کار بود. آقای جلال مقدم هم سرپرست گروه بود و باز بالای سر ما زنده یادان مازیار پرتو و نصرت الله کنی بودند.

 می گویند اولین فیلم بعد از انقلاب، همین خونبارش است، این موضوع صحت دارد؟

دقیقا، البته قبل از آن یکی دو فیلم را شروع کردیم مثل «انفجار» آقای ساموئل خاچیکیان که توقیف شد. خودم فیلمبردار کار بودم و تهیه کننده هم مرتضی نیکخواه بود.

 انبوه سربازانی که در صحنه های ابتدایی فیلم خونبارش و آن صحنه های تظاهرات می بینیم، سرباز واقعی بودند؟

بله، سربازان ارتش بودند که برای حضور در فیلم از آنها استفاده شد.

 فیلم، کجا فیلمبرداری شد؟

در پادگان قصر فیروزه نیروی هوایی که زنده یاد حسن نورهادی، نقش فرمانده را بازی می کرد. البته برای همین سربازان، پدر ما را درآوردند! حدود ۳۰۰ سرباز در پادگان به ما می دادند و ما باید شب تا صبح، فیلمبرداری می کردیم. به جرات می گویم صد نفر از سربازان به خاطر سختی کار فیلم - فرار می کردند و قایم می شدند!

 از سختی های دریافت تجهیزات جنگی در آن سال ها هم بگویید.

سختی که داشتیم، اما دیگر از «عقابها» سخت تر نبود که خودم تهیه کننده و مدیر فیلمبرداری آن بودم. به من ۱۵۰ قبضه اسلحه داده بودند، به آنها می گفتم یکی را برای دریافت آنها بفرستید، می گفتند نه، دست خودت باشد قبول است! (می خندد) ولی البته سختی های دیگری داشتیم، به عنوان مثال روز اولی که همراه خدابیامرز خاچیکیان، پیش فرمانده نیروی هوایی رفتم، از من پرسید: «چه می خواهی جوان؟!» آن موقع یک دانه موی سفید هم نداشتم. گفتم: هیچی آقا! آمدم که چهار هواپیمای فانتوم به من بدهید. به قول ما فیلمبرداران، با نگاهش تیلت (حرکت عمودی دوربین) کرد و گفت: «جوان! راهت را اشتباه نیامدی؟» گفتم چطور سرهنگ؟ گفت: «مگر آمدی آژانس، ماشین بگیری؟! مرد حسابی! من اگر چهار تا فانتوم داشتم، خودم کلی از عراق را می گرفتم.» آن فانتوم هایی که شما در عقابها می بینید که آقای سعید راد و دیگر خلبانان ما سوار آن هستند، درواقع هواپیماهای از رده خارج است که آنها را بکسل و برای فیلم بازسازی کردیم. این هواپیماها روی زمین بود، اما من جوری فیلمبرداری کردم که انگار در آسمان هستند. البته صحنه هایی هم بود که از آسمان و از هواپیما گرفته شده است.

 همان صحنه های پایانی فیلم که از داخل بالگرد فیلمبرداری شده است؟

فیلمبرداری آن صحنه ها که کار بچه های گروهمان بود! (می خندد) آن صحنه هایی که از بالای میدان آزادی در فیلم می بینید را من سوار بر بالگرد و هواپیما گرفتم. این تودماغی حرف زدن من، از اثرات فیلمبرداری همین فیلم عقابهاست. مرا سوار هواپیما کرده بودند و ۸۰۰۰ پا بالا بردند. به محض این که در هواپیما را باز کردند، همه صورت من دفرمه شده بود. تازه مرا با چتر بسته بودند که اگر از هواپیما پرت شدم بیرون، اتفاقی برایم نیفتد و با چتر فرود بیایم. حتی قبل از فیلمبرداری، تمرین چتربازی کردم.

 قبل از عقابها، تجربه این چنینی برای فیلمبرداری داشتید؟

در فیلم تپه ۳۳۰ هم داشتم که امان منطقی آن را ساخته بود و بازیگرانی چون سعید راد، پرویز فنی زاده و بیک ایمانوردی در آن بازی می کردند.

 پس قبل از عقابها هم با سعید راد کار کرده بودید؟

بله، قبل از تپه ۳۳۰ هم فیلم فاتحین صحرا را با او کار کرده بودم.

 صحنه های هوایی عقابها کجا فیلمبرداری شد؟

پایگاه یکم شکاری.

 آن صحنه های آب انبار خونبارش که یکی از سربازان در آن به شهادت می رسد و دو نفر دیگر دستگیر می شوند، را چطور گرفتید؟ زدید به آب؟

بله، این صحنه که چیزی نبود، ما فیلمبرداران آن موقع این قدر دیوانه بودیم که این چیزها برایمان عادی بود! در فیلم حسن کچل (علی حاتمی) آقای کنی، مدیر فیلمبرداری بود و من دستیار ایشان بودم، من در خزینه هشتگرد، یک چراغ ژاپنی را روشن دستم گرفتم و رفتم توی آب ایستادم! شما فکر کنید اگر یک درصد فاز و نول این چراغ قاطی می کرد، چه بلایی سر ما می آمد. نه تنها من بلکه برای همه کسانی که در آب بودند. من در خونبارش هم ته انبار نشسته بودم و چراغ ها را تنظیم کرده بودم تا مستندطور تصاویر را بگیرم.

 در همین خونبارش و هم در عقابها، به شیوه سینمای آن سال ها، از زوم های اغراق شده برای نزدیک شدن به شخصیت ها و سوژه ها استفاده کرده اید، شیوه ای که چندان با سینمای این سال ها همخوانی ندارد و دیگر از آن استفاده نمی شود.

مساله به ژانر و فضای فیلم، مربوط می شود. همان زمان من فیلم دستنوشته ها را کار کردم که زمین تا آسمان، شیوه تصویربرداری آن با این فیلم ها فرق می کرد. به جز تفاوت ژانر فیلم، شیوه کار کارگردان ها هم با یکدیگر تفاوت داشت. مهم تر از همه اینها پیشرفت فناوری و سینماست و با رایانه همه کار می توانند با تصاویر انجام دهند. مرا برای فیلم کوسه جنوب، با کابل یک فاز برق، زیر تریلی بستند که چرخ های ماشین، جلوی کادر من بچرخد تا نیروهای ژاندارمری که در تعقیب این تریلی است، از زیر هشت چرخ عقب دیده شوند. بعد دوربین پن (حرکت افقی دوربین) می کند و پلان را از آینه می گرفتم. خود خدابیامرز خاچیکیان رفته بود بالای ماشین و می کوبید توی سر من  و می گفت اگر کابل پاره شود و بیفتی، مثل مگس، پخش زمین می شوی! من هم به او گفتم تو گفتی این صحنه را می خواهی و من هم باید آن را بگیرم. اما الان به دستیار فیلمبردار می گویی رابط بیاور، او هم به یکی دیگر می گوید رابط بیاور و او هم به دیگری می گوید رابط! بامزه است برای دوربینی که کلا نیم کیلو وزن هم ندارد، چهار پنج کادر فنی می برند. اما ما آن موقع فقط سه کادر فنی بودیم که هم تراولینگ می کردیم و هم چراغ می کشیدیم و هم دوربین و سه پایه می آوردیم و همه کارها را خودمان می کردیم.

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

  • علی مزینانی
۰۳
بهمن
۹۸

🔆پژوهشی درباره ی هنر و هنرمندان کهن دیار مزینان

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

در تاریخ معاصر فرزندان هنرمند مزینان، این خاک گوهر خیز و ادب پرور همیشه برتارک زرین هنر ایران زمین درخشیده اند و ما در بخش های قبلی به تعدادی از این نام های ماندگار به خصوص بانوان هنرمند مزینانی اشاره کردیم و اکنون شایسته است به چهره های دیگری اشاره کنیم  که آثار فاخرشان در سینما و تآتر زبانزد خاص و عام است و این روزها بزرگان هنر در فرهنگسراها و مجامع و محافل هنری به تجلیل از آن ها می پردازندمانند هنرمندان طراز اولی در سینمای ایران استاد علی اکبر و منصور مزینانی فرزندان زنده یاد حاج میرزا حسین مزینانی(صدیقی) دو تهیه کننده، فیلمبردار و مدیر تولید بزرگ سینمای ایران ...

🔹منصور مزینانی متولد 1323 مزینان است . وی فعالیت سینمایی خود را از سن 15سالگی با ایفای نقش های کوتاه در چند فیلم آغاز کرد.

منصور  پس از اخذ دیپلم از سال 1340 با ورود به کادر فنی و گذراندن مراحل مختلف بعنوان مدیر تدارکات، تولید و اسپشیال افکت در بیش از 20 فیلم فعالیت داشته است. وی در سال 1361 با تأسیس مؤسسه سینمایی روشن فیلم (تولید و توزیع فیلم) تهیه کنندگی و سرمایه گذاری در این عرصه را آغاز کرد و در توزیع و پخش بیش از صد فیلم نیز فعالیت داشته است.

منصور در کنار برادرکوچکترش علی اکبر مزینانی مدیر فیلمبرداری و تهیه کننده سینمای ایران از سال 1360 در عرصه ی تهیه کنندگی فیلم فعالیت داشته که مهمترین آن ها عبارت است از: ۱ -  عقاب ها (۱۳۶۳)  2 -  دزد و نویسنده (۱۳۶۵)۳ -  قربانی (۱۳۷۰)  4-  متهم (۱۳۷۵) 5- شب بخیر غریبه (۱۳۸۰) و بوی گل سرخ

این هنرمند مزینانی که فعالیت خود را در سینما، قبل از انقلاب شروع کرده  مدیر تهیه دو فیلم با نام :1 -  غلام ژاندارم (۱۳۵۰) 2-  گرگ بیزار (۱۳۵۲) را در کارنامه سینمایی خود دارد.

منصور خان مزینانی مدیر تولیدی سینما را نیز تجربه کرده و در سال 1355 تولید فیلم سینمایی شام آخر را برعهده داشته است.

فیلم سینمایی  عقاب ها که یکی از فیلم های شاخص ژانر جنگی دوران دفاع مقدس و پرفروش سینمای ایران است با تهیه کنندگی ، فیلمبرداری و تدارکات برادران مزینانی و جلوه های ویژه که منصور برعهده داشت در سال 1363 تولید شد

منصور مزینانی که در عرصه های مختلف تولید ، تهیه کنندگی و تدارکات سینمای ایران فعالیت کرده در فیلم مشکل آقای اعتماد  که در سال۱۳۵۶تولید شده به عنوان مدیر فنی حضور داشته است.

این هنرمند پر تلاش مزینانی همچنین در سال های مختلف در 4 فیلم سینمایی به عنوان مدیر تدارکات  و در 3 فیلم نیز وظیفه تدارکات را برعهده داشته است که عبارتند از :( مدیر تدارکات) 1- غریبه (۱۳۵۱) 2 -  خروس (۱۳۵۲) 3-  سازش (۱۳۵۳)4 -  شب غریبان (۱۳۵۴)–(تدارکات) 1-  زن و عروسک هایش (۱۳۴۴)۲ -  حسن سیاه (۱۳۵۱)3-  سوته دلان (۱۳۵۶)

منصور  مزینانی با همراهی برادرش علی و با کارگردانی مرحوم قویدل فیلم عاشورای مزینان را تولید کرده که در محرم سال ۱۳۹۶ از شبکه ی مستند سیمای جمهوری اسلامی پخش شد.

منصور مزینانی تهیه کننده سینما در گفت و گو با خبرنگار ایسنا که 29 دی ماه 1380 در این خبرگزاری منتشر شد در خصوص نقش مخاطب و موفقیت یک فیلم می گوید: تازه به این نتیجه رسیده‌ایم که نقش مخاطب در موفقیت فیلم تعیین کننده است. از سوی دیگر درجه بندی فیلم به مشکلی اساسی تبدیل شده است و برخوردهای سلیقه‌ای در درجه بندی علاوه بر ایجاد مشکل برای سینماگران در حقیقت توهین به تمامی عوامل تولید محسوب می‌ شود.

تهیه کننده فیلم “بوی گل سرخ“ که نامزد حضور در بیستمین جشنواره فیلم فجر بود، با اشاره به خصوصیات جشنواره‌های فیلم فجر، کمبود اعتبار و نبود سالن‌های مطلوب نمایش را از چالش‌های سینمای ایران دانست و افزود: در سطح کشور، 270 سینما وجود دارد که در مقایسه با جمعیت کشور بسیار ناچیز است.

مزینانی اضافه کرد: بیشتر فیلم‌هایی که در جشنواره به نمایش در می‌آیند، به دلیل مشکلات خاص کیفیت چندانی ندارند، البته هیچ فیلمسازی فیلم بد نمی‌سازد، بلکه هر فیلم تحت تاثیر عوامل خاص خود قرار دارد. لذا فیلم های شرکت کننده در جشنواره فجر از لحاظ هنر و مخاطب باید کلی باشند.

وی گفت: کسانی که به جشنواره می‌آیند، خیل علاقه‌مندان به سینما هستند که حتی در تهیه و خرید کارت با مشکل مواجه می‌شوند؛ در صورتی که به عناوین مختلف و توقعات نابجا به ارگان‌ها و نهادها کارت داده می‌شود که اصلا به دیدن فیلم نمی‌آیند و مردم از این امر گله‌مند هستند.

مزینانی دیدگاه خود را نسبت به روند برگزاری جشنواره‌ها مثبت ارزیابی کرد و با تشبیه رقابت‌های جشنواره به کنکور سراسری دانشگاه‌ها، گفت: معرفی هنرمندان با ذوق و استعداد و دارای ساختار مثبت می‌تواند از نتایج کنکور فیلم فجر باشد.

وی خاطرنشان کرد: با دیدن فیلم‌های خارجی متوجه می‌شویم که در فیلمسازی کجاییم و نسبت به تکنولوژی آن چقدر عقب هستیم، زیرا دور خویش حصاری کشیده‌ایم و این‌جاست که ضرورت وجود جشنواره‌های فیلم فجر احساس می‌شود.

در ادامه این مطلب با هنرمند دیگر خاندان صدیقی استاد علی اکبر مزینانی آشنا خواهید شد...

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۰۲
بهمن
۹۸

🔆پژوهشی درباره ی هنر و هنرمندان کهن دیار مزینان

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

✍️آنان که با آثار مکتوب دفاع مقدس آشنایی دارند و اهل مطالعه این قبیل آثار هستند به طور قطع تاکنون نام «طیبه مزینانی» را شنیده اند یا روی جلد برخی از این کتاب ها دیده اند و احتمالا نوشته ها و روایت های مملو از احساس او را خوانده اند. برخی خاطرات شهدا با روایت این نویسنده جوان گویی خواندنی تر و شنیدنی تر است. از نوشته هایش این طور بر می آید که او فقط «نمی نویسد» بلکه با سوژه هایش روزگار می گذراند و در ذهن و ضمیرش آن قدر با آن هاگپ و گفت می کند تا آنچه می نویسد از «دل»اش برآید. جالب است که بدانید او که روایتگر داستان های حقیقی دلاور مردان و زنان ایثارگر این عصر می باشد با شنیدن خبر فوت یکی از همسران قهرمان داستانش به شدت ناراحت و غمگین شد .

  از خانم طیبه مزینانی که از سال 1385 به طور جدی به عرصه نویسندگی دفاع مقدس وارد شده، تاکنون ده ها جلد کتاب در حوزه های دفاع مقدس با رویکرد خاطرات و معرفی شخصیت جهادی و اخلاقی شهدا منتشر شده که تعدادی نیز در نوبت چاپ قرار دارد. «بوی نم خاک»، «حکایت باران»، «کنعان »،«پسرم یوسف( پسر آقای سناتور)»،«حاجت روا» ، «گلویت را می بوسم» ،«بی قرار(وزیر خارجی)» ، «بی طرف» ،«حوراء»، «مرشد بنواز»،«روایت زندگی سرلشکر شهید فلاحی»،«تشت آتش»،«سوار بر اسب سرخ»، «شانزده تکه استخوان» و... از آثار ماندگار این نویسنده سرشناس مزینانی است. این بانوی هنرمند دختر عباس مزینانی علیشاه است و به زودی در شاهدان کویر با قلم وی با خاطرات شهدا و خانواده معزز شهدا و جانبازان و رزمندگان مزینان آشنا می شویم.

یکی دیگر از بانوان هنرمند مزینان که آوازه ی هنری او در ینگه دنیا مورد توجه علاقه مندان قرار گرفته سرکار خانم ساناز مزینانی است.

این بانوی هنرمند سال ۱۳۵۷ در تهران متولد شد و در یازده سالگی به همراه والدین از ایران خارج شد اما هیچ گاه وطن خویش را فراموش نکرده و و بارها برای دیدن وطن خویش به تیران آمده و عکس های بسیار زیبایی را به ارمغان برده است.

خانم ساناز مزینانی مدارک هنری خود را ازدانشکده‌ی هنر و طراحی اونتاریو، تورنتو، کانادا.... دریافت و مدرک فوق‌لیسانس هنرهای زیبا در رشته‌ی هنر اجرایی را از  دانشگاه استنفورد ایالات متحده اخذ کرد برخی از مقام ها و جوایز هنریو  نمایشگاه آثار این هنرمند مزینان به شرح زیر است؛

1384 برنده‌ی جایزه از شورای هنر اونتاریو

1385 کسب جایزه از شورای هنر تورنتو

1385 آرت فر فوتومیامی، گالری استوین بالجر، ساختمان سوهو، میامی، فلوریدا

1389 دریافت کمک هزینه ی سوزان باروخ لوئیس، دانشگاه استنفورد

1390 اقامت هنری فلاکس فَکتوری، کوئین، نیویورک

1390 دریافت مدرک فوق‌لیسانس هنرهای زیبا در رشته‌ی هنر اجرایی، دانشگاه استنفورد، ایالات متحده

1391 نمایشگاه انفرادی، «قاب‌های مرئی»، گالری استیون بالجر، تورنتو، کانادا

1393 نمایشگاه انفرادی، «قاب‌های مرئی»، گالری تیمور گراهان، نیویورک

1393 آرت فر، گالری استیون بالجر، کاخ بزرگ، پاریس

1393 آرت فر، آرت14 لندن، گالری تیمور گراهان، لندن

1394 نمایشگاه انفرادی، «آستانه»، موزه‌ی هنر آسیایی، نمایشگاه‌گردانی شده بتوسط مارک مایِر، سان‌فرانسیسکو، کالیفرنیا

1394 برنده جایزه‎ی اِمریکنز فور ذِ آرتس، بخاطر انجام بهترین پروژه‌ی عمومی

1395 نمایشگاه انفرادی، «(نا)مریی»، آب-انبار، تهران

1397 نمایشگاه هنری (آرت فر)، ابوظبی آرت، گالری کوادرو، امارات متحده عربی

کتاب «تصاویر گشایشگر» به تازگی و همزمان با نمایشگاه انفرادی این هنرمند عکاس در کانادا منتشر و در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفته است.

بی شک تعداد بانوان هنرمند مزینانی که در شاخه ها و گرایش های مختلف هنری و ادبی کشور فعالیت دارند بیشتر از آن است که در این سطور یاد شده و ممکن است از آن بی اطلاع باشیم و بازهم این شما همراهان گرامی هستید که می توانید یاری رسان ما باشید و این افتخار آفرینان را معرفی نمایید و بی تردید در عرصه های دیگر علمی ،فرهنگی، اجتماعی، ورزشی و...بانوان سرافراز مزینان فعالیت گسترده ای دارند که در آینده به شرط حیات و یا باقلم توانای نویسندگان این دیار به آن خواهیم پرداخت  ولی در این نوشتار رویکرد ما هنر و هنرمندان مزینان است. در همین راستا دکتر ربابه مزینانی، دکتر آتوسا محمدی، دکتر ملیحه مزینانی،دکتر سعیده مزینانی،دکتر نسرین صدیقی، دکتر سمیه بهمن آبادی، سرکارخانم فاطمه گلستانی،خانم منصوره محمدی و... از جمله بانوانی بوده اند که به لحاظ فعالیت های علمی، پزشکی، نانو فناوری و فعالیت های خیرخواهانه در همین پایگاه به مخاطبان گرامی معرفی شده اند...

 

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

  • علی مزینانی
۲۸
دی
۹۸

🔆پژوهشی درباره ی هنر و هنرمندان کهن دیار مزینان

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

  در بخش قبلی که به عنوان مقدمه و تاریخچه تقدیم شد به هنر چند بانوی مزینانی اشاره کردیم که در حوزه های مختلف هنری مشغول به فعالیت هستند اکنون شایسته است که به چند نام پرآوازه ی دیگر بپردازیم تا ثابت کنیم ادعای هنر نزد مزینانیان است و بس! بیهوده نیست و اینکه گفته اند مزینانی ها مردمان با مروت و هنرمندند گزافه نبوده است.

یکی از چهره های هنری که نقاش زبردستی است و در مسئولیت ها و مدیریت های اداری نیز فعال و پیشرو است و هراز چندگاهی مصاحبه های تند و آتشین او صفحات خبرگزاری ها و مطبوعات کشور را تحت الشعاع قرار می دهد سرکار خانم آسیه مزینانی فرزند سردار علی رضا مزینانی است که خود او نیز از چهره های ماندگار تبلیغات است و می توان گفت روابط عمومی و تبلیغات دفاع مقدس مدیون زحمات و فکر و اندیشه این رزمنده پیشکسوت و فعال فرهنگی است و بالطبع فرزندان او از جمله آسیه خانم در راه پدر گام نهاده و با گذراندن دوره های مختلف هنری و تحصیلات دانشگاهی در زمینه هنر نقاشی فعالیت می کند و  تاکنون این بانوی هنرمند مزینانی چندین نمایشگاه از آثار خود را در فرهنگسراهای مختلف تهران به معرض دید عموم گذاشته است.

وی در حال حاضر مدیر گالری آ و معاون فرهنگی خانه ی هنرمندان ایران است.

از دیگر هنرمندان حوزه ی نقاشی و گرافیک که بانوان هنرمند مزینانی در آن حضور فعال دارند باید به اسامی سرکار خانم نسرین مزینانی که بارها در شبکه های تلویزیونی داخلی و برون مرزی نیز به آموزش هنر نقاشی و طراحی بر روی شیشه و آینه پرداخته و اکنون یکی از استادان این هنر در کشور است اشاره کرد.

یکی از دیگر بانوان هنرمند مزینانی که آثار آن ها مخاطبان زیادی را جذب کرده است می توان به خانم ها سمیه مزینانی و ساناز مزینانی ساکن سانفرانسیسکو اشاره کرد.

خانم سمیه مزینانی متولد ۱۳۵۹ دارای لیسانس زبان انگلیسی و دانش آموخته رشته زبان چینی در دانشگاه پکن چین است که در زمینه ی نقاشی با تکنیک های اکریلیک(شب نما) و فلورسنت فعالیت می کندو بدون گذراندن هیچ کلاس آموزشی توانسته با خلق آثاری متفاوت و منحصر به فرد در این رشته پیشرفت و ترقی کند از جمله آثار این بانوی هنرمند می توان به آثار چشم خدا، پرواز زمان، سفینه آشنایی، آرزو، تاریکی مرموز و ... اشاره کرد.

یکی دیگر از بانوان هنرمند کهن دیار مزینان که در هنر چهره‌پردازی و بازیگری سینما و تلویزیون فعالیت دارد سرکار خانم زهره مزینانی، فرزند زنده یاد غلامرضا صادق منش است و در آثاری همچون سریال تلویزیونی «من یک مستاجرم» ،«به خاطر مونا» حضور داشته است. وی همسر ارسیا صنعتی بازیگر و مجری توانای صدا و سیما و تأتر و سینماست که با هم در چند فیلم و سریال تلویزیونی به ایفای نقش پرداخته اند.

👈در ادامه ی این مطلب با دو بانوی نویسنده و هنرمند مزینانی که آثارشان چشم جهانیان را خیره و معطوف به خود کرده است آشنا خواهید شد.

 

 به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۰۳
آذر
۹۷

آسیه مزینانی

به گزارش شاهدان کویرمزینان ،‌ نمایشگاه عکس‌های «آلن سکارولی» عکاس فرانسوی با عنوان «میان سرگردانی و جاودانگی»، عصر روز گذشته (پنجشنبه ۱ آذر) در گالری تابستان خانه هنرمندان ایران افتتاح شد.

در آیین گشایش این نمایشگاه، آسیه مزینانی معاون هنری خانه هنرمندان گفت: برای چندمین بار است که با همکاری بخش فرهنگی و هنری سفارت فرانسه در این مجموعه برنامه‌هایی را برگزار می‌کنیم و امیدوارم به زودی شرایط برپایی نمایشگاه هنرمندان ایرانی در فرانسه نیز فراهم شود.
وی افزود: «آلن سکارولی» قصد سفر و عکاسی از ایران را داشت٬ از این رو سفارت فرانسه پیشنهاد برپایی نمایشگاهی از عکس‌های او را به خانه هنرمندان داد و پس از بررسی در شورای تجسمی تصمیم گرفتیم که نمایشگاهی از عکس‌های او را برپا کنیم.

به گفته مزینانی٬ در نمایشگاه «سکارولی» ۲۱ عکس سیاه و سفید در ابعاد بزرگ در معرض دید مخاطبان قرار گرفته است. همچنین کارگاه آموزشی آلن سکارولی با موضوع تجربه‌های عکاسی در طبیعت و شب از ساعت ۱۷ تا ۲۰ یکشنبه ۴ آذر در سالن استاد امیرخانی خانه هنرمندان ایران برگزار می‌شود و حضور در این کارگاه برای عموم آزاد است.

 

 

سکارولی هم در این مراسم ضمن ابراز خوشحالی از سفر به ایران و برپایی نمایشگاهش گفت: عکاسی عشق بزرگ زندگی من است و از زمانی که به خاطر دارم فقط عکاسی کرده‌ام و هیچ وقت مشغول کار دیگری نبوده‌ام. خیلی دوست داشتم که به ایران سفر و عکاسی کنم.

او افزود: نمایشگاه‌های متعددی در کشورهای جهان گذاشته‌ام و عکس‌هایم به موزه‌های متعددی چه در فرانسه و سایر کشورها راه پیدا کرده است.

این عکاس فرانسوی درباره مجموعه‌ای که به ایران آورده گفت: من چون این تصور را داشتم که ایرانی‌ها به طبیعت علاقه‌مند هستند، مجموعه‌ای از عکس‌های طبیعت که شامل کوه و درخت است را انتخاب کردم. این مجموعه را در فاصله سال‌های ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۵ عکاسی کرده‌ام.

او درباره عظمت کوه گفت: انسان وقتی مقابل کوه قرار می‌گیرد به دلیل عظمت کوه حس تنهایی و کوچک بودن می‌کند. یکی از دلایلی که من از کوه عکاسی می‌کنم این است که به نوعی بگویم چقدر زمین در خطر آسیب‌پذیری است و هر چه به نوک قله نزدیک می‌شویم این آسیب‌پذیری کمتر می‌شود. به همین دلیل در عکس‌های مجموعه کوه تلاش کردم از بخش‌هایی از کوه‌ها که به واسطه انسان و سایر عوامل در معرض تخریب قرار نگرفته‌اند عکاسی کنم.

آلن سکارولی ادامه داد: در کنار کوه‌ها از درختان نیز عکاسی کرده‌ام و در این نمایشگاه عکس‌هایی از سه درخت را در شب می‌بینید. من برای عکاسی از شب از پرژکتور استفاده می‌کنم و شیوه کارم این است که پرتره‌ای از یک درخت را عکاسی کنم و جسم و روح او به نمایش بگذارم و سایر درختانی را که در حاشیه این درخت هستند، حذف می‌کنم.

او افزود: تمام عکس‌هایی که من در این مجموعه گرفته‌ام سیاه و سفید و با دوربین آنالوگ است. هدفم از عکاسی سیاه و سفید این است که مخاطبم به واسطه رنگ از موضوع اصلی دور نشود. البته شما سیاه و سفید را در دو رنگ خلاصه نکنید.

این عکاس فرانسوی درباره سوژه‌های عکاسی‌اش گفت: من موضوعی عکاسی می‌کنم و موضوعی که مدنظرم است با چند فریم عکس تمام نمی‌شود. مثلا ۲۵ سال تمرکزم را روی موضوع عکاسی در شب گذاشته‌ام. بخشی از تمرکزم در عکاسی بر روی عکاسی از شهرها در گذر زمان است تا بتوانم تغییر و تحول شهرها را نشان بدهم.

عکاسی سیاه و سفید مخاطب را به موضوع اصلی نزدیک می‌کند

بر اساس این گزارش، آلن سکارولی در سال ۱۹۴۵ در مراکش به دنیا آمد، او همواره در کنار مدیترانه زندگی کرده و به کار مشغول بوده است. آلن سکارولی تاکنون نمایشگاه‌های بسیاری در شهرهای مختلف فرانسه و هم‌چنین سوئیس، بلژیک، یونان و.. برگزار کرده است. نمایشگاه «میان سرگردانی و جاودانگی» از سوی سفارت فرانسه با همکاری خانه هنرمندان ایران برپا شده و تا ۹ آذر در گالری تابستان خانه هنرمندان ایران میزبان علاقه‌مندان است.

منبع ؛ خبرگزاری فارس

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۹
تیر
۹۷

روستای تاریخی مزینان ظرفیت تبدیل به قطب گردشگری غرب خراسان رضوی را دارد اما ساخت و سازهای غیرمجاز بافت تاریخی «مزینان» را تهدید می‌کند.

جاذبه‌های گردشگری «مزینان»؛ خطه شریعتی

به گزارش شاهدان کویر مزینان به نقل از خبرگزاری تسنیم از مشهدمقدس، روستای مزینان را به نام دکتر علی شریعتی می‌شناسند. مزینان یک روستای تاریخی است که در فاصله پنج کیلومتری شهر داورزن و در حاشیه کویر قرار دارد. این روستا دارای 10 بنای تاریخی از جمله کاروانسرا و منزل کودکی دکتر شریعتی و کویر است.

کاروانسرای تاریخی مزینان از جمله بناهای تاریخی دوران صفوی است که در حاشیه جاده باستانی ابریشم قرار دارد. کنار هم قرار گرفتن آثار تاریخی متعدد در این روستا باعث شده که بافت تاریخی و فرهنگی این روستا مورد توجه قرار گیرد و به عنوان دومین بافت در منطقه، در فهرست آثار ملی ایران به ثبت برسد.

مزینان؛ دومین بافت تاریخی منطقه در ثبت آثار ملی

به گفته مسئول دفتر میراث فرهنگی و گردشگری شهرستان داورزن چیزی که مدنظر سازمان میراث فرهنگی برای ثبت بافت تاریخی و فرهنگی مزینان، قرار گرفت وجود آثاری مانند خانه‌های تاریخی، مراکز فرهنگی، حوزه‌های علمیه، کاروانسرا، آب انبار و سایر آثار در روستا است.

ناصر منتظری معتقد است کنار هم قرار گرفتنخانه‌های تاریخی و سایر آثار مذکور که دارای ارزش معماری و فرهنگی است مجموعه بی‌نظیری از بافت تاریخی و فرهنگی را ایجاد کرده است.

به گفته وی بافت تاریخی فرهنگی مزینان دومین بافت تاریخی در منطقه است که به ثبت ملی رسیده است.

به گفته وی مزینان شرایط خاصی دارد زیرا کویر زیبایی دارد که در کنار بافت‌های تاریخی ارزشمند برای بازدید گردشگران بسیار جذاب است؛ همچنین مزینان یکشاهراه برای رسیدن به کویر بکر میان خراسان و استان سمنان محسوب می‌شود.

این مقام مسئول معتقد است این منطقه را به لحاظ گردشگری منطقه ویژه‌ای در نظر گرفته‌ایم اما مشکلاتی وجود دارد که تاکنون نتوانسته‌ایم اعتبار خاصی را برای توسعه گردشگری منطقه جذب کنیم.

منتظری عدم فرهنگ سازی برخورد با گردشگر را از جمله این مشکلات بیان می‌کند و می‌افزاید: باید بر روی این مسئله کار شود و پذیرش گردشگر توسط مردم و اهالی روستا را ابتدا باید آموزش بدهیم؛ در این صورت روستای مزینان ظرفیت تبدیل شدن به قطب گردشگری در غرب استان خراسان رضوی را دارد.

ویبا بیان اینکه مشکلاتی در زمینه این بافت‌ها وجود دارد که قابل چشم‌پوشی نیست، می‌گوید: استعلاماتی که برای بافت‌های تاریخی صادر می‌شود خیلی ضعیف است و مردم همکاری نمی‌کنند و در برابر ساخت و سازهای غیرمجاز مقاومت می‌کنند.

به گفته وی نوسازی و بهسازی بافت‌های تاریخی با اجرای برخی طرح‌ها مانند طرح هادی مغایرت دارد.

منتظری معتقد است برای اجرای طرح‌های هادی در بافت‌های تاریخی مشکلاتی وجود دارد و در برخی موارد حتی ممنوعیت اجرای طرح هادی روستایی را باید داشته باشیم زیرا آثار تاریخی روستا از بین می‌رود.

منتظری می افزاید: مردم در روستا اقدام به ساخت و سازهای غیرمجاز می‌کنند؛ یعنی بدون اینکه استعلام بگیرند شبانه اقدام به تخریب خانه تاریخی کرده و ساخت و ساز می‌کنند که این روند در روستاها روبه رشد است.

به گفته منتظری میراث فرهنگی با این افراد برخورد می‌کند و با شکایت از افراد آن‌ها را به دادگاه معرفی می‌کند. همچنین از طریق دهیاری‌ها اخطار می‌دهند که عملیات ساخت و ساز را متوقف کنند و برای ادامه ساخت و ساز مجوز بگیرند. سال گذشته 20 مورد ساخت و ساز غیر مجاز در داخل بافت‌های روستایی را داشتیم که از افراد خاطی شکایت شد و به دادگاه معرفی شدند.

وی معتقد است برای جلوگیری از تخریب خانه‌های تاریخی امسال سازمان میراث فرهنگی اعتباراتی برای هر شهرستان تا سقف 500 میلیون تومان اعلام کرده که خانه‌های تاریخی داخل بافت شهری یا روستایی خریداری و حفظ شوند.

منتظری می‌گوید: ما پیشنهادهایمان را داده‌ایم و امید است که بتوانیم خانه‌های مورد نظر را خریداری کنیم تا در تملک سازمان میراث فرهنگی باشند.

بازنگری طرح هادی روستای مزینان

به گفته رئیس بنیاد مسکن سبزوار برای تهیه طرح‌های هادی نماینده سازمان میراث فرهنگی در بررسی طرح‌ها حضور دارد.

سیدمجید نجاتی می‌گوید: قبل از تهیه طرح هادی از سازمان میراث فرهنگی استعلام گرفته می‌شود تا اگر بنای تاریخی وجود دارد اعلام کنند تا طبق ضوابط حریم برای بنای مورد نظر مشخص شود. اگر بنای تاریخی وجود داشته باشد ساخت و سازها براساس ضوابط میراث فرهنگی انجام می‌شود تا بنای تاریخی مورد نظر حفظ شود.

وی با اشاره به ثبت روستای مزینان داورزن در آثار ملی کشور می‌افزاید: با توجه به اهمیت بحث تاریخی و گردشگری روستای مزینان شهر داورزن طرح هادی این روستا با اختصاص بودجه‌ای که انجام شده بازنگری می‌شود تا طرح نهایی ارائه شود که در حال حاضر نقشه‌برداری‌ها انجام شده است.

برخورد با ساخت و سازهای غیرقانونی

به گفته معاون فرماندار داورزن برخی افراد در روستاهای دارای بافت تاریخی بدون دریافت استعلام و شبانه اقدام به تخریب خانه تاریخی خود و ساخت و ساز غیر قانونی می‌کنند که به این افراد ابتدا اخطار داده می شود و در نهایت مطابق قانون برخورد می‌شود.

علیرضا عبداللهی بید معتقد است مردم در این امر مقصر اصلی نیستند زیرا ادعا دارند که میراث فرهنگی در برابر حفظ خانه تاریخی چه خدماتی به آنها می‌دهد.

به گفته وی روستای مزینان با حدود 10 آثار تاریخی و ارزشمند، یک پایلوت گردشگری در منطقه است که می‌تواند به قطب گردشگری در غرب استان خراسان رضوی تبدیل شود.

وی معتقد است در راستای تبدیل این روستا به قطب گردشگری در چند سال اخیر اقداماتی انجام و اعتباراتی جذب شده اما اعتبارات دولتی برای چنین هدفی کافی نیست زیرا مرمت آثار تاریخی هزینه زیادی را می‌طلبد و بخش خصوصی باید در این زمینه ورود پیدا کند.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan


  • علی مزینانی
۲۲
تیر
۹۷

مدیرکل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان خراسان رضوی گفت: در حوزه بافت‌های فرهنگی- تاریخی روستایی روستای مزینان در شهرستان داورزن و روستای مزار در شهرستان بجستان در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده و بافت فرهنگی- تاریخی روستاهای ریاب گناباد، زعفرانیه سبزوار و کنگ بینالود در حال ثبت است.

به گزارش شاهدان کویرمزینان، ابوالفضل مکرمی فر در جلسه کارگروه گردشگری، میراث فرهنگی و صنایع دستی خراسان رضوی که در استانداری برگزار شد، با اشاره به تصویب سند بازآفرینی بافت‌های استان اظهار کرد: بازآفرینی بافت های تاریخی استان در دستور کار قرارگرفته است و در 14 شهرستان 25 بنای تاریخی بازآفرینی شده اند.

وی یادآور شد: پیرو تفاهمنامه‌های مورخ 1383/8/28 و1386/6/27 بین سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری کشور و بنیاد مسکن انقلاب اسلامی پس از بررسی و شناسایی اولیه صورت گرفته در خصوص بافت‌های با ارزش فرهنگی- تاریخی، تعداد 101 روستا در استان به عنوان روستای دارای بافت با ارزش فرهنگی- تاریخی اعلام شده است.

مکرمی فر ادامه داد: مستند سازی بافتهای فرهنگی- تاریخی شهرهای مشهد، سبزوار، نیشابور، کاشمر، بیدخت، بجستان، گناباد، خرو، فریمان، تربت حیدریه، بشرویه، مزینان، مستند سازی بدنه بالا خیابان و پایین خیابان، قوچان، دیزباد، بیمارستان امام رضا(ع)، خانه کوزه کنانی، کنگ، ریاب، مستند سازی خانه های تاریخی روستای ریاب، شهرستان گناباد، مستندسازی و تهیه پرونده ثبتی بافت تاریخی روستای زعفرانیه، شهرستان سبزوار، مستندسازی و تهیه پرونده ثبتی بافت تاریخی روستای کنگ، شهرستان بینالود و مستندسازی و تهیه پرونده ثبتی بافت تاریخی روستای مزار، شهرستان بجستان از اقدامات صورت گرفته است.

جاذبه‌های گردشگری «مزینان»؛ خطه شریعتی

شایان ذکر است؛ روستای تاریخی مزینان زادگاه معلم شهید انقلاب دکتر علی شریعتی مزینانی  در  ۲۳ شهریور ۱۳۸۲ با شمارهٔ ثبت ۱۰۱۷۵ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.

عکس و تصویر؛ محسن مزینانی عسکری

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۱۳
تیر
۹۷

جاذبه‌های گردشگری «مزینان»؛ خطه شریعتی

در غربی‌ترین مرزهای خراسان رضوی در شهرستان داورزن روستایی پرآوازه برای بسیاری از ایرانیان بویژه جوانان اهل مطالعه و جست‌و‌جوگر دهه‌های اخیر به چشم می‌خورد که «مزینان» نام دارد. این روستای کویری که درخطه سربداران قرار دارد، آثار تاریخی و باستانی و جاذبه‌های گردشگری آن ثبت ملی شده است. مزینان،زادگاه استاد «محمد تقی شریعتی مزینانی» و فرزندش دکتر «علی شریعتی مزینانی» است.

با وجود این حُسن شُهرت برای مزینان و ظرفیت‌های فراوان و کشف نشده‌اش در زمینه گردشگری، افسوس که این روستا تاکنون در زمینه صنعت گردشگری با کم توجهی رو به رو شده است. در نتیجه امروز باید شاهد آن باشیم که منطقه پر رمز وراز و کویری مزینان، زادگاه متفکر بزرگ کشورمان مانند گنجینه بکری در شمال شرق کشور به حال خود رها شده تا از پس ماه‌ها و سال‌ها غفلت و بی‌مهری مسئولان وحتی نهادهای مردمی، بالاخره روزی چنانکه باید و شاید شناخته شود و به کانونی قدرتمند برای جذب گردشگر در شمال شرق کشور تبدیل شود.

دوستان دکترعلی شریعتی مزینانی، بعد از ۴۱ سال از پایان زندگی ۴۳ساله این اندیشمند روشنفکر، سالگرد درگذشتش را در زادگاهش گرامی می‌دارند.

‌امروز سهم روستای مزینان از جذب گردشگر، حضور نه چندان پر رنگ استادان و متفکران شریعتی دوست، به همراه شاگردان و مریدانشان به زادگاه این اندیشمند است تا شبی را در کویر شریعتی بگذرانند و کویریات بخوانند و کمی از دید او به آسمان پر ستاره‌اش خیره شوند.

روزنامه ایران– سهیلا سادات مطلوبی

شاهدان کویرمزینان؛ مزینان که وجه تسمیه ی آن زادگاه دانشمندان و اندیشمندان است چندین تمدن ازجمله آریایی ، مادها و پارت ها را تجربه کرده علاوه برخانه زادگاه شریعتی ها آثار تاریخی برجا مانده از تمدن اسلامی از جمله مسجد جامع بلال که در مزینان قدیم واقع شده ، حدیره در شمال غربی مزینان برجای مانده از دوران مأمونی، راه باستانی ابریشم و کاروانسرای عباسی، مسجد جامع با قدمت 200 ساله ، حوزه علمیه قدیم ، باغستان و قلعه های امین آباد و سرهنگ و همت آباد و اسماعیل آباد و کویر بکر آن که به نظر کارشناسان علم نجوم بهترین مکان برای رصد ستارگان می باشد همه و همه از جذابیت های خاصی برای حضور گردشگران برخوردار هستند.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویر مزینان در سروش: https://sapp.ir/sh.mazinan


  • علی مزینانی
۱۸
دی
۹۶

کاروانسرای مزینان معروف به رباط شاه عباسی

عکس ؛ محسن مزینانی عسکری 

بر اساس اولین گزارش منتشر شده باستانشناسی ، کاروانسرای مزینان که در مسیر راه باستانی ابریشم و در جنوب شرقی مزینان واقع شده به سال 1064هجری قمری توسط حاج محمد طالب فرزند حاج معین الدین محمد اصفهانی برسم سنت حسنه وقف ، بر بازماندگان راه احداث گردیده است در سال 1283هجری قمری توسط حاج علی تقی تاجر کاشانی مرمت گردیده وسپس به سال 1318توسط حاج محمد علی آقا فرزند حاج علی تقی کاشانی ترمیم گردیده است.
داشتن ایوان های قرینه در مقابل یکدیگر و غرفه ها و طاقنماهای جناقی این بنارا مربوط به دوران صفویه کرده است.از آثار باقیمانده این کاروانسرا آجرهای بزرگ آن است که احتمالاً متعلق به دوره ساسانی بوده و در اوایل دوره اسلامی احتمالاً دوره عباسیان با مصالح آن کاروانسرای بزرگی در این منطقه ساخته اند ، آن را به زمان هارون الرشید نسبت می دهند.

این بنا از خارج دارای یک پلان مستطیل شکل است که اضلاع شمالی و جنوبی آن طولانی تر از اضلاع شرقی و غربی آن است. ورودی بنا در میان یک ایوان رفیع واقع شده است که این ایوان در ضلع شمالی بنا قرار دارد ودر طرفین ایوان در هر طرف سه طبقه طاقنما واقع شده که طاقنمای وسطی و آخری بصورت مربع می باشد.حال اینکه طاقنماهای طبقه اول و سوم بصورت مستطیل بوده که از طریق وروردی باریکی که این قوس هلالی روی آن زده شده به اطاقک انتهای آن راه پیدا می کنیم .در طرفین این طاقناها در هر طرف یک غرفه دو طبقه وجود دارد که هر دو دارای طاقنماها و قوسهای جناغی هستند.
از انتهای دیوار غرفه ها در طبقه دوم دو در گاهی به اطاق پشت غرفه ها نورمی دهند.قوس این در گاهی ها نیز هلالی هستند.در طرفین این غرفه ها نیز در هر طرف دو غرفه یک طبقه وجود دارد که در دیوار انتهای هر کدام از غرفه ها یک یا دو سراخ مستطیل شکل 20*10است که به طاقنمای غرفه نور می دهند.
در داخل ایوان بالای سر در کتیبه مربع شکل به ابعاد 1*1متر در وسط و داخل قاب ورودی در روی هر لچکی یک لوحه مستطیل به ابعاد25*60سانتیمتر نصب شده است.لوحه بزرگ وسطی و لوحه سمت راست از سنگ مرمر سفید و لوحه سمت چپ از سنگ خاکستری رنگ است.در طرفین ایوان دو سکو وجود دارد که هرکدام حدود یک متر از زمین ارتفاع دارند.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۱
ارديبهشت
۹۶

 

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

آن شب قدر که این تازه براتم دادند.

طبق یک رسم دیرینه که ریشه در اعتقادات مذهبی مردم مزینان دارد از شب 13 تا نیمه شعبان را مردم شب براتی یا چراغ برات می نامند و با حضور برسرقبور اموات خود برای شادی روح آن ها خیرات می دهند البته  نیمة شعبان در فرهنگ‌نامه‌ها و متون کهن، «شب برات» نامیده شده و این بدان خاطر است که بنا به روایات، خداوند در این شب «برات آزادی» از دوزخ را به بندگان خود می‌بخشد.در واقع می توان از شب های برات به عنوان عید اموات یاد کرد چرا که افراد زنده به ویژه بستگان نزدیک به یاد آن ها خیرات می دهند و در حقیقت جشنی برای این رفتگان برپا می کنند و در این جشن اغلب نذوراتی که پخش می کنند مواد شیرین مانند حلوا و شکلات و خرماست.

برات معانی گوناگونی دارد اما رایج ترین آن سند، نوشته و یا حواله ای است که به کسی می دهند و در ازای آن پولی دریافت می کنند شاید بتوان تعبیر به ضمانت نامه کرد.

بسیاری از مفسران و ادبا در باره ی شبهای براتی مطلب نوشته اند و غزّالی نیز در «کیمیای سعادت» این مضمون را این‌گونه آورده است: «و در اثر است که شب نیمة شعبان، صحیفة عمر به دست ملک الموت دهند. هر که را در این سال جان باید گرفت، نام وی در آن صحیفه نوشته بُوَد...»

مردم خراسان به خصوص دیار تاریخی مزینان  در نیمه‌ی ماه شعبان هر سال یعنی طی روز‌های دوازدهم تا چهاردهم شعبان با برگزاری مراسم مذهبی ویژه ای با عنوان برات یاد و خاطره عزیزان از دست رفته خود را گرامی ‌داشته و با حضور در قبرستان  به یاد مردگان خیرات می‌کنند.مهمترین این خیرات در مزینان ما حلوایی است که زنان روستایی با دستان خود می پزند و بسیار مقوی است که حتی بعضی برای یک وعده صبحانه استفاده می کنند. البته این روزها رسم و رسوم شهری ها به این دیار نیز سرایت کرده و متمولین میوه های روز مانند سیب و خیار و پرتغال و کیوی تهیه کرده و بر سرمزار اموات خود خیرات می کنند.

آیین چراغ برات آن قدر در نزد مردم ما ارزشمند است که بعضی همشهریان ساکن در شهرستان های بزرگ مانند تهران و مشهد در این شب ها خود را به مزینان می رسانند تا مبادا از قافله عقب به مانند به ویژه بستگان عزیزانی که تازه در خاک آرمیده اند.

بعضی از خراسان پژوهان با استفاده کتب تاریخی و مذهبی مانند بحار الانوار و غیاث اللغات در باره رسم و آیین چراغ برات در خراسان بزرگ که در پایگاه های مختلف خبری و خبرگزاری های رسمی مانند مهر بازتاب داشته است معتقدند:

«دامنه این رسم آن چنان گسترده است که به ماه شعبان در این منطقه ماه برات نیز می‌گویند. مراسم شب‌های برات یا چراغ برات سابقه‌ای دیرینه و ریشه‌دار دارد.»

«اگرچه مراسم چراغ برات که در سه شب و روز یازده تا چهارده شعبان و یا دوازده تا 15 شعبان در استان خراسان، ریشه دینی ندارد و در چند صد ساله حضور اسلام در ایران این سنت مورد تایید پیشوایان دینی قرار نگرفته ولی این سنت حسنه مربوط به ایران باستان است و به دلیل عجین شدن این رسوم با دین مبین اسلام تاکنون مخالفتی از سوی مراجع دینی با آن صورت نگرفته است.»

«برات غریبان، برات اسرا، برات مسافران، برات زنده‌ها و برات مرده‌ها از عناوینی است که برای این سه روز در نقاط مختلف خراسان استفاده می‌شود که از این میان برات مرده‌ها در   ۱۴  شعبان با شور و حال خاصی برگزار می‌شود»

«پخت انواع نانهای سنتی مانند روغن جوشی، چلبکی، کماچ، ساچ و حلوا و پخش آن دربین مردم به ویژه کودکان از مراسم ایام برات در شهرهای گوناگون خراسان است، مردم این منطقه از کشورمان  اعتقاد دارند پخت این خوراکی ها باید قبل از غروب آفتاب صورت گیرد.»

روحانی اندیشمند و شاعر فرزانه مزینانی حجت الاسلام حاج شیخ حبیب اله عسکری  به مناسبت شب های برات شعری را سروده اند که مبنای آن تحقیق و اعتقادی است که روحانیون به آن دارند و به یقین او که برای هر حرف و سخن خود در منبر سندی ارائه می کند با استفاده از روایات و تحقیقات مذهبی خود چنین شعر زیبایی را خلق کرده است:

برخیز که شبهای برات آمده است
در کالبد مرده ، حیات آمده است

از بهر نشاط و شادی اهل قبور
ایامِ بهار صلوات آمده است

انفاق خوش است چه روز و اندر دل شب
تا مرگ نیامده است و جان هم بر لب

بعد از صلوات و ذکر یا رب یا رب
شیرین نما کام خلایق به رطب

تاکید شده است زیارت اهل قبور
تا دامنه ی قیامت و حشر و نشور

دانی که نجات اهل برزخ در چیست؟
اندر دل مؤمنین ایجاد سرور

گویند برات گناه و بدعت* باشد
دیدم برات عین براعت* باشد

از بهر نجات خفته اندر دل خاک
ای کاش تمام سال بدعت باشد

در جامعه گر برات فرهنگ شود
با عقل و کتاب و دین هماهنگ شود

آبادی قبر مرده در خیرات است
نه آنکه به سنگ قیمتی ، سنگ شود

قرآن شِفا بخش دل انسان است
چون جایگه خدا ، دل انسان است

کعبه است یقین خانه ی گِل در دنیا
بالاتر از این خانه ، دل انسان است

قرآن برای مردگان ، احسان است
هم اسلحه ی زنده دلان ، قرآن است

یاسین بخوان و سوره الرحمن
یاسین دل و عروس او رحمان است

بدعت:نوآوری که در اینجا مراد نوآوری خوب است
براعت:بزرگواری برتری یافتن در کمال

به جمع شاهدان کویردر تلگرام بپیوندید: https://telegram.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۵
بهمن
۹۵

سومین اقامتگاه بوم گردی غرب خراسان رضوی با نام بوم گردی نرگس با تلاش برادران همت آبادی در مزینان آماده ی پذیرایی از مسافران و گردشگران شد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ حسن همت آبادی بنیان گذار مرکز بوم گردی مزینان در باره ی انگیزه اش از این اقدام گفت:مزینان دارای پیشینه چندهزار ساله است و گواه آن وجود دو محوطه پیش از تاریخ در مرکز و ضلع شمال شرقی است.

وی افزود: مزینان جدید در حدود دو قرن پیش و پس از سیل شدید در مکان کنونی احداث شده است،از لحاظ فرم دارای بافت متمرکز  می باشد،هسته اصلی مزینان پیرو الگوی هندسی در شهر سازی است به این نحو که بافت آن متشکل است از یک خیابان مرکزی که توسط کوچه های موازی به خیابان مرکزی منتهی می شود دور روستا به وسیله دیواری مرتفع و18برج و بارو محصور شده است و کوچه ای باریک با عنوان شهر حاش دور تا دور مزینان کشیده شده که امکان دسترسی کامل را به تمامی نقاط مهیا می کند،بناهای ساخته شده در آن پیرو الگوی مردم واری است و از مصالح بوم آورد به نحو احسنت استفاده شده است خانه ها به وسیله خشت و گل ساخته شده و پوشش سقف از نوع گنبدی می باشد.

همت آبادی تصریح کرد : باتوجه به بافت فوق العاده مزینان و قرار گیری آن در حد فاصل نواحی کوهستانی و کویر مزینان شاهد قرار گیری هر سه بافت اصلی روستایی یعنی روستاهای پله کانی روستاهای خطی و روستاهای متمرکز در منطقه هستیم بازدید از این سه بافت روستایی در پهنه ای به وسعت 8کیلومتر ،بازدید از کویر بکر در قسمت جنوبی مزینان،وجوداماکن تاریخی که قدمتی 3 هزارساله را نشان می دهد خود دلیل اصلی بر پویایی این منطقه است،بازدید ازشاخص ترین بناهای عام المنفعه مزینان که متعلق به دوره صفوی است چشم هر بازدید کننده را خیره می کند،مجموعه بناهای کاروانسرا،آب انبار و مسجد بلال مزینان زیباترین یادگار معماری دوره صفوی است که هر ساله میزبان بازدیدکنندگان گرامی است،علاوه بر این مجموعه ارزنده یخدان های مزینان،حوزه علمیه،ارگ آقا بیک،برج و بارو،شهرحاش،مجموعه قنات مزینان و تراز آب و آبادی های امین آباد، اسماعیل آباد،مجموعه آرامگاهی بهمن آباد،محوطه پیش از تاریخی واقع در محل مزارخرابه(پیرپاک مزینان) و چندین خانه زیبای سنتی از بهترین جاذبه های گردشگری در منطقه است که این پتانسیل بالقوه برای جذب گردشگر و واقع شدن روستا در مسیر ارتباطی جاده تهران مشهد و احساس نیاز به ایجاد اقامتگاه بومگردی و پذیرایی از میهمانان گرامی،اصلی ترین دلیل برای ایجاد اقامتگاه بومگردی نرگس در مزینان شد.

شایان ذکر است دوشیزه نرگس همت آبادی فرزند زنده یاد عبدالحسین همت آبادی(جوشکار) یکی از دانشجویان ممتاز رشته ی گردشگری بود که در جوانی بر اثر سانحه ی تصادف دارفانی را وداع کرد و اکنون برادرش که همان راه را ادامه داده با همکاری برادران و مادرش ، اقامتگاه بوم گردی نرگس را به یاد او در مزینان آماده ی پذیرایی از مسافران و گردشگران کرده است.

 مرکز بوم گردی مزینان سومین اقامتگاه بوم گردی درغرب خراسان رضوی است که به زودی با حضور مقامات شهرستان داورزن افتتاح می شود.

اقامتگاه بوم گردی نوعی از محل های اسکان برای مسافران است که بر خلاف هتل ها که ویژگی یکسانی دارند، دارای ویژگی خاص محیطی خود بوده و به نوعی اقامتگاهی بومی و محلی است که عمدتا در خانه های قدیمی بازسازی شده و با شیوه ای که مطلوب برای مسافران باشد اداره می شوند.

به جمع شاهدان کویردر تلگرام بپیوندید: https://telegram.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۲۱
آبان
۹۵

حوزه ی علمیه مزینان با بیش از یکصدسال قدمت تاریخی/ چرا این پایگاه دینی احیا نمی شود؟

به گزارش شاهدان کویرمزینان؛ خرداد 1392 مطلبی در رسانه ها منتشر شد که امام جمعه ی داورزن از احیای دوباره مدرسه ی علمیه مزینان پس از نیم قرن تعطیلی خبر داد اما با گذشت سه سال و اندی از این خبر هنوز هیچ حرکتی از سوی متولیان و مسئولین امر انجام نشده و قصه ی پروژه های ناتمام همچنان ادامه دارد این در حالی است که داورزن چندین سال است به عنوان شهر و شهرستان معرفی شده و پتانسیل خوبی برای تربیت و آموزش طلاب علوم دینی دارد و در سنوات گذشته علاقه مندان بسیاری به خصوص از کهن دیار تاریخی مزینان برای فراگیری این علوم راهی شهرستان های بزرگ مانند مشهدمقدس و قم و تهران شده اند و درحال حاضر بیش از 30 طلبه و روحانی در مراکز علوم دینی درحال تدریس می باشند.این مدرسه که از قدمت یکصد ساله برخوردار است و موقوفه ای برای این موضوع می باشد می تواند با اندکی مرمت اولین حوزه ی علمیه این دیار نام بگیرد. در ادامه این مطلب به چگونگی ساخت ، قدمت و بنای آن اشاره می گردد و امیدواریم مسئولین محترم حوزه در استان و شهرستان یک بار دیگر آستین همت را بالابزنند و این پایگاه دینی را احیا نمایند.

تاریخ دقیق بنای مدرسه مشخص نیست، ولی بر اساس نوشته مطلع الشمس در مسافرت ناصرالدین شاه به سال 1300ق مدرسه مزینان وجود داشته است . احتمالاً مدرسه اندکی پس از سیل مزینان که به سال 1286ق به وقوع پیوسته، با ساخته شدن روستا در محل جدید بنا شده است. بانی مدرسه آیة اللّه حاج سید ابراهیم غفوری، معروف به شریعتمدار، مرجع تقلید و روحانی معروف سبزوار می باشد. وی موقوفاتی نیز بر مدرسه وقف کرده که وقفنامه آن موجود است . مرمّتها از ابتدا زیر نظر متولّی بر اساس درآمد موقوفات بوده و با متروکه شدن مدرسه در چند دهه اخیر مرمت و نگهداری آن به وسیله مردم مزینان انجام شده است

این بنا که روزگاری شاهد جوش و خروش و اشتیاق فراوان طلبه های مزینانی بود و اغلب آن ها از مشاهیر این دیار هستند پس از درگذشت بزرگان خاندان شریعتی که مسئولیت آن را عهده دار بودند در دهه ی پنجاه برای همیشه تعطیل شد و در دوران انقلاب اسلامی و دفاع مقدس مرکز شکل گیری حرکتهای انقلابی و پایگاه های فعال؛ انجمن اسلامی ،بسیج ،کتابخانه، دفتر شورای حل اختلاف، شورای اسلامی ،مرکز بهداشت و دوره ای نیز مدرسه علمیه حضرت صاحب الزمان(عج) بوده است.

این بنا که براساس معماری اسلامی ساخته شده ،دارای شرایط لازم برای پذیرش طلبه است و تمامی امکانات لازم را نیز دارا می باشد. چندین رواق ، ایوان، حجره ،هشتی،دفتر رئیس و مدرسان ،کتابخانه و... از جمله امکانات مدرسه ی علمیه مزینان است. مساحت کل زمین مدرسه 810 متر مربع ؛ حیاط آن، 229 متر مربع  و زیربنا با زیرزمین، 650 متر مربع است.

کتاب موقوفات الرجال تالیف محمد محمد زاده پس از شرح احوالات مرحوم شریعتمدار و موقوفات وی در یاره ی حوزه ی علمیه مزینان و وقفنامه و تاریخچه آن چنین آمده است:

«این حوزه ‏ی علمیه‏ مربوط به دوره قاجار است که به دو نام «صلوات» و«شریتعمدار» معروف است. و از آن جهت مدرسه‏ ی صلوات نام‏ دارد که پیشتر بر جای آن باغی بوده است معروف باغ صلوات و بدان سبب‏ مدرسه شریعتمدار گویند که مرحوم حاج میرزا ابراهیم شریعتمدار آن مدرسه را به خرج خود بنا کرده و در آن تدریس فقه و اصول می‏ فرموده است.‏

بنای این مدرسه در سال یکهزار و سیصد هجری بوده است و چون شریعتمدار بلاعقب بوده تولیت مدرسه را بعد از خود به یکی از خویشاوندانش به نام حاج میرزا محمد که خود نیز از علما و فضلا و مدرسین بوده واگذار نموده است و بعد از او تولیت با اولاد اوست که با پسوند «متولی» شهرت دارند.

این مدرسه در تاریخ ۲۷ بهمن ۱۳۸۲ با شماره‏ی ثبت ۱۰۹۰۵ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.»

در ادامه برای روشن شدن اذهان عمومی و پیگیری مسئولین اوقاف و متولیان مدارس علمیه و دهیار و شورای اسلامی متن اصلی وقفنامه با ترجمه آن تقدیم می گردد.

موقوفات مدرسه ی علمیه مزینان

مدرسه شریعتمدار دارای موقوفاتی است که اراضی آن به دلیل خشک شدن قناتها بازدهی چندانی ندارند. در اینجا وقفنامه مدرسه که سوادی مصدِّق از آن در دست است، معرفی می شود.

واقف: حاجی میرزا ابراهیم شریعتمدار

تاریخ وقف: 1309ق

مورد وقف: نصف از قنات افضل آباد، سه شبانه روز از قنات غنیابون(غنی آباد)، چهار سهم از قنات محسن آباد.

مصرف: طلاب علوم دینی و مدرّسان مدرسه مزینان و تعمیر مدرسه، عشر برای حق التولیه. آنچه از موارد فوق اضافه آمد، برای زائران حضرت رضا علیه السلام خرج شود.

 

متن وقفنامه

هوالواقف علی الضمائر

1 / بسم اللّه الرحمن الرحیم و به نستعین /2 بعد الحمد و الصلوه 3 / از آنجایی که تأییدات ربّانی و توفیقات سبحانی و عنایات یزدانی جلّ و تعالی شأنه العزیز /4 شامل حال و متکفّل احوال خجسته مآل جناب مستطاب قدسی انتساب، سید العلماء و قدوه الفقهاء، افضل المتقدّمین و اکمل المتأخّرین، مولی الانام ملاذ الایتام 5 / مرج الخواص و العوام، ذوالمجد الاصیل و الشرف، الباذخ المستطیل الکریم ابن الکریم حجة الاسلام و المسلمین و مروّج احکام خیر المرسلین 6 / و سلاله اولاده الطیّبین الطاهرین سلام اللّه علیهم اجمعین، مولانا و مقتدانا سرکار آقای شریعتمدار جناب آقای حاجی میرزا ابراهیم ادام اللّه تعالی ایام افاداته 7 / و اعوام افاضاته و متع اللّه الخلایق بطول بقائه و شرّفهم بعزّ لقائه گردید، تقرّبا الی اللّه و طلبا لمرضات رسوله صلی اللّه علیه و آله الابحار 8 / الی یوم التناد وقف مؤبّد شرعی و حبس مخلّد دائمی فرمود جناب مستطاب معظم له املاک مفصله ذیل را، منها نصف از قنات جاریه افضل آباد 9 / و منها سه شبانه روز میاه از قنات جاریه غنیابون که مدارش بین الشرکاء بر هیجده شبانه روز است و منها ثمن الاربع مجری المیاه از قنات جاریه 10 / محسن آباد من توابع قصبه مزینان بر طلاب علوم دینیه مدرسه جدید البناء، جناب واقف معظم له واقع در قصبه مزبوره و هی هذه اولاً مخارج زراعت و عشریه 11 / حق التولیه را جناب مستطاب متولی برداشت نماید و منافع را دو قسمت نموده، قسمتی به جهت مدرّس و طلاب و خادم مدرسه مزبوره برساند و قسمت دیگر را به جهت تعمیر مدرسه 12 / و آبادی املاک موقوفه از قبیل تنقیه قنوات و بنای قلعه و خانه جدیده در املاک به صوابدید جناب مستطاب متولّی مدّ ظلّه العالی صرف فرمایند. چنانچه املاک مزبوره 13 / محتاج به تعمیر نباشد، یا زائد بر تعمیرات باشد، در مصارف زوّار و متردّدین کائنا مَن کان خرج و صرف حتی آن که بر حسب وقت و اقتضای مصلحت تعارف و تکلّفی به جهت ولات و حکّام 14 / لازم شود، البته اهمال و اغفال نباید نمود و تولیت املاک مزبوره، مادام الحیوه، جناب مستطاب واقف معظم له اطال اللّه بقائه و اعلائه، یا به ملازمان امجد 15 / معظم له است و نظارت با جناب مستطاب فضائل مآب علاّم فهّام، افتخار الحاج و العلماء شباب القضاه، خیر الحاج ملا رجبعلی قاضی معین الشریعه است و بعد از انقضاء 16 / عمر طبیعی جناب مستطاب واقف معظم لازال ظله العالی ممدودا و عیشه محمودا و قدره مسعودا تولیت املاک مزبوره با جناب قاضی عالیقدر حاجی معین الشریعه است 17 / و بعد از ایشان تولیت با اکبر اولاد جناب معزی الیه است، بطنا بعد بطن و نسلاً عقب نسل، به شرط ذکوریه و رشد و صلاح، به این معنی که عمل به شرایط وقف کما هو مقرر بماند 18 / و بعد انقراضهم که ولد ذکوری در طبقات نباشد، تولیت املاک با جناب مستطاب قدسی انتساب شریعتمدار اخوی، ملا محمّد علی الشهیر بفاضل زید فضله خلف الصدق مرحوم مبرور 19 / خلد آشیان آخوند ملا عباسعلی طاب ثراه است که الآن در ارض اقدس و مشهد مقدس مجاورند و مخیّرند در تصدّی املاک موقوفه به مباشرت نفس نفیس و جعل به این که 20 / ثقه و معتمد جناب معزّی الیه باشد، که نایب مناب ایشان به شرایط وقف عمل نماید و بعد از ایشان با اعلم علماء قصبه مزینان، که در نظر کلّ ساکنین آن قصبه 21 / معلوم العداله باشند، تا به مصارف مقرّره مزبوره عمل نماید. وقفا صحیحا، شرعیا، لازما، جازما، کما هو المقدّر فی الشریعة الغراء و الملّة البیضاء من القبض و الاقباض 22 / و اجراء صیغة الوقف و تسلیم منافع املاک موقوفه به موقوف علیهم گردید، فمن بدّله بعد ما سمعه فعلیه لعاین اهل السموات و الارضین من الانبیاء و المرسلین 23 / و الملائکة المقرّبین و الاوصیاء المرضیّین و الشهداء و الصالحین و من الجنّ و الانس اجمعین و انّما اثمه علی الذین یبدّلونه و یحرّفونه و یغیّرونه 25 / اللّهم تقبّل من جنابه و اجعله ذخیرة لیوم حسابه و اصلح حاله و انجح طلبته و آماله و افلح عاقبته و مآله و ادم شرفه و ازل وباله بمحمّد و آله(ع)، به تاریخ جمادی الاولی سنه 1309 

به جمع شاهدان کویردر تلگرام بپیوندید: https://telegram.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۱۸
تیر
۹۵

قَیِم قَیِم یا همان قایم باشک تهرانی ها و مانند بازی ساک ساک است که به صورت گروهی و یا دونفره اجرا می شود. در این بازی اگر تعداد افراد زیاد باشند به دو گروه مساوی تقسیم می شوند و یک گروه به انتخاب شیر یا خط بازنده و چشم می گذارد و گروه دوم به مکان های مختلف می روند و خود را مخفی می کنند. گروه اول از یک تا صد می شمارند و سپس برمی گردند و یک نفر به عنوان نگهبان در محل شاخص که معمولاً تیر برق است می ایستد تا گروه دوم نتوانند به آسانی خود را به آن برسانند و اوستا بگویند.

اگر هر یک از افراد گروه اول یک نفر از گروه دوم را بگیرد ، دست روی سر او می گذارد و بلند فریاد می زند"کَل" و او از بازی حارج می شود، اگر تمام افراد گروه کل شوند پس بازنده اند و باید این بار آن ها چشم بگذارند و اگر یکی از افراد گروه دوم خودش را به شاخص برساند دوباره گروه اول بازنده است.

این بازی در قدیم خیلی رایج بود و شب ها در کوچه های مختلف مزینان انجام می شد و گاه تا پاسی از شب حتی در صحراها  طول می کشید.

در نوع دو نفره یا چهار پنج نفری یکی از افراد به عنوان بازنده مشخص و چشم می بندد و اگر هریک از افراد را کل کرد او بازنده است و جای نفر اول را می گیرد.

خودمانیم بیایید خانوادگی یک بار دیگه این بازی را تمرین کنیم و دقت کنید فرزندان خردسال شما با چه شادمانی از آن استقبال می کنند و محل مخفی شدن آن ها را بادقت نگاه کنید و حتی عکس بگیرید و یادگاری نگاه داریدف ببینید چه خاطره ای برایش برجا می گذارید.

 این بازی ساده می تواند هوش فرزند شما را به آسانی تقویت کنند و او در زندگی بهتر به اطرافش نگاه کند و دقت عمل بیشتری داشته باشد.

به جمع شاهدان کویردر تلگرام بپیوندید: https://telegram.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۰۴
تیر
۹۵

این بازی سه نفری و یا در تعداد بیشتر و گروهی بازی می شود یک نفر به عنوان اوستا بر روی تخت می نشیند و اسمی را از بین این جمله به عنوان رمز انتخاب می کند و از بازی کنان به ترتیب می پرسد: گُو(گاو)،گِزَل، پُندیل، خِلَش، تخم مرغ ماهی ؟

اگر نفر بازی که سرش روی زانوی اوستا قرار دارد توانست رمز را بگوید مثلاً رمز اگر پندیل بود بگوید پندیل! نفر دوم باید چشم ببندد و او بر روی پشتش سوار می شود و چشم نفر بازنده را می گیرد و اوستا با انگشت مانند چشم پزشکی که علامت ها را نشان می دهد و بیمار به جهت آن علامت اشاره می کند نفر بازنده نیز باید سمت انگشت اوستا را که همزمان می گوید" اسولولو" و او هم باید آن را تکرار کند تشخیص دهد اگر جهت هردو درست به یک سمت بود برنده می شود و دومی باید کمر خم کند واو  روی پشتش سوار شود و همین کار ادامه دارد.

گاه اوستا چندین بار می گوید اوسولولو ؟ اما بازیکن جهت را تشخیص نمی دهد و خوش به حال نفر برنده می شود که همچنان بر پشت او سوار است...

 این بازی در دیگر مناطق خراسان  به خصوص سبزوار و سرخس و کرمانج ها نیز مرسوم بوده و بعضی به جای گزل از کلمه گذر استفاده می کنند.

معنی گُزل در بعضی لغت نامه ها قشنگ ذکر شده البته در مزینان گِزل می گوییم ...                                                                                                                                                               شما هم می توانید در خانه این بازی را با فرزندان و یا اقوام خود اجرا کنید و دقایقی را باهم شاد باشید.

  • علی مزینانی
۲۰
بهمن
۹۳

سی و ششمین بهار انقلاب اسلامی ایران نیز فرا رسید بهاری که اکنون شکوفه های آن در دیگر سرزمین های خاور دور و نزدیک و آمریکا و اروپا و تا شاخ آفریقا را نیز در نوردیده و هر روز آوای فتح و ظفر مسلمین و آزادیخواهان جهان از آن به گوش می رسد اینک نام امام خمینی (ره) به عنوان یک منجی برتارک تمامی این انقلاب ها می درخشد و امروز در کشوری امن به لطف فداکاری تمامی آنهایی که رفتند تا ما به آرامش برسیم یاد و نام تمامی شهیدان راه امام را گرامی می داریم.

بی تردید مردم ولایتمدار مزینان در تاریخ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس یکی از آماده ترین مردمی بودند که در منطقه ی داورزن و سبزوار جان نثاری کردند یادمان نمی رود که روزهای اول انقلاب بازار مزینان هر روز شاهد حضور زن و مرد مزینانی بود و انگار آنها تنها انقلابیونی بودند که برعلیه رژیم ستمشاهی به پا خواسته راهپیمایی می کردند و چه روزهای باشکوهی بود وقتی که حاج شیخ علی تاج مزینانی (مهدوی) در مقابل مسجد جامع برسکویی ایستاده بود با شادابی خاصی می گفت : مردم می گن ! ما می گفتیم : مرگ برشاه! و او دوباره فریاد می زد : همه می گن! و ما جواب می دادیم : مرگ برشاه و او نام همه رو می برد حتی صغرا می گه کبرا می گه اصغر می گه اکبر می گه !همینطور می گفت: کی می گه و آخر سر هم دیگه کارش به اشیاء و در و دیوار کشید و می گفت : درخت می گه و ما هرچند با خنده اما با هیجان پاسخ می دادیم مرگ برشاه !

  و آن روزهای خوبِ همبستگی با قوّت تمام ادامه داشت و پدران و مادران و خواهران و برادران ما با مینی بوس و وانت و کامیون به همراه روحانیت مستقر در مزینان ؛ مرحوم حاج شیخ محمود شریعتی و دخترانش که هدایت بانوان مزینانی را برعهده داشتند و حجت الاسلام معلمی فر راهی سبزوار می شدند و در مقابل ژاندارم های شاه فریاد می زدند: بگو مرگ برشاه!

آری مزینان در انقلاب ایران بزرگترین نقش را هم ایفا کرد و آن تقدیم اولین شهید بود که خونش موجب حرکت دانشجویان و آغاز نهضت به زعامت امام خمینی (ره) بود از آن روز در پیشاپیش راهپیمایان این عکس امام و دکتر علی شریعتی بود که در دست تظاهرات کنندگان خودنمایی می کرد.

روحانیت مزینانی که به دیگر شهرها هجرت کرده بودند در این ایام به مزینان آمدند تا انقلاب مردمی را هدایت کنند و آنها همچنان با این مردم ماندند در دفاع مقدس هرگاه پیکر مطهر جوان مزینانی به عنوان شهید تشییع می شد این روحانیت بود که شهر محل سکونت خود را رها می کرد و به مزینان می آمد. از جمله ی این قشر همیشه درصحنه حجج اسلام عسکری ، محمدزاده ، شیخ حسن مزینانی ، شیخ ژیان شیخ صادق تاج و مهدوی  بودند که در آن روزگار برای تلمذ اساتید راهی حوزه های علمیه ی مشهد و قم شده بودند و با شروع انقلاب هریک به مزینان آمدند تا یار و مدکار و پیشرو مردم باشند.

البته بعد از مدتی یک روحانی مزینان دوست که به یقین توسط همین روحانیت مزینانی به زادگاه ما آمده بود کسی بود که ما به او می گفتیم شیخ نقره و او هم در حرکت مردم مزینان نقش به سزایی داشت به طوری که هنوز اشعار زیبایی را که روی منبر می خواند و دولت موقت را تشویق  به همراهی با انقلاب می کرد در یادمان هست!

هنرمندان مزینانی که یکی از آنها رمضانعلی مزینانی عسکری برادر حجت الاسلام عسکری است به همراه برادران همت آبادی  تصاویر شاه و فرح را کولاژ می کردند و گاه چند تصویر را درهم می آمیختند مثل قرار دادن فرح در فرغون و راندن آن توسط شاه خائن و زیرآن  نوشته بودند شاه فراری شده سوار گاری شده!

همان صفا و سادگی و برخوردعالمانه ی روحانیت قدیم مزینان جمعی دیگر از نوجوانان را به سوی مشهد و قم و تهران کشاند تا با حضور در سنگر حوزه اکنون مزینان مفتخر به وجود ده ها روحانی جوان و باتجربه باشد.یکی ازاین جوانان ذاکر اهل بیت علیهم السلام و خادم الشهدامرحوم حاج شیخ علی مزینانی (متقی)است که شش سال پیش در چنین ایامی برای قرار گرفتن در میان مردم محروم و همراهی آنها در راهپیمایی 22بهمن جانش را نیز فدا کرد و شاهدان کویر یاد این طلبه ی فاضل واولین سالگرد سردارشهید حاج محمد مزینانی (خسروی شاد) را گرامی می دارد.

و اما یکی از روحانیون همیشه در صحنه که همچنان انقلابی عمل می کند حاج شیخ حبیب الله مزینانی عسکری است که یادمان نرفته خطبه های آتشین او موجب آغازی دیگر برای ما نوجوانان و جوانان بود برای رفتن به میادین نبرد و گاه مزینان بیش از یک صد رزمنده را در جبهه داشت.

او همچنان ایستاده و اکنون در سنگری دیگر فعالیت می کند و در هر مناسبتی با تبحری خاص اشعاری زیبا می سراید و درکمال خلوص در اختیار شاهدان کویر قرار می دهند و این بار ما به تقاضا رفتیم و از وی خواستیم به مناسبت سی و ششمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی برایمان شعری بگویند و این روحانی متعهد نیز درخواستمان را اجابت کرد و قصیده ی بهار انقلاب را تقدیم نموده به  امام و شهدای انقلاب و مردم خوب مزینان

 تصاویر منتشر نشده از تظاهرات مردم سبزوار در سال ۵۷

 

بهار انقلاب

در زمستانی پدید آمد ؛ بهار انقلاب

هم طبیعت کرده اعجاز ؛ ز اعتبار انقلاب

 

طائران قدسی ایران زمین را از قفس

دیده اند آزاد به یُمن ابتکار انقلاب

 

آنکه جرمش بوده است آزادگی ؛ آزاد شد

بعد آزادی شده خدمت گذار انقلاب

 

فطرت پاک مسلمانان شکوفا گشته است

زین تحول گشته اند دائر مدار انقلاب

 

کاخ استبداد و ظلم لرزان شده از این قیام

شاه هم کرده فرار از شاهکار انقلاب

 

مرغ طوفان؛بختیار؛ چون کودک نوح نبی

ناخلف گشته غریق اندر بِحار انقلاب

 

چشمها گویا ستاره میشمُرد در آسمان

تا که مَه آمد فرود اندر مَطارِ انقلاب

 

بعد 15 سال دوری از وطن ؛ روح خدا

پا گذاشت بر سرزمینِ لاله زارِ انقلاب

  

عاشق و معشوق اینک ملت و هم رهبرش

سر کشیدند جام عشق از چشمه سار انقلاب

 

ما نمی دانیم وصال یوسف و یعقوب چیست؟!

کرد معنا یوسف ما در دیار انقلاب

 

36 سال بگذرد از فجر پیروزی ما

همچنان ملت نشسته در قطار انقلاب

 

حیف خالی هست جای جانثارانِ وطن

تا که ملت را ببینند جانثار انقلاب

 

رحمت حق بر شما ای لاله رویانِ بهار

در خطوط جبهه ها ؛ شب زنده دارِ انقلاب

 

هست امنیت یقین مرهون خون گرمتان

عامل عزّ و شرف هم ماندگارِ انقلاب

 

چهارمین ماهواره ی ما در فضا پرتاب شد

آسمان را درنوردید در مدارِ انقلاب

 

نام این ماهواره فجر است ؛ فجر علم است و کمال

تا ثریا می بَرَد پیک کُبارِ انقلاب

 

می نویسیم خط زیبایی به رسم یادبود

بر فراز بام کیوان؛ یادگار انقلاب

 

طالب بمب اتم هرگز نباشد ملتم

عاشق علم است و باشد این شعار انقلاب

 

خوف مطلق خواب را از چشم غربیها گرفت

می کند اسلام هراسی خصمِ خوارِ انقلاب

 

وعده ی پیروزی حق است بر باطل ؛ یقین

ظلمت شب را بَرَد نور نَهار انقلاب

 

آنکه تصویر محمد(ص) را به توهین می کشد

عقده از ما دارد و از افتخار انقلاب

 

الگوی زیبای ملت خاتم پیغمبران

رافت و رحمت بُوَد قول و قرار انقلاب

 

در دفاع از عزت و ناموس از جان بگذریم

شاهدم ؛ 8 سال دفاع و کارزار انقلاب

 

 مانع پیشرفت ملت گر شود خار و خسی

ریشه اش را می زنیم گر هست خار انقلاب

 

دولت جمهوری ما در مسیر اعتدال

همت والای او آید بکارِ انقلاب

 

تن به ذلت دادن و ذلت برای دیگران

هست در فرهنگ ما ممنوع و عار انقلاب

 

آرزوی دین ما آزادی انسان بُوَد

کرده ثابت بر همه در روزگار انقلاب

 

طالب صلح و صفاییم عاشق آزادگی

هم مرام ملت و هم انتظار انقلاب

 

نعمت آزادگی را هرکسی کتمان کند

می شود منفور عام و خوار و زار انقلاب

 

بیست و دوم چون شود در ماه بهمن ؛ بینمت

 عاشق این میهنی و اقتدارِ انقلاب

 

آرزوی ملت ما عسکری دانی که چیست؟

اتحاد و دین مداری در کنارِ انقلاب

 

بهر استمرار نهضت یا که استقلال ما

رهبری فرزانه داده کردگارِ انقلاب

 

هرکسی در انقلاب ما خیانت می کند

عاق اسلام گردد و بنیانگذار انقلاب

 

ما همه در انتظار حضرت صاحب زمان

آید و گیرد زمام و اختیارِ انقلاب

شاعر حاج شیخ حبیب الله عسکری مزینانی

  • علی مزینانی
۲۳
دی
۹۳

                                                       ازحدیره تاباغستان

                                                      ره آوردسفربه مزینان

مزینان از نگاهی دیگر(16 )

           بخش سی و یکم

 جای جای این مسجد برایم خاطرات شیرینی را تداعی می کند دورانی که باطرح مدیران مدرسه راهنمایی و حتی سال آخر ابتدائی برای برگزاری نماز جماعت در صفهای منظم به مسجد اعزام می شدیم و یا شبهایی که بر روی همان زیرزمین نمایش اجرا می کردیم و برایمان سن تاتر جالبی بود و یا شبهای نیمه ی شعبان که با ابتکار شهیدحاج محمد امین آبادی محدوده ی پانصدمتری بازار یعنی ازمقابل هیئت حسینی و از جلوی گرمابه ی عمومی تا مقابل مسجد چراغانی می شد و شبها جشن مفصلی برگزار می شد و ما در آن جشن هنرنمایی می کردیم و یا شبهایی که در دهه ی شصت با رفقای هم سن و سال برای برگزاری نماز جماعت به آنجا می رفتیم و گاه به خاطر اقتضای سنی با کوچکترین اتفاقی همه باهم می خندیدیم و یا از ترس روضه خوان مجبور بودیم در مجلس روضه مرتب بنشینیم!

برگزاری مراسم احیای شبهای قدر و نماز عید فطر که پیش از این به آن اشاره کردم با آن صدای خاص و نفس گرم و تسلط استادانه مرحوم شیخ محمودشریعتی با شکوه برگزار می شد و او مسلسل وار خطبه ی شقشقیه را از حفظ می خواند و یا اولین روز عید نوروز که با حضور یک پارچه ی عزادارانی که در طول سال عزیزانشان را از دست داده اند و یا دعای توسل و کمیلی که با حضور اهالی دیگر روستاها در این مسجد برگزار می گردید و دعاهای ندبه ای که هر صبح جمعه با گرمی خاصی برگزار می شد و داستانهای پیر روشن ضمیری که سالها در کنجی  از این مسجد می نشست و سوزن برکفش می زد و خادمی مسجد را می کرد و در هر وعده در گوشه ای می ایستاد و اذان می گفت و کافی بود تا تو کلمه ای بگویی و او فی البداهه برایت خاطرات و داستانهای جالبی خلق نماید که اصلاً باور نمی کردی ساخته و پرداخته ی ذهن خلاقانه ی این روستایی باشد و البته اکنون افتخار این خادمی به والد پیر و مهربان من رسیده است  که عمری در چند متری عمق زمین کلنگ برزمین می کوبید تا قوت ما را به دست آورد.

مسجد جامع مزینان  هر جند برای اهالی متعصب و ایمانی مزینان از قداست خاصی برخوردار است که در هیچ شرایطی بی احترامی به آن برای زن و مرد به خصوص کهنسالان پذیرفته نیست و حتی گاهی از اینکه ما در آنجا نمایش اجرا می کردیم مورد مواخذه و شکایت پیران واقع می شدیم که چرا در این مکانی که تنها بایذ نماز و دعا در آن برگزار شود شما کاری می کنید که مردم بخندند اما همین مسجد محل بسیاری از مناسبات اجتماعی و عبادی و سیاسی بوده است و در دوران جنگ بسیاری از اقلام کمک به جبهه ها و حتی زلزله زدگان نیز بود و در اوایل انقلاب پس از سالها علامه محمدتقی شریعتی مزینانی همراه با یادگار فرزند برومندش پس از آنکه مورد استقبال گرم اهالی به ویژه جوانان واقع شدند او بر روی صندلی نشست و برای همشهریان علاقمندش که چون پروانه برگرداگردش حلقه زده بودند و در حالی که احسان عزیز مات و مبهوت به اشک های احساسی پدر بزرگش می نگریست که چگونه از شوق دیدن چهره های سوخته ی ما کویریان قطرات گهربار اشک  برگونه های نورانی و محاسن سفیدش می لغزد و آرزو می کند که برای همیشه در میان این مردم بماند سخنرانی که نه ؛ حرف دل می زند و گاه از مردم عذرخواهی می کند که نام شریعتی ممکن است برای آنها مشکلی ایجاد نماید و بعضی حکومت ها آن را برنتابند و مردم را به جرم هم ولایتی علی شریعتی مورد بی مهری قرار دهند اما استاد اکنون رخ در نقاب خاک کشیده است و شاهد آن است که بسیاری از ما وقتی در جایی کارمان گره می افتد می گوییم از دیار شریعتی هستیم و حتی در بسیاری از محافل هنری و ادبی و سیاسی چون نام شریعتی را می بریم و می گوییم او نیز مزینانی بوده است مورد احترام خاصی قرار می گیریم گرچه ما را چه احترام بگذارند و چه به مسلخمان ببرند و به بندمان بکشند افتخار می کنیم که هم ولایتی شریعتی هستیم.

و اما مسجد جامع محل حضور همیشگی این خاندان بوده و نفس گرم و دم مسیحایی شیخ محمود شریعتی آخرین بازمانده روحانی این خاندان از تک تک ستونها و خشت های این مسجد شنیده می شود که بار دیگر امیدواریم که یکی از فرزندان این نام همیشه ماندگار لباس روحانیت برتن نماید و دوباره نام شریعتی ها و صدای شیخ از حنجره نوادگانش شنیده شود.

نوع معماری این مسجد حکایت از قدمت طولانی آن دارد اما از آنجا که بنای مزینان فعلی به حدود دو قرن پیش برمی گردد و همانطور که پیش از این گفتم و سفرمان را از حدیره آغاز کردیم ؛ مزینان اصلی در آنجا قرار داشت و چون آن سیل خروشان مزینان را کن فیکون نمود مردم آن عصر دوباره مزینان را در بالا دست و برانگاره ی شهرش ساختند و به نظر می رسد که اولین بنا در آنجا همین مسجد جامع باشد که بر اساس معماری ایرانی و اسلامی و همت بنایان سخت کوش و چیره دستی ساخته شده است.

در تاریخ چنین ثبت شده که بنای مسجد جامع به دوران قاجار برمی گردد و در تاریخ ۲۷ بهمن ۱۳۸۲ با شماره ثبت ۱۰۹۰۳به عنوان یک اثر ملی به ثبت رسیده است این مسجد و تکیه ی بالا و مدرسه ی شریعتمدار همه در همین تاریخ با عنوان بناهای دوره ی قاجاری به ثبت رسیده است

یادش به خیر بیست ،سی سال پیش برای من که کودکی بودم و بعد نوجوانی پراز شر و شور با دوستانی بدترازخودم که ازدیوار راست بالا می رفتند! و همه ی اینها اقتضای سن نوجوانی است به خصوص در دوران طلایی ما که مزینان مملو از بچه بود و در هر خانه ای دست کم هف هشت تایی بچه ی قد و نیم قد  وول می خوردند و در آن زمان با بازی ها و سر و صدایی که به راه می انداختیم گاه بزرگترها را وادار به واکنش می کردیم به خصوص روزها و شبهایی که در اوج گرمای ماه رمضان آنها از تشنگی له له می زدند و تنها محل سرد و آرامی که داشتند زیر زمین همین مسجد جامع مزینان و صحن اصلی آن بودکه همه مردها نمازظهر را درمسجد می خوابیدند تا غروب برسد و برخیزند و درجلسه قرآن شرکت کنند.

اما در این وسط تقصیر و گناه ماچی بود ؟خوب معلومه ما و بچه های تخس هم سن و سال و شاید بعضی ها کمی ازما بیشتر خوابمان نمی آمد و دلمان می خواست بازی کنیم چه می دانم قَیِم قَیِم بَزی ،کلوخ دِپا؛ هَرَنگ هَرَنگ ،تپّو لبیک و چندبازی دیگه که پیش از این در باره ی آنها مفصل شرح دادم ولی هرچه بود دوران ما چیز دیگه ای بود که فکر نکنم بچه های امروزی یک چنین چیزایی رو حتی توی خوابشان دیده باشند. در چنین وقتی می آمدیم بیرون بازی می کردیم و حسابی سر و صدا داشتیم ! بند ه های خدا هم خواب زده می شدند و یکهو یکی از آنها می زدبیرون و کلی دری وری بارمان می کرد و ما هم فلنگو می بستیم و فرار می کردیم و باز روز بعد ،روز از نو و روزی از نو انگار نه انگار. هرچی بود یادش بخیر .

 هر وقت که ماه رمضان می شد یعنی آخرین شب ماه شَعبُو * مردها می رفتند پشت بام  و دنبال ماه می گشتند ناگهان یکی داد می زد : دییوم هو نَه * ! و بعد با انگشت ماه را نشان می داد و آخرالامر همه اطاعت می کردند و از آن شب ماه رَمِضو * درمی زینو * شروع می شد.

نیمه های شب یعنی نزدیک سحر صدای چِلِک* عمو کبل محمد و ننه آقا و دیگران ساعت بیداری مزینانی ها بود و بعد هم پیش خوانی غلامرضا حاجی و عموکبل حسن و کبل غلامرضا و اکبرملا و همه اینها به کنار که هرخانواده چندین همسایه را ازخواب بیدار می کردند همان سحری به درخانه ها که اغلب چوبی بود می رفتند و در می زدند و دیگر منتظر نمی شدند که همسایه پشت در بیاید و فقط داد می زد دِخومِنَمَنِه*  یک ساعت فرصت بود که سِحور*  خورده بشه و باز صدای مناجات غلامرضا حاجی و اکبرملا و متقی و... بلندمی شد .در آستانه ی گفتن اذان  شاید الله اکبر هم گفته می شد بعضی ها دنبال آب خوردن می گشتند که مبادا فردا تشنه اشان بشود ؛تندتند کاسه های آب را سرمی کشیدند و بعد از نماز لالا. برای کشاورزان و مغنی ها و کارگرها بهترین وقت بود که بروند سرکار و زنها هم بعدازشبی پر از جنب و جوش تا لنگ ظهر بخوابند.البته هنوز هم این روش به همین منوال ادامه دارد .

سحر های ماه رمضان درمزینان نیزدرنوع خودش جالب و دوست داشتنی بود .چرا می گویم بود چون این خاطرات دوران گذشته من و همسن و سالهای منه که الان بعضی هاشان دختر و پسری عروس و داماد کردند و شاید بعضی هاشان نوه هم داشته باشند و با خواندن این اوراق خاطرات گذشته ی خود را برای آنها یاد آوری نمایند

بعله سحرهای ما که درآن زمان نوجوان بودیم  خیلی خاطره انگیز بود .افطار که می خوردیم می زدیم بیرون ومی رفتیم توی کوچه و بازار و دقایقی  بازی می کردیم بعد راهی مسجد می شدیم و در دوره قرآن و برنامه های دیگر مانند خواندن دعای جوشن کبیر که همانند نامش بزرگ و طولانی است  شرکت می کردیم گاهی هم  هنگام روضه خوابمان می گرفت که خداییش می چسبیدها!  ولی گاهی وقتها به خاطر  آنکه بعضی ازبچه ها یکهو تلنگشون در رفته بود و مجلس را بهم ریخته بودند حاج آقای واعظ از بالای منبراشاره می کرد که فلانی بغل دستی را بیدار کن وگاهی هم وقتی می دید بچه ای بدجورنشسته و هرآن ممکنه دوباره اتفاقی بیفته عصبانی می شد و ازهمان بالای منبر خطاب می کرد که بچه درست بشین! لذا ما تا جای ممکن حواسمان بود که اولا درست بنشینیم دویما وقتی می خوابیم طوری باشد که درتیر رس دید حاج آقا نباشد .

  • چِلِک :  پیت حلبی روغن یا آبی که یک نفر با چوب برآن می کوبید .طبل می زد
  • شَعبُو :  شعبان
  • دییوم هو نَه : دیدم آنجاست
  • رَمِضو : رمضان
  • می زینو : مزینان
  • دِخومِنَمَنِه : خواب نمانید
  • سِحور : سحری

 

  • علی مزینانی
۲۸
آذر
۹۳

ازحدیره تاباغستان

ره آوردسفربه مزینان

مزینان از نگاهی دیگر(16 )

بخش سی ام

 هیئت حسینی تنها در محرّم محدود نمی شود بلکه در تمامی ایام سال در هر بعد از ظهرش مجلس روضه خوانی برقرار است به خصوص در زمان ما که شریعتی بزرگ و پس از او فرزند صالحش  شیخ محمود زنده بودند و با دم مسیحایی خود منبر عصرگاهی را برگزار می کردند؛ پدران و مادران ما کار و زندگی خود را رها می کردند و به هیئت می رفتند و هیچگاه از اینکه در چنین مجلسی شرکت می کنند شکوه نمی کردند چون در هر روز مطلب تازه ای می شنیدند. اگر واقعه ی ناگواری مثل فوت عزیزی از یک خانواده مزینانی رخ دهد باز این هیئت محل برگزاری مجلس ختم آن مرحوم و یا مرحومه است و حتی گاه تا ده شب برایش مجلس روضه برگزار می گردد که البته این روضه ها و مدت عزاداری با تدبیر بعضی از خیرخواهان مزینانی که معتقد هستند نباید خانواده معزّی بیشتر رنج و عذاب بکشند و به خاطر آنکه قوم و خویشان و یا آشنایانی که از شهرهای دیگر برای این واقعه تشریف فرما می شوند زودتر به خانه و کاشانه اشان برگردند کمتر شده است و مجلس هفتم را برداشته اند و یادبود آن میت را در روز دوم برگزار می کنند و البته روضه خوانی توسط اقوام در هیئت و یا منازل می تواند ادامه داشته باشد.

و اما در محرم مجالس روضه خوانی اباعبدالله (ع)باشکوهتر برگزار می گردد، از شب اول ماه محرم تا شام غریبان پویایی خاصی در هیئت حسینی دیده می شود و هر روز صبح مجلس روضه و بعد از ظهر نیز  این منبر منعقد می شود و تا شب ششم پس از نماز مغرب و عشا این برنامه هر شب تکرار می گردد ابتدا شام و پذیرایی از اعضاء هیئت و میهمانان توسط جمعی از جوانان و نوجوانانی که با علاقه و شور و حال خاصی سلمانی ها* را در انداختن سفره و آوردن غذا و جمع کردن ظرفها یاری می نمایند سپس نوحه خوانی و بعد از آن منبر و روضه و از شب ششم برنامه ی حرکت دسته و بیرون رفتن عزاداران به صورت دسته جمعی و پیوستن به مجلس داخل بازار و همچنین میهمانی و میزبانی از دو هیئت دیگر نیز بر این برنامه ها افزوده می شود . و این میهمانی و میزبانی در نوع خود جالب توجه است معمولا هیئت امناء هیئت متحده حسینی  خود را بزرگ هیئات می داند و توقع دارد هیئات علی اکبری و ابوالفضلی ابتدا به هیئت آنها بیایند و بعد آنها . واین برنامه هرسال تکرار می شود یعنی پس از مجلس نوحه خوانی داخل بازار و صرف شام مثلاً دسته ی عزادار هیئت حسینی  به همراه اعضاء همین طور که سینه می زنند و اشعار متناسبی را تکرار می کنند به هیئت ابوالفضلی می روند و در عزاداری با آنها همراه می شوند نوحه خوانها هم سعی می کنند به طور مساوی و در حد ممکن نوحه خوانهای هیئت میهمان بیشتر بخوانند و مجلس را ختم نمایند منبر هم معمولا باید توسط روحانی هیئت میهمان برگزار شود و پس از اتمام این میهمانی ،هیئت میهمان دسته جمعی می گویند :

مادعا کردیم و رفتیم از سرصدق و صفا   بعد ازین جان شما جان شهید کربلا !

عزاداران هیئت میزبان هم در جواب می گویند:

رفتید و خوش آمدید عزیزان    اجر همه با شاه شهیدان!

و پس از بیرون آمدن از محل میهمانی ؛ عزاداران هیئت میهمان دسته جمعی و با آهنگی نرم همخوانی می نمایند و می گویند : محروما، مظلوما یا سیدی ! عطشانا عریانا یاسیدی و...

پیش از این در باره این برنامه ها توضیح داده ام و به تناسب با رسیدن به هرمکانی باز هم از برنامه های هر قسمت شرحی خواهم گفت.

هیئت کوچک حسینی با دیوارهای گلی اش در اواسط دهه ی هشتاد به همت هیئت امنا و بخشش خیرّان نیکوکار مزینانی همچون موسی الرضاشهرآبادی که بخشی از منزل مسکونی خود را به یاد همسر مرحومه و جوان برومندش به هیئت هدیه داد از ریشه خراب شد و با افزودن زمین اهدایی شهرآبادی و منزل مرحوم میرزامحمود طالعی بزرگترین هیئت مزینان با گلدسته ها و سن نمایشی جالب که حاکی از روح هنرمندی مزینانی هاست ساخته شد و ما برای برگزاری یادواره ها و برنامه های فرهنگی دیگر مشکل جا نداریم و تا کنون دو سه یادواره ی شهدای مزینان در این هیئت برگزار شده است ولی با تمام این احوال بازهم احساس می شود مساحت آن در بعضی از شبهای محرم برای پذیرایی از میهمانان کوچک است! و این هم نشان از حضور پرشور مزینانی ها از سراسر دنیا در مراسم عزاداری سرور و سالار شهیدان و عشق به اهلبیت علیهم السلام است.

در مقابل این هیئت که به عنوان هیئت متحده حسینی نام دارد دکان کوچکی دیده می شود که صاحبان قبلی آن خانواده خیرخواه هستند که تمامی به شغل تجارت و کاسبی مشغول بوده اند و یکی از افتخاراتشان در اختیار داشتن منزل اصلی استاد محمدتقی شریعتی است که به هیچ قیمتی حاضر نمی شوند آن را وقف نمایند تا کسانی که علاقمند به دیدن محل حیات جاودانه خاندان شریعتی به خصوص استاد و پسر برومندش بوده از آن محروم نشوند. و منزل آنان که روزگاری علامه محمدتقی شریعتی در آن زندگی می کرده است فقط به واسطه ی کوچه ای بن بست از هیئت جداست .

در پشت مغازه خیرخواه ها تکیه ای به نام تکیه بالا یا حسینی است که جزء وقفیات حاج خان بزرگ و اجدادش می باشد که در سال 1278 ه .ق ساخته شده است و مراسم صبح عاشورا از آنجا آغاز می شود. همین هیئت خود روشنگر این نکته است که خان های مزینان نیز همگی انسان های مقید و متعهد بوده اند و برخلاف خوانین دیگر روستاها و شهرها که در فیلمها و یا کتابها دیده ایم و خوانده ایم که چه ظلمی به رعیت خود می کرده اند ولی در مزینان خان و کدخدا علی رغم نفوذ و اعتباری که در دربار دارند برای مردم و زادگاهشان بزرگی می کرده اند و حتی در برپایی مراسم مذهبی پیشرو و پیشقدم بوده اند .همین خانها وقتی می بینند که جاده اصلی تهران به مشهد که در گذشته از مزینان عبور می کرده چند طفل بی گناه در اثر تصادف قربانی می شوند با فشار به دربار موجب می شوند که جاده به داورزن انتقال پیدا کند و همین امر گرچه آنها نیت خیر داشته اند ولی بعدها باعث عقب افتادگی مزینان در دریافت تسهیلات شهری می شود.

درخشندگی نام خان در مزینان تا به آنجاست که بنا به نوشته ی مطلع الشمس وقتی ناصرالدین شاه قاجار که از سفر مشهد برمی گردد و در سودخر آن زمان و صدخرو کنونی اتراق می کند حسین خان مزینانی به استقبالش می رود و ناصرالدین شاه او  و اجدادش را بزرگ مزینان می داند و تحت حمایت و حفاظت او و پنجاه سوار رشید مزینانی قدم به مزینان می گذارد و از این ولایت تعریف و تمجید می نماید. مردم نیز این خان و کدخدا ی خود را به بزرگی قبول داشته اند و هرچه آنها می گفته اند می پذیرفته اند.

 در کنار این تکیه ؛ هیئت جوانان زنجیر زن علی اکبری قرار دارد که یکی از هیئات اصلی حال حاضر مزینان به حساب می آید چرا که همانطور که از نامش پیداست اینجا محل حضور جوانان مزینانی و البته عاشق نام علی اکبر حسین (ع) است که در ایام محرم بخش عظیمی از جوانان حتی کسانی که در هیئات دیگر عضو هستند برای زنجیر زنی و قرار گرفتن در صف دیگر همتایانشان به آنها می پیوندند.

پدرم چگونگی تشکیل این هیئت را خواسته جوانان می داند که در دهه ی چهل ابتدا حدود چهل پنجاه نفر در خانه ای کوچک گرد هم می آیند و بعد از چندین بار تغییر جا بالاخره در مکان فعلی؛ هیئت را بنا می کنند و از ابتدایش خاندان جلیله سادات حسینی و جلالی پور به عنوان هیئت موسس بر هیئت علی اکبری مدیریت می کنند و خیلی زود این هیئت به جایگاه رفیعی می رسد .

در بخش شمالی تکیه و هیئت علی اکبری جز قرار گرفتن آسیاب مرحوم علیشاه مزینانی و البته در انتهای شمال غربی آن نیز قرار گرفتن حدیره ، بنای خاص دیگری نیست ولی در امتداد این کوچه اکنون تکیه ای دیگر بنا شده است که موسس آن مرحوم خواجوی است که ایام محرم از کشور کانادا که او و فرزندانش در آنجا مقیم هستند به مزینان می آمد و به خصوص در دهه ی دوم علاوه بر  برپایی مجلس روضه و عزاداری تمام مردم را اطعام می کرد و پس از او که حدود دوسه سال از فوتش می گذرد و پس از پیوستن به ملکوت اعلی برای همیشه در کنار اجدادش در بهشت علی (ع) مزینان آرامید ؛ وارثین این مرد بزرگ راهش را ادامه می دهند و آنها نیز همان سنت را اقامه می کنند. در قسمت شمالی موقوفه ی مرحوم خواجوی، آرامگاه بزرگمردی قرار دارد که مزینانی ها از آن به عنوان مزار خرابه نام می برند و به تازگی سنگ مزاری گذاشته اند که رویش نوشته شده" مزار پاک مزینان"!

در مورد این آرامگاه اطلاع چندانی در دست نیست بعضی  او را منتسب به خاندان پاک معصومین علیهم السلام می دانند و بعضی دیگر او را فردی شاعر و یا سیدی جلیل القدر و برخی دیگر همچنان که برسنگ بنای جدید نوشته اند او را عارف و زاهد وارسته ای می دانند که روزگاری در مزینان متوطن شده و کنج عزلت گزیده و به ذکر دعا مشغول بوده است اما مزینانی ها به خصوص بانوان ارادت خاصی به مزارش دارند و گاه در این خرابه و بر سر مزارش شمعی روشن می کنند و البته این مکان هم از هجوم طماعان در امان نبوده و برای یافتن گنج و دفینه ای در آنجا به گود برداری در شب پرداخته اند اینکه چرا تا کنون اینجا نیز از سوی متولیان فرهنگی مانند دیگر اماکن قدیمی مزینان مظلوم واقع شده سئوالی است که در ذهن بسیاری از مردم نقش بسته است !

در فاصله صدمتری از هیئات حسینی و علی اکبری یکی از بناهای تاریخی مزینان به نام مسجد جامع قرار گرفته است که می گویند از دوره دیلمان است.

در این مسجد تا دو دهه ی پیش بنایی قرار داشت که از بافتی سنتی برخوردار بود که متأسفانه به دلیل عدم نظارت ادارات مربوط به آثار و ابنیه های باستانی ؛ فرد خیّری که نیتش به جز خیر و نیکو کاری نیست زیر زمین سنتی آن را که در سمت شمالی شبستان اصلی قرار داشت از ریشه خراب کرد و به جای آن شبستانی تازه بنا کرد که هرچند بر وسعت ساختمانی آن افزود ولی آن بافت سنتی و جالب که تداعی معماری اصیل اسلامی و کویری را داشت برای همیشه از روی زمین محو نمود و البته این تنها بنایی نیست که به خاطر عدم نظارت متولیان فرهنگی در مزینان کن فیکون می شود بلکه بسیاری از ابنیه هایی که به دلیل آشنایی نداشتن اهالی و یا به بهانه ی نوسازی خراب و از بین رفته اند مانند حدیره که قصه ی ما نیز از آنجا آغاز شد و یا کاروانسرای مأمونی و چاپارخانه و توپخانه و یا در عصر حاضر سرای شریعتی بزرگ که همانطور که گفتم صاحب آن به هیچ قیمتی حاضر به واگذاریش نیست و بسیاری از برج و باروهایی که در اطراف مزینان قرار دارد و هیچکس به فکر آن نیست و تنها گاهی مبلغی برای نوسازی شاه عباسی می رسد و بخشی هزینه و بخشی خدا می داند به کجا حواله می گردد. ای بابا بازهم کله ی ما بوی قرمه سبزی می دهد و ناخود آگاه سیاسی می شود کسی نیست بگوید پیرمرد به تو چه مربوط که غصه ی قصه ی تاریخ را می خوری تو فقط قلمت را بچسب که نوکش کند نشود تا برای خریدن سرکن دوباره مجبور شوی پول قرض کنی!  برو فیلمت را بساز و مشقت را بنویس !

درحال حاضر دو شبستان بزرگ محل برگزاری نماز و مجالس روضه خوانی در این مسجد قرار دارد که آن زیر زمینی سنتی که از آن نام بردم برای فصل گرما بود که به خاطر نوع معماری آن در تابستان از درجه ی هوایی معتدل و نسبتاً سرد برخوردار بود و ما در آن روزگار که از پنکه و کولر خبری نبود برای استراحت روزهای گرم و التهاب آور رمضان به همراه پدرانمان به آنجا پنا می بردیم و بعد از ظهرها هم ؛ یعنی یکی دوساعت به غروب مانده در محفل قرآن خوانی شرکت می کردیم و...

وادامه دارد ...

*سلمانی : افرادی که برای خبر کردن میهمان در عروسی و عزا اجیر می شوند و برگزار کننده مجالس هستند این افراد همانطور که از نامشان پیداست آرایشگر هم هستند!

  • علی مزینانی
۰۹
آبان
۹۳

متن زیر ترکیبی از نوشتار قبلی ما با عنوان مزینان از نگاهی دیگر است که در بخشهای  هشتم تا یازدهم  در باره محرم و عاشورا در مزینان مفصل در شاهدان کویرمزینان نوشته ایم و چون در آستانه ی عاشورایی دیگر قرار گرفتیم بار دیگر این سنت ها را یاد آور می شویم سنت هایی که مزینان و عاشورایش را زبانزد عام خاص و عام کرده و معرف این دیار تاریخی است.

محرم که فرا می رسد کمتر مزینانی است که بر روی این کره ی خاکی زندگی کند و برای عزاداری سالار شهیدان به خصوص در روز عاشورا به زادگاه خویش بازنگردد! چه بسا مزینان زاده ای که درکشورهای دیگر مانند آمریکا وانگلیس وآلمان وکانادا زندگی می کنند اما چون محرم می رسد آنها نیز دلشان پرمی کشد وبرای برپایی عزای امام حسین (ع) به مزینان سفر می نمایند تا پس از روزها درغربت زیستن غم فراق را در وطن خویش نجوا نمایند. یکی از این مهاجرین عاشق که در کانادا زندگی می کرد مرحوم خواجوی بود که هر سال به مزینان می آمد و یک دهه ی کامل در تکیه ای *که با وقف منزل پدری خویش ساخته بود عزاداران را اطعام می داد .

 محرم در مزینان از ویژگی منحصر به فردی برخوردار است و شاید در بین تمامی روستاهای ایران چنین مراسمی  کم نظیر باشد دلیل آن استقبال بیشمار هموطنانی است که دراطراف مزینان زندگی می کنند و تنها وصف تعزیه خوانی  آن را شنیده اند وهرسال در صبح روز عاشورا خود را به مراسم می رسانند والبته مزینانی ها هم درمهمانداری زبانزد هستند و برای عزاداران فرزندفاطمه (س) درهیئت حسینی وابوالفضلی و تکیه بالا و بعضی در خانه های خود غذا تدارک می بینند  . حضور مزینانی های مقیم درشهرها ویا کشورهای دیگر از جمله ی این کم نظیری مراسم عزاداری محرم مزینان است که در چنین موسمی چه در گرمای سوزان و یا سرمای شدید کویر رنج سفر را به جان می خرند و به زادگاهشان می آیند تا محرم را درک نمایند و حقیقت نیز همین است ما که سالهاست به اقتضای شغلی در تهران زندگی می کنیم امکان ندارد که عاشورا را در این شهر بمانیم و اگر خدای نکرده به هردلیل چنین اتفاقی بیفتد مانند مأموریت خاصی که در سال  هفتاد ودو برایم رخ داد  و نتوانستم عاشورای آن سال را در مزینان باشم و هنوز پس ازگذشت دو دهه حسرتش بردلم مانده ، از آن پس همیشه درعاشورا هر چند مراسمی است تکراری ولی برایم تازگی خاصی دارد شرکت می کنم. و معترفم که تا وقتی به مزینان نیایم محرم را حس نمی کنم.

 صبح زود قبل ازخروس خوان مردان کویری بیدار می شوند و قبل ازهرکاری به سراغ سماور که قبلا ذغالی و نفتی بود و اکنون به برکت آمدن گاز آن هم به یمن نام شریعتی که دوستدارانش با سفر به زادگاه مرادشان چون رنج آنان را دیدند آستین همت بالا زده وبدون هیچ ادعایی این نعمت خدادادی را به مزینان آوردند وپس از آن دیگرروستاها وآبادیهای این دیار از آن متنعم شدند وپدران پیر و زنده دل با پیچاندن دکمه ای بساط چایی راعلم می کنند آن گاه وضو می سازند وقرآن به دست می گیرند وآیات نورانی کتاب خدا را می خوانند وبا شنیدن اذان به قدقامت می ایستند ودوگانه ای بهر یگانه معبودشان به جا می آورند وپس از آن اهل وعیال را بیدارمی کنند که نمازشان را بخوانند وخود به سراغ مال وحالشان*می روند و پس ازدوشیدن شیر واز سرواکردن* آنها عیال را بیدار می کنند و سپس درآن تاریکی که بعضی ازجوانان ازشهربرگشته ناراحتند که چرا پدر و مادر پیرشان دراین نصفه شب!برخاسته اند وبا ولع خاصی درحالی که بافوت کردن به نعلبکی چای داغ وکروچ کروچ*کردن قند آهنگ خاصی را درفضا ایجادنمود ه اند ،آسایش آنان را برهم می زنند ونمی گذارند بخوابند. آفتاب نزده آماده می شوند تا به زیارت عاشورا بروند مراسمی که چند سالی بیش نیست که درهیئت علی اکبری شروع شده و حسابی دربین مزینانیها جا افتاده وبرخود لازم می دانند که هرصبح شرکت نمایند حتی بعضی از راه رسیده ها که از پایتخت آمده اند وهنوز کوله بار سفر رازمین نگذاشته اند راهی هیئت می شوند.

 شبهای محرم مزینان شبهای به یادماندنی است ،مزینانی که تا قبل از محرم در سکوت قرار گرفته و بعد از نماز مغرب و عشا تو گویی در این ولایت کسی زندگی نمی کند و همه به آشیانه خویش فرو خزیده اند و اگر به کاشانه پیران سری بزنی  می بینی که آسوده بی هیچ دغدغه ای سر بر بالین گذاشته و به خواب رفته اند واگردرهمان سرشبی  برای حاجتی به درمنزلشان بروی غرولند کنان می گویند :مگه روز رو ازتون گرفتن که نصفه شبی بلند شدین اومدین اینجا می گذاشتی صبح می آمدی واین وقت شب مارا بیدار نمی کردی!

 می گویی : بابا هنوز سرشبه

 می شنوی :اووه ما دوساعت ازخووما* گذشته!

 محرم که می رسد عزای فرزند زهرای بتول (س) تمامی دلهای شیدایی مزینانیان  به هجرت رفته را به زادگاه خویش می کشاند وحتی اگر نتوانند ازروز اول به خاطرمشغله اداری وکاری به مزینان سفر کنند شب عاشورا به هر وسیله ای که شده خودرا به عاشورا می رسانند .

 روز تاسوعا تا دو دهه پیش خادمان نخل به همراه دسته ای از عزاداران با علمی به دست  با عنوان علم گردش به درخانه ی مزینانیان می رفتند و دعا گویان نذورات مردم را جمع آوری می کردند . سر دسته که اغلب پدر بزرگوار شهیدرضا تاج مرحوم حاج محمدعلی بود با صدای بلند می گفت: اولیاء و انبیاء

 همراهان جواب می دادند :الهی آمین

سردسته: شهدای دشت کربلا

همراهان: آمین

سردسته : خدایا این خانه را از بلاها محافظت بفرما

همراهان:  آمین

سردسته : نخل جوانیش را برزمین مینداز

همراهان : آمین

سردسته : فرزندانش را به علی اکبرحسین (ع)ببخش

همراهان: آمین

سردسته : امیدش را نا امید مگردان

همراهان : آمین

 و اگر آن خانه مسافری و یا مریضی دربیمارستان داشت برایشان دعا می کردند و بعد از آن ، اهل منزل پارچه ،قند، چای و… را تحویل آنان می دادند.

 متأسفانه بنا به هردلیلی شاید با رفتن قدیمی ها این سنت حسنه به فراموشی سپرده شد و فقط متولیان نخل که سر دسته آنان مرحوم حاج حسین حسن عباس بود و بعد از او برادران و برادر زادگان  و تنها فرزندش به همراه جمعی ازخانواده غلام مرادها ویوسفی هاکیسه ای بردوش به در منازل مراجعه می کنند و پارچه های نذری تزئین نخل را تحویل می گیرند وبعد از برگزاری عاشورا دوباره به صاحبانش برمی گردانند.

 درآن سوی میدان عاشورا و در جنوب شرقی مزینان از میان تمامی آبادی های؛ امین آباد و اسماعیل آباد و جنت آباد و همت آباد و فضل آباد که روزگاری عده ای ازمزینانیها در آنجا می زیسته اند و بعضی همچون خانواده همت آبادیها وامین آبادیها هنوز فامیلیشان به نام این آبادیهاست تنها غنی آبادوکلاته مزینان است که پا برجا مانده ومردمان سخت کوش و مقاوم ، روستاهایشان را آباد نگه داشته اند در این میان غنی آبادیها پیوند بهتری با مزینانیان دارند وروز عاشورا به عزاداران مزینان می پیوندند وبه پاس این همدلی روزتاسوعا جماعتی از اعضاء هیئت ابوالفضلی(ع) مزینان به غنی آبادمی روند و ضمن عزاداری مفصل درهیئت این روستا از آنان دعوت می کنند تا در عاشورا حضور داشته باشند.

 به هرسوی میدان قتلگاه که نگاهی می اندازم خاطره ای از عزاداری این دیار کهن در ذهنم متبادر می شود لحظه ای روی سکوهای تماشاگران که ازصبح زود به نظاره ی تعزیه خوانان می نشینند آرام می گیرم می خواهم محرم را تمام کنم اما حیفم می آید وناخود آگاه از روزتاسوعا به شب عاشورا کشانده می شوم.

چرا که در اولین روز از ماه محرم هیئات حسینی ، علی اکبری ، ابوالفضلی و اکنون علی اصغری و تکایای میون(میان و با نام حسینی) و بالا (حاجی خانی) پذیرای عزادارانی است که خودشان را از روزهای قبل وشاید ازماهها پیشتر آماده کرده بودند تا در سوگ اربابشان اشک بریزند وبرسرو سینه بکوبند. از روز دوم در بعداز ظهر آن، تعزیه خوانان درتکیه ی بالا ویا هیئت علی اکبری و در بعضی از روزها در هیئت ابوالفضلی به شبیه خوانی می پردازند و هروز یک تعزیه را می خوانند یک روز از عباس می گویند وروز دیگر از طفلان مسلم ، وروزهای دیگر قانی ، علی اکبر ، و… پس از این شبیه خوانی در بازار مزینان سینه ی دوره* با شکوه خاصی برگزار می شود

 

گاه جمعیتی از جوانان وپیران همانند اعراب خوزستانی حلقه هایی را تشکیل می دهند که درحالی که کمر همدیگر گر فته اند وبا دست دیگر بر سینه می کوبند ومتحد جواب گروهی را که می گویند حسن وچون سنگین اجرا می شود توگویی که آنها می گویند حساو* پاسخ می دهند حسین وباز گروه می گوید: شهید وهمگی فریاد می زنند حسین واین نقشها ادامه دارد وگروهی دیگر دم را می گیرند و می گویند: حیدر .

 جمعیت: علی .

گروه: سقای تشنه کامان.

 جمعیت: ابوالفضل ابوالفضل .

گروه: آب آور یتیمان.

جمعیت : ابوالفضل ابوالفضل.

و این شور  در شب عاشورا تکرار و کمی تغییر می یابد  .گروه دراین شب می گویند:چه شوروشین است امشب .

سینه زنان پاسخ می دهند :قتل حسین است امشب

 پس از سینه ی دوره ، شبها در هیئات مزینان مراسم نوحه خوانی و روضه خوانی دایر می شود و شرکت کنندگان در مراسم که همگی به جز میهمانان عضو رسمی هیئت هستند  اطعام می شوند .از شب هفتم ماه محرم هیئت جوانان زنجیرزن علی اکبری (ع) وهیئات سینه زن حسینی(ع) و ابوالفضلی (ع) با نظم خاصی قبل از اذان به بازار مزینان می آیند و پس از نوحه خوانی ، در جایگاه ویژه ای که در وسط بازار ودر مقابل مسجد کوچکی قرارگرفته اجتماع می کنند و هر شب نوحه خوانان منتخب سه هیئت به نوحه خوانی ومصیبت خوانی می پردازند وپس از آن مردم به خانه های خویش باز می گردند و پس از استراحتی کوتاه مردان برای صرف شام وشرکت درمراسم نوحه خوانی وروضه به هیئات خود می روند زنها نیز پس از صرف شام درخانه برای ادامه عزاداری به هیئت برمی گردند.

 در شب عاشورا اشعار هیئات مزینان هم تغییر می یابد پس از نوحه خوانی در جایگاه که از شب هفتم تمامی هیئات درآنجا اجتماع می کنند زنجیرزنان هیئت علی اکبری که اغلب جوانان هستند طبل وسنج زنان دودسته می شوند و دسته ی اول با شور می خوانند :

 امشبی را شه دین درحرمش مهمان است          صبح فردا تن اوزیر سم اسبان است

مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع

دسته ی دوم پاسخ می دهند:

زینب از داغ برادر به سرو سینه زنان        چون بود بی کس وبی یار شه تشنه لبان

مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع

و درآخر هردم یک نفر فریاد می زند : مظلوم یا حسین(ع)

همراهان نیز جواب می دهند: حسین(ع)

 آخر شب خادمان نخل خیل جمعیتی را پذیرا هستند که به زیارت نخل می آیند .مدتی است  جوانان مزینانی دسته های سینه زنی به راه می اندازند و به مکان تزئین نخل می آیند وپس از نوحه خوانی وذکر مصیبت ،خداقوتی به خادمان می گویند وبعضی به نیتی نخ وسوزن را از آنان می گیرند وکوکی برای ادای حاجتشان می زنند.

 گروه های تعزیه خوان اعم از مخالف خوان وموافق خوان هریک درتدارک برنامه مراسم فردا هستند  بعضی به همراه معین البکاء در هیئتی جمع می شوند تا نقشهایشان را تمرین کنند حتی ممکن است آن شب نسخه یک نقش به دیگری برسد اما محال است که نقشهای اصلی از خانواده ای که آن را به ارث برده است بیرون شود.

 آن شب بازار مزینان تا صبح آرام و قرار ندارد زنها به خانه  حیدری می روند و گهواره علی اصغر(ع) را با سوز و صلوات  آماده می کنند. گاهی یکی ازمداحان شبیه علی اصغر(ع) را که عروسکی سبزپوش است برمی دارد و وبه ذکر مصیبت می پردازد که در پی آن بانوانی که خود اغلب مادر هستند های های گریه می کنند .

 درتکیه ی بالا پیر و جوان ، زن و مرد دوباره اجتماع می کنند وحاج شیخ حبیب الله عسکری به نوحه خوانی و پس از آن شبیه علی اصغر (ع) را از زیرعبایش بیرون می آورد و مصیبت دردانه ی امام حسین(ع) را می خواند و حسابی از مردم گریه می گیرد پیش ازاو ، این نقش را مرحوم شیخ محمود شریعتی و پدربزرگوارش ملا قربانعلی شریعتی که از بزرگان روحانیت مزینان بوده و درمدرسه علمیه مزینان شاگردان فراوانی را تربیت نموده است برعهده داشتند . پس از این ذکر مصیبت ، جوانان سینه دوره می گیرند و دقایقی حسن، حسین می گویند.

  صبح روز عاشورا دیگر به هیچ قلمی و زبانی توصیف نمی شود نمی توان خلوص وعزاداری این خیل عظیم روستایی وسوختگان کویری را با هیچ دوربینی به تصویر کشید وبی شک از هرتصوری خارج است چرا که درهر روز از سال  اگر با یک مزینانی برخورد کنی او از عید وعروسی ودیگر سنتها ی این دیار سخن نمی گوید وتا بگویی مزینان، می گوید عاشورایش دیدنی است .واگر غریبه ای تنها یک بار به این مراسم آمده باشد هر سال خود را به عاشورا می رساند و افسوس می خورد که چرا دیگر بستگانش را به همراه  نیاورده است

 قبل از آنی که خورشید در آسمان نمایان شود در هر منزلی ولوله ای به پاست اهل هر خانه در جنب و جوشند که مبادا به مراسم نرسند .پدر و مادرها یی که خانه هایشان درمسیر نخل است را ه را آب و جارو می کنند تا مشکلی برای عزاداران و حمل کنندگان نخل پیش نیاید .

 وارد بازار مزینان که می شوی صدای هماهنگی را می شنوی که فریاد می زنند: حسین. وچون نزدیکتر می شوی جماعتی را می بینی که درابتدا ده بیست نفر بیشتر نیستند ولی کم کم جمعیت آنها از هزار نفرمی گذرد و همه منظم ودر چند دایره حسا حسین می گویند و سپس با همان نظم و تیب به سمت تکیه بالا می روند و سینه ی دوره را تا آمدن دسته ی زنجیر زنان علی اکبری که با علم وکتل از تکیه سادات حرکت می کنند و فریادمی زنند :روز عاشوراست امروز             کربلا غوغاست امروز .و با طبل وسنج و شور و حالی خاص وارد جمع سینه زنان می شوند ادامه می دهند و سعی می کنند اتصال گروهی آنها حفظ شود  و پس از آن شبیه خوان نقش ابوالفضل (ع) با اسب به وسط این جمعیت می آید وفرمان حرکت را صادر می نماید.جمعیت حسین حسین گویان پشت سر شبیه خوانان راه می افتند وهردسته ای برای خود ذکری دارد زنجیر زنان علی اکبری با همان ذکر روز عاشوراست امروز وهمچنین میانداری چند نفرازمداحان که یکی ازآنها مرحوم علی کربلایی اصغر عباس  بود که می خواند :

 زینب ای خواهرم الوداع الوداع      خواهر مضطرم الوداع الوداع

امروز و عاشوراست یاعید قربان است    کرببلا امروز از خون گلستان است

 به سمت بازار حرکت می کنند ، سینه زنان هیئت حسینی هم با میانداری مداحانشان ویا پیرانی که سالهاست دراین هیئت خدمت می کنند فریادمی زنند:

 حسین حسین یا حسین    شهید کربلا حسین  سر از بدن جدا حسین   امشب جناب فاطمه  با اضطراب و واهمه   آید به دشت کربلا   گوید حسین من چه شد   نوردوعین من چه شد حسین حسین یاحسین

 جمعیت همراه هم پاسخ می دهند حسین حسین یا حسین وناگهان چند نفرفریاد می زنند آقا یاحسین و

جمعیت پاسخ می دهند حسین و به سرعت حرکت می کنند این شور و حال با همراهی عده ای که توبره هایی بردوش وچوبی دردست دارند وشبیه به چوپانان هستند و خود را زائر می دانند ادامه می یابد تا به انتهای بازار می رسند و عزاداران هیئت ابوالفضلی(ع) به همراه شهروندان غنی آبادی به این جمع  می پیوندند و در میدان امام حسین(ع) که صبح زود نخل به آنجا انتقال یافته است شکوه خاصی از عزاداران به چشم می خورد تعزیه خوانان با اسب و علمداران و کتل داران که هرکدام نمادی از عزا را دردست و برسر دارند که بعضی از این کتل ها هرمی ومخروطی وبه شکل خیمه ای کوچک است که با پارچه های نذری وآینه تزئین شده است به همراه دسته ِ علی اکبری وطبل و سنج هیئات مزینان و غنی آباد چندین بار برگرد نخل می چرخند وآنگاه با ذکر مظلوم یا حسین ، حمل کنندگان نخل که هریک چادر شبی برشانه هایشان بسته اند تا سنگینی نخل شانه هایشان را مجروح نسازد آن را ازجا بلند می کنند و به سمت مزار امام زادگان بهمن آباد که فرزندان امام موسی کاظم(ع) در آنجا مدفون هستند حرکت می کنند در این میان ذکر حسین حسین بانوان که با هر ذکر جانسوزشان نیروی خاصی به این خادمان می بخشند دیدنی است آنها همپای مردان درعقبه نخل می دوند وحسین حسین می گویند هر موقع که نخل کج شود وتصوراین است که ممکن است سقوط کند فریاد حسین حسین آنها بیشتر می شود وبا همین ذکر خطر برطرف می شود فرقی نمی کند که دراین روز برف وباران ببارد و تا زانو در گل فرو روند و یا درگرمای سوزان کویر باشد و از تشنگی له له بزنند آنها در این روز زینب وار به مدد برادران و همسران و فرزندان خویش می آیند .

 نخل در مسیر پل چَپِّرخَنه به سمت مزار شهدا حرکت می کند. همه در این مراسم شریکند خوب که دقت می کنی می بینی تمامی شرکت کنندگان در تلاشند تا مراسم با شکوه برگزار شود .یک سری از جوانان شیرغران را که جد اندر جد درخانواده ی حجی ها بوده بردوش می گیرند عده ای ساربان را که مرحوم قربان حجت الله آن را اجرا می کرد و اکنون پسرانش این نقش را برعهده دارند حمل می نمایند در مسیر راه ساربان وشیر با هم درجدال هستند وشیر می خواهد ازدست بریده ی ابوالفضل (ع) دفاع کند و ساربان آن را به میانه ی جمعیت پرتاب می کند هرکس آن را بگیرد سریع به شیر می رساند.

 عده ای گهواره ی علی اصغر(ع) را بردوش دارند که نوجوانی همان تندیس پارچه ای را که شب قبل توسط زنان درخانه حیدری آماده شده بود ، بر روی دست بالا می برد ومی گوید: لای لای ای اصغر شیرین زبانم…

 وقتی جمعیت به قبرستان مزینان می رسد ،بستگان امواتی که به تازگی درگذشته اند برسرمزارشان حاضرمی شوند وچون آنها دراین مراسم نیستند وجایشان را خالی می بینند به یادشان گریه وزاری می کنند اما زود از قبردل می کنند و به دنبال نخل می دوند تا ازقافله عقب نمانند.

 نمی دانم چه نیرویی این یکپارچه آهن را به جلو می برد وشاید اگر غیراز عاشورا باشد صدها جوان نتوانند دراین مسیر آن را حمل کنند اما در این صبح عاشورا نخل درمیان یا حسین یاحسین زن و مرد در راه ابریشم با سرعت به سمت مزار بهمن آباد حرکت می کند وکافی است لحظه ای از آن عقب بمانی دیگر نمی توان جبران کرد مگرآنکه ازمیان مزارع کشاورزان میانبر بزنی وخود را به مزار برسانی.

 قبل از رسیدن مزینانی ها ، عزاداران بهمن آبادی به مزار آمده اند و پس از طواف یک دوره ای نخل مزینان برگرداگرد مزار فرزندان امام موسی کاظم (ع) هیئات مزینان و بهمن آباد درگوشه ای اجتماع می کنند و دو نفر از مداحان به نمایندگی ازدیگر مداحان منطقه که معمولا تعزیه خوان بهمن آبادی درابتدا نوحه ای می خواند و پس از آن پیرغلام اهلبیت قربانعلی عسکری مزینانی ایها القوم حسینم  و یا بحرالطویل دیگری را می خواند طبالها وسنج زنان هردو منطقه نیز متحد؛ شوروحال خاصی به مراسم می دهند. آنگاه حمید صدیقی ایفاگر نقش امام حسین (ع) دستورحرکت را صادر می کند درحقیقت این مکان  تداعی کننده یکی ازمنازلی است که قافله کربلا درآنجا استراحت نموده اند و سپس به سمت نینوا حرکت می نمایند. خوب که نگاه می کنی همه ،حتی آنها که از دیگر شهرها آمده اند و میهمان هستند دراین مراسم شریکند و نقشی برعهده دارند. یکی نخل حمل می کند یکی شیرغران وساربان وگهواره علی اصغر را برمی دارد ودیگری بلندگو برداشته ونوحه می خوانذوجمعی طبل وسنج می زنند وآنان که وسیله ای ندارند سنگهارا از مسیر راه جمع می کنند که زیر پای عزاداران که بعضی از آنها پابرهنه هستند نرود.

 تا چند سال پیش بسیاری از جوانان مزینانی وبهمن آبادی و سویزی طی مراسمی درمزار قمه برسر می زدند اما اکنون  بنا به فرموده ی مراجع مبنی بر جایز نبودن این عمل آن هم به خاطر سوء استفاده ی غربیان!  فقط کفن می پوشند وهمراه  دیگر مردم  حسین حسین می گویند وعزاداری می کنند

 با حرکت نخل، عزاداران بهمن آبادی هیئت مزینان را بدرقه می نمایند وسینه زنان می گویند:

رفتید و خوش آمدید عزیزان           اجرهمه با شاه شهیدان

ویا می گویند:

به سلامت بروید اهل عزا    زعزای پسر شیرخدا

مزینانیها نیز درجواب پاسخ می دهند:

مادعا گفتیم ورفتیم ازسرصدق وصفا     بعد ازاین جان شما جان شهید کربلا

 نخل و کاروان تعزیه خوانها و علمداران با حسین حسین گویان عزاداران به سمت مزینان حرکت می کنند وپس از آن عزادارن سویز به سمت مزارروانه می شوند و تا مطمئن نشده اند که مزارخالی شده و مزینانیها از آنجا خارج شده اند آنها وارد مزار نمی شوند .و این به علت درگیری لفظی جوانان دو منطقه درسالهای دور بوده که از آن پس روسای هیئات تصمیم گرفتند به خاط آنکه دوباره مشکلی پیش نیاید باکمی تاخیر آنها به مزاربیایند البته ارتیاط مزینانیها با سویزیها همیشه حسنه بوده و نوجوانان سویزی درمدارس مزینان تحصیل می نمایند.دوتن از بهترین دوستان من داوود واصغر سویزی  از این روستا بودند که درعملیات والفجر هشت به فیض شهادت نائل آمدند. داوود بچه یتیمی بود که پدرنداشت اما دردامان مادر ی مذهبی پرورش یافته بود  وهنوزبه سن  جوانی نرسیده بود راه سرخ شهادت را انتخاب کرد .به خاطر سن کمش او را ثبت نام نمی کردند اما به قول خودش چریک بازی درآورد وبالاخره به جبهه رسید وبا همسنگرش علی اصغر فتح الله  در آبهای اروند شربت شهادت نوشید.. هنوز هم بسیاری از دوستان من که دردوران تحصیل با هم در یک مدرسه درس می خواندیم از همین روستاهای مجاور مزینان هستندکه هرچند به دلیل گردش ایام و مشغله کاری هرکدام به سویی کشانده شده ایم اما  محرم که می رسد درعزای امام حسین (ع) دیدارها تازه می شود چون آنها هم مثل ما محرم را درزادگاهشان درک می نمایند.

 نخل این بار باید از سمت شمالی مزینان  حرکت کند تا خانه های  تمامی مزینانیها  از آن متبرک شود .کسی حق ندارد مسیر آن را تغییر دهد حتی اگر بخواهند راه را کوتاهتر نمایند چون این سنتی بوده که پدران آنها نیز برآن اعتقاد بوده اند .نقل است که در عاشورای یک سال شاید چهل پنجاه سال پیش نخل را از راهی دیگر به میدان قتلگاه بردند و در همان روز اتفاق بدی افتاد و یک نفر کشته می شود واین موضوع را مرتبط با آن می دانند و پس از آن بالایی ها هم قسم می شوند که دیگر نگذارند مسیر نخل تغییر کند.

 چه این ماجرا  راست باشد یا ساختگی به هر روی نخل باید از سمت جاده ی بهمن آباد و از  مقابل خانه شریعتی وارد مزینان شود وآنگاه با طی مسافتی از کوچه سرچشمه که روزگارانی ارگ مزینان می نامیدند وچشمه ای آب خنک وزلال از زیرزمینش می جوشید ، می گذرد وبا عبور ازمیان این کوچه،  نخل ازمبدأ تامقصد برگرداگرد مزینان چرخیده است و همه جا متبرک کرده است البته باز که دقت می کنی در این حرکت وچرخش نخل تفکری عمیق نهفته وبی ربط نیست اگر بگوییم در این یک روز تمامی واقعه کربلا یعنی از حرکت امام حسین (ع) که حج را نیمه تمام رها کرد وتا شهادتش وشام غریبانش همه دراین روز درمزینان باز سازی می شود. لحظه ی حرکت نخل ازمیدان امام حسین (ع) همان حج ناتمام است چون اکنون که  می اندیشم می بینم که هیئات چندین بار برگرد نخل می چرخند وپس از آن به سمت مزار راه می افتند.

 درمسیر ورود نخل به درخانه ها زنها با دود کردن اسپند به استقبال آن می روند و بعضی نیز باپخش نان وکیک وشیروچای از عزاداران پذیرایی می نمایند.

 سرانجام هیئات عزاداری به میدان قتلگاه می رسند جایی که من اکنون ایستاده ام ونظاره گر جوانانی هستم که پس از قرار گرفتن نخل در جایگاه سربر آن می گذارند وگریه می کنندوپس ازآن  مادران وخواهران و دیگربستگانشان به سراغشان می آیند وشانه های آنها را  غرقه بوسه می نمایند.

 میدان قتلگاه  از مزینان جدا نیست  و در حقیقت  مکانی برای یک رویداد بزرگ در هر سال است جایی که برای پیر وجوان ، زن ومرد مزینانی وروستاهای همجوار از تقدسی خاص برخوردار است سرزمینی که در عاشورای حسینی (ع) جمعیتی هزاران نفری را شاهد است .

 میدانی که تا هفت هشت سال پیش  مدور و خاکی بود و مردم بر روی خاکها می نشستند و هنر تعزیه خوانی مرحوم محمد شمشیری درنقش شمر را تماشا می کردند دربیرون از لباس مخالف خوان مهربان وخندان ودر زمین عاشورا به راستی شمر بود و با آمدن او به میدان، ما که نوجوانان فهمیده ای بودیم ومی دانستیم ؛ این یک مراسم آئینی و یک نمایش است  ازترس پشت سرپدرانمان مخفی می شدیم وبزرگترانمان اورا نفرین می کردند و پس از او عبدالله ، پسرش این نقش را برعهده گرفت و به راستی جانشینی خلف برای پدر بود وهمان شمری بود که ما  ازاودرخردسالی ونوجوانی  می ترسیدیم  ودرکنار حبیب حسینعلی که نقش عمرابن سعد را از مندلی خان به ارث برده بود وعاشق تعزیه خوانی واجرای این نقشها بود وهمین امسال در کنار تربت اربابش حسین ابن علی (ع) به دیار باقی شتافت  وبه رفیق قدیمیش عبدالله که دوسه سال پیش اونیز نقش شمر را به پسرش سپرد ه بود پیوست .و اکنون این میدان به همت فرزند حاج حسن ناطقی که حربن یزید ریاحی را درمیدان به حضارمعرفی می کرد وبه راستی تعزیه خوانی با سوادبود که یکی از دوستان هنرمند سبزواری اعتراف می کرد :”پس از سالها حضور بر روی سن تاتر آرزو دارم که مثل حاج حسن نسخه  حر را بخوانم.” و چون حاج حسن نیز میدان را به فرزندانش سپرد و به میهمانی سالار شهیدان رفت آنها نیز اهتمام والایی دربرپایی عزای امام حسین (ع) دارند واین میدان را به شکل استادیومی چند طبقه ساخته اند تا مراسم روز عاشورا هرچه با شکوهتر برگزار شود.

 درسویی دیگر درجایگاه مخالف خوانان نشانی ازحاج  اصغر مرادعلی که چون نقش خولی را به خوبی اجرا می نمود مزینانیها اورا به همین نام می شناسند نیست واکنون فرزندش دست به کمان می برد . وافسوس که سردمدار لشکریان ودر حقیقت خادم لشکریان شاه رضا نیکدل نیز امسال دیگر در عاشورا نیست همچنان که خادمینی مانند محمد یوسفی ،قربانعلی زارعی سقایانی که درمیدان کوزه ای را با چادرشبی برکمرحمایل می کردند وبه لشکریان تشنه ای  همانندعلی رضا اکبری وفرج الله اندیک آب می رساندند، ونه از کربلایی محمدسلمانی که صدای طبلش هنوز برایم خاطره ای فراموش ناشدنی است چون او و نیکوفر با شیپوری  و طبلی ساده نوای جنگ می نواختند خبری است ونه در غروب عاشورا از ساربان پیر ومهربان وخادم نخل  مرحوم  عموحسین،و البته پسر بزرگش سعی می کند راه برادر کوچک و پدر پیرش را که مدتها شتربانی می کردند و یا از روستاهای مجاور چند نفر شتر می آوردند تا تعزیه با شکوه برگزار شود ادامه داشته باشد .

 سالهاست محمد روس را که  در عاشورا ی اول گاه غلام عابس بود و گاه قاسم و در عاشورای بچه ها نقش امام را به زیبایی می خواند نمی بینم .به راستی نمی دانم چه چیز در اوبود  که مرحوم صدیقی با رها گفته بود که دوست دارد پس از او نقش امام را محمد روس  بخواند ولی تقدیر برآن قرار گرفت که پس از رفتن استاد، شاگرد نیز در جبهه عاشورایی شهید بشود تا پس از او فرزند صدیقی همانند پدر این نقش را استادانه اجرا نماید تا یادگاری باشد در خانواده هنرمند صدیقی ها. و درتعزیه خوانی مزینان این گونه است که نقش ها از پدر به پسر برسد و این افتخار درآن خانواده حفظ شود.

 درسوی موافق خوانان؛ دیگر نه از عباسعلی صدیقی امام حسین خوان خبری است و نه کربلایی عبدالله محمدی که ریشه اش کربلایی است واجداش در عراق می زیسته اند ، * تا آخرین لحظات زندگی اش از اجرای نقش ابوالفضل(ع) ثواب  می برد و به راستی تعزیه خوان شایسته ای همانند حسین ملاحسنی بود که قامتش به نقش عابس نشان سرداری می داد و رجز خوانیش شهره تعزیه خوانان بود وهمچون محمد صدیقی که با صدای رسا ودلنشین نقش وهب  را با برادرش ضیاء به اجرا می گذاشتند و چهچه و قلقله ی  او درنقش حضرت علی اکبر (ع) نیز هر گز از خاطر ما پا به سن گذشته ها فراموش نمی شود ولی خاندان صدیقی همیشه وبرای تمامی سالها اعجوبه ای تعزیه خوان دارند که این نیز از برکات والطاف بی شائبه خداوندگار است که به این خانواده ارزانی شده است. اکنون پسران آنها به شایستگی یاد وخاطره ی پدرانشان را درصحنه عاشورا زنده نگه می دارند و هرگاه صدایشان درفضا می پیچد خدا بیامرزی برای پدرانشان می خرند وقدیمی ها حتما صلواتی برای شادی روح گذشتگانشان می فرستند همچنان که پس  از مرحوم جعفری که مدتهاست نقش  زینب(س) را به حسین مراد سپرده است و پسرانش و نوه هایش راه او را با اجرای نقش علی اکبر(ع) و فهرست گردانی ادامه می دهند .

  میدان قتلگاه که قدمتی ده ها ساله را به یادگار دارد و چهاردهه اش را من شاهد بوده ام نشان تعصب  و اعتقاد اسلاف من و مردمان عصرحاضر دیار من است که  با هر شرایطی حتی اگر سنگ از آسمان ببارد باید تعزیه حسین (ع) را دراین میدان برپا دارند و بارها شاهد چنین اتفاقی بوده ام چه در سی سال پیش که برف سنگینی باریده بود ومردم نخل را برداشتند و چه در چند سال پیش که بسیاری از زنان و مردان کفشهای خود را در میان گل و لای رها کردند و به دنبال نخل دویدند تا تعزیه با شکوهتر از سالهای قبل و ماندنی تر برگزار شود.

 و اما محرم و تعزیه خوانی  تنها در این میدان خلاصه نمی شود و اینجا گوشه ای از باور عاشورایی ماست .

تعزیه با وارد شدن قافله امام حسین (ع) شروع می شود وبا دستور امام ، مردم عزادارمیدان را خالی می کنند و پس از آن معین البکا ءکه درحال حاضر محمد شریفی  است ودرحقیقت کارگردان هنری  این نمایش آئینی است ، میکروفون را به دست می گیرد و چند دقیقه ای صحبت می کند وتذکر لازم را به تعزیه خوان ومیهمان ومیزبان و دست اندرکاران می دهد سپس با ورود حر و لشکریانش تعزیه آغاز می شود .

 تاغروب عاشورا  تعزیه خوانها تعزیه حضرت ابوالفضل (ع)، علی اکبر ، قاسم ، شوذب وعابس ، وهب، درویش ، قیس ، عبدالله بن حسن و علی اصغر(ع) واگر وقت باشد همانند تابستان که روزهایش بلندتراست نقش فاطمه صغری (س) را اجرا می نمایند.

 در زمان شهادت حضرت علی اکبر(ع) تمثال بیش از پنجاه شهید مزینانی توسط بستگانشان وبا همکاری پایگاه بسیج شهدای مزینان  وارد میدان می شود تا ازشهدای کربلای ایران هم یادی شود .

 درغروب عاشورا واقعه ی شهادت حضرت علی اصغر(ع) یکی از صحنه های ماندگار این تعزیه است .حتی ایفا گر نقش ابن سعد که مرحوم حبیب حسین علی آن را اجرا می کرد وامسال  جایش خالی است؛گریه می کند ودستور تیربر حلقوم این شیرخواره می دهد.

 پس ازنمایش موفق سریال مختارنامه، نوای لالایی تیتراژ پایانی آن درهنگام شهادت علی اصغر (ع) پخش می شود واین نیز به خاطر آشنایی وتخصص اجرا کنندگان  این مراسم بزرگ است؛ همه ی میدان می گریند شبیه خوان وفهرست گردان وزن و ومرد وخرد وبزرگ همه گریه می کنند وپس از آن لحظه شهادت امام می رسد.

 لحظه پایانی مجلس همه بی تابند .مأموران انتظامات هر کار می کنند نمی توانند جلوی ورود مردم به میدان را بگیرند گاهی این مراسم ناتمام می ماند چون کفنی که بر تن امام است توسط بعضی از جوانها پاره می شود وهرتکه اش به تبرک به دست کسی می افتد ویا آنکه خیمه ها را آتش می زنند وپارچه نیم سوخته ی آن نیز به همان ترتیب به دست مردم می افتد.

 

تعزیه تمام شده وغنی آبادیها با بدرقه مردم مزینان وبا خواندن همان اشعار رفتید وخوش آمدید عزیزان…. راهی روستای خود می شوند.

 هنوز خستگی یک روز عزاداری ازتن مردم بیرون نرفته شام غریبان برگزار می شود و تو گویی این مردم اصلا در عاشورا آرام وقرار ندارند وخستگی را شرمنده ی این همه احساس نموده اند.

 پس از مراسم نوحه خوانی که درهیئات برگزار می شود مراسم شام غریبان از هیئت علی اکبری (ع) آغاز می شود و زن و مرد درحالی که شمعی دردست دارند در تاریکی بازار حرکت می کنند

 سوگواران حسینی به دودسته واکنون زنها نیز پشت سرمردان حرکت می کنند وآنها هم دسته ای دیگرتشکیل می دهند واشعار مناسب شام غریبان را می خوانند دسته ی اول به مکانی تاریک پناه می برند ومی خوانند:

 

خیمه ها می سوزد و شمع شب تار عزاست      کربلا ماتم سراست کربلا ماتم سراست

دسته ی دوم نیز با پناه گرفتن درخرابه ویا گوشه ای تاریک برزمین می نشینند وجواب می دهند:

مجمع پیغمبران درکربلای پر بلاست             کربلا ماتم سراست کربلا ماتم سراست

سپس آهنگ آن تغییر می کند وبا هر بیتی نام حسین (ع) به صورت همخوانی برده می شود

دسته ی اول :

یتیمی دردبی درمان یتیمی              یتیمی خاری دوران یتیمی  وای حسین جان

دسته ی دوم:

الهی طفل و بی بابا نباشد             اگر باشد دراین دنیا  نباشد وای حسین جان

دسته ی اول :

اگردست پدرمی بود به دستم            چرا من درخرابه می نشستم وای حسین جان

دسته ی دوم :

اگر می بود و عباس  عمویم              نمی زد شمر دون سیلی به رویم وای حسین جان

دسته ی اول :

عجب مهمان نوازی کرده خولی           تنورت داده جا منزل مبارک  وای حسین جان

عکس : محسن مزینانی

  • علی مزینانی
۱۸
مهر
۹۳

ازحدیره تاباغستان

ره آورد سفر به مزینان

مزینان از نگاهی دیگر(16 )

بخش بیست ونهم

و اما در سمت راست و درست روبروی مغازه اصغر صداقت که پیش از او مرحوم کبل علی که در نزد فرزندانش و نوه ها و نبیره ها او را باباعلی می گویند صاحب آن دکان بود و او نیز مدتی در همین مکان هم، قصابی کرد و هم نفت فروخت و چه تجانس جالبی! اما تختی که قبلا از آن گفته بودم در جلوی مغازه اش محل جلوس شریعتی ها و مرحوم حاج محمود فصیحی _ معلمی که مزینانی های قدیم از او یاد می کنند که در کارش جدی بود _ و مصاحبت و شعرسرایی بابا قاسمِ بی سواد و مدرسه ندیده اما خوش ذوقی بود که اشعارش را اگر کسی از اقوامش جمع آوری می کرد الآن دیوان ارزشمندی می شد که شاید در این منطقه کم نظیر بود؛ و اما در مقابل منزل همین بابا قاسم دو مغازه جدید باز شده است یکی قصابی  و دیگری لباس فروشی که پیش از آن بازهم جایی بود برای تأمین بنزین توسط سید زاده ای که چون کارش رونق نداشت از آن صرف نظر کرد والبته در جنب منزل مرحوم حاج شیخ محمود شریعتی دو مغازه  قرار دارد که یکی از آنها فرزند خلفش هادی اکنون در آن مخارج زندگیش را تأمین کند کسی که اگر پدرش اهل پارتی و پارتی بازی بود تنها به اشارتی بهترین شغل اداری را در یکی از ادارات به دست می آورد ولی او تنها برای فرزندان دیگران دل سوزاند و نه آنکه فرزندش را رها کند نه ! و با همین دوراندیشی برایش این دکان را آماده کرد چون هادی خود شوق ادامه تحصیل نداشت و پدر هم نخواست حق کسی را در اداره ای اشغال کند و در کنار خودش برایش شغلی دست و پا کرد تا از این راه بازهم به هموطنانش خدمت کند و او  هم نانی به کف آرد و از طرفی با دیدنش یاد مهدی به غربت رفته را برایش زنده نگه دارد پسر ارشدی که در پی تحصیل به توصیه دکتر علی شریعتی راهی آمریکاگردید و برای همیشه در آنجا ماندگار شد و امیدواریم روزی برگردد و برای مردم سرزمینش خدمت نماید و من در آن ایام خود شاهد بودم که شیخ مرحوم روزها درتلفنخانه مزینان به انتظار می ایستاد تا مرحوم جلالی بتواند ارتباطش را با ینگه ی دنیا برقرار کند و او صدای فرزندش را بشنود و دیگر نمی دانم آیا مهدی آن روزها آخر توانست آرزوی پدر را برآورده نماید  ...

پس از شرکت تعاونی محل اصلی بازار و اجتماع مغازه ها و دکان هاست که بیشتر مزینانی ها در این مکان حاضر می شوند و تا محل مسجد جامع صف در صف و جلوی هر مغازه ای نشسته اند  و صحبت دیروز و امروز و فردا را می کنند.

حدود هفت هشت باب مغازه در همین راستا قرار دارد که هریک برای خود تاریخی را رقم می زنند؛ دو سه مغازه خوار و بار فروشی و دو محل فروش محصولات سمعی بصری و یک مغازه لوله و شیر آلات و جگرکی و ساندویچی و لوازم آرایشی و بهداشتی و به تازگی قهوه خانه سنتی که بیشتر مشتریانش و زمان کسب و کار واقعی آن زمانی است که جوانان مزینانی برای تعطیلی چند روزه مانند دهه ی اول محرم و عید نوروز به وطن برمی گردند و البته گردانندگان این قهوه خانه به همین راضی و خوشنودند.

تمامی خیابانها و کوچه های اصلی مزینان به همین بازار منتهی می شوند و به ندرت پیش می آید که فردی در شبانه روز حداقل یک بار گذرش به اینجا نیفتد چه برای خرید چه برای رفتن به خانه های اقوام و یا هیئات و مساجد که همه برکرانه ی آن ساخته شده اند.

در سمت چپ بازار هیئت متحده حسینی قرار دارد که در سال  1321ش مطابق1363ق ساخته شده است و مدت هفت هشت سال است که هیئت امنای آن پس از بازسازی هیئت جوانان علی اکبری به فکر توسعه و افزایش بنای آن افتادند و با همت وصف ناپذیر آنها و کمک خیرین و نیکوکاران و دوستداران اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام این هیئت در حال حاضر بزرگترین هیئت منطقه ی داورزن و سبزوار محسوب می شود.

وقتی از این هیئت و یا خاطرات دیگرم می گویم نمی توانم یاد اسلاف و گذشتگان را فراموش کنم و از آنان سخنی نگویم حداقل از زمانه ای که خود در خاطر دارم و سالها با آنها زندگی کرده ام. سالهایی که این هیئت هر بعدازظهرش در اوج گرمای چهل ، پنجاه درجه ای کویر گاهی به زور یک موتور برق کوچک و چند پنکه ی سقفی سعی می کردند خنکا را به روضه نشینها هدیه کنند. جایی که شریعتی بزرگ بر روی منبر چوبی آن می نشست و هرگاه پا در رکاب می کرد ابتدا برآن بوسه ای می زد و بعد جلوس می نمود و از اخلاق می گفت و بعد از او جانشین خلف او مرحوم شیخ محمود شریعتی که وقتی نفسش گرم می شد با آن صدای خاصش داستان های تاریخی را همراه با خطبه های نهج البلاغه و متون عربی مسلسل وار برای مردم می گفت بدون آنکه مکثی داشته باشد و یا تپقی بزند و بعد از منبر او مرحوم حاج محمدعلی صانعی که عمری خادمی این هیئت را برعهده داشت و در آن گرما در آبدارخانه  به همراه والد من چای آماده می کرد و پس از پخش قندان های برنجی که شبیه سینی کوچک بود تا قندان ! ابتدا قوری چای واعظ را می آورد و مقابلش قرار می داد و بعد با کمک دیگران تمامی حاضرین را با استکان کوچک گلدار و نعلبکی های رنگ و رو رفته و گاه لب پریده پذیرایی می نمود و چه عطر خوبی داشت آن چای و چه گرمای با صفایی داشت آن محفل و من هرگز لذت چشیدن آن چای و شنیدن آن قصه ها و تناول کردن آبگوشت های مناسبتی که هرکاسه ی آب آن دونفری بود و گاه مجبور بودیم با کسی هم کاسه شویم که ده بیست سال یا بیشتر با ما فاصله ی سنی داشت اما همیشه وقتی از کنار آن سفره ی پارچه ای که سلمانی های مزینان مرحوم عموکربلایی محمد و بعدها پسرش علی اکبر و یا اوستا عباس عبدالله که در عروسی و عزا فعال بودند و از میهمان خبر کردن تا پذیرایی نمودن و خوش آمد گویی و ابلاغ شروع مراسم را برعهده داشتند و هنوز هم با آنکه سالخورده شده اند وظیفه اشان را به خوبی انجام می دهند؛ سیر بودیم و مزه اش را فراموش نمی کنم و اما گاهی چون صاحب مجلس سفارش می کرد که مواظب باشند بچه های کوچک وارد مجلس نشوند مجبور بودیم به این سئوال تکراری سلمانی پاسخ بدهیم که عوض چه کسی آمده ای ؟!

ایام محرم و به خصوص در ده شب اولیه این هیئت به همراه هیئات علی اکبری و ابوالفضلی (ع) پذیرای خیل عظیمی از عزاداران حسینی است که در آن عضو هستند البته این عضو گیری به آن معنا نیست که اگر میهمانی از جایی برآن ها وارد شود اطعامش نمی کنند بلکه هرکدام از مزینانی ها که از وجود میهمانی مطلع شوند سعی می کنند او را به هیئتی که خودشان در آن حضور دارند ببرند و از او پذیرایی بکنند.

 اما عضو گیری هیئات تنها برای سرشماری تعداد اعضا و همچنین جمع آوری نذوراتی است که به عنوان عضو به صندوقدار مراجعه می کنند و مبالغی را برای خود و فرزندانشان می پردازند گاهی این اعضاء ممکن است در تمامی هیئات عضو باشند و نیتشان بهره مندی از فیوضات معنوی آن هیئت است و البته این ثبت شدن نام هرمزینانی در هیئتی ممکن است موروثی باشد یعنی من که عضو هیئت حسینی هستم یکی از فرزندانم حتماً عضو آن می شوند  اما هیچ اجباری برای آن نیست چرا که خودم شاهد هستم که بسیاری از دوستانم؛ پدرانشان با من در هیئت متحده حسینی اسم نوشته اند و سالهاست عضو این هیئت هستند اما این رفقا در هیئت علی اکبری رفته اند و نامشان در طومار عزاداران علی اکبر امام حسین (ع) نوشته شده است و هستند که بعضی از آنها تنها برای زنجیر زدن به آن هیئت می روند ولی منبر و نوحه و شام شب به هیئت حسینی مراجعه می کنند و در حقیقت عضو اصلی این هیئت هستند.

  اکنون که وسعت و مساحت هیئت حسینی به طبع دو هیئت ابوالفضلی و علی اکبری  افزایش یافته نوع پذیرایی هم تغییر کرده است! حالا دیگر به جای آن ده شب که با آبگوشت از میهمانان پذیرایی می کردند، فقط شب آخر آن هم بنا به درخواست عزاداران از این غذا متنعم می شوند و البته حالا دیگر هرنفر یک کاسه و یک بشقاب و یک پیاله و یک لیوان جداگانه دارد و در آن چند شب هم یک بشقاب برنج و یک پیاله خورش و گاه دوغی محلی که از کسانی که نذر دارند توسط نوجوانان و خردسالانی که دوست دارند آنها هم در پذیرایی کردن شریک باشند و هریک پارچی بر می دارند و به همراه چند لیوان در مجلس می چرخند و هرکی گفت : یا عباسعلی ! یعنی نوشیدنی می خواهد و آنها به سراغش می روند و جامش را پر می کنندو...

 و ادامه دارد...
  • علی مزینانی
۱۱
مرداد
۹۳

تعجب نکنید مطلب زیر یک متن عربی نیست بلکه لهجه ی شیرین ما مزینانی هاست لهجه ای که بی شک بر آمده از زبان شیرین فارسی دری است و این اغراق نیست چرا که بعضی از واژه ها و کلمات فراموش شده ی این زبان در گویش ما یافت می شود و چه خوب است که فرهنگستان علوم و زبان فارسی اندک توجهی به این سرزمین کهن و تاریخی داشته باشد و عوض معادل سازی واژه های بیگانه که در عوض چی، چه بگوییم ! بیایند و اصل زبان پارسی را از این سرزمین بیرون بکشند و به فارسی زیانان ارائه نمایند.

البته باز بعضی از مخاطبان گرانمایه که گاهی تنها به دنبال این هستند که ما چه می گوییم و تا تعریفی از زادگاهمان می کنیم بلافاصله حمله ور می شوند و معتقدند ما از خود راضی هستیم و همیشه غرور داریم ! نیایند و بازهم این ادعا را تکرار کنند!  نه مقصودمان تنها مزینان نیست بلکه تمام این سرزمین پهناور است که خراسان نام دارد.

شعر یاد او وِختا سروده ای است که من در دهه ی شصت ساختم و با گروه نمایشی که هنوز بسیاری از همشهریانمان به یاد دارند و از آن به نیکی یاد می کنند در هیئت حسینی و مدارس ابتدایی و راهنمایی مزینان اجرا کردیم و آن زمان برمذاق همگان خوش آمد و این بار تنها برای یاد آوری بخشی از آن تقدیم می شود.


یاد او وختا

اِی رفیق جان یادِ او وِختا بِچَه بی ییم بخیر        غم نَدُشتیم ما دِکُو جییم و چِش دُشتیم بخیر

یا او وِختا که با چند تَه بِچَه تایِر بِدست              صُب تا شَو وَر مینِِ کو یچِِه ها مِگِلُندیم بخیر

یاد او وختا تیشلِر بَزی ما گُل مِکِرد                  تا مُخُست که قُُق رِوَ لُو خَنِِه گِی کِردیم بخیر

یادِ او وِختا دِمین ماهِ مبارک رَمِضو                   شِوا وَر مین بازارُ صَحرا مِگِردییم بخیر

یادِ او وختا که تَپُّو لبیک و هَرَنگ هَرَنگ             ساک ساکُ قَیِم بَزِی در نصفِ شَو دُشتیم بخیر

یاد او وِختا که باچندتَ رفیق وَر پی اَجار            کلِّ صحرا رِ دِ زیر پاها ما مُگذِشتیم بخیر

یاد او وختا مِرَفتیم وَر دلِ دشتِ کویر            دنبالِ قُرسَک بی ییم هِی زِمینار کِندیم بخیر

یاد او وختا که بعد از غُطَّه از او میزینو          اِی بِدَن رِ هِی دِمین خاکا مِغِلتُندیم بخیر

یاد او وختا که دیوارای شاه عباسی ر         با ذغال بس یادگری ها که بنوشتیم بخیر

یاد او وختا که ما از سر نَو غِزِل خانم           هی مُخُسبی یَک نِفِر از روش مِپِرّی ییم بخیر

یادِ او وِختا بِری هِیزِم به پُشتِ گِردِنَه           تا مِزَییم یَک بِغِل رِِسمُو مِبِندِ ی ییم بخیرِ  ...


* ای رفیق جان یادآن وقت ها(زمان ها) که بچه بودیم بخیر / غم نداشتیم ما کجاییم و چی داشتیم بخیر

*یاد آن وقت ها که با چندتا بجّه تایر(لاستیک ) به دست / صبح تا شب در کوچه می چرخاندیم بخیر

*یاد آن وقتها که تیله بازی ما گل می کرد/ تا می خواست که تیر شود به لب گودال برخوردودر آن می افتادبخیر

*یاد آن وقتها که در میان ما مبارک رمضان / شبها در میان بازار و صحراها می گشتیم بخیر

*یاد آن وقتها که بازی لبیک وهرنگ هرنگ/ ساک ساک و قایم باشک بازی تا نصف شب داشتیم بخیر

*یاد آن وقتها که با چندتارفیق در پی جمع کردن اجار(علف آش محلی)/کل صحرا هارا زیرپا می گذاشتیم بخیر

*یاد آن وقتها که می رفتیم به دل دشت کویر / دنبال قارچ بودیم و هی زمینها را می کندیم بخیر

*یاد آن وقتها که بعد از شنا در آب مزینان/ این بدن را هی در میان خاکها می غلطاندیم بخیر

*یاد آن وقتها که دیوارهای رباط شاه عباسی را / با ذغال بسیار یادگاری ها که نوشتیم بخیر

*یاد آن وقتها که ما از سرِ نو غزال خانم(بازی محلی) هی یکی خم می شد و ما از روی آن می پریدیم بخیر

*یاد آن وقتها که برای جمع کردن هیزم در پشت گردنه / تا یک بغل می زدیم باریسمان می بستیم بخیر
  • علی مزینانی
۰۹
مرداد
۹۳

ازحدیره تا باغستان
ره آورد سفربه مزینان

مزینان از نگاهی دیگر(16 )


بخش بیست و هشتم


و اما تقدیر این است که اکنون بازار اصلی مزینان از همین خانه شریعتی ها آغاز شود و مردم هر روز صبح که برمی خیزند و راهی بازار می شوند این سرا را ببینند؛ جایی که هرچند دیگر بعد از شیخ محمود کسی از فرزندانش ردای روحانیت را نپوشید اما مردم با آغاز مراسم عزاداری داخل بازار ماه محرم و یا صبح روز مراسم نماز عیدفطر با اجتماع هیئتی در مقابل این خانه برای ساکنین و اسلافشان احترام خاصی قائل می شوند و گویی از علمایش برای برپایی مناسک خود رخصت می گیرند.
هرچند به آسانی نمی توان از این خانه و اهلش دل کند اما فرصت اندک است و باید من ؛مزینان زاده ای که بیش از دو دهه است که زادگاهم را ترک کرده ام و هربار که فرصتی پیش می آید نمی توانم به راحتی و کامل آن را ببینم این بار همه جایش را و تمام خاطرات کودکی و نوجوانیم را به خوبی و کامل ببینم برای همین و با آخرین نگاه به خانه ی شریعتی ها که دیگر هیچ اثری از آن جوی آب و درخت بید مقابل آن نیست و به جایش جوی سیمانی برآن قرار گرفته تا یادگاری باشد از آن درختان سربه فلک کشید ه ای که آب را در بازار تا صحرا همراهی می کنند و البته زیاد هم بد نشده و نظم دیگری هم گرفته اند خود را به بازار می سپارم و برایم زیاد زیبا نیست که ساختمان سفیدی که در شمال غربی این سرا قرار گرفته و هرچند چهره ای نو دارد و خودنمایی می کند اما نتوانسته لحظه ای از عظمت سرای شریعتی ها کم کند، ببینم . هرچند این بانک قدیم ترین بانک منطقه است و خدمات بسیاری را به مردم نموده است و شاید اگر در جای قدیمی اش بود برایم بیشتر جذابیت داشت و از آن بیشتر می گفتم ولی به همین بسنده می کنم که علاوه بر بر این بانک که به نام صادرات می شناسیم دو بانک دیگر هم در مزینان به نام تجارت و پست بانک مشغول به کار هستند که این نیز از وضع خوب اقتصادی و همت مزینانی ها خبر می دهد چرا که روزگاری بعضی تلاش کردند تا بانک تجارت را همچنان که صندوق قرض الحسنه ثامن الائمه (ع) را که هنوز هم اسنادش به نام مزینانی هاست به داورزن بردند این بانک را هم به بهانه کمی مشتری از مزینان بگیرند ولی همه ی مزینان زاده هایی که در شهرهای دیگر به خصوص تهران از وضعیت مالی خوبی برخوردار بودند حسابهای بانکی خود را به زادگاهشان انتقال دادند تا این نقشه را خنثی نمایند و همین گونه هم شد و بانک تجارت برای همیشه در مزینان ماند.
 من با آن جوی آب که برای مادران ما نیز پر از خاطره است همراه می شوم  چرا که خیلی از آنها بعد از غذا، ظرف و ظروف و رخت و لباسِ فرزندانشان را در این آب می شستند و گاهی تا ساعتها طول می کشید چرا که خاطراتشان را نیز در همین جا برای همدیگر تعریف می کردند و غروب نیز نوبت پدران می شد که بر دیوارهای گلی آن و یا بردرختان بید تکیه کنند و چپقشان را چاق کنند و یا دوک نخشان را باهم بریسند و قصه  و داستانهای پهلوانی همدیگر را بشنوند و گاهی نیز در همین گفتگو ها *سم آبی و  یا مال و حالی به فروش می رسید و آنگاه با اذان مغرب راهی مسجد می شدند و نماز می خواندند و آنگاه در حالی که هر یک بسته ای در دست داشت و برای اهل و عیالش خرید کرده بود راهی خانه هایشان می شدند و چون شامشان را می خوردند شب نشینی های گرو هی اشان شروع می شد و تا پاسی از شب چندین خانوار در منزل یکی از همسایگان جمع می شدند و می گفتند و می خندیدند و می خواندند و شاد بودند.
ولی اکنون در این بازار  از آن شور و شوقی که من سراغ داشتم خبری نیست هرچند گاهی ماشینی سکوت غم انگیز آن را می شکند اما از آن شلوغی و هیاهوی دوران ما دیگر هیچ اثری نیست پیرمردانش هم گویی دیگر حوصله ندارند تا پای درد دل همدیگر بنشینند برای همین ترجیح می دهند در خانه بمانند و در و دیوار تنهایی خود را نظاره نمایند و منتظر بمانند تا آشنایی بیاید و خبری از فرزندان به سفر رفته اشان برای آنها بیاورند و البته دیگر از آن خبر خوشی ها هم خبری نیست .
یادش بخیر هر موقع کسی از تهران می آمد، ما بچه ها در ماراتن عجیبی از همدیگر سبقت می گرفتیم تا خبر آمدنش را به والدین چشم انتظارشان بدهیم و در عوض خوش خبری از آنها بگیریم و بعد از آن هم نوبت به زنها می رسید تا از مسافر جدید خبری از فرزندانشان که به غربت رفته اند بگیرند ؛ آیا نامه ای از شوهر من داری ؟ حسنک من را دیده ای ؟ کار و بارا چطوره آیا ممد من توانسته چیزی کار کنه ؟ ! و ده ها سئوال دیگر که انگار این از سفر برگشته باید تمامی مزینانی های مقیم تهران را بشناسد و از همگی خبر آورده باشد و به تمامی سئوالات پاسخ بگوید.
بازار مزینان ، خیابان عریض و طویلی است که مزینان را به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم می کند و تمامی مراکز خرید و فروش و اماکن مهم مانند هیئات و مساجد و حوزه علمیه و کتابخانه و حمام و بانک در دو طرف این خیابان که توسط جوی آب و صفی از درختان از همدیگر جدا می شوند قرار دارد.
در چند سال پیش که هنوز این بازار آسفالت نشده بود هر بعد از ظهرش کاسبان و گاه دیگر مردم نیز به آنها کمک می کردند و هردو طرف خیابان را آب پاشی می کردند تا از گرد و غباری که ممکن است با وزش بادی برخیزد در امان بمانند . بعد از خانه شریعتی ها اولین مرکز مهمی که قرار دارد شرکت تعاونی روستایی است که پیش از انقلاب دایر شده و تمامی اهالی در آن سهام گذار هستند اما اکنون چند سالی است که دیگر از آن خدمات خبری نیست خدماتی مانند؛ توزیع قند و شکر کوپنی و برنج ارزان و بعد هم گالن های نفتی که تا پیش از آمدن گاز به همت مهندس نوذری وزیر سابق نفت که به خاطر علاقه اش به فرزند شایسته کویر دکتر علی شریعتی به مزینان آمد و حضورش موجب برکتی شد که دیگر روستاها نیز از آن متنعم شدند و گاز وارد خانه های سوختگان کویر شد اما پیش از این صفی از شهروندان در هر غروب تشکیل می شد تا گالن های خود را پر کنند و با فرغون به منازل خود ببرند. گاه این صف به ویژه در روزهای نخستین انقلاب که شایعات بسیاری را برسر زبانها انداخته بود تا سرای شریعتی ها ادامه داشت و ساعتها طول می کشید تا نوبت به یکی از ما منتظران بشود هرچند از تعاون و همکاری مردم هم نمی توان به آسانی گذشت چرا که گاهی همین مردم به کمک شهرآبادی توزیع کننده نفت می شتافتند و در پرکردن گالن های مردم به او کمک می کردند و بعد هم نوبت نوجوانان می رسید که با تأسی به پدران جوانمرد خود به پیرزنان و پیرمردان کمک نمایند تا آنها هم از سوخت شبشان محروم نمانند و نفتشان را تا خانه ی آنها می بردند و به دعای این کهنسالان که می گفتند : الهی پیرشی و خیر از جوونیت ببینی؛ دل خوش کنند.
البته قبل از این شرکت تعاونی دو مغازه در سمت چپ خیابان قرار دارد که یک باب از آنها مربوط به یکی از زحمت کشان مزینانی است که با تعمیر دوچرخه و گاه فروش بنزین آزاد امرار معاش می کند و دیگر موتور سازی مرحوم استاد محمد است که تا زمانی که خودش زنده بود این مکان هم محل پر رونق کسب و کار خود و فرزندانش بود و مرحوم دکتر شریعتی هرگاه به مزینان می آمد با او هم کلام می شد که دریکی از این گفت و گوهایش دکتر آرزو کرده بود ای کاش همانند او بی خیال سیاست می شد و این خاطره ی شیشه بر مزینان و البته انسان خیری است که در این چند سال هیئت شاهزاده علی اصغر(ع) و زینبیه که او با پسرانش بنا کرده  محل رفت و آمد نوجوانان و جوانان بسیاری شده است که به عشق اهلبیت اشک می ریزند و خبرنگار زیرکی  این خاطرات را از قول او در مجله بهارستان منتشر نموده و خود حاج حسین نمی دانست که او خبرنگار است و تمام خاطرات با دکتر بودن را به لحاظ خویشاوندی که با او دارد  بیان می کند و اما استاد محمد که حاج حسین تاج در باره ملاقات دکتر با او چنین می گوید:« یک استاد محمدی بود، یک بار آمد نشست، گفت: علی آقا تو الآن 300 تومن می گیری خانمت هم در آمد دارد، چه کار داری سر به سر این مردکه(منظورش شاه بود) گذاشته ای؟ دکتر گفت: چقدر از خدا ممنون بودم اگر کله تو بر سر من بود، راحت بودم. بعد که رفت، گفت: خوب! من به این آدم چه بگویم؟»
مرحوم شیخ محمود و دیگر شریعتی ها نیز هر موقع وقت ایجاب می کرد با او هم کلام می شدند و چون آنها همه مردند او نیز طاقت دوری نداشت و به آنها پیوست ! و بعد از رفتنش پسرانش هم هر کدام هوس مهاجرت کردند و آنهایی که ماندند نتوانستند آن رونق بازار را حفظ کنند!

و ادامه دارد...

*سم آب : سهم آب
  • علی مزینانی
۲۰
تیر
۹۳

ازحدیره تا باغستان
ره آورد سفربه مزینان

مزینان از نگاهی دیگر(16 )


بخش بیست و هفتم


برایم اکنون هم خاطرات آن پیر روشن ضمیر که از موقعی که او را به یاد می آورم شاهد محاسن سفید ولبخند همیشگی اش بودم و انگار او و پدر بزرگوارش که مردم از او به عنوان شریعتی بزرگ یاد می کنندو همیشه همین محاسن سفید را داشتند و انگار همین گونه زاده شده و همین گونه وفات یافتند اما مردم را فراموش نمی کردند به همین خاطرمردم مزینان هر داستانی از حاضر جوابی و طنز و درستی را که می خواهند بگویند از او و پدر بزرگوارش نقل می کنند  بسیاری از حکایتهایی را که من در کتب دیگر دیده ام مزینانی های قدیم به شریعتی بزرگ نسبت می دادند و من هرگز خاطرات شیرینی که وقتی از منبر پایین می آمد و دوقران(ریال) هدیه ای را که می گرفت و دربین راه آن را نیمی به من و یا دیگری که کتابش را برمی داشت و او را تا خانه همراهی می کرد و نیمی دیگر را به نیازمندان هبه می نمود فراموش نمی کنم.
و اما شیخ محمود که بعد از پدر میراث مزینان نشینی و مردمی بودن را از او و اجداد بزرگوارش به ارث برده بود می توانست  بهترین مقام دولتی را تصاحب کند و اتفاقاً پیشنهاد زیادی هم به او شده بود ولی آن گونه که از مردم زادگاهم شنیده ام و گاهی خود شاهد و ناظر آن بودم  هیچ وعده ای و سمتی را در دستگاه حکومتی چه قبل از انقلاب و چه بعداز پیروزی انقلاب به خاطرمردم مزینان نپذیرفت .
یکی از رفقای قدیمی که هنوز رفاقتش همانند گذشته مردانه ادامه دارد نقل می کند که؛ روزی شیخ محمود با پدرم بر روی تختی که در مقابل دکان کبل علی ساخته بودند همانند هر غروب منتهی به اذان نشسته بود که مرحوم جلالی نامه ای آورد و تحویل او داد . شیخ پس از تورق آن مکتوب بلافاصله به پسرش هادی گفت : که قلم و دوات را بیاور. دیگران از او خواستند که اگر امکان دارد نامه را برایشان بخواند و شیخ آن را به مرحوم جلالی سپرد تا باصدای بلند بخواند و شاهدین با گوش خود شنیدند که پست مهمی به او پیشنهاد کرده بودند و شیخ  در جواب نوشت : بسم الله االرحمن الرحیم اینجانب وصیت پدری دارم که از مزینان خارج نشوم و برای این مردم خدمت نمایم.
رفیقم می گفت هرچی پدرما و دیگر حاضرین التماس کردیم که کمی تأمل بفرمایید و دست نگهدارید؛ گفت : از این درخواستها زیاد شده و می شود و من یک تار موی شما را به این اداره نشینی ها نمی دهم.
سرای شریعتی ها تنها محل سکونت آنها نبود در این خانه ها طلبه های جوان و اساتید برجسته رفت و آمد می کردند و گاه در حقیقت محل کار آنها هم بود و حتی بسیاری از عروس و دامادها درمحضر شیخ محمود بله را گفتند و زندگیشان را آغاز کردند. اینجا تنها محضر عقد و عروسی نبود بلکه گاه محکمه ای بود که مردم دعوی خود را نزد شریعتی ها می بردند تا آنها برایشان حکم نمایند و البته هر حکمی که صادر می کردند با جان و دل می پذیرفتند و گاه نیز این خانه محل نوشتن قولنامه و مبایعه نامه و بنچاق و سند منزل و دکانی بود که چون می خواستند معامله ای شود آنها را معتمد قرار می دادند و سندش را باز همین شریعتی ها می نوشتند و در حال حاضر بیشتر اسناد قدیمی به خط خوش و مهر و امضاء این خاندان شناخته می شود. از همه ی این داستانها گذشته سرای شریعتی ها در پیش از انقلاب و بعد از آن نیز گاه شهرداری و فرمانداری و پاسگاه ژاندارمری و دیگر ادارات بود چرا که بسیاری از بزرگان که به مزینان می آمدند بهترین محل استقبال از آنها همین خانه بود و چه بسا که خان و اربابهای قدیم نیز جرأت نمی یافتند در محضر آنها حرفی بر زبان جاری کنند. از همه ی اینها گذشته هرجوان مزینانی که می خواست در نهادی و یا اداره ای استخدام شود تأیید نامه اش از همین خانه صادر می شد و محققین برای ارزیابی و شناخت او به شریعتی ها رجوع می کردند و با بزرگ منشی که از این خاندان سراغ دارم شک دارم هرگز کسی را رد کرده باشند و نگذارند مزینان زاده ای به پست و مقامی برسد!
دکتر علی شریعتی و پدر بزرگوارش سقراط خراسان استاد محمدتقی شریعتی مزینانی نیز هربار که به مزینان مشرف می شدند محل دید و بازدیدشان با اهالی همین خانه بود و اکنون نیز همین گونه است و بازماندگان شریعتی به خصوص دختران و یگانه فرزند ذکورش احسان اگر هوس دیدن زادگاه پدر را بنمایند باز محل استقرارشان همین خانه شیخ محمود است  و عفت خانم هرچند دیگر نایی برایش نمانده اما چون خون شریعتی در رگهای او جریان دارد با رویی باز میزبان آنهاست همچنان که در همین جا با پدرشان هم کلام می شد و او می گفت : که دوست دارد برقالیچه ی حضرت سلیمان بنشیند و پرواز کند تا شاید بیشتر زیبایی کویر و قدرت الهی را ببیند.
راه بهمن آباد از مقابل خانه شریعتی می گذرد و احتمالاً اینجا دومین دروازه ورودی مزینان باشد چرا که بخشی دیگر از دیوارهای عریض و طویل ارگ ریگی در اینجا قرار دارد و مسیر رسیدن به روستاهای شرقی مزینان از جمله بهمن آباد و مزار امام زادگانش و سویز و کاهک و بعد هم اتصال به راه اصلی تهران مشهد که به خاطر آسفالتی که چند سال پیش شده است همشهریان ما مسیر خود به تهران و یا برعکس را از این راه قرار داده اند و معتقدند که هم در وقت و هم در مسافت بهتر از راه داورزن به مزینان است به خصوص با تفرجگاه جدیدی که به نام امام رضا (ع) در کاهک ساخته شده کار و کاسبی رستوران داران این منطقه بهتر از چایخانه مرحوم ولی در داورزن شده است و بیشتر اتوبوس های تهران به مشهد ودیگر شهرهای خراسان بزرگ محل سوار کردن مسافر بین راهیشان را در این مکان قرار داده اند.
یکی دیگر از ویژگی های جاده بهمن آباد به مزینان گذرگاه نخل عاشوراست که پس از بازگشت عزاداران از مزار امام زادگان بایستی حتما از این مسیر عبور کند هرچند سخت و به لحاظ وسعت تنگ و باریک است اما هیچگاه نخل نباید مسیرش را تغییر دهد این اعتقادی است که اهالی دارند چون اگر چنین شود مصیبتی پیش می آید و ساکنین این مکان آن را برای خود نعمتی می دانند و صبح روز عاشورا با اسپند و شیر و شربت منتظر می مانند تا نخل برسد و از عزاداران حسینی پذیرایی کنند.
یکی از برجهای نگهبانی که می گویند به دست روسها ساخته شده است و پیش از این از شرحاش *و این برج و باروها گفته بودم در انتهای همین راه و کوچه قرار دارد که باز تأییدی است برادعای ما که می گوییم دروازه ورودی شرقی مزینان و...
                                                            و ادامه دارد...


شرحاش : شرحاژهم می گویند ، حاشیه شهر

  • علی مزینانی
۱۸
تیر
۹۳

ازحدیره تا باغستان
ره آورد سفربه مزینان

مزینان از نگاهی دیگر(16 )

بخش بیست و ششم


وقتی به مزینان برمی گشتیم دوباره مدرسه برایمان تازگی داشت هرچند همان احساس بزرگی ،غرور کاذبی را برای بعضی از ما به وجود آورده بود و برخی  از دوستان به همین خاطر از آن طرف بام افتادند و ترک تحصیل نمودند ولی لذت آن ایام برای من فراموش نشدنی است لحظاتی که دیوارهای کلاس جدید را با نظارت کوشان دبیر حرفه و فن خودمان می چیدیم و روزهایی که همراه با خسروی دبیر علوم و تجربی در آزمایشگاه احساس دانشمندی می کردیم و از اینکه او تمام کتاب را از حفظ می خواند دهانمان از تعجب وا می ماند و روزهایی که نوبتمان می شد تا در مراسم صبحگاهی مانند نظامیان هر روز دعا و حدیث صبحگاهی بخوانیم در پوست خود نمی گنجیدیم و فکر می کردیم یک سر و گردن از هم کلاسی ها و هم مدرسه ای هایمان بالاتریم و باید آنها برایمان احترام خاصی قائل شوند و مدیر و ناظم هم از این قاعده مستثنی نباشند. مرسوم ترین دعای آن دوره یعنی دهه ی شصت دعای وحدت و فرج امام زمان (عج) بود و روزی که نوبت من شد تا دعا را بخوانم با غرور خاصی جلوی صف ایستادم و شروع کردم به خواندن دعا و دیگر دانش آموزان با من جواب می دادند : لااله الا الله وحده وحده وحده ... بعد از چند ثانیه یکی از دانش آموزان به دستور آقای کرمانی مقدم معلم فارسی یا دینی که اکنون به خاطر گذشت زمان از یادم رفته متن دعا را به دستم داد ، من با همان غرور آن را نپذیرفتم و بعد فهمیدم که همه را غلط غلوط می خواندم.
با تدبیر مدیر مدرسه پای ما به نماز جماعت ظهر و عصر مسجد جامع مزینان باز شد و چه لذتی داشت این نماز! هرچند گاه با خنده و شوخی دوستان همراه بود اما همین که با نظمی خاص در وسط بازار راه می رفتیم و پشت سر بزرگترها می ایستادیم و نماز می خواندیم برایمان لذتی خاص داشت و عادتی حسنه شد که حتی در روزهایی که مدرسه تعطیل بود ما را در مسجد می یافتند. به خصوص زمان دعای کمیل و توسل و ندبه ...از اینها گذشته تنها ما در امور مذهبی و فرهنگی مدرسه فعال نبودیم بلکه مدیرانمان قبل از اینکه طرح کاد وارد مدارس شود آنها خود طراح کار بودند و تشویقمان می کردند که شغل آینده را تمرین کنیم و به نوعی اطمینان خاطر بدهند که ما می توانیم! یکی از این مشارکت های ما در امور اقتصادی  همان دیوار چینی کلاسهایمان بود که ابتدا فکر می کردیم برای این است که مزد کارگر ندهند و البته بی تأثیر هم نبود اما کوشان تلاش می کرد که ما بیاموزیم که حتی اگر در آینده هیچ شغل اداره ای نداشته باشیم بتوانیم کارگر و یا بنای خوبی باشیم از این گذشته حتی فروشگاه مدرسه را هرماه به یکی از دانش آموزان می سپردند تا او هم نفعی برای مدرسه داشته باشد و هم فروشندگی را تمرین کند.
یکی دیگر از محسنات مدیران و دبیران زمان ما در این مدارس تمرین سخنرانی بود که هر هفته داشتیم و این را هم آقای دادرسی که بسیار به فعالیت های غیر درسی و البته فرهنگی هنری علاقه داشت برنامه ریزی کرده بود و هرهفته یکی از معلمان در باره مسأله ای و یا موضوعی خاص قبل از شروع کلاسها برایمان سخنرانی می کرد و یکی از این روزها نوبت هادوی فر معلم عربی رسید که در کل خیلی علاقمند به این جور فعالیتها نبود اما وقتی به او گفتند تو باید سخنرانی کنی ابتدا طفره رفت اما بعد در همان سادگی گفتاری خود فعل خواستن را برایمان به خوبی شرح داد و اینکه انسان نباید در یک جا بایستد بلکه همیشه باید رو به جلو حرکت کند . این سخنرانی ها گاهی هم نوبت ما دانش آموزان می شد که یکی از آنها من بودم که پیش از این شرح کامل دادم و همه ی این موارد کمک کرد تا بعضی از ما همانطور که دادرسی می خواست شغلی فرهنگی داشته باشیم و همان گونه که هادوی فر می خواست رو به جلو حرکت کنیم و می توان به جر أت گفت هشتاد درصد دانش آموزان آن دوره اکنون دارای شغل مهمی هستند.
و اما مدرسه راهنمایی و دبیرستان دکترعلی شریعتی همانطور که گفتم تنها محل تحصیل و کلاس درس نبودبلکه فعالیتهای دیگری در آن انجام می شد از اجرای نمایش گرفته تا بازی والیبال بزرگترهایی که همچون اسدالله کربلایی حبیب الله و یدالله حاج اصغر که اکنون در میان ما نیستند و یا محمدرضا داورزنی که اکنون رئیس والیبال کشور است و یا رضا والی که اگر در مقیسه می ماند و هوس رفتن به تهران نمی کرد اکنون یکی از اسطوره های والیبال بود ولی والی رفت و شد یک آهنگر ساده و تنها دلخوشی او عکسهایی است که از آن دوره به یادگار دارد و حسرت آخرین جمله داور بازی با سبزوار که گفت : بعد از بازی جایی نرو و او در جوابش گفت : من فردا راهی تهرانم و رفت و از ورزش محو شد.
بازهم مدرسه ی شریعتی و خاطرات ناتمام من و روزهایی که بارها از اجرای نمایش گروه ما و گروه دایی ام رمضانعلی عسکری ، که هنوز دهه شصتی ها این نمایش ها را به خوبی به یاد دارند و معتقدند دوره ای دیگر مانند آن نخواهد آمدحسابی مرا به خود مشغول کرده است اما من باید مدرسه و خاطراتش و دیوارهای بلندش را که چون دژی آن را در بر گرفته رها کنم و وارد بازار و پر افتخارترین مکانهای مزینانم شوم.
اکنون بازار مزینان به همت شهید محمدامین آبادی و شورای اسلامی و جوانان برومندش دارای بلواری به نام دکتر علی شریعتی است که در اصل تمامی خیابانها و کوچه ها به نام این فرزند شایسته کویرمزینان نام گذاری شده است. اما در روزگار ما از ابتدای مزینان که محل ورود چشمه ی آب سرد بود وارد سرازیری می شدی و قومهایی(خاک رس)که باد آن را از لابلای طاغها عبور داده  و به مزینان رسانده بود و بعد در ابتدای بازار و درست روبروی سکونتگاه شریعتی ها به سربلندی می رسیدی و این خاکها دیگر نمی توانست وارد بازار شود و البته با هر تند بادی بازار نیز در معرض ریزدانه ها قرار می گرفت و چشم چشم را نمی دید اما به همت همین مزینانی های با غیرت دیگر تمامی مسیر یک دست و بعدهم با پیگیری های دهیار و شورا که نمی توان از نام های همچون حسن شورا و محمد شریفی و مهدی آزاده به راحتی گذشت  آسفالت شد و اکنون سرسبز و دوبانده شده است و گمان نمی کنم هیچ روستایی مانند مزینان دارای چنین خیابانی و بلواری باشد و این هم به خاطر همان تدبیری بود که گذشتگان ما در دو قرن پیش وقتی که مزینان کهنه را آب برد مزینان فعلی را برانگاره ی شهر ساختند و تمامی کوچه ها و خیابانها مهندسی ساخته شد.
پس از دبیرستان شریعتی منزل صابری ها قرار دارد که تا وسط خیابان جلو آمده بود و فکر می کنم باید دروزاره ی ورودی مزینان قدیم باشد ولی با اجرای طرح هادی آن ها داوطلبانه قب نشینی کردند و منازل صابری و شریعتی در امتداد هم قرار گرفتند والبته با ایجاد چند باب مغازه سود هم بردند.
اما پس از منزل صابری املاک شریعتی ها آغاز می شود جایی که  شیخ قربانعلی  و محمدتقی  و علی شریعتی از آن برخاستند البته منزل اصلی محمدتقی شریعتی روبروی مسجدجامع مزینان است که اکنون در اختیار خانواده خیرخواه قرار دارد و حاضر نیستند تحت هیچ عنوانی از آن بگذرند تا بلکه محل دید و بازدید کسانی که می خواهند مکان رشد و نمو شریعتی را ببیند واقع شود و همگان می دانند که این خانواده نیازی به پول آن ندارند و شکر خدا تمامی فرزندان خیرخواه متمول می باشند ولی خوب آنها هم از این خانه برکاتی دیده اند و خاطراتی دارند.
منزل مرحوم احمد شریعتی و پس از آن شیخ محمود شریعتی اکنون محل رفت و آمد دوستداران شریعتی است و عروس عموی دکتر اکنون میزبان بسیاری از این مشتاقان است جایی که دیگر صدای خاص شیخ محمود به گوش نمی رسد مردی که در بیان تاریخ اسلام کم نظیر بود و خطبه ی شقشقیه را یک نفس و از حفظ چنان مسلسل وار می خواند که زن و مرد مزینانی را مبهوت خود می ساخت و با آنکه پزشکان او را از منبر رفتن و روضه خوانی برای همیشه منع کرده بودند و تذکر داده بودند که اگر سخنرانی کنی بیش از سه ماه دیگر زنده نخواهی بود و این را در حضور خود من روزگاری که درمشهد می زیستم و به پدر زنم که باهم در  تحصیلات حوزه همدرس بودند و همیشه شیخ محمود در منابرش از او به نیکی یاد می کرد گفت و والد عیال ما به او التماس کرد که حرف پزشک را جدی بگیرد ولی او گفت : مگر می توانم درخواست پیرمردان و پیرزنان مزینانی را پاسخ نگویم و به راستی چنین بود و عاقبت هم جانش را داد اما همشهریانش را نا امید نکرد و..

و ادامه دارد..

قوم : خاک رس

طاغ : درختهایی بابرگهای سوزنی و ریشه هایی محکم که در کویرمی روید

  • علی مزینانی
۰۷
تیر
۹۳

ازحدیره تا باغستان
ره آورد سفربه مزینان

مزینان از نگاهی دیگر(16 )

بخش بیست و پنجم

و اما دو مدرسه دخترانه و پسرانه در کنار هم قرار دارد که مدرسه دخترانه پایه ابتدایی و پسرانه پایه راهنمایی و دبیرستان در آن تدریس می شد و بعدها که تعداد دختران متقاضی برای ادامه تحصیل بیشتر شد کلاسهای راهنمایی و بعدها دبیرستان نیز جزء کلاسهای جنبی در زمان ما شد اکنون دبیرستان دخترانه با خوابگاه شبانه روزی در بالای مزینان ساخته شده که پذیرای مهمان از دیگر روستاها می باشد.
مدرسه راهنمایی با عنوان کوروش کبیر پیش از انقلاب و دبیرستان دکترعلی شریعتی  در سال  1364ه.ش افتتاح شد قبولی ما در امتحانات نهایی پنجم ابتدایی موجب می شد که هجرتی بزرگ را آغاز کنیم و با آمدن به مدرسه ی راهنمایی، گویی همه چیزمان را تغییر می داد.
هنوز صدای گامهای معلم ریاضی آقای حسینی بر فرق سرم کوفته می شود گویی او با همین روش قصد آن را داشت تا تمامی غرور  آمدن به مقطع بالاتر را زیر پایش له کند و البته موفق هم بود این را زمانی درک کردم که صدای قلب همکلاسی هایم را به وضوح می شنیدم و تا پایان سال چنان از او می ترسیدیم که هرگاه او را حتی زمانی که با جوانان مزینان در حال بازی والیبال می دیدیم سعی می کردیم ازدید نگاهش مخفی شویم و بی تأثیر نبود قصه هایی که پیش از این؛ کلاس بالایی های ما برایمان از او نقل کرده بودند تنبیه هایش هم منحصر به فرد بود . قلم و خودکار را لای انگشتان دانش آموز می گذاشت و با خونسردی آن را می فشرد.
در سکوت زجر آور گامهایش ناگهان بالای سرم ایستاد و من را که از ترس نزدیک بود قالب تهی کنم به سمت تخته هدایت کرد و خواست که ماههای سال شمسی را برایش بگویم از دلواپسی هیچکدام را درست نگفتم و او با طعنه گفت : این هم دانش آموز سال اول راهنمایی است که ماه های سال خودش را بلد نیست . وقتی از دیگران پرسید تازه متوجه شد که همه مثل من بی سوادند و او از این موضوع تبسمی زد معلوم نبود افسوس می خورد و یا از غروری که ترس را برما مستولی کرده بود ابراز خرسندی نمود!
همین رفتار خشکِ بعضی از حسینی هایِ مدرسه باعث شد که بسیاری از دانش آموزانی که ابتدایی را با موفقیت گذرانده بودند در سال اول درجا بزنند و یا مثل من رفتن به مدرسه و ادامه تحصیل را به لقایش ببخشیم ولی باز خدا پدر و مادر آقای دادرسی را بیامرزد که وقتی مرا دید که آزادانه در وسط بازار بازی می کنم بدون آنکه از او و حسینی بترسم این طرف و آن طرف می دوم و این بار با آمدنشان از آنها فرار نمی کنم دعوت به درس و مدرسه و کلاس کرد و سال بعد باز برگشتم ولی نه تبنل بلکه در سه ماهه ی اول شاگرد اول کلاس شدم و این را وقتی در سوسنگرد بودم مرتضی یکی از رفقای دوران کودکی ام برایم نوشت و خبرش را داد.
پس از بازگشت از جبهه  مدرسه راهنمایی برایم محل پیشرفت و نبوغ هنری شد و ما گروه اصلی نمایش شدیم به گونه ای که تمامی روستاها از حضورمان لذت می بردند چون همان طورکه پیش از این گفتم نمایش را به خوبی اجرا می کردیم .
سال دوم که از جبهه برگشتیم؛ حتی  دبیران و معلمان احترام خاصی برایمان قائل بودند و گاهی هم از این برخورد آنها خوش به حالمان می شد و بعضی از دوستان در مقابل رئیس مدرسه می ایستادند و به او می فهماندند که  بزرگ شده اند و نباید مثل دیگر دانش آموزان با آنها رفتار نمایند . و از حق نگذریم آن بزرگواران هم بزرگی می کردند و به چشم دیگری به ما می نگریستند. مهدی دادرسی مدیر پرتوان  مدرسه، گاهی از ما دعوت به سخنرانی می کرد و گاهی در کارهای هنری و فرهنگی دخیلمان می نمود و در بعضی از امور هم با گروه ما مشورت می کرد.چنان جسارتی به ما داده بود که خود من از اینکه در مقابل حتی پیرمردان و جوانان و فرهنگیان و دانش آموزان بایستم و سخنرانی بکنم هیچ ترسی نداشتم و به آسانی می پذیرفتم و ای کاش آموزش و پرورش این گونه افراد را برای مدیریت فعلی مدارسش انتخاب کند مدیرانی که بچه های مردم را فرزندان خود بدانند و برای آینده اشان نگران باشند نه آنکه تنها در فکر این بمانند که چگونه از والدین پول بگیرند و خرج در و دیوار نمایند...
ای بابا هی می خواهم وارد سیاست نشوم و حرف نامربوط نزنم ولی مگر این خاطرات شیرین امان می دهد که به راه خودمان برویم و گواهی بر این ادعای خود نیاوریم!
به هر حال ما از آن پس برای ادامه تحصیل و امتحان یا در مجتمع رزمندگان سبزوار درس می خواندیم و یا در مدرسه مزینان! ولی مزینان و قرار گرفتن در کنار دیگر دوستان خوشتر بود هرچند از لذت بودن در کنار دانشجویان مرکز تربیت معلم سبزوار که اکنون باید یا بازنشسته اداره آموزش پرورش شده باشند و یا در سالهای آخر خدمتشان به سر می برند نمی توان آسان گذشت به خصوص سال 1365 که با جمعی از دانش آموزان رزمنده مزینان محل استراحتمان خوابگاه تربیت معلم سبزوار بود و درسمان را در مدرسه ابن یمین سبزوار ادامه می دادیم و مصادف شده بود با ماه مبارک رمضان آن سال و ما به اقتضای سن جوانی بعد از خوردن سحری راهی مدرسه می شدیم و در بین راه مردم روزه دار را از خواب ناز بعد از سحربیدار می کردیم و فریاد می زدیم : جوجه مرغ آی بدو که ارزانش کردیم ...! و آنها کمین می کردند که ما را گیر بیندازند و حسابی از خجالتمان در بیایند و عاقبت روزی این گونه شد ولی فقط فحش ها و نفرین آنها را شنیدیم چون سریع فرار را بر قرار ترجیح دادیم و فلنگ را بستیم و از معرکه گریختیم هرچند آنها فهمیده بودند که ما در کجا درس می خوانیم و شکایتمان را به مدیران کرده بودند ولی بازهم با ترفند و دروغ همه چیز را منکر شدیم و...

و ادامه دارد...
  • علی مزینانی
۲۶
ارديبهشت
۹۳

چند روز پیش خبری در خبرگزاری های رسمی از جمله خبرگزاری مهر منتشر شد که در آن از امضاء تفاهم نامه مشترک همکاری به منظور توسعه طبیعت گردی پایدار و تقویت زیرساخت های کشور درحوزه گردشگری و محیط زیست توسط معصومه ابتکارˈ معاون رییس جمهوری و رییس سازمان حفاظت محیط زیست و ˈ مسعود سلطانی فرˈ معاون رییس جمهوری و رییس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری خبر دادند.

پس از امضاء این تفاهم نامه رییس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری ایران را به لحاظ جاذبه های گردشگری جزو 10 تا 12 کشور اول دنیا دانست و گفت: عرصه کویری جنوب و مرکز کشور مقصد اصلی توریست های اروپایی است.

سلطانی فر در ادامه افزود : امروزه گردشگری به صورت عمومی دنبال نمی شود بلکه گردشگرها تخصصی شده اند و اکنون گردشگر مذهبی ، علمی و حتی شکار داریم که قطعا با توسعه این صنعت زمینه اشتغالزایی در کشور بیش از پیش فراهم می شود.

وی ادامه داد:عرصه طبیعی کشور دربخش کویرهای جنوب و مرکز بسیار مورد توجه اروپایی ها و بخش شمالی مورد توجه کشورهای عربی و حاشیه خلیج فارس است که باید از این ظرفیت به نحو مطلوبی استفاده کنیم.

پس از این اظهار نظر معاون رئیس جمهوری  مجله اینترنتی اسرارنامه یکی از از رسانه های فعال شهرستان سبزوار که به حق باید گفت در حال حاضر مدافع اصلی و معرف واقعی حقوق دیار ادیب پرور سربداران است با انتشار مطلبی با عنوان :جذابیت کویرهای مرکزی ایران برای گردشگران اروپایی / کویر مزینان را دریابید. به جذابیت های خاص گردشگری کویرمزینان پرداخت که ضمن تشکر از دست اندرکاران این رسانه وزین ضمن نقل این مطلب مانیز پیرامون جاذبه های گردشگری مزینان توضیحاتی با بهره مندی از تحقیق علمی جمعی از دانشجویان دانشگاه حکیم سبزواری مبنی بر اکوتریسم کویرمزینان ارائه می نماییم.

و اما اسرارنامه در ادامه مطلب کویرمزینان را دریابید که به همت فرهنگ دوستان پایگاه اینترنتی فرهنگ دانشجو نیز بازنشر شده است چنین می گوید:

کویرها هرچند سرزمین هایی خشک و لم یزرع هستند، اما همواره جذابیت های خاص خود را داشته اند. به ویژه برای ساکنان مناطقی از جهان نظیر اروپا که در گستره هایی وسیع ، سرزمین هایی سر سبز و با آب و هوایی معمولا ابری و بارانی دارد.

کویرها برخلاف نگاه عوامانه رایج که معمولا این سرزمین ها را بی فایده و بی ارزش می داند، در صورت دریافت رسیدگی صحیح و برنامه ریزی دقیق می توانند به یکی از مهمترین جاذبه های گردشگری مناطق کویری تبدیل شوند.

منطقه سبزواربزرگ در غرب خراسان رضوی در مجاورت با کویرهای مرکزی ایران به خوبی از این استعداد برخوردار است که به یکی از مقاصد جذب گردشگران کویر تبدیل شود.

خصوصا وجود کویر معروف و خاطره انگیزی چون کویر مزینان در شهرستان داورزن که مهد پرورش و الهام بخش نوشته های ادبی معلم بزرگ انقلاب دکتر علی شریعتی بوده است، به منزله فرصت ارزشمندی است که در همه سال های گذشته مغفول واقع شده است و متأسفانه در همین مدت بسیاری از مردم روستاهای منطقه به دلیل خشکسالی ، بیکاری و درآمد اندک به سبزوار، تهران ، مشهد و بعضی دیگر از شهرهای کشور مهاجرت کرده اند. حال آنکه اگر گردشگری کویر با کمک پتانسیل های موجود در منطقه به خوبی شکل می گرفت زمینه ایجاد اشتغال و افزایش درآمد مردم محلی فراهم می آمد.

مزینان در طول تاریخ چندین هزارساله اش بارها محل حضور حاکمان ، علما ، سیاحان ، گردشگران ، و به لحاظ موقعیت جغرافیایی محل تاخت و تاز یاغیان و جنگجویان بوده است .

حدودالعالم من المغرب الی المشرق که در در قرن چهارم هجری نگاشته شده یعنی حدود 1100سال پیش از آن به عنوان شهرکی آباد نام می برد و پس از آن در دو قرن بعد  در تاریخ بیهق ابوالفضل زید بیهقی ربع مزینان را یکی از مناطق اصلی بیهق معرفی می کند و در صفحات متعدد از شاعران و نام آوران و صاحبان علم و ادب این دیار تاریخی نام می برد. شاهان قاجاری از جمله ناصرالدین شاه و فتحعلیشاه با حضور در مزینان از برج و بارو و مردان رشیدش به وجد می آیند و کاتبان وزرای آنها همچون صنیع الدوله و میرزا قهرمان و حکیم الممالک دردیوان ناصری این نظر اربابانشان را به ثبت می رسانند که یکی از این نوشته کتاب مطلع الشمس منسوب به ناصرالدین شاه است که در مطلبی طولانی به معرفی مزینان و مردمان و ابنیه های تاریخی آن می پردازد. همچنین تیمور لنگ در کتابی که مربوط به خاطرات اوست از کشته شدن فرزندش در این کویر سخن می گوید و اروپائیانی که به مناسبتهای مختلف چه برای کشیدن سیم تلگراف و تلفن که مزینان در دویست سال پیش شبکه ی تلگراف داشته و یا قبل از آن که چاپارخانه محل ورود و خروج مکاتبات و مراسلات بوده که این نیز خود یکی از نمادهای تاریخی بودن این دیار است یاد می کنند وجود کارونسراهای مأمونی و صفوی و حدیره که می گویند دختر هارون الرشید در آن مدفون است و مساحد و اماکن مذهبی دیگر از دوران دیلمان و سلجوقی و نادری و قنات دوهزار و پانصدساله اش وچندین بنای تاریخی دیگر که ما پیش از این در سلسله نوشتار مزینان ازنگاهی دیگر به آن پرداخته ایم و مردانی چون پدر و پسر شریعتی که اکنون هریک خود تاریخی ساز شده اند همه و همه مدعایی است برای التفاط بیشتر دولت مردان که این کویرتاریخی را به قول اسرارنامه دریابند. 

این کویر تاریخی برپایه تحقیقات بعضی از محققین و صاحب نظران شاهد اولین حضور تمدن پارس ها بوده و اقوام پارت و آریایی پس از گذر از صحرای سیبری برای ورود به صحرای مرکزی وارد کویرمزینان می شوند و با توجه به موقعیت آب و هوایی و ارتفاع آن از سطح دریا و امنیت موجود این مکان را برای سکنی بر می گزینند و براین اساس مزینان به مدنیت می رسد و یکی از شهرهای بزرگ آن زمان نام می گیرد و محل رفت و آمد تجار و بازرگانان می شود گذر راه باستانی ابریشم با تاریخ دو هزار ساله اش یکی دیگر از این جاذبه هایی است که می توان با احیای آن بازهم مزینان را دریافت .

شاهدان کویرمزینان نیز پیش از این بارها با انتشار مطالبی پیرامون بهره مندی از صنعت گردشگری و جذب توریست و همچنین جاذبه های گردشگری مزینان مطالبی را تقدیم داشته است که مخاطبان گرانمایه می توانند در حاشیه همین وب گوشه هایی از این ادعا را مشاهده نمایند.

اکوتوریسم منطقه کویرتاریخی مزینان موضوع تحقیق جمعی از دانشجویان علاقمند دانشگاه حکیم سبزواری یکی دیگر از منابع ما برای توجه به مزینان است که این توجه خود می تواند موجب بهبود وضعیت معیشتی و آبادانی مزینان، داورزن و سبزوار بزرگ باشد و در ادامه چکیده ای از این مقاله را تقدیم می نماییم :

اکوتوریسم، به طور عمده بر منابع و جاذبه هایی استوار است که محیط طبیعی دراختیار گردشگر قرار می دهد که بهره گیری از آن هم به امکانات و شرایط مناسب نیاز دارد و هم مستلزم حفاظت از منابع طبیعی می باشد، این امر از طریق ارزیابی توان و ظرفیت محیط زیست طبیعی برای جذب گردشگران به بررسی و تحلیل SWOT قابل تحقق است. مقاله ی حاضر با تکیه بر پژوهش انجام شده با مدل قابلیت و محدودی تهای عوارض ژئومورفولوژیکی مؤثر براکوتوریسم در کویر مزینان از توابع شهرستان سبزوار پرداخته است . جهت ارزیابی و تحلیل پتانسیل ها و تنگناهای توسعه ی اکوتوریسم در کویر مزینان و به منظور دستیابی به راهبردهای کلی توسعه ی گردشگری در محدوده ی مطالعاتی، با طبقه بندی شده و ضمن SWOT ساختارهای مربوطه، اقدام به استخراج راهبردهای تلفیقی با استفاده از مدل با استفاده از این مدل، نقاط قوت، GIS تهیه ی نقشه ی ژئومورفولوژی کویر مزینان از طریق نرم افزار ضعف، فرص تها و تهدیدها و اولوی تبندی آن ها تعیین گردیده است. مجموع امتیاز وزنی نقاط قوت 1/ 2 به دست آمده در حال یکه مجموع امتیاز وزنی مجموع نقاط ضعف منطقه 83 / منطقه برابر با 65 تعیین گردیده است که نشان دهنده ی بالا بودن تأثیر نقاط قوت منطقه ی کویر مزینان در میان عوامل 2 محاسبه شده است، در صورتی که / داخلی است. هم چنین مجموع امتیاز وزنی فرصت های منطقه 25 1 تعیین شده است . بدین ترتیب بالا بودن امتیازهای مربوط / مجموع امتیاز وزنی تهدیدهای منطقه 07 به فرص تهای گردشگری و نقاط قوت داخلی از جمله وجود جاذبه های اکوتوریستی ممتاز در سطح منطقه و تنوع چشم اندازهای طبیعی و بکر، شرایط مناسب جهت برگزاری تورهای کویرنوردی و شن نوردی با کاروان های شتر و انواع فعالیت های اکوتوریستی نشان دهنده ی شرایط بسیار مطلوب برای توسعه ی گردشگری در کویر مزینان است . در حالی که نبود زیرساخت ها و امکانات لازم و تبلیغات مؤثر و عدم سرمایه گذاری های مناسب و کمی توجه به مناطق کویری به عنوان سرمایه های اکوتوریستی کشور در سطح کلان، از موانع توسعه ی اکوتوریسم پایدار دراین ناحیه شده است.

در این تحقیق علمی یکی دیگر از جاذبه های مورد توجه صنعت گردشگری در مزینان می تواند کویر پرستاره مزینان باشد که پیش از این نیز مورد توجه دانشمندان قرار گرفته و باور دارند که یکی از مناطق بسیار مناسب برای رصد ستارگان است .

 دانشیاران دانشگاه حکیم سبزواری در باره نقاط قوت گردشگری مزینان چنین نوشته اند :

اگر چه طبیعت سبز، کوه های بلند و سواحل نیلگون زیباست، اما در کویر ، مناظر زیبا و شگفت انگیزی وجود دارد که در هیچ جای دیگر نمی توان مشابه ی آن را دید، بیابا نهای پوشیده از نمک، تپه های طلایی شن های روان و آسمان پر از ستارهة گوشه ای از چشم اندازهای بی نظیر کویر است. از شگفتی های جاذبه های کویری مزینان، انواع تپه های ماسه ای در اشکال متنوع و زیبا چون برخان، سیف، هرم های ماسه ای، تل های نباتی، چین و شکن ماسه ای، پیکان ماسه ای و...هستند که چشم اندازی وهم انگیز و رؤیایی را برای هر ناظری فراهم می سازند.
از نظر این محققین جاذبه های گردشگری در کویر مزینان را می توان به صورت زیر طبقه بندی نمود:

عوامل داخلی موثر در گردشگری کویر مزینان:

1 - مستعد بودن و وجود پتانسیل های متنوع و خالی جهت سرمایه گذاری برای استفاده از منابع طبیعی به عنوان قطب گردشگری منطقه
2 - دسترسی نزدیک و آسان به جاده ی آسفالته ی اصلی تهران  مشهد
3 - شرایط طبیعی مناسب برای استفاده از انرژی خورشیدی و بادی جهت تولید و تأمین انرژی منطقه
4 - نزدیکی به شهر داورزن و امکان استفاده از تسهیلات رفاهی آن
5 - شرایط آب و هوایی مناسب در فصل سرد سال
6 - وجود جاذبه های اکوتوریستی ممتاز در سطح منطقه و تنوع چشم اندازهای طبیعی و بکر بودن آنها

7 - شرایط مناسب جهت برگزاری تورهای کویرنوردی و شن نوردی با کاروان های شتر
8 - پهنه های پوشیده از ماسه و نمک و شوره زارها جهت املاح درمانی و نمک درمانی
9 - شرایط مناسب جهت رؤیت پدیده ی سراب در پهنه های کویری
10 - نبود آلودگی نوری و غباری و آسمان شفاف و تاریکی مطلق، جهت رصد اجرام آسمانی و پدیده های خاص جوی مانند خورشید گرفتگی و بارش های شهاب سنگی
11 - جاذبه های ورزشی و تفریحی متعدد و متنوع در منطقه از جمله اتومبیل رانی و موتورسواری و ورز شهای هوایی
12 - حجم و ارتفاع مناسب هرم های ماس های منطقه و شرایط ایده آل جهت ورزش مهیج اسکی روی شن
13 - شرایط ایده آل جهت برگزاری مسابقات رالی در سطح منطقه
14 - وجود انواع تپه های ماسه ای طلایی در اشکال متنوع چون برخان، برخان عرضی، برخان طولی، برخانW  سیف، هرم های ماسه ای، تل های نباتی،پیکان ماس های، ریپل مارک، تپه های ماس های طولی و موازی

15 - شرایط مناسب جهت طبیعت گردی و سفر

عوامل خارجی موثر در گردشگری کویر مزینان:

1 - امکان اشتغال زایی در زمینه های اقامتی و خدماتی و افزایش درآمد برای جمعیت ساکن منطقه
2 - وجود و عبور جاد هی اصلی تهران  مشهد از شمال منطقه
3 - وجود شرایط مساعد توپوگرافی به منظور احداث سایت ورزش های ویژه مانند کایت سواری، چتربازی، پاراگلایدر سواری و بالن سواری
4 - وجود شرایط مساعد جهت احداث اکو کمپ، اکو پارک و ژئو پارک در منطقه
5 - امکان برگزاری جشنواره ها و نمایشگاه های محلی در منطقه
6 - فرصت مبادلات فرهنگی با خارج از منطقه
7 - ایجاد فرصت های مناسب برای مردم محلی جهت درک و حفاظت از ارزش های طبیعی و استفاده ی بهینه از محیط طبیعی به منظور تفرج
8 - وجود پتانسیل های طبیعی متنوع منطقه جهت انجام فعالیت های اکوتوریستی
9 - فرصت مناسب جهت جلب تورهای آموزشی و گردشگران علمی وجود فرودگاه سبزوار در فاصله ی 75 کیلومتری منطقه

این دانشجویان در ادامه چند رویکرد مناسب برای بهر برداری از جاذبه های کویرمزینان ارائه می نمایند که قابل تأمل است :

رویکرد اول: ارائه ی تعریف شفاف و قابل فهم از جایگاه گردشگری کویر مزینان در برنامه ی کلان توسعه ی منطقه و ارتباط و پیوند آن با طرح های اقتصادی - تجاری بزرگ ، تدوین قوانین برای از بین بردن چالش های احتمالی، شفاف سازی اهداف برای مجریان طرح ، استفاده چند منظوره از تاسیسات زیربنایی و....، تعریف و تدوین مقررات روشن و شفاف در خصوص گردشگری منطقه در سطح کلان ، تدوین قوانین محکم برای حفاظت از آثار تعریف شده ی طبیعی و فرهنگی منطقه به عنوان یک منبع مورد نیاز جامعه با تأثیرات سودآور اقتصادی پایدار.
رویکرد دوم: جهت گیری کلان مدیریتی در ارائه ی برنامه برای آماده سازی بستر نیازهای ساختاری و زیربنایی صنعت گردشگری در منطقه، شناسایی و معرفی جاذبه های گردشگری طبیعی منطقه با کمک گروهای علمی، محیط زیست و منابع طبیعی و... ، مطالعه و پژوهش در ساختارهای جهانی صنعت گردش گری و ارائه ی تأثیرگذاری های مثبت و منفی آن برای مدیریت کلان، ساماندهی و سرمایه گذاری در رسیدن به استانداردهای جهانی در صنعت حمل و نقل در منطقه، سرمایه گذاری دولتی و یا خصوصی برای ساخت هتل و اقامتگاه های مناسب در منطقه.
رویکرد سوم: تعریف ساز و کار خدماتی در منطقه ، ایجاد مناسبات ویژه و نزدیک به استانداردهای جهانی برای سرویس دهی مناسب به گردشگران ایرانی و خارجی، فعال نمودن م ؤسسه های گردشگری در منطقه ، تعریف تسهیلات گمرکی برای گردشگران، آماده سازی زمینه های روانی پذیرش گردشگر ایرانی و خارجی توسط متولیان فرهنگی و مذهبی جامعه.

و در پیایان نیز این محققین در راستای تحقق هر چه سریعتر اهداف توسعه ی اکوتوریسم کویر مزینان پیشنهادات جالبی را ارائه می نمایند:
 - شروع فعالیت های اصولی در زمینه ی گردشگری در مناطق کویری و تدوین برنامه ی جامع اکوتوریسم برای شهرستان و اولویت بندی جاذبه های اکوتوریستی آن؛
 - معرفی جاذبه های اکوتوریستی کویر از جمله شن های روان ، ریگزارها، دق ها، جنگل های تاغ ، نیزار ها ،و
نمک زار ها، باتلاق های کویری از طریق GIS پایگاه داده های مکانی و رسانه های تصویری و نوشتاری
 - تبدیل کویر مزینان با توجه به عوارض ژئومورفولوژی آن از جمله تپه ها و هرم های ماسه ای به پیست اتومبیل رانی و موتور سواری و برگزاری مسابقات رالی در سطح منطقه؛
 - برگزاری تورهای کویرنوردی و شن نوردی با کاروا نهای شتر؛
- احداث جاده های ارتباطی مناسب از داورزن به کویر مزینان جهت جذب و رفاه بیش تر گردشگران؛
 - تأسیس اکوکمپ و سایت های گردشگری طبیعی در نواحی مختلف کویر؛
 - شناساندن تاریخ و فرهنگ مردم کویر با توجه به قدمت طولانی تاریخی و غنای فرهنگی این منطقه به هموطنان در سایر نقاط؛
 - آشنا نمودن مردم محلی با صنعت گردشگری و راه های کسب درآمد و اشتغال زایی براساس این صنعت؛امید است با شناخت توانمندی ها و قابلیت های مختلف اکوتوریستی کویر مزینان و ایجاد زیرساخت های اصلی و زیربنائی و تبلیغات مؤثر و تدوین سیاست های صحیح و برنامه ریزی ه ای اصولی جهت بهره برداری بهینه و بالفعل نمودن توانمندی ها و پتانسیل ها و قابلیت های موجود گامی مؤثر و مثبت جهت توسعه ی گردشگری و توسعه ی پایدار و رفع محرومیت از چهره ی منطقه برداشته شود و در آینده ی نزدیک با توسعه ی اکوتوریسم در کویر مزینان ، شاهد پیشرفت و توسعه ی پایدار این منطقه ی محروم کویری باشیم

اکنون ما مردم کویرمزینان ضمن در خواست از مسئولین پرتلاش فرهنگی و گردشگری برای نگاه وِیژه به مزینان از نمایندگان پرتوان شهرستان می خواهیم که برای معرفی این دیار تاریخی و ارتقاء مزینان به جایگاه اصلی آن که یکی از آنها شهر شدن آن است و بارها مورد عنایت روسای جمهور قرار گرفته و در در وزارت کشور مطرح شده کوشش نمایند چرا که تبدیل این منطقه به شهر و فراوانی تعداد شهرستانها یکی از امیدهای رسیدن سبزوار بزرگ به استانداری است وگرنه آن می شود که پیش از آن شد و استان به غرب و جنوب و مرکز رسید و بس...

  • علی مزینانی
۱۹
فروردين
۹۳

روزنامه خراسان، امروز سه شنبه با انتشار گزارشی به معرفی جاذبه های گردشگری شهرستان داورزن پرداخته است که در آن ضمن معرفی شهرستان داورزن روستاهای این شهرستان و اماکن تاریخی آن را معرفی نموده است که در بخشی از آن نیز خبرنگار این روزنامه حسین داورزنی خبرنگار پرکار و شایسته منطقه در باره مزینان نیز توضیحاتی ارائه نموده است که البته تنها شاه عباسی مزینان را توانسته در این گزارش بگنجاند و علی رغم اطلاع رسانی به ایشان برای استفاده از شاهدان کویرمزینان این گزارش ناقص می باشد .اما دست اندرکاران روزنامه با ابتکاری جالب تیتر انتخابی را این گونه درج کرده اند؛"روستای تاریخی مزینان و آبشارهای «بفره» در دیار سربداران"، که به نظر می رسد مزینان برای این رسانه شناسا تر از دیگر نقاط داورزن است.لذا ضمن تشکر از زحمات وافر حسین داورزنی و دست اندرکاران روزنامه خراسان بخش معرفی مزینان تقدیم می شود:

زادگاه معلم شهید دکتر علی شریعتی در فاصله ۶کیلومتری جنوب شهر داورزن نمایان است.

روستای مزینان داورزن در دل کویر در کنار جاده ابریشم واقع شده است و کاروان سرای شاه عباسی آن یکی از مکان های گردشگری و تاریخی است که در کنار آن تندیس دکتر شریعتی جانمایی شده است.

بر اساس اولین گزارش منتشر شده باستان شناسی، این بنا به سال ۱۰۶۴ هجری قمری توسط حاج محمد طالب فرزند حاج معین الدین محمد اصفهانی به رسم سنت حسنه وقف، برای بازماندگان راه احداث شده است در سال ۱۲۸۳ هجری قمری توسط حاج علی تقی تاجر کاشانی مرمت و سپس به سال ۱۳۱۸ توسط حاج محمد علی آقا فرزند حاج علی تقی کاشانی ترمیم شده است.

داشتن ایوان های قرینه در مقابل یکدیگر و غرفه ها و طاقنماهای جناقی این بنا را مربوط به دوران صفویه کرده است.


برای آشنایی بیشتر با جاذبه های گردشگری شهرستان داورزن به لینک های زیرمراجعه فرمایید

1-

http://www.khorasannews.com/News.aspx?id=5802871


2-

http://davarzannews.com/?p=2275



  • علی مزینانی
۲۷
اسفند
۹۲

آئین ها و مناسک و مناسبتها به ویژه نوروز در مزینان از جایگاه خاصی برخوردار است و آداب و رسوم خاصی در این کویرتاریخی برگزار می شود قبل از عید و در حین نوروز و بعد از آن یعنی سیزده بدر مزینانی ها با یک سری سنتهای مخصوص بهار را آغاز می نمایند که ما در مزینان از نگاهی دیگر مفصل به آن پرداخته ایم و این بار در آستانه فرارسیدن این عید باستانی برای یاد آوری به باز نشر آن می پردازیم گرچه امسال علاوه بر ایام جانسوز فاطمیه بسیاری از مزینانی ها در سوگ عزیزانشان نشسته اند ؛ شهادت سردار رشید اسلام جانباز حاج محمد مزینانی ، تصادف دوجوان ناکام مزینانی ، واژگونی خودرو یکی از مزینانی های شجاع و حق طلب و ... همه ی اینها موجب شده تا غم و شادی در مزینان همزمان شود و بسیاری از برنامه های سنتی انجام نشود.

در ادامه قسمت هایی از بخش شانزده و هفدهم وهجدهم از حدیره تاباغستان بازنشر می شود و تقدیم مخاطبان گرانمایه می گرد

مزینان از نگاهی دیگر(16 )

چهارشنبه ی آخر سال که معروف به چارشنبه سوری است زن و مرد ، نوجوان و جوان البته در زمان ما؛ شبانه چادری به سر می کشیدند و در پناه تاریکی قاشقی و کاسه ای برمی داشتند و به در خانه ی همسایگان می رفتند و با قاشق چندان برکاسه می کوبیدند تا صاحب خانه از خان احسانش چیزی در کاسه ی آنان بریزد فرقی نمی کرد کی آمده و یا چند نفر به درخانه اشان مراجعه کرده اند آنچه درتوانش بود شاید مشتی قند و یا نخود و کشمش در خیلته اش * می ریختند و او را  با دست پر روانه می کردند گاه شادیشان را با شوخی و مزاح با هم تقسیم می کردند و پارچ آبی برروی او می ریختن و یا با ذغال روی صورت ملاقه زن را سیاه می کردند و گاه چادر از سرش می کشیدند تا اگر آشنا باشد بیشتر باهم بخندند و بعضی وقتها طرف می دید که مراجعه کننده اش زن است و... اما هیچگاه آن شب را غمگین نبودند(در دیگر جاهای این سرزمین کهن این مراسم را ملاقه زنی می گویند) درچارشنبه سوری شب نشینی وقصه ودور ریختن غصه بیشتر می شد و «غم بروشادی بیا» شعار آن سالها بود.

نوروز نیامده مزینانی ها از راه های دور و نزدیک رسیده اند چقدر خوش به حالشان می شود اگر چند روز به عید بچه ها و آنهایی که اداری هستند تعطیل بشوند همیشه زمان برایشان کم است می خواهند هرچه زودتر به زادگاهشان برگردند . هنوز به مزینان نرسیده حساب وکتاب برگشتن را می نمایند و خدا خدا می کنند که بعد از سیزده هم یکی دو روز تعطیل باشه و آنها بتوانند بیشتر در محل تولدشان بمانند. یکی از همولایتی ها با تعجب برایم نقل می کرد که : زن من، مزینانی نیست اما از من بیشتر عجله دارد که به مزینان برویم چون صفا و صمیمیت مزینانی ها را بهتر از زادگاه خود می داند.

معمولا هر مزینانی در اول سال، تقویم را ورق می زند که امسال مثلا تعطیلی آخر شهریور و محرم به خصوص تاسوعا و عاشورا و یا تعطیلی آخر سال در چه روزی واقع می شود و آرزویش این است که حداقل این تعطیلات یا در روز شنبه و یا قبل از جمعه باشد و جالب تر آنکه سی ،چهل روز قبل از نوروز با دیدن دوستانشان از همدیگر می پرسند: شما کی به مزینان می روید!

یادش به خیر در زمان ما عید صفای دیگری داشت. از چند روزمانده به تحویل سال، بچه ها و بعضی از جوانها که در تب وتاب پوشیدن جامه ای نو بودند و حتی یک جفت کفش مشکی جیری و پلاستیکی خوشحالشان می کرد ؛ تخم مرغ در آب نمک می خواباندند تا پوستش محکم شود ودر مسابقه ی تخم مرغ شکستن بتوانند برنده شوند. این مسابقه در نوع خودش جالب بود. بعضی تخم مرغها را رنگ می کردند، عده ای رویش شکل می کشیدند و خلاصه آنکه روز مسابقه همه در مقابل شرکت تعاونی و رو به روی منزل مرحوم اکبر نباتی که روزگاری میدان اصلی بازار مزینان محسوب می شد و حتی بعضی از تعزیه ها مانند روز اربعین در آنجا برگزار می گردید؛ مسابقه ی تخم مرغ شکستن و تیشله بزی * بر سر پیست کام* به صورت فردی یا گروهی اجرا می کردند . این مسابقه دو نفره انجام می شد یک طرف تخم مرغ را توی مشت نگه می داشت و یار مقابل با نوک تخم مرغ خود بر نوک دیگری می کوبید هرکدام می شکست باخته بود و باید تخم مرغ شکسته و یا آنکه یک تخم مرغ سالم دیگری را به برنده می داد گاهی این بازی با گذاشتن اندکی پول انجام می شد.تیله بازی هم به دو صورت بازی می کردند یا دونفره که معمولا سه تا خانه برایش می کندند و یا چهار نفره که دو نفر یار همدیگر می شدند و باید وجب می رساندند و طرف مقابل را تیرباران می کردند و یا خانه ی آنها را از خود می نمودند که بیشتر این بازیها جنبه ی تفریحی داشت و برسرشنده*بازی می شد البته بودند جوانانی که در آن زمان باتیله های بزرگ که باگرد کردن سنگ ، بازی می کردند . اکنون در آن میدان چندین باب مغازه ساخته اند و جوانهای امروزی اصلا به یاد نمی آورند که من چه می گویم.

در دوره ی قبل از ما دایی ام ، قربانعلی عسکری که از مداحان پیشکسوت مزینان است دریک مهمانی فامیلی برایم با آب وتاب از روزهای عید دوران سکونتش در مزینان می گفت که ؛ در زمان نوجوانی آنها یعنی حدود شصت سال پیش درایام عید به مدت یک هفته در همین میدان ویا پشت قلعه کشتی محلی می گرفتند گاهی این برنامه بین پایین قلعه  و بالا قلعه انجام می شد وگاهی بین بهمن آبادی ها و مزینانی ها که همیشه این دو روستا تعامل خوبی در ادوار مختلف داشته اند  . او با شور و حرارت خاصی که انگار همین دیروز برایش اتفاق افتاده  از مسابقه ی کربلایی قاسم بهمن آبادی و عباسعلی منوچهری می گوید که هردو درآن زمان از کشتی گیران صاحب نام بوده اند به یاد می آورد که ؛ روزی این دو با هم کشتی می گرفتند و ناگهان منوچهری سرپاچه ی پای او را گرفت و به طرف جمعیت برد تا می خواست او را خاک کند زنان بهمن آباد داد زدند : آی کبل قاسم رفت ،کبل قاسم رفت .

و باز از دل خوشی مردم آن زمان می گفت که در سیزده بدر هم کشتی می گرفتند و بعد  همین مرحوم کبل علزغرروس * با حجی اوسته عباس * وکبل حسن اوسته عباس مثل زمانی که سرباز ی خدمت می کردند مردم رو به صف می کردند و در وسط بازار رژه می رفتند و یک دوسه چهار می گفتند و پا به زمین می کوفتند و باز دوباره کشتی می گرفتند گاهی نیز شصته * و بعضی از روزها همچین همچین *  بازی می کردند خلاصه که خیلی شاد بودند.

و اما در هر زمان ، سال تحویل را مزینانی ها و بهمن آبادی ها در مزار امام زادگان بهمن آباد که محل پیوند ولایت و نشان ولایتمداری مردمان  این خطه است آغاز می نمایند بعد از اعلام آغاز سال نو فرقی نمی کند تو آیا دیگری را می شناسی یا نه ، همه همدیگر را درآغوش می گیرند و می بوسند و سال خوبی را برای هم آرزو می کنند و بعد به زیارت قبور امام زادگان که فرزندان امام موسی کاظم (ع) می باشند می روند. (متأسفانه دو سه سالی است که سنت ترقه منفجر کردن شهرها هم به این مکان سرایت کرده و نوجوانان ما خوشی اشان با انفجار صدای مهیب ترقه و ترسیدن دیگران گل می کند!)

در زمان ما یعنی سی سال پیش و پیشتر همه پیاده به مزار می رفتیم برعکس حالا که تعداد ماشینها از آدم بیشتر است آن هم ماشینهای مدل بالا و خوش رنگ ولعاب که البته نیمی از آنها چند روز مانده به عید به اعتبار چک ویا اقساط خریداری شده تا رفقا از همدیگر عقب نمانند! نهایت وسیله ای که می توانست بچه ها و زنها را به مزار برسانند یا تراکتور حبیب تراکتوری ویا نیسان اکبرسبحان و رمضان اکبرنباتی بود همین و بس .

از راه برگشت ، دیگر جاده ی شنی مزینان بهمن آباد پر از شادی و شور و شعف زنانه بود ! آنها دیره * بدست تا مزینان به نوبت بر آن می نواختند و همراهان با دست زدن و بعضی از نوجوانان با خواندن ترانه ی محلی همراهیشان می کردند . و باز این شادمانی بستگی به ساعت سال تحویل داشت. اکنون کمتر این شادی به چشم می خورد شاید به دلیل تجدد و پیشرفت شهرنشینی و یا به دلیل کهنسال شدن آن نسل سرزنده وسرحال که هیچ غمی نداشتند و به فرموده ی عیسی مسیح (ع)؛ فقط در انتظار نان امروزشان بودند و راضی به آنچه الآن دارند و همان لقمه را با هم می خوردند و شکر گزار آن خالق توانا و تنها غصه اشان طی شدن یک روز دیگر از عمرشان بود که چرا اینقدر زود دارند پیر می شوند . اگر کسی در سن شصت هفتاد سالگی می مرد جوانمرگ شده و ناکام از دنیا رفته بود برخلاف زمان فعلی ما که در  هر گوشه ی شهر به خصوص پایتخت ، حجله ای از یک جوان می بینی که یا سکته ی قلبی کرده و یا مرگ مغزی شده است. در همین مزینان ما از اول عید تا الآن چندین جوان و میان سال به دلایل مختلف جان به جان آفرین تسلیم کرده اند.  

روز بعد؛ اولین گروهی که پذیرای مهمان بودند و الآن نیز مرسوم است کسانی هستند که عزیزی را در سال گذشته از دست داده اند. قوم و خویشان و همسایه ها گروه گروه به منزل آنان می رفتند و برای شادی روح آن مرحوم و یا مرحومه فاتحه ای می خواندند و آروزی صبر و سلامتی برای بازماندگان می نمودند . گرچه چند سالی است به خاطر اینکه خانواده های مصیبت دیده زیاد به زحمت نیفتند افراد نیک اندیش مزینانی مراسمی را در اولین روز عید در مسجد جامع می گیرند و تمام صاحبان عزا از هرطایفه ای و قوم و خویشی به مسجد می آیند و با حلوایی و یا شکلات و  شیرینی مختصری  از مردم پذیرایی می کنند همین رسم در عید فطر نیز درمسجد جامع تکرار می شود. البته باز بعضی از فامیلها به خصوص اقوام نزدیک ، علاوه بر شرکت در برنامه ی مسجد به منزل مصیبت دیدگانشان برای تسلی خاطر آنها می روند


·      تیشله بَزی : تیله بازی

·      پِِیستِ کام : پوست کام(شکلات)

·      شُندِه : به ضم شین  کاشتن ، شونده هم می گویند

·      عَلِزغَر روس : علی اصغر روس

·      حَجی اوسته عباس : حاجی استاد عباس

·      شَصته : نوعی بازی محلی شبیه به زو بازی ویا سه پایه ی نیشابوری هم می گویند

·      همچین همچین : نوعی بازی محلی که یک نفراوستا می شد و بقیه با خواندن شعر او باید حرکات موزونی انجام می دادند اوستا می خواند: هرکی همچین همچین همچین نکنه چوب می خوره .اگر کسی اشتباه می کرد با تسمه ویا شلاقی که دست اوستا بود زده می شد

·      دِیرَه : دایره ، دف

  • علی مزینانی
۱۶
اسفند
۹۲

ازحدیره تا باغستان

ره آورد سفربه مزینان

مزینان از نگاهی دیگر(16 )


بخش بیست و سوم

آن سال در تهران بودم و اتفاقاً برای مراسمی به مهدیه مزینانی ها که قریب به چهاردهه پایگاهی شده برای دوباره دیدن همدیگر شهروندان مزینانی که در آن هرصبح جمعه به یاد یوسف فاطمه (س) دعای ندبه می خوانند و در ماه مبارک رمضان و محرم هرشب مراسم دعا و عزاداری برگزار می نمایند و اگر دست تقدیر عزیزی را از ما بگیرد چه در مزینان و چه در دیگر شهرها ؛ بازماندگانش مجلس یادبودی را در مهدیه می گیرند تا هم یادی از آن عزیز از دست رفته شود و هم کسانی که نتوانسته اند به دلایلی روانه مزینان شوند و در مجالس عزاداری آنها شرکت نمایند در این مراسم حضور یابند و به همین خاطر اقوام درجه یک متوفی از مزینان عازم تهران می شوند تا آنها نیز میزبان مزینانی های مقیم پایتخت باشند .

مرداد سال 1360بود و سه ماهه تعطیلی را به تهران رفته بودم و آن روز در مهدیه بودیم که خبر شهادت علی شهیدی را از زبان پسرعموی شهیدش که او نیز صباحی دیگر راهی جبهه ها شد و به شهادت رسید شنیدیم . خبر به زودی در بین مزینانی ها پیچید و پس از آن گروه گروه روانه مزینان شدند تا اولین شهید منطقه داورزن را تشییع نمایند. بعدها شنیدم که او با پوشیدن لباس مقدس سربازی به گروه های پارتیزانی جنگ های نامنظم به فرماندهی سردار رشید اسلام شهید چمران پیوسته است .

مادرش که شیر زنی روستایی است و شهادت را افتخاری می داند که نصیب فرزندانش شده است بارها برسر مزار او برای مردم سخنرانی کرد و زینب وار با زبان ساده و به لهجه شیرین مزینانی دیگران را دعوت به صبر می نمود.

پس از شهادت علی برادران او که لباس سبز پاسداری را برتن نموده بودند و دو تن از آنها به نام محمد و حاج حسن مزینانی محافظ بیت امام (ره) شده بودند بارها به جبهه های نبرد اعزام شدند و در این راه محمد که از همه ی آنها بزرگتر بود در عملیات والفجر 4 مفقود الاثر شد و پیکر مطهرش برای همیشه در منطقه طلائیه به یادگار ماند و به یادش در بهشت زهرای(س) تهران و بهشت علی (ع) یادبودی ساختند تا یادش برای فرزندانش و مردم مزینان زنده باشد.

سومین برادر آنها حسین مزینانی که در زمره سربازان گمنام امام زمان(عج) قرار گرفته بود با انتخاب نام محسن پس از جنگ و بارها حضور در جبهه های نبرد حق علیه باطل برعلیه رانت خواران و مفسدین اقتصادی و فرهنگی مبارزه نمود و عاقبت به طرز مرموزی پس از بازگشت از مأموریت در آذر 1370 شربت شهادت نوشید و به جمع برادران و دو پسرعموی شهیدش مهدی و یدالله مزینانی پیوست.

پس از شهادت این سه برادر  نام خانوادگی شهیدی برسجلد دیگر بازماندگان ثبت شد و از آن پس مادر شهیدان علی و محمد و حسین به یاد فرزندانش نخل عاشورای دوم مزینان را که در دهه ی دوم برگزار می شود در جلوی منزلش تزئین می نماید و عاشورای دوم از مقابل این خانه آغاز می شود.

چند متر پایین تر از منزل برادران شهیدی در امتداد دیوار ارگ آقابیک که روزی و روزگاری برگرداگرد مزینان کشیده شده و حصاری بود برای محافظت مزینان از حمله چپاولگران و آن چنان که بزرگان ما می گویند ؛ پهنای آن چندان بوده که بر روی آن اسبها در حالی که گاری برآنها بسته بودند به راحتی راه می پیمودند و زمانی نیز برای ساختن بنایی جدید مانند پست و تلگراف با دیلم و بیل و کلنگ به جان این بنای تاریخی افتادند و از داخلش بقایای بدن انسان خارج شده بود که می گویند در زمان ساخت این دیوار کارگران  زحمتکش را در آن زنده به گور کرده بودند و در لای جرز دیوار جاداده بودند. بگذریم در امتداد این دیوار پر از رمز و راز خانه ی گلی دیگری قرار دارد که آنها نیز سه فرزندشان و دو پسر برادرشان در جبهه ها به شهادت رسیدند. خانوده ای از جلیله سادات حسینی که سالها پیش زمانی که من به خاطر نمی آورم به مزینان هدیه شدند و پدران آنها از روستایی دیگر مهاجرت کرده و مزینان را برای زندگی برمی گزینند.

فرزندان این خانه نیز همه جوانان و نوجوانان با نشاطی بودند که از حرکات ورزشی و قهرمانانه آنها تمامی مزینانی ها هنوز که هنوز است با شگفتی یاد می کنند. پشتک واروهای سیدحسین و سید محمد و پریدن سیدحسین از دیوار شاه عباسی و معلق زدن او از روی میله های دروازه بانی فوتبال و چابکی و تکینیک سیدحسن در زمین مسابقات فوتبال و صدای گرم او به همراه تلاوت قرآنش که گاهی با آنکه رقیبش بودم ولی به صدای دلنشینش غبطه می خوردم، هیچگاه از یادمان نمی رود.

سال 1361 بود که سید محمد اولین شهید این خانواده نام گرفت و چندی نگذشت که پسر عموی او سیدعلی اکببر حسینی نیز شهید شد اما خط سرخ شهادت در این خانه همچنان ادامه داشت و سال 1364 سیدحسین که از تهران راهی جبهه شده بود به جمع دیگر شهدای مزینان پیوست و پیکر مطهرش در کنار برادرش به خاک سپرده شد . در روزسوم شهادت او و برسر مزارش برای اعزام به جبهه اعلام کردند .شوری عجیب در دل سیدحسن افتاد و پس از مشورت تصمیم گرفتیم برای ثبت نام به پایگاه مراجعه کنیم اما در جوابمان گفتند : شما به خاطر آنکه دانش آموزهستید باید به سبزوار مراجعه کنید.

فردای آن روز من و سیدحسن و حسن صانعی و علی رضاهمت آبادی و با یکی دونفر دیگر از بچه های دانش آموزمزینان و سویز راهی سبزوار شدیم با هزار کلک و حقه مانند جعل کردن رضایتنامه والدین و روی پای همدیگر ایستادن تا قدمان بلند دیده شود توانستیم رضایت مسئولین جذب بسیج را بگیریم اما آنها سنگی دیگر جلوی پایمان انداختند و مارا روانه آموزش و پرورش کردند .آنجا هم رضایتنامه را گرفتیم و تا می خواستیم بیرون بیاییم که مسئول جذب دانش آموزی سیدحسن را صدا زد و گفت : گفته اند شما را ثبت نام نکنیم ولی کار از کار گذشته بود و ورقه ی ثبت نام در دستان او خود نمایی می کرد و فی الفور از آنجا فرار کردیم و راهی بسیج شدیم هرطور بود آماده اعزام شدیم.

صبح روز بعد مطلع شدیم اقوام سیدحسن او را برای برگزاری مراسم به زور به تهران برده اند از طرفی خوشحال از اینکه به هر حال در کنار مادر مصیبت دیده اش هست و او با نگاه برقد و بالای فرزندش کمی آرام می گیرد و از طرفی ناراحت بودیم که بهترین رفیقمان با ما همراه نیست ولی برای من مسجل بود که او خودش را می رساند.

صبح روز اعزام گروه سی چهل نفری ما با بدرقه ی پرشور مزینانی ها و درمیان اشک و آه والدین راهی سبزوار شد و پس از دریافت لباس و برگه ی اعزام برای سوار شدن براتوبوس در داخل سپاه سبزوار با دیگر رزمندگان اعزامی از روستاهای مختلف و شهرستان سبزوار  صف کشیده بودیم که ناگهان دستی برشانه ام خورد سرم را که برگرداندم سیدحسن را دیدم در حالی که لباسی گیر آورده و پوشیده بود ولی کمربند نداشت و سعی می کرد با نخ شلوارش را ببندد باتعجب گفتم : چه طوری آمدی ؟ گفت : به بهانه هواخوری از مراسم بیرون آمدم و با پسرعمویم سیدمحمد تا نزدیک تریمنال آمدیم و به او گفتم ک من برای اعزام به سبزوار می روم تو هم به پدر و مادرم بگو و حلالیت بخواه. در داخل اتوبوس خوابیدم و مرا به نیشابور برد ولی تا فهمیدم سوار تاکسی سواری شدم و الآن هم در خدمت شما هستم .

سوار براتوبوس شدیم ، بچه های مزینان به ویژه پاسداران سعی کردند او را از ماشین پیاده کنند ولی او در حالی که گریه می کرد محکم به صندلی چسبیده بود و التماس می کرد که راحتش بگذارند . پاسدارها وقتی سماجت او را دیدند تهدیدش کردند و گفتند : حتی اگر به جبهه بروی بازهم برت می گردانیم چون تو پرونده نداری و ما آن را از بسیج گرفته ایم . ولی او گفت : باشه فقط شما بگذارید من پام به جبهه برسه و اونجا رو ببینم بعدش هرکار می خواهید بکنید.

با این صحبتها و گریه ها او را رها کردند و سیدحسن همراه ما عازم جبهه های جنوب شد . پس از آنکه به اهواز رسیدیم ما را از هم جدا کردند و هر کداممان به گردان و پادگانی دیگر رفتیم  یکی دو بار تا قبل از عملیات والفجر 8 موفق شدم او را ببینم و تا اینکه دو روز مانده به عملیات در قرنطینه عملیاتی همدیگر را دیدیم و بار آخر به او گفتم : فکر کنم این آخرین دیدار ما باشد خندید و گفت : تو همیشه این را می گی اما بازهم میای به دیدنم . راست می گفت نمی دانم چرا از دیدنش سیر نمی شدم . ولی آن دیدار به راستی آخرین دیدار ما بود و پس از عملیات بچه های مزینان در پادگان شهید برونسی به من گفتند که سید حسن مجروح شده و دیگر از او خبر نداشتند تا اینکه به تهران آمدم و همشیره ام خبر شهادت او را به من داد و چون شایعه شده بود که منهم شهید شده ام پدرم برای یافتن و دیدن جنازه ام به سبزوار رفته بود اما در آنجا پیکر سیدحسن را دیده بود که نیمی از بدنش در اثر اصابت راکت متلاشی شده بود.و..

و ادامه دارد..

  • علی مزینانی
۲۰
آبان
۹۲

باز نشر بخشهای هشتم تا یازدهم مزینان از نگاهی دیگر پیرامون آداب عزاداری مزینانی ها درمحرم

محرم که فرا می رسد کمتر مزینانیی است که بر روی این کره ی خاکی زندگی کند و برای عزاداری سالار شهیدان به خصوص در روز عاشورا به زادگاه خویش بازنگردد! چه بسا مزینان زاده ای که درکشورهای دیگر مانند آمریکا و انگلیس و آلمان و کانادا زندگی می کنند اما چون محرم می رسد آنها نیز دلشان پرمی کشد و برای برپایی عزای امام حسین (ع) به مزینان سفر می نمایند تا پس از روزها درغربت زیستن، غم فراق را در وطن خویش نجوا نمایند. یکی از این مهاجرین عاشق که در کانادا زندگی می کرد مرحوم خواجوی بود که هر سال به مزینان می آمد و یک دهه ی کامل در تکیه ای *که با وقف منزل پدری خویش ساخته بود عزاداران را اطعام می داد . ولی افسوس که یک ماه پیش دار فانی را وداع گفت و بنا بر وصیتش فرزندانش او را در مزینان به خاک سپردند و امیدوارم  آنها نیز را ه پدر را به نیکی ادامه دهند که درحقیقت چنین خواهد بود.


محرم درمزینان از ویژگی منحصر به فردی برخوردار است و شاید دربین تمامی روستاهای ایران چنین مراسمی  کم نظیر باشد دلیل آن استقبال بی شمار هموطنانی است که در اطراف مزینان زندگی می کنند و تنها وصف تعزیه خوانی  آن را شنیده اند و هرسال در صبح روز عاشورا خود را به مراسم می رسانند والبته مزینانیها هم درمهمانداری زبانزد هستند و برای عزاداران فرزندفاطمه (س) در هیئت حسینی و ابوالفضلی و تکیه بالا و بعضی در خانه های خود غذا تدارک می بینند  . حضور مزینانی های مقیم درشهرها ویا کشورهای دیگر از جمله ی این کم نظیری مراسم عزاداری محرم مزینان است که در چنین موسمی چه در گرمای سوزان و یا سرمای شدید کویر رنج سفر را به جان می خرند و به زادگاهشان می آیند تا محرم را درک نمایند و حقیقت نیز همین است ما که سالهاست به اقتضای شغلی درتهران زندگی می کنیم امکان ندارد که عاشورا را در این شهر بمانیم و اگر خدای نکرده به هر دلیل چنین اتفاقی بیفتد مانند مأموریت خاصی که در سال  هفتاد ودو برایم رخ داد  و نتوانستم عاشورای آن سال را درمزینان باشم و هنوز پس ازگذشت دو دهه حسرتش بردلم مانده ، از آن پس همیشه درعاشورا هر چند مراسمی است تکراری ولی برایم تازگی خاصی دارد شرکت می کنم. و معترفم که تا وقتی به مزینان نیایم محرم را حس نمی کنم.


MIM_8181.jpg

همراه با نخل چوبی آن سالها و آهنین کنونی به میدان قتلگاه می رسم . میدان قتلگاه از مزینان جدا نیست  و در حقیقت  مکانی برای یک رویداد بزرگ در هر سال است جایی که برای پیر و جوان ، زن و مرد مزینانی و روستاهای همجوار از تقدسی خاص برخوردار است سرزمینی که در عاشورای حسینی (ع) جمعیتی هزاران نفری را شاهد است .


               

میدانی که تا هفت هشت سال پیش  مدور و خاکی بود و مردم بر روی خاکها می نشستند وهنر تعزیه خوانی مرحوم محمد شمشیری درنقش شمر را تماشا می کردند دربیرون از لباس مخالف خوان مهربان وخندان ودر زمین عاشورا به راستی شمر بود وبا آمدن او به میدان، ما که نوجوانان فهمیده ای بودیم ومی دانستیم ؛ این یک مراسم آئینی ویک نمایش است  ازترس پشت سرپدرانمان مخفی می شدیم وبزرگترانمان اورا نفرین می کردند وپس ازاو عبدالله ، پسرش این نقش را برعهده گرفت و به راستی جانشینی خلف برای پدر بود وهمان شمری بود که ما  ازاودرخردسالی ونوجوانی  می ترسیدیم  ودرکنار حبیب حسینعلی که نقش عمرابن سعد را از مندلی خان به ارث برده بود وعاشق تعزیه خوانی واجرای این نقشها بود وهمین امسال در کنار تربت اربابش حسین ابن علی (ع) به دیار باقی شتافت  وبه رفیق قدیمیش عبدالله که دوسه سال پیش اونیز نقش شمر را به پسرش سپرد ه بود پیوست .واکنون این میدان به همت فرزند حاج حسن ناطقی که حربن یزید ریاحی را درمیدان به حضارمعرفی می کرد وبه راستی تعزیه خوانی با سوادبود که یکی از دوستان هنرمند سبزواری اعتراف می کرد :"پس از سالها حضور بر روی سن تاتر آرزودارم که مثل حاج حسن نسخه  حر را بخوانم." وچون حاج حسن نیز میدان را به فرزندانش سپرد و به میهمانی سالار شهیدان رفت آنها نیز اهتمام والایی دربرپایی عزای امام حسین (ع) دارند واین میدان را به شکل استادیومی چند طبقه ساخته اند تا مراسم روز عاشورا هرچه با شکوهتر برگزار شود.


درادامه  مطلب با آداب و رسوم مزینانی ها در محرم بیشتر آشنا شوید...


  • علی مزینانی
۳۰
آذر
۹۱

ازحدیره تا باغستان

ره آورد سفربه مزینان

بخش  سیزدهم

کوچه ی سرچشمه برایم خاطرات فراوانی را حکایت می کند چه درتابستان که پس از فراغت ازدرس ومدرسه وایام خوش تعطیلی سه ماهه ، روزها والبته در غروبش با رفقای هم سن وسال ویا کمی بزرگتر که همیشه پیش خود خیال می کردیم آنها خیلی سنشان از ما بیشتر است وگاهی مجبور بودیم از آنان حساب ببریم وگرنه در بازی هرنگ هرنگ* وقیم قیم بزی *و کلاه بردار* و کلخ دپا *  واسولولو* بازیمان نمی دادند چون همیشه آنها سردسته بودند و یار می کشیدند وما خدا خدا می کردیم که انتخابمان کنند و چه  درهمان دوران تحصیل  که در دوشیفت به مدرسه می رفتیم ودربعدازظهر یعنی دوباره غروب که به شب منتهی می شد تپو لبیک * بازی می کردیم ؛ در آن کوچه های بزرگ که هر یک مهندسی بنا شده  و در کل ساختار مزینان فعلی  براساس معماری شهری ساخته شده است چون بعداز آن که در دوقرن پیش مزینان کهنه را آب برد مزینانی نو با تغییر ساختار فیزیکی به مکان فعلی منتقل شد ومزینانی ها خانه های خود را در نقشه ای حساب شده ساختند و کوچه ها و خیابانهایش را گویی معماری زبر دست آن را مهندسی نموده ونقشه اش را طراحی کرده است بلوار ، خیابان وکوچه وهمه ی نمادهای یک شهردر مزینان دیده می شود ومن درکمتر روستایی این چنین فضایی را شاهد بوده ام البته بماند که هنوز پس از هزاران سال از قدمت این کویر تاریخی دولتمردان در پس اعلام نمودن شهریتش ودر گیرودار مصوبه لایحه مانده اند و کسی نیست تا احقاق حقوق از دست رفته ی مارا بنماید. بماند به بازی تپولبیک خودمان بپردازیم مارا چه به این حرفا...

 آن روزها در هر کوچه ای وخیابانی ده ها نوجوان را می دیدی که تا پاسی از شب در حال بازی هستند وما در کوچه ی سرچشمه که اکنون به نام شریعتی مزبن شده به دودسته ی ده بیست نفری که این نیز بستگی به تعداد افرادمان داشت؛ تقسیم می شدیم وهر دسته ای را یک نفر رهبری می کرد که اوسنش از ما بیشتر بود وشاید جوانی بیست وچندساله که خیال نداشت باور کند که وقت زن گرفتنش است نه بازی! اما بی خیال روزگار چون خوشی وطراوت آن زمان را به سادگی نمی توان توصیف کرد نه مشکل گرانی ونه رنج بیکاری ذهن جوان را به خود مشغول می کرد  گاهی بزرگتر از جوانان افراد میانسال که دربین آنها پدر بزرگ ها هم برای خود بازی داشتند و هر کی همچین ،همچین همچین می کنه بازی می کردند یادش بخیر سه ماه از سال ، بیشتر یاکمتر پدرانمان به تهران می رفتند وبا دست پربرمی گشتند ونه ماه دیگر عیال آنها خرج می کردند وغم نان نداشتند حتی در سال منی پنج تومان که می گویند قحطی آمده بود و همه چیز مثل الآن گران شده بود. ولی حالا تمام خانواده می کوشند تا یک نفر سیر شود. ولش کن !

 وما بی هیچ دغدغه ای به دودسته وتیم تقسیم می شدیم و در فاصله ای در پناه کوچه ای بن بست ویا تورفتگی ساختمانی مخفی می شدیم سردسته یک نفر را به عنوان فرد شاخص مشخص می کرد سپس جای دو رهبر عوض می شد واولی فریاد می زد :تپو

دومی پاسخ می داد: لبیک

اولی : هم پلت*

دومی که از اعضاء گروه بود مثلامی گفت : حسن

 اگر درست گفته باشد آن تیم برنده می شد وگر نه گروه بعدی همین کار را تکرار می کرد تا فرد غایب با گفتن فرد تیم مقابل یکی باشد و آنگاه سردسته می گفت : مورری دگه *

گروه مقابل برنده می شد وآنها باید هرکدامشان  فردی را روی کول خود می گرفت وتا جایگاه تیم می برد وباز جای هریک عوض می شد و دوباره بازی از سرگرفته می شد وروزگار ما بچه های کویر به همین خوشی می گذشت و فکر نکنم هیچ وقت نه پدرمان ونه مادرمان فهمیدند که ما اصلا درچه کلاسی درس می خوانیم فقط گاه برای رفع غیبت ویا وساطت به خاطر تکلیف انجام نداندن قدم رنجه می کردند وبه مدرسه تشریف فرما می شدند وچه راحت بایک کاسه شیر ویا شاخه ای نبات همه چیز بروفق مراد می شد. دیگر کاری نداشتند که آیا در آخر سال تجدید می شویم ویا درجا می زنیم ورفوزه ویا به کلاس بالا تر می رویم فقط وقتی فراش مدرسه با آن موتور یاماهای تر وتمیزش کارنامه ها را به درخانه می آورد چه قبول وچه مردود شده بودیم اوعیدیش را دریافت می کرد ووالدین مهربان ماهم کاغذی را می گرفتند وخبر خوشی او را می دادند .شاید آن موقع می فهمیدند که ما الآن کلاس سیم یا یازدهم هستیم!

زمستان مزینان هم به خصوص در کوچه ی سرچشمه برایم همچون بهار وتابستانش خاطرات فراوانی دارد چه روزهایی که می خواستیم از میان خروارها گل ولای بگذریم وآن هم با پوتینهای پلاستیکی وبزرگی که بیشتر یک سرباز چکمه پوش گارد شاهنشاهی رضا خان را در ذهن تداعی می کرد وگاهی این هدیه ای بود که از طرف فرزند شایسته ی کویر برای بچه های زجر کشیده ومحروم فرستاده می شد .یادم نمی رود دوران مهد کودک به من یک روپوش دخترانه رسیده بود که چون نوبود کلی کیف می کردم و مربیانم می گفتند :  هدیه دکتر علی است! البته او لباس وکفش می فرستاد ودر توزیعش دیگران دست داشتند .وهیچگاه مرا فراموش نمی کردند واین لطفی بود که می خواست شامل حالم شود که آنچه  با دستان مهربانانه ی فرزند شایسته کویر تهیه شده بود به من هدیه شود .هیچ گاه اولین وآخرین نگاه پر از مهر وعطوفتش را   که برای تدفین عمویش شیخ قربانعلی شریعتی  به مزینان آمده بود ومن در آن زمان اورا کمترمی شناختم ونه می دانستم که کیست چون طفلی کم سن وسال بودم و پس از سالها که شناختمش دانستم آن مرد کت شلواری مهربان همان دکتر علی بوده  که سالهاست یا تقدیسش می کنند ویا ناجوانمردانه تکفیر می شود و بی دینش می خوانند اما او مر ا که دید وصورت سوخته از هرم داغ کویریم  را نظاره کرد نگذاشت سلامش کنم واو برمن درود فرستاد. تا من ،روستا زاده ای که همیشه رنج محرومیت را بردوش می کشم با سلام گرمش آرام گیرم وای کاش همین شناخت را درآن دوران داشتم ولحظه ای از مصاحبتش بهره می بردم. ولی می دانم که اونیز پس از سالها غربت نشینی برای من ودوری از مزینان دلش در قبرستان شام می تپد  و آرزویش دوباره رجعت به کویر است تا بار دیگر برقالی حضرت سلیمان (ع) بنشیند و برفراز  آسمان پراز ستاره ی کویر پرواز نماید. بگذرم که باز اگر بخواهم از او بگویم وآخرین تبسمش ٰ، زمستان هم رسیده وتمام شده ومن باید همچنان از مهربانی او بنویسم .


آغاز زمستان مزینان نیز با شب یلداست وروزهای قبل از این طولانی ترین شب سال پدر با تدارک بساط میهمانی می خواهد لحظه ای ودمی خانواده اش را شاد نگهدارد ودراین شادی همسایگان را نیز شریک کند. الآن که ما نیستیم ودوراز وطن روزگار می گذرانیم اما در سالهای خوش کودکی وروزهای شوخ وشنگ نوجوانی که گاهی بعضی از ما از دیوار راست بالا می رفتیم شب یلدا شیرین ترین شب شب نشینی با همسایگان وفامیل بود.

شبی که مهربانترین شب سال برای ما بود گاه ده پانزده خانوار از همسایه ها در آن شب به منزل مان می آمدند ویا ما میهمان خانه ی یکی از آنها بودیم فکر نکنم هیچ زمانی مادرانمان دغدغه ای در آن شب داشتند که برای میهمانانشان چه میوه ای تهیه کنند  دنه ی *هندوانه وخربزه که به وفور درهر خانه ای یافت می شد چون اصلا پولی برای خریدن آن نمی دادند کشاورزان خروارها هندوانه را ، ودر کوچه ی سرچشمه اکبر حسنعلی برای ما از سر موتور آل احمد چندین خروار هندوانه می آورد و در وسط کوچه کوت* می کرد والتماس می نمود  که همسایه ها چندین هندوانه را ببرند وفقط تخمه آن را بیاورند در خیلی از مواقع نیز همه را می بخشید اما اکنون در میادین این شهر آن هم درشب یلدا وجدان تنها چیزی است که کاسبان در این شب ارزان به فروش می رسانند  وهر کیلوی هندوانه وخربزه را باید هزاران تومان پول بدهی ،که چه ؟ دیگران ببینند ماهم هندوانه خریده ایم وچون آن را می شکافی از سرگر حسن کچل هم سفید تر است .

نمی دانم چرا نظام طبیعت بهم ریخته ودراین فصل از سال هر میوه ای را که می خواهی هست ولی  در آن روزگار میوه ها درچهار فصل خود می روییدند وبه دستمان می رسید ند برای همین از روزها قبل هندوانه هایی در زیر کاه مخفی می شد چون پدر می دانست که در آخر پاییز هندوانه نایاب است و اگر ما ببینیم پوستش را هم باقی نمی گذاریم و او با زیرکی این نعمت الهی را از تیر رس دید ما خارج می کرد ودر شب چله ناگهان مجمعه ی پر از هندوانه هویدا می شد البته سفارش می کردند  که بچه ها کمتر بخورند چون سحر لحاف وتشک خیس را باید بر روی دیوار پهن نمایند !

بعدازهندوانه  ؛ چغندر یکی دیگر از میوه هایی بود که بر روی کرسی قرار می گرفت البته نه خام  ونه به شکل لبویی که برروی چرخ تعافی دوره گردها دیده می شود وبا رنگی که معلوم نیست از کجا تهیه شده چنان تزئینش می کنند که دلت می خواهد همان جا کیلو کیلویش را ببلعی ولی چون ذره ای از آن به حلقومت وارد می شود تازه می فهمی که پول خود را حرام کرده ای . اما چغندر پخته ی  چله بزرگ در مزینان که  در زیر خروارها خاکستر تنور و اجاق خشتی که آن سالها فقط یک بار بررویش دیگ پلویی گذاشته می شد و با گلاره ای* از آجار پخته  فضا را معطر می نمود وما بچه ها از دم غروب حسابی انتظار شب را می کشیدیم که درکنار سفره ی شام بنشینیم و پلاب *بخوریم ؛ سرخ وپخته می شد چیز دیگری بود یادش بخیر که مانیز به تقلید از بزرگترها  درغفلت والدین ، گاه سیب زمینی ویا چغندری از خانه هایمان برمی داشتیم و به پشت قلعه می رفتیم وآتشی از ریشه ی اخلور *وزیل*تهیه می کردیم وسپس چغندر ویا سیب زمینی نشسته را درزیر خاکستر قرار می دادیم  هنوز کامل نپخته بود برای خوردنش دعوا می کردیم  هیچوقت هم بیمار  نمی شدیم!

درحین خوردن ونوشیدن ، اوسنه اون هم اوسنه های مرحوم عمی کبل حسن ذبیح الله ویا عمی محمد در روشنایی چراغ توری وگردسوز  شب یلدا را برایم  شیرینتر می ساخت  ومن سعی می کردم در همان حال که  ازخوردن ونوشیدن کام وچای وهندوانه وشکست دنه وجمع کردن پیست کام *عقب نمانم تمامی قصه های آنها را گوش کنم چنان با آب وتاب تعریف می کردند وبه خصوص وقتی می دیدند که ما مستمعین خوبی هستیم ومشتاق شنیدن ،لفت ولعابش را بیشتر می کردند و انگار که خود در آن قصه حضور دارند.تمامی ماجرا را با آب وتاب تعریف می نمودند ندوبعداز آن نوبت پدرم می رسید که با اندک سواد اکابریش برای چندمین بار کتاب امیرارسلان رومی وفرخ لقا را بخواند وهر بار که به قسمتهای عاشقانه اش می رسید دیگر پدران با نگاه تیز بینانه ای به دنبال فرخ لقای خودشان می گشتند .

تا احساس می شد که حاضرین خسته شده اند زن صاحبخانه دیره * را می آورد یا خودشان می نواختند ویا به دست عموعلی روس  می دادند واو آی بابا سفر را می خواند البته هنوز هم در سیزده بدر وبعضی از عروسی فامیل ؛ او که این خواندن را از پدر مرحومش کبل علی  اصغر روس به ارث برده این ترانه را می خواند وصد رحمت به همان شعر وترانه ی قدیمی ها

در آن روزگار خوش ، مرحوم کبل اصغر ویا عموعلی روس ابتدا شعر رفتم سرآسیاب سه دندانه را می خواند وپس از آن با صدای بلند در حالی که زن ومرد وخرد بزرگ اورا همراهی می کردند می گفت :  آی بابا سفر!

همسایه ها: های بله

خواننده: از شما به چند؟

همسایه ها: ازما به یک

خواننده : یک ما دنبه کلاره *، دنبه را ریزه کنم ، ریزه ونیم ریزه کنم ، در طبق نقره کنم ، درپیش جانانه برم ، اون نخوره من چه کنم ، آی بابا سفر !

همسایه ها : های بله

خواننده : از شما به چند ؟

همسایه ها : ازما به دو

خواننده : دوی ما دوزلف یاره ، یک ما دنبه کلاره ...

اوهمینطور تا دوازده پیش می رود وهر بار عدد را می پرسد وهر عدد را هم به یک عبارت توصیف می کند وباز برمی گردد به یک مثلا می خواند: هشت ما هشت دربهشته ، هفت ما هفت آسمونه ، شیش ما شیشه ی عمره ، پنج ما پنجه ی شیر ه ، چار ما چاردال گاوه ، سه ی ما سپاه دینه ، دوی ما دوزلف یاره ، یک ما دنبه کلاره دنبه را... ودر حقیقت هر عدد را سنبل ونماد این کلمات می داند.

در شب چله ، دخترانی که تازه حلقه ی نامزدی به دست کرده اند از این دورهم نشینی و شادی و ترانه خواندن بی بهر ه نیستند و معمولا رسم بر آن است که برای این دوشیزگان خوشبخت ،شب چله ای می برند که مجمعه ای از انواع تنقلات ،کله قند،حنا ،گوشت ،برنج و یا هدیه ای از طلا ویا رخت ولباس و اگر اشتباه نکنم اضافه کنید کله وپاچه ای هم می باشد که توسط پدر ومادر داماد تهیه شده است  واین کله پاچه توسط مادر عروس طبخ می شود وهمگی نوش جان می کنند اگر این نوعروس در مزینان باشد همسایگان وقوم خویشان ، داماد را همراهی می نمایند واگر درشهر دوری مثل تهران باشد پدر ومادر داماد وظیفه ی خویش می دانند که شب چله ای را برای عروسشان ببرند و رنج سفر را به بذل این هدیه به جان می خرند آنچه که مهم است بها دادن به نوعروس آن هم برای مزینانی ها به هر بهانه ای مهم است که اگر خدای نکرده در شب چله چنین اتفاقی رخ ندهد گله وشکایت مادر عروس حتمی است.گاه این هدیه بردن درشب چله همراه با دایره وکف زدن توسط زنان انجام می شد که داماد را تا خانه ی عروس همراهی می کردند و در مسیر راه گاهی شاباش دسته جمعی می گفتند.

 درشب یلدای ما نه صحبت از بی مهری می شد و نه چیزی خرید وفروش می گردید فقط  گاهی در همین دور هم نشستن پیوندی جدید وقومی وخویشی تازه به وجود می آمد ودختر وپسری در آن شب لایق همدیگر می شدند وبه پیشنهاد زنها قرار خواستگاری از دختر فلانی گذاشته می شد که این نیز به میمنت مهربانی این شب پراز خاطره ی ایرانیان است که هر سنتشان وآداب ورسومشان ریشه در آئین مهرپرستی  دارد .

                                 وادامه دارد...


·       هرنگ هرنگ : نوعی باز ی محلی ، یک نفر به عنوان اوستا معرفی می شد او درگوش فردی اسم میوه ای را می گفت و.شلاقی در دست می گرفت که یک سرش را به فردی می داد که وارد بازی می شد سپس می پرسید: هرنگ هرنگ گلها چه رنگ سردرختی یا پادرختی . اگر آن فرد به میوه ی مورد نظر می رسید اوستا می گفت : بزن که می زنی واو شلاق را می گرفت وافراد را با آن می زد هرکس خودش را به اوستا رساند دیگر درامان است. وقتی اوستا می گفت :جو جو به فتح جیم ، همان جو. همه می ایستادند واو حق زدن نداشت تا می گفت : گندم ،گندم . دوباره بازی شروع می شد

·       قیم قیم بزی : قایم باشک. افراد به دوسته تقسیم می شوند گروهی چشم می گذارند وتا عددی مشخص می شمارند گروه دیگر فرار می کنند ودر جایی مخفی می شوند گروه اول به دنبال آنها می گردند اگر هرکدامشان را پیدا کنند دستی بر سرش می زنند ومی گویند :کل. اگر همه ی آنها در صحنه حاضرشوند ودستشان را به محل بازی بزنند بازی را برده اند و گروه اول دوباره باید چشم بگذراند این بازی به صورت دونفری نیز انجام می شود

·       کلاه بردار : باز ی شبیه به زو ویا در زمان حال  ورزش کبدی می گویند . دایره ای یزرگ با آب یا گچ  می کشند وافراد به دوگروه تقسیم می شوند گروه اول در داخل زمین وگروه دوم دربیرون  که سعی می کنند افراد داخل را بیرون بکشند وآنها نیز با لگد پرانی از خودشان محافظت می کنند درصوسعی می کنند افرادتیم مقابل را به داخل بکبیاورند هرکدام موفق شدند تا مسیری معین باید به افراد گروه مقابل سواری بدهند

·       کلخ دپا : کلوخ درپا به صورت گروهی انجام می شد دوگروه برروی زمین می نشستند وکلوخی یا سنگی را یکی از تیم مقابل به نام اوستا در بین پاهای یکی از افراد مخفی می کرد اوستای  گروه بعدی باید آن سنگ را پیدا می کرد وگرنه باید تا مسیری افراد مقابل را سورای بدهند

·       اسولولو : همانند هرنگ هرنگ اجرا می شد البته نوع بازی افراد فرق می کرد یک نفر روی کول دیگری سوار می شد وجلوی چشمهای اورا می گرفت اوستا با حرکت انگشت به طرفین مانند چشم پزشک ازفرد سواری دهنده می خواست که مسیر انگشت اورا تشخیص دهد وبا هر حرکت می گفت: اسولولو، واو نیز با اشاره ی انگشت به سمت فرضی جواب می داد : اسولولو اگر درست جواب می داد اوبازی را می برد وسوار برپشت دیگری می شد

·       هم پلت : همانند، یار

·       مورری دگه : مرخصی دیگر ،آزادی

·       دنه : به فتح دال ، دانه ، تخمه

·       کوت : انباشته ، روی هم ریختن، یک جا جمع کردن ،تلنبار

·       پلاب : پلو

·       اخلور : گیاهی خودرو وخار دار ، طاق

·       زیل : هیزم

·       پیست کام :  پوست نوعی شکلات ، جلد ویا کاغذی که شکلات درآن پیچیده شود

·       دیره : دایره ،دف

·       کلار: گوسفند نر

 

 

 

 

 

 

  • علی مزینانی