شریعتی :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۶۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شریعتی» ثبت شده است

۱۲
مهر
۹۳

[تصویر :  shariati-1.JPG]


 اگر به فرض که هیچ دلیلی بر حقانیت و صلاحیت امام حسین (ع) نباشد , بعد آدم یک بار دعای عرفه بخواند, می شود به "حسین" ایمان نیاورد؟ نشناسدش؟ عاشقش نشود؟دیوانه اش نشود؟ آیا چنین چیزی امکان دارد؟ یک بار بخوانید، عاشق می شوید...
حمد و سپاس خدایی را سزاست که تیر حتمی قضایش را هیچ سپری نمی شکند و لطف و محبت و هدایتش را هیچ مانعی باز نمی دارد و هیچ آفریده ای به پای شباهت مخلوقات او نمی رسد.
حهل و نادانی من و عصیان و گستاخی من تو را باز نداشت از اینکه راهنمایی ام کنی به سوی صراط قربتت و موفقم گردانی به آنچه رضا و خوشنودی توست.
پس
هر گاه که تو را خواندم پاسخم گفتی .
هر چه از تو خواستم عنایتم فرمودی.
هرگاه اطاعتت کردم قدردانی و تشکر کردی.
و هر زمان که شکرت را بر جا آوردم بر نعمت هایم افزودی.
و اینها همه چیست؟
جز نعمت تمام و کمال و احسان بی پایان تو؟!
من کدام یک از نعمت های تو را می توانم بشمارم یا حتی به یاد آورم و به خاطر سپارم؟
خدایا!الطاف خفیه ات و مهربانی های پنهانی ات بیشتر و پیشتر از نعمتها ی آشکار توست.
خدایا!من را آزرمناک خویش قرار ده آن سان که انگار میبینمت.
من را آنگونه حیامند کن که گویی حضور عزیزت را احساس می کنم.
خدایا!
من را با تقوای خودت سعادتمند گردان.
و با مرکب نافرمانی ات به وادی شقاوت و بد بختی ام مکشان.
در قضایت خیرم را بخواه.
و قدرت برکاتت را بر من فرو ریز تا آنجا که تاخیر را در تعجیل های تو و تعجیل را در تاخیر های تو نپسندم.
آنچه را که پیش می اندازی دلم هوای تاخیرش را نکند.
و آنچه را که بازپس می نهی من را به شکوه و گلایه نکشاند.
پروردگار من!
من را از هول و هراس های دنیا و غم واندوه های آخرت رهایی ببخش.
و من را از شر آنان که در زمین ستم می کنند در امان بدار.
خدایا!
به که واگذارم می کنی؟
به سوی که می فرستی ام؟
به سوی آشنایان و نزدیکان؟تا از من ببرند و روی برگردانند.
یا به سوی غریبان و غریبه گان تا گره در ابرو بیافکنند و مرا از خویش برانند؟
یا به سوی آنان که ضعف مرا می خواهند و خواری ام را طلب می کنند؟
من به سوی دیگران دست دراز کنم؟در حالی که خدای من تویی و تویی کارساز و زمامدار من.
ای توشه و توان سختی هایم!

ای همدم تنهایی هایم!
ای فریاد رس غم وغصه هایم!

ای ولی نعمت هایم!
ای پشت و پناهم در هجوم بی رحم مشکلات!
ای مونس و مامن و یاورم در کنج عزلت و تنهایی و بی کسی!
ای تنها امید و پناهگاهم در محاصره ی اندوه و غربت و خستگی!
ای کسی که هر چه دارم از توست و از کرامت بی انتهای تو!
تو پناهگاه منی!

تو کهف منی!
تو مامن منی!
وقتی که راه ها و مذهب ها با همه ی فراخی شان مرا به عجز می کشانند و زمین با همه ی وسعتش بر من تنگی می کند و ...........
اگرنبود رحمت تو بی تردید من از هلاک شدگان بودم.
و اگر نبود محبت تو بی شک سقوط و نا بودی تنها پیشروی من میشد.
ای زنده!
ای معنای حیات! زمانی که هیچ زنده ای در وجود نبوده است.
ای آنکه :
با خوبی و احسانش خود را به من نشان داد.
و من با بدی ها و عصیانم در مقابلش ظاهر شدم.

ای آنکه:
در بیماری خواندمش و شفایم داد.
در جهل خواندمش و شناختم عنایت کرد.
در تنهایی صدایش کردم و جمعیتم بخشید.
در غربت طلبیدمش و به وطن بازم گرداند.
در فقر خواستمش و غنایم بخشید.
من آنم که بدی کردم ... من آنم که گناه کردم.
من آنم که به بدی همت گماشتم.
من آنم که در جهالت غوطه ور شدم.
من آنم که غفلت کردم.
من آنم که پیمان بستم و شکستم.
من آنم که بد عهدی کردم .....
و ... اکنون باز گشته ام.
باز آمده ام با کوله باری از گناه و اقرار به گناه.
پس تو در گذر ای خدای من!
ببخش ای آنکه گناه بندگان به او زیان نمی رساند.
ای آنکه از طاعت خلایق بی نیاز است و با یاری و پشتیبانی و رحمتش مردمان را به انجام کارها ی خوب توفیق می دهد.
معبود من!
اینک من پیش روی توام و در میان دست های تو.
آقای من!
بال گسترده و پر شکسته و خوار و دلتنگ و حقیر.
نه عذری دارم که بیاورم نه توانی که یاری بطلبم.
نه ریسمانی که بدان بیاویزم.
و نه دلیل و برهانی که بدان متوسل شوم.
چه می توانم بکنم؟ وقتی که این کوله بار زشتی و گناه با من است ؟!
انکار؟!
چگونه و از کجا ممکن است و چه نفعی دارد وقتی که همه ی اعضا و جوارحم به آنچه کرده ام گواهی می دهند؟
خدای من!
خواندمت پاسخم گفتی.
از تو خواستم عطایم کردی.
به سوی تو آمدم آغوش رحمت گشودی.
به تو تکیه کردم نجاتم دادی.
به تو پناه آوردم کفایتم کردی.
خدایا!
از خیمه گاه رحمتت بیرونمان مکن.

از آستان مهرت نومیدمان مساز.
آرزوها و انتظارهایمان را به حرمان مکشان.
از درگاه خویشت ما را مران.
ای خدای مهربان!
بر من روزی حلالت را وسعت ببخش.
و جسم و دینم را سلامت بدار.
و خوف و وحشتم را به آرامش و امنیت مبدل کن.
و از آتش جهنم رهایم ساز.
خدای من!
اگر آنچه از تو خواسته ام عنایتم فرمایی , محرومیت از غیر از آن زیان ندارد.
و اگر عطا نکنی هر چه عطا جز آن منفعت ندارد.
یا رب! یا رب! یا رب!
خدای من!
این منم و پستی و فرو مایگی ام.
و این تویی با بزرگی و کرامتت.
از من این می سزد و از تو آن
" چگونه ممکن است به ورطه ی نومیدی بیافتم در حالی که تو مهربان و صمیمی جویای حال منی."
خدای من!
تو چقدر با من مهربانی با این جهالت عظیمی که من بدان مبتلایم!
تو چقدر درگذرنده و بخشنده ای با این همه کار بد که من می کنم و این همه زشتی کردار که من دارم.
خدای من!
تو چقدر به من نزدیکی با این همه فاصله ای که من از تو گرفته ام.
تو که اینقدر دلسوز منی!
خدایا تو کی نبودی که بودنت دلیل بخواهد؟
تو کی غایب بوده ای که حضورت نشانه بخواهد؟
تو کی پنهان بوده ای که ظهورت محتاج آیه باشد؟
کور باد چشمی که تو را ناظر خویش نبیند.
کور باد نگاهی که دیده بانی نگاه تو را درنیابد.
بسته باد پنجره ای که رو به آفتاب ظهور تو گشوده نشود.
و زیانکار باد سودای بنده ای که از عشق تو نصیب ندارد.
خدای من!
مرا از سیطره ی ذلت بار نفس نجات ده و پیش ازآنکه خاک گور بر اندامم بنشیند از شک وشرک رهایی ام بخش.
خدای من!
چگونه نا امید باشم در حالی که تو امید منی!
چگونه سستی بگیرم ,چگونه خواری پذیرم که تو تکیه گاه منی!
ای آنکه با کمال زیبایی و نورانیت خویش چنان تجلی کرده ای که عظمتت بر تمامی ما سایه افکنده.
یا رب! یا رب! یا رب!

  • علی مزینانی
۰۹
مرداد
۹۳

ازحدیره تا باغستان
ره آورد سفربه مزینان

مزینان از نگاهی دیگر(16 )


بخش بیست و هشتم


و اما تقدیر این است که اکنون بازار اصلی مزینان از همین خانه شریعتی ها آغاز شود و مردم هر روز صبح که برمی خیزند و راهی بازار می شوند این سرا را ببینند؛ جایی که هرچند دیگر بعد از شیخ محمود کسی از فرزندانش ردای روحانیت را نپوشید اما مردم با آغاز مراسم عزاداری داخل بازار ماه محرم و یا صبح روز مراسم نماز عیدفطر با اجتماع هیئتی در مقابل این خانه برای ساکنین و اسلافشان احترام خاصی قائل می شوند و گویی از علمایش برای برپایی مناسک خود رخصت می گیرند.
هرچند به آسانی نمی توان از این خانه و اهلش دل کند اما فرصت اندک است و باید من ؛مزینان زاده ای که بیش از دو دهه است که زادگاهم را ترک کرده ام و هربار که فرصتی پیش می آید نمی توانم به راحتی و کامل آن را ببینم این بار همه جایش را و تمام خاطرات کودکی و نوجوانیم را به خوبی و کامل ببینم برای همین و با آخرین نگاه به خانه ی شریعتی ها که دیگر هیچ اثری از آن جوی آب و درخت بید مقابل آن نیست و به جایش جوی سیمانی برآن قرار گرفته تا یادگاری باشد از آن درختان سربه فلک کشید ه ای که آب را در بازار تا صحرا همراهی می کنند و البته زیاد هم بد نشده و نظم دیگری هم گرفته اند خود را به بازار می سپارم و برایم زیاد زیبا نیست که ساختمان سفیدی که در شمال غربی این سرا قرار گرفته و هرچند چهره ای نو دارد و خودنمایی می کند اما نتوانسته لحظه ای از عظمت سرای شریعتی ها کم کند، ببینم . هرچند این بانک قدیم ترین بانک منطقه است و خدمات بسیاری را به مردم نموده است و شاید اگر در جای قدیمی اش بود برایم بیشتر جذابیت داشت و از آن بیشتر می گفتم ولی به همین بسنده می کنم که علاوه بر بر این بانک که به نام صادرات می شناسیم دو بانک دیگر هم در مزینان به نام تجارت و پست بانک مشغول به کار هستند که این نیز از وضع خوب اقتصادی و همت مزینانی ها خبر می دهد چرا که روزگاری بعضی تلاش کردند تا بانک تجارت را همچنان که صندوق قرض الحسنه ثامن الائمه (ع) را که هنوز هم اسنادش به نام مزینانی هاست به داورزن بردند این بانک را هم به بهانه کمی مشتری از مزینان بگیرند ولی همه ی مزینان زاده هایی که در شهرهای دیگر به خصوص تهران از وضعیت مالی خوبی برخوردار بودند حسابهای بانکی خود را به زادگاهشان انتقال دادند تا این نقشه را خنثی نمایند و همین گونه هم شد و بانک تجارت برای همیشه در مزینان ماند.
 من با آن جوی آب که برای مادران ما نیز پر از خاطره است همراه می شوم  چرا که خیلی از آنها بعد از غذا، ظرف و ظروف و رخت و لباسِ فرزندانشان را در این آب می شستند و گاهی تا ساعتها طول می کشید چرا که خاطراتشان را نیز در همین جا برای همدیگر تعریف می کردند و غروب نیز نوبت پدران می شد که بر دیوارهای گلی آن و یا بردرختان بید تکیه کنند و چپقشان را چاق کنند و یا دوک نخشان را باهم بریسند و قصه  و داستانهای پهلوانی همدیگر را بشنوند و گاهی نیز در همین گفتگو ها *سم آبی و  یا مال و حالی به فروش می رسید و آنگاه با اذان مغرب راهی مسجد می شدند و نماز می خواندند و آنگاه در حالی که هر یک بسته ای در دست داشت و برای اهل و عیالش خرید کرده بود راهی خانه هایشان می شدند و چون شامشان را می خوردند شب نشینی های گرو هی اشان شروع می شد و تا پاسی از شب چندین خانوار در منزل یکی از همسایگان جمع می شدند و می گفتند و می خندیدند و می خواندند و شاد بودند.
ولی اکنون در این بازار  از آن شور و شوقی که من سراغ داشتم خبری نیست هرچند گاهی ماشینی سکوت غم انگیز آن را می شکند اما از آن شلوغی و هیاهوی دوران ما دیگر هیچ اثری نیست پیرمردانش هم گویی دیگر حوصله ندارند تا پای درد دل همدیگر بنشینند برای همین ترجیح می دهند در خانه بمانند و در و دیوار تنهایی خود را نظاره نمایند و منتظر بمانند تا آشنایی بیاید و خبری از فرزندان به سفر رفته اشان برای آنها بیاورند و البته دیگر از آن خبر خوشی ها هم خبری نیست .
یادش بخیر هر موقع کسی از تهران می آمد، ما بچه ها در ماراتن عجیبی از همدیگر سبقت می گرفتیم تا خبر آمدنش را به والدین چشم انتظارشان بدهیم و در عوض خوش خبری از آنها بگیریم و بعد از آن هم نوبت به زنها می رسید تا از مسافر جدید خبری از فرزندانشان که به غربت رفته اند بگیرند ؛ آیا نامه ای از شوهر من داری ؟ حسنک من را دیده ای ؟ کار و بارا چطوره آیا ممد من توانسته چیزی کار کنه ؟ ! و ده ها سئوال دیگر که انگار این از سفر برگشته باید تمامی مزینانی های مقیم تهران را بشناسد و از همگی خبر آورده باشد و به تمامی سئوالات پاسخ بگوید.
بازار مزینان ، خیابان عریض و طویلی است که مزینان را به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم می کند و تمامی مراکز خرید و فروش و اماکن مهم مانند هیئات و مساجد و حوزه علمیه و کتابخانه و حمام و بانک در دو طرف این خیابان که توسط جوی آب و صفی از درختان از همدیگر جدا می شوند قرار دارد.
در چند سال پیش که هنوز این بازار آسفالت نشده بود هر بعد از ظهرش کاسبان و گاه دیگر مردم نیز به آنها کمک می کردند و هردو طرف خیابان را آب پاشی می کردند تا از گرد و غباری که ممکن است با وزش بادی برخیزد در امان بمانند . بعد از خانه شریعتی ها اولین مرکز مهمی که قرار دارد شرکت تعاونی روستایی است که پیش از انقلاب دایر شده و تمامی اهالی در آن سهام گذار هستند اما اکنون چند سالی است که دیگر از آن خدمات خبری نیست خدماتی مانند؛ توزیع قند و شکر کوپنی و برنج ارزان و بعد هم گالن های نفتی که تا پیش از آمدن گاز به همت مهندس نوذری وزیر سابق نفت که به خاطر علاقه اش به فرزند شایسته کویر دکتر علی شریعتی به مزینان آمد و حضورش موجب برکتی شد که دیگر روستاها نیز از آن متنعم شدند و گاز وارد خانه های سوختگان کویر شد اما پیش از این صفی از شهروندان در هر غروب تشکیل می شد تا گالن های خود را پر کنند و با فرغون به منازل خود ببرند. گاه این صف به ویژه در روزهای نخستین انقلاب که شایعات بسیاری را برسر زبانها انداخته بود تا سرای شریعتی ها ادامه داشت و ساعتها طول می کشید تا نوبت به یکی از ما منتظران بشود هرچند از تعاون و همکاری مردم هم نمی توان به آسانی گذشت چرا که گاهی همین مردم به کمک شهرآبادی توزیع کننده نفت می شتافتند و در پرکردن گالن های مردم به او کمک می کردند و بعد هم نوبت نوجوانان می رسید که با تأسی به پدران جوانمرد خود به پیرزنان و پیرمردان کمک نمایند تا آنها هم از سوخت شبشان محروم نمانند و نفتشان را تا خانه ی آنها می بردند و به دعای این کهنسالان که می گفتند : الهی پیرشی و خیر از جوونیت ببینی؛ دل خوش کنند.
البته قبل از این شرکت تعاونی دو مغازه در سمت چپ خیابان قرار دارد که یک باب از آنها مربوط به یکی از زحمت کشان مزینانی است که با تعمیر دوچرخه و گاه فروش بنزین آزاد امرار معاش می کند و دیگر موتور سازی مرحوم استاد محمد است که تا زمانی که خودش زنده بود این مکان هم محل پر رونق کسب و کار خود و فرزندانش بود و مرحوم دکتر شریعتی هرگاه به مزینان می آمد با او هم کلام می شد که دریکی از این گفت و گوهایش دکتر آرزو کرده بود ای کاش همانند او بی خیال سیاست می شد و این خاطره ی شیشه بر مزینان و البته انسان خیری است که در این چند سال هیئت شاهزاده علی اصغر(ع) و زینبیه که او با پسرانش بنا کرده  محل رفت و آمد نوجوانان و جوانان بسیاری شده است که به عشق اهلبیت اشک می ریزند و خبرنگار زیرکی  این خاطرات را از قول او در مجله بهارستان منتشر نموده و خود حاج حسین نمی دانست که او خبرنگار است و تمام خاطرات با دکتر بودن را به لحاظ خویشاوندی که با او دارد  بیان می کند و اما استاد محمد که حاج حسین تاج در باره ملاقات دکتر با او چنین می گوید:« یک استاد محمدی بود، یک بار آمد نشست، گفت: علی آقا تو الآن 300 تومن می گیری خانمت هم در آمد دارد، چه کار داری سر به سر این مردکه(منظورش شاه بود) گذاشته ای؟ دکتر گفت: چقدر از خدا ممنون بودم اگر کله تو بر سر من بود، راحت بودم. بعد که رفت، گفت: خوب! من به این آدم چه بگویم؟»
مرحوم شیخ محمود و دیگر شریعتی ها نیز هر موقع وقت ایجاب می کرد با او هم کلام می شدند و چون آنها همه مردند او نیز طاقت دوری نداشت و به آنها پیوست ! و بعد از رفتنش پسرانش هم هر کدام هوس مهاجرت کردند و آنهایی که ماندند نتوانستند آن رونق بازار را حفظ کنند!

و ادامه دارد...

*سم آب : سهم آب
  • علی مزینانی
۱۸
تیر
۹۳

ازحدیره تا باغستان
ره آورد سفربه مزینان

مزینان از نگاهی دیگر(16 )

بخش بیست و ششم


وقتی به مزینان برمی گشتیم دوباره مدرسه برایمان تازگی داشت هرچند همان احساس بزرگی ،غرور کاذبی را برای بعضی از ما به وجود آورده بود و برخی  از دوستان به همین خاطر از آن طرف بام افتادند و ترک تحصیل نمودند ولی لذت آن ایام برای من فراموش نشدنی است لحظاتی که دیوارهای کلاس جدید را با نظارت کوشان دبیر حرفه و فن خودمان می چیدیم و روزهایی که همراه با خسروی دبیر علوم و تجربی در آزمایشگاه احساس دانشمندی می کردیم و از اینکه او تمام کتاب را از حفظ می خواند دهانمان از تعجب وا می ماند و روزهایی که نوبتمان می شد تا در مراسم صبحگاهی مانند نظامیان هر روز دعا و حدیث صبحگاهی بخوانیم در پوست خود نمی گنجیدیم و فکر می کردیم یک سر و گردن از هم کلاسی ها و هم مدرسه ای هایمان بالاتریم و باید آنها برایمان احترام خاصی قائل شوند و مدیر و ناظم هم از این قاعده مستثنی نباشند. مرسوم ترین دعای آن دوره یعنی دهه ی شصت دعای وحدت و فرج امام زمان (عج) بود و روزی که نوبت من شد تا دعا را بخوانم با غرور خاصی جلوی صف ایستادم و شروع کردم به خواندن دعا و دیگر دانش آموزان با من جواب می دادند : لااله الا الله وحده وحده وحده ... بعد از چند ثانیه یکی از دانش آموزان به دستور آقای کرمانی مقدم معلم فارسی یا دینی که اکنون به خاطر گذشت زمان از یادم رفته متن دعا را به دستم داد ، من با همان غرور آن را نپذیرفتم و بعد فهمیدم که همه را غلط غلوط می خواندم.
با تدبیر مدیر مدرسه پای ما به نماز جماعت ظهر و عصر مسجد جامع مزینان باز شد و چه لذتی داشت این نماز! هرچند گاه با خنده و شوخی دوستان همراه بود اما همین که با نظمی خاص در وسط بازار راه می رفتیم و پشت سر بزرگترها می ایستادیم و نماز می خواندیم برایمان لذتی خاص داشت و عادتی حسنه شد که حتی در روزهایی که مدرسه تعطیل بود ما را در مسجد می یافتند. به خصوص زمان دعای کمیل و توسل و ندبه ...از اینها گذشته تنها ما در امور مذهبی و فرهنگی مدرسه فعال نبودیم بلکه مدیرانمان قبل از اینکه طرح کاد وارد مدارس شود آنها خود طراح کار بودند و تشویقمان می کردند که شغل آینده را تمرین کنیم و به نوعی اطمینان خاطر بدهند که ما می توانیم! یکی از این مشارکت های ما در امور اقتصادی  همان دیوار چینی کلاسهایمان بود که ابتدا فکر می کردیم برای این است که مزد کارگر ندهند و البته بی تأثیر هم نبود اما کوشان تلاش می کرد که ما بیاموزیم که حتی اگر در آینده هیچ شغل اداره ای نداشته باشیم بتوانیم کارگر و یا بنای خوبی باشیم از این گذشته حتی فروشگاه مدرسه را هرماه به یکی از دانش آموزان می سپردند تا او هم نفعی برای مدرسه داشته باشد و هم فروشندگی را تمرین کند.
یکی دیگر از محسنات مدیران و دبیران زمان ما در این مدارس تمرین سخنرانی بود که هر هفته داشتیم و این را هم آقای دادرسی که بسیار به فعالیت های غیر درسی و البته فرهنگی هنری علاقه داشت برنامه ریزی کرده بود و هرهفته یکی از معلمان در باره مسأله ای و یا موضوعی خاص قبل از شروع کلاسها برایمان سخنرانی می کرد و یکی از این روزها نوبت هادوی فر معلم عربی رسید که در کل خیلی علاقمند به این جور فعالیتها نبود اما وقتی به او گفتند تو باید سخنرانی کنی ابتدا طفره رفت اما بعد در همان سادگی گفتاری خود فعل خواستن را برایمان به خوبی شرح داد و اینکه انسان نباید در یک جا بایستد بلکه همیشه باید رو به جلو حرکت کند . این سخنرانی ها گاهی هم نوبت ما دانش آموزان می شد که یکی از آنها من بودم که پیش از این شرح کامل دادم و همه ی این موارد کمک کرد تا بعضی از ما همانطور که دادرسی می خواست شغلی فرهنگی داشته باشیم و همان گونه که هادوی فر می خواست رو به جلو حرکت کنیم و می توان به جر أت گفت هشتاد درصد دانش آموزان آن دوره اکنون دارای شغل مهمی هستند.
و اما مدرسه راهنمایی و دبیرستان دکترعلی شریعتی همانطور که گفتم تنها محل تحصیل و کلاس درس نبودبلکه فعالیتهای دیگری در آن انجام می شد از اجرای نمایش گرفته تا بازی والیبال بزرگترهایی که همچون اسدالله کربلایی حبیب الله و یدالله حاج اصغر که اکنون در میان ما نیستند و یا محمدرضا داورزنی که اکنون رئیس والیبال کشور است و یا رضا والی که اگر در مقیسه می ماند و هوس رفتن به تهران نمی کرد اکنون یکی از اسطوره های والیبال بود ولی والی رفت و شد یک آهنگر ساده و تنها دلخوشی او عکسهایی است که از آن دوره به یادگار دارد و حسرت آخرین جمله داور بازی با سبزوار که گفت : بعد از بازی جایی نرو و او در جوابش گفت : من فردا راهی تهرانم و رفت و از ورزش محو شد.
بازهم مدرسه ی شریعتی و خاطرات ناتمام من و روزهایی که بارها از اجرای نمایش گروه ما و گروه دایی ام رمضانعلی عسکری ، که هنوز دهه شصتی ها این نمایش ها را به خوبی به یاد دارند و معتقدند دوره ای دیگر مانند آن نخواهد آمدحسابی مرا به خود مشغول کرده است اما من باید مدرسه و خاطراتش و دیوارهای بلندش را که چون دژی آن را در بر گرفته رها کنم و وارد بازار و پر افتخارترین مکانهای مزینانم شوم.
اکنون بازار مزینان به همت شهید محمدامین آبادی و شورای اسلامی و جوانان برومندش دارای بلواری به نام دکتر علی شریعتی است که در اصل تمامی خیابانها و کوچه ها به نام این فرزند شایسته کویرمزینان نام گذاری شده است. اما در روزگار ما از ابتدای مزینان که محل ورود چشمه ی آب سرد بود وارد سرازیری می شدی و قومهایی(خاک رس)که باد آن را از لابلای طاغها عبور داده  و به مزینان رسانده بود و بعد در ابتدای بازار و درست روبروی سکونتگاه شریعتی ها به سربلندی می رسیدی و این خاکها دیگر نمی توانست وارد بازار شود و البته با هر تند بادی بازار نیز در معرض ریزدانه ها قرار می گرفت و چشم چشم را نمی دید اما به همت همین مزینانی های با غیرت دیگر تمامی مسیر یک دست و بعدهم با پیگیری های دهیار و شورا که نمی توان از نام های همچون حسن شورا و محمد شریفی و مهدی آزاده به راحتی گذشت  آسفالت شد و اکنون سرسبز و دوبانده شده است و گمان نمی کنم هیچ روستایی مانند مزینان دارای چنین خیابانی و بلواری باشد و این هم به خاطر همان تدبیری بود که گذشتگان ما در دو قرن پیش وقتی که مزینان کهنه را آب برد مزینان فعلی را برانگاره ی شهر ساختند و تمامی کوچه ها و خیابانها مهندسی ساخته شد.
پس از دبیرستان شریعتی منزل صابری ها قرار دارد که تا وسط خیابان جلو آمده بود و فکر می کنم باید دروزاره ی ورودی مزینان قدیم باشد ولی با اجرای طرح هادی آن ها داوطلبانه قب نشینی کردند و منازل صابری و شریعتی در امتداد هم قرار گرفتند والبته با ایجاد چند باب مغازه سود هم بردند.
اما پس از منزل صابری املاک شریعتی ها آغاز می شود جایی که  شیخ قربانعلی  و محمدتقی  و علی شریعتی از آن برخاستند البته منزل اصلی محمدتقی شریعتی روبروی مسجدجامع مزینان است که اکنون در اختیار خانواده خیرخواه قرار دارد و حاضر نیستند تحت هیچ عنوانی از آن بگذرند تا بلکه محل دید و بازدید کسانی که می خواهند مکان رشد و نمو شریعتی را ببیند واقع شود و همگان می دانند که این خانواده نیازی به پول آن ندارند و شکر خدا تمامی فرزندان خیرخواه متمول می باشند ولی خوب آنها هم از این خانه برکاتی دیده اند و خاطراتی دارند.
منزل مرحوم احمد شریعتی و پس از آن شیخ محمود شریعتی اکنون محل رفت و آمد دوستداران شریعتی است و عروس عموی دکتر اکنون میزبان بسیاری از این مشتاقان است جایی که دیگر صدای خاص شیخ محمود به گوش نمی رسد مردی که در بیان تاریخ اسلام کم نظیر بود و خطبه ی شقشقیه را یک نفس و از حفظ چنان مسلسل وار می خواند که زن و مرد مزینانی را مبهوت خود می ساخت و با آنکه پزشکان او را از منبر رفتن و روضه خوانی برای همیشه منع کرده بودند و تذکر داده بودند که اگر سخنرانی کنی بیش از سه ماه دیگر زنده نخواهی بود و این را در حضور خود من روزگاری که درمشهد می زیستم و به پدر زنم که باهم در  تحصیلات حوزه همدرس بودند و همیشه شیخ محمود در منابرش از او به نیکی یاد می کرد گفت و والد عیال ما به او التماس کرد که حرف پزشک را جدی بگیرد ولی او گفت : مگر می توانم درخواست پیرمردان و پیرزنان مزینانی را پاسخ نگویم و به راستی چنین بود و عاقبت هم جانش را داد اما همشهریانش را نا امید نکرد و..

و ادامه دارد..

قوم : خاک رس

طاغ : درختهایی بابرگهای سوزنی و ریشه هایی محکم که در کویرمی روید

  • علی مزینانی
۲۱
خرداد
۹۳

 دکتر شریعتی؛ آن‌طور که ما شناختیم

 رضا کیانیان                                                                               

   آن سال‌هایی که در مشهد زندگی می‌کردیم و کارمان را هم شروع کرده بودیم، دکتر علی شریعتی هم در

نجوای دکتر شریعتی با حضرت زینب(س)

دانشگاه فردوسی مشهد تاریخ و جامعه‌شناسی درس می‌داد و چون پدر دکتر، یعنی مرحوم محمدتقی شریعتی از قبل جلسه‌های هفتگی و ماهانه کانون نشر حقایق اسلام را داشت، وقتی دکتر از پاریس برگشت، طیفی از مذهبی‌های روشنفکر سخنرانی‌های او را گوش کردند و طرفدارش شدند. طیفی از دانشجوهای دانشگاه فردوسی هم که در کلاس‌های او شرکت می‌کردند، با شنیدن حرف‌هایش طرفدار او شدند. آن روزها من در دبیرستان درس می‌خواندم. به دکتر شریعتی و حرف‌هایش هم علاقه داشتم.

حالا که به آن روزهای گذشته نگاه می‌کنم، می‌بینم به دو دلیل طرفدار دکتر شریعتی بوده‌ام؛ یکی انقلابی بودنش و یکی هم شاعر بودن و شوریده بودنش. خب، حالا البته دیگر آن ویژگی اوّلش را دوست ندارم. همین حالا هم بعضی از شعرها و کویریاتش را خیلی دوست دارم. من فکر می‌کنم دکتر شریعتی بیشتر از آنکه جامعه‌شناس باشد، شاعر است. به‌هرحال درس جامعه‌شناسی را خوانده بود، اسلام و مارکسیسم را کنار هم می‌نشاند، درباره هربرت مارکوزه و رژی دبره حرف می‌زد و می‌خواست آنها را با هم مخلوط کند و خیلی چیزهای دیگر هم می‌گفت. ولی هیچ‌کدام از این چیزها برای من جالب و جذاب نبود. بارها دکتر شریعتی را دیده بودم و خب، مثل خیلی‌های دیگر مطمئنم که روی شخصیت من هم اثر گذاشته است.

راستش را بگویم؛ دکتر شریعتی به‌شدّت آدمی کاریزماتیک بود. حرف‌هایش شاعرانه بود و لحن صدایش هم ساحرانه. وقتی در جلسه‌ها حرف می‌زد، هر کسی آنجا نشسته بود محو حرف‌هایش می‌شد. در سال‌هایی که مشهد بودم تقریباً هیچ‌کدام از سخنرانی‌هایش را از دست نمی‌دادم. وقتی هم به تهران آمدم تا در دانشگاه تهران درس بخوانم، بارها به حسینیه ارشاد می‌رفتم تا سخنرانی‌هایش را گوش کنم. این است که فکر می‌کنم کمتر کسی را می‌شود پیدا کرد که در مقابل لحن صدای دکتر شریعتی مقاومت کرده باشد. در مقابل نوشته‌هایش می‌شد مقاومت کرد، ولی در مقابل لحن صدایش نه. وقتی در چشم‌های تو نگاه می‌کرد و حرف می‌زد، حسّی را به وجود می‌آورد که آدم با شنیدن این صدا و آن لحنی که در صدایش بود، واقعاً سحر می‌شد.

در مشهد آن سال‌ها دو گروه تئاتر بود؛ یکی گروهی بود که برادر بزرگ من، داوود کیانیان سرپرستش بود و یکی هم گروهی که داریوش ارجمند سرپرستی‌اش را به عهده داشت. دکتر شریعتی به هر دو گروه سر می‌زد. خود ما هم از او می‌خواستیم که حتماً به ما سر بزند. آن‌وقت‌ها هر تئاتری که اجرا می‌کردیم، یکی از شب‌ها را هم به بحث و انتقاد از کار اختصاص می‌دادیم. تماشاچی‌ها می‌آمدند و درباره کار بحث می‌کردند و خیلی از وقت‌ها سعی می‌کردیم دکتر شریعتی هم در آن شب به‌خصوص آنجا باشد. یادم هست یکبار، چند سال پیش، یادداشت کوتاهی درباره دکتر شریعتی نوشتم و گفتم انقلابی بودن شریعتی واقعاً مهم نیست؛ چون اصلاً انقلابی نبود. اگر نظر من را می‌خواهید، من فکر می‌کنم سهراب سپهری خیلی انقلابی‌تر از دکتر شریعتی بوده است.

چرا؟ به دلیل اینکه در زمانی که سهراب سپهری زندگی می‌کرد، جوّ روشنفکری جامعه ظاهراً انقلابی بودند، ولی انقلابی واقعی سهراب سپهری بود که راه خودش را رفت. دلاکروا، نقاش مشهور فرانسوی، تابلوی مشهوری درباره انقلاب فرانسه دارد به‌اسم «آزادی هدایت‌گر مردم» که خانمی پرچم فرانسه را در یک دست گرفته و در دست دیگرش یک اسلحه است. این خانم ظاهراً نماد آزادی است و خیلی‌ها هم فکر می‌کنند این تابلو یک نقاشی انقلابی‌ است. بله، تم این تابلو انقلابی است، به انقلاب فرانسه هم ربط دارد، ولی واقعاً انقلابی نیست؛ چون نوع تکنیک نقاشی‌اش به‌شدت سنّتی و شاید هم کمی عقب‌مانده است.

ولی «گل آفتابگردان» ون‌گوگ سوژه‌ای واقعاً معمولی دارد، اما تکنیک نقاشی‌اش به‌شدت انقلابی است که واقعاً همه‌چیز را در آن دوره به‌ هم ریخت. حالا اگر انقلابی بودن یعنی بنیان‌کن بودن و علیه سنّت‌ها عمل کردن، کسانی مثل سهراب سپهری و ون‌گوگ انقلابی هستند، نه کسی مثل دکتر شریعتی. خلاصه کنم، چیزی که آن وقت‌ها برای ما جذّاب بود، رهنمودهای انقلابی نبود. چه در دوره دبیرستان و چه در دوره دانشگاه از این چیزها زیاد شنیده بودیم. دکتر شریعتی هم هر وقت چیزی در این مورد می‌گفت، می‌گفتیم بله، چشم، قربان.

ولی جذّابیتش برای ما که عضو گروه تئاتر بودیم در این بود که تئاتر را می‌فهمید، خوب هم می‌فهمید. آن حسّ شاعرانه‌اش باعث می‌شد که تئاتر را خوب بفهمد. همین حالا هم اگر بعضی شعرهایش را بدون اسم منتشر کنیم، بعید است کسی بفهمد اینها احساسات دکتر شریعتی است. این بود که وقتی درباره نمایش‌نامه حرف می‌زد، یا درباره خود تئاتر چیزی می‌گفت، برای ما واقعاً جالب به نظر می‌رسید. البته در آن دوره بعضی کارها هم کاملاً تحت تأثیر طرز فکر دکتر شریعتی انجام می‌شد. مثلاً آقای محمدعلی نجفی، سال‌ها قبل از اینکه سریال تلویزیونی «سربداران» را بسازد، آن را در قالب یک تئاتر در حسینیه ارشاد روی صحنه برد. خب، من هم طراح پوستر آن تئاتر بودم. آن پوستر یک طناب دار بود که در هم پیچیده شده و یک لکّه خون هم آن وسط بود. معنایش هم این بود که شاه حتماً نابود است.

* متن ویراسته شده خاطره‌ شفاهی رضا کیانیان

 

منبع : ماهنامه علوم انسانس مهرنامه

  • علی مزینانی
۲۳
فروردين
۹۳

دربخش اول و دوم این نوشتار پیرامون سقراط خراسان ، مفسر عالی مقام قرآن کریم و پدر روشنفکری دینی علامه محمدتقی شریعتی مزینانی ضمن بیان خاطراتی از حجت الاسلام استاد محمدعلی مهدوی راد گوشه هایی از فعالیتهای استاد شریعتی به همراه آشنایی بایکی از آثار ارزنده وی را تقدیم نمودیم و در ادامه از دیدگاه علما و مسئولین بلند پایه با دیگر ابعاد شخصیتی این استاد فرزانه دیار سربداران و نام آوران به وِیژه کویرتاریخی مزینان آشنا می شویم.                                                                           

بازهم ذکر این نکته لازم و ضروری است که این سلسله مطالب تا 31فروردین ماه همزمان با سالروز رحلت استاد محمدتقی شریعتی مزینانی ادامه دارد و از فرهیختگان و صاحب نظران درخواست می شود در کیفی تر شدن آن ما  را یاری نمایند



                        

اتّهام به آنچه هرگز نبود

اکنون شایسته است خاطره‌ای شیرین نقل می‌کنم که بسی تنبه آفرین است. اینگونه خاطره‌ها و جریانها نشانگر بخشی از اخلاقیات جامعه ما و نوع داوریها و اظهارنظرهای ماست که به مورد و یا مواردی پیشتر نیز اشاره کردیم، داوری بدون تأمل، نقد و طعن و رد بدون دقت (= و گاه حتی بدون دیدن) و ... .

استاد می‌فرمودند روزی از یکی از کتابفروشیهای مشهد بزرگواری زنگ زدند و گفتند آقا من (م. ع. ا) از قم هستم، گفتم بفرمایید. گفتند: برادر (م. الف، واعظ شهیر) گفتم باز هم اهلاً و سهلاً خوش آمدید. گفتند: می‌خواهم به منزل شما بیایم، گفتم از همان بزرگوار آدرس را بگیرید و تشریف بیاورید. همان روز بعد از ظهر پیرمردی نحیف که دستاری خرد بر سر و قبای کوتاهی بر تن داشت وارد شد. و پس از تعارف گفتند شما چرا در این تفسیر از سید قطب نقل کرده‌اید و پر کرده‌اید کتابتان را از حرفها این سگ سنی، ناصبی. گفتم: آرام بگیرید و اندکی استراحت بفرمائید بعد... آنگاه شروع کردم و گفتم ایشان سنی هستند ولی سگ سنی نیستند، سنی هستند ولی ناصبی نیستند اظهار ارادت وی را به علی(ع) در «العدالة الاجتماعیه» و ... بنگرید و ثالثاً بنده هرگز از تفسیر ایشان مطلب نقل نکردم. آن زمان که ما تفسیر می‌گفتیم کتاب وی وجود خارجی نداشت، و بعد که مشغول تدوین بودیم تفسیر ایشان و برخی از آثار قرآنیش چاپ شده بود که به لحاظ تفاوت نگرش و سبک دید تفسیری بنده هرگز به تفسیر سیدقطب مراجعه نکرده‌ام، در چند مورد که از وی یاد شده است، در مقدمه است و اشاره‌ای است به برخی دریافتهای ذوقی، ادبی و فنی و ته تفسیر مطالب دیگری نیز به بیان آمد و رفت... پس از مدتی کتابی از وی چاپ شد و در صفحات اول آن آمده است «آقای دکتر علی شریعتی را بشناسید» این مرد جوانی است در حدود چهل و پنج سالگی!! فرزند آقای محمدتقی شریعتی مزینانی مشهدی نویسنده کتاب تفسیر نوین که برخلاف مفسرین جزو آخر قرآن مجید را روی تفاسیر سنیان معاصر از قبیل رشید رضا و سید قطب که ابداً با اخبار و تفاسیر اهل بیت عصمت میانه خوبی ندارند تفسیر و تدوین گردیده و دارای نواقص نیز می‌باشد.[25] بیفزایم که استفاده از رشیدرضا هم معنا ندارد، چون رشید رضا در جزء آخر قرآن تفسیری ندارد که استاد از آن استفاده کرده باشد. لابد چون عبده «تفسیر جزء عم» دارد و استاد از آن بهره برده‌اند حضرت آقا چنان پنداشته‌اند که مانند بخشهای اول «المنار» رشید رضا در آن نقش دارند، سبحان‌الله!!

 

پیامبرگونگی برای هدایت

 رسولان سرشار از عشق به هدایت انسان فرمان «بعثت» می‌یابند و در جهت هدایت از بام تا شام می‌کوشیدند و در هر کوی و برزنی و از دیهی به قریه‌ای فریاد حق برمی‌آوردند و آرام نمی‌گرفتند و چون شمع می‌سوختند و روشنی می‌دادند. رسول الله(ص) نیز چنین بودند:

«طه ما أنزلنا علیک القرآن لتشقی[26]»؛ رسول الله(ص) قرآنی را نازل نکردیم که برای هدایت آنان این همه خود را به رنج بیفکنی.

عالمان بیداردل، حاضر یراق، بلند همت، کوه‌وش خستگی‌ناپذیر امت رسول الله نیز این گونه بودند و شریعتی نیز چنین بود. او برای هدایت انسانها به ویژه نسل جوان می‌سوخت که پیشتر نمونه‌هایی آوردیم و داوریهایی، اکنون دیدگاه استاد علامه محمدرضا حکیمی را ـ که بهتر از هرکس می‌تواند چگونگی حرکت جهادی و فرهنگی استاد را بازگوید ـ می‌آورم و آنگاه خاطره‌ای:

چه بسیار شبهای سرد و سیاهی که استاد در کوچه و پس کوچه‌های مشهد می‌رفت تا به محفل جوانان برسد و سخنی از حق و قرآن به گوش آنان برساند و چه بسیار روزهای گرمی که عرق‌ریزان، سخنرانیهای آگاهی بخش و سازنده خویش را در دبیرستانها و دیگر جاها ادامه می‌داد، تا جوهر شعوری اسلام را به درک نسلها بدهد.[27]

به روزگار تحصیل در حوزه علوم اسلامی در مشهد مقدس در منزل استاد و در جمع کوچکی سخن از آن روزگاران رفت و دشواریهای تبلیغ و یکه‌تازی حزب توده و هجوم بی‌امان به فرهنگ و شکار استعدادهای درخشان از دانش‌آموزان و معلمان و ... استاد با سوز و گدازی گزارش می‌دادند، و از جمله گفتند که:

چه روزهای سختی بود آن روزها، روزگار غریبی بود و اسلام به معنای واقعی کلمه در غرب بود، و من هر روز منتظر این بودم که بگویند چه کسانی را به دام انداخته‌اند و می‌سوختم، تنها بودم و تنها، و اما از اینکه معلمان را می‌بردند بسیار می‌سوختم، چون می‌دانستم رفتن یک معلم یعنی گروهی از دانش‌آموزان و ایجاد تشویشی برای بسیاری از دانش‌آموزان بی‌پناه. خیابانها برق نداشت. فانوس برمی‌داشتم و راهی خانه معلم به چنگ حزب افتاده می‌شدم، هوای سرد شب تاریک، به خانه‌اش می‌رسیدم، گاه در را به رویم باز نمی‌کردند، آن قدر سماجت می‌کردم که راهم می‌داد، وارد می‌شدم، می‌نشستم، بها نمی‌داد، شروع می‌کردم: عزیزم! اسلام چه کم دارد؟ امام صادق، امام باقر، چه کم دارند، که به کمونیسم پناه برده‌ای؟ از لنین و مارکس چه دیده‌ای که آن را در علی نیافته‌ای و شیفته آنان شده‌ای؟ آن قدر آیه می‌خواندم، تاریخ می‌گفتم، نهج البلاغه می‌خواندم تا نرم می‌شد، راه می‌داد، گفتگو می‌کرد. بالاخره به فضل الهی تسلیم می‌شد. و من سبکبال ساعتها پس از نیمه شب به خانه برمی‌گشتم و گاه چنین نمی‌شد، اما مأیوس نمی‌شدم، ادامه می‌دادم تا ...

باری چنین بود آن نستوه خستگی‌ناپذیر، آن علی‌وار زهد پیشۀ بی‌باک، و چنین برافراشت پرچم هدایت، رایت آزادی و مشعل بیداری و بیدارگری را.

 

یاد یاران در کلام استاد

روزهایی که به محضر استاد می‌رفتم از کسان بسیاری سخن می‌رفت و آن بزرگوار درباره کسانی سخن می‌گفت، من هرگز از لبان استاد طعن نشنیدم، گاهی اظهار تأسفی و همین... . ولی کسانی را می‌ستودند و مطالبی می‌فرمودند.

1. آیتالله طالقانی

استاد مرحوم آیت‌الله طالقانی را بسیار می‌ستودند، از او به عنوان عالمی بزرگ، مفسیری بی‌نظیر و متفکری با آشنایی گسترده به مبانی اسلام یاد می‌کردند. استاد در نهایت فروتنی تفسیر آیت‌الله طالقانی را بر تفسیر خود ترجیح می‌دادند، روزی پرسیدم، استاد برای بنده اگر بخواهم تفسیر بخوانم کدامیک از این دو اولی است. فرمودند: من هیچ تفسیری را با تفسیر آقای طالقانی مقایسه نمی‌کنم، ایشان با وسعت نظر بودند و اهل تفکر و استنباط بودند و گاه مطالب منحصر به فرد دارند، اما شاید برای کسانی که در تفسیر مطالعه گسترده ندارند تفسیر ما فهم و درکش روانتر باشد.

2. آیتالله العظمی حاج سیدهادی میلانی

استاد از آیت‌الله میلانی به بزرگی یاد می‌کردند و خود را در تبلیغ و ابلاغ حق و امکان نشر حقایق در مشهد، مدیون آیت‌الله میلانی می‌دانستند. متأسفانه در سالهای پایانی عمر آیت‌الله میلانی رابطه آن دو بزرگوار به خاطر «نفاثات فی العقد»ها تیره شد و رفت و آمد استاد محمدتقی شریعتی که روزگاری خانه آقای میلانی پایگاه تبلیغی او بود به بیت آقای میلانی قطع شد که از آن یاد خواهم کرد. آقای شریعتی که از پشتیبانی و حمایت آیت‌الله العظمی میلانی برخوردار بود، متقابلاً وی نیز چونان مشاوری امین در محضر آقای میلانی بودند، استاد می‌فرمودند: مکرر اتقان می‌افتاد که من با آقا تنها می‌نشستم و درباره امور سیاسی، فکری مشورت می‌کردیم، از یک عضو ساواک یاد می‌کرد که با نهایت پررویی شبهایی با حضور در پشت بام از هواگیر اطاقها سرک می‌کشید و استراق سمع می‌کرد.

استاد شریعتی چند سال به دعوت بانیان «حسینیه ارشاد» و با استجازه از آقای میلانی و موافقت وی به طهران رفت و پس از مدتی چون به مشهد برگشت و حضرت آیت‌الله مصلحت ندانستند که به تهران برگردند استاد امتثال امر کردند.[28]

اما بعدها روزگار دگر شد و تعاملها دگر و خنّاسان نگذاشتند که به شیوه پیشین این تعامل بسیار سازنده پیش رود. متأسفانه دفتر، مدرسه و پیرامون آقای میلانی فقط درباره استاد شریعتی یعنی چنین نبود موارد دیگری هم داشت از یک مورد در مقامی دیگر یاد کرده‌ام.[29]

با این همه بنده همیشه در دیدارها و مناسبتها بزرگداریهای استاد شریعتی را از آیت‌الله میلانی شاهد بودم. استاد از آقای میلانی بسیار با بزرگی و عظمت یاد می‌کردند درست در همان روزگاران که رابطه نداشتند اکنون دو خاطره بیاورم بسیار مهم که یکی برای روشن ساختن ابعادی از قضایا شایان توجه است:

روزی و به مناسبتی استاد از چگونگی پیوندش با آیت‌الله میلانی سخن می‌گفت و گستردگی و عمق این پیوند و تیرگی روابط بعدی، تا آنجا که به یاد دارم روانشاد غلامرضا قدسی ـ شاعر بزرگ و آزاده و ارجمند خراسانی ـ دکتر محمدباقر نوراللهیان، و تنی چند از نزدیکان استاد حضور داشتند. استاد فرمودند: یک روز حضرت آیت‌الله میلانی مرا فراخواندند و فرمودند: آقای پروفسور میراحمد علی از علمای پاکستان، قرآن را به انگلیسی ترجمه کرده و مقدمه‌ای بدان نگاشته و راجع به تحریف قرآن از علمای بزرگ و مراجع سؤال کرده، تا فتاوا و آرای آنها را در مقدمه ترجمه خویش ثبت کند؛ از ما نیز پرسیده است و من اکنون حال و مجال چنین کاری را ندارم شما بنویسید. من گفتم آقا شما مرجع هستید لازم نیست به تفصیل بنویسید و بحث کنید، شما باید فتوا بدهید. یک سطر کافی است که نظر نهایی شما را منعکس کند. فرمودند: نه می‌خواهم مفصل باشد به یکی دیگر از آقایان هم گفته‌ام، شما هم زحمت بکشید، من می‌خوانم و هرکدام را پسندیدم به عنوان نظر خودم می‌فرستم. من نوشتم و خدمتشان بردم، در دیدار بعدی بنده را مورد لطف قرار دادند فرمودند و گفتند: نوشته شما بسیار خوب بود همان را فرستادم.[30]

 

و یاد و خاطرهای دیگر

روزی که آیت‌الله العظمی میلانی زندگی را بدرود گفتند من به حضور استاد رفتم. بلندگوهای مسجد گوهرشاد قرآن پخش می‌کرد، استاد فرمودند: چه خبر است؟ گفتم: آیت‌الله میلانی فوت کرده‌اند. استاد بسیار متأثر شد، اشک در چشمانشان حلقه بست، مدتی طولانی سر را بلند نکردند، آنگاه چندین و چند مرتبه بر زانو زدند و مکرر گفتند: ای وای انگار دیشب بود! پس از اندکی که استاد آرام گرفتند، گفتم: استاد چه چیز انگار دیشب بود! فرمودند: آخرین دیدار من با آیت‌الله. پررویی کردم گفتم: استاد چرا این اتفاق افتاد؟ چرا روابط شما تیره شد؟ بارها در همین اطاق، من از شما تجلیل و تکریم بسیار از ایشان شنیده‌ام و ... فرمودند: درست است، ایشان به من لطف داشتند. محبت داشتند، لطف زاید الوصف، وقتی دست من را برای ادامه کارم از همه جا کوتاه کردند، ایشان جلسات من را به خانه‌شان بردند و بارهای بار با من در مسائل مهم مشورت می‌کردند، تا اینکه جوسازی علیه (علی) شروع شد. (استاد همواره از فرزند برومندش با تعبیر علی یاد می‌کرد) و آن جزوه‌های دکتر چه می‌گوید؟ به قلم نوه ایشان آقای سیدفاضل حسینی پخش شد (قصه این جزوه‌ها هم گفتنی است باید در مقامی دیگر گزارش کنم) من بارها خدمت ایشان رسیدم، گفتم: اینها توطئه است و ... دستهایی بود در دفتر ایشان (از تهران و مشهد) که نگذاشتند آن بزرگوار درست موضع بگیرد و متأسفانه ایشان را از حرکت انقلابی جدا کردند. و من ارتباطم را قطع کردم تا اینکه مدتی گذشت، آقای بازرگان آمدند مشهد و به من گفتند: ایشان بر ذمه شما حق دارند، برای شما جای پدر را دارند، شما باید بروید و مشکل را حل کنید، سالهای سال با هم بودید، در روزگاری که تنها بودید از شما حمایت کرده است و ... من قبول کردم و تماس گرفتم و عرض کردم می‌خواهم خدمت برسم، مطالبی دارم که لازم است عرض کنم، با مهربانی و بزرگواری پذیرفتند، عرض کردم: می‌خواهم در آن جلسه هیچ کس نباشد. قبول فرمودند، زمان مقرر خدمتشان رسیدم فرزندشان بودند. پس از تعارفات معمول، اندکی به سکوت گذشت، عرض کردم: بنا بود تنها باشیم، فرمودند: ایشان اشکال ندارد باشند، ابتدا می‌خواستم چیزی عرض نکنم، ولی تصمیم گرفتم حرف بزنم، به تفصیل گذشته‌ها را گفتم، عرض کردم: آقا در همین خانه شما به ما راه دادید، تأیید کردید، علی اینجا در محضر شما مقاله میخواند، علی فرزند شما است بخواهید، نصحیت کنید هرچه لازم است بفرمایید، حالا پس از آن همه سابقه، باید راجع به علی آقای سیدمرتضی جزایری اظهارنظر کنند، و درباره ایشان او و کسانی معلوم الحال داوری کنند، از کی ایشان در محضر شما از ما محرم‌تر شده‌اند. از تهران و اینجا برای شما حرف بزنند و ... ایشان چیزی نفرمودند و گوش دادند. من برخاستم و آمدم و تمام شد... بلی، گویا دیشب بود.

 

حضرت آیتالله خامنهای

مقام معظم رهبری، آیت‌الله خامنه‌ای از چهره‌های درخشان آن روزگاران حوزه مشهد بودند و در هدایت نسل جوان بسیار مؤثر و در مقامی دیگر از جایگاه هدایتی و روشنگری آن بزرگوار سخن گفته‌ام.[31]

استاد احترام ویژه‌ای به ایشان قائل بودند، و از هوشمندی و پراطلاعی و آگاهی ایشان را می‌ستودند و از اینکه به استاد توجه دارند و به خانه‌شان آمد و شد دارند به نیکی یاد می‌کرد به روح بلند استاد درود می‌فرستم و منت‌پذیر راهنمائیها و هدایتهای آن بزرگوار هستم و از جمله راهنمایی بنده به محضر آیت‌الله خامنه‌ای، طلبه جوانی بودم پرشور و ناآشنا با جریانها، شخصیتها و ... هرجا محفلی بود می‌رفتم، جلسه‌ای تشکیل می‌شد حضور می‌یافتم و ... از جمله شبهای جمعه جلساتی بود منظم که غالباً مهندسان و دکترها سخنران بودند و در طول دو سال که من رفتم یکی دوبار سخنرانی روحانی را شاهد بودم و چندین بار سخنرانی بزرگواری به نام صالحی که گویا دبیر بودند با پوششی ساده و زاهدانه، وگرنه دیگران بسیار شیک‌پوش با ریشهای کوتاه در چانه (ریش پروفسوری) بعدها فهمید جلسات «انجمن ضد بهاییت» است یعنی همان «انجمن حجتیه» که یکسر در بالای شهر و در خانه‌های مرفه تشکیل می‌شد و ... .

روزی ساعتی به غروب نزد استاد بودم و تنها بودم فرمودند چه می‌کنید آقا! عرض کردم مدرسه آقای میلانی می‌روم. فرمودند این را می‌دانستم و از مدرسه آقای میلانی و برنامه‌هایش به نیکی یاد کردند و طبق معمول آیت‌الله میلانی را به عظمت بسیار ستودند. فرمودند: دیگر چه کار می‌کنید. عرض کردم شبهای جمعه هم در جلسه‌ای شرکت می‌کنم و جلسه را و چگونگی آن را وصف کردم، استاد همچنان سر به زیر پکی به سیگار زدند و فرمودند «مناسب نیست آقا» من که از ماهیت جریان آگاه نبودم عرض کردم: یعنی خوب نیست به آن جلسه بروم، فرمودند، بلی شایسته نیست.[32] بعد از اندکی فرمودند به خدمت آقای خامنه‌ای می‌رسید. عرض کردم نمی‌شناسم، فرمودند: چه عجب، آقا سیدعلی آقا را نمی‌شناسید!! عرض کردم نمی‌شناسم فرمودند: خدمت ایشان بروید در جلسات ایشان حاضر شوید و بعد ایشان و جلسات و چگونگیهایش را ستودند و بعد با دست به «مسجد امام حسن» اشاره کردند که نزدیک منزل ایشان بود و فرمودند: همین‌جاست، همان روز نماز مغرب و عشا را رفتم و از آن به بعد ملازم نمازها، سخنرانیها، جلسه‌ها، تفسیرها و ... آن بزرگوار شدم. و بسیار بهره بردم و مدیون هستم.

 

خاطرهای دیگر

روز بدرود زندگی دکتر علی شریعتی من از قم به مشهد رسیدم و پس از زیارت مضجع مطهر حضرت رضا(ع) به محضر استاد رسیدم. کسی نبود، استاد تنها بود و از ماجرا خبر نداشت از اینجا و آنجا سخن گفتیم و برخاستم و در هنگام خداحافظی استاد با نهایت مهربانی دست بر شانه‌ام نهادند و فرمودند کجا می‌روید، عرض کردم به ده و دیدن والدین، فرمودند برگشتید شما را ببینم. گفتم حتماً استاد، به قفسه کتابهای استاد کاغذی چسبانده بودند: «برای بهبودی حال استاد سیگار نکشید». گفتم چقدر خوب است که سیگار نمی‌کشید. و رفتم روز هفتم تیر اندکی پس از ظهر برگشتم سر کوچه میرعلم خان دوست عزیز و فرزانه‌ام حضرت آقادریاباری را دیدم (اکنون از استادان موفق سطوح عالیه حوزه علمیه قم) چشمش که به من افتاد بغض گلویش را گرفت گفتم چه شده است؟ گفت: مگر خبر نداری گفتم من ده بودم از چی؟ گفت دکتر را کشتند. ساک از دستم افتاد. بر زمین نشستم و بعد گفتند امروز بعد از ظهر در «مسجد جامع ملاهاشم» مجلس ترحیم است. خیلی زودتر از موعد رفتم. زمان مراسم که رسید جای سوزن انداختن نبود، برقها را قطع کرده بودند، دانشجویی قرآن می‌خواند، نیم ساعتی گذشت عکسی از شریعتی را وارد مجلس کردند قیامتی شد در و دیوار گریه می‌کردند همه ضجه می‌زدند، زیر بغلهای استاد را گرفتند، بلند کردند، عبای تابستانی نازکی بر دوش داشت، به عصا تکیه کرد اندکی صحبت کرد، بلندگو نبود، صدا به جایی نمی‌رسید، اما محفل یکسر اشک و آه بود. فردای آن روز رفتم محضر استاد نشستم، استاد سیگار می‌کشید، عرض کردم استاد باز هم سیگار می‌کشید. فرمود: مرگ علی همه چیز من را به هم ریخت. و بعد فرمودند آن روز که شما اینجا بودید، اتفاق افتاده بود و من خبر نداشتم، اما رفت و آمدها زیاد شده بود، آقای خامنه‌ای مرتب می‌آمدند، از صدر اسلام سخن می‌گفتند از مصیبتهای بزرگ، از رشادتها، از فرزند از دست دادن‌ها، گویا می‌خواستند مرا آماده کنند من که راضی به رضایت خدا بودم، تسلیم بودم، بالاخره ملاحظه سن و حال و احوال مرا می‌کردند، خوب ایشان که همیشه به ما لطف داشتند ولی آنقدر آمدن و آنگونه سخن گفتند برایم شگفت انگیز بود، تا اینکه در منزل یکی از دوستان و در جمعی از یاران دکتر خبر را به من گفتند.

استاد اضافه کردند که علی در آستانه هجرت به خراسان آمد و از همه اقوام و خویشان خداحافظی کرد به من چیزی نگفت ولی حال و هوایی عجیب داشت، از کمترین فرصت استفاده می‌کرد و به حرم مطهر مشرف می‌شد، به مزینان رفت و از همه خداحافظی کرد، آن روز آخر دکتر معالج من اینجا بود، و از دکتر هم نوار قلب گرفت و گفت: «دکتر ماشاءالله قلبت مانند قلب یک جوان بیست ساله می‌زند» بعد فرمودند این لطف خدا بود که آن روز این اتفاق بیفتد و حداقل ما بدانیم که دستی تو کار بوده است.

غلامرضا قدسی خراسانی

استاد شاعر بلندآوازه خراسان غزلسرای بزرگ معاصر مجاهد فی سبیل الله، غلامرضا قدسی خراسانی را بسیار می‌ستود. استاد هماره از وی با عنوان مجاهدی پاک‌نهاد، انسانی وارسته با آزرم و حیا و زاهدی دنیاگریز و بی‌توجه به جذبه‌ها و کششهای دروغین یاد می‌کرد. و می‌فرمود: آقا! آقای قدسی در غزل اعجاز می‌کند! اما بی‌توجهی وی به همه چیز دنیا باعث شده است که هرگز در پی جمع اشعار نغز و پرمحتوی خود نباشد روزی در محضر استاد بودیم، آقایان محمدباقر نوراللهیان، دکتر علی اکبر سرجمعی زنده‌یاد فخرالدین حجازی هم بودند، حاضران خواستند آقای قدسی شعری بخواند، آن زنده‌یاد در نهایت آزرم و حیا و سر بزیر دست بر این جیب و آن جیب، کاغذهای به هم ریخته‌ای درآوردند، استاد شریعتی نگاهی به دستان قدسی کردند و فرمودند: نگاه کنید آقا، هیچ در فکر نظم دادن به آثارش نیست، آقایان دیگر هر «رطب و یابسی» را با عنوان غزل و قصیده و ... و با چه شکل و شمایلی چاپ می‌کنند، اما ایشان... بعد روانشاد شعری را درباره امام زمان خواندند با این مطلع:


ای خامه شکوه از شب هجران کن


وی سینه برملا غم پنهان کن



ای چشم بی فروغ به جای اشک


خوناب دل روانه به دامان کن


و با این ادامه:


میلاد قائم است ز جا برخیز


یعنی قیام در ره ایمان کن



ای رهنمای راه هدی مهدی


روشن جهان ز چهره درخشان کن


و با این پایان:


در راه خلق شمع هدی افروز


دلها به نور علم فروزان کن



ما را غم تو بی سر و سامان کرد


فکری به حال بی سر و سامان کن


 

علامه طباطبایی

استاد شریعتی از علامه طباطبایی به بزرگی یاد می‌کردند و تفسیر المیزان علامه را افتخار شیعه می‌دانستند، روشن است که استاد شریعتی با علامه طباطبایی اختلاف مشرب داشتند، اما بسی دقت نظر و شیوه تفسیری علامه را می‌ستودند. از جمله برایم بسیار جالب بود که روزی ضمن بزرگداری و احترام به آن بزرگوار فرمودند: «ما عرضه تفکر دینی را به گونه نو و با قلم گویا و در قالب مقاله و کتاب آن‌گونه که همگان بفهمند، از علامه طباطبایی فرا گرفتیم!»

و صد البته که استاد بزرگ داری کرده‌اند و فروتنی، وگرنه جایگاه استاد در نشر دین و پیشتازی ایشان در ساحت ابلاغ حق برای همگان روشن است.

 

 آیتالله شهید مطهری

برای ثبت در تاریخ و اظهار حق باید بگویم استاد محمدتقی شریعتی شاید از هیچ کس به بزرگی و عظمت استاد مطهری یاد نمی‌کرد. و هرگاه سخن از وی می‌رفت با نهایت احترام از ایشان یاد می‌کردند، در روزی در محضر ایشان از آثار روزآمد سخن رفت و جوانی با طعن گفت علمای اسلام چه کار کرده‌اند و چه نوشته‌اند که جوان را قانع کند استاد اندکی با لحن انکار گفتند: شما عدل الهی را خوانده‌اید و قانع نشدید، آثار آقای مطهری چگونه قانع کننده نیست؟ ستایش استاد از همین عدل الهی بسیار جالب است، چون روشن است که استاد شهید چنان که خود در آغاز فرموده‌اند سبکشان فلسفی و آنهم متکی بر حکمت متعالیه است ولی استاد از آن تجلیل می‌کردند، از کتاب «انسان و سرنوشت» نیز بسیار تجلیل می‌کردند به ویژه از مقدمه بیدارگر آن و در مقامی نوشته‌اند:

جناب آقای مطهری اخیراً رساله بسیار ممتعی به نام ایشان و سرنوشت نوشته‌اند که هرکس بخواهد معنی سرنوشت را به طوری که اسلام خواسته است دریابد می‌تواند به آن مراجعه کند.[33]

 

استاد محمدرضا حکیمی

استاد محمدتقی شریعتی را به استاد علامه محمدرضا حکیمی علاقه و دلبستگی ویژه‌ای بود. نثر جذاب و دلکش و بیان استوار و قلم روان سرشار از زیبایی‌های استاد را می‌ستودند. استاد می‌فرمود برخی از این مقاله‌های «سرود جهشها» ارزش یک کتاب را دارد. استاد گاهی از وضع نابسامان حوزه‌ها و شیوه تعلیم و تربیت می‌نالید و از اینکه استعدادهای درخشان خود را نمی‌تواند نگه دارد تأسف می‌خورد و از جمله روزی می‌فرمود:

از بدبختیهای حوزه است که باید آقای آقا شیخ محمدرضا حکیمی از حوزه برود و حوزه علمیه نتواند این گوهرش را نگاه دارد، ای کاش می‌بودند و پایان مقدمه آثار ارجمندش را با حوزه علوم اسلامی ـ حکیمی ـ محمد رضا امضا می‌کردند و نشر می‌دادند.

برای استاد که خود تربیت شده حوزه و برخاسته از حوزه علوم اسلامی بود مهم بود که آثار بلندی چون آثار آقای حکیمی با آن ادبیات فاخر و نگاه بیدارگر حق گرایانه به اسم حوزه نشر یابد.

 

نعمت میرزا زاده (م. آزرم)

(م. آزرم) از شاعران بلندآوازه خراسان بود. و در ادب و سخنوری کم نظیر و در سرودن شعرهای آیینی و سوگنامه‌ها و ستایشنامه‌های معصومان(ع) شاید کم‌نظیر، مجموعه‌ای از اشعار وی که در «لیلة القدر» «پیام»  آمده است بسیار شکوهمند است.[34]

متأسفانه روزگاران دگر شد، آن قصیده‌سرای بزرگ خراسان دگر. استاد، هوش، استعداد، قدرت شعری، شعر فاخر و بلند او را بسیار می‌ستود و اما شخصیت او را نه! آزرم نیز به استاد عشق و علاقه‌ای شگفت داشت، استاد چون به درخواست بانیان حسینه ارشاد برای مدتی به تهران هجرت می‌کنند وی دوری استاد را با قصیده‌ای بلند با این مطلع یاد می‌کند:


ای قائد نجرد تجرد سفر کرده


ای شمع ز انجمن حذر کرده



از سینه خاوران چنان خورشید


برخاسته رو به باختر کرده


و با این مقدمه در بزرگداری استاد:

به پاس پنجاه سال مجاهدت و پاکبازی استاد محمدتقی شریعتی در راه نشر حقایق اسلامی و معارف انسانی، و به عنوان سپاس و احترام گذاری شاگردی کوچک ـ از زبان هم شاگردیان بسیار ـ نسبت به آموزگاری بزرگ، که چنان که شایسته اوست جای ثبت نهایی بزرگداشتش از سوی من همی باید در این کتاب باشد: در ردیف یاد برگزیدگان خدا، که او نیز نشان دهنده راه آنان است و یادآور آنان (لیلة القدر، ص 139).

و با این بیت‌ها ادامه می‌یابد:


ای جان جهان دانش و اخلاق


ای اوج خرد به زیر پر کرده



زانها که ز رنج خود به پروردی


وز کثرتشان نه کس شمر کرده



چون گرد، نشسته منتظر در راه


چون حلقه، دو چشم را به در کرده


شاعر در توضیح این آخرین بیت و این قصیده نوشته‌اند:

این قصیده در بهمن 1344 خطاب به استاد سروده و از مشهد به تهران فرستاده شد، چنان بود که استاد به قصد هفته‌ای به تهران رفته اما سال و ماهی گذشته و حضرتش بازنگشته بود.[35]

بعدها که شاعر به تهران رخت برکشیده بود، استاد از تحول بل تلوّن فکری او نگران بود، روزی از استاد پرسیدم، آقای آزرم از شاگردان شما بود؟ فرمودند به کانون می‌آمد، به من خیلی اظهار علاقه می‌کرد و پس از سرودن آن قصیده بلند درباره من، بارها می‌گفت من درباره هیچ کس این گونه ستایشنامه نسروده‌ام او از استعداد فوق العاده‌ای برخوردار است، اما متأسفانه از ثبات و استقامت فکری نه، من در مشهد بسیار مواظبش بودم، نوعی حسادت و رقابت با علی (دکتر شریعتی) داشت چون به تهران رفت و با کسانی در تهران همراه و همدل شد که چندان دل در گرو دین و اسلام و حق نداشتند و ندارند من خیلی نگران شدم، برای آینده‌اش هم بسیار نگرانم.

اکنون تاریخ نشان داد که نگرانی استاد از باب «المؤمن ینظر بنور الله» بوده است. این داوری را ضمیمه کنم به آنچه گفتم که استاد در تنفیص کسی سخن نمی‌گفت و مشهور است که آیت‌الله طالقانی گفته بودند: اگر آقای شریعتی از کسی تمجید کرد شاید بشود در آن تردید نمود اما اگر از کسی قدح کرد هیچ تردید در آن نیست.

و خاطراتی دیگر:

روزی در محضر استاد بودیم. جزواتی کوتاه درباره سوره حمد و تفسیر آن را که گویا یکی از شاگردان استاد رقم زده بود به استاد دادند، استاد نگاه کردند، تورقی کردند و بعد فرمودند، اشکالاتی دارد بعد شما را می‌بینم و به تفصیل می‌گویم، وقتی آن آقای نویسنده رفتند!! خیلی با سوز فرمودند آخر این چگونه تفسیر نوشتن است، بسم الله الرحمن الرحیم، به نام خداوند رحمن و رحیم، به نام خداوند و نه به نام زر و زور و تزویر. آقا! قرآن درباره زر و زور و تزویر سخن گفته‌اند، بسیار هم گفته‌اند، چه لزومی دارد بکوشیم و زور بزنیم و از همه جای قرآن، زر و زور و تزویر دربیاوریم، عجیب است اینهمه جرئت و بی‌توجهی به مبانی و مقدمات در تفسیر قرآن.

روزی از ترجمه نهج البلاغه‌ای در محضر ایشان سخن رفت (ترجمه ـ ش) استاد فرمودند این ترجمه پر است از لغزشهای ادبی، گویا آقا! چندان عربی بلد نیست، نثر فارسی خوبی دارد، ترجمه و یا ترجمه‌هایی را برداشته و بازنویسی به نام خود ترجمه‌ای رقم زده است. من تعجب می‌کنم این گونه افراد چه جرئتی دارند که دست به کلام مولی می‌زنند.

پرسیدم استاد شما ترجمه مرحوم جواد فاضل را ملاحظه فرموده‌اید، گفتند: ترجمه نهج البلاغه نیست بخشهایی از نهج البلاغه است، از این روی نامش را گذاشته است: سخنان علی(ع). بسیار روان و خواندنی است و در مطرح کردن نهج البلاغه در جامعه به ویژه در میان جوانان بسیار مؤثر بود و هست، اشکال مهمی که دارد ترجمه آزاد است و گاه با افزودنیها در آغاز و انجام و وسط که برای ناآشنا مشکل آفرین است، گاهی برای ورود به متن جمله و یا جمله‌هایی می‌آورد که مراجعه کننده خیال می‌کند سخن علی(ع) است، ولی چنین نیست، مکرر اتفاق می‌افتد که در کانون جوانهایی را که وادار می‌کردم مقاله بنویسند و بخوانند تا رشد کنند، در ضمن نوشته می‌خواندند، مولی می‌فرماید چه و چه ... و من که به تمام نهج البلاغه اشراف داشتم می‌دانستم اینها سخنان جواد فاضل است و نه امام، چقدر خوب است بلندهمتی ویرایش کند و این افزودنیها را داخل کروشه بگذارد تا اثر سوء نداشته باشد.

روزی در محضر استاد بودیم از ایشان پرسیدم استاد درباره کتاب «شهید جاوید» نظر شما چیست؟!! فرمودند کتاب محققانه‌ای است. بسیار تحقیقی اما خوب، روشن است از گفته‌ها و نوشته‌های ما که من با مقدمات و نتایج بحث مخالفم ولی اینها از ارزش کتاب نمی‌کاهد، کتاب بسیار عالمانه است. بعد استاد فرمودند من در آستانه سفر حج با کاروان حسینیه ارشاد بودم، آقای صالحی نسخه‌ای از کتابش را که هنوز چاپ نشده بود به من داد تا بخوانم و اظهارنظر کنم، در سفر خواندم، پس از سفر به منزل بنده آمدند. به ایشان گفتم: کتاب شما، کتابی تحقیقی و عالمانه است مصادر را خوب دیده‌اید و خوب هم بررسی کرده‌اید، گو اینکه من با مقدمات بحث شما و نتیجه‌ای که گرفته‌اید موافق نیستم، اما زحمات شما را می‌ستایم نکته دیگر اینکه لحن شما گزنده است، عالمان ما افتخار ما هستند، گاهی تغییر شما از آنها خوب نیست. من این را به علی هم گفته‌ام (مقصود فرزند ایشان دکتر علی شریعتی است) که دشمن این نوع فکرها را نمی‌پسندد. فکری که حرکت بیافریند و بیداری ایجاد کند نمی‌پسندد و می‌کوشد در نطفه خفه کند و بکوبد. اما این تعبیرات را به کار بردن مثل این است که پتک را به دست خود به دشمن بدهید و بگویید بزن توی سر من. بگذارید دشمن بخشی از وقتش را برای یافتن پتک صرف کند و شما با نوع نوشتن به دشمن کمک نکنید.

5. از جمله کسانی که به خانه استاد رفت و آمد داشتند و من در محضر استاد ایشان را می‌دیدم، آقاتهرانی بود، علی مرادخانی ارنگه معروف به شیخ علی تهرانی. که در آن روزگاران از عالمان مشهد مقدس و از استادان حوزه علمیه مشهد و مورد توجه بزرگان بویژه انقلابی‌ها بود؛ با روحیات و خلق و خوی ویژه[36] در سالهایی که از مشهد هجرت کرده در قم مشغول تحصیل بودم. در فرصت تعطیلی به مشهد رفته بودم به محضر استاد رسیدم، استاد در کهولت سن بود و بسی لاغر و نحیف و نشستن برخاستن برایش دشوار. درب حیاط را اندکی باز می‌گذاشتند و به کسانی که آهنگ رفتن داشتند با صدایی که آهنگ «قنه» داشت می‌فرمودند: در را پیش کنید یعنی نبندید. نشسته بودیم که ناگهان آقای تهرانی وارد شد. و شروع کرد به تند و تند حرف زدن متوجه من شد و پرسید کی آمده‌ای، جواب دادم، گفت قم چه خبر جواب دادم، گفت مراجع چه می‌کردند و قبل از آنکه جواب دهم به طعن گفت: حتماً مشغول حفظ بیضه اسلام بودند. و مطالبی دیگر، آنگاه اوراقی را که نفهمیدم چیست به استاد دادند و برخاستند، هنوز استاد در حال برخاستن برای بدرقه بودند که درب را محکم به هم زدند و رفتند. استاد نشستند و در حالی که مسیر او را می‌نگریستند فرمودند: مجسمه زهد است، حیف تُند است و سه بار تکرار کردند.

اکنون که یادها و خاطره‌هایم را از آن استاد عزیز و مفسر بی‌بدیل قرآن به فرجام می‌برم، باید از دوست عزیز و فرزانه‌ام حضرت استاد دکتر رسول جعفریان، همدل و همراه بسیار دیرین ـ که زمینه نشستن بر بال خاطره را برایم فراهم آورد که به دور دستها پرواز کنم و به روزگارانی بروم که «داغ بود و دریغ» «مشت بود و درفش» اما زیبا و ارجمند ـ سپاسگزاری می‌کنم برای آن بزرگوار که در این سالهای حضور در کتابخانه سترگ مجلس شورای اسلامی کاری کارستان کرد در همه جا و در هرجا توفیق و سلامت آرزو می‌کنم.


[25]. دفاع از اسلام و روحانیت، پاسخ به دکتر علی شریعتی، ص 7.

[26]. سوره طه، آیه 1.

[27]. تفسیر آفتاب، ص 218.

[28]. مجموعه آثار استاد محمدتقی شریعتی، مقالات مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها، ج 1، ص 238.

[29]. جریان‌ها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران، رسول جعفریان، ص 309.

[30]. استاد خلاصه همان نوشته خود را به عنوان دیدگاه آیت‌الله العظمی میلانی در تفسیر نوین آورده‌اند. ر.ک: مقدمه آن، ص 38. مرحوم قدسی گفتند: آقا، من وقتی مطلب آقای میلانی را در مقدمه کتاب خواندم، گفتم تعبیرها و عبارتها و نثر چقدر شبیه آثار شریعتی است!

[31]. سازمانها و جریانهای مذهبی و سیاسی در ایران، رسول جعفریان، ص 309 به بعد.

[32]. بعدها که از جریانها و شخصیتها و مواضع تا حدودی آگاه شدم همیشه شگفت‌زده می‌شدم که استاد چرا مرا از رفتن به آنجا منع کرد، با اینکه ایشان با مرحوم حلبی یعنی بنیانگذار آن جریان دوست بودند و به ایشان احترام می‌گذاشتند.

[33]. فایده و لزوم دین، ص 255.

[34]. درباره وی از جمله بنگرید به: ادبیات و تعهد در اسلام، استاد محمدرضا حکیمی، ص 271 به بعد.

[35]. لیلة القدر، ص 141.

[36]. درباره وی بنگرید به: جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی در ایران، رسول جعفریان، 841 به بعد.

منبع: پیام بهارستان شماره 15

 ادامه دارد...

  • علی مزینانی
۲۱
فروردين
۹۳
در بخش اول گفتیم که به منظور بزرگداشت یاد سقراط خراسان علامه استاد محمدتقی شریعتی مزینانی ، شاهدان کویرمزینان در نظر دارد مطالبی را پیرامون این استاد فرزانه و مفسر قرآن تا 31فروردین ماه همزمان با روز رحلت ایشان تقدیم نماید و در همین راستا قسمتهایی از خاطرات حجت الاسلام استاد محمدعلی مهدوی راد را منتشر نمودیم و در ادامه نیز قسمت دوم را بانگاهی به یکی از آثار ارزنده استاد محمدتقی شریعتی مزینانی تقدیم مخاطبان گرانمایه شاهدان کویرمزینان می شود.

بر بال خاطره، یاد و خاطره‌ای چند از مفسّر بزرگ قرآن، استاد محمد تقی شریعتی/محمدعلی مهدوی‌راد

 

بازگشت به کتاب فایده و لزوم دین

1. پس از اینکه استاد نشر کتاب را به آقای علیزاده واگذار کردند خدمت ایشان عرض کردم استاد این کتاب مطالب مهمی دارد و فهرست ندارد فقط فهرست عناوین سخنرانی‌هاست که هیجده عنوان است و عنوان مقدمه، اکنون که بناست حروف آن عوض شود، فهرستی گسترده بدان آماده کنید. فرمودند من حال و حوصله آن را ندارم، شما این کار را بکنید. حقاً من جا خوردم، طلبه بودم و در آغاز راه با حالت اعجاب و انکار عرض کردم من!! فرمودند، بلی شما، و با جملاتی مهرآمیز و تشویق کننده مرا برانگیختند و راهنمایی کردند که چگونه مطالعه کنم و چه سان عنوان بگذارم، این کار را انجام دادم و برای استاد بردم بسیار تشویق کردند و فرمودند اکنون که با متن بیشتر آشنا شدید حروفچینی جدید را با نسخه پیشین به دقت مقابله و تصحیح کنید، این کار را نیز با افتخار قبول کردم. اکنون که به آن همه بزرگواری، تشویق، بزرگداری و خُردنوازی و اعتمادآفرینی می‌اندیشم، جانم لبریز می‌شود از عشق و ارادت به آن فقید علم و عمل. آن مربی عزیز و خردمند و فروتن به بنده فرمودند: برای پشت جلد کتاب چند جمله آموزنده که گویای متن کتاب باشد انتخاب کنید من ببینم و به آقای علیزاده بدهید که بیاورند و من انتخاب کردم استاد ملاحظه کردند که اینجا می‌آورم:

... علم ما را از آنچه هست آگاه می‌سازد و تنها دین است که ما را به آنچه سزاوار است که باشد مطلع می‌کند.

... تنها راه راست و درست که بشر را به سر منزل سعادت می‌رساند راه دین است و هر راه دیگر غیر از طریق دین که پیش گرفته شود باطل و گمراهی‌ست، نه علوم بشری و نه مرام‌ها و مسلکهای سیاسی و نه روشهای فلسفی هیچ یک بدون دین انسانرا نیک بخت نمی‌سازد... .

... حسین(ع) دید اگر در ارتکاب این خلاف هم ساکت بنشیند ملت فاسد و کشور نابود و دین مضمحل خواهد شد او می‌دانست هیچ فسادی باندازه انتخاب شخص نالایق برای امور مهم و عمومی تباه‌کننده نیست...

2. خلافت و ولایت از دیدگاه قرآن و سنت:

فهرست کتاب فایده و لزوم دین را تنظیم کردم، خدمت استاد بردم. استاد عناوین را نگاه می‌کردند و گویا بر بال خاطره سوار به گذشته‌ها سفر می‌کردند که چه سان برای هدایت مردم می‌جوشیدند و برای پر کشیدن فضائل «آل الله» می‌کوشیدند، سرشار از هیجان می‌شدند. یادآوری می‌کنم که از مجموعه هیجده سخنرانی این مجموعه گفتار دهم، یازدهم درباره علی(ع) است که در ضمن گفتار دهم و بهنگام بازنگری در پانوشت بحث بسیار ارجمندی را رقم زده‌اند درباره ایمان ابوطالب، که خواندنی است و گفتار چهاردهم درباره قیام امام حسین(ع) است بسیار پرنکته و دیده‌گشا. پس از تأملی سر برداشتند و با سوز و گداز گفتند: آقا! من که این همه از مولی و اهل‌بیت دم می‌زدم چرا به من این چیزها را می‌گویند!! من گفتم: استاد کتاب «خلافت و ولایت» نشانگر عشق شما به مولاست. فرمودند: اینها جزیی از ده‌ها سخنرانی من درباره مولا و ولایت و شخصیت علی(ع) و اهل‌بیت(ع) است که چون ضبط نشد هوا رفت. این جمله اخیر را دوبار با حسرت گفتند.

«خلافت و ولایت از دیدگاه قرآن و سنت» که بازنگری و بازنگاری مجموعه‌ایست از سخنرانیهای استاد در دفاع از ولایت؛ که به درخواست و دستور علامه امینی ایراد شده است حقاً بی‌نظیر است. این خاطره را بیاورم.

استاد می‌فرمودند:

من نوشته‌ها و آثارم را برای اظهارنظر می‌دهم به «آیت‌الله» حاج میرزا جواد آقاتهرانی. استاد صفای باطن، سلامت نفس و روح بلند آن مفسر بزرگ قرآن را می‌ستودند و می‌فرمودند ایشان بسیار ملا هستند، بی‌غرض هستند و بی‌مرض و خوب می‌فهمند:

استاد محمدتقی شریعتی نقل می‌کردند که آقای دکتر نوراللهیان گفتند که حاج میرزا جواد آقای تهرانی می‌فرمودند:

کتاب خلافت و ولایت را خواندم خیلی پرمطلب است. من در ضمن مطالعه کتاب لب فرو می‌بندم و سخن نمی‌گویم. اما مطالب عالی و دقیق کتاب آنچنان مرا تحت تأثیر گذاشته بود که ضمن مطالعه آن بارهای بار می‌گفتم احسنت، احسنت... اما گمان می‌کنم آقای شریعتی به ملاحظه آقای مطهری در پایان کتاب کمی هم بحثهای فلسفی و عرفانی چاشنی بحث کرده است، گفتم خیر آقا آن قسمت به قلم خود آقای مطهری است، فرمودند: عجب، من چنان شیفته بودم و از صفحات میانی می‌گذشتم که ابداً متوجه نشده‌ام. (یادآوری می‌کنم که در چاپ اول کتاب چند مقاله اضافه شده است) 1) ولاءها و ولایتها، از استاد شهید که بخشهای پایانی آن صبغه فلسفی و عرفانی دارد و 2) مقاله توضیحاتی در معنای ولایت تکوینی که سمت و سوی آنگونه دارد.[13]

استاد شهید مطهری نوشته‌اند:

مؤسسه اسلامی حسینیه ارشاد افتخار دارد که برای اولین بار اثری محققانه در اختیار مسلمانان فارسی زبان قرار می‌دهد که در موضوع خود در زبان فارسی بی‌نظیر و در زبان عربی کم‌نظیر است.[14]

حضرت آیت‌الله سید محمدصادق روحانی نوشته‌اند:

کتاب شریف خلافت و ولایت از نظر قرآن و سنت... بسیار کتاب ارزنده و مستدل و منطقی است.[15]

 

سوره مائده، سوره میثاق، میثاق ولایت

اینکه سوره‌های قرآن کریم با ظاهری پاشان و به ظاهر غیرمنسجم از نظم و نظامی ارگانیک برخوردارند اکنون سالهای سال است که اندیشه، بیان و بنان عالمان و متفکران را به خود معطوف ساخته است گاه از این موضوع بسیار مهم با عنوان «شخصیت ویژه سوره»، «هویت مستقل سوره» یاد می‌شود و دیگرگاه با عنوان «وحدت موضوعی سوره» و یا «وحدت بنایی». آن بزرگوار از دیرباز به این نکته توجه داشته‌اند و در «خلافت و ولایت از دیدگاه قرآن و سنت» بدان اشاره‌ای کرده‌اند[16] و اما گویا در ادامه تأملات قرآنی و تفسیری به جایگاه روشنتری رسیده‌اند؛ و برپایه این دیدگاه سوره مائده را تفسیر کرده‌اند. ایشان سوره مائده را سوره میثاق می‌نامید و «میثاق ولایت» و بر این باور بودند که موضوع محوری و بنیادین سوره «میثاق و عهد ولایت» است و تمام آیات دیگر بر این محور می‌چرخند. دست‌ کم سه بار از ایشان شنیدم که فرمود در یک ماه رمضان سوره مائده را بر این دیدگاه تفسیر کردم و نشان دادم که تمام آیات در جای خود و به وحی الاهی نهاده شده و با آیات پیشین و پسین مرتبط هستند و با نهایت تأسف می‌فرمودند: آقا چون ضبط نشد هوا رفت. سالیان بعد پس از انقلاب که مجموعه‌ای از گفتارهای آن مفسر بزرگ به پایمردی جناب آقای دکتر سرجمعی (پزشک ویژه استاد و از شاگردان وفادارش، ر.ک: مجموعه آثار همایش استاد محمدتقی شریعتی،  ج 3، مصاحبه‌ها، ص 159 به بعد) و کوشش و تلاش ستودنی حضرت حجت‌الاسلام جناب آقای سعیدی و با عنوان «در چشمه کویر» نشر یافت دیدم استاد در یکی از این سخنرانی‌ها نیز بدان اشاراتی کرده است، که شایسته می‌دانم اینجا بیاورم:

 

سوره مائده و امر وصایت و پیشوایی

من یک ماه مبارک رمضانی در همین شهر (مشهد) در ولایت سخن می‌گفتم که رفقا به خاطر دارند. آن سال برای مدرک، مثل همیشه و به عادت مألوف، به قرآن زیاد می‌پرداختم. یک مطلبی آن سال برایم پیش آمد و بعد هم در تفاسیری که دستم افتاد، ندیدم. فرصت هم نکردم مطلب را دنبال کنم و بدبختانه فراموش می‌کنم که تمام تفاسیر را نگاه کنم. شاید این مطلبی که می‌گویم، باشد. من به سوره مائده که نگاه می‌کردم این آیه که مورد گفتگوست و آیات دیگر مربوط به ولایت و جانشینی پیغمبر که در این سوره است، وقتی همه سوره را نگاه کردم، دیدم تمام این سوره اساساً بحث راجع به وقایع ناگوار و حوادث دلخراش بعد از رحلت پیغمبر است. اما با یک وضع عجیبی این مطالب را با احکام فرعی به طرز مخصوصی مخلوط کرده است که باعث تعجب بسیار است.

آخر یکی از راههایی که خداوند قرآن را حفظ می‌کند، همین است. درست که برای صیانت کلام خود اعمال قدرت می‌کند، البته این یک راهش می‌باشد، اما راه دیگرش هم این است که وسایل را جوری فراهم می‌آورد که همان دشمنان هم مجبور نمی‌شوند چیزی را بردارند و حذف کنند. درست دقت بفرمایید معنی این آیه که محققاً ما قرآن را نازل کردیم و قطعاً ما آن را نگهدارنده‌ایم «اِنا نحنُ نَزَلنا الذِکرَ وَاِنّا لَهُ لَحافِظُون».

یکی همین است که خدا به قدرت خودش حفظ می‌کند؛ یکی هم اینکه وسایل را برمی‌انگیزد و از جمله وسایل همین است که یک امر را بگوید، ولی در ضمن تواریخ و در حدیث از دیگران و با احکام فرعی.

این سوره با دستور وفای عهد آغاز شده، ولی بعد از جمله اول، بلافاصله به حکم فرعی می‌پردازد. اولش می‌گوید: «اَوفُوا بِالعُقُود»، پس از آن می‌گوید: «اُحِلَت لَکُم بَهیمَة الانعامِ:. بعد تمام سرگذشت انبیا را نقل می‌کند و پیمان شکنیهایی که یهود بعد از موسی کردند. بعد آنچه مسیحیها بعد از عیسی کردند و سرگذشت نقبای بنی‌اسرائیل. تمام این حوادث را در اینجا نقل می‌کند. واقعاً عجیب سوره‌ای است و چنانچه آقایان به این سوره مراجعه فرمایند، می‌یابند که اصلاً تاریخ بعد از رحلت پیغمبر را در ضمن قصه و تاریخ گذشتگان و احکام فرعی در این سوره بیان کرده و کاملاً هم روشن است.

 

عمل نکردن به وصیت پیغمبر

پیغمبر از دنیا رفت و با این همه اهمیت و عظمت امر وصیت، زیر بار وصیت پیغمبر نرفتند. آیا علی اینجا چه وظیفه دارد؟ چون امر دایر است که از خلافت اسلامی صرف‌ظنر کند یا از خود اسلام از ریشه و به کلی چشم بپوشد. چون عوامل و موجباتی که آنجا وجود داشت، جوری بود که اگر امیرالمؤمنین دست به شمشیر می‌برد، اسلام ریشه‌کن شده بود. برای آنکه اسلام در دلها هنوز جا نگرفته بود و هنوز دشمنان اسلام انتظار اختلاف را داشتند و هنوز قیامهای مرتدین، یکی بعد از دیگری، و قیام مسیلمه کذاب و دیگران در جزیرة العرب در پیش بود. و در وقایع و ابتلائات دیگر اگر در خود مدینه هم که مرکز حکومت اسلامی بود اختلافی بین سران ایجاد می‌شد، اصلاً اسلام ریشه‌کن شده بود.

اینجا بود که وقتی حضرت زهرا به حضرت امیر گفت که چطور در خانه نشستی، در این بین بانگ اذان بلند شد، مولی گفت دوست داری این بانگ همواره باشد یا نه؟ گفت: بلی. فرمود: اگر دوست داری باقی بماند، من باید صبر و تحمل نمایم. ولی می‌دانید چه کار شد؟ وقتی زیر بار این وصیت نرفتند، دیگر این چنین نبود که بگویند پیغمبر وصیت کرده یا نکرده، بیایید هرطور دلمان می‌خواهد عمل کنیم؟ چنان پخته و سنجیده و مدبرانه عمل کردند که نه تنها مسلمانهای ساده آن زمان، بلکه متجاوز از دو ثلث مسلمین عصر ما آنان را مصیبت دانسته و عملشان را تصویب می‌نمایند. از وصایت اعراض کردند، اما به یک اصل دیگر اسلامی پناه بردند، اصلی بسیار استوار که قرآن گفته و پیغمبر در حیاتش به آن عمل فرموده است. ولی افسوس و صد افسوس که وسیله مقاصدی دیگر شد. در امر خلافت در جایی که نص وجود دارد که نباید به شورا متوسل می‌شدند.[17]

 

قرائت های مختلف و مکتب دمشق

قرائتهای گونه‌گونی از یک واژه در قرآن کریم از جمله بحثهای بسیار مهم علوم قرآنی و بسیار معرکه آراء عالمان و مفسران است عالمان شیعه غالباً این بحث را جدی نگرفته‌اند ولی در مکتب خلفاء یا «مدرسه صحابه» بجهاتی که اکنون مجال پرداختن بدان نیست،

بسیار جدی گرفته شده و صدها اثر درباره چگونگی آن پرداخته‌اند. استاد می‌فرموده‌اند:

اختلاف قرائتها نتیجه مکتب دمشق است، آنان هرگز اجازه نمی‌دادند آیات تفسیر شود (تدام سیاست خلیفه دوم = جردو القرآن ولاتفسروه) اما دهها مکتب قرائت، دارالقرائه، مدرسه القرائه، قاری و مقرء شیخ القرائه درست می‌کردند تا در میان این اختلافات قرائتها حقیقت گم شود چون اگر قرآن به درستی تفسیر می‌شد حق جلوه می‌کرد و مگر «حق جز در چهره علی و آل علی مجسم می‌شود»... .

این مطلب را دوست عزیز استاد ارجمند جناب آقای دکتر محمدحسین ساکت هم از استاد نقل می‌کردند من بسیار متأسفم که چرا آن روزها که بارها این نکته را شنیدم از استاد نپرسیدم، برپایه چه نصوص تاریخی و یا چه تحلیل و ارزیابی فرهنگ و ثقاقت در دمشق و ... می‌فرمایند. اما سزامند است که بیفزاییم بر پایه پژوهشی بسیار دقیق و عالمانه و برپایه «تاریخ» دمشق ابن عساکر که خانم دکتر ملکه ابیض آن را سامان داده‌اند در سه قرن اول تاریخ اسلام در «شام و جزیره» حتی یک مفسر وجود ندارد. یک حلقه تفسیری وجود ندارد ولی دهها مکتب قرائت و دارالقرائه وجود دارد.[18]

نویسنده کتاب می‌نویسد:

در تاریخ دمشق در این سه قرن جز از یک مفسر (که آنهم بواقع مفسر نیست) یاد نشده است. (ص 276)

استاد از این تأملها و تفرسها فراوان داشتند، که صد حیف بر خامه نیامد و به تعبیر خود استاد «به هوا رفت».

 

کتابت حدیث و اهلبیت(ع)

استاد عشقی سوزان و جانی مشتعل و قلبی آکنده از مهر به «آل الله» داشتند. بارها می‌فرمودند من «مصائب آل الله» را نمی‌توانم بخوانم، طاقت نمی‌آورم، حتی در مطالعه هم، طولانی تاب نمی‌آورم. از این روی با اینکه از عمق جان به سلامت جامعه اسلامی معتقد بود، و «شعار وحدت اسلامی» را می‌ستود، و از این زاویۀ نگاه به «علامه شیخ محمود شلتوت» بسیار احترام می‌گذاشت و اقدام آن بزرگوار را ارج می‌گذاشت، و در همان روزگاران، پرسشهای ابوالوفاء معتمدی کردستانی و جوابهای شلتوت درباره آن فتوای معروف ترجمه و با مقدمه‌ای روشنگر و پانوشتهایی موضع‌دارانه نشر داد. باری با این همه کتمان حق را برنمی‌تابید و صراحت در فراز آوردن حق را چون «مولایش» واجب می‌دانست، اما با ادب علوی و سیره نبوی و فرهنگ قرآنی که نمونه روشن آن همان کتاب «خلافت و ولایت از دیدگاه قرآن و سنت» است.[19] قبل از آنکه خاطره‌ای را بیاورم بیانی از آن استاد ارجمند در این زمینه نقل می‌کنم:

«... گذشته از اینها فرضاً در موارد عادی چشم‌پوشی از زشتیهای تاریخ روا باشد در مواردی که با متن اسلام و اساسی‌ترین مسأله اسلام یعنی مسأله رهبری مربوط است و سرنوشت جامعه اسلامی وابسته به آن است، چگونه رواست چشم پوشی؟! و اغماض از چنین مسأله‌ای در حکم اغماض و چشم‌پوشی از سعادت مسلمین است».[20]

استاد از روند حرکتهای صدر اسلام تحلیل‌های عمیقی داشت، جریان اموی در بطن و متن تاریخ اسلام را با دیدی ژرف می‌نگریست، او به جد بر این باور بود که جلوگیری از کتابت حدیث برای این بود که علی(ع) و فضائل او و جایگاه عترت در پیش چمشها قرار نگیرد. بارها می‌گفت این همه قضایا نبود آنان از یکسوی هرکس کمترین اشاره به علی و جایگاه والایش می‌کرد از زندگی ساقطش می‌کردند و از سوی دیگر، هرکس و هر اندازه هرچه در قدح و طعن «حق‌مداران» می‌گفتند و برای ناشایستگان و سفله‌گان فضیلت می‌ساختند، آزاد بودند. وقتی جامعه بیش از ربع قرن چنین پیش رود، اکنون صحنه گردانان جامعه و سیاست در «خلافت علی» از او چه شناختی دارند و چه داوری می‌کنند و چگونه درباره او می‌اندیشند و درباره این موضوع و سوز‌ها و دردهای استاد بخوانید. بخش ششم از کتاب خلافت و ولایت را با این عنوان «اینها دردهای دل علی است» را بخوانید. باری استاد گاهی که از این حوادث سخن می‌گفت جانش لبریز از غم می‌شد و قلبش می‌فشرد و با آهی سرد می‌فرمود: گویا قصه گلستان سعدی ـ علیه‌الرحمه ـ است که گفت: چه نامرد مردمی هستند، سنگها بسته، سگها را رها کرده‌اند... .[21]

در کتاب ارجمند خلافت و ولایت در همین زمینه نوشته‌اند:

در سابق خاطرنشان ساختیم که چون پیامبر در آخرین ساعات حیاتش خواست چیزی بنویسد، نگذاشتند و بهانه‌شان این بود که پیغمبر در حال بیماری است و قرآن ما را بس است، ولی بعداً متوجه شدند که احادیث دیگری هست که همان مقصود را که پیغمبر می‌خواست در آن موقعیت‌ها تأکید و تسجیل کند می‌فهماند. این بود که بلکه از روایت و نقل حدیث و نوشتن آن جلوگیری کردند و سخت ممانعت نمودند.[22]

این تنبه و تصریح را تا آنجا که بنده جستجو کرده و در موردی نوشته‌ام اولین بار ایشان آورده‌اند.[23] شگفتا که این دانشی مرد شیفته علوی که چنین استوار پرده‌ها بالا می‌زند و با بیانی متین و سنگین و نه با غوغاسالاری حزب امویان را یکی از سیئات» شیخین تلقی می‌کند.[24]


منابع و مآخذ؛

[13]. آقای دکتر نوراللهیان روزی در محضر استاد ضمن یادآوری این خاطره فرمودند، یکی از علمای مشهد می‌گفتند: آقای حاج میرزا جواد آقاتهرانی را در خیابان تهران دیدم (امام رضا(ع) فعلی) که از آن سوی خیابان با عصا به من اشاره می‌کند و عرض خیابان را تند تند به طرف من می‌آید. همین که رسیدند بعد از سلام با عجله فرمودند: آن مطلب نوشته آقای شریعتی نیست. تکرار کردند و گفتند من صبح به شما گفتم ولی درست نیست، عجله کردم که شما را از اشتباه دربیاورم (فاعتبروا یا اولی الابصار).

[14]. خلافت و ولایت، ص 21.

[15]. نامه‌ها و ناگفته‌ها: مجموعه‌ای از نامه‌های شخصیتها به استاد مطهری و نامه‌ها و یادداشتهای ویژه استاد، ص 32، مجموعه آثار همایش استاد محمدتقی شریعتی، ج 1، ص 43.

[16]. خلافت و ولایت، ص 21 به بعد.

[17]. از چشمه کویر، مجموعه سخنرانیهای مرحوم استاد محمدتقی شریعتی مزینانی، به کوشش جعفر پژوم، ص 310.

[18]. التربیه والثقافه العربیه فی الشام والجزیره، دکتر ملکه ابیض، دارالعلم للملائین بیروت.

[19]. این بنده در ضمن مقاله درازدامن از جایگاه والای کتاب در دفاع از «حق خلافت و خلافت من» و ابعاد آن سخن گفته‌ام، غبار راه طلب، ص 261 به بعد.

[20]. خلافت و ولایت، ص 15.

[21]. این تعبیر را از استاد با همین الفاظ بارها شنیده بودم و خود نیز همواره در واگویی همین گونه می‌گفتم، اکنون که به گلستان مراجعه کردم متن گلستان چنین است: این چه بعد فعل مردمند! سگ را گشاده‌اند و سنگ را بسته...

که استاد نقل به معنا کرده‌اند. گلستان، باب چهارم، ص 130، تصحیح و تحقیق زنده‌یاد غلامحسین یوسفی.

[22]. خلافت و ولایت، ص 150، چاپ دوم.

[23]. تدوین الحدیث عند الشیعه الامامیه، ص 161.

[24]. شیخین و حزب اموی، ص 178، خلافت و ولایت متهم می‌شود که چه و چه... شگفتا.

                                                                             ادامه دارد....

  • علی مزینانی
۲۰
فروردين
۹۳

31فروردین ماه یاد آور سالروز رحلت سقراط خراسان علامه استاد محمدتقی شریعتی مزینانی است مردی که در دوره  زورگویی حکومت ستمشاهی یک تنه به جنگ جهالت رفت و با تأسیس کانون نشر حقایق اسلامی معارف دین را به تشنگان فرهنگ اسلام ناب محمدی آموخت و بارها به خاطر روشنگری هایش در سلول های انفرادی رژیم طاغوت زندانی شد اما هیچگاه حتی با شهادت فرزندش علی دست از مبارزه نکشید.

شاهدان کویرمزینان به منظور شناخت بیشتر از این بزرگمرد شایسته کویرمزینان در نظر دارد تا سالگرد وفاتش هر روز مطلبی را منتشر نماید که درابتدا بخشی از خاطرات استاد محمدعلی مهدوی راد تقدیم می شود و در روزهای آینده نیز این خاطرات و مطالب منتشر می گردد.

بازهم مثل همیشه دست نیاز بسوی محققین ، نویسندگان و فرهیختگان مزینانی و غیرمزینانی دراز می کنیم و خواستار آنیم که در این مسیر ما را یاری نمایند.

 استاد محمدتقی شریعتی مزینانی (1288 ـ 1366) از عالمان، متفکران، مفسران، مصلحان و بیدارگران بزرگ روزگار معاصر ماست.

استاد بروزگار حاکمیت جهل و ستم و گسترش کفر و الحاد در خراسان یک تنه علیه جهل گستری‌ها، دین‌ ستیزی‌ها و فضیلت‌سوزی‌ها حاکمیت شیطانی پهلوی به پا خاست، و با تلاشی سترگ و حرکتی خستگی‌ناپذیر و خروشی بی‌آرام در پیشگاه خداوند سبحان ادای دین کرد. آنانکه سالیان در محضر استاد تلمذ کرده‌اند و یا با استاد همدلی و همراهی و همکاری داشته‌اند بر بینادلی، پاک‌نهادی، ژرف‌اندیشی، مرزداری، حق‌گستری و حقیقت‌گویی، غیرت دینی، ادب نفس و ادب بحث داشتن، و چونان شمع سوختن و روشنایی دادن و زندگی و جان و تن را در مسیر هدف ایثارکردن یک داستانند، به اندکی از داوری علامه بزرگ استاد شهید مرتضی مطهری بنگرید:

استاد شریعتی که از یک خانواده اصیل روحانی و دانشمند خراسان است و ایمان و اعتقاد عمیق به قرآن در اعماق روحش خانه کرده است نمی‌توانست به تعلیم و تربیت نوجوانان بسنده کند آتشی در دل داشت که او را آرام نمی‌گذاشت، در تحولات پس از شهریور 1320 که تبلیغات ضداسلامی و ضدخدایی در سطح فرهنگیان و دانشجویان و دانش‌آموزان اوج گرفت، استاد شریعتی یک تنه در خراسان بپا خاست و جهادی که احساس می‌کرد بر عهده اوست آغاز کرد. کار این جهاد آنچنان دشوار بود که سالهای متوالی خواب و خوراک و آسایش او را به حداقل ممکن رساند.[1]

مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که همدلی و همراهی بسیاری با استاد داشته‌اند درباره وی نوشته‌اند:

«این رادمرد دینی از پیشروان و پایه‌گذاران اندیشه «بازگشت به قرآن و نهج‌البلاغه» و خود مفسر قرآن و مدرس و شیفته نهج البلاغه بود. خدمت ارزنده او در تعلیم و تربیت اسلامی نسل جوان و مبارزه پی‌گیر و دشوار او با تفکرات الحادی، آن هم در هنگامی که روشهای مناسب برای این مقابله فکری و سیاسی کمتر شناخته شده و میدان در برابر تبلیغات گروههای الحادی وابسته، کاملاً گشوده بود، یکی از صفحات درخشان زندگی اوست».[2]

استاد محمدتقی شریعتی از آن جمله عالمانی بود که با دانش برگرفته از ـ آموزه‌های ثقلین ـ جان خویش منور ساخته بود؛ و از جمله آن راست‌قامتان جاوید پهنه وعظ و ابلاغ و حق‌گستری بود؛ که رهایی انسانهای مانده در کمند صیادان و شیادان و زدودن تیرگی‌ها و سیاهیها از مسیر حرکت جوانان و جستجوگران حق را هدف گرفته بود و در تحقق آن از هیچ دریغ نورزید. شریعتی مفسر بزرگ قرآن از آن بلند همتان و تلاشگران خستگی‌ناپذیر میدان تبیین حق، تبلیغ دین و تفسیر آیات مبین بود که با بیان و بنان به «تفسیر آفتاب» نشست و آموزه‌های والای مکتب را تبیین کرد و معارف ناپیدا کرانه قرآن، نهج‌البلاغه و معارف اهل‌بیت(ع) را بگستراند و به تعبیر استاد شهید مرتضی مطهری:

«همه همت و سعیش این بود که در آن طوفان سهمگین «بگیرد غریق را» و چقدر فراوانند غریقانی که تنها دستی که به طرف آنها دراز شد و آنها را نجات داد، دست بی‌طمع شریعتی بود».[3]

آنچه در پی خواهم آورد خاطراتی است از آن چهره منور تاریخ تشیع معاصر و همه و همه در جهت همان حقایقی که اکنون از خامه این دو بزرگوار نقل کردم.

 

آغاز آشنایی

بر بخشی از حوزه علمیه مشهد و فضای فرهنگی ـ دینی آن در روزگارانی که این بنده تحصیل علوم دینی را آغاز کردم نوعی «جمود فکری» و «خمود عملی» حاکم بود، سالیان پیشتر وضع دینی به لحاظ حضور گسترده جریانهای الحادی از جمله «حزب توده»، بسی ناهنجار بود.[4]

در آن سالها آغاز اوج‌گیری اندیشه‌های زنده‌یاد دکتر علی شریعتی بود، که واکنشهای گونه‌گونی را در سطح جامعه ایجاد کرده بود، و در شهرهایی مخالفتهایی را برانگیخته بود از جمله در شهر مشهد مقدس به یاد دارم که در یکی از سالها بیشترین جهت‌گیری منبرهای مشهد نقد آراء شریعتی بود، از جمله شیخ محمدرضا نوغانی از وابسته‌گان به رژیم شاهنشاهی و سخنگوی محافل آنچنانی که یک دهه در نوغان و در مسجد امام رضا(ع) بر پایه جزوه‌های «دکتر چه می‌گوید» علیه شریعتی سخن می‌گفت (به این جزوه‌های در مقامی اشاره کرده‌ام).

ما نیز که در آغازین سالهای طلبگی به سر می‌بردیم. در همین جریان غالب به اصطلاح «مخالفت با شریعتی» بودیم. روزی در آستانه ورودی یکی از درب‌های ورودی مسجد گوهرشاد که در محدوده‌ای اندک یک کتابفروشی مستقر بود در کنار صاحب آن دوست دیرینه‌ام جناب حاج حسین علی‌زاده ایستاده بودم که جوانی خوش سیما از راه رسید[5] و از یکی از آثار دکتر شریعتی پرسید (حتماً چنان می‌پنداشته است که شریعتی خراسانی است پس مرکز نشر آثار وی!!) این بنده در آن روزگاران جوانی با احساس مسئولیت هدایتگری شروع کردم به نصیحت کردن به آن جوان و تاخت و تاز به شریعتی و آراء و افکار او که هرگز حتی یک کتاب از آن بزرگوار نخوانده بودم. آن جوان عزیز گویا به فراست دریافت همه گفته‌های من با واسطه است،[6] از این رو با نهایت ادب گفتند: شما روحانی هستید، باید موضع اصلاح و نصیحت داشته باشید ولی بهتر است نوشته‌های شریعتی را بخوانید و در آنها دقت کنید و به نقد آراء او بپردازید، اشکالی که ندارد هیچ بسیار هم خوب است. بنده چنانکه «افتد و دانی» از خدایش که پنهان نیست چرا از بنده‌اش پنهان باشد کمابیش شرمنده شدم. آن بزرگوار در ادامه از آدرس منزل پدر دکتر شریعتی یعنی استاد محمدتقی شریعتی پرسید که با گران جانی دوست عزیز ما حضرت آقای علیزاده مواجه شد این دیدار کوتاه دو ثمره بزرگ داشت: 1) دوستی با آن جوان نیک اندیش پراطلاع که بعدها و پس از هجرت من به قم زمینه همکاری‌های بسیاری شد در مسیر تبادل اسناد مبارزه؛ 2) آشنایی با استاد محمدتقی شریعتی مزینانی.

باری آن جوان از من آدرس گرفت و من نیز از او، رفت. پس از آن از آقای علیزاده پرسیدم مگر پدر دکتر در مشهد زندگی می‌کند، گفت بلی، و این بار در مقابل پرسش من از آدرس منزل استاد گرانجانی نکردند و آدرس دادند و من فردای آنروز به محضر استاد شتافتم «جهانی بنشسته در گوشه‌یی».

از آن پس در هر هفته به محضر آن بزرگوار می‌رسیدم روزگار کهولت سن آن بزرگوار بود، بسیار تکیده و به اصطلاح «بازنشسته» از استاد شهید مطهری بشنوید که نوشته‌اند:

... نشانه‌ای که از آن همه بی‌خوابیها و تلاشهای پی‌گیر و طاقت‌فرسا باقی مانده است یکی پیری و فرسودگی زودرس استاد شریعتی است که او را حدود بیست سال پیرتر و فرسوده‌تر نشان می‌دهد... .[7]

در این دیدارها افزون بر آشنایی با بسیاری از چهره‌های برجسته جامعه فکری و دینی بهره‌های فراوانی در حد توان و ظرفیتی که داشتم از محضر استاد می‌بردم. استاد با نهایت مهربانی و فروتنی همگان را می‌پذیرفت و با حوصله به پرسشها گوش می‌داد و پاسخ می‌داد. اندکی از خاطرات و نکته‌های ارجمند و درس‌آموز را در این صفحات می‌آورم:

1. یکی از آثار ارجمند استاد محمدتقی شریعتی مزینانی کتاب «فایده و لزوم دین» است که بازنگری و بازنگاری هجده سخنرانی است در «رادیو» خراسان. استاد در ضمن مقدمه‌ای که برای چاپ چهارم رقم زده‌اند نوشته‌اند:

خلاصه گفتار این است که بشر امروز نیاز مبرم به دین دارد و این نیاز را تقریباً دارد احساس می‌کند ولی دینی جز اسلام نه بجا مانده و نه سودی که انتظار و توقع می‌رود از هیچ یک از ادیان و مذاهب موجود می‌توان برد و اسلام حقیقی و صحیح هم همانی است که بوسیله خاندان پیغمبر و از طریق مذهب تشیع به ما رسیده است... .[8]

استاد شهید مرتضی مطهری در یادکرد آثار استاد شریعتی که آنها را (= سودمند و ذی‌قیمت) دانسته است ابتدا از «فایده و لزوم دین» نام می‌برد (خلافت و ولایت، ص 11) و استاد محمدتقی شریعتی مزینانی داوری استاد مطهری را درباره این کتاب بدین گونه گزارش کرده است:

... گفتند آقا! من این کتاب «فایده و لزوم دین» را تا این اواخر نخوانده بودم، موفق نشده بودم که آن را مطالعه کنم و اخیراً خواندم. این چقدر کتاب خوبی است گفتم: مبالغه می‌کنید و برای دلگرمی ما از این کتاب تعریف می‌کنید، گفتند نه، بین من و تو که این حرفها نیست، جدّا کتاب خوبی است، برای تمام طبقات و من از اول تا آخر را با دقت خواندم و بسیار خوب بود... .[9]

روزی در آن روزگاران تحصیل در مشهد و توفیق دیدارهای مکرر حضرت استاد، دوست عزیزم جناب آقای حاج حسین علیزاده (که ذکر جمیلش در سطور گذشته رفت) به بنده گفتند کتاب «فایده و لزوم دین» استاد شریعتی برای نسل جوان اهل مطالعه بسیار سودمند است و بسیار به سراغ آن می‌آیند و در بازار نیست، خوب است با هم به محضر استاد برویم و اجازه چاپ مجدد را بگیریم.

پذیرفتم و رفتیم. استاد ابتدا نپذیرفتند و گفتند چه نیازی هست؟ عرض کردم استاد در بازار کتاب نیست و ایشان که مورد مراجعه هستند بویژه بلحاظ جایگاهی که دارند (آوردم که کتابفروشی ایشان در آستانه ورود به گوهرشاد بود از طرف بازار سرپوشیده در مجاورت مدرسه پریزاد و مورد مراجعه بسیار زائران)[10] بالاخره پذیرفتند و فرمودند، من نسخه‌ای ندارم، پس نسخه‌ای بیاورید نگاهی بکنم، من نسخه خودم را که به قطع جیبی بود خدمتشان تقدیم کردم، پس از چند روز رفتم تحویل بگیرم، استاد مواردی را که لحن تند و گزنده‌ای درباره دستگاه حکومت داشت به پندار اینکه اجازه نشر نمی‌دهند، حذف کرده بود، عرض کردم استاد شیرینی و جاذبه‌اش به همین‌هاست، لبخندی زدند و فرمودند: شما جوانها پرشور و حرارتید اگر این گونه می‌پسندید باشد، گفتم شاید اجازه نشر ندهند....

کتاب را گرفتم و خرسند به پیش دوستم بردم. گفتند چیزی مرقوم نفرمودند؟! گفتم مثلاً چی؟! گفتند: اجازه نشر! گفتم من نخواستم. با هم به محضر استاد برگشتیم، آقای علیزاده گفتند این کتاب را قبلاً ناشرانی چاپ کرده‌اند آنها مدعی نمی‌شوند، فرمودند، من با کسی قراردادی ندارم! و از کسی چیزی نگرفته‌ام، و تعهدی هم ندارم. آقای علیزاده اصرار کردند، استاد کاغذی برداشتند و با خطی بسیار زیبا امتیاز نشر را به اسم ایشان نوشتند.

آقای علیزاده گفتند: استاد در این یادداشت از «حق التألیف» چیزی مرقوم نفرمودید. استاد فرمودند نمی‌خواهم ایشان اصرار کردند، استاد نپذیرفت و فرمودند: آقا من زهدنمایی نمی‌کنم، از هرآنچه نوشته و یا گفته‌ام چیزی نگرفته‌ام، زهدنمایی نمی‌کنم، نمی‌خواهم مسائل معنوی را با امور دیگر مخلوط کنم.

آقای شیخ عبدالکریم شریعتی داماد استاد و از شاگردان همیشه همراه ایشان در مقامی گفته‌اند:

مسئله دیگری که قابل ذکر است تقوای مالی ایشان است، در این مدت که با ایشان بودیم تحمل و صبر زیاد ایشان در برابر مشکلات زندگی را می‌دیدیم، در زندگی مشکلات داشتند ولی در برابر آنها تحمل و صبر می‌کردند، همان اوائلی که کانون افتتاح شد معمول بود که تحفه‌هایی برای افراد بیاورند ایشان این تحفه‌ها را دربست رد می‌کردند و می‌گفتند که راضی نیستم آنچه را می‌گویم آلوده به مسایل مادی بشود و آنچه بود، لله فی الله توضیح می‌دادند.[11]

اکنون که سخن بدین جا رسید خاطره تکان‌دهنده‌ای را می‌آورم با مقدمه‌ای:

استاد شریعتی در آن وانفسای هجوم الحاد به ساحت دین و دین‌ورزی و تهی بودن میدان از مدافعان دین، در دبیرستان و دانشسرا، 16 ساعت اضافه و مجانی درس می‌دادند که در آن آوردگاه نامتوازن میدان دفاع دین را در دست داشته باشند.[12]

در این حال و هوا استاد می‌فرمودند، مؤمنانی که می‌دیدند من تنها سنگر دفاع از «ایمانیات» فرزندان آنها هستم گاه هدیه می‌آوردند نمی‌پذیرفتم و ... در همین روز عسرت و وانفسا یک روز سرد زمستانی به خانه برگشتم که همسرم یک دست رختخواب را بسته و وسط «هال» گذاشته است، گفتم این دیگر چیست؟ گفت در خانه هیچ چیز نداریم، ببر و بفروش. گفتم اینها که لازم است، مهمان می‌آید، خویشاوندان می‌آیند چه کنیم؟! (یادآوری می‌کنم که از جمله ویژگیهای استاد که همگان برآنند مهمان‌نوازی آن بزرگوار بود، من خود در همان کهولت سن گاه حضور افراد متعدد از مزینان را در منزل ایشان می‌دیدم..!!) گفت بالاخره چی؟! اندکی روی آن نشستم، بعد برخاستم و گفتم دو دست سینی کوچک زیرنعلبکی (که آن روزگاران معمول بود بویژه در مجالس و اکنون نیز در برخی محافل سنتی وجود دارد) در آن «رف» داریم که نیازی هم نداریم می‌برم و می‌فروشم و بعد هم خداوند کارساز است. آوردند، در جیب پالتو گذاشتم و به بازار شدم، پرسیدم مغازی را نشان دادند که اینگونه وسائل را خرید و فروش می‌کند، چون نزدیک شدم دیدم از اصحاب جلسات تفسیر است. ماندم چه کنم؟! چندبار از مقابل مغازه‌اش گذشتم و برگشتم متوجه شدند و بیرون آمدند، و از چرایی حضورم پرسیدند در کنار بخاری کوچکی نشستیم، گفتم برای جهتی آمده‌ام اگر قول بدهی که فقط آنچه را می‌گویم عمل کنی می‌گویم! گفتند قطعاً استاد! ماوقع را گفتم و سینی‌ها را روی میز گذاشتم، کشو میز را باز کرد و گفت استاد، تو را به خدا قسم هرچه نیاز دارید بردارید، نمی‌گویم بلاعوض که خودداری کنید!! قرض ببرید و بیاورید. نپذیرفتم و گفتم اگر معامله نکنید می‌روم و شرط دوم این است که به قیمت واقعی!! بالاخره خریدند و پولی دادند و برگشتم و از این مرحله گذشتیم!!

این قصه را با اندک تفاوتی از استاد علامه محمدرضا حکیمی و به نقل از استاد نیز شنیده‌ام.

 

منابع و مآخذ

[1]. خلافت و ولایت از دیدگاه قرآن و سنت، استاد محمدتقی شریعتی، (مقدمه)، ص 11.

[2]. بخشی از پیام آیت‌الله خامنه‌ای به مناسبت درگذشت استاد.

[3]. همان.

[4]. بنگرید نمونه را به یادنامه استاد محمدتقی شریعتی، 35 به بعد مقاله آقای دکتر رکنی، و نیز مجموعه آثار همایش استاد محمدتقی شریعتی، ج 1، مقاله «چون غرض آمد هنر پوشیده شد»، به همین قلم، ص 84 به بعد.

[5]. حسین غلامی اصفهانی که آن روزگاران دانشجوی دانشگاه ملی بود. جوانی مستعد پرمطالعه، خوش قلم. این حادثه باعث شد که رابطه ما بگسترد و پس از سالها که بنده به قم هجرت کردم روابط ما نیز گسترده‌تر شود آن بزرگوار در خیابان نواب آن زمان در خانه‌ای کوچک با مادربزرگش زندگی می‌کرد و در همسایگی‌اش چندتن از دوستانش و همه دانشجویان دانشگاه ملی (= اکنون شهید بهشتی) در سالها که من قم بودم و آن عزیزان در تهران در تبادل اعلامیه‌ها و متون انقلابی و ایجاد رابطه بین قم و تهران با هم بسیار همکاری کردیم. پس از انقلاب آقای غلامی را یک بار در مکه مکرمه و در حرم الهی در آستانه «باب السلام» دیدم، که گویا مسئولیت گمرک تهران را داشت و پس از آن ندیدم، هرکجا هست خداوندا بسلامت دارش.

[6]. متأسفانه آن روزها چنین بود و اکنون نیز غالباً چنین است یک خاطره بیاورم، عالمی بزرگوار در مشهد (ر. ع. خ) شبهای چهارشنبه «نهج البلاغه» می‌گفتند، اهل قلم بود و دارای آثاری چند، حقاً جلساتی سودمند بود و کارآمد. شبی یکی از مستمعان پرسید از کتابهای دکتر شریعتی چه کتابی بخوانیم گفت هیچکدام، همه کتابهایش انحرافی است و مشتمل بر مطالب باطل، و تأکید آن جوان چاره‌ساز نبود و جواب همان بود. دوست عزیز ما حضرت علیزاده در همان کتابفروشی و بگونه‌ای زیرمیزی رساله‌های حضرت امام خمینی را پخش می‌کردند که البته در آن زمان جهادی بزرگ بود و من از جمله عاملان پخش بودم روزی به شاگرد ایشان که فرزند همان عالم بود و بسیار نیک نفس گفتم چند جلد رساله می‌خواهم گفت: لیستی از آثار دکتر شریعتی بده من رساله می‌آورم. دکتر در یکی از جزوه‌های اسلام‌شناسی تهران عناوینی از کتابها و جزوه‌هایش را برای مطالعه بیشتر معرفی می‌کند که آن لیست حدود 20 عنوان است، اینها را رونویس کردم و دادم به این جوان، شب چهارشنبه آن عالم جدید فرمودند دکتر شریعتی براساس جستجو و تتبع و تحقیق ما حدود بیست عنوان کتاب دارند و همه مشتمل بر باطل است و باید خود و جوانانتان مواظب باشید. به فرزندش گفتم فلانی! بابا اینها را دیده است گفت نه!!

همان لیست شماست فاعتبروا یا اولی الابصار

[7]. خلافت و ولایت، ص 11.

[8]. فایده و لزوم دین، ص 19، کانون نشر کتاب ـ مشهد.

[9]. مجموعه آثار استاد محمدتقی شریعتی، ج 1، ص 222.

[10]. برای آشنایی با تاریخ مدرسه پریزاد و موضع جغرافیایی آن و ... ر.ک: حوزه علمیه خراسان، ج اول، مدارس علمیه مشهد، محمد پسندیده، ص 103 به بعد).

[11]. یادنامه استاد محمدتقی شریعتی، ص 120.

[12]. مجموعه آثار استاد محمدتقی شریعتی، ج 1، ص 198 به بعد. و نیز: مجموعه آثار همایش استاد محمدتقی شریعتی مزینانی، ص 88 به بعد، و نیز ص 95 به بعد.

منبع: پیام بهارستان شماره 15

 


  • علی مزینانی
۰۹
فروردين
۹۳

در مطالب پیشین بخشهایی از خاطرات حاج حسین مزینانی تاج را که در خبرآنلاین منتشر شده است در شاهدان کویرمزینان باز نشر نمودیم و قول دادیم تا در آینده نیز دیگر بخشها را مستند سازی و در پست های مختلف تقدیم نماییم اما این مطلب به مرور زمان به فراموشی سپرده شد و البته نه نسیان کامل بلکه قصد آن داشتیم تا به بهانه ای این خاطرات را کامل نموده و منتشر نماییم.اکنون پس از بازگشت از سفر خوزستان به دعوت استاد مهدی یاقوتیان صاحب وبلاگ وزین خطه ی فرومد که الحق یکی از وبلاگهای صاحب سبک و قابل اعتماد منطقه است که با درایت جناب یاقوتیان توانسته آنچه پیرامون فرومد رخ داده در فضای مجازی منتشر نماید و دراین راه نیز علاقمندی او به دکتر علی مزینانی شریعتی نیز هر از چندگاهی به وضوح دیده می شود و هرگاه نیز این علاقمندی به ثبت می رسد سریع به سراغ ما می آید و مزینان و مزینانی را مورد لطف قرار می دهد و مانیز به بوستان ایشان می رویم و بهره فراوان می بریم .

این بار این استاد گرانمایه بخشی از خاطرات حاج حسین مزینانی را مستند سازی نموده که ماهم به طور کامل و با همان سبک وقواره هنری وادبی ایشان تقدیم می نماییم.

حاج حسین مزینانی از اقوام دکتر و هم صحبت ایشان در ایّام حضور وی در روستای مزینان ، خاطرات بسیاری بویژه از آخرین روز های حضور وی در این روستا بیان می کند که شنیدنی است .

در مراسمی که برای ختم عموی دکتر ( شیخ قربانعلی ) در مزینان برپا بود همراه دکتر در مجلس حاضر شدیم . در همین زمان خان فرومد برای عرض تسلیت و همچُنین دیدار دکتر و پدرش وارد مجلس شد .

خان فرومد آمد ، استاد شریعتی با خان و عدّه ای دیگر در یک جا جمع بودند دکتر و من در اطاق دیگر بودیم . من می خواستم بروم ، بادِ تُندی می وزید ، تا من می خواستم برخیزم ، دکتر با اشاره می گفت : پسر عمّه کجا می روی ؟ بنشین . یک پالتویی روی دوشش بود ، از من خوشش می آمد ، چون زیاد از او سؤال می کردم ، در ضمن ، اینجا همصحبتی هم نداشت و تنها بود .

در این زمان ، آق شیخ محمود پسر عموی دکتر ) از اتاق مجاور آمد و گفت : آقای دکتر ! خان است .

دکتر گفت من با خانها سر و کاری ندارم . بابا ( استاد شریعتی ) هست . یعنی ( نیازی نیست من بیایم ) چند بار این موضوع تکرار شد و هر بار دکتر گفت : دست از سر من بردار .

من گفتم : دکتر ، شاید خان جویای حالِ شما شده است و اینها قول دیدار شما را داده اند و به دنبال شما فرستاده اند .

گفت : این طور است ؟!! دکتر بلند شد ، همین طور که پالتویش روی دوشش بود و یک لِنگ جورابش در پایش و لنگۀ دیگر در دستش ، حَرَکَت کرد و رفت به اطاق مجاور  .وقتی نشستند . خان فرومد داشت از خاطراتش و دوران زندگیش و سلطنت خودش و اینکه با شاه کجا رفتیم ، صحبت می کرد ( همزمان پدر دکتر با بی اعتنایی سیگارش را می کشید ) او از هواپیمایی که سوار شده و سگی که آنجا بوده و از پیشرفت و ترقّی در حکومت پهلوی با افتخار تعریف می کرد .

در این زمان پدر دکتر ( استاد محمّد تقی شریعتی ) رو به دکتر کرد و گفت : علی .

گفت : بله پدر .                           

استاد گفت : جوابش را بده .

دکتر گفت : حاج آقا خودتون جوابش را بدهید . پدرش دوباره تکرار کرد . برای بار سوم با تندی گفت : علی ! جوابش را بده .

دکتر گفت : آقای نصرت ( نام خان فرومد نصرت الله خان بود ) این فرومد شما در 1400 یا 1600 سال قبل بیمارستانی داشته که 800 دوشیزه در آنجا نرس بوده اند و ابن یمین در آنجاست و آن زمان نرس توش بوده حالا تو افتخار می ‌‌کنی که سوار هواپیما شده ای که سگ در آن بوده و به آن می بالی خوب همراهش هم سگ بوده ؟!

خان گفت : مگر در آن زمان نرس بوده ؟!

دکتر گفت : بله . در زمان پیامبر (ص)  هم نرس بوده سپس جریان دختر نابالغی که در بین زنانِ دیگر همراه پیامبر (ص) در زمان جنگ بوده و در بین راه بالغ شده را برای وی تعریف کرد .

سپس گفت : این تقسیم اراضی که از آن نام می بری ، این احمق ( منظورش شاه بود ) چه کاره استنصرت ؟ ( نمی گفت خان ) این به شکست منجر می شود به جایی نمی رسد این کار در 2400 سال پیش در شرق به وسیلۀ یکی از سلاطین ، این تقسیم اراضی شده است و این می خواهد تقلید از آنها کند .

دکتر خیلی آدم افتاده و متینی بود باور نمی کردی شخصی که با شما صحبت می کند ، دکتر است .

[ مصاحبۀ کامل آن را می توانید در اینجا بخوانید . ]

برای خواندن خاطرات کشاورزمزینانی اینجا کلیک نمایید و یا به  ادامه مطلب بروید

  • علی مزینانی
۱۷
دی
۹۲

در بخش "اول بررسی چگونگی شهادت معلم شهید انقلاب فرزند شایسته دیار سربداران ابر مردی که به کویر معنا بخشید دکتر علی مزینانی شریعتی" از قول بعضی افراد و جوابیه فرزند برومندش دکتر احسان مزینانی  شریعتی مطالبی را عنوان کردیم که موجب قدر دانی مخاطبان گرانمایه شاهدان کویرگردید و خواستار آن شدند که بیشتر در این باره تحقیق و نوشته شود این بار به سراغ وب سایت خانواده شریعتی رفتیم و مطالب تازه و ارزشمندی با عنوان  هجرت شریعتی از این وبسایت منتشر می نماییم.

 


درباره‌ی هجرت شریعتی

در مورد هجرتِ شریعتی در سال پایانیِ عمرش (1356) به اروپا و مرگِ مشکوکش سؤال‌های فراوانی در جامعه وجود دارد. با ارجاع به چندین سند سعی کرده‌ایم تا حدی این ابهامات را برطرف کنیم.

 

پوران شریعت‌رضوی همسر علی شریعتی در کتاب «طرحی از یک زندگی» مقدمات سفر همسرش را اینچنین شرح می‌دهد:‌

«پرونده‌های علی در ساواک تحت عنوان علی شریعتی و یا علی شریعتی مزینانی طبقه‌بندی شده است. حتی مدارک تحصیلی علی در ایران و فرانسه احکام اداری‌اش در وزارت فرهنگ خراسان و دانشگاه فردوسی مشهد همه به نام علی شریعتی یا علی شریعتی مزینانی صادر شده است. در حالی که نام خانوادگی علی طبق شناسنامه مزینانی بود و نه شریعتی و یا شریعتی مزینانی. ضمن اینکه پاسپورت قبلی علی نیز به نام مزینانی یعنی نام خانوادگی واقعی علی صادر شده بود. قرار بر این شد که علی به من برای اخذ گذرنامه خودم رضایت‌نامه و برای بچه‌ها وکالت بدهد اما پیش از آن برای گذرنامه خودش اقدام کند تا مشخص شود که موفق به دریافت آن می‌شود یا نه. تصمیم گرفتیم که کلیه اقدامات اداری برای درخواست گذرنامه علی به عهده من باشد و او به هیچ‌وجه به اداره مذکور مراجعه نکند زیرا امکان داشت کسی او را بشناسد. در آن زمان یکی از شرایط اخذ گذرنامه برای افراد بازنشسته وجود یک ضامن معتبر بود یعنی یک کارمند شاغل می‌بایستی ضمانت فرد بازنشسته را به عهده می‌گرفت که طرف موظف به بازگشت به کشورش باشد. بنابراین من چون کارمند شاغل آموزش و پرورش بودم طبق قانون می‌توانستم ضمانت همسرم را بر عهده گیرم. ابتدا از آموزش و پرورش منطقه سیزده تهران تاییدیه گرفتم که شاغل هستم بعد با علی به کلانتری منطقه محل کارم رفتیم خوشبختانه ضمانت مرا پذیرفتند. سپس سایر مدارک لازم را تهیه کردم و به اداره گذرنامه رفتم. در آنجا به بخش حرف میم مراجعه کردم. با اکراه مدارک را از من گرفتند زیرا خود درخواست‌کننده بایست مدارکش را تسلیم می‌کرد ولی در ان ایام به طور کلی برای گرفتن مدارک زیاد سختگیری نمی‌کردند. با این همه مامور مربوطه تاکید کرد که برای گرفتن پاسپورت خود شخص بایست مراجعه کند. چهارشنبه بعد به اداره گذرنامه رفتم و شناسنامه خودم و احسان را هم همراه بردم و به مامور مربوطه گفتم چون همسرم مریض است لطفا پاسپورت او را به من بدهید. ابتدا مقاومت کرد و من با اصرار و خواهش که همسرم بیمار است و ناتوان و.... با نشان دادن شناسنامه‌ها و آوردن دلیل و برهان و غیره توانستم پاسپورت علی را بگیرم. با هم برای خرید بلیط به شرکت هواپیمایی سابنا رفتیم و برای روز 26 اردیبهشت یعنی 4 روز بعد به مقصد بلژیک بلیط گرفتیم.»

 

 


صبح 26 اردیبهشت 1356 شریعتی به همراه دو دوست آقای عبدالله رادنیا و همسرش به فرودگاه مهرآباد رفت.

شریعتی در نامه‌ای که از بروکسل برای پسرش احسان (که آن زمان مقیم آمریکا بوده است) دلایل سفرش به بروکسل را اینچنین توضیح می‌دهد: «من فعلاً به بلژیک آمده‌ام به دو دلیل؛ یکی اینکه ویزا نمی‌خواست و دیگر اینکه کمی از خط سیر عمومی پرت بود و دور از چشم». (با مخاطب‌های آشنا)

بعد از اقامتی دو روزه در بلژیک شریعتی عازم انگلستان و شهر ساتامپتون می‌شود و در خانه پسردایی همسرش ساکن می‌شود.

خبر خروج شریعتی کم‌کم در سطح شهر پخش می‌شود و واکنش‌های ساواک آغاز می‌شود. از آغاز ماه خرداد تا بیستم خرداد ساواک هنوز از خروج شریعتی مطمئن نیست. از این تاریخ به بعد خروج او برای ساواک قطعی می‌شود و همسر شریعتی ممنوع‌الخروج می‌شود. اسناد ساواک این سردرگمی را از روزهای پایانی اردیبهشت تا 18-17 خرداد به صراحت نشان می‌دهد. اسناد همچنین نشان می‌دهد که تصور ساواک این است که شریعتی با نام جعلی محمدعلی مزینانی از ایران خارج شده.

 از تاریخ 18-17 نام‌های سارا شریعتی مزینانی، احسان شریعتی مزینانی و پوران (بی‌بی‌فاطمه) شریعت‌رضوی را ممنوع‌الخروج اعلام می‌کند. مشخص است که باز هم نمی‌داند که فرزندان شریعتی همچون پدرشان پیشوند شریعتی را در شناسنامه ندارند و اگر قرار بر ممنوع‌الخروجی است باید با نام مزینانی ممنوع‌الخروج شوند. بر همین اساس است که فرزندان شریعتی (سوسن و سارا) علی‌رغم این حکم در تاریخ 28 خرداد از ایران خارج می‌شوند. حتی معلوم است که مامورین اطلاع ندارند که احسان شریعتی یکسال پیش ایران را ترک کرده و مقیم آمریکا است.

اسناد دیگر چگونگی شهادت فرزند شایسته کویرمزینان را در ادامه مطلب ببینید...

  • علی مزینانی
۱۶
دی
۹۲
IMG20134312

پارسینه: رژیم مرگ همه این افراد را مرگ طبیعی می دانست و مردم مبارز آنها را شهید می دانستند.
دوشنبه ۱۸ دی ماه ۱۳۴۶ مردم خبر درگذشت جهان پهلوان بزرگ و مردمی زمان خود، مرحوم غلا مرضا تختی را شنیدند که روزنامه ها طبق اعلا م ساواک، مرگ او را خودکشی در هتل آتلا نتیک گزارش دادند اما در تمام مراسم مردمی، از او با عنوان «شهید» نام برده می شد. ۲۱ خرداد ماه ۱۳۴۹ محمدرضا سعیدی از روحانیون مبارز در زندان به شهادت رسید و مرگ او سکته قلبی اعلا م شد. در سال ۱۳۵۶ هم دو مرگ مشکوک دیگر در خارج از ایران، دو تن از بزرگترین یاوران انقلا ب را از مردم گرفت.
سیدمصطفی خمینی (فرزند ارشد امام خمینی) در عراق و دکتر علی شریعتی در انگلستان درگذشتند که از طرف مقامات دولتی مرگ آنها هم سکته اعلا م شد. اما همواره در طول مبارزات از آنها با عنوان شهید یاد شده و کسی مرگ طبیعی را برای آنها باور نداشت. بعد از انقلا ب تلا ش بسیاری شد تا واقعیت ها مشخص شود اما خبر درگذشت محمدرضا سعیدی که از همان زمان هم بر اثر افشاگری های هم سلولی هایش شهادتش مسجل بود، هیچ نتیجه قطعی درباره چگونگی فوت بقیه به دست نیامده است.
درباره تختی بسیار گفته شده اما کسی نمی تواند قاطعانه نظر بدهد. درباره مصطفی خمینی کمتر نظری داده شده است و به نظر می رسد فوت طبیعی مورد قبول بسیاری است. درباره درگذشت علی شریعتی چطور؟ دکتر علی شریعتی در میان این افراد وضعیت ویژه دارد. جنازه وی سال هاست در سوریه و در جوار حرم حضرت زینب (س) به امانت سپرده شده اما هرگز آوردن جنازه اش به کشور، جدی نشده است! با چنین وضعیتی معلوم است که سخن گفتن از مرگ دکتر شریعتی هم چقدر می تواند با اما و اگر و... همراه باشد.
با این حال در این گزارش سعی شده فارغ از همه نظراتی که درباره این اندیشمند بزرگ معاصر وجود دارد، به بررسی مرگ ناگوار دکتر شریعتی در آستانه انقلا ب اسلا می پرداخته شود. آنچه در این نوشته به عنوان مرجع در نظر گرفته شده، دو کتاب است. اولی «طرحی از یک زندگی» نوشته خانم دکتر پوران شریعت رضوی همسر گرانقدر دکتر شریعتی است که در واقع زندگینامه شریعتی است و دیگری کتاب «از شریعتی» است که هر دو منبعی مورد وثوق به شمار می روند.
 

درادامه مطلب پرونده شهادت فرزندشایسته کویرمزینان را بخوانید...

  • علی مزینانی
۱۲
دی
۹۲

به گزارش شاهدان کویرمزینان به نقل از بنیاد فرهنگی شریعتی ؛ یک ماه پیش، تابلوی دبیرستان «پورداوود»، از سوی اداره‌ی آموزش و پرورش منطقه‌ی ۴ از جای خود برداشته شده و تابلوی دیگری به نام «مجتمع آموزشی دکتر علی شریعتی» به جای آن نشست. زیر این نام نیز نام «دبیرستان استاد پورداوود» نوشته شده است.

در نامه اعتراضی خانواده معزز شریعتی مزینانی به مسئولین آموزش و پرورش آمده است :

ریاست محترم آموزش و ‍پرورش منطقه 4

چندی است تابلوی دبیرستان استاد پورداوود واقع در منطقه تهران‌پارس که یکی از موقوفه‌های «بنیاد رستم گیو» متعلق به شهروندان زرتشتی است و زیر نظر هیئت امنایی با ریاست آقای همایون پشوتنی‌زاده اداره می شود تغییر نام داده و نام «مجتمع آموزش و پرورش دکتر علی شریعتی » را به خود گرفته است. این تغییر نام که بدون اجازه مسئولین این بنیاد و هیئت امنای این دبیرستان صورت گرفته موجب اعتراض هیئت امنای این مکان موقوفه شده است.

خانواده دکتر علی شریعتی، اگرچه هیچ‌گاه نقشی در این نام‌گذاری‌ها نداشته و ندارد و فاقد هرگونه امکان پی‌گیری حقوقی است، اما استفاده از نام علی شریعتی را تحت چنین شرایطی و علی‌رغم رضایت صاحبان وقف امری ناشایست، غیرفرهنگی و غیراخلاقی می‌داند و به این وسیله مراتب اعتراض خود را اعلام می‌کند؛ با تضییق حقوق دیگران نمی توان نام بزرگی را گرامی داشت.

خانواده دکتر علی شریعتی تهران، 24 آذر1392

شاهدان کویرمزینان ؛ این نامه در روزنامه های دیگر همانند قانون منتشر شده است باید به خاندان پاک فرزند شایسته کویر مزینان به چنین هوشمندی و خیرخواهی درود فرستاد.

حال که این بزرگواری را همگی از خاندان بزرگ شریعتی شاهد هستند آیا بهتر نیست بعد از گذشت چهاردهه از شهادت دکتر علی شریعتی مزینانی و سه دهه از ارتحال پدر بزرگوارش سقراط خراسان استاد محمد تقی شریعتی مزینانی منزل مسکونی آنها در مزینان به عنوان موزه احیا شود!تا وقتی علاقمندان شریعتی برای دیدن زادگاه استاد می آیند ما مزینانی ها شرمنده حضور آنها نشویم و ندانیم کجا را به عنوان خانه پدری  این خاندان معرفی نماییم در حالی که خانه موجود هست ولی متولی ناپیدا...

 

منبع: وبسایت دکتر شریعتی
  • علی مزینانی
۲۸
آذر
۹۱

به همت والای دهیار دلسوز مزینان تابلوی خاستگاه خاندان شریعتی مزین به تصویر علامه محمدتقی شریعتی مزینانی وفرزند برومندش دکتر علی شریعتی مزینانی بر دروازه ورودی مزینان نصب شد

به گزارش شاهدان کویرمزینان؛ هم زمان با عاشورای حسینی و درایام سوگواری سرور وسالار شهیدان ،خیل عظیمی از عزاداران مزینانی که از شهرهای مختلف به مزینان سفر کرده بودند با دیدن بنر بزرگی که در آن با هنرمندی تاریخ مزینان فعلی را با قدیم پیوند زده بود به تحسین وا داشت وبا حضور در دفتر دهیاری از این اقدام شایسته ی دهیار تشکر و قدردانی نمودند و از آزاده ی زحمتکش ومقاوم مزینانی خواستند تا همین اثر در مسیر تهران به مشهدمقدس نصب شود تا زائرین آستان مقدس رضوی با دیدن این تصویر گذری به زادگاه دانشمندان و اندیشمندان داشته باشند.مهدی مزینانی نیز در پاسخ به ابراز و احساسات همشهریان قول مساعد داد تا دراولین فرصت خواسته ی هموطنانش را جامه ی عمل بپوشاند .

با گذشت سیزده روز از مراسم تاریخی عاشورای مزینان وعده ی دهیار توانای مزینان محقق شد و تابلوی خاستگاه خاندان شریعتی بر دروازه ی ورودی مزینان نصب شد

بنا براعلام دهیار مزینانٰ؛ هزینه ی این تابلو که درابعادعرض 3 متر و طول 7 مترتهیه شده  مبلغ هشت میلیون تومان می باشد که تمامی مخارج آن توسط وی تإمین شده که امیدوار است شهروندان به خصوص خیرین مزینانی که همیشه پیشقدم در آبادانی مزینان هستنددهیاری را یاری دهند .

شاهدان کویر مزینان ضمن عرض خداقوت به این مسئول محلی که وی نیز همانند مسئول مجتمع خدمات بهزیستی مزینان ، پایتخت را تنها به شوق کمک به هم نوعانشان رها نموده و با حضور دراین دیار تاریخی می کوشد تا با آبادانی مزینان این خطه ی عالم پرور را به شایستگی معرفی کند ونظر مسئولین اداره نشین را به سوی کویریان معطوف نمایند تا بلکه در پس اداری و دوائر دولتی خویش دستور گم شده ی ریاست جمهوری را مبنی بر اعلام شهریت مزینان پیدا کنند وبه سراغ سوختگان کویر بیایند البته نه نرم وآهسته ! چون دیگر روستا ها که ظرفیت محلی آنها وقدمت تاریخیشان هیچگاه به مزینان نمی رسد با لابی بعضی ...شهر شده وشهرستان هم می شوند البته منظورمان داورزن نیست چرا که حق داورزن بیشتر از این است .

واما علت تاخیر درانعکاس این خبر مهم درشاهدان کویر مزینان نه به دلیل عدم آگاهی بود که بنا داریم تا حد ممکن هر خبری را با تصویر مربوط به آن منتشر نماییم وبه دلیل دیرارسال کردن  تصویر از طرف دهیار زحمتکش مزینان که یکه و تنها باید هم به کار عمرانی بپردازد وهم کار کارستان فرهنگی نماید ومتاسفانه رسانه های محلی نیز چه شهرستان سبزوار وچه داورزن از پوشش خبری این اقدام فرهنگی امتناع ورزیده اند.

برروی این تابلوی هنری که با مشاوره و راهنمایی احمد صباغ یکی دیگر از فرزندان مزینانی طراحی شده است این مطالب به چشم می خورد : "مزینان ؛سکونتگاه دانایان ویکتا پرستان"  که نشانگر روح تعبد وتعصب مردمان مومن ومعتقد مزینان است. پس از آن به پاس سالها مجاهدت خاندان  بزرگ شریعتی در تربیت مبلغان دین و ترویج احکام الهی آمده است : "خاستگاه خاندان شریعتی" و در مرکز کانونی این اثر جمله ای زیبا از فرزند شایسته کویر درمعرفی سرزمین آباء و اجدادیش نقش بسته که در وصف کویر مزینان می گوید:"کویر این تاریخی که در صورت جغرافیا نمایان شده است".

امیداست با این اقدام شایسته فرزندان دلسوز کویر مزینان ؛متولیان فرهنگ وهنر ومسئولین محلی واستانی وکشوری با عنایت به ثبت این خطه ی تاریخی در فهرست آثار ملی ، به یاری مردمان مقاوم مزینان بشتابند وهر چه زودتر خواسته ی این یکتا پرستان را محقق سازند وشهر یت مزینان را اعلام نمایند


  • علی مزینانی
۱۵
آذر
۹۱
شرح زندگی‌نامه در یک مصاحبه سخنی با خواننده : [تصویر :  ehsanc100_120.jpg]

این زندگینامه حاصل گپ و گفتی طولانی با دکتر احسان شریعتی است که در خرداد ۱۳۸۸ انجام شده است.
دکتر احسان در این گفتگو به بازگویی مقاطع حساس زندگی خود پرداخت. سعی ما در اینجا بر این بوده،تا از لابه لای گفته‌های ایشان مهمترین رخداد ها و حوادث زندگی و بعضی از خاطرات‌شان را در اختیار علاقه‌مندان و دوست‌داران معلم و یادگار او قرار دهیم.از اینرو مسئولیت هرگونه نقص یا اشتباه احتمالی بر عهده‌ی "گروه شریعتی" بوده و هیچ مسئولیت‌ی متوجه دکتر احسان شریعتی و خانواده‌ی محترم‌شان نمی‌باشد.


زندگی‌نامه :

۱۳۳۸
احسان شریعتی ، در ۱۲ شهریور ۱۳۳۸ در بیمارستان امام رضای مشهد متولد شد.


۱۳۳۹
با مادر ( پوران شریعت رضوی ) عازم پاریس می‌شود تا به دکتر شریعتی ( پدر ) که در پاریس درس می‌خواند بپیوندد.


۴۳_۱۳۴۰
احسان در پاریس به مکانی به نام crèche می‌رفته،که محل نگه‌داری کودکانی بوده که والدین‌شان دانشجو بودند. پدر و مادرش در آن سال‌ها به فعالیت‌های دانشجویی وکنفدراسیون‌ی و جبهه ملی، علاوه بر درس می‌پرداختند و فعالیت‌های تحصیلی_سیاسی داشتند.


۱۳۴۳
بازگشت با والدین به ایران، بوسیله اتومبیل، که در مرز خوی دکتر شریعتی را دستگیر نمودند و ایشان و مادرشان مجبور شدند به رضائیه ( ارومیه ) رفته و سپس به تهران بیایند که در این مدت، دکتر شریعتی تا ۶ ماه در تهران زندانی بودند.

سالهای میانی دهه ی ۴۰ : بعد از اینکه از تهران عازم مشهد شدند، در سال‌های دهه‌ی ۴۰ ایشان در مشهد به دبستان رفتند و چون در آن سال‌ها مقیم خانه‌ی استاد محمد تقی شریعتی ( پدر بزرگ‌شان ) در کوی فرهنگ بودند به دبستانی در آن حوالی رفتند.

از آنجا که خانواده‌ی شریعتی چند بار مکان زندگی خود را تغییر دادند، (دکتر احسان سه بار تغییر منزل را به خاطر می‌آورد. کوی فرهنگ، چهار راه لشگر، کوه سنگی) ایشان هم ۶ سال دبستان را در مدارس متفاوتی بودند از جمله "روش نو" و "ابن یمین" که دبیرستان نهایی بود و تا سیکل اول را آنجا تحصیل نمودند و در همان پایان سیکل اول بود که ساواک به خانه‌شان در مشهد حمله کرد و دکتر شریعتی در تهران مخفی شد. ساواک استاد شریعتی و رضا شریعت رضوی (دایی‌شان) را گروگان گرفت تا دکتر شریعتی خود را به ساواک معرفی کند. هنگامی که به خانه‌شان در مشهد حمله برده بودند، تمام کتاب‌ها را پخش کرده و هر چه را که چاپ مسکو بود می‌بردند.

از جمله خاطرات احسان در آن دوران که دکتر در دانشکده‌ی ادبیات بود این است که دانشجویان می‌آمدند و با دکتر بحث‌هایی داشتند و همچنین فعالیت‌های هنری مثل "تئاتر ابوذر" که در آنجا اجرا شد و بحث‌های سیاسی و فکری که در آن ایام انجام می‌شد.

ایشان از کودکی دفتری داشتند که اسمش درس‌های "بابا علی" بود و در آن دفتر دکتر شریعتی نحوه ی زندگی کردن را به فرزندان‌اش می‌آموخت و با فرزندان در این باره صحبت می‌کرد. از جمله رابطه‌ی عاطفی دکتر با فرزندان این بود که شعری را می خوانده و فرزندان‌اش ادامه‌ی آن را می‌خواندند.

دکتر علی شریعتی روش آموزشی مختص خود نیز با فرزندان داشتند و به گونه ای معلم آنها بودند. به طور مثال : زمانی که به مزینان می رفتند نظریه‌ی ایده‌های افلاطون را به فرزندان‌شان با استفاده از ستارگان آموزش دادند، که این اولین برخورد احسان با جهان فلسفه بوده است.


۱۳۵۲
بعد از حمله‌ی ساواک به خانه‌شان در مشهد، به تهران و به خانه‌ای که مادرشان در جمالزاده خریده بود، عزیمت کرده و احسان برای سیکل دوم به دبیرستان خوارزمی تهران می‌رود.

هنگامی‌که دکتر شریعتی خود را مخفی کرده بود، خانواده‌شان مخفیانه ایشان را ملاقات می‌کردند تا شخصی از مخفیگاه دکتر اطلاع نیابد. در آن زمان دوستان دکتر پیشنهاد داده بودند که به خارج برود ولی چون استاد شریعتی و دکتر شریعت رضوی گروگان بودند دکتر خود را معرفی می کند. دکتر خود را در مهر ۵۲ به ساواک معرفی می‌کند و ۱۸ ماه در زندان مخوف کمیته شهربانی زندانی می‌شود که در چند ماه اول اجازه ملاقات با هیچ کس را به ایشان نمی‌دادند و حتی از لحاظ فیزیکی نیز دکتر را مورد ضرب و شتم قرار داده بودند. در آن ماه‌های اول به دکتر بسیار سخت گذشته بود، ولی چون دکتر حدود دو سال در آنجا بود، مقدار شکنجه‌ها پس از دوره‌ی اول که دوره‌ی کسب اطلاعات بود کاهش یافته بود. بعدها دکتر شریعتی آنجا اقامت عادی یافت. احسان صورت باد کرده و آفتاب ندیده‌ی پدر را، که مورد آزار و اذیت قرار گرفته بود، هنوز به خوبی به یاد می‌آورد.

دکتر شریعتی سفارش کرده بود که احسان به رشته‌ی ادبی برود و ایشان هم به مدرسه‌ی علوی رفتند، اما مدیر آنجا از وحشت اینکه مبادا در مدرسه‌ای که مذهبی‌ها هستند بحث پیرامون شریعتی و مسائل سیاسی و مذهبی شود، احسان را در آنجا نپذیرفت. در نتیجه ایشان به مدرسه‌ی "رهنما" می‌رود.

از حوادثی که در زندان برای دکتر شریعتی پیش آمد این است که همیشه در انفرادی بود ولی گاهی شخصی را در سلول دکتر می‌گذاشتند تا از دکتر اطلاعات کسب کند.

رضا براهنی به دکتر پیشنهاد داد که مصاحبه‌ای انجام بدهیم و به آمریکا برویم و رژیم شاه را افشا کنیم، همانطور که بعدها مشخص شد، براهنی این کار را کرد و در بدبینی افکار عمومی نسبت به شاه بسیار موثر بود. در این ایام شریعتی همیشه در سلول انفرادی بود و هیچگاه کتاب یا قلم و کاغذ به او نمی‌دادند، تنها به خانواده‌اش اجازه‌ی بردن میوه و سیگار را برای دکتر داده بودند.

دکتر، تیمسار زندی پور را بسیار بازی می‌داد. در آن زمان دوگانگی بین ساواک و شهربانی زیاد بود و این فرد رئیس شهربانی بود که بعدها توسط مجاهدین ترور شد.

ساواک می‌خواست مصاحبه‌ای از دکتر در تلویزیون یا روزنامه داشته باشد و بواسطه آن وجهه‌ی شریعتی را نزد هواداران و پیروان او و به خصوص جامعه‌ی مذهبی – سیاسی کشور، خراب کند که این امر محقق نشد. در آن زمان هنگامی‌که شاه برای قرارداد با عراق به الجزایر رفته بود، وزیر امور خارجه ی آنجا که از همکلاسی های دکتر شریعتی بوده است از شاه خواسته بود که دکتر را آزاد کنند و شاه هم هنگامی‌که به ایران می‌آید در فرودگاه دستور آزادی دکتر را می‌دهد.


۱۳۵۴
شریعتی در نوروز این سال آزاد شد و به خانه‌شان در خیابان جمال‌زاده بازگشت.عکس‌های قبل و بعد از زندان دکتر بیانگر ناراحتی های دکتر در زندان می‌باشد.

دکتر پس از آزادی خانه‌نشین شد ولی کاملا تحت‌نظر بود و در آن زمان در شرایط سختی می‌نوشت. ساواک از این موضوع که دکتر آزاد شده و نتوانسته کاری بر ضد او بکند بسیار ناراحت بود. ساواک در آن زمان جزواتی از دکتر مثل : "انسان، اسلام و مکتب‌های مغرب زمین" یا "بازگشت به خویش" را که هنگام استقرار شریعتی در مزینان تهیه شده بود (در حدود سال ۵۰) ، را در یکی از چاپخانه‌هایی که توسط ساواک مصادره شده بود به دست آورده و با جعل تیترها در روزنامه کیهان چاپ نمود. (لازم به ذکر است که این جزوات دو کتاب آبی رنگ بوده که دکتر احسان قبل از جعل آنها توسط کیهان متن هر دو کتاب را دیده بوده و نمونه ای از آنها را نیز در منزل داشته‌اند).


در آن ایام دکتر شریعتی آقای "احمد صدر حاج سید جوادی" را به وکالت گرفتند و در دادگستری شکایت نمودند، البته در آن زمان مشخص بود که به این پرونده رسیدگی نمی‌شود ولی برای ابراز اعتراض این کار مناسب بود. خود دکتر اعتراضیه‌ای نوشت که آن را برای اینکه تحت فشار مجدد قرار نگیرد، منتشر نکرد. (از شریعتی در آن مقطع مرتب بازجویی به عمل می‌آمد.)

البته این جزوات درس‌های کلی دکتر در مشهد بوده که حاوی مطالب سیاسی هم نبوده است، اما قصد ساواک از این کار این بوده که بگویند شریعتی با ما در مطبوعات همکاری می‌کند. در این راستا دانشجویان انجمن اسلامی هم علاوه بر دکتر نسبت به این جعل عناوین و اتهام‌ها اعتراض نمودند.

در آن زمان که دکتر در زندان بود، احسان با گروه هنری ارشاد که دانشجو بودند ارتباط داشت و بعضی از آنها به سازمان مجاهدین خلق پیوسته بودند. اتفاقی که در آن سالها افتاد این بود که عده ای از این سازمان مارکسیست شدند. درآن زمان شخصی به نام "سعید متحدین" که مجاهد بود از احسان که در دار العلوم العربیه درس عربی می‌خواند، خواسته بود که دکتر پس از جواب دادن به سوال‌هایش کتابی بنویسد و اصول کلی خود را مطرح نماید که البته این را عضوهای مسلمان سازمان پیش‌تر در خواست کرده بودند، بنابراین دکتر نیز در پاسخ، سخنرانی "عرفان، برابری، آزادی" و سوال و جواب‌هایی در پاسخ مخاطبین‌ی که پس از تغییر ایدئولوژی رسمی سازمان مجاهدین، همچنان عضو سازمان بودند، ارائه نمود و احسان نیز آنها را پیاده‌سازی کرد و سپس در دانشگاه‌ها منتشر ساختند.


۱۳۵۵
کم کم دکتر به فکر خروج از کشور افتاد، احسان در آن زمان سال پنجم دبیرستان رهنما بود.

دانشجویانی که با احسان شریعتی در ارتباط بودند، طی ماجراهایی به زندان افتاده بودند و شخصی اسامی همه را افشا کرده بود و برای ایشان هم خطر ایجاد شد. دکتر شریعتی هم پیشنهاد داد که احسان باید از کشور خارج شود و ایشان با نام "احسان مزینانی" گذر نامه گرفت و از کشور خارج شد. این امتحانی بود برای دکتر تا ببیند آیا می‌شود برای ایشان هم با این نام گذرنامه گرفت یا نه، چون اطلاعات وی در شناسنامه با عنوان "مزینانی" درج گشته بود و تمام اسامی که ساواک از شریعتی در دست داشت و از این طریق دکتر را شناسایی و ممنوع الخروج می‌نمود، "شریعتی مزینانی" بود، بدین جهت احسان و سال بعد پدرش توانستند با این ترفند از کشور خارج شوند.

احسان شریعتی پس از خروج از کشور، سال آخر دبیرستان را در آمریکا (سیاتل) گذراند تا خطری ایشان را تهدید نکند.

احسان از آمریکا با دکتر نامه‌نگاری داشت و دکتر شریعتی در آن زمان در شرایط بسیار سختی در تهران به سر می‌برد و گاهی اوقات در جلساتی که در خانه های دوستان و همفکران برگزار می‌شد سخنرانی می‌کرد.

احسان زبان انگلیسی را در آمریکا آموخت. برای او آنجا دنیای جدیدی بود. هنگام فارغ التحصیلی چون اجازه ی پوشیدن لباس سنتی را به احسان شریعتی ندادند، ایشان هم در مراسم شرکت ننمود.


۱۳۵۶
احسان شریعتی دیپلم اش (فلسفه) را در آمریکا گرفت.

در روز ۲۶ اردیبهشت ۵۶ دکتر شریعتی از ایران خارج شد.

احسان در خرداد آن سال در سمیناری دو روزه که توسط انجمن اسلامی دانشجویان شهر سن خوزه ی کالیفرنیا برگزار می‌شد حضور داشت. به ایشان خبر دادند که امشب شما باید به سمت تگزاس، منزل دکتر یزدی حرکت کنید. او شب به برکلی و به منزل برادر آقای هاشمی رفسنجانی که عضو انجمن اسلامی بود رفت تا برای فردا بلیط هواپیما تهیه کند. وی سپس به تگزاس رفت. در تگزاس آقای یزدی به احسان فقط گفت که برای دکتر شریعتی در لندن مشکلی پیش آمده است و هنگامیکه احسان می‌خواست سوار هواپیما شود، آقای یزدی به او گفته بود که دکتر تصادف کرده و در بیمارستان است و شما باید به لندن بروید ولی به احسان خبر شهادت پدر را نداد. احسان به نیویورک رفت و یک شب آنجا ماند و سپس از آنجا عازم لندن شد. هنگامیکه احسان به لندن رسید، دوستان دکتر به دنبال او آمده و چون حزن و ناراحتی در چهره های ایشان بخوبی مشخص بود، احسان متوجه می‌شود که پدر برای همیشه رفته است...

وکیل احسان ایشان را به شهر ساوت همپتون که شهری در جنوب انگلیس بود و دکتر در آنجا شهید شده بود منتقل کرد. دکتر در آنجا خانه‌ای گرفته بود، که در همان شب اول که دو دختر وی (سوسن و سارا) از ایران رسیده بودند، این حادثه در آنجا رخ داده بود. البته پوران شریعت رضوی و مونا را ممنوع الخروج کرده بودند و آنها به اجبار در ایران مانده بودند. صبح که نسرین فکوهی (یکی از اقوام‌شان که شب حادثه پیش بچه ها بوده) می‌خواست به طبقه‌ی پایین برود، متوجه می‌شود که
شریعتی روی زمین افتاده است و بینی‌اش حالتی شکسته و ورم کرده دارد، وی سریعاً این موضوع را به اطلاع نزدیکان‌اش می‌رساند ولی خود به طبقه‌ی بالا پیش بچه ها می‌رود تا آنها این صحنه را نبینند.

هنگامیکه به پزشکی قانونی مراجعت می‌کنند، طی یک معاینه اجمالی ، گزارشی سر پایی و فوری مبنی بر سکته قلبی به حاضرین داده می شود، ولی انجمن اسلامی و کنفدراسیون بین المللی دانشجویان خواستار کالبد شکافی بودند، اما هنگامیکه در همان اوضاع وکیل‌شان تحقیق می‌کند متوجه میشود این کار چند ماه به طول می‌انجامد و سپس پلیس انگلستان عهده‌دار این کار خواهد شد و از آنجا که پلیس انگلستان با ساواک همکاری نزدیک داشت احتمال می‌رفت که جسد دکتر را به ایران منتقل نمایند.

خانواده و دوستان شریعتی به هیچ‌وجه نمی‌خواستند که جنازه‌ی دکتر به ایران برود، حتی شاه برای این کار ژنرالی را به انگلستان فرستاده بود. آن فرد که از جانب ارتش بوده است، گفته بود که دکتر تبعه‌ی ماست و او را باید به ما تحویل دهید، ولی دوستان با هم مشورت کردند و به این نتیجه رسیدند که از طریق امام موسی صدر و آشنایان وی، در سوریه با مومیایی کردن دکتر (جهت بازگرداندن جسد ایشان به ایران از یک مدل خاصی که تقریبا تا ۵ سال جسم را سالم نگاه می دارد استفاده شده است) تا مدت زمانی موقتا دکتر شریعتی در آنجا به طور امانت دفن شود و به همین علت به سمت سوریه حرکت کردند و در زینبیه مراسمی باشکوه برگزار کردند. در قبرستان زینبیه، اتاقکی در نظر گرفته شد که دکتر شریعتی در آنجا به امانت سپرده شود. در این راستا شخصیت‌های برجسته و سرشناس از لبنان و فلسطین و ... هم به آنجا آمده بودند و در تشییع و خاک‌سپاری دکتر شریعتی شرکت نمودند .

سپس احسان و خانواده به دمشق و بیروت رفتند که در آنجا نشست عمومی برقرار بود. در لندن تظاهراتی برای شهادت دکتر صورت گرفت که اولین نوع تظاهراتی بود که بعدها در ایران انجام شد که عکس آقای خمینی و دکتر شریعتی و شهدای مجاهدین در ابتدای صف تظاهرات به چشم می آمد.

برای چهلم دکتر شریعتی، احسان در اروپا سخنرانی کرد و سپس دوباره با خانواده به بیروت بازگشتند و مراسمی برگزار کردند که از جمله یاسر عرفات و موسی صدر هم بعنوان چهره های برجسته در آن مراسم حضور داشتند و احسان هم در آنجا سخنرانی کرد که مجلس گرم و پرشوری بود. از آن به بعد هر ساله سالگرد هجرت دکتر شریعتی برگزار می شود.

احسان دیگر به آمریکا بازنگشت و به فرانسه رفت.

در فرانسه مسئله این بود که مدرک دیپلم ایشان چون از آمریکا بود، معادل فرانسه نبود و غیر از این احسان باید هم زبان فرانسه می‌آموخت و هم امتحانات دشواری را سپری می‌کرد، که البته با تلاش ایشان این دوره با موفقیت طی شد.


۱۳۵۷
احسان شریعتی در این سال دیپلم دوم‌اش را در رشته ی ادبیات و علوم انسانی گرایش فلسفه دریافت کرد و در نهایت وارد دانشگاه شد.

احسان شریعتی وارد دانشگاهی در شهری در جنوب فرانسه به نام "اکس ان پروانس" شد که شهر معروف دانشجویی است. وی ادامه‌ی تحصیل در رشته ی فلسفه را انتخاب کرد.

در آن زمان آیت‌الله خمینی ابتدا از بغداد به پاریس به منزل یکی از دوستان آقای بنی صدر آمد و سپس به منزل فردی به نام مهدی عسگری در نوفل لوشاتو رفتند. احسان شریعتی دو بار به نوفل لوشاتو که نزدیک محل زندگی خانواده‌شان بود می‌رود.

آقای خمینی در ملاقاتی کوتاه با احسان، درباره ی استاد شریعتی و رشته تحصیلی‌اش سوالاتی می‌پرسد.

فضای گرمی در آن روزهای منتهی به بهمن 57 در نوفل لوشاتو وجود داشت. محیطی که بیشتر از روشنفکران و دانشجویان و طرفداران دکتر شریعتی متشکل شده بود. آنجا به مرکز جریانات بین احزاب و دانشجویان و روحانیون و شخصیت‌ها و فعالین سیاسی مثل آقایان بهشتی، مطهری، بنی صدر ، سروش، حبیبی، لاهوتی و بسیاری دیگر تبدیل شده بود. البته پس از اعلامیه‌ی آقای مطهری و ماجراهای گروه موسوم به فرقان، اپوزیسیون شاه کمی به شریعتی حساس شده بود.

پس از شهادت پسر آیت‌الله خمینی (حاج آقا مصطفی) در ایران برگزاری چهلم‌ها آغاز شد. تظاهرات‌هایی مثل ۱۷ شهریور و تاسوعا و عاشورای عظیم برگزار شد که مشخص شد که مردم شاه را نمی‌خواهند. عکس های شریعتی همه جا بود و شعر ای معلم شهید خوانده می‌شد. پس از اینکه انقلاب اوج گرفت و امام به تهران آمد، چند هفته پس از آن احسان به ایران بازگشت.


۱۳۵۸
دکتر احسان در آن زمان سال اول رشته فلسفه در دانشگاه بود. هنگامی که به ایران بازگشت، واحد‌هایی را معادل‌سازی کرد و در دانشگاه ملی (بهشتی) پذیرفته شد و یکسال ادامه‌ی فلسفه را خواند، سپس انقلاب فرهنگی شد و دانشگاه‌ها تعطیل گشت.

بعد از بازگشت به ایران تصمیم گرفتند تا اردیبهشت ماه ستادی تشکیل دهند تا مراسم دومین سالگرد دکتر برگزار شود. روز ۲۹ خرداد در دانشگاه تهران موج عظیمی از مردم آمده بودند که احسان شریعتی هم در آن جمع پر شکوه و جو فراموش‌نشدنی که سراسر زمین چمن، مملو از جمعیت دوست‌داران شریعتی بود، به ایراد سخنانی پرداخت.

در آن روزها از ایشان دعوت‌هایی شهر به شهر از اقصی نقاط ایران می‌شد و مردم چون شریعتی را معلم انقلاب می‌دانستند از فرزندان او استقبال گرمی می‌کردند.

سپس ستادی که تشکیل داده بودند به کانون نشر اندیشه های شریعتی و بعدتر به کانون ابلاغ اندیشه‌های شریعتی تبدیل شد و نشریه‌ی ارشاد را منتشر می‌کردند که ۳۰۰۰۰ نسخه تیراژ انتشار این نشریه در کشور بود و این موسسه‌ی سیاسی و فرهنگی سپس تبدیل به دفتر تنظیم مجموعه آثار دکتر شریعتی شد و پوران شریعت رضوی مسئول آن بود و احسان هم نشریه‌ی ارشاد و کانون ابلاغ اندیشه‌های شریعتی را عهده‌دار شد.


۱۳۵۹
پس از شهریور ۵۹ که جنگ شروع شد، احسان شریعتی و چند نفر از دوستان‌اش به صلیب سرخ پیوستند و از آنجا دارو گرفتند و به خوزستان و ستاد اهواز بردند. اهواز در آن زمان زیر بمباران بود. آنها چند شب هم به خط مقدم رفتند. آنجا یکی از دوستان احسان به شهادت رسید. ۷ الی ۱۰ روز در جبهه بودند و سپس بازگشتند، زیرا آنها به عنوان داوطلبی که به صلیب سرخ همیاری برساند بدانجا رفته بودند. احسان در راه بازگشت در سوسنگرد ملاقاتی کوتاه با آقای چمران و خامنه ای داشت و سپس به تهران بازگشت.

آن روزها روزهای خوبی بود، گویی که در تهران جشن برپاست. در هر تیر برقی جمله‌ای از دکتر نصب بود و جملات معروف شریعتی همه جا به چشم می‌خورد.

حادثه‌ی بد آن دوران گروه فرقان بود که اقدام به ترورهایی کور کردند. این افراد اندیشه‌های شریعتی و مجاهدین خلق و فدائیان اسلام را مخلوط کرده و این گروه را به وجود آورده بودند. در حالیکه دکتر شریعتی با ترور به هیچ وجه موافق نبود، اما ترورهای نامعلومی انجام می‌شد و همه می‌خواستند خود را به گونه ای به دکتر اتصال دهند. فرقان در بالای اعلامیه‌هایش از بعضی از جمله‌های شریعتی استفاده می‌کرد، تا شاید به این طریق مردم را بفریبد.

کانون ابلاغ اندیشه‌های شریعتی در آن دوران می‌خواست به مردم بگوید شریعتی واقعی کدام است و کدام قرائت از شریعتی نزدیک‌ترین قرائت به وی می‌باشد. حتی سر تیتر ثابت هر دوره ی نشریه، منقش به این عبارت بود : " ارشاد، زبانی که امروز شریعتی با شما سخن می گوید."

در این دوران بیشترین نیروی احسان شریعتی صرف شناساندن حقیقت تفکر و نظرات پدر به پیروان و علاقمندان و حتی توطئه‌گران شد، لذا در آن شرایط فرصت پرداختن به دروس دانشگاهی و تحصیل فلسفه چندان فراهم نبود.


۱۳۶۰
در سال‌های ۵۸ و ۵۹ و ۶۰ جو مملکت سیاست‌زده و انقلابی بود و به مرور زمان انحصارطلبی‌ها و درگیری‌ها بیشتر شد تا جایی که در سال ۶۰ که مراسم دکتر در شرف برگزاری بود، در ابتدا اجازه‌ی برگزاری در اماکن عمومی را ندادند و زمانیکه قرار شد در منزل شخصی دکتر شریعتی این مراسم در تهران برگزار شود، عده ای اوباش و بظاهر خودسر به خانه حمله‌ور شده و مراسم را برهم زدند.

همان زمان بود که نشریات احزاب و کانون‌ها بسته شد، از جمله نشریه ارشاد و دفتر بنیاد که متعلق به خانواده‌ی شریعتی و هواداران وی بود.

احسان در اواخر شهریور به دمشق می‌رود و از آنجا به بیروت و سپس ترکیه و در نهایت دوباره به فرانسه باز می‌گردد. ابتدا ایشان قصد داشتند چند هفته در آنجا بمانند که با توجه به حوادث رخ داده در ایران دهه‌ی ۶۰ به ایشان پیشنهاد شد که در پاریس بماند ولی از همان ابتدا اقامت ایشان در آنجا موقت بوده و قصد اقامت دائمی در آنجا را نداشته است.

احسان شریعتی یک سال پایانی مقطع کارشناسی فلسفه را در اکس ان پروانس در جنوب فرانسه ادامه داد و موفق به اخذ این مدرک در ۱۹۸۱ میلادی شد.


۱۳۶۱
در بهار ۶۱ سوسن و سارا شریعتی به پاریس آمدند. چندی بعد کانون ابلاغ تعطیل شد و افراد آن چند سال به زندان افتادند. احسان در دهه ی ۶۰ با خواهران‌اش زندگی می‌کرد و در آنجا نشریه‌های خندق و ارشاد را منتشر می‌کردند.


دهه ۶۰
فعالیت‌های ایران را در آنجا ادامه دادند و هر ساله برای دکتر مراسم برگزار کرده و سمینارها و فعالیت‌های گوناگون فرهنگی، اجتماعی، و حقوق بشری انجام داده و تشکیل انجمن فلسفه و گفتگو که شخصیت‌های برجسته‌ای را به آنجا دعوت می‌نمودند از جمله فعالیت‌های ایشان می‌باشد .

احسان شریعتی سپس در مقطع کارشناسی ارشد فلسفه شروع به تحصیل در دانشگاه سوربن نمود. او در این سال‌ها هم درس می‌خواند و هم کار می‌کرد. در موسسات، فلسفه و زبان و یک دوره هم تحصیل و تدریس کامپیوتر و... از جمله فعالیت‌های ایشان در آن ایام می‌باشد. همچنین وی در یک مرکز تحقیقاتی به کار ترجمه و تحقیقات فلسفی و یا پژوهش در موضوعات مختلف می‌پرداخته است.

دوران کارشناسی ارشد چند سال طول کشید، زیرا یک متن عربی از فارابی (سیاست المدنیه) را به فرانسه می‌بایست ترجمه کرده و شرح می‌داد.


۱۳۶۸
ازدواج ایشان با خانمی که دانشجو و پژوهشگر هنر و دوست‌دار دکتر شریعتی بودند. دکتر احسان شریعتی هم اکنون دارای دو فرزند می باشد.


دهه ۷۰
طبق گفته‌های دکتر احسان شریعتی، ایشان در سال ۱۹۹۴ میلادی (۱۳۷۳ شمسی) دوره ی کارشناسی ارشد فلسفه‌ی خود (گرایش فلسفه‌ی قرون وسطی و فلسفه اسلامی) را با ارائه رساله خود با موضوع "فلسفه سیاسی فارابی"، که ترجمه و شرح سیاست المدنیه‌ی فارابی از عربی قرن دهم به فرانسه بود، در سوربن پاریس به پایان برد.

وی با ارائه ی رساله‌ای دیگر درسال ۱۹۹۵ میلادی (۱۳۷۴ شمسی) دوره‌ی یکساله‌ پیش دکترایش را هم پشت سر گذاشت.

احسان شریعتی سپس به اسنادی از هایدگر و فردید بر می‌خورد و تصمیم به تغییر گرایش خود برای دوره ی دکترا می گیرد. وی در سال ۱۹۹۷ میلادی (۱۳۷۶ شمسی) در رشته ی فلسفه دانشگاه سوربن پاریس ثبت نام کرد و شروع به گذراندن واحدهای گرایش جدید خود (فلسفه اگزیستانس و فنومنولوژی) کرد.

او در سمینارها و کارهای جنبی ارشد و دکترا، PAPER و سمینارهای بین المللی و دانشگاهی شرکت می‌کرد و مقاله می‌نوشت و سخنرانی می‌کرد. دوره ی دکترای ایشان هم مدتی به طول انجامید، زیرا زمانی را به آلمان رفتند تا در آنجا زبان آلمانی بیاموزند، تا متون را به زبان اصلی بخوانند و نیز به علت کار و متاهل بودن تز دکترای ایشان چندسالی به طول انجامید. البته خودشان تز را طولانی‌تر کردند، زیرا می‌خواستند که رساله‌شان کامل‌تر شود و مطالعات بیشتری در این باره داشته باشند و نیز عجله‌ای برای بازگشت به ایران نداشتند و می‌خواستند پژوهش بیشتری انجام دهند.

احسان شریعتی هیچگاه ملیت فرانسه را قبول نکرد و به همین دلیل کارمند استخدامی دولت در دانشگاه نبود، گرچه وی درس‌هایی به نام "آگرگاسیون" را خوانده بود، اما نتوانست بصورت رسمی مشغول بکار شود. (لازم بذکر است که بعد از خواندن این دروس و دادن امتحان، افراد نائل به مقام استاد یا معلم می‌شوند، که البته ایشان به دلیل نداشتن ملیت فرانسوی نمی‌توانستند استاد یا معلم شوند و هر کاری که ایشان در آنجا انجام می‌دادند، به نام کارمند دولت نبوده است.)

احسان چند سال در دانشگاه کارهایی از جمله تدریس، مسئولیت بخش فلسفه و مقداری هم جمع آوری درس‌های اساتید، برای دانشجویانی که مکاتبه‌ای تحصیل می‌کردند را انجام داد.

در دهه‌ی ۷۰ که جریان اصلاحات در ایران پیش آمد، انگیزه ی ایشان برای بازگشت به ایران بیشتر شد.


دهه ۸۰
وقتی دکتر سوسن (۱۳۸۱) و دکتر سارا (۱۳۸۲) به ایران بازگشتند، تجربه‌ای به دست آمد و مشخص شد که مشکلی در ایران وجود ندارد و می‌توان به ایران بازگشت.

ایشان سه رساله نوشتند، اول برای فوق لیسانس، سپس پیش دکترا و در آخر دکترا که این رساله باید بسیار کامل تهیه می‌شد.(برای کارشناسی امتحان و PAPER است ولی رساله نمی‌نویسند.) چند سال بین پیش دکترا و دفاع از رساله‌ی دکترای ایشان فاصله افتاد، چون موضوع‌شان را برای دکترا از فلسفه‌ی قرون وسطی به فلسفه‌ی دوران معاصر تغییر دادند و به همین دلیل فلسفه‌های مربوط به قرون معاصر (اگزیستانس) را دوباره از ابتدا در آلمان و فرانسه خواندند. همانطور که پیش‌تر آمد گرایش جدیدشان، فلسفه اگزیستانس و فنومنولوژی است، ولی گرایش قبلی‌شان قرون وسطی و فلسفه اسلامی است.

فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی ایشان نیز در به تاخیر افتادن اتمام رساله‌ی دکترا موثر بود. سرانجام ایشان رساله‌ی خود را با موضوع تبعات اندیشه‌ی وجودی مارتین هایدگر (بویژه در دو بعد دینی و سیاسی) و دریافت آن در ایران (نقد قرائت احمد فردید) را تکمیل کرده و از آن دفاع کردند، (این رساله هم اکنون در حال ترجمه به فارسی است) و موفق به اخذ مدرک دکترای خود از دانشگاه سوربن پاریس در سال ۲۰۰۷ میلادی (۱۳۸۶ شمسی) شدند.

به دکتر احسان شریعتی پیشنهاد تدریس در سوئیس در رشته ی اسلام‌شناسی فلسفی شد و نیز پیشنهاداتی از کشورهایی مانند ازبکستان و تاجیکستان و دانشگاه‌های تازه تاسیس پس از فروپاشی شوروی ارائه شد، که به دلیل داشتن خانواده و دوری کشورها به کشور دیگری نرفتند. سپس تصمیم قطعی گرفتند که به ایران بازگردند که البته از همان ابتدا قصدشان بازگشت به ایران بود و قصد اقامت دائم در فرانسه را نداشتند که به دلایل گوناگون دردهه ی 70 نتوانستند به ایران بازگشته و پس از اینکه دکتر سوسن و دکتر سارا به ایران آمدند، شرایط برای بازگشت دکتر احسان به ایران نیز مهیا شد.

در سال ۱۳۸۴ پس از ۲۴ سال دوری از وطن، چند روزی به ایران آمدند و دوباره به فرانسه برگشتند.


۱۳۸۶
دکتر احسان شریعتی، در سال ۱۳۸۶ و به مناسبت سی‌امین سالگرد هجرت دکتر علی شریعتی به طور رسمی به ایران آمدند.

دکتر احسان شریعتی در روز ۲۹ خرداد آن سال در حسینیه ارشاد به پشت تریبونی که پدر سال‌ها از آنجا با مخاطبان‌اش سخن می‌گفت رفت و برای خیل عظیم چند هزار نفری حضار مشتاق در حسینیه به ایراد سخن پرداخت .


۸۸_۱۳۸۷
در سال ۱۳۸۷ با تقاضای اقامت دائم و تدریس ایشان در دانشگاه موافقت شد. دکتر احسان شریعتی در نیمسال اول تحصیلی سال ۸۸_۱۳۶۷ به کرسی استادی فلسفه در دانشگاه تهران دست یافت.

به ایشان در ترم اول تدریس خود در دانشگاه تهران، درس فلسفه‌ی اگزیستانس (درس ۲ واحدی مقطع کارشناسی ارشد) واگذار شد و در نیمسال دوم تحصیلی ۸۸_۱۳۸۷ به تدریس فلسفه‌های جدید و معاصر (درس ۲ واحدی مقطع کارشناسی) در دانشگاه تهران پرداختند.

دکتر احسان شریعتی هم اکنون به دعوت انجمن‌های اسلامی و یا اقشار مختلف دانشجویی تهران یا برخی شهرستان‌ها در صورت امکان حاضر شده و سخنرانی می‌کند و در مناسبت‌های خاص به در خواست انجام مصاحبه با مطبوعات، بنا به صلاحدید خود پاسخ می‌دهد.


برخی از آثار مکتوب دکتر احسان شریعتی :

"دین و دولت" (پیرامون مناسبات دین و ایدئولوژی با دمکراسی و لائیسیته)، پاریس: انتشارات ارشاد ، ۱۳۶۱

"فلسفه خودی در اندیشه اقبال لاهوری" پاریس، انتشارات ارشاد، اسفند ۱۳۶۲

"نظریه نفس" ابن سینا، سمینار بین المللی فلسفه در سده های میانه، دانشگاه پاریس، ۱۳۶۴

"فلسفه سیاسی فارابی"، شرح رساله "سیاسة المدنیه" و ترجمه آن به فرانسه (رساله زیر نظر ژانین کی- یه متخص فلسفه قرون وسطای مسیحی، مؤلف کتاب "کلیدهای قدرت" در سده های میانه و مترجم و شارح کتاب "مدافع صلح" اثر مارسیل پادوا متفکر "طریقتِ مدرن" و "جامعه مدنی"، پاریس، ۱۳۷۰

"مبانی مردمسالاری در فلسفه سیاسی اسلام"، پاریس، گاهنامه "پژوهش"، ۱۳۷۵

"در پی حریفی درست پیمان" ( ملاحظاتی پیرامون جزوه "مارکسیسم اسلامی و اسلام مارکسیستی" نوشته بیژن جزنی)، پاریس، انتشارات خاوران، بهار ۱۳۷۸، ص ۳۸۵ ـ ۳۶۵

"نیندیشیده مانده‌های فلسفی اندیشه معلم شریعتی"، دفترهای بنیاد، دفتر اول : در حاشیه ی متن، به کوشش بنیاد فرهنگی دکتر شریعتی، تهران، ۱۳۷۹

"درباره رویکرد و رویارویی فلسفی"، سخنرانی در "انجمن ایرانی فلسفه آورد" (آگون)، پاریس، ۱۳۷۹

"فانون ایرانی : قرائتِ شریعتی" (اندیشیدن به ضد اندیشه : خشونت)، سخنرانی در سمینار بین المللی "فانونِ ناشناخته"، پروژه یونسکو بنام "راه بردگان"، پاریس، ۱۲ آذر ۱۳۸۰، ۳ دسامبر ۲۰۰۱، مجموعه سخنرانی‌های این سمینار به زبان فرانسه در دست انتشار توسط "حلقه فانون".

"توابع سیاسی فلسفه‌ی هستی هایدگر و سنجش قرائت ایرانی آن نزد احمد فردید" (رساله‌ی دوره‌ی دکترا)

"در هویت ملی"، خودکاوی ملی در عصر جهانی شدن، دفترهای بنیاد، دفتر دوم، تهران، قصیده‌سرا، ۱۳۸۱

"وزنِ عشق و زمانِ اعتراف"، پیش‌گفتاری بر ترجمه فارسی "اعترافات آگوستین قدیس"، افسانه نجاتی، تهران، پیام امروز، ۱۳۸۲

"پیش درآمدی بر فلسفه دین هگل" + "در موازنه‌ی منفی و مثبتِ دین و ایدئولوژی"، تهران، دفترهای بنیاد شریعتی ۳، در دست انتشار

منبع: تالار گفتمان شریعتیhttp://talar.nimeharf.com/thread-496.html

عکسهای احسان شریعتی:
[تصویر :  salgardshariati.bmp]
استاد محمد‌تقی‌شریعتی / آیت‌الله طالقانی / احسان شریعتی
[تصویر :  11rfbig.jpg]

احسان شریعتی / پرویز خرسند / آیت‌الله لاهوتی

[تصویر :  DEY 88 (3).jpg]

سخنرانی در انجمن اسلامی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران / عنوان : حسین وارث آدم
[تصویر :  e32.jpg]

[تصویر :  CIMG0927-2.jpg]

[تصویر :  CIMG0990.jpg]
  • علی مزینانی
۱۴
آذر
۹۱

محمدرضا ورزی کارگردان مجموعه تلویزیونی «معمای شاه»، سعید داخ را برای ایفای نقش دکتر علی مزینانی شریعتی انتخاب کرده است.

خبرگزاری فارس: «سعید داخ» بازیگر نقش «دکتر شریعتی» می‌شود+عکس

به گزارش خبرنگار رادیو و تلویزیون فارس، «محمدرضا ورزی» در تدارک ساخت مجموعه جدید خود با نام «معمای شاه» است که به زودی کلید خواهد خورد. 

بنا بر این گزارش، این کارگردان در حال حاضر مشغول انتخاب بازیگران است و آخرین انتخاب او، سعید داخ برای ایفای نقش شهید دکتر علی شریعتی بوده است. 

به گزارش فارس، سریال «معمای شاه» در 45 قسمت داستان زندگی محمدرضا پهلوی را در سه مرحله روایت می‌کند؛ مرحله اول از سال 1317 آغاز می‌شود که با بازگشت او از سوییس همزمان است و این بخش تا جدایی از «ثریا» همسرش ادامه می‌یابد.

مرحله دوم و سوم این مجموعه تلویزیونی به نفوذ «اشرف» خواهر محمدرضا شاه بر وی  و همچنین وابستگی او به کشورهای غرب و شرق، تا فرارش از ایران اختصاص دارد.

شاهدان کویرمزینان؛ ضمن تشکراز اطلاع رسانی و همراهی رفیق همیشه همراه جناب آقای سیدرضا حسینی مزینانی که توسط ایمیل شاهدان کویررا از خبر هنری فوق آگاه نمود.امیدواریم کارگردان جوان وخوش ذوق سینمای کشور که درکارنامه موفق هنری خود فیلمها وسریالهای درخشانی همچونسال‌های مشروطه، عمارت فرنگی ، پدرخوانده وتبریز در مه را دارد بتواند ا چهره ی خوبی را از فرزند شایسته کویر به نمایش بگذارد .متاسفانه بنا به هردلیل تاکنون حق مطلب درباره ی این معلم شهید انقلاب ادا نشده وگاه حتی از سوی نزدیکترین افراد مورد هجوم ناجوانمردانه قرار گرفته است.


  • علی مزینانی
۲۲
آبان
۹۱

خدارا شکر وسپاس که با گذشت یک سال از فعالیت شاهدان کویرمزینان ،این پایگاه برای دوستان وشهروندان مزینانی مورد قبول واقع شده و با ارسال نظر وپیشنهاد ما را در بهتر شدن مطالب رهنمون می شوند .یکی از این همراهان صدیق ودلسوز دوست قدیمی آقای سیدرضا حسینی مزینانی است که دلش برای مزینان می تپد ومنشأ خیربرای شهروندان است .

وی بارها درجهت ارتقاء این وب از طریق ایمیل و گذاشتن نظر دروبلاگ نظرات ارزشمند خود را ارائه نموده که ضمن تشکر وتقدیر از این عزیزگرانمایه، از دیگر مزینانیان و همراهان غیر مزینانی که همیشه به ما سرمی زنند درخواست می شود که این پایگاه مزینان را به یارانشان معرفی نمایند.

مطلب زیر یکی از همان راهنمایی های بسیار ارزشمند جناب آقای حسینی است که با ارسال ایمیل ما را ازاین گزارش جالب آگاهی دادند و  با اندکی تغییر البته نه دراصل گزارش که باحذف قسمتی از آن تقدیم به تمامی دوستداران فرزند شایسته کویر دکتر علی شریعتی مزینانی می گردد.


چه کسی پیکر مطهر دکترعلی شریعتی را دفن کرد


«مراد نورعلی» پیر زینب‌دوست که نزدیک به 70 سال خادم حرم حضرت زینب(س) است، در گپ‌وگفتی دوستانه از خاطراتش، از دفن دکتر شریعتی، خانه‌دار شدن بعد از 40 سال و نجات یافتن از مرگ حتمی در انفجار قبلی زینبیه می‌گوید

 به گزارش فارس، نام این پیرمرد «مراد» و شهرتش «نور علی» است، در «همدان» متولد شده است و در جوانی بعد از اقامت در «کربلا» راهی دیار شام شده و از آن زمان تاکنون در حرم حضرت زینب (س) و در منطقه زینبیه دمشق زندگی کرده است.

افتخار دارد که 67 سال خادمی پیام‌آور سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین در دمشق را در کارنامه خود ثبت کرده و از روی علاقه و عشقی که به زینب کبری سلام الله علیها دارد، نام خود را به «مراد نورعلی زینب دوست» تغییر داده است.

به طور اتفاقی با وی آشنا شدیم و وقتی به دفتر کار مدیر حرم حضرت زینب(س) رفتیم، این پیرمرد را دیدیم که با زبان شیرین فارسی سلام کرد و یک بیت شعر خواند.

خوشحال شدیم و بعد از گپ و گفتی که با هم داشتیم، متوجه موضوعی بسیار جالب شدیم. پیرمرد زینب‌دوست در این فرصت کوتاه از علاقه‌ و خدمتش در طول نزدیک به 70 سال به حضرت زینب(س) گفت، از اوایل حضورش که جوانی 12 ساله بوده و صحبت‌ها تا جایی ادامه پیدا کرد که مراد نورعلی همدانی از تحویل گرفتن جسد شریعتی در فرودگاه دمشق از امام موسی صدر گفت. همین امر بهانه‌ای شد تا دقایقی با وی به گفت‌وگو بنشینیم.

  * چطور شد به سوریه آمدید و ایران را ترک کردید؟

ـ بچه کوچکی بودم که از کربلا به دمشق آمدم، آن زمان کلیددار حرم حضرت زینب (س) به من گفت که می‌توانی خادمی این حرم را بر عهده بگیری؟

* چه سالی بود، یادتان می‌آید؟

ـ دقیق نمی‌دانم ولی من 10 تا 12 سال بیشتر نداشتم که اینجا آمدم، این گنبد و بارگاه نبود، بیشترین تعداد زائری که اینجا می‌آمد 8 تا 9 نفر بود، اینجا چندان آباد نبود بیشتر خراب بود گنبد خیلی کوچکی نیز روی قبر و ضریح بود.

این پیرمرد جسد دکتر علی شریعتی را از امام موسی صدر تحویل می‌گیرد و در قبرستانی در زینبیه دفن می‌کند

 

*در صحبت‌ها به مرحوم شریعتی اشاره کردید، از شریعتی بگویید؟

ـ وقتی پیکر شریعتی را از لندن به دمشق آوردند امام موسی صدر همراه وی بود، یادم هست از فرودگاه دمشق پیکر وی را با تشریفات به حرم حضرت آوردند و تحویل من دادند و من هم در قبرستانی در کنار حرم حضرت زینب (س) وی را دفن کردم. امام موسی صدر مسئولیت این کار را به من سپرد.

* شما شخصاً او را دفن کردید؟

ـ بله، تمام مراحل کفن و دفن و تدفین را خودم انجام دادم. سال 1356 بود که وی را دفن کردم بعد از اینکه وی را دفن کردم خیلی‌ از افرادی که به اینجا می‌آمدند می‌پرسیدند که قبر شریعتی کجاست؟

*زواری هم بودند که سراغ شریعتی را از شما بگیرند؟

ـ قبلا خیلی مردم می‌آمدند و می‌رفتند تا قبر وی را ببینند اما بعد از اینکه اوضاع شلوغ و بحرانی شده، دیگر کسی سر قبر او نمی‌رود.

.

کد خبر:142533 -

  • علی مزینانی
۱۳
آبان
۹۱

 شریعتی چهره ای فرا ملی

بازتاب اندیشه های دکتر شریعتی در ترکیه  شریعتی چهره ای  فرا ملی

شاهدان کویرمزینان ؛نام ویادفرزند شایسته کویر ، نه تنها درنزد ایرانیان که امروزه درهرگوشه ای از جهان می درخشد کمتر شخصیت دینی ویا روشنفکر مبارزی است که نام علی شریعتی این اسطوره مقاوم کویرمزینان را نشنینده باشد او که از میان توده ای زحمتکش ، مردمان رنج دیده ی کویر برخاست ودر خانواده ای روحانی رشد ونمو کرد و سالیان دراز برعلیه ظلم وجور مبارزه کرد ودر سنگر تفکر واندیشه در تقابل با استثمار ، استکبار ، استحمار واستحاله فرهنگی مردانه ایستاد وشمع آجین شد و نامش را به ننگ نفروخت ودر راه دفاع از شریعت واسلام راستین جانش را فدا نمود.

خدایگان زروزور وتزویر درهر زمانه ای کوشیده اند تا اندیشه های ناب اورا از دلها بزدایند ولی او وراهش هر روز بیش از گذشته برای همگان شناخته تر وماندگار می شود  آنچنان که امروزه در شرق وغرب ودرسرزمینهای بیگانه نام علی شریعتی فرزند کویر مزینان به عنوان اسطوره ی مبارز می درخشد. ولی افسوس که در سرزمین خودمان با خلق پیامکهای مسخره وبی محتوا سعی می شود تا نام شریعتی را با طنز آلوده نمایند وهزاران حیف که هنوز هیچ اقدامی برای از بین بردن این عمل سخیف از هیچ مقامی صورت نگرفته ومتاسفانه همچنان که این وبلاگ پیش از این هم تذکر داده بود دامن بسیاری از ارزشها وشخصیتها را گرفته است وامروزه دراین پیامکها شهدا رزمندگان وجانبازان به راحتی به سخره گرفته می شوند.

به قول فرزندشریعتی ؛چه این پیامکها عمدی وچه از روی نادانی وتنها برای لحظه ای خندیدن انجام شده باشد نام شریعتی همچنان زنده است وما در هر فرصتی از فرزند کویرمان خواهیم نوشت واین بار به بهانه ی انتشار خبر بازتاب اندیشه های شریعتی درترکیه که با مقدمه ای زیبا در مجله اینترنتی اسرارنامه که به حق رسالت سبزوار دوستی خود را به خوبی ادا کرده ودراین راستا مزینان را به درستی معرفی نموده است باز از علی و از اندیشه های نابش در شب عید غدیر سخن می گوییم که او بارها در آثارش از امامت حقه ی علی (ع) دفاع کرده است وعلی (ع) حقیقتی برگونه ی اساطیر را به رشته ی تحریر در آورده همچنان که فاطمه فاطمه است را با قلمی توانا به زیبایی نوشته است وچه فرخنده شبی که نام اوهمنام مولای متقیان است واین نوشتار وخبر را تقدیم تمامی علی دوستان می نماییم.     

نام و خاطره دکتر علی شریعتی با انتشار ویژه نامه ای اختصاصی در کشور ترکیه پاس داشته شد.
به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه ، تعدادی از وبسایت های خبری و فرهنگی اخیراً اعلام کردند به دلیل اثرگذاری ومحبوبیت  شخصیت و اندیشه های شریعتی در میان جوانان کشور ترکیه ، اخیراً یکی از نشریات فکری و فرهنگی این کشور یکی از شماره های خود را به طور کامل در 268 صفحه و با جمع آوری مقالات و نوشته هایی از تعداد زیادی از نویسندگان ترکیه ای ، ایرانی و اروپایی ، به موضوع شریعتی و حیات فکری وی ، اختصاص داده است.
نظر به اینکه دکتر شریعتی یک متفکر اسلامی بود و با وجود برخی نقدها که بر اندیشه های او وارد است در مجموع یک روشنفکر دینی اثرگذار در جامعه ایرانی محسوب می شود ، انتشار ویژه نامه ای حول محور اندیشه  های وی در کشور ترکیه ، که رهبران آن سعی دارند گرایشات لایئک را در میان مردم رواج دهند ، می تواند حرکت فرهنگی مثبتی در مسیر معرفی بیشتر اندیشه های دینی در میان مردم ترکیه باشد.
خصوصاً اینکه روی جلد این نشریه یک عکس با حجاب اسلامی از خانم پوران شریعت رضوی همسر دکتر علی شریعتی منتشر شده است که درکشوری که اکثر رسانه های آن در سالهای اخیر تلاش بی وقفه ای برای بیگانه کردن مردم با ارزش های دینی و ترویج فرهنگ بی بندو باری اروپایی انجام داده اند ، انتشار این عکس محجبه از خانواده یک شخصیت محبوب ایرانی نیز می تواند تأثیرات فرهنگی خاص خود را در میان جوانان ترکیه ای به جای بگذارد.
انتشار این نشریه همچنین نشان می دهد اندیشه های شریعتی بازتابی فراملی دارند و لذا بایداو را شخصیتی فراملی دانست و فارغ از مسائل ودغدغه های مقطعی سیاسی ، درشناخت شریعتی و بزرگداشت او کوشید.
از نکات دیگری که در این نشریه خودنمایی می کند ، انتشار مطالبی در مورد شریعتی از دو شخصیت شناخته شده و جنجالی ایران در سالهای اخیر است. عبدالکریم سروش و هاشم آغاجری دو فردنام برده هستند که در یکی ، دو دهه اخیر در رسانه های ایران حاشیه های زیادی همراه با نام این دو شخصیت وجود داشته است.
با این حال مسلم است که هیچ یک از  این موارد نمی تواند دلیل بر تأیید یا رد کامل مطالب  منتشر شده در یک ویژه نامه باشد. خصوصاً اینکه افرادی نظیر عبدالکریم سروش  و هاشم آغاجری هرچند در ایران بسیار درمرکز توجهات بوده اند ، اما ممکن است در کشور ترکیه تنها به عنوان نویسندگان یا صاحب نظرانی درحوزه تفکرات دینی و اجتماعی محسوب شوند.
انتشار ویژه نامه دکتر شریعتی در کشور ترکیه و زبان ترکی در حالی است که در همه سالهای گذشته در داخل ایران متأسفانه شخصیت و اندیشه های دکتر شریعتی از جانب نهادهای قدرتمند فرهنگی کشور مهجور واقع شده و علی رغم وجود وحضور گسترده اندیشه های شریعتی در میان قشر جوان و تحصیل کرده ، از جانب مسئولان فرهنگی کشور و حتی شهرزادگاهش سبزوار اقدام درست و اصولی مناسبی در خصوص بزرگداشت شریعتی و البته نقد منصفانه و معتدلانه آثار او به عمل نیامده است.
به هرحال قول معروف در مورد شریعتی این است که دوستان و دشمنان او با افراط وتفریط هایی که در حمایت از شریعتی یا مخالفت با او انجام داده ا ند هردو سهم بزرگی در مهجور باقی ماندن شخصیت این مرد بزررگ در ایران داشته اند.
اینک اما با توجه به اینکه هیچ جریانی نمی  تواند جلو بسط و گسترش یک اندیشه ماندگار را بگیرد و شاهد آن هستیم که در همه این سالها مطالعه آثار شریعتی و بحث در مورد آنها نه تنها در ایران کمرنگ نشد بلکه در کشورهای غیرفارسی زبان منطقه نیز اندیشه های او در حال مطرح و فراگیر شدن است ، لذا به جاست که با یک اقدام فرهنگی مناسب در ایران اسلامی آثار واندیشه های شریعتی موردبازشناسی دقیق قرار گیرد ، قسمت های صحیح و ناصحیح اندیشه های شریعتی بدون غرض ورزی های رایج شناخته شود و در اختیار جوانان کشور قرار گیرد. تا بدین ترتیب نهایت استفاده مطلوب و منطقی از شخصیت و اندیشه های این بزرگ مرد زاده کویر مزینان فراهم آید.
اینک در اینجا به  انتشار خبر کامل برخی رسانه های کشور ترکیه در مورد انتشار ویژه نامه اختصاصی دکتر شریعتی با زبان ترکی در ترکیه می پردازیم :
با انتشار ویژنامه ای در 268 صفحه؛
بزرگداشت نام و خاطره دکتر علی شریعتی در ترکیه

بیلگه آداملار (= حکیمان) نام نشریه ای فکری فرهنگی است که هرسه ماه یکبار در ترکیه منتشر می شود.

به گزارش پایگاه تحلیلی – خبری ایران بالکان (ایربا) شماره سی ام این نشریه در دهمین سال انتشارآن (اگوست 2012) ویژه نامه ای است در 268 صفحه که به بررسی حیات فکری دکتر علی شریعتی اندیشمند مسلمان ایرانی اختصاص یافته است. این شماره از نشریه با بهره گرفتن از آثار نویسندگان ترکیه ای، اروپایی و ایرانی، شریعتی و اندیشه هایش را از همه زوایا مورد کنکاش و مداقه قرار داده است.

با این که شریعتی از همان سال های شروع انقلاب، در میان مردم و روشنفکران ترک تاثیرگذار بوده و تقریبا تمام آثارش به ترکی استانبولی ترجمه و منتشر شده است، اما ویژه نامه "بیلگه آداملار" در نوع خود کم نظیر ارزیابی می شود. مجموعه ای از پژوهش های مرتبط با شخصیت فکری شریعتی در این شماره از نشریه، کنار هم قرار داده شده است، به نحوی که به نظر می رسد شریعتی پژوهان ترک و حتی ایرانی در مطالعات خود گریزی از مراجعه به این شماره از نشریه را نداشته باشند.

ترک ها به رغم برخوردهای احساسی با شریعتی در سال های گذشته، اینک به خوانش انتقادی افکار و ایده های وی رو آورده اند. آن ها درعین احترام زایدالوصفی که برای شریعتی قائلند و همواره از او به بزرگی یاد می کنند، با برپایی مجالس بزرگداشت، سمینارها و همایش های گوناگون در پی رمز گشایی از اندیشه های والای او که مبتنی بر عرفان و آزادی و برابری بود می پردازند.

روی جلد ویژه نامه "بیلگه آداملار" مُزی�'ن به تصاویری از علی شریعتی، پوران شریعت رضوی (همسر وی) و حسین نازلی آیدین بوده که مدیر انتشارات فجر در آنکارا است؛ ناشری که مسئولیت انتشار مجموعه آثار شریعتی به ترکی استانبولی را دارد.

بزرگداشت نام و خاطره دکتر علی شریعتی در ترکیه

عدنان اینانچ صاحب و سردبیر نشریه در سرمقاله خود، بازخوانی انتقادی اندیشه های شریعتی را از الزامات جامعه مسلمان امروز ترکیه می داند و پرداختن به شریعتی را نوعی وفاداری به انسانیت عنوان کرده است. او می گوید "وفا، صرفا نام محله ای در استانبول نیست، این واژه در وفاداری به آنان که جانشان را در راه عقیده خود فدا کردند نیز عینیت می یابد ..."

به گزارش ایربا فهرست نویسندگان و نام مقاله آن ها به شرح زیر است:

آتاسوی مفتی اوغلو/ شریعتی؛ چریک عرصه فرهنگ

عایشه گل سلی/ شریعتی؛ روشنایی وام گرفته شده از پنجره همسایه

سوسن شریعتی/ در میانه نارسیسیزم و الیناسیون (نگاهی به تز بازگشت به خویش)

گفتگویی صمیمانه با پوران شریعت رضوی همسر دکتر شریعتی

امید آکتاش/ علی شریعتی و مارکسیسم

ناتان کومبز/ شریعتی در برزخ اندیشه های اسلامی و مارکسیستی

بلنت شاهین اردگر/ قبل و بعد انقلاب و شریعتی

گفتگو با هاشم آغاجری درباره شریعتی

دلاور دمیرداغ/ تراژدی مدنیت؛ فانون و شریعتی

چارلز تریپ/ سید قطب و علی شریعتی؛ اقتدار سوبژکتیویته

عدنان اینانچ/ پیشقراولانی که قرآن سرمشق آن ها بود؛ ادای دینی به شریعتی

کرشاد آتالار/ کارکرد شریعتی در جهان مدرن

ارطغرل جسور/ شریعتی جامعه شناسی مسلمان در برابر ارتجاع و غربگرایی

داوید زیدان/ شریعتی، بنیادگرایی مسلمان، ایدئولوگی مارکسیست و عارفی صوفی مسلک

مصطفی تکین/ تحلیلی بر جامعه شناسی اسلامی

محسوم آی تپه/ شریعتی مرد عمل

پرن بیرسایگیلی/ شریعتی و لنین؛ چه باید کرد؟

فرهاد چیفتچی/ علی شریعتی و دگراندیشان

ارواند آبراهامیان/ چپ اسلامی از رادیکالیسم تا لیبرالیسم

محمد قریب جسور/ دو تصور و یک حساسیت؛ اشارات فی الطریق و مذهب علیه مذهب

عاصف بهادر/ راسیونالیسم و ایمان در تولستوی و شریعتی

سمرا ترکمن یلماز/ علی شریعتی بمثابه سیره نویس

یوسف یاووز یلماز/ در انحرافاتی که شریعتی با کنفرانس "استحمار" بدان ها توجه داد

عبدالکریم سروش/ فربه تر از ایدئولوژی

یلدیز رمضان اوغلو/ زبان شریعتی مملو از نشانه ها

حسن پستاجی/ احیای دوباره محرکه های اسلام مدیون جامعه شناسی شریعتی است

بلنت سونمز/ تجدید بنای اندیشه اسلامی؛ محمد اقبال و علی شریعتی

اسماعیل سبحان داغ/ علی شریعتی و معادله من – عمل

روفی تریاقی/ جهان اسلامی یا اسلام جهانی؟

فاطمه گل بهار ماگات/ زن از نگاه شریعتی

محمد مهدی جعفری/ فعالیت اصلاحی از سید جمال الدین تا دکتر شریعتی

حسین حاتمی/ مرحوم علی شریعتی

حسنی یاغمور/ قرائت درست شریعتی

بنیامین دوغرو ار/ تصور شریعتی از عشق

گفتگویی با حسین نازلی آیدین مدیر انتشارات فجر درباره ترجمه آثار شریعتی به ترکی

وحدالدین اینجه/ مرد وجدان

مشتهر کاراکایا/ پیام مجنونی درمانده به دکتر شریعتی

عمر نویان/ گفتگویی با علی شریعتی درباره استادان و مطالعاتش

اوغور جومااوغلو/ نامه ای به علی شریعتی

اسرا اوزلوک/ گاهشمار زندگی شریعتی

تصاویر

ایربا پاسخ پوران شریعت رضوی به یکی از سوالات نشریه بیلگه آداملار را در پایان این گزارش منتشر می کند و امیدوار است در آینده نزدیک، متن کامل این مصاحبه را در اختیار علاقه مندان قرار دهد. پاسخ شریعت رضوی به سوالی که درباره خاطرات وی با شریعتی است، به شرح زیر است:

... خاطرات من علاوه بر عشق و دوستی، مربوط به فراز و نشیب های زندگی سختمان است. ما همدیگر را خیلی دوست داشتیم. خاطراتی که مربوط به آشنایی مان در دوران دانشجویی در دانشگاه مشهد است ، البته فراموش نشدنی است. جوانی شوخ طبع و بذله گو و در عین حال متفکر و شاعر پیشه.

همان موقع هم به دلیل نسبتش با استاد شریعتی و البته ترجمه ابوذر غفاری و سلسله مقالاتی که در روزنامه خراسان می نوشت در میان دانشجویان شناخته شده بود. خیلی وقتها سر کلاس نمی آمد و یا دیر می آمد و استاد از ما می خواست که برویم و از کافه تریای دانشگاه صدایش کنیم. جلسات شعر برگزار می کرد و به بسیاری از دانشجویان در کار درسی شان کمک می کرد. شخصیت محبوبی در دانشکده بود. به سر و وضعش هم بی اعتنا بود. این بی اعتنایی به زندگی روزمره و مشغولیت مدام فکری و سیاسی، گاه مشکل آفرین می شد.

ببینید مثلا در دوران دانشجویی در فرانسه سالهای60 ما درسخت ترین شرایط بودیم، پسرم احسان که دو ساله بود شدیدا تب کرده بود، درد می کشید، من واقعا نمی دانستم چه باید بکنم و علی در جلسات سیاسی و مبارزاتی بود. فردای آن روز احسان در بیمارستان بستری شد و تازه بعد از دو روز علی باخبر شد و آمد. یادم می آید من کمی داد و بیداد کردم  و از حواس پرتی او شکایت کردم و او با لبخند می گفت: "خوب مرا ببخش. من الان چه کار باید بکنم. آیا خودم را داخل حوض بیندازم." می خواست از دلم درآورد. بعضی وقت ها آرامشش مرا به سر حد جنون می رساند.

مثلا می گفتم خانه خریده ایم و باید سر ماه قسطش را بدهیم اصلا حواسش به این چیزها نبود. من چک داده بودم. او البته با خرید خانه قسطی چندان موافق نبود و می گفت من زندگی ام را پیش فروش نمی کنم. بی اعتنایی عرفا را به زندگی داشت و به قول خودش « از سقف، نظم و تکرار» بیزار بود. مثل یک چریک زندگی می کرد، همیشه در حرکت، حرفه ای و دربست در اختیار یک پروژه و احتمالاً از همین رو عمری کوتاه..


 منبع : ایربا
  • علی مزینانی
۲۴
مهر
۹۱

به بهانه نصب تندیس فرزندشایسته کویرمزینان درسبزوار، شعری از اوکه همیشه برای مزینانیها وغیر مزینانی زنده است تقدیم می شود



حتی اگر برای همیشه خاموش شوم،

حتی دیگر نگذارند فردا برگردم ،
و باز آوای محزون تنهایی سنگین و رنج آلود روح تنهایم را
در زیر رواق بلند و زیبای صومعه ام زمزمه کنم ،

آری

حتی اگر فردا دیگر نگذاشتند که برگردم ،
حتی اگر دیگر نتوانستم آواز بخوانم ،
که از درون صومعه بر می خاست ،
همواره در این کوهستان خواهد پیچید !


منبع:وبسایت معلم شهید دکترعلی شریعتی

عکس:پایگاه خبری سلام سربدار

  • علی مزینانی
۲۳
مهر
۹۱

نصب تندیس فرزندشایسته کویر مزینان در سبزوار

شاهدان کویر مزینان ؛ پس از سالها از هجرت فرزند شایسته کویر وبا وجود تمامی بی مهری برخی از گروه ها وجریانات در زنده نگهداشتن یاد ونام شریعتی ، خوشبختانه با پیگیری واقدام شایسته شهردارسبزوار تندیس دکترعلی شریعتی مزینانی ازمفاخر ومشاهیر دیار سربداران  درمیدان مزین به نام این شهید که متاسفانه به دلیل عدم تبلیغات از سوی متولیان فرهنگ وهنر ومقامات شهری به نام شهربانی معروف است نصب شد 

درحاشیه نصب این تندیس ،شهردار سبزوار گفت: سبزوار شهری است با قدمت ۶ هزار ساله و دارای فرهنگ غنی فرهنگی و تاریخی از آنجایی که مفاخر و مشاهیر سبزوار جزو شناسنامه فرهنگ و تمدن شهر محسوب می شوند، ما این هویت فرهنگی و تاریخی را به کشور  خواهیم شناساند.

به گزارش صبح سبزوار به نقل از روابط عمومی شهرداری سبزوار، حسین مقصودی در حاشیه نصب المان دکتر علی شریعتی که با حضور عموم مردم در مجاور پارک لاله انجام شد با بیان این مطلب اظهار داشت: در راستای بازسازی هویت فرهنگی- تاریخی سبزوار بزرگ یکی دیگر از المان های مفاخر این شهر در محل میدان دکتر علی شریعتی مجاور بوستان لاله نصب شد.

وی ادامه داد: این المان دارای ۵ متر و ۶۰ سانتی متر ارتفاع و از جنس فایبرگلاس است که توسط هنرمند توانای سبزوار هادی عارفی ساخته شده است.

شهردار سبزوار به تغییر احتمالی مکان این تندیس زیبا نیز اشاره کرد و افزود: برخی از هنرمندان و متخصصین با بیان اینکه المان در این مکان منظر و دید خوبی برای گردشگران و مسافران ندارد احتمالا طبق نظر کارگروه شهرسازی مکان المان به اطراف یا ورودی میدان دکتر شریعتی تغییر پیدا کند.

 گفتنی است مردم خطه سربدار در هنگام نصب تندیس المان دکتر شریعتی ضمن ابراز خرسندی از نصب المان های متعدد در سطح شهر از شهردار و تیم همراه او در توسعه و عمران شهر تقدیر کردند.

شاهدان کویرمزینان ضمن تقدیر ازاقدام شهردار فهیم سبزوار درتوجه به ظاهر فرهنگی شهرتاریخی بیهق ومعرفی چهره های ماندگار این دیار ، از مسئولین خراسان رضوی وبه خصوص دست اندرکاران فرهنگی ومسئولین شهرستانهای سبزوار وداورزن تقاضا دارد تا با نگاهی به مزینان که دارای قدمت هزاران ساله است ودروازه ی فرهنگی ومعنوی خراسان بزرگ محسوب می شود در نصب تابلویی درخور این دیار وساخت دروازه ای فرهنگی درمدخل ورودی  مزینان وهمچنین نصب تندیس فرزند شایسته کویر اقدام مقتضی را مبذول نمایند.

  • علی مزینانی
۱۴
مهر
۹۱

 ناگهان چه زود دیرمی شود


                                                   

یکی از آرزوهای مردمان رنج کشیده کویر مزینان که سهم به سزایی درانقلاب اسلامی ودفاع مقدس با تقدیم فرزندانشان ازجمله فرزند شایسته کویردکترعلی شریعتی مزینانی دارند این است که روزی پیکر مطهراوبرگردد وآنها به زیارت مزار ش بروند.

درسالهای اخیر بعضی ازدولتمردان وشخصیتهای بزرگ مملکتی به مزینان سفرکرده اند ووعده و وعیدهای بسیاری داده اند که؛ به محض رسیدن به پایتخت برای انتقال جنازه دکتر شریعتی از سوریه به مزینان اقدام نمایند ولی متاسفانه چون به مقصد ومقصود! رسیدند نه از قولشان خبری شد ونه وفای به عهد کردند وما همچنان درانتظار رسیدن موعودی هستیم که روزی بیاید وآمدن اورا نوید دهد!

اما تا رسیدن به این هدف که شریعتی روزی به مزینان برگردد شاهدان کویر مزینان برآن است تا درشناساندن شخصیت شناخته شده او به نسل جوان گام بردارد ودراین راه هرگاه به مطلب تازه ای از او دست پیدا کند منتشر نماید هرچند این اتفاق دیر به وقوع پیوسته اما بهتراز آن است که دست روی دست بگذاریم وبه امید دیگران باشیم وبگوییم دیر نمی شود . درهمین راستا با نگاهی به وبسایت معلم شهید دکتر علی شریعتی مطلبی به قلم انی کاظمی در باره دیدار اوبا استاد محمد رضا حکیمی یار وهمراه معلم شهید به همراه  متن وصیتنامه استاد تقدیم می گردد.

خاطره یک دیدار                                                           نویسنده:  انی کاظمی

در بیست مهر 1379 دانشگاه فردوسی مشهد بزرگداشتی برای مرحوم دکتر در شهر مشهد برگزار کرد . این دانشگاه از من هم برای عضویت در هیات علمی کنگره بزرگداشت دکتر دعوت کرد که پذیرفتم . قبل از برگزاری عده ای از دوستان از من خواستند که اگر می توانم آقای را راضی کنم تا متن کامل نوشته ی دکتر شریعتی را برای انتشار به ما بدهند .

حقیقت این است که طی 22 سال اخیر علی رغم اصرار و ابرام بسیاری از دوستداران دکتر شریعتی و آثار او، آقای حکیمی از در اختیار قرار دادن متن اصلی وصیت نامه مرحوم دکتر شریعتی به افراد و انتشار عام آن خودداری کرده بود و علت نیز با توجه به محتوی نوشته مرحوم شریعتی که ستایش از آقای حکیمی است ، فروتنی و شکسته نفسی فوق العاده ایشان بوده است . به هر حال من به دوستان عرض کردم من خواهشی از آقای حکیمی می کنم شاید پذیرفتند !

از طریق برادر آقای حکیمی برایشان پیغامی فرستادم . ایشان نیز در کمال بزرگواری به من تلفن کردند و فرمودند آماده است ! هر وقت می خواهید بیایید و بگیرید !

رفتم منزل آقای حکیمی و ایشان فتوکپی متن نامه ی دکتر به ایشان و متن رونویسی شده ی آن را به بنده دادند.

آقای حکیمی فرمودند : این نوشته دو غلط املایی دارد که باید تصحیح شود . مثلا طف را تف نوشته است .

من پاسخ دادم نه اجازه بدهیم نامه را با همان غلط املایی چاپ کنیم .

آقای حکیمی گفت : اتفاقا اشتباهاتش در آثار دیگرش هم همین طور است .

من گفتم : آقای حکیمی من در همه جا از قول شما این نکته را نقل کرده ام که من از آقای حکیمی پرسیدم اصلاح کتاب های دکتر شریعتی چه شد ؟ و آقای حکیمی پاسخ دادند که اشتباهی در کتابهای دکتر ندیدم .

آقای حکیمی گفتند : از این پس اگر می خواهید از قول من نقل کنید دقیقا این جمله را بگویید : حکیمی گفت من اشتباهی که شخصیت شکن باشد و عقاید دکتر را زیر سوال ببرد در آثار دکتر ندیدم1 .

1. شریعتی آن گونه که من شناختم صص 99-103

  وصیت شرعی

مشهد – آذر ماه 1355

علی سربداری

imagesCA9ERBQ3 اصل وصیت نامه دکتر شریعتی به آقای حکیمی چه طور شد ؟ | http://shariati.nimeharf.com


 وصیتنامه دکترعلی شریعتی مزینانی

برادرم مرد آگاهی و ایمان ، اخلاص و تقوی ، آزادی و ادب ، دانش و دین ،محمدرضا حکیمی

در این فصل بد که هر خبری می رسد شوم است و هر چه روی می دهد فاجعه و ” هر دم از نو غمی به مبارکبادم ” ، نام شما بر این دو (( یادنامه )) برای من یادآور آن آرزوی دیرینه و شیرین بود که همچون صدها هزار آرزوی دیگری که طوقی کرده بودم و به گردن فردا بسته بودم در این ترکتاز زمانه گسست و به یغما رفت و آن آرزو در یک کلمه بازگشت شما به میدان بود ، میدانی که این چنین خالی مانده است و در پیرامون نسلی عاشق و تشنه نگران ایستاده و چشم انتظار تا مگر در برابر این (( غوغا )) رویارویی دن کیشوت ها و شومن های شبه هنری و شبه سیاسی و شبه مذهبی و این همه خیمه شب بازیها که در مسجد و میخانه برپاست و کارگردان همه یکی است سواری بیرون آید و شمشیر علی در دست و زبان علی در کام و دلی گدازان از عشق و سری بیدار از حکمت و سپر گرفته از تقوی و برگذشته از احد و خندق و صفین و صحرای تف ( طف ) و چمنزار سرخ عذرا و با ابوذر در ربذه به سر برده و با هزارها قربانی خلافت اموی و عباسی و سلطنت غز و مغول و سلجوقی و غزنوی و تیموری و ایلخانی و … در سیاهچالهای دارالاماره های وحشت ، شکنجه ها دیده و در آوردگاههای خون و خیانت صلیبی ها شمشیر زده و خط کبود شلاق استعمار تاتارهای مسیحی و آدمخوارهای متمدن را در این قرنهای غارت و خواب بر جان و تن خویش تجربه کرده و پرچم رسالت خونخواهی هابیل بر سر دست و کوله بار آگاهی و رنج انسان بر پشت ، راه سرخ شهادت را در طول این تاریخ طی کرده و داغ فلسطین و بیت المقدس و سینا و لبنان بر جگرش صدها زخم تازه نهاده و اینک بر سیمای وارث آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد و علی و حسن و حسین و … بمثابه یک امت چون ابراهیم قلم را تبر کند و بتهای نمرودی این عصر ، عصر جاهلیت جدید را بشکند و از عزیزترین ارزشهایی که بی دفاع مانده اند و ان همه یادهای قدسی که دارد فراموش می شود و این میراث گران و گرامی که دسترنج نبوغها و جهادها و شهادتهای تمامی تاریخ ما است بر باد می رود قهرمانانه دفاع کند به یاد آورد و نگاه دارد .

علی رغم این سموم که بر طرف بوستان ما می گذرد هنوز بوی گل و رنگ نسترن هست هنوز نسل جوان که همان توطئه های استعمار فرهنگی برای پوچ و پلید و بیگانه کردن وی به کار می رود تب و تاب حق پرستی را دارد و برای مقابله با این سموم که از همه سو وزیدن گرفته و یادآور همداستانی احزاب است و داستان خندق در جست و جوی پایگاه اسلام راستین خویش اند و ایستادن بر روی دو پای خویش و هنوز حوزه ما که سیصد سال است از درون بیمار خواب و خرافه اش کرده اند و پنجاه سال است که از بیرون محاصره اش کرده اند و در همش می کوبند استعداد معجزه آسای خویش را در خلق انسانهای بزرگ و نیروند و خلاق و چهره های تابان و تابناک حتی در عصر انحطاط و سقوط و رواج بی شخصیتی و تولید و تکثیر ماسکهای مسخره و آدمکهای مقوایی و تکرایر و همه پوک و دروغ و بی روح نشان می دهد و نقش انقلابی و انسانی ویژه خویش را که جذب روحهای عاشق و نبوغهای پنهان از اعماق محرومترین توده های شهری و بیشتر روستایی است و سپس پیرایش و پرورش آنها در چهره بزرگترین مراجع علمی و فکری مردم و والاترین رهبران و مسئولان جامعه و درخشان ترین حجتهای زمان و آنگاه سپردن زمام سرنوشت عصر خویش به دست انان همچنان به دست دارد .

در چنین یاس و با چنین مایه های امید خاموش ماندن کسی چون شما پیدا است که تا کجا یاس آور است ؟ درست به همان اندازه که اکنون شکست سکوتتان و شنیدن سخنتان امید بخش است .

قدرت قلم ، روشنی اندیشه ، رقت روح ، اخلاص نیت ، آشنایی با رنج مردم و زبان زمان و جبهه بندیهای جهان و داشتن فرهنگ انسانی اسلام شیعی و زیستن با آن روح که ویژه حوزه بود و یادگار صومعه خالی آن روزها و سرچشمه زاینده آن همه نبوغها و جهادها و اجتهادها و میراث آن تمدنی که با علم و عشق و تقوی بنا شده بود همگی در شما جمع است و می دانید که این صفات بسیار کم با هم جمع می شوند و این ویژگی آنچه را امروز مسئولیت می نامند بر دوش شما سنگین تر می سازد و سکوت و انزاوا را به هر دلیل بر شما نه خدا می بخشاید و نه خلق .

و اما … برادر ! من به اندازه ای که در توان داشتم و توانستم در این راه رفتم و با این که هر چه داشتم فدا کردم از حقارت کار خویش شرم دارم و در برابر خیلی از بچه ها احساس حقارت می کنم . در عین حال لطف خداوند به کار ناچیز من ارزش و انعکاسی بخشیده است که هرگز بدان نمی ارزم و می بینم که : (( کم من نثاء جمیل لست اهلا لهه نشرته )) .

و اکنون بدترین شرایطی را که یک انسان ممکن است بدان دچار شود می گذرانم و سرنوشتی جز مرگ یا بدتر از مرگ ندارم . با این همه تنها رنجم این است که چرا نتوانستم کارم را تمام کنم و بهتر بگویم ادامه دهم و این دریغی است که برایم خوابیده ماند . اما رنج دیگرم این است که بسیاری از کارهای اصلی ام به همان علت همیشه زندانی زمانه شده و به نابودی تهدید می شود آنچه هم از من نشر یافته به دلیل نبودن امکانات و کم بودن فرصت خام و عجولانه و پرغلط و بد چاپ شده است و تمامی آن را نه به عنوان کارهای علمی – تحقیقی که فریادهایی از سر درد نشانه هایی از یک راه تکانهایی برای بیداری ارائه طریق طرحهایی کلی از یک مکتب یک دعوت جهات و ایده ها و بالاخره نوعی بسیج فکری و روحی در جامعه باید تلقی کرد آن هم در شرایطی تبعیدی ، فشار، توطئه ، فرصت گذرا و حالتی که هر لحظه اش انتظار فاجعه ای می رفت .

آنها همه باید تجدید نظر شود از نظر علمی غنی شود و خورشت بخورد غلط گیری معنوی و لفظی و چاپی شود . اینک من همه اینها را که ثمره عمر من و عشق من است و تمام هستی ام و همه اندوخته ام و میراثم را با این وصیت شرعی یکجا به دست شما می سپارم و با آنها هر کاری که می خواهی بکن .

فقط بپذیر تا سرنوشت سختی را که در پیش دارم بتوانم با فراغت دل بپذیرم و مطمئن باشم که خصومتها و خباثتها در محو یا مسخ ایمان و آثار من کاری از پیش نخواهند برد و ودیعه ام را به دست کسی می سپارم که از خودم شایسته تر است . لطف خدا و سوز علی تو را در این سکوت سیاه به سخن آورد که همه چیز از دست می رود ملت ما مسخ می شود و غدیر ما می خشکد و برجهای بلند افتخار در هجوم این غوغا و غارت بی دفاع مانده است بغض هزارها درد مجال … نمی دهد و تربیت مهم این عزیز از کودکانم را به تو می سپارم و تو را به خدا و … خود در انتظار هر چه خدا بخواهد .

 مشهد آذر 55

 

منابع :

کتاب  : طرحی از یک زندگی، پوران شریعت رضوی – (همسر دکتر علی شریعتی)

نشر الکترونیکی : وب سایت شریعتی در نیمه حرف.کام، اِنی کاظمی – (Shariati.Nimeharf.Com)


  • آنگاه که کمیت عقل می لنگند، نیایش بلند ترین قله تعبیر را در پرواز عشق در شب ظلمانی عقل پیدا می کند.

    • علی مزینانی
    ۱۸
    شهریور
    ۹۱


    ازحدیره تا باغستان

    ره آورد سفربه مزینان

    مزینان از نگاهی دیگر(16 )

    بخش سوم

    اکنون مرد کوزه گر از اندام فرزند کویر پیکره ای ساخته و برجای خویش نشانده و خود رهسپار دیار باقی شده است و شاید اکنون خاک گلویش سوتکی گردیده در دست کودکی گستاخ و بازیگوش که خواب خفتگان خفته را آشفته تر می سازد و من همراه او به نظاره گذشتگانم ، اقوامم و تاریخ برباد رفته هزاران ساله ام می نشینم که چه آسان در هزارتوی رنگارنگ ادوار فراموش شده ام و یا به تهمت فریاد آزادی و رهایی انسان از قیداسارت و بندگی خدایگان زر و زور و تزویر محکوم به فنا شدنم اما او ایستاده و هنوز فریاد می زند:

    ای آزادی، چه زندان ها برایت کشیده ام !
    و چه زندان ها خواهم کشید و چه شکنجه ها تحمل کرده ام و چه شکنجه ها تحمل خواهم کرد اما خود را به استبداد نخواهم فروخت*
     بارها بر گرداگرد تندیس فرزند کویر می چرخم وگویی به طواف کعبه دل و یا به زیارت امامزاده ای آمده ام  که  معصومانه در غربت وتنهایی شهید شده و پس از سالها او را یافته اند و برمزارش ضریحی ازجنس نقره وطلا قرارداده اندتا بگویند اوگرانترین است. می خواهم بدانم با قلم ودفتری که در دست دارد چه می نویسد پس جان را ازکالبد رها می سازم وگوش جان می سپارم به ترنم سروده هایش از مزینان ، از کویر:

    برکرانه کویر، به تعبیر حدودالعالم، "شهرکی" است که شاید با همه روستاهای ایران فرق دارد. ..

    درست گویی عشق آباد کوچکی است، و چنان که می گویند، هم برانگاره عشق آبادش ساخته اند،

    چشمه آبی سرد که، در تموز سوزان کویر، گویی از دل یخچالی بزرگ بیرون می آید، ازدامنه کوههای شمالی ایران به سینه کویر سرازیر می شود و از دل ارگ مزینان سر برمی دارد.*

     او از مزینان می گوید واز هبوط درکویرش ومن مست ومدهوش نغمات ونفحات روحانیش در زلالی چشمه آب مزینان با او همنوا می شوم :

    روستای محبوب من ! مزینان ! ای گرسنه ژنده پوش مغموم که بر حاشیه خشک و تشنه کویر افتاده ‏ای ، ای نجیب ‏زاده بزرگواری که قربانی ستم ایّامی و رنجور فقر و محکوم ویرانی و فراموشی و شرف تبار و شکوه تاریخت مستمندی را بر تو روا نمی‏ دارد .*

     نمی دانم تا کی درسرودن کویر با او می خواندم  اما هرچه بود دقیقه های بی شمارزمان برای من ایستاده بود فقط قطرات اشکی که ازچشمان اندوهبارم می ریزد که انگار روضه ای ازمصیبت جانکاهی شنیده  وبغضی که سالها درهجرت در گلوداشته ام سر باز کرده و چون فرزند مرده ای، های های برتنهایی خود و غربت او می گریم افتادن قطره ا ی اشک بر روی آب مرا از خیال بیرون می آورد . دیگر تاب ماندن ندارم و با سلامی دوباره برفرزند کویر، ازنهر آب مزینان جدا می شوم وبه طرف قبرستان حرکت می کنم جایی که آرامگاه ابدی همه ما مزینانی هاست.

    هرمزینانی ومزینان زاده ای درهرگوشه ای که ازدنیا رخت بربندد بنا بر وصیتش او را به زادگاهش بر می گردانند ودراین گورستان که بهشت علی (ع) نام گرفته است برای همیشه آرام می گیرد. این اتفاق چندروز پیش به وقوع عینی رسید ؛" مردی ازتبارمزینان پس ازسالها زندگی درکشور کانادا مرد وفرزندانش اورا دراین بهشت به خاک سپردند."

    اینجا نیز گذشته تابناک مزینان  ومزینانی را فریاد می زند مردان وزنانی را دردل خود مدفون ساخته که هریک تاریخ را ساخته اند .در گوشه ای از آن ؛ملا احمد وشیخ قربانعلی و شیخ محمود و دیگر اجداد شریعتی آرمیده اند که تاریخ انقلاب با آنان پیوند خورده و درگوشه ای دیگر بیست و چهارجوان برومندی  که در طول هشت سال دفاع جانانه از وطن ،گاه سه فرزند ازیک خانواده ویا چهارتن ازیک قوم وعشیره ویا نوجوانانی که هنوز نمی دانستند سلاح را باسین می نویسند یا صاد درعالی ترین مرتبه پرواز ، مرگ  را باجامه خونین شهادت انتخاب کردند و چونان ستاره ای فروزان، روشنایی بخش این قبرستانند و درسویی دیگر معلمان ودبیران وشاعران وشبیه خوانانی خفته اند که نماد فرهیختگی وسنبل اعتقادوایمانند ومن با قرائت فاتحه ای ونگاه دوباره ای به مزار مرده گانی که هریک اکنون سوتکی هستند دردست کودکانی گستاخ و بازیگوش ازآنان می گذرم و به طرف  پلی  می روم که دستخوش هزار تغییر شده است وفقط از آن نامی و یادی باقی مانده است...

    ادامه دارد...

    * دکترعلی شریعتی

    *بخشی ازکتاب کویردکترعلی شریعتی

    *مجموعه آثار 35 ، بخش 1

    • علی مزینانی
    ۰۷
    خرداد
    ۹۱

    سهم مجتمع فرهنگی مزینان از اعتبار فرهنگی استان تنها 60 میلیون تومان



    سهم مجتمع فرهنگی مزینان از اعتبار فرهنگی استان تنها 60 میلیون تومان بعد از گذشت 10 سال مرمت وتکمیل مجتمع فرهنگی هنری دکتر علی شریعتی مزینان که به صورت نیمه تمام رها شده بود با اعتبار بالغ بر 600 میلیون ریال آغاز شده است. 
    به گزارش سبزوار آنلاین گذشت بیش از10 سال از آغاز ساخت  مجتمع فرهنگی هنری مزینان که بواسطه درگذشت دکتر شریعتی در دولت اصلاحات کلنگ ان به زمین زده شد بعد از گذشت 10 سال متاسفانه پیشرفت ناچیزی داشته است بطوریکه قسمتهای زیادی از این بنا مجددا تخریب و پیشرفت 30 درصدی آن عملا به 10درصد کاهش پیدا کرده است.
    چندی پیش یک گروه کارشناسی از دفتر برنامه ریزی وبودجه استانداری خراسان رضوی برای بازدید از این مجتمع عازم مزینان شد و از نزدیک این طرح فرهنگی را مورد بررسی قرارداد که در نهایت تنها مبلغ 600میلیون ریال اعتبار ازمحل اعتبارات استانی به آن اختصاص یافت!!
    با اختصاص این اعتبار و آغاز کار همگان منتظر تغییرات خاص در این بنا بودند گذشت نزدیک به 3 ماه فعالیت کارگران و مهندسان در این پروژه باعث امیدواری مردم شد ولی تعطیلی یکباره ای این پروژه سئوالاتی را در ذهن متبادر کرد .
    پیگیری های انجام شده نشان داد که اعتبار اختصاص یافته به این پروژه تمام شده است جالب اینکه این اعتبار تنها صرف نصب درب ورودی این مجتمع به همراه پوشیده شدن و ایزوگام شدن 12 سقف گنبدی به طول 12 متر شده بود .
    گفتنی است این پروژه دارای ساختمان کتابخانه، آمفی تئاتر، فضاهای سبز، آب نما، سالن اجتماعات و رستوران می باشد و اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی متولی انجام آن است.
     امید است مجتمع فرهنگی هنری مزینان به سرنوشت مجتمع فرهنگی هنری اسرار که 17 سال برای تکمیل آن زمان صرف شد دچار نشود .

    شاهدان کویر
    :مسئولین محترم شهرستان سبزوارومقامات ارجمند استانداری خراسان رضوی؛ سالگرد شهادت دکتر علی شریعتی چندروز دیگر فرا می رسد پس این مجتمع فرهنگی که به نام ایشان کلید خورده است جی شد؟؟؟؟
    • علی مزینانی
    ۰۲
    خرداد
    ۹۱

    مردم مزینان طی درخواستی کتبی وارسال به رسانه های رسمی، خوهان اجرا شدن دستور رئیس جمهوری اسلامی ایران برای اعلام رسمی مزینان به عنوان شهرشدند.


    متن درخواست > در هشتاد کیلومتری شهر سبزوار و در انتهای حوزه استحفاظی استان سمنان دهستان مزینان با قدمت چندین هزار ساله و با 48 پارچه آبادی و روستا قرار دارد که می توان به گواه کتب مختلف مانند حدود العالم من المغرب الی المشرق و تاریخ بیهق ابن فندق آن را یکی از مناطق قدیمی ایران نامید.

    کویر مزینان با اثر فرزند اندیشمند این خطه،زنده یاد دکتر علی شریعتی برای قشر تحصیل کرده و فرهنگی از ویژگی خاصی برخوردار است.

    مزینان به لحاظ لغوی یعنی زادگاه اندیشمندان ودانشمندان که عالمانش در طول تاریخ ،خوش درخشیده اند. گاه شهری بوده و دارای برج و بارویی محکم که در مقابل هجوم یاغیان ایستادگی کرده و آن را شهر مرزبان خوانده اند.

    و گاه گذر بعضی از سلاطین و حکام ایران زمین مانند ناصرالدین شاه قاجار بر این سرزمین افتاده و از برج و بارو و مردان رشیدش سخن ها گفته اند.

    و باز سیلی ویرانگر این دیار را به خرابه ای مبدل ساخت و مردمان سخت کوشش آن را از نو ساختند و بناهای مقاوم و به جا مانده اش در رصد سیاحان قرار گرفته و در این روزگار ثبت آثار ملی می شود.

     و در طول تاریخ مردانی از دل این روستای با فرهنگ و ادب بر می خیزند و در پیشانی اندیشه و تفکر این مرزوبوم می درخشند.

     و در دوران طلائی دفاع مقدس طلایه داران جبهه و جهادش،گروه گروه عازم میادین نبرد می شوند و در این راه بیش از پنجاه و شش شهید و دهها ایثارگر تقدیم به نظام مقدس جمهوری اسلامی می نمایند. کم نظیرترین خانواده های 3 شهید و دو شهید در این دیار مفتخر به مدال ملی ایثار می شوند.

    چندی است که شورای اسلامی و دهیاری مزینان به رئیس جمهور محترم اسلامی ایران نامه نوشته اند و درخواست نمودند که مزینان با این پیشینه تاریخی تبدیل به شهر شود وایشان نیزدر پاسخ به این درخواست ، خطاب به وزیر محترم کشور نوشتند که با نظر مساعد اقدام شود. این دستور در یازدهم اردیبهشت ماه سال جاری طی شماره نامه 1664 توسط دفتر ریاست جمهوری برای جناب آقای نجار وزیر محترم کشور ارسال می شود و در خواست می گردد که با نظر مساعد رسیدگی و اقدام شود. در سفر اخیر ریاست جمهوری و هیئت دولت به خراسان رضوی، این موضوع از لسان رئیس جمهورمحترم بیان می شود که این امرموجی از شور و شعف در بین مردم خداجوی مزینان ایجاد می کند. ولی با گذشت یکماه از این نامه نگاری ها و اعلام شفاهی هنوز به صورت رسمی شهر مزینان اعلام نشده است که امیدواریم با این دلنوشته مقامات مسئول با ابلاغ رسمی دوباره مزینان جایگاه مدنی خود را به دست آورد و دل خانواده معزز شهدا و ایثارگران و قشر زحمت کش مزینان شاد شود.انشاء الله

    درخاتمه برخود لازم می دانیم ازجناب آقای دکتر احمدی نژاد رئیس جمهور محترم اسلامی ایران که عنایت ویژه ای به مزینان دارندوهمچنین دفتر ریاست جمهوری محترم که در ابلاغ دستور رئیس جمهوری اقدام لازم رامبذول داشتند واززحمات نمایندگان محترم وفرماندار شهرستان سبزوار که در این راه یاروپشتیبان مردم مزینان می باشند ودیگرمسئولین مربوطه تشکروقدردانی نماییم

    • علی مزینانی
    ۲۶
    ارديبهشت
    ۹۱

    ب اتلاش دهیاری وشورای اسلامی مزینان وپیگیریهای مستمربعضی ازشهروندان مقیم مرکز مبنی بردستور گرفتن ازرئیس جمهوری اسلامی ایران، مزینان پس ازسالها تبدیل به شهرشد.

    بنابراعلام دهیارمزینان ،پس ازدریافت دستورازدکترمحمود احمدی نژاد رئیس جمهور اسلامی ایران وابلاغ آن توسط دفترایشان به محمدنجار وزیرکشور ،صبح روز بیست وپنجم اردیبهشت ماه سال جاری جلسه ای باحضورمسئولین محلی شهرستان سبزوار تشکیل ومحسنی فرماندار این شهرستان، مزینان وچندروستای دیگر را به عنوان شهرهای جدید معرفی کرد.

    این گزارش می افزاید درتصمیم گیری جدید داورزن ،به عنوان شهرستان معرفی شد

    .

    شاهدان کویر ؛این موفقیت رابه تمامی شهروندان مزینانی دراقصی نقاط گیتی تبریک می گویدوامیدواراست معضل مهاجرت جوانان به کلان شهرها به خصوص تهران بزرگ ،با ایجاد مراکزدولتی وکارگاه وکارخانه برای همیشه حل شود وفرزندان مزینانی درشهرخود ودرکنار والدین باسلامتی کامل زندگی نمایند.


    • علی مزینانی
    ۱۸
    ارديبهشت
    ۹۱
    سئوال مردم مزینان

    آقایان مسئول دراستانداری خراسان رضوی، مجتمع فرهنگی دکترشریعتی چی شد؟!!

    اختصاص 770 میلیون ریال برای تکمیل مجتمع فرهنگی مزینان


    مسئول دفتر فنی اداره کل فرهنگ وارشاد اسلامی خراسان رضوی از اختصاص 770 میلیون ریال اعتبار برای تکمیل مجتمع فرهنگی هنری دکتر شریعتی روستای مزینان خبر داد.

    مهندس حاتمی در بازدید از این مجتمع که با حضور رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان سبزوار و بخشدار داورزن و اعضای شورای اسلامی روستای مزینان صورت گرفت گفت : تکمیل و  بهره برداری از  این پروژه  یکی از اهداف اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی است

    وی با اشاره به گذشت بیش از 11 سال از آغاز این پروژه تصریح کرد : متاسفانه اعتبارات اختصاصی سالانه این پروژه بیشتر صرف نگهداری و ترمیم برخی قسمتهای در حال تخریب می گردد.

    وی اختصاص 600 میلیون ریال اعتبار طی سال گذشته را خاطر نشان کرد و گفت : از این مبلغ پس از کسر کسورات قانونی تنها 270 میلیون ریال آن  جذب گریده است .

    مسئول دفتر فنی اداره کل فرهنگ وارشاد اسلامی خراسان رضوی ادامه داد: با احتساب  این اعتبار که از محل اعتبارات دولتی سال 89 است و با اختصاص 500 میلیون ریال از محل اعتبارات  سال 90 این رقم به مبلغ 770 میلیون ریال خواهد رسید .

    وی اولویت اول این پروژه را  تکمیل واحدهای تجاری و نمای این بنا دانست و گفت : بخشداری داورزن و شورای اسلامی روستای مزینان بایستی بعد از تکمیل این اقدامات نسبت به تحویل واحدهای تجاری برای استفاده اقدام نماید .

    وی اظهار امیدواری کرد تحویل واحدهای تجاری و استفاده بهینه از ان باعث ایجادرغبت  در مسئولان استانی برای تکمیل مابقی این مجتمع گردد .

    مهندس حاتمی به انتخاب پیمانکار طرح برای شروع پروژه اشاره کرد و گفت : خوشبختانه این شرکت ظرف هفته آینده مقدمات کار خود را آغاز خواهد کرد

    این مسئول خرید امتیازات مربوط به اشتراکات آب ، برق ، گاز برای این واحدهای تجاری را خاطر نشان کرد و گفت : با تکمیل این واحدها این اشتراکات نیز واگذار خواهد شد .

    بخشدار داورزن نیز در این بازدید طولانی شدن این پروژه را به صلاح ندانست و گفت : متاسفانه کم کاری برخی مسئولان پیشین به حساب مسئولان حال حاضر گذاشته می شود.

    عباس شم آبادی گذشت بیش از 11 سال از آغاز این پروژه را خاطر نشان کرد و گفت : اداره آموزش و پرورش منطقه داورزن نیز با همکاری اداره کل نوسازی و تجهیز مدارس استان خراسان رضوی آمادگی خود را جهت تکمیل این پروژه اعلام کرده بودند.

    وی به قول مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان در خصوص اختصاص اعتبار ملی به این پروژه را یادآور شد و گفت : نمایندگان مردم سبزوار در مجلس شورای اسلامی و فرمانداری سبزوار نیز قول اعتبار اختصاصی برای این پروژه را  داده اند.

    عضو شورای اسلامی روستای مزینان با اشاره به اعتبارات قطره چکانی این پروژه گفت : متاسفانه بیشتر این اعتبارات صرف مرمت و نگهداری بنای قبلی می گردد.

    حسن مزینانی در عین حال گفت : شورای اسلامی روستای مزینان و دهیاری این روستا آمادگی دارد تا اجرای فضای سبز و ورودی این مجتمع فرهنگی هنری را برعهده گیرد

    این پروژه دارای ساختمان کتابخانه، آمفی تئاتر، فضاهای سبز، آب نما، سالن اجتماعات و رستوران می باشد گفتنی است  بیش از ۱۰ سال از آغاز ساخت مجتمع فرهنگی هنری دکتر علی شریعتی در محل زادگاهش روستای مزینان می گذرد و این بنا با وسعتی بیش از ۳هزار هکتار بدون استفاده رها شده بود .این بنا که هم اکنون نزدیک به ۳۰ درصد عملیات ساختمانی آن انجام شده است در دوره اول دولت هفتم ساخت آن آغاز و پس از اقداماتی رها شد و هم اکنون بدون استفاده و به صورت یک خرابه تاریخی درآمده است.
    منبع: وبلاگ داورزن

    منتشر شده در تاریخ ۱۳۹۰ سه شنبه ۱۱ مرداد
    کدخبر:3063منبع:تاریخ انتشار:۱۳۹۰ یازدهم مردادلینک خبر: http://www.www.sabzevartoday.ir/Pages/News-3063.html

    *شاهدان کویر: ازانتشاراین خبرکه حدودیک سال می گذرد هنوز هم اقدامی برای تکمیل پروژه نشده. اماصبرمازیاد است شایدنسل دوم ،سوم، چهارم ویا... تکمیل آن راببینند!!!!!!!
    • علی مزینانی