شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
۲۲
مرداد
۰۲

🔸نیمه شب شنبه ۲۱  مرداد ماه ۱۴۰۲  امیرمحمد مزینانی فرزند یداله ترکمن در مسیر جاده مزینان به داورزن در اثر واژگونی موتور سیکلت دارفانی را وداع گفت.

🔸شاهدان عینی  از پیدا شدن پیکر این جوان در کنار جاده مزینان بالاتر از موتور آل احمد خبر دادند که کارشناسان انتظامی و قضایی در حال بررسی چگونگی این حادثه ناگوار هستند.

🔸جاده آدمکش مزینان که بر اثر سهل انگاری مسئولین اداره راه بسیار خطرناک و بدون روکش در بعضی قسمت ها و با تعبیه چندین سرعتکاه و فاقد هرگونه روشنایی و علائم ناقص رانندگی رها شده تا کنون ده ها خانواده مزینانی و غیرمزینانی را به سوگ نشانده و خسارت جبران ناپذیری به شهروندان خطه ی کویر وارد کرده است.

🔸سال گذشته این جاده پدر شهید والامقام کاظم غنی آبادی  از روستای غنی آباد و یکی از سادات مزینانی را که خبره در رانندگی هم بود و سال ها در تهران در کسوت راننده تاکسی کار می کرد به کام مرگ فرستاد و پیش از این نیز یک مادر و برادر و عموی شهید قربانی ناکارآمدی مسئولین این اداره  شده اند که از سامان دادن به یک جاده 6 کیلومتری عاجز هستند.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۲۲
مرداد
۰۲

  • علی مزینانی
۲۰
مرداد
۰۲

مجالس سوگواری محرم سال 1402 هجری شمسی  بازهم با حضور پرشور مردم ولایتمدار مزینان و برپایی مجالس در زادگاه دکترعلی شریعتی مزینانی و شهرهای مختلف برگزار شد.

هیئات بزرگ ابوالفضلی، حسینی، علی اکبری و شاهزاده علی اصغر علیهم السلام از اولین روز محرم، مجالس خود را آغاز کردند و تکایای بیت الرقیه، بیت الزهرا، فاطمیه، حاجی خانی، بالا و میان هرشب میزبان خیل عظیمی از سوگواران بودند.

زیارت عاشورای صبحگاهی از روز اول در هیئت شاهزاده علی اکبر علیه السلام و شبیه خوانی و سینه دوره و دسته جات عزاداری و میهمانی رفتن هیئت ها و سلام به همدیگر از شب ششم دهه ی اول با بازگشت و حضور مزینانی های ساکن در شهرهای دیگر رونق بیشتری گرفت و در شب عاشورا در بازار مزینان و با اجتماع هیئات به اوج خود رسید.

راهپیمایی مدافعان حریم خانواده در دفاع از حجاب و عفاف و روضه های خانگی و نشست های معرفتی با حضور بانوان مزینانی و برگزاری مجالس ویژه ساکنان مرکز سالمندان خیریه حضرت نرجس خاتون(س) مزینان از جمله مجالسی بود که با حضور روحانیون مزینانی و مادحین اهل بیت علیهم السلام در این ولایت برگزار شد.

در مشهد و تهران هیئات خادم الشهدا(منزل حاج غلامرضا صابری) و هیئت متوسلین به امام زمان(عج) و هیئت بنی هاشمی مزینانی ها و مهدیه شرق تهران با برپایی مراسم به مدت پنج و ده شب میزبان مزینانی های مقیم این شهرستان ها بودند.

مراسم شیرخوارگان حسینی به منظور حضور بیشتر مادران مزینانی که به طور معمول از پنجم محرم به زادگاهشان بر می گردند روز هفتم محرم برابر با سه شنبه سوم مرداد ماه  از ساعت ۱۰ صبح در هیئت شاهزاده علی اصغر علیه السلام مزینان برگزار شد.

صبح روز تاسوعا طبق یک سنت دیرینه اعضای هیئت ابوالفضلی مزینان با حضور در روستای غنی آباد همراه با عزاداری متحد مشترک از مردم فهیم این روستا دعوت کردند تا در مراسم عاشورا با آنها همراه شوند. هیئت شاهزاده علی اکبر علیه السلام مزینان نیز در اقدامی نو و برای اولین بار آیین تجلیل از پیرغلامان و خادمان و خیرین نیکوکار و اصحاب رسانه را در ظهر این روز همراه با مجلس نوحه خوانی وسوگواری برگزار کرد.

مراسم روز عاشورا اوج همدلی و تجلی تعصب و ولایتمداری مردم مزینان است و مزینانی های ساکن در این کره خاکی به هر طریقی خود را در این روز به مزینان می رسانند تا با حضور در مجلس تعزیه و نخل گردانی با خانواده خود به و در کنار آنها به عزاداری بپردازند مراسم امسال با یک تغییر بزرگ در مسیر نخل برگزار شد که پس از روزها تبادل نظر بین خادمان و گردانندگان نخل و جلسه هم اندیشی در هیئت علی اکبری، آیین نخل گردانی به دلیل خطرات و موانع متعدد و طولانی راه از همان مسیر رفت به میدان عاشورا برگشت.

عطش گرمای شدید مردادماه با تدبیر و مجاهدت جوانان مزینانی و توزیع آب و شربت در مسیر و تا آخرین لحظات پایانی تعزیه تاریخی عاشورا برطرف شد و فرزندان تعزیه خوان پیشکسوت زنده یاد حاج حسن ناطفی با نصب مه پاش بر روی سقف جایگاه عزاداران در میدان عاشورا این شیرینی را بیشتر کردند.

یازدهم محرم نیز با تغییر در ساعت برگزاری و انتقال مراسم خیمه سوزان و حرکت اسرا به بعد از ظهر باشکوه خاصی در این دیار عشق و عرفان برگزار شد.

حدود نیم قرن است که در بیستم محرم تعزیه دهه ی دوم با هنرنمایی جوانان و تکرار مراسم عاشورا برگزار می گردد و امسال نیز این مراسم با آیین نخل گردانی در ابعاد نخل سبک و کوچک تر و تعزیه خوانی تا غروب روز دوشنبه شانزدهم مرداد 1402 برگزار گردید.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۱۹
مرداد
۰۲

مزینان این کهن دیار قهرمان پرور که به حق نام پاکش با علم و دانایی و دلاوری رقم خورده در طول تاریخ چه در عرصه آگاهی و چه ایثار و از خودگذشتگی مردان و زنان نام آوری را پرورش داده که هریک سرآمد عصر خویش هستند.

شاید درخشان ترین نام آن هم در تاریخ معاصر متعلق به شریعتی و فرزند شایسته اش دکترعلی شریعتی مزینانی باشد که با مرگ پر از ابهام و شهادت گونه اش انقلاب ایران به اوج رسید اما در طول دفاع مقدس صدها رزمنده و ایثارگر در صف مجاهدان راه خدا قرار گرفتند و در این مسیر حدود هفتاد شهید نیز به سوی آسمان پرکشیدند که هرکدام در این پهنه ی کویر شریعت و ستارگان راه جوانان شده اند تا در مسیر سرخ شهادت گام بردارند.

یکی از این جوانان پاکدامن که با گذشت سی و شش سال از شهادتش همچنان می درخشد شهید حمیدرضا مزینانی، فرزند غلامرضا مردی از تبار سخت کوشان و کشاورزان کویر است که در اول تیرماه ۱۳۴۷ در مزینان به دنیا آمد و پس از اتمام دوران تحصیل ابتدایی در کار کشاورزی به مدد والدین شتافت و بیشتر اوقاتش را در جنت آباد محل مزارع پدر بزرگ مادری و زمینهای پدرش می گذراند و در کار دامداری نیز آنها را همراهی می کرد .

🔹حمیدرضا جوانِ مودب و ساکتی بود و به خاطر همین وقار و متانت نه تنها نزد هم سن و سالهای خودش که در دل بزرگترها هم از محبوبیت خاصی برخوردار بود او با عضویت در بسیج پس از مدتی راهی جبهه شد و ۱۳۶۶/۰۹/۱۹ در عملیات بیت المقدس به شهادت رسید.

 

خاطرات حاجیه خانم ربابه وطن نژاد مادر شهید حمیدرضا مزینانی

سطل پر از شیر را برمی دارم و روی لبه دیوار پهن و کوتاه طویله می گذارم. یکی از گوساله ها به طرفم می آید و صورتش را به دامنم می مالد. دستی به سرش می کشم. حمیدرضا، روی دیوار کوتاه طویله نشسته است. می گوید: «مامان! این گوساله، مال من باشه؟»

برمی گردم و نگاهش می کنم. می گویم: «به شرط این­که هر روز بهش آب بدی و از صحرا براش علف بیاری!»

بلند می شود و روی لبه دیوار می ایستد. بلند می گوید: «چشم! هرکاری بگین می کنم!»

پایش سُر می خورد و می افتد آن طرف دیوار. صدای بلند فریادش توی سرم می پیچد. دوان دوان به طرفش می روم. دراز به دراز روی زمین افتاده است. چشمم می افتد به استخوان بیرون­زده دستش! با هر دو دست محکم می کوبم توی سرم و داد می زنم: «یا امام رضا(ع)­! خودت به دادم برس!»

خون، زمین اطراف را پر کرده است. خم می شوم، سر و صورتش را می بوسم و می گویم: «گریه نکن! خوب می شی مادر!»

*

می گویم: «بی­خود خودتو خسته می کنی مادر! با این وضع که نمی تونی اسلحه دستت بگیری. فایده نداره بری جبهه. حالا این همه اصرارت برای چیه؟ من نمی دونم! یادت رفته چه وضعی داشتی و با چه فلاکتی زندگی می کردی؟»

به چشم­هایم نگاه می­کند. اشک، توی چشم هایش جمع می شود. می گوید: «نه؛ یادم نرفته. سه سال تمام به خاطر مریضی و وضعیت دستم، اشک ریختی و مثل پروانه، سوختی و دورم چرخیدی. دور و برم بالش گذاشتی که نیفتم این­ور و اون­ور و دوباره بشم مثل روز اول! ... حالا می خوام به خاطر اون همه زحمتت، پیش فاطمه ی زهرا(س) روسفیدت کنم!»

چیزی قلبم را می فشارد. آه بلندی می کشم و می گویم: «باشه مادر! راضی ام به رضای خدا! برو به سلامت!»

صدای بلند خنده اش، دلم را می لرزاند.

*

می گویم: «همه همسایه ها برای خداحافظی جمع شدن جلوی در چرا این پا و اون پا می کنی؟ مگه دفعه اولته که می خوای بری جبهه؟»

بندهای پوتینش را می بندد و می گوید: «چیزی یادتون نرفته؟» نگاهش می کنم. می پرسیم: «مثلاً چی؟» حرفی نمی زند. خنده ام می گیرد. دخترم توی گوشم زمزمه می کند: «مامان! دم رفتن، اذیتش نکن! ... عادت کرده همیشه، قبل از رفتنش، شیرینی و شکلات پخش کنین! خودتون اینو رسم کردین. حالا سر به سرش می ذارین؟»

می پرسد: «معلومه چی تو گوش هم می گین؟»

بلند می شود و می ایستد. هیچ کدام حرفی نمی زنیم. شانه هایش را بالا می اندازد. قرآن را از توی سینی برمی­دارد، آن را می بوسد و دوباره می گذارد توی سینی روی دست­هایم. نیم نگاهی به سینی می کند و می گوید: «حلالم کن مامان!» صورتش را می بوسم و می گویم: «خیالت راحت! هیچ مادری بیش­تر از من، از بچه اش راضی نیس!»

می خندد. از بقیه که خداحافظی می کند، راه می افتد. چند قدم که جلوتر می رود، می ایستد، برمی گردد و نگاهم می کند. می گوید: «کاری ندارین؟» می گویم: «نه!» سری تکان می دهد و دوباره راه می افتد. یکبار دیگر برمی گردد و می گوید: «می خواستم بگم ...» از زیر چادرم نایلون پر از شکلات را بیرون می آورم و می گوید: «اینو می خوای؟... بیا بگیر!» همه مان می خندیم.

✍️دستم را توی تنور می برم. هُرم داغ آتش، دست و سر و صورتم را می سوزاند. نان های برشته­شده را از دیواره های تنور می کَنم و می اندازم روی سکوی کاه­گلی کنار تنور. یکی از نان ها می افتد روی خاکسترها. صدایم در می آید: «ای داد بی داد! این یکی هم زغال شد!»

تا کمر توی تنور خم می­ شوم و نان را از روی خاکستر­ها بر­می­ دارم. بدنم را بیرون می­ کشم و می­ گویم:« برعکس امروز که همه هوش و حواسم پیش حمیدم است، این همه آرد خمیر کرده­ام!»

بوی مطبوع نانِ گرم، تمام خانه را پر کرده است. ضربه ای به در چوبی حیاط می خورد و دو مرد، «یا الله» کنان، همراه چند تا از زن های همسایه، وارد خانه می شوند. صداها توی هم می پیچد و هر کدام­مان با دیگری احوال­پرسی می کنیم. می گویم: «چه خبر شده چند نفری اومدین!» یکی شان می گوید: «اومدیم برای کمک! شنیدیم امروز کیسه آرد رو ریختی تو تشتِ آب و مجبور شدی همه شو بپزی!»

یکی از زن های همسایه، دستم را می گیرد و از تنور، دورم می کند. لیوانی چای به دستم می دهد و می گوید: «حالا که ما اومدیم، بشین یه کمی استراحت کن!»

روی زمین می نشینم، به دیوار کاهگلی پشت سرم تکیه می دهم و می گویم: «خدا خیرتون بده! ان شاءالله همه­تونو عروسیِ حمیدم دعوت می کنم!» کسی حرفی نمی زند. خنده ام می گیرد. می گویم: «چیزی ازتون کم نمی شه بگین انشاءالله!» همه با هم می گویند: «ان شاءالله! ان شاءالله!» چشمم می افتد به مردهایی که نمی شناسم­شان. می گویم: «بفرمایین نونِ داغ!» و ادامه می دهم: «خوش خبر باشین!»

نگاهی به زن های همسایه می کنند و سرهایشان را پایین می اندازند. دلم هری می ریزد پایین. صدای گریه زن های همسایه بلند می شود. می گویم: «پس، از صبح، نون عروسی حمیدمو می پختم!»

*

چشم های دخترم، سرخ سرخ است. چند اسکناس می گذارم کف دستش و می گویم: «برو برای داداشت شکلات بگیر! بعد این همه وقت، داره برمی گرده خونه.» مردها تابوتش را می گذارند جلوی پاهایم. دستم را می برم توی نایلون و مشتی شکلات می ریزم روی سرش. می گویم: «خوش آمدی مادر!»

🖌نویسنده؛ طیبه مزینانی

 

گفتگو با مادر پاسدار شهید حمید رضا مزینانی؛ عکسی که به یادگار داریم



وقتی به روستای مزینان درسبزوار می رفتم، فکر می کردم فقط یک خانواده سه شهید در آنجا زندگی می کنند اما وقتی وارد مزینان شدم، با تعجب مشاهده کردم در این روستای نسبتاً کوچک تعداد زیادی خانواده های شهدا زندگی می کنند؛ و چون بعد از سالها حالا یکی به سراغ آنهارفته بود، ادب حکم می کرد با همه خانواده ها مصاحبه کنیم. آنها بسیار خوشحال بودند که بعد ازاین همه سال از شهدای شان یادی خواهدشد !
دنیایی از حرفهای ناگفته در سینه اشان باقی مانده است. حرف هایی که باید با گوش دل شنید تا فهمید درد کشیدن و صبوری کردن یعنی چه.
«ربابه وطن نژاد» هم یکی از زنان کویر مزینان است. وقتی پای حرفهای دلش بنشینی، دیگر نمی توانی دل بکنی و از او جدا شوی. قبلا با خودم می گفتم صبر کردن هم حدی دارد، اما وقتی از او جدا می شوی حرفهایش توی گوش ات زنگ می زنند و قلبت را می فشارند. می فهمی که صبر کردن حدی ندارد.
این را باید از زنی آموخت که الگویش صبوری حضرت زینب(س) بوده است.

دستهای خالی
مادر شهید حمید رضا مزینانی، هرآنچه از رنجهایش را به خاطر می آورد، ساعتها درباره اش حرف می زند.او درباره به دنیا آمدن حمیدرضا می گوید:حمید تازه به دنیا آمده بود. مریض شد. نمی دانستیم چه بیماری دارد. ماه رمضان بود. بغلش می کردم و پای پیاده راه می افتادم سمت سبزوار.
چیزی نزدیک 80 کیلومتر راه بود. تشنگی و گرسنگی امانم را می برید اما اصلاً یادم نمی آمد زنی هستم که یک بچه شیرخواره دارد. دکترها نمی فهمیدند چه دردی به جانِ حمیدم افتاده است. بالاخره هم جوابم کردند وگفتند: بچه ات مُردنیه. بی خود دهن روزه خودتو علاف نکن !
حال بدی داشتم. با خدا راز و نیاز می کردم. آخر سر هم دست به دامن شاه خراسان شدم. گفتم: آقاجان تو که می دونی امیدم از همه جا بریده و هیچ کس رو جز خدا ندارم. از خدا بخواه بچه مو شفا بده، منم می یارمش غلامی تو بکنه .
باورم نمی شد! حمید خوب شد. ازآن به بعد حمید رضا صدایش می کردم .


* به جونم دعا کنید!
خانم وطن نژاد درادامه حرفهایش، ازکارهای عجیب و غریب پسرش تعریف می کند ومی گوید: هیچ وقت با همسن و سالهای خودش بازی نمی کرد. می رفت کنار پیرمردها می نشست و به حرفهایشان گوش می داد. همیشه می گفتم: مگه تو پیرمردی که می ری کنارشون می شینی و باهاشون حرف می زنی ؟
می گفت: مادرجان می رم کنارشون می شینم تا یه چیزی ازشون یاد بگیرم.
یک روز پدرش آمد و گفت: حمیدرضا توی زمینهای همت آباد نهال گردو کاشته .
تعجب کردم. ازش پرسیدم: تو از کجا یاد گرفتی درخت گردو بکاری ؟
خندید و گفت: رفتم از همون پیرمردایی که شما می گین باهاشون حرف نزن، پرسیدم! حالا درختم سبز شده ایشا ا... تا چند وقت دیگه گردوهاشو می یارم بخورید و به جونم دعا کنید!


*اسب سفیدی داشت
انگار که خاطره ای را که به یاد آورده فراموش نکند، می گوید: آهان! خوب شد یادم افتاد. بذار این را هم بگویم. حمیدرضا اسب سفیدی داشت که خودش از بچگی تربیتش کرده بود. بدون هیچ زین و افساری می بردش صحرا چادرشب علف را می انداخت پشتش و می فرستادش در خانه. جلو در خانه شیهه می کشید می رفتم در را باز می کردم. بارش را می انداختم گوشه حیاط و دوباره راهی اش می کردم .خودش می دانست کجا باید برود. حتی مراقب بود موقع رد شدن از کنار ابوالفضل که بیشتر اوقات توی ایوان می خواباندمش، پای او را لگد نکند و صدمه ای به او برساند.


* لیاقت شهادت
نفسش بند آمده است. کمی آب می نوشد وبعدازلحظاتی سکوت ادمه می دهد ومی گوید: یک دفعه چندتا شهید آورده بودند. حمیدرضا می گفت: ای خدا یعنی می شه یه روزی هم این جوری منو روی دست بیارن؟!
تمام تنم لرزید. گفتم: مادرجان اگه زبونم لال یه بلایی سرتو بیاد من از غصه دق می کنم !
گفت: نه مادر غصه خوردن نداره آدم باید خیلی خوشحال باشه اگه بچه اش لیاقت شهید شدن داشته باشه !
آخر و عاقبت هم راضی مان کرد برود جبهه. قرار بود برود کردستان. هر 40 روز برایمان نامه می نوشت و از حالش باخبرمان می کرد. چندباری هم مرخصی گرفت و آمد دیدنمان.
یک روزی هم که قرار بود روز بعدش به جبهه برود، گفت: یه دوربین هم ندارید یه عکس ازم بگیرید براتون یادگاری بمونه! کسی حرفی نزد. آخر شب کنارم نشست و گفت: مادر بذار یک ساعت پیشت بخوابم. باردار بودم. گفتم: نه مادرجان حالم خوب نیست نفسم بند می یاد. بذار بخوابم که خیلی خسته ام! چشمهایم را بستم و خوابیدم. نمی دانم چه شد که بیدار شدم. دیدم حمیدرضا نشسته ونگاهم می کند. گفت: به خدا اگه این چند دقیقه قلبم کنار قلبت نبود، الان دق کرده بودم. نمی دونی حالاچقدر آرومم!
* حمیدرضا تو راهه
45 روز از رفتنش می گذشت، اما هیچ خبری از اونبود.
یک شب خواب دیدم حمید رضا توی یک اتوبوس نشسته و وارد مزینان شده است. گفتم: مادر جان بیا پایین چرا نشستی اون جا؟
گفت: نمی تونم بیام، ساکمو گم کردم. می رم پیداش کنم زود برمی گردم! از خواب پریدم. شوهرم را بیدارکردم و گفتم: حمیدرضا شهید شد! شوهرم گفت: مگه دیوونه شدی؟! این چه حرفیه می زنی، اگه بچه ها بشنون، غوغا به پا می کنن.
گفتم: به خدا شهید شده! گفت: آخرش با این حرفات منو هم دیوونه می کنی. بلندشو صدقه بذار کنار وبخواب. صبح زود که بیدارشدم، به دخترهایم گفتم حمیدرضا تو راهه داره می یاد .
بعدها تعریف کردندکه حمیدرضا و دوستش دقیقاً همان ساعتی که خواب دیده ای هدف قرارگرفته اند و از بالای کوه پرت شده اند ته دره. تنها جنازه هایی که توانسته اند برگردانند، همین دوتا بوده. جنازه 43 تا از رفیقهایش مانده اند بالای کوه. این ها را هم با هواپیما منتقل کرده اند .
منتظر ماندم جنازه اش را بیاورند توی خانه. نه گریه می کردم نه خودم را می زدم، اما چهارستون بدنم می لرزید. تابوتش را که توی حیاط خانه پایین گذاشتند، صدای شیهه های اسبش هم بلند شد. کسی به فکر آن بیچاره نبود. داد می زدم: برید به اسب ِحمیدم برسید که داره خودشو می کشه! هرکسی می رفت بیشتر خودش را به زمین وآسمان می زد. نمی توانستم از جایم تکان بخورم. جنازه اش را بردیم گلزار شهدا دفن کردیم!


* اسب سفید حمید رضا
وقتی برگشتیم رفتم سراغ اسب حمیدرضا. دراز به دراز افتاده بود گوشه طویله. چشمش که به من افتاد، شیهه ای کشید وتا مغز استخوانم را سوزاند. هرکاری کردم نه آب خورد نه علف. فرستادم دنبال دامپزشک. دامپزشک که آمد گفت: صاحبش را می خواد.
گفتم: شهید شده! سرش را تکان داد و گفت: خوب شدنی نیست، راحتش کنید.آخرش هم اسب سفید حمیدرضا طاقت نیاورد دق کرد و مرد.


* نهال گردو
بعد از شهادتش رفتم نهال گردوی حمیدرضا را از ریشه درآوردم و آمدم توی حیاطمان کاشتم. همان طور که آرزویش بود، گردوهای خوبی می دهد و می خوریم و نه برای جانش، برای روحش دعا می خوانیم !
هر سال هم روز شهادتش می روم کنار مزارش ...
***
انگار نفسش بند می آید. می ترسم. دستش را دردستم می گیرم. داغ داغ است. نفس بلندی می کشد. حالش کمی بهتر می شود. می گوید:هر وقت از او و خاطراتش حرف می زنم، نفسم تنگی می کند. خیلی طول می کشد تا دوباره حالم بیاید سرجایش. انگار مادر شهید هم از جنگ برگشته است که این همه بار روی دوشش است و نفس نفس می زند. خدا نکند هیچ مادری داغ فرزندش را ببیند، خیلی سخت است.

*این مصاحبه درتاریخ۱/۵/۱۳۸۸درویژه نامه عشقستان روزنامه قدس به چاپ رسیده است

 

بخشی از وصیتنامه ی شهید حمیدرضا مزینانی ؛
ارزش و مقام شهادت را بدانید هرگز از شهادت من ناراحت نشوید. مگر امام های ما همه شهید نشده اند ؟ من آرزو دارم که در راه اسلام و انقلاب شهید شوم . خوشا به حال آنانی که شهید شده اند.

نامه ای پر از سلام

دستنوشته شهید والامقام حمیدرضا مزینانی

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۱۸
مرداد
۰۲

 

 

✍️محمد مزینانی فرزند کربلایی علی اصغر روس اول شهریور سال1342ه.ش در مزینان سبزوار پا به عرصه وجود گذاشت. پدرش فرد سرزنده و شوخ طبعی بود و در مراسم عروسی و یا جشن های ملی و یا مذهبی به زبان روسی شعر و ترانه می خواند و دیگران را می خنداند او در زمانی که روس ها به ایران حمله می کنند سرباز بوده و مدتی را در پادگان روس ها کار می کرده و از همان زمان چند کلمه ای یاد می گیرد و بعدها به تقلید از آنها روسی صحبت می کند و به همین خاطر در مزینان به کربلایی اصغر روس معروف می شود.

کربلایی اصغر پس از پیروزی انقلاب نیز در نمایشنامه ای که به نویسندگی و کارگردانی زنده یاد رمضانعلی عسکری و با بازی خوب محمد و چند تن از جوانان مزینان اجرا می شود نقش یک افسر روسی را به خوبی ایفامی کند.

🔹محمد دوران کودکی را در مکتبخانه مزینان به فراگیری قرآن می گذراند و برای ادامه تحصیل وارد مدرسه ابتدایی مزینان می شود. در تعزیه خوانی استعداد سرشارش موجب توجه بزرگان می شود و او نقش سکینه خاتون(س) و پس ازآن حضرت قاسم (ع) و شوذب و در نهایت حضرت امام حسین (ع) را در مراسم عاشورای دهه اول و دوم مزینان اجرا می کند. او آنقدر در تعزیه خوب ظاهر می شود که تعزیه گردان ها را مجاب می کند که نقش های مختلف را به او بسپارند و محمد نیز به زیبایی و هنرمندانه ایفا می کند.

وی در نوحه خوانی هم استادکم نظیری می شود در مزینان و روستاهای مجاور با صدای زیبایش دعای کمیل و توسل و ندبه و نوحه می خواند.


🔹پس از اتمام دوران مدرسه ابتدایی برای تامین امرارمعاش به تهران عزیمت می کند و در حرفه گچ کاری نیز استاد چیره دستی می شود و بعد از ازدواج نیز مدتی درتهران و سمنان دراین شغل فعالیت می کند و با شروع جنگ تحمیلی در حالی که یک فرزند دختر دارد به خدمت سربازی اعزام می شود و در منطقه سومار به جنگ با دشمن بعثی می رود. فرماندهان ارتش جمهوری اسلامی وقتی خلوص او را می بینند پیشنهاد می کنند که پیشنمازی جماعت را بپذیرد و با اصرار، او نیز قبول می کند و از آن روز به بعد درجه داران و افسران ارشدبه امامت او نماز جماعت می خوانند .

خاطره همسرشهید:
🔹محمد پس از اتمام دوران سربازی به امداد جنگ زدگان سوسنگرد می شتابد و با کمک چندنفر از اهالی برای آوارگان مگاصیص که کاشانه اشان توسط مزدوران صدام ویران شده است خانه می سازند.
برای آخرین بار به مرخصی آمده بود و می خواست برگردد جبهه. آمد خانه و موضوع را مطرح کرد.گفتم: ما چهار ساله که ازدواج کردیم و توی این چهارسال تو یا جبهه بودی یا برای کار رفتی تهران ، آخه من چه گناهی کردم که همه اش باید تنها باشم و سختی بکشم حالا باشه سال دیگه برو، شاید تا اون سال جنگ هم تمام بشه.
با لبخند جواب داد:به خدا نمی تونم راحت بنشینم لذا خواهش می کنم اجازه بده که این بارهم برم. می دونی طاهره خانم وقتی داشتم بر می گشتم توی قطار باخدای خودم خلوت کردم و گفتم :خدایا خودت به زن و بچه ام صبربده تا بتوانم به سلامت به جبهه برگردم . خیلی صحبت کردیم و آخرش گفت:تا تو رضایت ندی نمی رم. وقتی اصرارش را دیدم و دیدم که چقدر ناراحته گفتم:برو خداپشت و پناهت...

💎حالا می فهمم بابا یعنی چه...

گفتم :مادر تو دیگه سربازی خدمت کردی و دو سال توی جبهه بودی و هم یکبار از طریق جهادرفتی الآن زن و بچه داری این دخترا بابا می خوان بشین زندگیت را بکن.
گفت: درسته مادرجان ولی حالا اسلام نیازبه من داره نمی تونم در خانه راحت بنشینم و ببینم که بچه های مردم می رن شهید می شن و من راحت باشم .یک عمرحسین حسین گفتم و نوحه کربلا را خواندم ولی حالا که دوباره کربلا برپاشده من باید به هوای زن و بچه درخانه بشینم؟!
گفتم :خداپشت و پناهت من نمی تونم جلوی امرخدا را بگیرم .

****
علاقه خاصی به نام سکینه خاتون و زینب داشت هرچی بهش گفتند: این اسم ها مصیبت میاره و بلاکش دورانند یه اسم دیگه ای واسه دخترات انتخاب کن!
گفت: ایناخرافاته و همش تبلیغات دشمنان امام حسینه ،این اسامی افتخاره و لیاقت می خواد که کسی نامش زینب و یا سکینه باشه من نام دخترام رو هم نام این بزرگواران می گذارم ان شاءالله اوناهم لیاقت داشته باشن که زینب وار زندگی کنند. اگه صدتادیگه دختر داشته باشم بازهم این اسامی را انتخاب می کنم.

****
از بابا فقط اسمش را می دانم،خیلی کوچیک بودم که رفت جبهه و شهید شد . همه می گفتند تو دخترشهیدی و من گاهی خوشحال بودم که تحویلم می گیرند و احترامم می گذارند؛ گاهی حسابی بابایی می شدم و دلم می خواست الان پیشم بود و من بغلش می گرفتم و صورتش رو می بوسیدم. مادرم می گه: هر موقع ازسرکاربر می گشت؛ می آمد بالای سرشما دو خواهر و پیشانیتان رامی بوسید و چنددقیقه ای باشمابازی می کرد.
من نمازخواندن را از بابا یاد گرفتم . توی وصیتنامه اش سفارش می کنه و می نویسه : «دوست دارم دخترام راهم رو بانماز اول وقت ادامه بدهند. مادرم و مادربزرگم تعریف می کنند که: خیلی به نمازاول وقت اهمیت می داده همیشه نزدیک اذان دست ازکارمی کشید و به طرف مسجدحرکت می کرد تانماز را با جماعت بخواند.

***
اولا با خودم می گفتم بابا اصلا عاطفه نداشته و من و خواهرم را ول کرد و رفت جبهه ولی بعد از مدت ها نامه هایش راکه برای مادرم فرستاده بود و اون هم به یادگارنگه داشته ،می خوانم و می بینم باچه عشق و علاقه ای نوشته "زینب و سکینه راازقول من ببوسید"؛ فهمیدم که خیلی ما رو دوست داشته ولی به خاطردینش رفت و به شهادت رسید حالا می فهمم بابایعنی چه!

***
باهمه مهربان بود حتی بچه های کم سن و سال بامحمد شوخی می کردند و او هم برای اینکه بچه هاکمی بخندند برایشان ادا می ریخت. خاله من زن برادر محمد است . اونا تابستان رفته بودند تهران تا از اقوام سری بزنند من سرظهری از تیربرق کنار دیوار منزلشان بالا رفتم و خودم را انداختم توی خانه خاله ام تا توپم را بردارم کارم که تمام شد دوباره از دیوار بالا آمدم و توی کوچه سرک کشیدم که ببینم کسی نباشد غافل از آنکه محمد مرا دیده و هیچی نگفته بود تاپایین پریدم او جلویم سبزشد خیلی ترسیدم اما اون که این حالم را دید گفت:من که می دانم تو برای چی رفتی خونه داداشم ولی بهتره وقتی کسی خونه اش نیست این کار را نکنی چون مردم نمی دونندکه توبرای چی رفتی و فکرمی کنند خدای نکرده دزدی.
نفسش حق بود و ازآن روز دوستی ما که سالها از او کوچکتربودم بیشترشد و او تا زنده بود از این قضیه به کسی حرفی نزد. *****

همیشه مواظب بودتا مبادا لقمه حرامی به خانه بیاورد .نوجوان بود که برای کاربنایی به تهران رفت. هرموقع که می آمد پولش را داخل دستمالی می گذاشت و به من تحویل می داد. اول مبلغی از آن را برمی داشت و داخل دستمال جداگانه ای می گذاشت و می گفت : مادرجان این خمس مالم می باشد. و هنوز آن دستمال ها را برای یادگاری درخانه نگه داشته ام گاهی وقت هاکه هوس دیدنش رامی کنم سراغ صندوقچه میرم و دستمال ها را برمی دارم و به چشمانم می مالم... *** صدای خیلی خوبی داشت در محرم هرسال یکی ازنوحه خوان های هیئت متحده حسینی مزینان بود. وقتی نوحه می خواند در صدایش حزن خاصی دیده می شد و با همان توسلی که داشت نزد عزاداران امام حسین (ع) عزیزتر می شد و مسئولین هیئت از او درخواست می کردندکه حتی درجایگاه مخصوص که تمامی هیئتها حضور داشتند نوحه خوانی کند. یکی ازکسانی که به شدت به محمد علاقه داشت مرحوم حاج عباسعلی صدیقی بودکه درمراسم تعزیه خوانی عاشورای مزینان نقش امام حسین (ع)را اجرا می کرد و محمدنیز در دهه دوم همین نقش را ایفا می نمود،مرحوم صدیقی که جدیت و بازی زیبای او را می دید به پسرانش سفارش کرده بود که بعد از فوتش اجازه بدهندمحمد تعزیه امام را در عاشورا بخواند اماگویا دست تقدیر آنچنان بود که استاد و شاگرد هر دو این نقش رابه دیگری بسپارند

*****
برای آخرین باربه مرخصی آمده بود و می خواست برگردد جبهه .آمدخانه و موضوع را مطرح کرد.گفتم: ماچهارساله که ازدواج کردیم و توی این چهارسال تویاجبهه بودی یابرای کار رفتی تهران ،آخه من چه گناهی کردم که همه اش بایدتنهاباشم و سختی بکشم حالاباشه سال دیگه برو، شایدتااون سال جنگ هم تمام بشه.
با لبخندجواب داد:به خدانمی تونم راحت بنشینم لذا خواهش می کنم اجازه بده که این بارهم برم. می دونی طاهره خانم وقتی داشتم بر می گشتم توی قطار باخدای خودم خلوت کردم و گفتم :خدایاخودت به زن و بچه ام صبربده تابتوانم به سلامت به جبهه برگردم . خیلی صحبت کردیم و آخرش گفت:تاتو رضایت ندی نمی رم.وقتی اصرارش را دیدم و دیدم که چقدر ناراحته گفتم:برو خداپشت و پناهت...

🔆این شاهد کویر که حسینی وار زندگی می کند نمی تواند آرام بنشیند و عشق حضور در جبهه بی تابش می کند و زمستان سال1364 به همراه چند نفر از نوجوانان و جوانان و پیرمردان مزینان راهی جبهه های جنوب می شود و سرانجام در عملیات غرورآفرین والفجر هشت به شهادت می رسد و پیکر مطهرش به همراه شهیدان حاج محمدامین آبادی که تا آخرین لحظه در کنار یکدیگر بودند، سیدحسن حسینی و حسن صانعی پس از تشییع باشکوه در گلزار شهدای مزینان به خاک سپرده شد.


🚩سفارش شهید محمدمزینانی:
بسمه تعالى
با درود و سلام به وجود مبارک حضرت بقیه الله اعظم، حجت ابن الحسن و نائب برحقش حضرت امام خمینى و با سلام بر شهیدان گلگون کفن که با خونشان درخت خشکیده اسلام را آبیارى نمودند و اسلام عزیز را به ثمر رسانیدند. شما ای پدر عزیز و مادر مهربان و برادران عزیزم و خواهران محترمم و خانواده عزیز، بنده به عنوان یک فرد مسلمان و بسیجى از خانه ام حرکت نکرده ام مگر این که به نداى رهبر عزیزم لبیک گفته و وارد جبهه شدم و با کمک گرفتن از خداوند منان در این جبهه حق علیه باطل بجنگم و دشمنان اسلام را کشته و یا خوار و زبون سازم و اگر در این جنگیدن به فیض شهادت رسیدم همیشه افتخار شما پدر و مادر و برادر و تمامى فامیل ها و تمامى مسلمین است که در راه خداوند این وجود ناقابل را دادم.
"انا لله و انا الیه راجعون"
" ما همه از اوییم و به سوی او بازگشت می کنیم "
و شما همیشه و در همه حال از مظلوم دفاع نموده و در برابر ظالم محکم و استوار بایستید و این سفارشم به همه برادران و خواهران مسلمان است، مبادا این چنــد روز دنیاى فانى شما را مغرور و سرگرم کند، و مسیر حق و جهاد در راه خدا را فراموش نموده و به برادران سربازى که تاکنون موفق نشده انـــد بروند(می گویم)، به سربازى بروید و در این راه مقدس شرکت نمایید. این خدمت مقدس را انجام بدهید و اگر نرفتید فرداى قیامت در محضر خداوند چه جوابى دارید ؟ آیا مى توانید جواب حسین را بدهید و شما خودتان ادعا می کنبد مسلمانیم و اگر نرفتید حتما بدانید شما مسلمان نیستید و به اسلام ظلم نموده اید. و شما خانواده محترم را سفارش مى کنم که مثل زمان صدر اسلام زینب وار در این راه مقدس بایستید در مقابل کسانى که در مقابل اسلام عزیز جبهه گرفته اند باشید ، اگر چه این ها به قول قرآن کریم کسانى هستند که مى خواهند با فوت کردن، چراغ فروزان اسلام را خاموش کنند، ولى خداوند متعال هر روز به این چراغ روشنایى بیشترى می دهد. اگر چه این ها خوششان نیاید و شما همیشه پیرو خط رهبر انقلاب باشید و از این حسین زمان دفاع نموده و یاورش باشید.

🔆باتشکر ازهمسر صبور و دختران محترمه شهید محمد مزینانی(روس) و مادر بزرگوارش ...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۳۰
تیر
۰۲

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان

درگذشته های دور چنانچه فردی از دنیا می رفت؛بدنش را در همان منزل شخصی غسل داده و سپس کفن و به قبرستان جهت دفن منتقل می کردند و این امر در بعضی مناطق بلوک مزینان رایج بود. در شهرهای بزرگ محلی بنام مصلی وجودداشت و اینگونه کارها در محل مصلی انجام می شد. و از آنجا که مزینان سابقه شهریت و قدمت سه قرن پیش از میلاد را داشته و دو رشته قنات ارزشمند یکی در ینگه قلعه و دیگری قنات فعلی می باشد و آب روان بسیار خوبی داشته لذا درضلع شمال غربی شاه عباسی و بر کنار جوی آب خانه ای کوچک که دو تخته سنگ بزرگ داخِل آن جلب توجه می کرد و سقف آن بصورت ضربی از جنس آجر پخته ساخته شده  و به همان معماری مسجد پایین بود.
بودند حکیمانی در گذشته مانندسیدابراهیم دکتر آن طبیب حاذق و مؤسس اولین بهداری روستایی در کل استان آن هم فقط درمزینان گویای موقعیت بهداشت و از این قبیل امتیازات که اجازه نمی داد تا اموات در خانه شستشو و تغسیل گردند .
 داخل ساختمان مذکور ازبالا و پایین و دو ورودی و خروجی آب و چند روزنه ازسمت دیوار شرقی قابل رؤیت بود و بچه های کنجکاو نگاه می کردند چگونه میت تغسیل و کفن می شود و به همین خاطر اغلب شبها از ترس نمی خوابیدند. لذا باید یک مکان این گونه وجودداشت. سقف اتاقک مُرده شورخانه بعدازگذشت زمانهای طولانی و بلاصاحب بودن از گوشه ای فرو ریخته بود که توسط مرحوم حاج شکراله اسلامی مرمّت و کمی توسعه پیدا کرد و لوحی از سنگ در ضلع غربی آن بر دیوار نصب و نام بانی فوق الذکر بر آن نوشته شده بود و اما بعد از چندین سال به خاطر شرایط جوّی مخصوصاً سرما بانی دیگری بنام حبیب اله قاسمی که مادرش در زمستان به رحمت خدارفته بود همان ساختمان را وسعت داد تا جمعیت بیشتری  بتوانند زیر سقف از سرما در امان باشند.
در فصل تابستان چنین مشکلی نبود چرا که مردم تا لحظه غسل متوفی کنار جوی آب روان و زیر سایه سار درختان بید سرگرم تماشای ماهیان داخل آب بودند و از هر دری سخن می گفتند مثلا اینکه  آب مزینان چندسال و مزینان چه تاریخ و قدمتی دارد و هرکس به فراخور اطلاعات خود سخن می گفت و یا از مرحومین آقایان شریعتی که همراه مردم بودند سوالاتی نموده ونیزگاهی شکار ماهی توسط مار داخل آب توجه همگان را بخود جلب نموده و تا پایان تغسیل باذکرصلوات متوجه پایان کارشده و باصدای مُکبّر بلندگو و لااله الاالله ختم تکفین اعلام و به سمت قبرستان روانه می شدند و سپس پایان کار دفن اموات.
رسم بر این بود همانگونه که در ورود به قبرستان متواضع رو به سمت قبور اموات فاتحه اخلاص خوانده شود در پایان و برگشت نیز این عمل مستحبی انجام و بعضی ها از روی پل چاپارخانه که نسبت به زمان ما خیلی بلندتر بود بازهم به اموات سلام و صلوات می دادند که در حال حاضر فراموش گردیده است. در زمان های قدیم مجلس عزا در منازل برگزار و فقط سران و بزرگان قوم و قاریان قرآن به خانه اهل عزا می آمدند و اصلا چیزی بنام دهواری(یعنی تمام اهالی روستا) جهت دعوت وجود نداشت و آنانکه وضع مال خوبی نداشتند فقط با روضه خوانی شب عزاداری نموده اجباری برای هزینه کردن در کار نبود .برای تشییع و تسلیت همگان بودند؛امابرای غذا فقط تعدادی اندک آن هم روز سوم توسط سلمانی دعوت می شدند و هیچکس بدون دعوت به مهمانی نمی رفت و چقدر این کارشان پسندیده بود بر خلاف حال که سرخاک صدنفر و برسفره بیش از پانصد نفرکه جای تامّل دارد. درمنازل قرآن تلاوت می شد و رفت و آمد از داخل و بیرون روستا مرسوم بود بستگی به شخصیت و موقعیت مالی و سرشناس بودن افراد داشت.ضمن اینکه مقبره هایی وجود داشت که قاریان داخل آن نشسته و برای متوفی تا هفتم و یا در صورت تأمین چهلم همانجا غذایشان فرستاده می شد و قرآن خوانی می کردند.
مرده شورخانه و مقبره ها ماَمنی بود برای گزند از هرگونه آسیب. پذیرایی در خانه عزا تا سه یا هفت شب برقرار بود و کسی حق خنده یا شوخی در حضور اهل عزا نداشت عروسی و حنا بندان نیز در این مواقع ممنوع بود و نوعی خصومت تلقی می شد مگر اینکه ظاهر نمی گردید خدا را شکر این گونه موارد در حال حاضر وجود ندارد زیرا که با درک صحیح از دین؛زن و مرد باشیک ترین لباس و خیلی آراسته در مجالس عزا و نیز اهل عزا به همین طریق از مهمانان استقبال و پذیرایی می نمایند.
بعدها جمعیت زیادتر شد و پذیرایی در خانه ها بسیار سخت و این پیشنهاد از طرف مرحوم حاج حسن ناطقی شد و سپس مجلس عزای پدر ایشان از خانه به هیئت منتقل وکم کم دهه پنجاه بود که رسومات دعوت همگانی فراگیر شد و این امر برای عده ای عزت و برای عده ای گران می آمد.

💠سالن شهدای مزینان

قبرستان مزینان که با یاد اولین شهید مزینان (شهید علی شهیدی) بهشت علی(ع) نامگذاری شده، مقبره هایی داشت که فقط دو نمونه از آن بجا مانده است. در شمال مقبره  آخوندملاعبدالعلی عالم مزینان قدیم معاصر باعلامه بهمن آبادی، و در سمت جنوب بنام مقبره حاج میرزاحسین مزینانی که پیش از آن آرامگاه آقایان صدیقی بود و چهارمقبره  دیگرقسمت پایین؛ آقایان غنی آبادی و دو مقبره در سمت مغرب متعلق به سادات حسینی میرزاعبداله و اجدادشان و آخرین مقبره که چندسال پیش تخریب گردید متعلق به خاندان محمدی بود.
 درگذشته همه ی افراد توانایی ساخت مقبره نداشتند. از آنجاکه رسم بر چهل شب تلاوت قرآن بود و قاریان قرآن شبها تا چهلم متوفی بر مزارش به صورت نوبتی تلاوت داشتند این مقبره ها بنا می گردید و طعام از طرف اهل عزا برای قاریان فرستاده می شد. در بخش های گذشته نوشتیم که از جلو چشمه آب مزینان تا نزدیک پل چاپارخانه قبر بود بویژه قبورتُجّار و زائرین حرم امام رضا(ع) که بنا به وصیتشان اگر بین راه مُردیم در مسیر راه زوار آقا دفن شویم تا غبار پای زائرین بر قبور ما بنشیند ولی با آمدن وسائل نقلیه و به لحاظ تغییر راه از مزینان به داورزن و نبود صاحبان و وارثان آن مرحومان، این قبور تخریب و تبدیل به راه گردید.
و اما رفته رفته آن رسومات برچیده و مجالس از قبرستان به منازل؛مساجد و هیئات منتقل گردید و در شرایط جَوّی سرما و گرمای کویر نیز بدلیل بارندگی که آب کاملا گل آلود می شد و غسل میت با آب کاملا شفاف لازم الاجراست تصمیم به ساخت غسالخانه ای فقط بنام سالن شهدا گرفته شد. چرا که به دلیل آب سیل در زمستان گاهی غسل متوفی درمُرده شورخانه قدیم ممکن نبود لذا با در نظر گرفتن بهداشت و آمدن آب لوله کشی تصمیم بر احداث غسالخانه و ایجاد یک سالن  برای اینکه دوباره از سر خاک به هیئت بر نگردند و بساط عزا زودتر برچیده شود روز سوم داخل سالن مجلس را ختم نمایند و از همان محل هرکسی به هر کجا که می خواهد عزیمت نموده و این خواسته عمدتا از طرف مهمانان بیرونی عنوان می شد.
به هر حال تصمیم به ساخت سالن گرفته شد اما زمین مناسبی جهت این کار نبود. به جز زمین مرحوم کربلایی عبداله محمدی که باغچه ای بود و کشت و کار مختصری در آن صورت می گرفت. شب بود و هوا بسیار سرد، شهید امین آبادی و مرحوم حاج اصغر دیمه بعد از نماز مغرب و عشا به منزل پدرم تشریف آوردند و بعد از خوش  آمدگویی وصرف چایی  موضوع را مطرح  کردند. پدرم همیشه در اینگونه موارد با مادرم مشورت می کرد و صدا زد: فاطمه تقاضای آقایان را شنیدی؟ایشان گفتند بله. حاج اصغر دیمه که انسان نیت به خیری بود گفت: عموجان من دو برابر زمین شما را برای این امرخیر تقدیم می کنم. مادرم در جواب گفت: ما توقع معاوضه نداریم بشرط اینکه نامی از خانواده محمدی نیز قیدگردد. بلافاصله پدرم سند عادی که به امضای آقاغلامرضای صدیقی بعنوان فروشنده و امضاهای حاج احمدآقای خواجوی و مرحوم حاج حبیب اله خواجوی وآقای سیدعلی اکبرامیری و تنی چند از معتمدین آن زمان را آورد و نشان آقایان داد و حتی  مبلغ سیصدتومان وجه نقد تقدیم حاجی امین آبادی کرد تا اولین قدم با پول خود ایشان برداشته شود که آقایان بسیار مسرور؛و با ذکرصلوات موضوع خاتمه پیداکرد و در اوایل دهه شصت اولین قدم برداشته شد.
محل تغسیل در غرب و آبدارخانه در شرق زمین ساخته شد دیوارها و طاق ها افراشته اما سالن همچنان بدون سقف مانده بود. خیلی از مزینانیهای ساکن تهران به لحاظ آغاز جنگ و بمباران تهران در مزینان حضور داشتند از جمله شهیدامین آبادی و تنی چند از معماران که نسل جوان اصلا آنان را نمی شناختند و تقریبا زمام امور را بدست گرفته بودند  دیوارچینی را آغاز کردند و کارها خوب پیش می رفت تا اینکه ایشان شهید شد و طرح نیمه کاره رها گردید. بعد از چند سال دوباره به فکر ادامه کار افتادند و این بار آقای سیدعلی اکبر حسینی شروع به کار کردند. بیاد دارم روزی مرحوم حاج میرزاحسن حسینی تمام آجر مورد نیاز را تقبل نموده و مرحوم حسن اکبر مبلغ قابل توجهی رابه جهت تکمیل ساختمان پرداخت کردند البته افراد خیر و نیکوکار بسیاری در این کار سهیم شدند.

بنا تا مراحل پایان پیش رفت و بعدها قابل بهره برداری و صوت و سماور و استکانهایی از هیئت عزیزان مزینانی که در مشیریه دایر بود نیز انتقال و مورد استفاده واقع شد و مدتی مجالس در سالن بر پا بود. اما در این بین بودند عزیزانی که اظهار می داشتند ما دوست داریم سرخاک امواتمان مداحی و روضه خوانی شود و چاره ای جز تسلیم نبود چرا که اساسنامه وجود نداشت تا همه مردم از آن پیروی کنند. لذا با تمام تلاشها گاهی مجالس درون سالن و گاهی همان سر قبر متوفی برگزار می گردید. دراین بین گاهی تصمیماتی گرفته می شد تانام واقف و ساعی درلوح یادبودی قیدگردد و از طرفی پدرم می گفت وقتی کاربرای رضای خداوند عزت انجام می گیرد مانند همان ضرب الامثل "گردو که خداصدای تق تقش رامی شنود"؛  ثوابش پیش خدا محفوظ خواهدماند. ولی ان شاءالله این لوح تهیه و نصب می گردد.

 

  • علی مزینانی
۳۰
تیر
۰۲

🖤*****🖤
آنان که رفتند، کاری حسینی کردند. آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند، وگرنه یزیدی‌اند...


🖤*****🖤

حسین بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود. افسوس که به جای افکارش، زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند.
🖤*****🖤

اگر در جامعه ای فقط یک حسین و یا چند ابوذر داشته باشیم هم زندگی خواهیم داشت هم آزادی هم فکر و هم علم خواهیم داشت و هم محبت هم قدرت و سرسختی خواهیم داشت و هم دشمن شکنی و هم عشق به خدا
🖤*****🖤

از کودک حسین (ع) گرفته تا برادرش، و از خودش تا غلامش، و از آن قاری قرآن تا آن معلم اطفال کوفه، تا آن مؤذن، تا آن مرد خویشاوند یا بیگانه، و تا آن مرد اشرافی و بزرگ و باحیثیت در جامعه خود و تا آن مرد عاری از همه فخرهای اجتماعی، همه برادرانه در برابر شهادت ایستادند تا به همه مردان، زنان، کودکان و همه پیران و جوانان همیشه تاریخ بیاموزند که باید چگونه زندگی کنند
🖤*****🖤

این که حسین (ع) فریاد می‌زند:آیا کسی هست که مرا یاری کند و انتقام کشد؟» «هل من ناصر ینصرنی؟» مگر نمی داند که کسی نیست که او را یاری کند و انتقام گیرد؟ این سؤال، ‌سؤال از تاریخ فردای بشری است و این پرسش از آینده است و از همه ماست
🖤*****🖤

حسین‏ علیه السلام زنده جاویدی است که هر سال، دوباره شهید می ‏شود و همگان را به یاری جبهه حق زمان خود، دعوت می ‏کند
🖤*****🖤

مسؤولیت شیعه بودن یعنی چه، مسؤولیت آزاده انسان بودن یعنی چه، باید بداند که در نبرد همیشه تاریخ و همیشه زمان و همه جای زمین ـ که همه صحنه‌ها کربلاست، و همه ماهها محرم و همه روزها عاشورا ـ باید انتخاب کنند: یا خون را، یا پیام را، یا حسین بودن یا زینب بودن را، یا آن‌چنان مردن را، یا این‌چنین ماندن را
🖤*****🖤

حسین (ع) یک درس بزرگ‌تر از شهادتش به ما داده است و آن نیمه‌تمام گذاشتن حج و به سوی شهادت رفتن است. مراسم حج را به پایان نمی‌برد تا به همه حج‌گزاران تاریخ، نمازگزاران تاریخ، مؤمنان به سنت ابراهیم، بیاموزد که اگر هدف نباشد، اگر حسین (ع) نباشد و اگر یزید باشد، چرخیدن بر گرد خانه خدا، با خانه بت، مساوی است
🖤*****🖤

امام حسین‏ علیه السلام یک شهید است که حتى پیش از کشته شدن خویش به شهادت رسیده است؛ نه در گودى قتلگاه، بلکه در درون خانه خویش، از آن لحظه که به دعوت ولید – حاکم مدینه – که از او بیعت مطالبه مى ‏کرد، «نه» گفتُ .این، «نه» طرد و نفى چیزى بود که در قبال آن، شهادت انتخاب شده است و از آن لحظه، حسین شهید است
🖤*****🖤
حسین ضعیفی که باید برای او گریست نبود… آموزگار بزرگ شهادت اکنون برخاسته است تا به همه آنها که جهاد را تنها در توانستن مى ‏فهمند و به همه آنها که پیروزى بر خصم را تنها در غلبه، بیاموزد که شهادت نه یک باختن، که یک انتخاب است؛ انتخابى که در آن، مجاهد با قربانى کردن خویش در آستانه معبد آزادى و محراب عشق، پیروز مى ‏شود و حسین «وارث آدم» – که به بنى ‏آدم زیستن داد – و «وارث پیامبران بزرگ» – که به انسان چگونه باید زیست را آموختند
🖤*****🖤

مقتدایان امام حسین‏ علیه السلام کسانى هستند که از مایه جان خویش در راه خدا نثار مى ‏کنند و به راستى حسین آموزگار بزرگ شهادت است که هنر خوب مردن را در جان بى‏تاب انسان‏هاى عاشق، تزریق می کند
🖤*****🖤

فتواى حسین این است: آرى! در نتوانستن نیز بایستن هست
🖤*****🖤
"حسین سیاستمداری نیست که، بخاطر شراب خواری و سگ بازی یزید، با او درگیری پیدا کرده باشد و این حادثه غم انگیز اتفاق افتاده باشد! او وارث پرچم سرخی است که از آدم، همچنان دست به دست، بر سر انسانیت می گردد و اکنون بدست او رسیده است ..... این پرچم را دست به دست، به همه راهبران مردم و همه آزادگان عدالتخواه در تاریخ بشریت سپرده است ........ در آخرین لحظه پرچم را از دست بگذارد به همه نسل ها و در همه عصرهای فردا فریاد بر آورد که: " آیا کسی هست که مرا یاری کند؟".
🖤*****🖤
-"متاسفانه جهان بینی ما آنقدر کوچک است که تمام عاشورا تازه از روز تاسوعا شروع می شود و بعدازظهر فردا هم تمام می شود و بعد دیگر در تاریخ خبری نیست، تا روز چهلم، که باز اربعین است و شله ای و بعد قضیه تمام می شود تا سال بعد یعنی یک روز و نیم طول می کشد".


🖤*****🖤
-"حسین، در اتصال به آن تسلسل نهضتی که در تاریخ ابراهیمی وجود دارد معنی می دهد، و باید معنی شود و انقلابش باید تفسیر و توجیه گردد. بصورت مجرد حسین را در تاریخ مطرح کردن، و جنگ کربلا را، بصورت یک حادثه تاریخی مجرد عنوان کردن و آن را از پایگاه تاریخی و اجتماعیش جدا کردن، موجب می شود که، آنچه را معنی ابدی دارد و همواره زنده است، بصورت یک حادثه غم انگیز گذشته در بیاوریم چنانکه درآوردیم و در برابرش فقط بگرییم چنانکه می گرییم!".
🖤*****🖤
اکنون شهیدان کارشان را به پایان رسانده‌اند. و ما شب شام غریبان می‌گرییم، و پایانش را اعلام می‌کنیم و می‌بینیم چگونه در جامعه گریستن بر حسین (ع)، و عشق به حسین (ع)، با یزید همدست و همداستانیم؟

  • علی مزینانی
۲۳
تیر
۰۲

مزینان... سال 1354... عکاس؛ استاد محمود امیری

مردم مزینان تاقبل از لوله کشی آب شرب به منازل با کوزه هایی که از کارگاه کوزه گری مرحوم عباسعلی فخاری خریداری می کردند آب آشامیدنی خود را از قنات تاریخی مزینان معروف به "سر او میزینو" و بوستان چشمه فعلی و همچنین چشمه آب ینگی قلعه تأمین می کردند.

زنها ظروف غذا را هر روز بر دوش می گرفتند و یک جایی به سر چشمه می بردند و می شستند و در هفته نیز لباس های اعضای خانواده را در این آب شستشو می دادند.

هنوز هم تعدادی از قدیمی ها مزینان از آب قنات برای درست کردن جای استفاده می کنند و معتقدند با این آب، چایی طعم دیگری دارد و محال است یک مزینانی ساکن در شهرهای دیگر وقتی به زادگاهش بر می گردد مشتی از آب قنات نوش جان نکند!

تصاویر زیبای دیگری از استاد محمود امیری که در دهه ی پنجاه از قنات تاریخی مزینان به ثبت رسانده است

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۲۳
تیر
۰۲

✍️امروز صبح زنگ تلفن همراهم به صدا درآمد و شماره ای ناشناس روی صفحه ی گوشی خودنمایی می کرد چند بار با خودم کلنجار رفتم که جواب بدهم یا نه و بالاخره با ادامه ی زنگ ها مجاب به پاسخ شدم:
- سلام آقای عسکری،  من توکلی هستم پسر مرحوم حاج غلامرضا توکلی مدیر هیئت ابوالفضلی مزینان

با بغض ادامه داد:
- ما هرسال در چنین روزی به پدر بزرگوارتان حاج شیخ حبیب اله زنگ می زدیم که بگوییم حاجی در هیئت منتظرتان هستیم امروز یاد آن گوهر در خاک خفته مرا وادار کرد که بازهم تماس بگیرم و این بار از شما دعوت کنم که از شب اول محرم بیایید و یاد آن عزیز را با حضورتان زنده نگهدارید...

🔹آقا محمدرضا توکلی چندین بار بر حسرت نبودن پدر و اینکه او گوهری در هیئت بود تأکید کرد و من از اینکه فرزند چنین پدری هستم بر خود می بالیدم و گریه امانم نمی داد که از او تشکر کنم و فقط این افسوس سراسر وجودم را پر کرده بود که چرا این قدر آدم ها با هم متفاوتند ای کاش همه مانند این خادم قمربنی هاشم علیه السلام هیئتی قدرشناس بودند...
🔷پس از قطع تماس  و در حیرت این کار جناب توکلی یاد شعر پدر افتادم که در  آخرین محرم حیات طیبه اش چنین سروده است:

این چه سرّیست که در ماه محرم باشد
هرکجا می نگرم غُّصه و ماتم باشد

از ازل گشته مقدر که در این ماه حرام
غم‌ و اندوه نصیب بنی آدم باشد

ضَرَبانٍ دل ما حالت دیگر دارد
گوئیا همره خود نغمه‌ی ماتم باشد

عارف پیِِرِ خَرَد تا که نمود استهلال
گفت اى ماه چرا قامت تو خم باشد

تو که ضَربُ المَثَل چهره‌ی هر زیبایی
ز چه رو چهره‌ی زیبای تو دَرهَم باشد

اشک می‌ریخت و با سوز و گداز داد جواب
اسم من ، عارفِ دل خسته محرم باشد

شعبان ماه نشاط و ولی من ماه غمم
زین سبب تا به قیامت قد من خم باشد

از ثَری تا به ثُریّا همه جا نام حسین
به سرا پرده‌ی دل یا که به پرچم باشد

من خودم شاهد اشک همه بودم تا حال
اشک زهرا و علی ماتم اعظم باشد

این سیه پیرهنی را که به تن کردی تو
خود نشانی ا‌ست که اندر دل تو غم باشد

دوست دارم که همره بشوی با من زار
گریه از بهر حسین مایه‌ی مَرهَم باشد

او گذشته ز تن و هستی و مال و فرزند
جای اشک خون اگر گریه کنیم کم باشد

قیمت اشک‌ خدا داند و پیغمبر او
من نگویم که زَر باشد و دِرهَم باشد

اشک از بهر حسین معجزه دارد به خدا
خشم آتش ببرد گر چه جَهَّنم باشد

می‌شود آتش قهرش به گلستان تبدیل
این روایت ز پیغمبر اکرم باشد

لازم آمد که ای عسکری تکرار کنی
این چه سرّیست که در ماه محرم باشد

📣راوی جوان امیدوار زنده یاد ابوالفضل عسکری مزینانی فرزند عالم جلیل القدر و شاعر و ذاکر اهل بیت علیهم السلام زنده یاد حاج شیخ حبیب اله عسکری مزینانی

 

  • علی مزینانی
۲۲
تیر
۰۲

💠بخش دوم ؛ خادم آستان مقدس شاهزاده علی اکبر علیه السلام مزینان زنده یاد سیدحسن حسینی مزینانی

🔹بدنم را با آب مزینان غسل بدهید و دفن کنید!

✍️صفت نوکری و خادمی در دستگاه اهل بیت علیهم السلام به همان اندازه مقدس و شایسته است که هریک از افرادی که افتخار این خدمت را در هیئات و یا اماکن مذهبی پیدا می کنند انتظار دارند روز قیامت همین اعمال موجب شفاعت آل الله از آنها شود؛ کسانی که در دنیای فانی برکات آن را در زندگی روزمره خود دیده اند و هرگز راضی به جدا شدن از این آستان نیستند. یکی از این بزرگان و خادمان بی ادعا، محب اهل بیت سیدجلیل القدر زنده یاد سیدحسن حسینی مزینانی فرزند سیدمحمد است که تا پایان عمر با برکتش چه در مزینان که از مؤسسین هیئت شاهزاده علی اکبر علیه السلام  بود و مدیریت آن را برعهده داشت و یا در تهران نیز با بنیان گذاشتن هیئت بنی هاشمی مزینانی ها به همراه دیگر خادمان سیدالشهدا  (ع) مجالس مذهبی را با جدیت مثال زدنی برپا می کرد.

سیدحسن متولد سال۱۲۹۸ ه.ش. در مزینان است که در جوانی مدتی برای کار به مشهدمقدس می رود و سال ۱۳۱۸ در سن بیست سالگی به تهران عزیمت می کند. در پایتخت کارها و مشاغل مختلفی از جمله کفاشی، نانوایی و... را تجربه کرده ولی از آنجایی که علاقه خاصی به آشپزی داشته است در نهایت شغل آشپزی را انتخاب و ادامه می دهد و پس از افتتاح بیمارستان طرفه به عنوان آشپز استخدام شده و به علت مهارت بالایش در این حرفه حدود بیست سال به عنوان سرآشپز بیمارستان خدمت می کند و سپس بازنشست می شود.

قدیمی های مزینان به یاد دارند در مدتی که وی در بیمارستان مشغول به کار بود هر یک از مردم مزینان که نیاز به درمان تخصصی و یا جراحی پیدا می کردند مستقیم به منزل آن مرحوم آمده و ضمن اسکان در آن جا توسط او به بیمارستان معرفی می شدند و تحت درمان رایگان یا با حداقل هزینه قرار می گرفتند.

سید علاقه خاصی به مزینان و همشهریان خود داشت بطوری که شبهای جمعه به گاراژ شمس العماره سر می زد و اگر کسی از اهالی مزینان را می دید با خودش به منزل می برد و از او پذیرایی می کرد.

با اینکه آن مرحوم به لحاظ شغلی با اعیان و اشراف آن زمان آشنا بود و اگر می خواست بدون شک بهترین زندگی را برایش فراهم می کردند ولی منزل شخصی او بسیار ساده با مساحت 29 متر زمین و سه اتاق دو طبقه و نیم درمیدان امام حسین(ع) خیابان ایرانمهر کوچه  اسدی قرار داشت.

خودش برای فرزندان نقل کرده که؛ شاهپورغلامرضا پهلوی کارتی به او می دهد و می گوید سید با این کارت هر کجای تهران هر زمینی را خواستی انتخاب کن تا برایت بخرم ولی آن مرحوم نمی پذیرد.
وی پس از ازدواج با مرحومه مهربانو درزی دارای  پنج فرزند پسر و چهار دختر می شود که راه او را با حضور و خدمت در هیئات ادامه می دهند.

آقا سیدحسن اوقات فراغت خود را فقط با شرکت در هیئات و خدمت در راه اهل بیت علیهم السلام سپری می کرد و به تمام هیات های بزرگ تهران رفت و آمد داشت اما به طور ثابت در هیات بنی هاشمی مزینانیها که از بنیانگذاران و زحمت کشان آن بود خدمت می کرد . تا اینکه برای ایجاد یک هیات بزرگ و متشکل از جوانان در دیاری که عاشقش بود آستین بالا زد و به طور معجزه آسایی بادست خالی و مدد الهی هیات متحده جوانان علی اکبری مزینان را همراه با دوستان و همفکرانش بنا نهاد و به آرزوی دیرینه اش رسید.

سرانجام این سید بزرگوار  در تاریخ بیست و یکم تیرماه سال 1366 پس از تحمل تنها بیست و چهار ساعت بیماری دعوت حق را لبیک گفت و به دیار باقی شتافت.

سیدمحسن حسینی فرزند این خادم سیدالشهدا علیه السلام می گوید:« به یاد دارم در روز خاکسپاری ایشان از جاده که وارد مزینان شدیم یک اتوبوس و مینی بوس از تهران همراه پیکر پاکش بودیم ناگهان از دور گرد و خاکی بلند شد و پرچم هاو کتل های هیات هابه همراه جمعیت زیادی که گریه می کردند و بر سر می زدند نمایان گردید که با تابوت مخصوص به استقبال پدرم و بازماندگانش آمدند و با ذکر لااله الاالله و حسین حسین گویان پیکر او را تا آرامگاه ابدی مشایعت کردند. ما واقعاً از این همه تعصب و حمیت حیرت زده شده بودیم. در هنگام خاکسپاری،  به مرحوم حاج شیخ محمود شریعتی گفتم: حاج آقا، پدرم وصیت کرده بدن او را با آب مزینان غسل بدهیم. آقا شیخ محمود گفت: چون در تهران غسل داده شده و هوا هم در اوج گرماست و مردم اذیت می شوند بروید و مقداری از قنات مزینان آب بیاورید و کفن مرحوم را با آن خیس کنید تا وصیت عملی بشود. همین کار را کردیم و جسم پدرم همان جایی که در تمام سالهای عمرش عاشق و شیفته خاکش بود آرام گرفت.»
 روحش شاد و یادش گرامی باد

  • علی مزینانی
۲۲
تیر
۰۲

🔴بسم رب الشهداء والصدیقین

🚩 شهید حسین مزینانی نیکدل فرزند حاج علی  :

به شما خواهران و برادران گرامیم توصیه می‌کنم حسین‌وار و زینب‌وار زندگی کنید و شما خواهران گرامیم سنگر حجاب را مستحکم‌تر کنید و راه معنویت را که بهترین راه کمال است طی کنید.

🚩 شهیدعلی مزینانی فرزند حاج اکبر حاج محمدعلی:

خواهرانم: اگر می خواهید راه شهیدان را ادامه دهید باید حجابتان را حفظ کنید چون حجاب شما کوبنده تر از خون من است. شما می توانید با حجابتان مشت محکمی بر دهان منافقین بزنید.

🚩 شهید ابراهیم عسکری مزینانی  فرزند زنده یاد شیخ عبداله:

خانواده عزیزم :حجاب خود را حفظ کنید و از انقلاب و اسلام در برابر دشمن که چون سارقان به کشورمان حمله کرده اند دفاع کنید.

🚩 شهید حسین مزینانی گلبهاری فرزند حاج رجبعلی:

و شما ای خواهران حزب الله که با تربیت صحیح فرزندان خود، آن ها را روانه میدان جنگ می کنید، اینک وظیفه سنگین دیگری هم در پشت جبهه دارید و آن این است که سنگر حجاب را هر چه بهتر و بیشتر حفظ کنید و به این وسیله مشت محکم تری به دهان آن هایی که از هر موقعیت برای ضربه زدن به موقعیت اجتماعی شما و اسلام عزیز استفاده می کنند بزنید. آری خواهرم این را همواره شعار خود بدان که حجاب تو کوبنده تر از خون من است. آری اگر حجاب شما نباشد جامعه و جوانان جامعه به فساد کشانده خواهند شد و جوانی که این گونه باشد هیچ گاه به فکر دفاع از ناموس و میهن و دین خود نخواهد بود.

🚩پاسدار شهید علی رضا مزینانی فرزند علی اصغر:
خواهران عزیزم ! مبادا یک لحظه از حجاب خود غفلت کنید .همیشه پیرو ولایت باشید.  

🚩شهید محمدتقی مزینانی گلبهاری فرزند رجبعلی:
خواهرانم حجاب و متانت، زینت زنان است. پس محجوب و متین باشید.

🚩شهید محمد مزینانی روس فرزند مرحوم علی اصغر:

و شما خانواده محترم را سفارش مى کنم که مثل زمان صدر اسلام زینب وار در این راه مقدس بایستید در مقابل کسانى که در مقابل اسلام عزیز جبهه گرفته اند باشید ، اگر چه این ها به قول قرآن کریم کسانى هستند که مى خواهند با فوت کردن، چراغ فروزان اسلام را خاموش کنند، ولى خداوند متعال هر روز به این چراغ روشنایى بیشترى می دهد. اگر چه این ها خوششان نیاید و شما همیشه پیرو خط رهبر انقلاب باشید و از این حسین زمان دفاع نموده و یاورش باشید.

#روز_عفاف_و_حجاب

 

  • علی مزینانی
۲۱
تیر
۰۲

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

 

✍️شیخ ابوالقاسم صدیقی مزینانی  فرزند مرحوم ملاصادق  از روحانیون صاحب نام زمان خود بوده است که مدتی دروس حوزه را نزد پدر آموخته و بعد به نجف اشرف رفته و از محضر اساتید بزرگ آن دوران بهره مند می شود و پس از اتمام دوره حوزه علمیه به زادگاهش مزینان برگشته و در ترویج تشیع علوی انجام وظیفه می کند .
 دوران حیات این روحانی مزینانی مصادف می شود با کشف حجاب رضاخانی و بعد که لایحه به تصویب و قابل اجرا در تمامی استان های کشور می شود به روستاها به خصوص  مزینان هم ابلاغ می شود که این بزرگوار سر به مخالفت می گذارد و حتی در منازل مردم را قفل می کند که مبادا کسی متعرض آن ها شود و یا بدون حجاب بیرون بیایند.
رژیم که می دید مخالفت شدیدی از سوی مردم صورت می گیرد بنا کرد به تبلیغ بیشتر و برپایی جشن هایی در مناسبت های دینی و به مأموران و مدیران خود دستور داد که متنفذین شهر و روستا را دعوت به این جشن ها کنند و از آن ها بخواهند خانم هایشان هم بدون حجاب حضور داشته باشند و به دنبال آن، برنامه های جشن در سبزوار و حتی دبستان دولتی مزینان برگزار می شود ولی بازهم شیخ ابوالقاسم صدیقی و محمدحسین سالکی و محمد خواجوی با آن مخالفت کردند و در نتیجه گزارش های محرمانه ای از سبزوار به خراسان و مرکز حکومت ارسال شد که نام این مبارزان مزینانی به صراحت در آن آمده است و برای آن ها درخواست تبعید می شود که عین آن تقدیم می گردد:
👈در یکی از این گزارش­ها چنین آمده «شیخ ابوالقاسم صدیقی مزینانی و شیخ محمدحسین سالکی مزینانی قبل از تشکیل مجلس اظهار داشته­اند خانم­های ما با چارقد حاضر خواهند شد و موقع حضور در مجلس باید در اطاق مخصوص و از مردها مجزا باشند، حتی مأمورین را تهدید و عاقبت که در مجلس وعظ و خطابه حاضر[می­گردند] به خانم­های آقایان مذکور جداگانه بـا داشتن چارقد به طوری صورتشان از چارقد پوشیده بود کـه شناخته نمی­شدند و در محلی دور از مردها جلوس می­نمایند و جز چند نفر از خانم­های مأمورین که بی­حجاب بودند بقیه با هیکل مضحکی حاضر می­شدند…»
بنابر همین گزارش هر چند سعی شده بود تا با برگزاری مجالس متعدد وعظ و خطابه، مدعوین از لجاجت خود دست برداشته و به کشف حجاب بانوانشان تن در دهند، اما با این وجود «… چند نفر از مدعوین بعضی از امضای رقعه دعوت و پاره­ای از حضور در مجلس خودداری و چند نفر بدون خانم­شان حاضر می­گردند. محمد خواجوی مزینانی که از متنفذین محل است به محض اینکه مستحضر می­شود مجلس خطابه تشکیل می­شود شبانه به سبزوار حرکت نموده، محمود داورزنی متعذر می­شود خانمم در مسافرت است. محمد ابراهیم استیری می­نویسد: خانمم در سبزوار است. شیخ ابوالقاسم صدیقی و شیخ محمد حسین سالکی و شیخ قربانعلی شریعتی از متنفذین مزینان پس از انقضای مجلس پیغام می­فرستند که خانم­های ما بایستی با چارقد و از مردها تفکیک بنشینند…»
در خاتمه گزارش، کفیل فرمانده گردان ۳ سبزوار جهت رفع این مساله پیشنهاد می­کند جهت اجرای کشف حجاب در این ناحیه می­بایست «… متنفذین محلی و رعایا را به قوه جبریه آن هم با حضور یک نفر نماینده از آن اداره [اداره حکومتی و شهرداری سبزوار] وادار به اجرای امور کرده، متخلفین را تحت تعقیب قرار داد که مجازات شوند و یا چند نفر از متنفذین محلی از قبیل محمد خواجوی مزینانی و شیخ ابوالقاسم صدیقی و شیخ محمد حسین سالکی مزینانی و محمود داورزنی که به واسطه نفوذ محلی اعتنا به اخطار مأموران نداشته و مخالفت بلکه مانع کشف حجاب هستند به طور موقت هم که شده تا خاتمه این امر از محل خارج گردند تا باعث عبرت سایرین شده، پیشقدم در کشف حجاب بانوان بشوند…»

💎منبع؛ آرشیو سازمان اسناد ملی، منشأ سند ۲۹۰، ش حلقه ۱۴، ش پرونده ۱۰۳

همین مخالفت های بزرگان مزینان با رضاخان باعث می شود دست نشانده های رژیم، طی نامه ای که به والی خراسان می نویسند حاج شیخ ابوالقاسم همراه خانواده به شاهرود تبعید و برادر دیگر ایشان حاج ملا احمد به نیشابور و ملاحسن نیز به قم فرستاده شود.
🔆 شیخ ابوالقاسم در تبعید نیز دست از منبر و ارشاد مردم  برنداشته و والی آن زمان شاهرود که مردی مومن بوده طی نامه ای خواستار اتمام تبعید وی شده و حاج شیخ دوباره به مزینان برمی گردد و مدتی طولانی به ارشاد و سخنرانی برای مردم می پردازد اما مدتی بعد به علت بیماری از مزینان به سبزوار منتقل شده و در بیمارستان آن شهر دار فانی را وداع گفته و طبق وصیت خود او در امام زاده شعیب سبزوار و در ضلع جنوبی حرم مطهر دفن می شود.

 

  • علی مزینانی
۱۹
تیر
۰۲

✍️ دو دهه از تولد و فعالیت شبانه روزی پایگاه شاهدان کویر مزینان با هزاران مخاطب داخلی و خارجی به خصوص همشهریان مزینانی می گذرد.

هر انسان حتی غیر منصف چنانچه  حس کینه و عقده و حسادت نداشته باشد  در این مدت نسبتا طولانی؛  آشکارا به این نتیجه رسیده است که نقش این رسانه را به عنوان  تعیین کننده در توسعه و تحولات  مزینان به دو دلیل عمده  ذیل نمی توان انکار کرد:

👈نخست آنکه  با جمع و گرد آمدن تعداد قابل توجهی از اهالی ادب و قلم حوزه و دانشگاه در قامت نویسنده و کارشناس و مشاور و محقق و شاعر و گزارشگر و داستان نویس و خاطره گو و  ... که اغلب مزینانی و برخوردار از تحصیلات عالیه با مدارج بالا و چه بسا مصدر مهم مشاغل در نظام یا فعالیت در حرفه آزاد و یا مفتخر به بازنشستگی هستند در تهیه و نگارش انواع متون و مقالات برای ارتقای سطح اطلاعات خوانندگان سهم موثری دارند و مضافا با تهیه گزارشات و رپرتاژ به شکل نگارش یا صوتی یا تصویری اینکه از حال و احوال هریک از هم ولایتی ها فارغ از اینکه در کدام  نقطه کشور یا خارج کشور ساکنند از طریق این رسانه همه روزه مطلع می گردند.

👈دوم اینکه در توسعه و تعالی و تحولات و رفع بسیاری از مشکلات که تنها راه حل شان به تشریک مساعی همه جانبه و خرد جمعی و همگرایی عمومی  وابستگی مستقیم دارد نقش این رسانه انکار ناپذیر است.

💠هر چند نیازی به گفتن یکایک این اقدامات نمی بینیم به این دلیل که بر اکثر اعضا کاملا روشن  است و بنا هم  نداریم در چشم و نظر مخاطبین جلوه ای خالی از واقعیت از این رسانه معرفی کنیم. با این همه به برخی از  مشکلات به شکل فهرست وار که شاهدان حضور مؤثری در حل و برطرف کردن موانع داشته آن هم از جنبه یاد آوری به طور  مختصر و نه کامل می پردازیم ...

۱- همکاری با دست اندرکاران با همت در ارتباط با ساخت و ساز ساختمان مجتمع بهزیستی و مرکز نگهداری سالمندان آن هم با وسعت و مساحت چشمگیر در عرصه و اعیان
۲- همکاری با دست اندرکاران و حتی ایجاد صندوق های خیریه در جهت رفع نیازمندی همشهریان به شکل کمک نقدی و  غیرنقدی در همه ی اشکال مختلف که به تایید هیئت مدیره محترم این صندوق ها رسیده است.
۳-تهیه برخی از اقلام حیاتی و به روز  کردن  دستگاه‌های صوتی مربوط به مراسم تاریخی عاشورا
۴- همکاری با شورای اسلامی و دهیار محترم در ادوار مختلف و ترغیب و تشویق کمک  خیرین در مواردی که تنگناها و مشکلات به تشخیص این عزیزان رسیده است.
۵-همکاری با مدیریت محترم مدارس و مراکز  تحصیلی و آموزشی و انعکاس مشکلات آنها در مواردی مانند ساخت سرویس های بهداشتی و خرید شیر آلات و دوربین مدار بسته و تجهیز و ساخت کتابخانه و نمازخانه و تهیه نوشت افزار و دیگر احتیاجات دانش آموزان نیازمند و تهیه میز و نیمکت و صندلی و غیره که لازم به تعمیرات جزیی یا  اساسی آموزشی و رفاهی دارند.
۶-همکاری با عزیزان شاغل در مرکز بهداشت و درمان شهدای مزینان و دیگر معتمدین روستا مبنی برساخت بنای جدیدالاحداث و تهیه اقلام در خواستی این مرکز هر چند واقف داشت.
۷- فراخوان همیاری مبنی بر درختکاری اخیر با عنوان باغ راه کاریز مزینان و احداث فضای سبز و تهیه اقلام مورد نیاز در این ارتباط مانند آلاچیق و نیمکت
۸- همکاری در برگزاری برنامه ها و مراسم برخی اعیاد و سوگواری مانندعید غدیر و ماه محرم و صفر و رمضان ...
۹-تدارک و کمک به برگزاری مراسم ۲۹ خرداد سالگرد عروج دکتر علی شریعتی مزینانی  و پذیرایی از میهمانان طی سنوات گذشته تا کنون
۱۰-  انعکاس و پیگیر مشکلات منطقه گاه تا حصول نتیجه از قبیل جاده؛ قطع برق؛ آب شرب،گاز، تلفن ثابت و همراه ؛ تخلیه مخزن های زباله؛ رفع و رجوع خرابی ها در خیابانها و میادین و کوچه ها و ده ها موارد مشابه  از این دست که مستلزم نگارش مثنوی هفتاد من است.
۱۱-پیگیری ثبت آیین مهم نخل گردانی به عنوان میراث فرهنگی ناملموس که با حضور کارشناسان میراث فرهنگی استان و در اختیار گذاشتن اطلاعات جامع صوتی، تصویری و مکتوب شاهدان کویر، در روز دوشنبه ۱۶ دی ماه۱۳۹۹ این میراث ماندگاربه ثبت رسید.
۱۲-تشویق و ترغیب جوانان به ازدواج آسان و تهیه جهیزیه برای عروس و دامادهای کم بضاعت با همراهی خیرین
۱۳-اطلاع رسانی به موقع مجالس و مناسبت ها که بنا به گفته آحاد همشهریان تا زمانی که شاهدان خبری را منتشر نکرده آنها هر مطلب و گزارش را باور نمی کنند مانند فوت عزیزان مزینانی و...
۱۴-معرفی مزینان و جاذبه های گردشگری و شناساندن مفاخر آن در قالب تولیدات رسانه ای و پخش تلویزیونی ده ها مستند و خبر مانند انعکاس لیالی قدر امسال در صدر اخبار شبکه یک و خبر

 🖌علی جعفری مزینانی

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

  • علی مزینانی
۱۹
تیر
۰۲

🔹حاج احمد صباغ از اتمام آخرین مرحله پروژه ابرتندیس فرزند شایسته کویر دکتر علی شریعتی مزینانی در زادگاهش مزینان خبر داد.

🔹این فعال فرهنگی و آبادگر مزینانی که با تحقیق و پژوهش در تمدن ایرانی و آثار دکتر شریعتی طرح و ایده پیکره علی پسر مزینان را ارائه کرد؛  برای ساخت آن نیز خودش آستین همت بالا زده و ساخت تندیس را به هنرمند برجسته مجسمه‌ساز، خطاط، نقاش و طراح  سبزواری استاد محمدحسین ماستیانی سپرد.


🔹کار ساخت و تکمیل تندیس دکترعلی شریعتی مزینانی با هنرمندی استاد ماستیانی سال 1391 در ارتفاع 5 متر و چهار طبقه و  با عنوان «پله پله تا ملاقات با خدا»  و بازشناسی هویت- ایرانی- اسلامی و با محوریت کویریات- اجتماعیات- اسلامیات در آثار دکترعلی شریعتی مزینانی  انجام و در مسیر راه ابریشم و مزینان قدیم و چشم انداز کویر  و برفراز قنات تاریخی مزینان و تلاقی سه تمدن بزرگ ایرانی نصب گردید.

🔹تندیس سقراط خراسان علامه محمدتقی شریعتی مزینانی نیز که در ابتدای ورودی مزینان نصب شده توسط استاد ماستیانی و همت حاج احمدصباغ ساخته شده است.

🔹عشق و ارادت فرزندان مزینانی به دکتر علی شریعتی موجب شد که حاج احمد هیچ گونه درخواست کمک از دوایر دولتی برای پیشبرد کار نداشته باشد و تمامی بودجه ساخت و نصب این تندیس توسط خود او و کمک دوستداران فرزند شایسته کویر تأمین شود.

🔹آخرین مرحله از تکمیل این طرح عظیم، پله های ابتدایی آن بود که طی سه هفته تلاش و کوشش این خادم بی ادعای مزینان و با مبلغ یکصد میلیون تومان به اتمام رسید که بخش اعظم آن توسط خود حاج احمد هزینه شده است و امیدواریم خیرین مزینانی بازهم به کمک وی بشتابند.

🔹یکی دیگر از آرزوهای بسیار ارزنده جناب صباغ، ساخت یادمان کوزه گر فخار مزینانی است که خود او در سال 1353 عکسی از کارگاه حاج عباسعلی ثبت کرده و محل نصب تندیس دکترعلی شریعتی مزینانی نیز در همان مکان می باشد که مجبور بودند با تخریب آن کارگاه چنین پروژه ای را به سرانجام برسانند.

🔹در چهار پله ابرتندیس فرزند شایسته کویر که از خاک به افلاک رسیده در ابتدا به تعریف طبیعت(نیایش)، تاریخ، جامعه و خویشتن می پردازد و در میانه نیز این عبارات نقش بسته است؛1-هبوط در کویر(نیستان من کویر) «این تاریخی که در صورت جغرافیا ظاهر شده است»2-پیروزی قبل از آگاهی فاجعه است 3-تفسیر شمع(شریعتی-مزینانی-علی) 4-بازگشت به خویشتن خویش

🔹در نقطه اتصالی و در ارتفاعی که علی با قلم و دفترش بر آن ایستاده این جملات که شعارها و  اعتقادات اوست دیده می شود؛ قلم توتم من است، شهید قلب تاریخ است، شمع مگر نه خود من است، عرفان برابری، آزادی

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۱۷
تیر
۰۲

🔹انجمن ایرانی مطالعات سازمان ملل متحد، سازمانی مردم‌نهاد و غیرانتفاعی است که از سال ۱۳۷۸ به همت اساتید برجسته حقوق و روابط بین‌الملل احداث گردیده و بیش از دو دهه قدمت و فعالیت دارد. انجمن نزد شورای اقتصادی و اجتماعی ملل متحد دارای مقام مشورتی است.

🔹از جمله ارکان این سازمان، کمیته جوانان است که برای یک دوره به مدت سه سال با پانزده عضو از میان بهترین دانشجویان مقاطع مختلف و داوطلبان مرتبط با فعالیت‌های آن تشکیل می‌شود. مسئولیت این کمیته به مدت یکسال(قابل تمدید) به عضو منتخب اعطا خواهد شد.

🔹صبح چهارشنبه ۱۴ تیر ماه ۱۴۰۲ نخستین جلسه کمیته جدید با حضور خانم دکتر نسرین مصفا، رییس انجمن، و اعضای کمیته تشکیل و صادق بشیره با اکثریت آراء به عنوان مسئول، نماینده و سخنگوی کمیته مذکور انتخاب گردید.

🔹صادق بشیره فرزند علی مزینانی بشیره و نوه مداح اهل بیت علیهم السلام زنده یاد حاج اکبر ملایی دانشجوی دکتری حقوق بین‌الملل دانشگاه علامه طباطبایی و پژوهشگر پژوهشگاه قوه قضاییه است.

  • علی مزینانی
۱۷
تیر
۰۲

👤حاج علی اصغر تاج مزینانی مسئول ستاد برگزاری مراسم عیدغدیرخم در مزینان:

🔹خدا را شکر و سپاس که یک بار دیگر توفیق برگزاری جشن ولایت و امامت مولای متقیان علی علیه السلام را به همه ی ما عنایت فرمود و توانستیم امسال نیز با کمک های بی دریغ دوستداران امام مظلوم شیعه میزبان مردم ولایتمدار و محب اهل بیت علیهم السلام در هیئت محترم ابوالفضلی باشیم.

🔹در همین راستا با کمک و یاری خادمان بی ادعای امیرالمؤمنین به ویژه جوانان عزیز مزینانی طبق برنامه ریزی قبلی از ساعت 10 صبح ویژه برنامه جشن عیدغدیر با تلاوت آیات نورانی قرآن کریم و سرود جمهوری اسلامی و صلوات خاصه امام هشتم آغاز شد و در ادامه با اجرای شعر خوانی محمدمهدی تاج و فرهنگی پیشکسوت محمود اسلامی و اجرای سرود گروه پایگاه کوثر مزینان و مداحی کربلایی علیرضا معلمی از سخنرانی خطیب ارجمند مزینانی و امام جمعه موقت داورزن حجت الاسلام حاج شیخ محمدتقی معلمی فر پیرامون فضایل مولی الموحدین امام علی علیه السلام بهره مند شدیم.

🔹یکی دیگر از برنامه های ستاد غدیر مزینان تقدیر از گروه سرود دختران پایگاه کوثر و همچنین هدیه به دارندگان یکی از نامهای مبارک امام علی علیه السلام بود که تمامی این هدایا و اطعام ناهار با کمک مردمی صورت گرفت و هرچند هنوز بخشی از مبالغی را که هزینه کرده ایم بدهکار هستیم اما مطمئنیم خیرین نیکوکار ما را تنها نخواهند گذاشت.

🔹باردیگر لازم است تا از تمامی عزیزانی که به دمی، یا درمی، و قدمی و قلمی در برگزاری این مراسم تلاش کردند به ویژه مجری خوب برنامه جناب آقای غلامرضا تاجفرد، هیئت امنای محترم هیئت ابوالفضلی ، شورای اسلامی و دهیاری و پایگاه های مقاومت شهدا و کوثر مزینان تقدیر و تشکر نمایم اجر همگی با صاحبان اصلی این مراسم باشکوه و ان شاءالله در قیامت نیز از شفاعت مادر سادات بهره مند شوند.

شایان ذکر است طی مراسمی دیگر در بعد از ظهر روز جمعه شانزدهم تیرماه بانوان مزینانی با حضور در هیئت بیت الرقیه(س) مزینان که به همت گروه به سوی ظهور برگزار شد روز عید غدیر را جشن گرفتند.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۱۷
تیر
۰۲

 

🖌نویسنده و محقق؛ دکتر احمدباقری مزینانی استادیار دانشگاه

 

💠اسرار غدیریه


به نظر صاحب این قلم، عید غدیرخم به عنوان عیدالله الاکبر، فراتر از یک حادثه تاریخی و مقصد و خلاصه رسالت انبیاء از مبداء تدبیر الهی و ترسیم کننده الگوی حکمرانی برآمده از رسالت خاتم الانبیاء به عنوان نقطه پایان وحی است. بنابراین غدیر تدبیر خالق از مبدأ ملکوت و برای اداره امور ملک در مقصد مخلوق است.

🔸 مبتنی بر نظریه متوسم؛ سیماشناسی، نشانه شناسی و نمادشناسی یکی از بهترین راه‌های کشف حقایق و پدیده‌های هستی است. بر این اساس ادراک برخی از نمادها و نشانه‌های تدبیر الهی در حجةالاودا و در غدیر خم همچون؛ دستور به توقف امت، اعلان تکمیل دیانت، اعلام ختم رسالت، ابلاغ قطعی وصایت، معرفی مصداق امامت، گرفتن فراگیر بیعت و تهدید نقص رسالت مبدأ پرده‌برداری از سیمای حقیقی عید غدیر است.

🔅با این وجود، مبتنی بر نمادها و نشانه‌های موجود در رخداد آن روز، اعم از محتوای وحی و سیره پیامبر اعظم (ص)، برخی از مهمترین اسرار غدیر خم عبارت است از:

۱. تثبیت نهایی دیانت و تعیین تکلیف رسالت در معرفی انسان کامل شایسته‌، رعایت واجبات بایسته‌ و ترک محرمات ناشایسته؛

۲. تعیین تکلیف جامعه اسلامی توسط وحی، از طریق تثبیت و ترویج سبک حکمرانی مبتنی بر الگوی غدیر؛

۳. معرفی سامانه ولایت و امامت به عنوان منبع هدایت فکری و اجتماعی و مرجع سلامت فرهنگی و ایمانی؛

۴. معرفی سیرت و صورت انسان کامل در شمایل امام هادی و به عنوان الگوی جامع زیست انسانی و حیات مومنانه؛

۵. تلاش به منظور شناسایی، معرفی، فهم و مرزبندی میان الگوی غدیر و نمادها و نشانه‌های مدل‌های بدیل آن (نمونه‌های مقابل).

💠 الگوی غدیر و مدل‌های حکمرانی



مبنی بر اسرار مطرح شده برای فهم الگوی غدیر و با تکیه بر حادثه غدیر می‌توانیم سه چهره از الگو و مدل‌های حکمرانی را ترسیم کنیم:

💎 چهره اول. "الگوی حکمرانی ولایت نهاد"

سیمای این الگو از حکمرانی در واقعه غدیر خم تجلی یافته است. مهمترین شاخص‌های الگوی حکمرانی غدیر در تکیه بر انتصاب توحیدگرایانه، مردم سالاری دین‌مدارانه، فطرت حق‌جویانه، اسوه‌گرایی مخالصانه، تدبیر حکیمانه، سیاست صادقانه، انتظار موعود گرایانه، حریت مجاهدانه و شایسته سالاری صالحانه است و این الگو "منشاء امت سازی" و "موتور محرک تمدن توحیدی" است.

🔅 دستاورد اجتماعی و سیاسی الگوی حکمرانی غدیر ترسیم "حیات طیبه" با تکیه بر "مدیریت کوثری" است که از طریق "افزایش آگاهی" و "تعمیق پرهیزگاری" محقق می‌شود و در اندیشه و رفتار اولیاء الهی و در رأس آنها امیرالمؤمنین (ع) تجلی یافته است. مهمترین جلوه‌های این الگوی حکمرانی در رسالت‌حکیمانه نبوی، تدبیر مدبرانه علوی، نهضت حمایت‌گرانه فاطمی، صلح شرافت‌مندانه حسنی، حماسه عزت‌طلبانه حسینی و تا انتظار موعودگرایانه مهدوی و زعامت ولایت‌مدارانه فقاهتی در عصر حاضر عینیت و تداوم یافته است.

💎 چهره دوم. "خلافت و سلطنت وارثانه"

الگوی غدیر دفع کننده تحمیل و ترویج این چهره از مدل حکومتی است. رخسار این مدل از حکمرانی در وقایع پس از رحلت نبی مکرم (ص) به ویژه در حاکمیت بنی‌امیه و بنی‌مروان تجلی یافته است. مهمترین شاخص‌های این مدل عبارت از: اسطوره‌سازی ناشیانه، حمیت متعصبانه، اشرافیت مستکبرانه، قومیت نژادپرستانه، قدرت طلبی مستبدانه و سلطنت وارثانه است که منجر به شکل‌گیری ایده "بدویت جاهلانه" شده است.

🔅 دستاورد اجتماعی و سیاسی "خلافت وراثتی" ارائه مدل "مدیریت جبارانه" است که از طریق "اعمال قدرت قاهرانه" و " کسب اقتدار ظالمانه" محقق می‌شود و در عرصه نظر و صحنه عمل طیف گسترده‌ای از سلسله‌های فرسوده و فرتوت اموی، عباسی، پادشاهی و تا مدل‌های حکومتی عشیره‌ای، دوده‌ای و وراثتی دولت‌های منطقه غرب آسیا و خلافت داعشی در عصر حاضر را در بر می‌گیرد.

💎 چهره سوم. "جاهلیت مدرن"

الگوی غدیر، نفی کننده تحمیل و ترویج این مدل حکومتی است. سیمای این مدل از حکمرانی از قرون ۱۵ میلادی آغاز و پس از کشف قاره آمریکا به اوج رسید. مهمترین شاخص‌های این مدل عبارت است از: اصالت انسان‌مدارنه، دنیاطلبی زیاده‌خواهانه، سرمایه‌داری زرسالانه، فردیت غریزه‌گرایانه، حیازدایی اباحی‌گرایانه، سیاست‌ورزی عرفی‌گرایانه (سکولاریسم) و قدرت طلبی استعمارگرایانه است که شکل دهنده "لیبرال سرمایه‌داری" و زمینه ساز "تمدن استعمارنو و فرانو" می‌باشد.

🔅 دستاورد اجتماعی و سیاسی "جاهلیت مدرن" مدل "مدیریت تکاثری" است که از طریق "جلب حداکثری ثروت" و "دفع حداکثری شهوت" محقق می‌شود و در عرصه نظر و صحنه عمل طیف گسترده‌ای از دولت‌های لیبرال سرمایه‌داری ریاستی، حزب محوری پارلمانی، پادشاهی مشروطه و مشابه آنها در عصر حاضر را در بر می‌گیرد.

💠  دستاوردهای الگوی غدیر

با توجه به محتوایی درونی و منزلت بیرونی غدیر و با تکیه بر "نظریه ترسیم"؛ مجموعه‌ نمادها و نشانه‌های متقن و مدون حاکی از وجود یک تدبیر حکیمانه در ارائه طرح واره‌ای ذهنی و الگوی عینی مطلوب برای حیات انسانی - فرهنگی و زیست اجتماعی - سیاسی است. بر این اساس مهمترین دستاوردهای الگوی غدیر عبارت است از:

☀️ اول. مقصود و مقصد غدیر اقامه ولایت و امامت است. زیرا ولایت و امامت:
- به دلیل برخورداری از عصمت درونی؛ قائم به نفس است.
- به دلیل برخورداری از حکمت حیات؛ قائمه دین است.
- به دلیل انتصاب الهی؛ قیم جامعه است.

☀️ دوم. غدیرخم یک تدبیر الهی و پدیده اجتماعی است برای تثبیت و ترویج "حاکمیت مبتنی بر مدیریت کوثری" است که برآمده از؛ رسالت، ولایت، امامت، هدایت، عدالت، عقلانیت، فضیلت، عزت، رأفت، صداقت، سخاوت، طهارت، رضایت و تربیت" از یک سو و تقبیح و تعلیق "حکومت مبتنی بر خلافت وراثتی و مدیریت تکاثری" است که مرکب از؛ قدرت، ثروت، لذت، منزلت، وراثت، سلطنت، عصبیت، قومیت، ضلالت، جهالت، رذالت، حسادت، غفلت و نخوت" از سوی دیگر است.

☀️ سوم. الگوی غدیر حیات جامعه ایمانی را در سه گام تبیین و ترسیم نموده است:

- "گام اول؛ تدبیر ملکوتی است که با محوریت نبوت و رسالت؛ از سحر هبوط آدم آغاز و تا عصر صعود خاتم" را در بر گرفت.

- "گام دوم؛ هدیه مُلکی است که با محوریت ولایت و وصایت؛ از سحر غدیر آغاز و تا افق ظهور و تا نفخ صور اول" ادامه خواهد داشت.

☀️ چهارم. الگوی غدیر کامل‌ترین و جامع‌ترین "الگوی حکمرانی برای معماری حیات طیبه" است. این الگو لطف و کرامت فرهنگی و معنوی جهان‌دار هستی است که برای جهان‌آرایی در عرصه اجتماعی و سیاسی ارائه شده است. با این وجود غدیرخم پیش و بیش از آنکه یک "حادثه یا رویداد خوب تاریخی و یا حتی یک انتصاب مطلوب" باشد یک "ضابطه سازی یا قاعده نگاری" و یا به تعبیر جامع آن یک "دکترین الگوساز برای حکمرانی متعالی" است.

🔸بنابراین الگوی غدیر "با چنان راه‌نگاری و راهنمایی و چنین فلسفه حکیمانه‌ای" در پی "انسان سازی، جامعه پردازی، تاریخ سازی، امت سازی و تمدن سازی توحیدی" است.

  • علی مزینانی
۱۴
تیر
۰۲

 

🖌نویسنده و محقق؛ دکتر مهدی مزینانی

هم‌زمانی تاریخ فوت با رویدادهای مهم تاریخی خصوصا مناسبت‌های دینی و تداعی عاقبت‌بخیری، دین‌داری و امید به سعادت اخروی از بازتاب‌های فرهنگ‌ اسلامی ایرانیان در سنگ‌نوشته‌های آرامستان‌هاست که مورد توجه مزینانی‌ها نیز می‌باشد.مزینانی‌ها این معنا را چنین باور کرده‌اند:

خواهی که مومن پاک شوی
پنج‌شنبه بمیری، جمعه در خاک شوی

از ایامی که در راستای این تفکر مورد توجه مزینانی‌هاست اعیاد بزرگ غدیر و‌ قربان، شب‌های قدر و ایام تاسوعا و‌ عاشوراست.

هر یک از اینها در مزینان، آیین‌ها و مناسکی دارد اما بی‌تردید مهمترین مناسبتی که مزینان در دیار سربدارن به آن شهره و‌ نامبردار شده، آیین‌های عاشورایی به‌ویژه مراسم تعزیه‌خوانی عاشوراست.

این رویداد، خود را در سنگ مزارها بیش از دیگر مناسک بازتاب داده و عناوینی چون تعزیه‌خوان، ایفاگرِ نقشِ ...، خادمِ...، سقایِ ...، علمدارِ ... بیان‌گر اهمیت و وزنی است که آیین یادشده (بجز ثبت میزان ارادت متوفی نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت صلوات الله علیهم اجمعین) در شخصیت‌سازی و جایگاه‌دهی به افراد از نگاه مزینانی‌ها دارد. داستان‌ها، حکایت‌ها و روایت‌ها و تعبیرهایی که گاه بِجدّ و گاه به‌ طنز، درباره‌ی علاقمندی و گاهی تعصب افراد برای تصدی نقش و نقش‌آفرینی‌ در آیین‌های عاشورایی، در محافل و‌ مجالس، ارایه می‌شود می‌تواند برآمده از همین نگاه و جایگاه آیین‌های یادشده در تحلیل موقعیت اجتماعی - مذهبی افراد باشد.

آرامستان مزینان از جهت فضای ارتباطی نیز شایسته‌ی بررسی و ژرف‌اندیشی است. آرامگاه‌ها، خانوادگی هستند اما حصار آنها، سخت و مشخص نیست. مرزهایی نامحسوس، که دانشِ نسب‌شناسی مزینانی‌ها آن را تعریف و روشن کرده و به رسمیت می‌شناسد حریم آرامگاه‌های هر خانواده را روشن می‌کند. البته، نگاه مزینانی‌ها، مالکانه نیست و این تدفینِ درگذشتگانِ یک خانواده در آرامگاه‌هایی نزدیک به هم، بیان‌گر پیوندهای مستحکم خویشاوندی است که در محیط‌های کوچک(از نظر تعداد سکنه و گستره‌ی جغرافیایی و در نسبت با شهرها) می‌توان ردیابی کرد؛ مزیتی که در شهرها، محدودیت‌های جغرافیایی، تداوم آن را ناممکن ساخته است. دور نیست که با روند کنونی تدفین در آرامستان مزینان، این قواره‌بندی نیز تغییر پیدا کند. نکته‌ی درخور توجه اینکه، ظاهرا در تعریف مناسبات خانوادگی برای تدفین در قطعات خانوادگی، روابط نسبی نسبت به روابط سببی بیشتر در نظر گرفته می‌شود.

این نظام تدفین، تعاملات خانوادگی مزینانی‌ها در زندگی روزمره و‌ پیش از درگذشتِ متوفیان را به آرامستان نیز تسری داده و ارتباطاتی(دوستانه یا خویشاوندی یا همسایگی) که خانواده‌ها، پیشتر داشتند با آمد و شد زائرین اهل قبور به آرامگاه‌های خانوادگی یکدیگر و قرائت فاتحه، استمرار و تداوم می‌بخشد.

آرامستان مزینان، شبکه‌ی ارتباطی سکنه‌ی آن با دیگر واحدهای جغرافیایی را هم تاحدودی روشن می‌سازد. نام‌های خانوادگی مکان‌محور که روی سنگ آرامگاه‌ها ثبت شده مانند: کلاته‌ای، سویزی، داورزنی، غنی‌آبادی، چشامی، گفتی، فرومدی، نهالدانی، شهرآبادی، همت‌آبادی، بیزه‌ای و صدخروی، نشان می‌دهد گستره‌ی ارتباطی مزینانی‌ها با دیگر روستاهای همجوار، فراتر از تعامل و تبادل تجاری و کاری بوده و ارتباطات پایدارتری (عمدتا در ساختار ازدواج و بعضا مهاجرت) شکل گرفته است. لایه‌ی ژرف‌تر فرهنگی این واقعیت، می‌تواند قدرت سازواری و سازگاری مردم مزینان و سعه‌ی صدر ایشان در پذیرش مردمانی از فرهنگ و جغرافیای دیگر باشد که شاید این نیز، خود برآمده از موقعیت پیشین مزینان در جاده‌ی ابریشم و تقویت روحیه‌ی بازرگانی و کاسبی و مبادله در میان ایشان بوده است. لازمه‌ی فضای کسب و‌ کار و تجارت، مردم‌داری، حسن خلق، احیانا طبع و ذوق لطیف و شوخ‌طبعی است که هنوز هم رگه‌هایی از این ارزش‌ها را خصوصا در مزینانی‌های مقیم می‌توان دید و بخشی در همین رسانه با عنوان حکایت شیرین مردم شوخ‌طبع مزینان روایت شده است.

از جهت فضای ارتباطی، دو آرامگاه دیگر در خور توجه است: یکی آرامگاهی قدیمی با ساختار خشتی که گفته می‌شود از آنِ زائری بوده و نویسنده، زمانی که سنگ آن‌ خوانا بود نام اسفرورین (از روستاهای قزوین) را روی سنگ خوانده بود. هم‌اکنون متاسفانه این سنگ با گذشت زمان و فرسایش کامل، ناخوانا شده است و دور نباشد که این عنصر هویتی و‌ مستند تاریخی موقعیت تجاری و ارتباطی مزینان، بی رد و نشان شده و فراموش شود؛ دیگری، یادگار دوران دفاع مقدس و جنگ تحمیلی(آرامگاه مرحومه بتول دزفولی) که دامن مهرنواز مردمان خطه‌ی کویر، او را دل‌بسته‌ی آنجا کرد.

✍️آنچه با همت شاهدان کویر مزینان و نظرات ارزنده‌ی مدیریت محترم آن، تقدیم نگاه مخاطبان و فرهیختگان شد گوشه‌ای از ناخوانده‌ها و ناگفته‌ها و نادیده‌های آرامستان مزینان بود. حکایت می‌تواند همچنان ادامه یابد اگر اهلش که دانش و تجربه و نگاه نافذی دارند نگارنده را شایسته‌ی آن بدانند که در گنجینه‌های ارزشمند تجربه و‌ خاطراتشان سهیم و شریک کنند.از آنچه درباره‌ی آرامستان مانده و می‌تواند درخورِ اندیشه‌ورزی باشد محورهای زیر است:
- خط‌شناسی و توصیف و تحلیل خطوطی که در سنگ‌نوشته‌ها بکار رفته؛
- اشعار و نثرهایی که برای انتقال معانی و پیام‌ها یا معرفی متوفی استفاده شده؛
- آیین‌های پذیرایی در آرامستان مزینان از گذشته تا امروز؛
- تعارفات و مجاملات و یادکردها از درگذشتگان از زبان بازماندگان و زائران اهل قبور؛
- شرح حال بزرگان مدفون در آرامستان خصوصا با محوریت توصیفاتی که از آنان بر سنگ مزار شده است(به‌ویژه در مورد مرحوم شیخ قربانعلی شریعتی که به فیلسوف و ادیب معرفی شده و معرفی آثار شفاهی یا مکتوب بجامانده از آن مرحوم)
و ...

آرامستان مزینان، شاید بجز نوشتن و بیش از آن، نیازمند تامل در مورد پیشنهادهایی از جنس زیر نیز باشد:
- تعریف قطعه‌ای از فضای کنونی آرامستان مزینان به نام «یادمان خادمان مزینان» با الگوگیری از سنگ‌های یادبود دوست‌داران مزینان و‌مزینانی‌ها و تخصیص به آنان که به قول استاد شریفی به دمی یا درمی یا قدمی یا قلمی، خدمتی برای آبادی آن دیار انجام داده‌اند و اکنون به حکم تقدیر، هم‌نشین خاکی بجز آرامستان مزینان شده‌اند تا مزینانی‌های همیشه‌قدرشناس، با یادی و‌ قرائت فاتحه‌ای، زحمات و‌ عشق و نقش آنان در معرفی و آبادانی مزینان را به‌عنوان جغرافیایی پر از افتخار، ارج نهند؛ گذشته از استاد محمدتقی شریعتی و معلم شهید دکتر علی شریعتی، برابر صلاحدید بزرگان، شاید کسانی چون سعید خان خواجوی را بتوان سزاوار چنین نکوداشتی دانست.
- تخصیص سالن شهدای مزینان که ظاهرا به‌اندازه‌ی هزینه‌ی انجام‌شده، استفاده نمی‌شود به حفظ و نگهداری سنگ‌های قدیمی آرامستان که فرسایش و باد و آفتاب، بسرعت آنها را گنجی ارزنده برای مزینان، تبدیل به پاره‌سنگ‌هایی بی‌ارزش و مزاحم می‌کند.

  • علی مزینانی
۱۳
تیر
۰۲

🔸 بخش اول؛ ورکانه ی همدان ... مزینان ما

🖌نویسنده و محقق؛ علی جعفری مزینانی
 


 ✍️ چند سال پیش که به منظور مراسم خاکسپاری زنده یاد حاج رضا رضایی فر به مزینان رفته بودم  خویشاوندی  به نام آقای محمد امینی نیز به اتفاق برادرش آقای امیر امینی و مهندس عزت الله معمار مزینانی به منظور تسلیت و دلجویی از بازماندگان از گرگان به مزینان آمده بودند.
نامبردگان به مدت دو روز و دو شب در مزینان توقف داشتند و شب ها تا صبح  گفتگو و اغلب مذاکرات در باره ی مزینان بود .
در مدت اقامت شان از اماکن دیدنی بازدید داشتند . ازجمله؛ کاروانسرا یا رباط شاه عباسی ،  بوستان چشمه ، تراز مزینان، تندیس زنده یاد دکتر علی شریعتی مزینانی ، بوم گردی نرگس ، میدان عاشورا ، مسجد تاریخی بلال، مسجد جامع و هیئات ، بازار و چند نقطه ی دیگر
🔹آقای محمد امینی اصالتاً همدانی است و کارشناس ارشد میراث فرهنگی  و باجناق آقای عزت الله مزینانی (معمار)لیکن همسر ایشان از طرف مادری مزینانی است.
تا کنون چندین بار در طول سالیان قبل حتی در ایام محرم به مزینان آمده اند و تا حدی به فرهنگ ، تاریخ و بینش  مزینانی ها  واقفند.
وی مدت طولانی مدیرکل میراث فرهنگی استان همدان و چند سالی هم مدیر کل میراث فرهنگی استان گلستان بوده اند و سالها قبل به افتخار بازنشستگی نائل و در حال حاضر در گرگان سکونت دارند .
🔹درضمن گفتگو در باره ی مزینان در دوشبی که  با ایشان بودیم اشاره داشتند شخصی در یکی از روستاهای کوچک استان همدان  به نام پروفسور توفیق موسیوند بوده که  پس از طی  دوره ی تحصیل دانشگاه، دکتری پزشکی و فوق تخصص جراحی قلب را از کانادا اخذ نموده  و شهرت جهانی دارند .
🔹پروفسور موسیوند در سال ۱۳۸۱ تصمیم می گیرد تا به زاذگاهش روستای « ورکانه» مهاجرت و در جهت رفاه عمومی و در امور خیر خدمتی  نمایند  او مبلغ قابل توجهی  بیش از یک میلیارد تومان در آن زمان هزینه و چهره ی زادگاه اش را کاملاً تغییر داده و آبادانی را به روستای خود به ارمغان می آورد.
کوچه ها و پشت بام ها مزین به چراغ های رنگارنگ می گردند باز سازی نمای ساختمانها وخانه ها ی متروکه و ویران با سنگ  ، هدیه اش به مردم روستای قدیمی خود بوده به گونه ای که روستای مذکور به یک دهکده ی گردشگری زیبا تبدیل می گردد آن هم با همه ی امکاناتی که گردشگران نیاز دارند تا ضمن بازدید آسایش و رفاه شان در طول اقامت یکی دو روزه تأمین وبا خاطراتی خوش آنجا را ترک گویند. در ضمن تبلیغی باشد تا به دیگران توصیه نمایند که سفری به روستای  مذ کور ترتیب دهند و ازمواهب گردشگری آنجا لذت ببرند تا بر تعداد گردشگران افزوده گردد۰
🔹از آنجایی که روستای« ورکانه»  بر خلاف مزینان ناشناخته بوده حتی در سطح منطقه و استان همدان در نتیجه چند میلیون تومان دیگر هزینه می کند تا ورکانه از طریق تبلیغات به روستای گردشگری  معرفی شود مدتی نمی گذردکه توجه توریست ها جلب و روزانه صدها نفر به منظور بازدید روانه ی آنجا می شوند بطوری که در حال حاضر یکی از مناطق مورد توجه گردشگران بوده و به تبع آن بسیاری از خدماتی که گردشگران  نیاز دارند از این رهگذر  ایجاد و موجب اشتغالزایی شده و در مدت کوتاهی تمام اهالی روستا بخصوص جوانان مشغول کار می شوند. حتی از دیگر روستاها و شهرها به منظور کسب در آمد به آنجا می روند و در اثر مهاجرت معکوس و ازدیاد جمعیت در حال حاضر از پیشرفت ورشد و توسعه ی زائد الوصفی بر خوردار است.

🔹جناب امینی در ادامه اظهار داشت از آنجایی که«مزینان» شهر شناخته شده ای است  هم از نظر  ایرانیان و هم از نگاه خارجیان به دلیل  اینکه زادگاه  متفکر انقلابی و زنده یاد دکتر علی شریعتی مزینانی و از طرفی روستایی است در حاشیه ی کویر و از همه مهمتر در مسیر جاده ی تهران مشهد که در طول سال بیش از ۱۲میلیون مسافر و زائر ازاین جاده تردد دارند در صورت فراهم بودن امکانات گردشگری، بسیاری ازمسافران  علاقه و تمایل خواهند داشت تا توقفی در مزینان داشته باشند مضافاً اینکه نیاز به هزینه کردن امور تبلیغاتی نیست به دلیل شهرتی که دارد و تنها از طریق جذب گردشگر و صنعت توریست در آمد حاصل از آن می تواند پاسخگوی اشتغالزایی قابل توجهی  باشد وبه تدریج مشاغل متعدد مورد نیاز ایجاد شود و در نهایت  علاوه بر پیشرفت وتو سعه در مدتی کوتاه در آمد حاصل از آن پاسخگوی  تمام نیازها و مشکلات و موانع موجود خواهد بود.
🔅 البته تحقق این ایده نیاز به همفکری و هم اندیشی اشخاص صاحب نظر ،مدیر و مدبر و در عین حال دلسوز و  علاقمند به مزینان داشته  که خدا را شکر تعداد مزینانی های توانمند و برخوردار از تجارب کافی کم نبوده و بی تردید با برنامه ریزی و هم اندیشی اقدام مناسب در تحقق این پیشنهاد را بعمل خواهند آورد.

پیرامون ایجاد صنعت گردشگری و توریست در مزینان لازم است به موارد دیگری که در این باب به نظر می رسد تا مسئله بیشتر مورد واکاوی قرار گیرد توجه شود زیرا بسیاری از خوانندگان در این مقوله بطور کلی یا اطلاعات جامعی ندارند و یا توجه کافی نداشته اند . در حال حاضر تنها راه ممکن موجود در جهت پیشرفت، آبادانی و عمران  مزینان ایجاد جاذبه ی گردشگری است ولاغیر

اصولاً نباید به موارد دیگری به غیر از گردشگری که  نه تنها نتیجه بخش نیست بلکه امکان  تحقق آنها ناممکن و غیرعملی است ملاحظه داشت به این دلیل که گردشگری اغلب و شاید هم تمام مشاغل و حرفه ها را به دنبال خواهد داشت مضافاً  این که صنعتی است پایدار و بسیار سود آور آن هم برای تمام طبقات و گروه های سنی اعم از کودکان، نوجوانان، جوانان، میانسالان حتی  بانوان می تواند ایجاد اشتغال نماید که چنانچه  به تمام  جزییات آن اشاره شود  از حوصله ی خوانندگان و فضای نوشتاری خارج است و مزینان به دلایلی که در قسمت قبل در شاهدان کویر اشاره داشتم استعداد پذیرای گردشگر و جذب توریست و مسافر را به مفهوم واقعی کلمه  و تمام و کمال دارد.
همه ی مشاغل  ممکن حتی در تصور و ذهن به آن وابسته است از کل تا جزء  از جمله آب فروشی و  چنانچه این اقدام با برنامه ریزی دقیق  تحقق یابد آنگاه خواهید دید که ظرف چند سال  حتی زمین در مزینان برای احداث مشاغل وابسته به آن به حد کافی وجود نداشته باشد! و همه ی مردم بویژه همشهریان عزیز از رهگذر آن به درآمد پایدار و سود آوری خواهند رسید، ما باید خیلی سالهای قبل به این فکر بودیم الآن هم دیر نشده ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است.
همان گونه که می دانید ترکیه یکی از کشورهای پیشتاز در جذب گردشگر است که ارزآوری هنگفت  حاصل از آن بیش از دو برابر فروش نفت ایران است غیر از درآمد های وابسته به آن به عنوان نمونه چند سال قبل به اتفاق چند نفر از دوستان  مسافرتی به ترکیه داشتیم یک روز تصمیم گرفتیم بستنی بخوریم وارد مغازه ای شدیم به ظاهر بسیار شیک و لوکس، سفارش شش عدد بستنی دادیم پس از خوردن  به ازای هر عدد بستنی ۴۰۰۰ تومان پرداخت کردیم در حالی که در ایران قیمت آن ۱۰۰۰ تومان بود یعنی ۴ برابر قیمت،  تازه به کیفیت بستنی ایرانی نبود!  مورد دیگری اینکه شارژ موبایلم در خیابان تمام شده بود امکان مراجعت به هتل تا چند ساعت مقدور نبود ناگزیر شدم موبایلم را در مغازه و یا مکان های دیگری شارژ نمایم مساجد هم در آن وقت بسته بود در هیچ جا مجانی اجازه نمی دادند تا شارژ نمایم عاقبت ۱۰۰۰ تومان پول دادم با کلی معطلی تا صاحب مغازه ای به  لطف و کرمشان  اجازه دادند موبایلم را به پریز برق بزنم تا شارژ شود! جسارتاً حتی بابت دستشوئی پول می گرفتند! تنها چیزی که در آنجا رایگان بود تنفس بود آن هم به گمانم راهی برای پول گرفتن وجود نداشت! اگر ممکن بود اغماض نمی کردند. این یعنی در آمد حاصل از گردشگری! به قول مولانا؛ توخود حدیث مفصل بخوان ازاین مُجمل...
الآن وقت آن رسیده که باید فقط و فقط به راهها، روشها و آماده کردن بستر های مناسب جذب گردشگر فکر کرد و این  مهم نیاز به تشکیل جلسات متعدد تا حصول  نتیجه دارد آن هم با جدیت و بدون فوت وقت و شایسته است تا آحاد مردم محبوب مزینان مقیم و غیر مقیم در تحقق این ایده  نگاه ویژه داشته و  در این راستا طرح و برنامه ارائه تا از نقطه ای کار را شروع و به تدریج در جهت تکامل آن حرکت رو به جلو داشت .
واضح است  همه ی مزینانی های دلسوز ، مولد خلاق و با ابتکار باید بیش از پیش در این مسیر همگام ،هم فکر و متحد باشند و هر اندازه هم، هزینه داشته باشد بی تردید از طریق فروش سهام و تشکیل شرکت تعاونی و همیاری مردمی تأمین خواهد شد.تا دیر نشده نباید فرصت ها را سوزاند و از دست داد.

 

  • علی مزینانی
۱۳
تیر
۰۲

🖌نویسنده؛ محمدسلیمی مزینانی

✍اگر بخواهیم به طور کلی شخصیت ها را (به استثنای پیامبران الهی و ائمه اطهار) به دو دسته تقسیم بندی نماییم یک دسته و یک گروه انسانهای بزرگ الهی هستند که با تلاش و کوشش و شب زنده داری توانسته اند خود را به صفات عالیه الهی و اسلامی مزیّن نمایند. و این صفات عالیه الهی را جزء صفات اخلاقی و عملی و تبلیغی در گفتگوهای روزمره و محاوره های اجتماعی و خانوادگی خود به کار می برند، انسان های خدایی و خداترس (اعم از زن و مرد) همواره سعی دارند خود را به صفاتی از جمله صداقت و یکرنگی، عدالت در گفتار و عمل، مبارزه با ظلم و جنایت و خیانت و دست دوستی به دشمن ندادن، دوری از غیبت و تهمت، دوری از تملق و چاپلوسی، منافع مردم را بر منافع خود ترجیح داده و دهها وشاید صدها صفات عالیه دیگر آراسته نمایند تا در پیشگاه حق تعالی و ائمه اطهار شرمنده و روسیاه نباشند و آخرت را بر دنیای زودگذر ترجیح می دهند. (وَالاخَرَةِ خَیرٌ وَ اَبقی) و ایّام خویش را وقف رضای الهی می نمایند البته اگر به تاریخ و حوادث گوناگون و رنگارنگ آن و پستی و بلندی های آن توجه نماییم و نگاهمان را پر فروغ تر و عمیق تر و حق گرایانه تر به تمدن های بشری بیندازیم که چه فراز و نشیب های تند وکندی را پشت سرگذاشته اند و هرچه را که داشته اند و یافته اند،گذاشته اند و به دیار باقی شتافته اند و آیندگان نیز چون گذشتگان در این بستر تاریخ نیز مسافرانی در حرکت و بی سکونِ همیشة تاریخند که در هر ورق از این تاریخ که بنگریم هزاران نکته و عبرت برای انسانها نهفته است همچنان که مولای متقیان علی(ع) در نامه 31 نهج البلاغه به فرزند گرامیشان امام حسن مجتبی(ع)می فرمایند: «پسرم اگر چه من به اندازه همه کسانی که پیش از من بوده اند عمر نکرده ام ولی در کارهایشان نگریستم و در خبرهایشان اندیشیدم تا آنجا که گویی خود یکی از آنها شدم»
گرچه سخن مولا به فرزندش امام حسن(ع) است اما این پیام، یک پیام جامع و مانع به همه انسانهای تاریخ بشریت الی یوم القیامه می باشد همانطور که قرآن می فرماید: «فَاعتَبروُا یا اُولِی الاَبصار» ای صاحبان خرد و بصیرت درس بگیرید از گذشتگان زیرا شما نیز دیر یا زود به آنها خواهید پیوست.
حاج آقای عسکری از معدود کسانی بودند که توانسته بود خود را به چنین صفات عالیه الهی و انسانی از قبیل صداقت در کلام و عمل، رابطه حقیقی ظاهر و باطن با خود، خوش خُلقی و سلامت نفس، با انجام مِزاح های اخلاقی و اسلامی و شاد نگه داشتن اطرافیان و همشهریان، تعریف و تمجید از انسانهای با خدا و خداترس، الگو قراردادن و تعریف و تمجید از نماز شب خوانها که به رحمت ایزدی پیوستند (بالاَخَص اَبوی این حقیر) که بارها از ایشان به نیکی یاد می کردند و یا جمله همسر محترمشان درباره ایشان بعد از فوتشان که سرشار از صفات عالیه اخلاقی و مهربانی و انسانی است. که در ناله ها و گریه هایشان مردم شنیدند و می گفتند:«عزیزم! عزیزم بعد از تو چه کنم؟» این کلمات درس زندگی به همه ما می دهد، البته اگر بیدار شویم و خداوند نیز توفیق عمل به آن را به همه ما عطا نماید ان شاء الله. که ایشان به این درجه از رفتار و اخلاق اسلامی و خانوادگی دست یافته بودندکه همسرشان او را با این کلمات زیبا همواره یاد کنند و یا جملاتی که دوستان مسجدی ایشان که در آن نزدیک به چهل سال نماز جماعت اقامه می کرده اند، می فرمودند« ما بدبخت شدیم و یا کلماتی دیگر ... »همه ی اینها حکایت از یک اخلاق و رفتار نیکو وتلاش و رابطه خوب اخلاقی و مهربانی داردکه توانسته است قلوب پاک انسانهای خوب و بی آلایش را به خود جلب کند

✍و اما دسته دوم؛ انسانها و شخصیت هایی هستند که در غفلت همیشگی با دور ماندن از قافله بزرگ انسانهای الهی همواره خود را در باتلاق رذایل نزدیک کرده و بالاخره در آن غرق می شوند و خود را به صفاتی که بشریت از آن رنج می برد و در جهنمی که این دون صفتان تاریخ ساخته¬اند می سوزند و نابود می شوند. و اینچنین انسانهای پست و گنهکار به یک فرد یا گروه و یا یک جامعه و یک کشور محدود نمی شوند بلکه گسترة فعالیت این دون صفتان و آدم کُشان در همه زمانها و مکان ها از آدم تا خاتم بوده اند و خواهند بود. و اگر خوب به اطراف خود نیز توجه نمایید اعم از جامعه ، اداره و حتی خانواده این افراد وجود داشته و محدود به قشر خاصی نمی شوند و متوجه خواهیم شد که دنیا پر از این افراد است که باز مولی علی (ع) نیز در این باره اشاره فرموده اند که دو گروه کمر مرا شکستند: (قَصَمَ ظَهری اِثنان: عالمٌ مُتِحَتِکٌ و جاهِلٌ مُتِنَسِّکٌ : وَالعَالِمُ یَتَفَرَّقَهُم بِتَهَتُّکِهِ ، فَالجاهِلُ یَعُشُّ الناسِ بِتَنَسُّکِهِ ) دو گروه پشت مرا شکستند یکی عالم و دانشمندِ پرده در و بی آبرو و بی مباحات و بی ملاحظه است زیرا عالم و دانشمند با تبهکاری های خود مردم را از دین فراری می دهد. و دیگری عابد و پرهیزکار نادان و جاهل زیرا نادان با عبادت خود مردم را فریب می هد و آنها را از دین بیزار می کند و از دین فراری می دهد. همانند جاهلان جنگ جمل با اینکه پیشانیشان پینه بسته بود و در نمازهای شب، شب زنده داری می کردند در نهایت به جنگ مولا علی(ع) می آیند و چهارهزار نفر از آنها به دست مولا علی(ع) به هلاکت می رسند. و مولا می فرمایند: « فقط من بودم که می توانستم با آنها وارد جنگ شوم و آنها را با پیشانی های پینه بسته و نمازهای شبشان به هلاکت برسانم. باید به خاطر بیاوریم که در جامعه ما نیز کسانی هستند که به خاطر اینکه موقعیتشان را از دست ندهند و یا جایگاه و استراحتشان به هم نخورد در مقابل بسیاری از مفاسد اجتماعی همواره سکوت می کنند و یا بخاطر ریاست طلبی و فرصت طلبی که دارند سعی می نمایند سیاست کثیف انگلیسی ها را به کار ببرند و آن اینکه اختلاف بیانداز و حکومت کن را پیش گرفته¬اند که این نیز در طول تاریخ کم نبوده است چه در مسائل سیاسی و چه در مسائل اجتماعی و اینها بیش از مسائل دیگر برای جامعه و دیگران خطرناکترند .حضرت امام خمینی (ره) فرمودند: (فَسَدَ العَالِمُ ، فَسَدَ العَالَم) و شکل دیگر این دیدگاه که یکی از خطرناک ترین دیدگاه های سیاسی در طول انقلاب اسلامی ایران که امام خمینی (ره) و رهبر معظم انقلاب اسلامی به آن اشاره فرموده اند و همواره ضربه کمرشکن به انقلاب وارد نموده¬اند همین گروه کج فهمان و فرصت طلبان و مرفهین بی درد که در قالب اسلام امریکایی و شیعه انگلیسی معروف هستند نه تنها درلایه های بالای نظام نفوذ کرده اند بلکه در لایه های پایین و کوچک جامعه نیز مثل مساجد و هیئت های مذهبی و فرهنگی نیز نفوذ نموده اند و سعی دارند این افراد دلسوز واثرگذار را از انقلاب و مردم با برچسب ها و تهمت های ناروا از این مجموعه های فرهنگی و مذهبی بیرون کرده تا خود به راحتی با افراد مجهول الهویه و جاهل کنار بیایند و هر اتفاقی و فسادی در جامعه و کشورشان و زادگاهشان که بیافتد برای آنها هیچ فرقی نمی کند. و آنها مثل مفتی ها و روحانی های سعودی فقط به مسائل خمس و زکات و نماز و روزه و غیره می پردازند هرچند خانه و کاشانه و هویتشان و میراث فرهنگی و ملی جامعه شان به یغما برده شود آنها نیز در خواب همیشگی و طبق گفته قرآن کریم در زمره( صُمُّ بُکمٌ عُمیٌ فَهُم لاَیَرجِعُونَ) قرار می دهند. (آنها کر و گنگ و کورند و (از ضلالت خود) بر نمی گردند....


اینگونه افراد نه تنها به خود و خانواده خود ظلم کرده بلکه به دین و قرآن و جامعه بشریت و انقلاب اسلامی ایران نیز ظلم می کنند. این گونه شخصیت ها همواره با اسبِ چموشِ نفسِ اماره و خودخواهانه ی خود به استقبال فرصت طلبی ها و حیله های روبه صفتانه که نشأت گرفته از همان اخلاق و یا دیدگاه غیرالهی و غیراسلامی خود می باشد، می روند و به سوی سراب دنیا می تازند و در چنگال آرزوهای پست دنیوی خود اسیر و سرگردانند تا روزی که طنین صدای حضرت عزرائیل و کرام الکاتبین آنها را از خواب غفلت بیدار می کنند و آن زمان است که انگشت حسرت به دندان گرفته و دیگر سودی حاصل نمی شود. و باید خود را در چنگال مرگ همیشگی بدانند و دیگر کاری از آنها ساخته نمی شود آری اینگونه است دنیای امروز همه ی ما . بنابراین بیشتر از این قلمفرسایی نمی کنم گرچه در این باب مطالب دیگری وجود دارد که حوصله و وقت عزیزان ضیق است قلمم را از سینه ی سفید صفحات جدا می کنم تا خون سیاهی که از گَلُویش می¬جوشد تمام نشود و بتوانم در آینده گوشه هایی از زندگانی انسانهای پاک و بی آلایش و یکرنگ و با صداقت همچون حاج شیخ حبیب الله عسکری مزینانی را به تصویر کشم تا چراغی را که برای شناخت بیشتر اینگونه شخصیت ها روشن نموده ام روشن بماند. ان شاء الله تعالی

مردان خدا پردهٔ پندار دریدند
یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند

هر دست که دادند از آن دست گرفتند
هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند

یک طایفه را بهر مکافات سرشتند
یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند

یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند
یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند

جمعی به در پیر خرابات خرابند
قومی به بر شیخ مناجات مریدند

یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند

فریاد که در رهگذر آدم خاکی
بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند

همت طلب از باطن پیران سحرخیز
زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند

زنهار مزن دست به دامان گروهی
کز حق ببریدند و به باطل گرویدند

چون خلق درآیند به بازار حقیقت
ترسم نفروشند متاعی که خریدند

کوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است
کاین جامه به اندازهٔ هر کس نبریدند

مرغان نظرباز سبک‌سیر فروغی
از دام گه خاک بر افلاک پریدند

فروغی بسطامی


این مقاله گرچه دیرهنگام نوشته شد و اگر چه در شأن انسانهای عالم و پاک و صادق و والایی چون ایشان قلیل و محدود می باشد اما به رسم یادبود و تشکّر و قدردانی از زحمات و تلاشهای این عالم فرزانه این چند سطر را به رشته تحریر درآوردم، باشد که روحش شاد و راضی از این بنده حقیر و کوچک خداوند بزرگ باشد. ان شاء الله تعالی.
در پایان باید یادآور شوم که در روز تشییع جنازه آن عالم فرزانه بنده از برادر عزیزم آقای علی عسکری درخواست نمودم که زیبایی های اخلاقی ایشان را تحت عنوان مقاله ای در شاهدان کویر یادآوری نمایند که ایشان این مسئولیت خطیر را به بنده محول نمودند که حقیر نیز پذیرفتم و این افتخار نصیب بنده شد البته با مدت زمان کمی دیرتر، که به لطف خداوند بزرگ اوامر ایشان انجام شد و امیدوارم موجب رضای خاطر خانواده محترم ایشان و خدای بزرگ و شادی روح آن فقید سفرکرده و خرسندی همشهریان عزیزم گردد . ان شاء الله تعالی. (وَالعاقِبهُ لِلِمُتَّقین)
روحش شاد و یادش ماندگار
خدمتگزار همشهریان عزیز و زائرین آقا امام رضا(ع)
محمد سلیمی مزینانی
18/12/1396 هجری شمسی مطابق با 22 جمادی الثانی 1439هجری قمری

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۱۲
تیر
۰۲

💠نگهدارى و مراقبت از دندانها بایستى از چه زمانى انجام شود؟

🖌 دکتر سیدحسین ضیائی مزینانی

 

✍️اساساً قبل از رویش دندانها باید مراقب زمین خوردن بچه ها باشیم .اگر ضربه به لثه کودک وارد گردد ، علاوه بر اینکه ممکن است سبب پارگى لب و دهان و ایجاد بد شکلى شود ، گاهى موجب جابجایى جوانه دندان و نهفته ماندن دندان درون فک نیز مى گردد. این موضوع مى تواند منجر به مشکلات زیادى در آینده شود.
از طرفى با رویش اولین دندانهاى شیرى در شش ماهگى ، مراقبت از آنها نیز باید شروع شود. تغذیه با شیر مادر، نه تنها موجب تشکیل دندانهایى مقاوم در برابر پوسیدگى مى شود، بلکه به دلیل انطباق با فیزیولوژى بدن کودک ، در مقایسه با سایر مواد غذایى ، کمترین تأثیر در پوسیدگى دندان را نیز دارد.
با شروع تغذیه کودک با سایر مواد غذایى یا استفاده از شیر خشک و مکمّلهاى دیگر، عوامل پوسیدگى زا نیز فعالتر مى شوند. بویژه که متاًسفانه شیر خشک و سریالهاى غذایى حاوى مقادیرى شکر هستند که عامل اصلى پوسیدگى دندانهاست.
اگر به منظور خوشمزه شدن به غذاى کودک ، مثل فرنى ،شکر نیز افزوده شود، کمک زیادى به پوسیدگى زودهنگام دندانها مى کنیم.
بدترین کار ممکن این است که کودک را به بطرى حاوى آب قند یا شیر شیرین شده ، عادت دهیم. البته به خاطر داشته باشیم که فاجعه وقتى رخ مى دهد که کودک را با بطرى حاوى شیر شیرین شده یا آب قند بخوابانیم .این کار پس از حدود سه ماه باعث پوسیدگى منتشر دندانها مى گردد که درمان آنها کارى بسیار مشکل  و بعضاً بى فایده است.
مؤثّرترین ، ساده ترین و کم هزینه ترین روش براى پیشگیرى از پوسیدگى دندانها در این شرایط عبارت است از:
١- تغذیه طبیعى با شیر مادر

٢- نیفزودن شکر به غذا یا شیر و عدم استفاده از بطرى آب قند براى تغذیه به خصوص هنگام  خواباندن کودک.
اطفال ابتدا درکى از شیرینى ندارند، ولى در صورت استفاده از غذاهاى شیرین خیلى سریع به آنها عادت کرده از خوردن سایر خوراکیها که براى سلامتى آنها بسیار  لازم هستند، خود دارى مى کنند.

٣- لازم است تا زمانى که کودک قادر به مسواک زدن نیست ، پس از تغذیه کودک با مواد شیرین، دندانهاى او را با  پنبه آغشته به محلول آب نمک رقیق ، تمیز کنیم. این کار قبل از خواباندن کودک ضرورى است ، زیرا تأثیر بسیار زیادى در جلوگیرى از پوسیدگى دندانها دارد.

٤- کودکان از رفتارهاى ما الگو بردارى مى کنند.توصیه مى شود دندانهاى خود را در حضور آنها مسواک کنیم و آنها را تشویق به مسواک کردن نموده و مزایاى مسواک زدن را برایشان بازگو نماییم.

  • علی مزینانی
۱۱
تیر
۰۲

💠دکتر خودمانی

🖌نویسنده: علی مزینانی عسکری

✍️یکی از خصوصیات اخلاقی فرزند شایسته کویرمزینان دکتر علی شریعتی مزینانی نوع برخورد بی پیرایه و همراه با خوش خلقی و متانت اپ بود .
 هر موقع به مزینان مشرف می شد با مردم عامی و ساده ی روستایی هم کلام می شد با آنها مزاح می کرد و در صورت پرسش با حوصله و تا جایی که امکان داشت با استفاده از گویش مزینانی جوابشان را می داد. برایش فرقی نمی کرد که فرد مقابلش خان است یا دهقان و کشاورز و بلکه به قشرمستضعف و محروم بیشتر احترام می گذاشت . دلش می تپید تا روزی در جمع هم ولایتی هایش باشد بارها خاطرات حضور ساده ی او را در جمع مزینانی ها شنیده ام که در آینده به آن ها نی پردازیم
دایی ام ذاکر اهل بیت علیهم السلام حاج قربانعلی عسکری مزینانی برایم نقل کرد:

-در یکی از روزها دکتر به هیئت مزینانی های مقیم تهران(قمربنی هاشم) آمد و مستقیم رفت به قسمت آشپزخانه وگفت :فلانی چیزی برای خوردن مانده ؟

 من جواب دادم: یه خورده گوشت کوبیده هست بیارم دکتر؟

دکتر شریعتی: نه ! نون خشک و ماست محلی دارید؟

گفیتم : آره، اتفاقا  فلانی از مزینان قاتق خوبی آورده !

دایی ادامه داد: که دکتر خودش نانهای خشک را با گوشت کوب خورد کرد و سپس با قاتق آب دوغ درست کرد و با اشتها نوش جان کرد. و باز مشابه همین خاطره در هیئت ابوالفضلی یا علی اکبری مزینان اتفاق می افتد که دکتر با صفا و سادگی تمام می نشیند و با آشپزها و خادمان غذا می خورد.

 حضور حاج قربانعلی عسکری همراه با دکتر احسان شریعتی در مراسم تشییع مرحومه پوران شریعت رضوی همسر دکترعلی شریعتی مزینانی

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۱۱
تیر
۰۲

🖌نویسنده و محقق؛ دکتر مهدی مزینانی

✍️بخش اصلی و عمده‌ی کار سنگ‌تراشی آرامستان، بیرون از مزینان و عمدتا در سبزوار و گاهی تهران انجام می‌شود اما نهایتا این نگاه و دیدگاه و چارچوب فکری و ارزشی «مزینانی» است که دست به انتخاب می‌زند و به‌همین جهت سنگ‌ها می‌توانند بازتاب‌دهنده‌ی وضعیت فرهنگی مزینان باشند.

سنگ‌های قدیمی که شاید تا حدود دهه‌ی پنجاه و شصت، استفاده می‌شدند بخشی از سطح آرامگاه را می‌پوشاندند و اطلاعات و‌ نمادها،کمینه و حداقلی بودند؛ غالبا تاریخ ولادت نداشتند و نام‌خانوادگی، کمتر درج می‌شد و در تاریخ فوت به سال یا گاهی ماه بسنده می‌شد و کمتر روز وفات را می‌نوشتند. شاید دستی‌بودن تراش سنگ و سختی آن، اکتفاء به کمترین‌ها را بایسته می‌کرد. فناوری به سنگ‌تراشان آرامستان‌ها کمک کرده تا با توسعه‌ی سطح سنگ‌ها، هنرنمایی بیشتری داشته و خواسته‌های متقاضیان را بیشتر و بهتر و ظریف‌تر اجابت نمایند. بر همین پایه مشاهده می‌شود نمادها در گونه‌های آرامگاهی بعدی خصوصا وقتی جنس سنگ‌های قبور، انواع مرمر شد از جهت شماره و کیفیت، تغییراتی کرد از جمله اینکه نمادهای پیشین(مهر و شانه) به فراموشی سپرده شد.

یکی از نمادهای پر تکرار خصوصا در سنگ‌های مرمر مربوط به دهه‌ی شصت و هفتاد، طرح کتاب است که بر سمت راست آن تاریخ ولادت و در سمت چپ، تاریخ وفات نوشته شده است. کتاب، نمادی از اندوخته‌ها و آموخته‌های ماندگار و همراه متوفی در دنیا و سفر آخرت است؛ نقش‌هایی که او در دوره‌ی زندگی بر صفحه‌ی زمانه نگاشته و ثبت شده است؛ نامه‌ی اعمال و کارنامه‌ای که کرام‌الکاتبین، ریز و‌ درشت زندگی متوفی در دوره‌ی حیات را نگاشته و‌ ثبت کرده روز قیامت بر او می‌خوانند.

گاهی این نماد با شمع روشنی در سمت درج تاریخ ولادت و شمع خاموشی در سمت درج تاریخ وفات، همراه می‌شود تا دلالتی باشد بر روشنی چشم اطرافیان از ولادت و غم و اندوه ایشان از درگذشت متوفی.

طاق‌نماهای قوسی نیز در این سنگ‌ها دیده می‌شود با این تفاوت که در شکل هندسی سنگ‌ها نیست بلکه گاهی روی سنگ، با تراش خطوطی، طراحی شده؛ گاهی قاب‌هایی که برای نوشتن اطلاعات مختلف درون آنها طراحی می‌شود به شکل یادشده تراشیده شده؛ گاهی عبارت یا آیه‌ی بالایی سنگ، هلالی، طراحی و تراشیده شده و‌ گاهی چیدمان سایر نمادها مانند گل و گیاه و شاخه‌ی درخت، به شکل قوسی و‌ هلالی قرار گرفته است که تداعی معانی همه، یکی است و پیشتر تقدیم گردید.

گل‌هایی از انواع مختلف خصوصا لاله که اختصاصا برای بازتاب مفهوم شهادت است و‌ گل محمدی و شاخه‌های درخت و‌ گیاه نیز جایگاهی در این دوره دارند و خیلی محدودتر، کبوتر هم که نماد پرواز روحی پاک و بی‌آلایش به سوی خداست را می‌توان روی سنگ‌ها ملاحظه کرد.

سنگ‌های دهه‌ی هشتاد و نود عمدتا از این نمادها خالی است و جای آن را نوشته‌ها پر کرده است. شاید به این دلیل که سطح عمومی سواد جامعه، افزایش یافته و خط تصویری، کارکرد و فلسفه‌اش کمتر شده است هرچند امروزه، دوباره، فرصت کم و کوتاهی زمان به‌ویژه در فضای مجازی، خط تصویری و بصری را در قالب شکلک‌ها و ایموجی، وارد زندگی اجتماعی کرده و دور نیست که در آینده‌ای نزدیک، سنگ‌های آرامستان‌ها با این زبان پیام‌ خود را ماندگار کنند.

چند روندِ کلانِ فرهنگی جامعه، روی آرامستان‌ها و از جمله آرامستان مزینان، تاثیراتی خرد و کلان داشته‌اند:
_ رشد سطح سواد جامعه و البته مزینان را می‌توان دلیلی برای کاهش نقش نمادها در سنگ‌های آرامستان دانست؛
_ رشد سطح سلامت و بهداشت عمومی مزینان نیز احتمالا یکی از دلایل کاهش مرگ و میر نوزادان و در نتیجه بدونِ کارکردشدنِ «قبرستان بچّه‌ها» و فراموشی آن شد؛
_ «سیاست‌های پاسداشت زبان فارسی» هم اثرات خود را روی سنگ‌های آرامگاهی گذاشته و سطح سنگ‌های آرامستان، گستره‌ای برای کاربست زیبایی‌های زبان فارسی شده است.

سنگ‌‌نوشته‌های نخستین مزینان، آکنده از واژه‌های عربی همچون «هذا(این)» «مرقد(آرامگاه)»، «بنت(دختر)»، «ابن(فرزند)»، «فوت/وفات» و تاریخ‌های هجری قمری است اما در سنگ‌نوشته‌های جدیدتر، فارسی‌نویسی، بیشتر و بلکه غالب است.
برای نمونه، در سنگ‌های قدیمی، تاریخ زندگی متوفی، بیشتر با تک‌واژه‌ی تاریخ«فوت/وفات» آن هم به شکل سال قمری، درج می‌شد، و کمتر با جفتِ خود یعنی تاریخ ولادت همراه بود، در سنگ‌های جدیدتر، ضمن اینکه با هم‌زاد خود یعنی تاریخ ولادت جفت شده و هردو با تفصیل به روز و ماه و سال خورشیدی و احیانا ذکر مناسبتی ویژه چون عیدی فرخنده یا رویدادی اسلامی و مذهبی، درج می‌شوند با بهره‌گیری از ادب فارسی، صورت‌های واژگانی گوناگون و البته خوش‌آهنگ‌تری پیدا کرده است. جفت‌هایی چون:
بهار/خزان؛ آغاز قصه او/آغاز غصه ما؛ اولین پگاه/آخرین نگاه؛ طلوع دل‌انگیز/غروب غم‌انگیز؛ آغاز/پرواز؛ آفریده/آرمیده؛ رحمت خدا/حکمت خدا.

این ساختارهای واژگانی گذشته از جنبه‌ی ادبی، می‌تواند دلالت و اشارتی به دگرگشت مفهوم مرگ و مردن داشته باشد. واژه‌ی وفات و فوت، کاملا دینی و دارای بارِ مذهبی است اما ساختارهای تازه مانند بهار و‌ خزان، این حقیقت زندگی را بیشتر، باری حسی و‌ محسوس می‌دهد. مرگ‌اندیشی دیگر فرآیندی عمیق و پر ابهام که نیازمند فهم عقلی یا دینی باشد نیست بلکه عالَم محسوسات و‌ تشبیهات، شاید بتواند بهتر آن را تداعی کند؛ شاید لایه‌ی عمیق‌تر این تغییر فرهنگی که خود را در دگرگونی ساختار واژه‌ها و ترکیب‌های مرتبط با وفات، نشان می‌دهد سازمانی و ماشینی‌شدن مرگ و‌ مردن باشد. روزی در مزینان، مردم و به‌ویژه نزدیکان، اصطلاحا صفر تا صد فرآیند مرگ را مدیریت می‌کردند و در این میان، خرد و کلان از نزدیک، شاهد این فرآیند بوده و فهمی نزدیک و شهودی از آن پیدا می‌کردند اما اکنون سفرِ آخرتِ غالبِ افراد، جایی بیرون از حوزه‌ی مدیریت و نگاه عامه اتفاق می‌افتد: بیمارستان؛ آمبولانس؛ سالن‌های تطهیر و ... . فرآیند جدید، آنچه را می‌شد دید و نامحسوس، آموخت، از چرخه‌ی آموزش دیداری دور کرده و فهم و‌ درکش را نیازمند تشبیه به محسوسات کرده است.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۱۱
تیر
۰۲

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری


شب عروج فرزند شایسته کویرمزینان بچه های شاهدان دور حاج حسن محمدی مزینانی حلقه زده بودند تا خاطره ی به یاد ماندنی که از دکتر علی شریعتی مزینانی دارد را بیان کند . پیرمرد حس خوبی گرفته بود و با حرارت شروع کرد به تعریف خاطره  و گفت :
-قبل از شهادت دکتر شریعتی روزی او را در منزل مرحوم حاجی خان خزاعی دیدم و گفت : دوست دارم مقداری پول برای بچه ها و نیازمندان مزینان بفرستم.

 دوستان شاهدانی که آن دهه را درک کرده بودند هریک براین کمک های علی پسر مزینان صحه گذاشتند و یکی گفت :من در مهدکودک کفش دریافت کردم . یکی دیگر هم که گویی لباس پسرانه گیرش نیامده بود گفت : من هم یک روپوش گرفتم ولی وقتی رفتم خونه مادرم گفت دخترانه است.

حاج حسن ادامه داد: گفتم دکتر، تو که هرچی داری خرج نوشتن می کنی و حقوقی برات باقی نمی ماند . دکتر گفت : همین ماشینم رو می خوام بفروشم و پولش را بفرستم مزینان . فقط همسرم متوجه نشه...

حاج حسن بغض گلویش را گرفت و گفت : در این کار جدی شده بود اما عمرش کفاف نکرد و بعد از مدتی شهید شد.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  

  • علی مزینانی
۱۱
تیر
۰۲

🖌علی جعفری مزینانی

 

✍️ اینکه عید غدیر مخصوص عید سادات باشد در روایات موردی نیامده است و در میان شیعیان سایر کشورهای اسلامی به استثنای ایران عید غدیر خم را مخصوص عید سادات نمی دانند اما اینکه شیعیان ایرانی در روز عید غدیر از سادات محترم تجلیل و تکریم می کنند و به منازل آنان می روند و از آنان عیدی می گیرند یا احیانا به فقرای سادات تحت عناوین مختلف کمک می کنند یک سنت حسنه و کار اسلامی پسندیده و قطعا یک حرکت مثبت شمرده می شود. به این دلیل که در برخی روایات تاکید و سفارش شده؛ دلجویی و احترام و کمک و صَلّه دادن به ساداتی که بخصوص فقیر و نیازمندند یک عمل زیبنده و نیکو توام با ثواب اخروی دارد.

اکنون که بحث از دید و بازدید و به زیارت رفتن سادات بخصوص در روز عید غدیر به میان آمد چه خوبست تا ببینیم واژه هایی نظیر : سید و سیده و میرزا و بی بی و بیگم و اینگونه عناوین چه بار معنایی دارند و به چه اشخاصی اطلاق می گردد.

به طور کلی در فرهنگ لغات سید و سیده واژه هایی است عربی و به معنای آقا و سرور و بزرگوار و مهتر و رئیس قوم و جنبه ی احترام آمیز و تکریم کننده دارند که جمع واژه سید سادات و سیده را سیدات گویند.

سر سلسله سادات جلیله از هاشم جد بزرگ پدری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و علی بن ابوطالب علیه السلام قبل از جد عبدالمطلب آنان شروع شده و از این رو هاشم و عبدالمطلب و دیگر اجداد و نیاکان قبل آنان یا بطور کلی پدران رسول مکرم اسلام و حضرت علی(ع) در نزد خدای متعال ودیگر ائمه علیهم السلام و سایر مسلمانان به طور اخص مقام رفیع و بلند و مرتبت و منزلت والایی دارند.

باید توجه دانست واژه ها و عناوین والا مانند سید و سیده و نظایر آن از آنجا شروع شد که وقتی فرزندان ذکور پیامبر همگی در کودکی از دار دنیا رفتند وفوت کردند لذا شخصی به پیامبر اهانت کرد و او را ابتر یا بدون دنباله یا عدم تداوم نسل خواند! و از آنجا که خدای متعال خواست تا نسل آن بزرگوار بر خلاف عُرف وغیر از طریقی که مردم به محاسبه نسل خویش می پنداشتند؛ نسل یا ذریه پیامبر را در حصرت علی(ع) و حضرت زهرا (س) قرار دهد تا شجره طیبه وپاک رسول خدا و این بزرگواران از این طریق تداوم و استمرار پیداکند و اینگونه شد‌.

سید : به طورکلی به شخصی که نّسّبش از طرف پدری به اولاد پسری حضرت فاطمه و طبیعتا به امام علی برسد گویند.
سیده: مونث سید است به معنای دختری که پدرش سید است.ضمنا به جای سیده می توان از عناوینی مانند بی بی ؛ بیگم؛ علویه وشریفه استفاده کرد..
میرزا: به کسی که مادرش سید وپدرش عام (غیر سید) باشد اطلاق میرزا می گردد. هر چند که در برخی فرهنگ لغات میرزا را همان سید نیز معنا کرده اند.
ضمنا در اصل لغت میرزا به عنوان احترام آمیز در انتهای نام شاهزادگان و سردار زادگان یا افراد شاخص مانند عباس میرزا وایرج میرزا همچنین به عنوان احترام به ابتدای نام افراد شریف وپاک نژاد یا با سواد غیر روحانی وعریضه نویس ومنشی هم در قدیم می گفتند مانند میرزا کوچک خان جنگلی یا میرزا تقی خان فراهانی و....

سید طباطبایی: نام سلسله ای از سادات است که نّسّب خودرا به امام حسن مجتبی علیه السلام می رسانند.
توجه داشته باشید جد سادات طبا طبایی ها ابو عبدالله محمدی پسر ابراهیم پسر اسماعیل پسر ابراهیم پسر حسن مثنا پسر حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام است.
از سوی دیگر آز آنجا که فرزندانش به واسطه مادرشان سکینه یا فاطمه دختر امام حسین علیه السلام هم از ناحیه پدر وهم از ناحیه مادر به حصرت فاطمه انتساب داشتند به همین لحاظ گاهی به اشتباه مردم به ساداتی که پدر و مادرش سید هستند سبد طباطبایی می گویند این درحالی است که سادات طباطبایی از نسل امام مجتبی (ع) هستند.

در خاتمه بی مناسب نباشد گفته شود وقتی نسل سادات به هر کدام از امامان معصوم علیهم السلام برسد آن امام به عنوان سر سلسله سیادت آنها معرفی و محسوب می شود. بنابراین اگر نّسّبشان به علی علیه السلام برسند سادات علوی و اگر به امام مجتبی سادات حسنی اگر به امام حسین سادات حسینی اگر به موسی بن جعفر سادات موسوی و اگر به امام رضا یا امام جواد برسد سادات رضوی و...... گویند. هر چند اینگونه تقسیمات چندان مناسب نیست و همه ی سادات و سیدات بزرگوار به این دلیل که نسل شان در واقع به امام علی و حضرت فاطمه سلام الله علیهما می رسند لذا همگی در زمره ی سادات علوی قرار دارند.

در خاتمه شایان توجه است برابر آمار سازمان ثبت احوال در سال ۱۳۹۳ بیش از ۶ میلیون سید و سیده از جمعیت ایران را تشکیل می دهند که حدود 60% آنان ذکور و40% بقیه اناث اند و البته ممکن است این آمار بیشتر از رقم اعلام شده باشد.

شایان ذکر است مردم مزینان در روز عیدغدیر به خانه سادات می روند و این سادات جلیل القدر هم هدیه ای به رسم تبرک و تیمن به میهمانان اهدا می نمایند و چند سالی است هیئت محترم شاهزاده علی اصغر علیه السلام با برگزاری جشنی به نام ولایت در این روز عزیز علاوه بر اطعام کل اهالی از سادات مزینانی تجلیل می کنند.

به طور طبیعی همشهریان مزینانی های ما هم نسبت به سادات جلیل القدر بخصوص سادات همشهری و منطقه ی خود که  از آنان شناخت دارند و می شناسند ارادت خاص و احترامات ویژه ای دارند.

از باب نمونه درسلام گفتن به سادات بزرگوار مقدم هستند. در مواجهه با آنان رعایت ادب و احترام و نزاکت را  دارند.حتی در محافل ومجالس و دیگر گردهمایی؛  عزیزان سادات را درصدر مجلس می نشینند و حتی المقدور سعی می کنند از انجام هر نوع کمک ویاری رساندن در حد وسع دریغ نورزند که البته همه ی این وظائف منبعث از آموزه های اسلامی و به نقل از پیشوایان و رهبران دینی ماست افزون بر وظیفه ی که هر انسانی خود را ملزم می داند تا به همنوع خود کمک کند ودر شرایط بحرانی ونیازمند به یاری او بشتابد‌.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند:
حقت شفاعتی لمن آغان ذریتی بیده و لسانه و ماله...... حق کسی که ذریه ام را به دست و زیان و مال خود یاری کرد آنست که اورا شفاعت کنم. (مستدرک الوسائل _جلد ۱۲_ صفحه۳۷۶)
به عقیده شما  آیا تنها همین حدیث شریفه دربیان اهمیت تکریم و تجلیل ومحترم شمردن شان سادات کفایت نمی کند؟ که البته روایات زیادی در این زمینه کم نیستند و حتی خداوند متعال در بخشی از آیه شریفه ۲۳ از سوره مبارکه شورا به فضیلت اهلبیت پیامبر و ارزش دوستی با آنان اشاره دارد ومی فرمایند: قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی.‌‌‌‌...‌‌.
ای پیامبر! به امت خود بگو: درخواست پاداشی از شما نخواهم مگر دوستی و مودت و محبت اهلبیتم

آنچه مفسران دینی خصوصا مفسران شیعه در باره القربی در آیه مذکور بیان کرده اند این است که : بخشی از این آیه؛ منظور امیرالمئومنین و فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسین و ۹ فرزند و امام علیهم السلام بعد آنانند که البته عزیزان سادات نیز در زمره همین نسل و ذریه وفرزندان قرار دارند و جدای از ذی القربا نیستند.

  در قدیم برای شناخت عزیزان  سادات از غیر سادات و اینکه توجه بیشتری داشته باشیم که در برابر فرزندان زهرای فاطمه (س) قرار گرفته ایم  معمولا سادات ذکور غیر معمم و به اصطلاح مکلّا فارغ از سن و سال شان از کلاه سبز یا شال سبز رنگ یا هر دو  استفاده می کردند و سیدات محترمه  هم به نوبه ی خود روسری سبز رنگ به سر می کردندکه خیلی هم قداست و تبرک و بار معنوی خاصی داشت.

اما متاسفانه امروز در بین اجتماعات و حتی دربسیاری از روستاها به رغم اینکه مردم  ایمان و اعتقادات و باورها عمیق تری به شئونات اسلامی در رعایت واجبات و مستحبات و دیگر شعائر مذهبی داشتند و دارند اکنون این نوع پوشش در میان آنها به ندرت دیده می شود.
 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۰۴
تیر
۰۲

 

🌴خاک امید

دشمنان حاضر ولی از یار غیبت مانده است
بار خود را بست و رفت از او مصیبت مانده است

واژه های نا مناسب هست ، اما بهتر است
این که در دل جای خالی از محبت مانده است

تحفه گر دشمن بیارد یادگاری ،عاقبت
باز می بینی که از این قوم نکبت مانده است

یاوه گو را گو که بس کن عمر را دادی ز کف
بی خرد دیگر چه وقتی بهر صحبت مانده است

دم به دم مرغ سحر در گوش من نجوا کند
مرغ شوم شام هست ،او از چه بابت مانده است

خاک امّید مرا با نا سرشتند از ازل
عاشقان دیگر مگر در سینه رغبت مانده است؟

داده ای بر باد ای فریاد عمر خویش،با
این دعا هایی که بر لب بی اجابت مانده است

🌹شاعر؛ عبداله محمدی مزینان (فریاد خراسانی)

  • علی مزینانی
۰۲
تیر
۰۲

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان

✍️یکی از شبهای سال 1350صدای زوزه گرگ و عوعو سگها و گاهی شغال نیزبگوش می رسید و بسیار ترسناک می نمود کسی شهامت نداشت آن شب سرآب دوانی برود. گرگها تا نزدیکی و گاهی داخِل روستا می آمدند و فردا خبر می رسید گرگ به گلّه یا آغُل فلانی زده و چند رأس را کشته و یکی را برده است...
و آن سال نیز زمستان سردی بود برف بیش از یک متر زمین را سفیدپوش کرده بود،درب بعضی خانه ها بازنمی شد مگرخانه هایی که سطح آن ازکف حیاط مرتفع تربود. داخل خیابان سرتاسر سفیدپوش؛ کامیون سرمه ای رنگ پنج تُن لیلاندکربلایی عبدالله محمدی واقعا زیربرف دیدنی بود. برف در کویر جلوه ای دیدنی داشت. اگرپرنده ای روی درخت می نشست هنگام پریدن کلی برف از بال و پرش به زمین سرازیر می شد. صدای تاپ تاپ ریختن برفها از روی بام ها و در سکوت بسیار شنیدنی بود و البته  باعث ازدیاد آن داخل کوچه و سخت شدن رفت و آمد می گردید.
آن زمان  مسجدصاحب الزمان(عج) تنها پایگاهی بود که همیشه بخاری نفتی آن داغ بودو صدای گُرگُر آن در لوله بخاری ازبیرون مسجد با دودغلیظی که داشت افراد را متوجه گرمای مسجدنموده و همین امرباعث تجمع بیشتر می گردید. در همان هوای سرد؛مردی غریبه واردمسجدشد. نمی دانم راه گم کرده و یاسائلی درمانده بود ساعت سه بعد از ظهر آن بنده ی خدا نماز خواند البته نماز عصر اما دست بسته. مصیبت وی آغازشدزمانی که فهمیدند ایشان اهل سنت است؛چشمت روز بد نبیندهمشهری 😲نصایح و پندهای پامنبری ها آغاز شد شخصی که دربین جمع خودش را از دیگران متدین تر و آگاه تر به قرآن و فقه می دانست از برادر سُنی پرسید: عموجان اسمت چیه؟ گفت: عثمان. باتعجب نگاهش کرد!☹️ وگفت: عثماااااان ای داد و بیداد چراعثمان؟! عَه عَه اِ اِ؟؟عثمان !؟بله بله عثمان! حیف نیست که تومسلمان نباشی؟!
 عثمان گفت: من مسلمانم که نماز می خوانم.
امادوستان گمان می کردند که سُنی مسلمان نیست، جمعیت باتعجب نگاهش می کردند و بنده خدا هم از ترس چنان ساکت و در خود فرو رفته بود که خدامی داند. شخصی گفت: بیا و شیعه شو!
عثمان گفت: خب من هم مثل شمامسلمانم... برادر دینی هستیم...  خدا و پیامبر و خلفا را قبول دارم. ولی کسی به حرفش گوش نمی داد و به ناچار گفت باشد قبول حالا چه کارکنم؟! گفتند: شهادتین را بگو و سپس به ولایت مولا علی(ع) باگفتن اشهدان علیا ولی الله شیعه می شوی.
گفت: اگر شما راضی می شوید باشه حرفی ندارم.
عثمان شهادتین را اقرار کرد. ناگهان قاری قرآن گفت: بَه بَه؛ به به ببینید چقدرصورتش نورانی شد ماشاءالله.برای سلامتیش صلوات بفرستین ؛ببینید نور ایمان از پیشانیش تُتُق می کشد.
 الله اکبر و بَه بَه گفتن  جماعت در مسجدطنین افکن شد و شادی درگرفت. شروع کردند باوی روبوسی کردن گویا اسغفرالله پیامبری ظهورکرده است ؛ناگهان دیگری گفت: حالا یک چیز دیگه مونده. بنده خداگفت: دیگه چی؟ گفتند: نامت راعوض کنیم 😫 انگاربرق سه فاز از عثمان پرید پرسید: مثلاچه اسمی ؟گفتند: چون جوان رشیدی هستی اکبر! بنده خدابناچار تسلیم شد و گفت: باشد نامم اکبر است. طوری گفت که اگربال داشت از بین جمعیت فرار می کرد و دیگر پشت سرش رانگاه نمی کرد!من بیاد مهمان وصاحب خانه ای افتادم که صبح صاحبخانه به زور سر و صدا او را بیدار کرد تانمازبخواند و مهمان از سرناچاری گوشه فرش راکنار زد و باغُرغُر و تیمم کنان چنان دستهارابزمین زدکه کُلّی خاک از زمین بلندشد و گفت: دو رکعت نماز ازترس صاحب خانه بجامی آورم قُربَهً الی الله😀
اما این بنده خدا از سر ناچار پذیرفت و همه او را صدا می زدند اکبر ! ...اکبر آقاجان چایی می خوری ؟... اکبرجان شب شام بیاخانه ما. بنده خدا قبول نمی کرد و به فکر فرار بود. اماشب بود و ترس و هوای بسیار سرد برفی که اگر می ماند تا یک سال بیمه بود. سرشب شد برایش لحاف تُشک؛لباس های خوب، نان و خورشت  و کفش و کلاه آوردند و مقداری هم پول حدود سی  تومان آن زمان  نقد تقدیم اکبرآقا . قرار شد فرداکه هوابهتر شود اکبرآقا را ببرندحمام و غسلش بدهند و او را صاحب خانه و زن و زندگی کنند و در روستا بماند و کار کند. حتی اسامی فرزندان آینده اش نیز معلوم شد!
آن شب مسجدگرم و عثمان به فکر فرار بود. بارش برف سنگین دوباره آغاز شد. ساعت هشت صبح من که بسیار کنجکاو بودم رفتم مسجد دیدم جمعیت دیروز هست ولی از عثمان خبری نیست!؟.. چی شده اکبر آقا کجا رفت؟ این سوال همه بود. یکی گفت رفته حمام! دیگری گفت حتما رفته در روستا دوری بزند.  شب شد از اکبرخان خبری نشد. ناگهان یکی ازدوستان گفت: بیایید اینجا! رفتیم و دیدیم اکبرآقا نان و غذا را در باغچه مسجد زیر برف قایم کرده و رفته اما مؤمنین تا پاسی از شب منتظراکبر شدند ولی از او خبری نشد و اگر شما تا حالا اکبرآقا رادیده ایدمن هم عثمان خان رادیده ام!...

  • علی مزینانی
۰۱
تیر
۰۲

💠نان خشک و ماست محلی برای دکتر...

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

✍️یکی از خصوصیات اخلاقی فرزند شایسته کویر مزینان دکتر علی شریعتی مزینانی نوع برخورد بی تکلف و ساده ی او با مردم و همراه با خوش خلقی و متانت بود . او هر موقع به مزینان مشرف می شد با همشهریانش هم کلام می شد و با آنها مزاح می کرد و در صورت پرسش با حوصله و تا جایی که امکان داشت با استفاده از گویش مزینانی جوابشان را می داد. برایش فرقی نمی کرد که فرد مقابلش خان است یا دهقان و کشاورز و بلکه به قشر مستضعف و محروم بیشتر احترام می گذاشت . دلش می تپید تا روزی در جمع هم ولایتی هایش باشد.

 در یکی از روزها دکتر به هیئت بنی هاشمی مزینانی های مقیم تهران می رود و مستقیم وارد آشپزخانه می شود و بعد از احوالپرسی گرم با تک تک خادمان با خنده می گوید : چیزی برای خوردن مانده ؟

دایی من حاج قربانعلی عسکری جواب می دهد که : یه خورده گوشت کوبیده هست بیارم دکتر؟

دکتر می گوید : نه ! نان خشک و ماست محلی دارید؟

عسکری : آره، اتفاقا  فلانی از مزینان قاتق خوبی آورده !

 دکتر با شنیدن قاتق و آماده شدن آن حسابی کیف می کند و  خودش نانهای خشک را با گوشت کوب خورد کرده و سپس با قاتق آب دوغ درست می کند و با اشتها نوش جان می کند. و باز مشابه همین خاطره در هیئت ابوالفضلی یا علی اکبری مزینان اتفاق می افتد که او با صفا و سادگی تمام می نشیند و با آشپزها غذا می خورد.

حاج حسین تاج مزینانی هم که در فصل های قبل خاطره ای از او را به قلم خانم کوشکی نقل کردیم از همین سادگی رفتار او می گوید:
 ...در بازار مغازه داشتم دکتر وقتی وارد مزینان می شد می آمد دنبال من، روز اول که می آمد مستقیم می‌‌ رفت دیدن مادرم، عذر خواهی می کرد که نتوانسته بیاید سر بزند. با این که من هفت یا هشت سال کوچکتر بودم، دکتر شریعتی دنبال من می فرستاد. وقتی می خواست حرکت کند، یادم است پنجاه تومان یا صد تومان یواشکی زیر چادرش می گذاشت و می گفت: اجازه مرخصی می دهید بروم.
گاهی اگر خلوت بود. می گفت: یک ماست جوش درست کن.

حاجیه خانم عفت منصوری همسر زنده یاد حاج شیخ محمود شریعتی و دختر عمه دکتر شریعتی هم نقل می کند: «دکتر خیلی خوش‌برخورد و شوخ‌طبع بود. رفتارش با یک بچه 10 ساله طوری بود که رویشان با او باز می‌شد. در خاطرم است وقتی به ملاقاتش در زندان رفتیم. با چشم بسته آوردنش و بعد چشمانش را باز کردند. من، برادرم، پوران خانم و بچه‌ها بودند. واقعاً منقلب شدم و ناخودآگاه شروع کردم به گریه کردن. دکتر من را که دید خندید و گفت دلت برای مزینان تنگ شده که گریه می‌کنی. و با شوخی‌هایش فضای آن‌جا را عوض کرد.
بسیار اهل صحبت و گفت‌وگو بود. یادم است یک روز با برادرم(زنده یاد حاج علی اصغر منصوری) رخت و لباس بستند که بروند حمام. رفتند و مدت طولانی گذشت و برنگشتند. مادرم نگران شد و از یکی همسایه‌هایمان خواست به دنبال آن‌ها برود. آن همسایه‌مان به در خزانه که می‌رسد دکتر و برادرم را صدا می‌زند. در همان‌لحظه صدای شلیک خنده آن‌ها بلند می‌شود و او می‌بیند دکتر و برادرم غرق صحبتند و هنوز بدنشان را هم خیس نکرده‌اند. گاهی با خودم که فکر می‌کنم، می‌گویم علی کی بود؟ چی بود؟ عجب دنیایی است. افسوس واقعاً.

  • علی مزینانی
۰۱
تیر
۰۲

🖌نویسنده و محقق؛ دکتر مهدی مزینانی

✍️معماری آرامگاه‌های آرامستان نیز دربرگیرنده‌ی ارزش‌های فرهنگی و البته دگرگونی‌های فرهنگی خرد و کلان مزینان است. به جهت مصالح مورد استفاده در معماری آرامگاه‌های موجود، چند نسل می‌توان را شناسایی کرد:
نسل اول آرامگاه‌ها، خاکی بوده و نهایتا با سنگ‌قبری در ابعاد حدودی 20 تا ۲۵ سانت در ۴۰ تا ۵۰ سانت، هویت متوفی را برای سالیانی، مشخص و ماندگار می‌کرد. شرایط آب و هوایی مزینان که هر چیزی حتی سنگ در برابر فرسایندگی آن، امان ندارد و البته تغییر نسلی، که پیوند با گذشته را بیش از دو تا سه نسل زنده نگه نمی‌دارد و تنها فرصت احتمالی نگهداری و تعمیر آرامگاه‌ها توسط نسل‌های بعدی را می‌سوزاند این آرامگاه‌ها را بسرعت، هم‌سطح زمین ساخته و «فراموشی»، این ترس بزرگ انسان را دامن‌گیر آنها می‌کند. از این گونه، موارد اندکی در آرامستان‌ وجود دارد که گرد گذر زمان آنها را فرسوده و کم‌رونق کرده است. شاید تعبیر مزینانی‌ها از آیین نکوداشت و یادبود و زیارت درگذشتگان در آرامستان به «رفتن سرخاک» برآمده از همین دوره باشد که مرگ و‌ خاک، بیشترین پیوند و تداعی را با هم داشته‌اند. این تعبیر البته با باورهای دینی که برآمدن و برشدن آدمی را از خاک و در خاک می‌داند نیز هم‌گونی بیشتر و بهتری داشته و نسبت به نام‌هایی چون قبرستان و آرامستان، دلالت بیشتر و بهتری بر معنای دینی مرگ و مردن داشته است.

نسل دوم احتمالا آرامگاه‌هایی است که با خشت‌های پخته و مربع‌شکل بنا شده و در هماهنگی با یادگارهای بزرگ فرهنگی مزینان یعنی کاروان‌سرا و آب‌انبار و مسجد بلال و ... بوده است. مانایی این آرامگاه‌ها بیشتر بوده و تعداد بیشتری از آنها در برابر گذر زمان مقاومت کرده و ماندگار شده است. از چند مورد باقی‌مانده با این مصالح، یکی از آنها در بالاسر، هلال‌گونه، طراحی و‌ چیده شده که در مقایسه با شکل هندسی اکثر قریب به اتفاق قبور یعنی مستطیل(مکعب‌مستطیل) می‌تواند بی‌معنا نبوده و دلالتی دینی بر ایمان و‌ تعبد متوفی داشته باشد.

آرامگاه‌های سیمانی و موزاییکی هم در دوره‌هایی نزدیک یا هم‌زمان با آرامگاه‌های خشتی قابل مشاهده است.

این گونه‌های آرامگاهی، در چند چیز مشترک هستند از جمله به‌نظر نمی‌رسد حتی نوع موزاییکی آن، تداعی‌کننده‌ و دلالت‌کننده‌ی تجمل و ثروت و دارندگی بوده باشد بلکه ظاهرا تلاش برای ماندگاری آرامگاه و تداوم یاد و‌ نام متوفی و حفظ هویت و‌ طولانی‌‌ترکردن پیوند نسلی اهمیت بیشتری داشته است؛ دیگر اینکه، عمدتا  سنگ آرامگاه، بخش مجزایی از آرامگاه بوده و در ابعادی کوچک‌تر از سطح آرامگاه، روی آن قرار می‌گرفته یا بعضا نصب می‌شده که به‌دلیل کوچکی ابعاد، تنها برخی اطلاعات کلی از فرد مدفون را در بر دارد.

تقریبا از اواخر دهه‌ی شصت و اوایل دهه‌ی هفتاد که فضای فرهنگی کلی جامعه‌ی ایرانی تغییر کرد و گرایش به تجملات و نمایش ثروت افزایش یافت آرامگاه‌های آرامستان مزینان نیز تحت تاثیر قرار گرفتند البته شاید وابستگی مزینان در این بخش به کلان‌شهرها باعث شد فرهنگ شهری، خود را غالب و چیره نماید هرچند نوع ساختمان‌هایی که بتازگی در مزینان برپا می‌شود نشان می‌دهد گرایش به این سمت، چندان هم بدون اراده و‌ ناخواسته نیست. این هزینه‌ها در آرامگاه، اگرچه نشان‌دهنده‌ی احترام و‌ تکریم درگذشتگان از سوی بازماندگان و احیانا ادای دین ایشان برای جبران آنچه باید می‌کردند و فرصت انجامش را نیافتند می‌باشد گاهی از سوی عامه‌ی مردم به توان‌ مالی و ثروت بازماندگان هم تفسیر می‌شود.

از این پس، سنگ‌های مرمر در ضخامت‌های متفاوت مورد توجه قرار گرفتند و امروزه سنگ‌های گرانیتی سیاه و سفید اصطلاحا در بورس هستند. این سنگ‌ها با سطح قبور، هم‌اندازه بوده و صفحه‌ای گسترده‌تر برای نگارش و طراحی فراهم می‌نماید و از همین‌رو نمادها و معناهای بیشتری را در بر دارد که می‌تواند بخشی از حسرت ما در مورد گذشتگان خود و‌ گذشته‌ی مزینان را برای آیندگان جبران نماید.

نمادها در شناخت باورهای فرهنگی بسیار مورد توجه هستند. نمادهایی که رو‌ی سنگ آرامگاه‌های آرامستان مزینان به‌کار رفته‌اند از گذشته تا امروز تفاوت‌هایی کرده‌اند.

آرامگاه‌های خاکی و بعضا خشتی و موزاییکی که بازسازی نشده‌اند سنگ‌هایی روی آنها نصب یا قرار داده می‌شد که دو نشانه‌ی اصلی را در پایان سطور و‌ خطوط مربوط به معرفی شخص متوفی، داشتند: یکی شانه و دیگری دایره‌ای که نماد مهر نماز بوده است.

مهر نماز بیان‌گر مومن‌بودن و اهل عبادت‌بودن شخص متوفی بوده است و شانه، نشانه‌ی پاکیزگی و توجه متوفی به طهارت. برای درگذشتگان مرد، شانه‌های یک‌سو (دارای دندانه‌هایی در یک‌طرف) و برای بانوان، شانه‌های دوسو(دارای دندانه‌هایی در دوطرف) طراحی می‌شد(این نکته، برداشت دوست گرامی جناب آقای علی مزینانی حسین است که زمانی مطرح کرد و البته مطلب درستی هم می‌باشد).
در یکی از سنگ‌های باقی‌مانده، بجز این دو‌نماد، تصویر آبری یا آبزی یا ابریق هم تراشیده شده که می‌تواند نماد مهمان‌دوستی و خوان‌داری متوفی باشد هرچند کاربرد این ابزار برای شستشو، تداعی معنای طهارت و‌ پاکیزگی را دور از ذهن نمی‌کند البته اگر تصویر شانه در کنارش نمی‌بود چرا که دو نماد با یک‌معنا معمولا در یک قاب استفاده نمی‌شود از سوی دیگر، روی سنگ دیگری، در کنار آبریز، دو جام پایه‌دار هم طراحی شده که معنای سفره‌داری و میهمان‌دوستی را در این نماد تقویت می‌کند.

نماد دیگری که در سنگ قبرهای قدیمی‌تر،  در طراحی هندسی سنگ‌ها استفاده می‌شده، طاق‌نمای قوسی یا همان شکلی است که در ساخت محراب، طراحی ضریح، معماری اماکن متبرکه و مانند اینها، بسیار استفاده می‌شود. در این طراحی، ضلع پایین و دو ضلع کناری سنگ، صاف تراشیده می‌شود و ضلع‌های کناری در یک‌چهارم بالایی، در مسیری قوسی رو به نقطه‌ی یکسانی می‌گذارند و جایی برتر و بالاتر از همه با هم تلاقی می‌کنند.

این طراحی در معماری واجد مفاهیم عرفانی و فلسفی نغز و پرمغزی است و در کل بر اعتقاد اسلامی به حرکت صعودی انسان به سمت مبدا هستی و خداوند یگانه که برتر و بالاتر از هرچیز و هر کسی است دلالت دارد. البته چون تصویری از در و دروازه را در ذهن می‌آفریند بکارگیری آن در آرامستان می‌تواند نشانه‌ای از  ورود به اولین منزل در سفر به سرای دیگر باشد.
نمادها در سنگ‌های بعدی توسعه و تنوع یافتند.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۳۱
خرداد
۰۲

هنگامی‌که دکتر به اروپا آمد به ما خبر دادند در پاریس است و می‌خواهد ما را ببیند آقایان نیز پاسپورت تهیه می‌کردند که به خارج بروند و او را ببینند. برنامه ما این بود که دکتر شریعتی را به لبنان بیاوریم و در لبنان مرکز فکری بزرگ برای همه‌ی مسلمانان جهان بوجود بیاوریم و دانشمندان بزرگی مثل دکتر علی شریعتی و نظیر او را ما دعوت کنیم و این مرکز فکری و علمی را بعهده آنها بگذاریم اما در همین اوقات که خود را آماده مسافرت به خارج و دیدن او می‌کردیم خبر شهادتش به ما رسید ولی در میان این فشار روحی شدید یک وظیفه‌ی بزرگی بر دوش ما گذاشته شد که باید باید هرچه زودتر قبری برای او در نزدیکی زینبیه تهیه کنیم زیرا انتقال شهید دکتر شریعتی به ایران بهیچ‌وجه در آن شرایط به‌صلاح نبود به همین دلیل در همان ایام درد و غم و ناراحتی شدید، همه‌ی هم و غم خود را صرف پیدا کردن یک قبر در نزدیک زینبیه کردیم و در این راه بیش از هر کس به رهبر شیعیان لبنان امام موسی صدر مدیون هستیم به محض اینکه شهادت دکتر شریعتی را با او در میان گذاشتند، او در همان لحظه اول تقبل کرد که هر مشکلی را برای ما حل کند و هر برنامه‌ای را که ما طراحی کنیم او پیاده نماید و او نیز این چنین کرد.پس از تماس با دولت سوریه در گوشه قبرستانی که چسبیده به زینبیه است مقبره‌ای را که از پیش برای یکی از بزرگان سوری ساخته شده بود از او خریداری کرد.

و به دکتر علی شریعتی اختصاص یافت. برای اولین بار بود که دولت سوریه اجازه داد که جسد دکتر علی شریعتی وارد حرم شود و از صبح تا نزدیکی‌های ظهر در آنجا نگاه‌داشته شود و خود امام موسی صدر و عده‌ای زیادی از ایرانیان و بزرگان و رهبران سوری و لبنانی و مقاومت فلسطین حضور یافتند و بر جسد علی شریعتی نماز گزاردند و شاید از پرهیجان‌ترین و دردناک‌ترین لحظات همان انتقال جسد دکتر علی شریعتی از ضریح حضرت زینب به قبرستان بود و باز در مدخل قبرستان به فرمان امام موسی صدر جسد را به زمین گذاشتند و بزرگان فلسطینی و لبنانی و شخصیت‌های دیگر سخن گفتند و بالاخره جسد را به محل مقبره انتقال دادند و عده‌ای از بهترین و نزدیک‌ترین دوستان دکتر علی شریعتی تابوت او را حمل کردند و در داخل قبر نهادند و امام موسی صدر نمازهای مختلفه آخرین لحظات را برای او خواند و دوستانش خاک ریختند و قبر را پر کردند و در آنجا آقای دعایی دوست قدیمی ما با صدای گیرای خود قسمتی از کتاب شهادت دکتر شریعتی را قرائت کرد و بعد دکتر یزدی نیز شرح زندگی شهید دکتر علی شریعتی را بتفصیل بیان داشت و بعد من نیز مرثیه‌ای معروفی را که جنبه‌ی احساسی و عاطفی و دوستی و عارفانه داشت، برای او خواندم و بعد خانواده او، احسان پسر او … و نزدیک‌ترین کسان او جمع شدند و چند روزی در شام در حوالی زینبیه سکونت داشتیم و کار ما زیارت قبر دکتر شریعتی و تذکر خاطرات زیبا و تلخ گذشته او بود و پس از آن رهسپار بیروت شدیم. در بیروت تصمیم گرفتیم که یک مراسم پرشکوه برای چهلم دکتر علی شریعتی بوجود بیاوریم و از همه بزرگان و رهبران و شخصیت‌های انقلابی دنیا نیز دعوت کنیم تا در این جلسه‌ی پرشکوه شرکت کنند. ۱۸ سازمان انقلابی دنیا در این مراسم باشکوه شرکت کردند مثل سازمان‌های مقاومت فلسطین، سازمان انقلابی اریتره و پولیساریو و الجزایر سازمان امل و غیره … اما دولت ایران به وحشت افتاد و همه‌ی امکانات خویش را در لبنان در اختیار سفیر جاسوس ایران در لبنان بنام منصور قدر قرار داد، تا جلوی این مراسم را بگیرند و قرار بود که این جلسه باشکوه در سالن یونسکو که بزرگ‌ترین سالن دولتی لبنان است تشکیل شود و کارت‌های دعوت و بیانیه‌های تبلیغات برای این روز بزرگداشت در محل یونسکو در سراسر لبنان منتشر شد اما در آخرین روز دولت لبنان مخالفت کرد و مشاجره شدیدی بین امام موسی صدر و وزیر فرهنگ لبنان درگرفت و واضح بود که دولت ایران و منصور قدر وزیر خبیث ایران در لبنان با رشوه و زور دولت لبنان را وادار کرده است که در مقابل این مراسم کارشکنی کنند و در همان آخرین لحظات بود که مدرسه علمییه که متعلق به شیعیان است در وسط بیروت است برای این‌کار تشخیص داده شد و عده‌ای از جوان‌های امل در خیابان‌های مختلف و جلوی یونسکو ایستاده بودند و مردم را بسوی محل جدید هدایت می‌کردند و در این مراسم هزاران نفر از لبنانیان و بخصوص از رزمندگان سازمان امل از سرتاسر لبنان شرکت کرده بودند و سرتاسر دیوارهای این مدرسه و سالن‌ها و راهها و جاده‌ها از عکس شهید شریعتی، آیت‌ا… خمینی، آیت‌ا … طالقانی و شهدای بزرگوار انقلاب پر شده بود. خود من نیز چند نقش بزرگ از دکتر شریعتی کشیده بودم که در نقاط مختلف سازمان نمایان بود. در بین سخنرانان معروف این مراسم باشکوه یکی شخص یاسر عرفات رهبر مقاومت فلسطین بود که برای دکتر شریعتی بیش از پیش تکریم و احترام کرد از خانواده او (نمود) و یکی از شدیدترین و انقلابی‌ترین نطق‌های خود را ایراد کرد و در همین نطق معروف است می‌گوید امل همان فتح است و فتح همان امل است و اگر امل در جنوب لبنان دفاع از فتح نکند فتح نابود می‌شود. یکی دیگر از متفکرین بزرگ فلسطینی شفیق بود که نطقی مفصل و دفاعی باشکوه از انقلاب ایران کرد که در نوع خود بی‌نظیر بود و باز از بهترین سخنوران این مراسم باشکوه شخص امام موسی صدر بود که با سخن شورانگیز خود عده‌ زیادی را منقلب کرد از ایرانیان صادق قطب‌زاده به نمایندگی از طرف دانشجویان و مبارزین خارج صحبت کرد یکی از رزمندگان امل از طرف شیعیان لبنان سخن گفت و بالاخره احسان پسر دکتر علی شریعتی جلسه را با سخنان دلنشین خود ختم کرد. هنگامی‌که توطئه‌گران لبنانی قادر نشدند که جلوی مراسم باشکوه را بگیرند و توطئه‌های آنها نقش برآب شد، نماینده و رهبر حزب نوکر آمریکا و همدست اسرائیل شدیدترین هجوم‌ها و تهمت‌ها را متوجه امانم موسی صدر کرد و دکتر علی شریعتی را کمونیست خواند، و امام موسی صدر را متهم کرد که برای یک کمونیست یک چنین مراسم باشکوهی بپا می‌کند و امام موسی صدر در جواب او در روزنامه‌ها اعلام کرد که این شهید بیش از ۱۵۰ کتاب اسلامی و فلسفی از خود بیادگار گذاشته است و بزرگ‌ترین افتخار متفکرین اسلامی است و چگونه کسی می‌تواند او را به کمونیست بودن متهم کند و خلاصه این نتیجه فکر علی و کوتاه یک چنین دست‌نشستگان استعمار است که دکتر شریعتی را به چنین تهمت‌هایی متهم کند. در جواب او روز بعد نوشت دکتر شریعتی نه فقط صددرصد کمونیست است بلکه صد و پنجاه درصد کمونیست است و باز تهمت‌ها و فحش‌های خود را نثار امام موسی صدر کرد و در همان روز نیروهای فالانژ در جنوب لبنان همراه با … پایگاه جوانان امل در جنوب … مخصوص در شهر طیبه به زیر … سخت خود گرفتند و محل … را با ۳۵ گلوله‌ی توپ ویران کردند و خود من روز بعد برای بازدید این منطقه به جنوب رفتم و جای ۳۵ گلوله توپ که با تانک از نقاط مختلف مرکز سازمان امل را در شهر طیبه به زیر آتش بار خویش گرفته بودند مشاهده کردم. البته رزمندگان امل به‌محض شلیک اولین گلوله توپ خانه را ترک می‌کنند و در سنگرها و در زیر بوته‌ها مخفی می‌شوند و در حالت گسترش به کسی از آنها صدمه‌ای نمی‌رسد و خانه ویران می‌شود و رزمندگان امل مجبور می‌شوند به نقطه‌ی دیگری انتقال پیدا کنند.

و بعد هنگامی‌که از جنوب بازمی‌گشتم در خدمت امام موسی صدر بودم که رئیس امل لبنان به سراغ امام موسی آمد و البته مرا نمی‌شناخت می‌گفت دولت ایران از ما خواسته که دو شخصیت را فوراً تحویل دولت ایران دهیم یکی صادق قطب‌زاده و دیگری دکتر چمران، اما موسی صدر در جواب او گفت که صادق قطب‌زاده به سوریه رفته است و بنابراین در لبنان نیست و ما معذوریم و دکتر چمران نیز در جنوب لبنان است و در میان سنگرهای رزمندگان امل در مقابله با اسرائیل قرار دارد و اگر شما می‌توانید به جنوب لبنان بروید بفرمائید که او را بگیرید زیرا در جنوب لبنان دولت لبنان و ارتش لبنان نیرویی نداشت و ندارد و بنابراین هیچ قدرتی نمی‌تواند که رزمندگان امل در جنوب لبنان را دستگیر کند و این یک تودهنی سختی بود به مسئول امل لبنان در برابر خواست منصور قدر سفیر ایران و همان‌شب امام موسی صدر صادق قطب‌زاده را در ماشین خود قرار داد و شخصاً او را به شام برد و همان‌شب او را به اروپا فرستاد که از گزند ساواک و مأمورین خطرناک صهیونیست‌ در امان باشد و این نشان می‌داد که استعمارگران و دستگاه شاه چقدر به وحشت افتاده و چه ضربه سنگینی به آنان وارد شده و با چه نیرویی می‌خواهد جلوی انتشار افکار دکتر شریعتی را بگیرد و فوراً حدود پنجاه شصت شیخ با شخصیت‌های دیگر از ایران به لبنان گسیل شدند و در دهات مختلف لبنان در شمال و جنوب دست به فعالیت شدید زدند که دکتر شریعتی کافر بوده است و امام موسی صدر بر او نماز خوانده است و او را در زینبیه به خاک سپرده است و بنابراین او هم کافر است و تهمت‌ها و ناراحتی‌های زیادی برای شخص امام موسی بوجود آوردند و همچنین از ایران و عراق نیز نامه‌های تهدیدآمیز با لحن‌های سخت و شدید به سمت امام موسی صدر سرازیر شد که چرا برای احترام و اکرام دکتر شریعتی چنین مراسم باشکوهی بپا کرده‌اند. اما ما معتقد بودیم که دکتر شریعتی کسی است که یک حرکت بوجود آورده است و بزرگ‌ترین افتخار نسل جوان و مؤمن ما بشمار می‌رود و هرچه برای او بکنیم کم کردیم.

منبع: روزنامه کیهان

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۳۰
خرداد
۰۲

🔹مراسم چهل و ششمین سالگرد عروج فرزند شایسته کویر دکتر علی شریعتی مزینانی با حضور فرزندش دکتر احسان شریعتی و استادان و دانشجویان دانشگاه های خراسان رضوی در هیئت ابوالفضلی مزینان برگزار شد.

🔹دکتر احسان شریعتی در این مراسم از اهتمام مردم قدرشناس مزینان که در بیست و نهم خرداد هر سال یاد و نام پدرش را با برگزاری چنین مراسمی زنده نگه می دارند تقدیر و تشکر کرد.

🔹حجت الاسلام معلمی فر روحانی مستقر در مزینان و از شاگردان حاج شیخ قربانعلی شریعتی با توجه به تقارن و همزمانی سالروز شهادت حضرت جوادالائمه علیه السلام و سالگرد شهادت علی پسر مزینان به گوشه ای از خدمات معنوی و علمی خاندان شریعتی اشاره کرد.

🔹وی با پرداختن به شرح بخش هایی از خطبه امام علی(علیه السلام) درباره جهاد، گفت: دکتر شریعتی، معلمی مجاهد، مبارز، انسانی آگاه، بصیر و نستوه بود.

🔹 معلمی‌فر افزود: دکتر شریعتی زمانی که پدرش استاد محمدتقی شریعتی از زندان رژیم ستمشاهی آزاد شده بود، بر مظلومیت شیعه گریه کرد.

🔹وی با اشاره به اینکه دکتر شریعتی از مبارزان علیه رژیم طاغوتی بود، گفت: زمانی که ساواک او را متهم کردند که مقلد امام خمینی است، دکتر پاسخ داد که همواره مقلد ایشان هستم.

🔹علی اکبر رضوانی پناه دبیر برگزاری مراسم شمع سوز کویر ضمن عرض خیر مقدم به فرزند و اقوام شریعتی و میهمانان حاضر در مجلس و مردم شریف مزینان از همراهی فرماندار و بخشدار بخش مرکزی داورزن و اعضای شورای اسلامی و دهیار مزینان در برپایی این مراسم قدردانی کرد.

🔹در این مراسم مداحان و ذاکران آل الله به ذکر مداحی پرداختند.

 

  • علی مزینانی
۲۹
خرداد
۰۲

ایسنا / با وجودی که تختی و سعیدی در ۳۷ و ۴۱ سالگی در تهران، سید مصطفی در ۴۷ سالگی در نجف و شریعتی در ۴۴ سالگی در ساوت‌همپتون انگلستان از دنیا رفتند اما علت مرگ آنان از نظر مردم «غیرطبیعی و مشکوک» تلقی شد به همین دلیل آنان را پر پر شده به دست رژیم سفاک پهلوی تلقی کردند و عنوان «شهید» بر آنان نهادند و بسیار بزرگ‌شان دانستند.

امروز ۲۹ خرداد چهل و ششمین سالروز درگذشت مشکوک علی مزینانی معروف به علی شریعتی در سال ۱۳۵۶ است.

دودمان

«علی» حاصل ازدواج محمدتقی و زهرا  در تاریخ دوم آذر ۱۳۱۲ متولد شد.

محمدتقی که اهل مزینان و شهرتش «شریعتی» بود، از طرف پدری پسر شیخ محمود و جدش ملا قربانعلی معروف به آخوند حکیم، مردی فیلسوف و فقیه که در مدارس قدیم مشهد، سبزوار و بخارا درس خواند و از شاگردان برگزیده ملا هادی سبزواری فیلسوف، عارف و شاعر عصر فتحعلی و محمد شاه قاجار بود و از طرف مادری به علما، روحانیون و سادات صحیح‌النسب حسنی که آنان نیز از عالمان دین بودند، متصل بود.

ملا قربانعلی چهار پسر به نام‌های محمود، احمد، حسن و حسین داشت. محمود بعد از مرگ پدر به درخواست مردم مزینان به آن دیار رفت و پیش‌نماز مسجد و معلم حوزه علمیه مزینان شد. شیخ محمود نیز صاحب یک دختر به نام معصومه و سه پسر به نام‌های قربانعلی، محمدتقی و محمد بود.

محمدتقی در ۲۵ سالگی با زهرا امینی از اهالی روستای کاهک ازدواج کرد و یک سال بعد در دوم آذر ۱۳۱۲ صاحب فرزند پسری به نام «علی» شد. او در سال ۱۳۱۹ به همراه خانواده به مشهد مهاجرت کرد و علی را در دبستان ابن یمین ثبت نام کرد.

اخراج رضا شاه توسط انگلیسی‌ها از ایران در شهریور ۱۳۲۰ و درگیر شدن کشور در جنگ جهانی دوم موجب حاکم شدن نابسامانی‌های سیاسی و اقتصادی بر کشور شد به همین دلیل محمدتقی، مادر و پسرش را به شهرستان مزینان فرستاد تا از گزند جنگ و ناامنی‌های آن در امان بمانند. با آرام شدن فضای سیاسی کشور و ثبات نسبی اوضاع سیاسی و اجتماعی کشور در دوره سلطنت محمدرضا شاه، علی به همراه مادرش مزینان را به مقصد مشهد ترک کرد و در مدرسه ابن یمین بقیه درسش را خواند. او در سال ۱۳۲۵ به مدرسه فردوسی مشهد رفت تا نیم بقیه از دوره دوم آموزش متوسطه را در این مدرسه درس بخواند. علی در سال ۱۳۲۸ درسش در این مدرسه تمام شد و سیکل گرفت. او مدتی بعد وارد دانش‌سرای مقدماتی شد و دوره دبیرستان را با گرفتن دیپلم پایان داد.

علی در سال ۱۳۳۴ در کنکور دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد شرکت کرد و با قبولی در آزمون ورودی، دانشجوی این دانشگاه شد و چهار سال بعد لیسانس زبان و ادبیات فارسی گرفت. او در سال دوم ورود به دانشگاه مشهد در آزمون سراسری شرکت کرد و موفق به قبولی در رشته فلسفه در دانشگاه تهران شد اما به دلیل نامشخص چند ماه بعد از رشته فلسفه انصراف داد و به مشهد برگشت.

او در طول دوران تحصیل در دانشکده مشهد آثاری چون ترجمه ابوذر غفاری، ترجمه کتاب نیاش اثر الکسیس کارل و چند مقاله تحقیقی را انجام داد.

ازدواج

علی شریعتی در سال ۱۳۳۶ به پوران شریعت‌رضوی، هم‌رشته‌ای‌ خود در دانشگاه مشهد پیشنهاد ازدواج داد اما پوران به بهانه ادامه تحصیل به او جواب رد داد. علی با سماجت و چند ماه پیگیری بالاخره موفق شد نظر پوران را جلب کند و در تاریخ ۲۴ تیر ۱۳۳۷ با او ازدواج کند.

حاصل ازدواج علی و پوران یک پسر به نام احسان و سه دختر به نام‌های سارا، سوسن و مونا بود.

هوش بالای علی و پوران و قرار گرفتن جزو دانشجویان برتر رشته ادبیات فارسی دانشگاه مشهد باعث شد آنان در سال ۱۳۴۱ به همراه چند دانشجوی دیگر برای ادامه تحصیل به دانشگاه سوربن فرانسه اعزام شوند. علی و پوران به همراه چهار فرزندشان از سال ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۳ در فرانسه زندگی کردند.

تز دکترای علی توسط ژیلبر لازا استاد راهنمای مشترک پوران و علی، تصحیح متن فارسی کتاب فضائل بلخ نوشته شیخ صفی‌الدین بلخی و برگردان آن به زبان فرانسه تعیین شد و علی در سال ۱۳۴۲ موفق به دفاع از تز ۱۵۵ صفحه‌ای دکترایش تحت عنوان «فضائل بلخ» که به زبان فرانسه نوشته بود، شد. با قبولی او در این کار، مدرک دکتری تاریخ اسلام در قرون وسطی را از دانشگاه سوربن اخذ کرد اما سفارت ایران در فرانسه مدرک او را معادل دکترای ادبیات فارسی به رسمیت شناخت.

علیِ جوان به جز ادبیات در فرانسه علومی چون جامعه‌شناسی، مبانی علم تاریخ، تاریخ ادیان، تاریخ و فرهنگ اسلامی درس خواند و از محضر اساتید بزرگی چون لویی ماسینیون، ژرژ گورویچ و سارتر بهره برد.

او بعد از فارغ‌التحصیلی در سال ۱۳۴۳ راهی ایران شد. در بدو ورود به ایران توسط سازمان اطلاعات و امنیت کشور - ساواک - دستگیر و زندانی شد. بعدا مشخص شد حکمی که در سال ۱۳۴۱ به صورت غیابی برایش صادر شد دلیل دستگیر و زندانیش در زندان قزل‌قلعه تهران بود. دوره محکومیت شریعتی کوتاه بود و اوایل شهریور ۱۳۴۳ از زندان آزاد شد و به مشهد برگشت.

سیاست شریعتی

ناصر میناچی به واسطه دوستی با شریعتی بعد از ساخت حسینیه ارشاد در خیابان کوروش کبیر - شریعتی فعلی - در سال ۱۳۴۸ از دکتر علی شریعتی برای سخنرانی در این حسینیه دعوت کرد. شریعتی بعد از مدتی به عنوان مسؤول فرهنگی حسینیه ارشاد منصوب شد.

علیِ جوان علاوه بر سخنرانی‌های آتشین بر علیه رژیم پهلوی، جامعه‌شناسی مذهبی، تاریخ شیعه و معارف اسلامی نیز به جوانان و مشتاقان آموزش داد. استقبال از مباحث علمی و دینی دکتر علی شریعتی در دانشگاه تهران و حسینیه ارشاد به حدی بالا گرفت که ماموران ساواک را حساس کرد. حساسیت رژیم پهلوی به سخنرانی‌های دکتر شریعتی موجب شد او تحت تعقیب در آید از این رو از آبان ۱۳۵۱ تا پاییز ۱۳۵۲ به مدت ۸ ماه به صورت مخفی زندگی کرد اما در آن شرایط هم سخنرانی‌های دکتر با نام مستعار از سوی هوادارانِ جوانش چاپ و منتشر شد.

۸ ماه زندگی مخفیانه فشار روحی و روانی فراوانی به دکتر شریعتی وارد کرد. او به کرات توسط مأموران ساواک تحت نظر بود و این مسئله موجب محرومیت از امکانات اولیه زندگی و شکنجه روحی و روانی ایشان شد. این وضعیت با طعمه قرار گرفتن پدر و یکی از برادر زن‌هایش در پاییز ۱۳۵۲، تشدید شد. دکتر علی شریعتی برای آزادی آنان خود را به ساواک معرفی کرد و ۱۸ ماه به سلول انفرادیِ کمیته شهربانی تهران افتاد. پس از آزادی او در اسفند ۱۳۵۳ اما ماموران سازمان اطلاعات و امنیت کشور دست بردار نبودند و او را به صورت شبانه‌روزی تحت نظر داشتند.

شریعی از آن دوران به تلخی یاد کرد و خاطره آن دوران را در قالب نامه به یکی از دوستان نزدیکش که در یکی از کتاب‌هایش هم نوشت، بیان کرد: «ظاهرا آزاد هستم و از قید اسارت، به اصطلاح رهایی یافته‌ام ولی آنچه مسلم است، نوع زندانم تغییر کرده و از زندان دولتی به زندان خانه منتقل شده‌ام.

... من که زندگیم معلوم است. احتضار، یک جان کندنِ مستمر که نامش زندگی کردن است. هر روز صبح که در آینه خودم را می‌بینم، درست می‌بینم که لااقل سالی بر من گذشته است. دیشب و پریشب، همیشه برایم پارسال و پیارسال است.

... روزها را برای این که از عمرم بدزدم می‌خوابم و شب‌ها با تنهایی، سکوت و سیاهی در زیر باران رنج‌ها که مدام می‌بارد، زانو به بغل، خاموش می‌نشینم و انبوهی از خاطره‌های مرده و آرزوهای مجروح در برابرم، تا آفتاب که سر می‌زند و هوا روشن می‌شود و صدای پای روز، سرفه‌ها، گنجشک‌ها و اتومبیل‌ها و آغاز حرکت و کار.

از ترس می‌روم و به خواب فرو می‌روم. البته بیکار نبوده‌ام، بزرگترین کاری که کرده‌ام این است که هنوز زنده مانده‌ام و این دشوارترین وظیفه‌ای بوده که انجام داده‌ام و اگر انصاف بدهند، بسیار کارها که نکرده‌ام و مگر اینها خود، کار نیست؟ مگر ثواب سیئاتی که کسی انجام نمی‌دهد از ثواب بسیاری حسنات که انجام می دهند، بیشتر نیست؟»

مهاجرت

اجبار به این شیوه زندگی موجب افسردگی و ناراحتی مستمر دکتر علی شریعتی شد از این رو در مشورت با همسر و برخی دوستان و شخصیت‌های سیاسی تصمیم به «مهاجرت» گرفت. در تحقیقاتی که به واسطه برخی دوستانش در دادگستری انجام داد متوجه شد اسناد ثبت شده از او با نام فامیل «علی شریعتی» یا «علی شریعتی مزینانی» است در حالی که نام فامیل ثبت شده در شناسنامه او «علی مزینانی» بود. همین مسئله باعث شد با ابتکار عمل همسرش پوران شریعت‌رضوی به اجبار از کشور هجرت کند.

کتاب «طرحی از یک زندگی» به قلم پوران شریعت‌رضوی به تفصیل درباره چگونگی خروج دکتر علی شریعتی پرداخته است.

او در این کتاب نوشت: «پرونده‌های علی در ساواک تحت عنوان «علی شریعتی» و یا «علی شریعتی مزینانی» طبقه‌بندی شده بود، حتی احکام اداریِ مدارک تحصیلی علی چه در ایران و چه در فرانسه، در اداره فرهنگ خراسان و دانشگاه فردوسی مشهد، همه به نام «علی شریعتی» یا «علی شریعتی مزینانی» صادر شده بود، در حالی که نام‌خانوادگی علی، طبق شناسنامه «مزینانی» بود و نه «شریعتی» و یا «شریعتی مزینانی». پاسپورت قبلی علی هم به نام «مزینانی» یعنی نام‌خانوادگی واقعی علی صادر شده بود.

قرار شد علی برای گرفتن گذرنامهِ خودم، رضایت‌نامه و برای اخذ گذرنامهِ بچه‌ها، به من وکالت دهد اما قبل از اینکه برای گذرنامه خودش اقدام کند، تا مشخص شود که آیا موفق به دریافت گذرنامه می‌شود یا نه. تصمیم گرفتیم کلیه اقدامات اداری برای درخواست گذرنامه علی به عهده من باشد و او به هیچ‌وجه به اداره گذرنامه نرود، زیرا امکان داشت کسی او را بشناسد.

در آن زمان یکی از شرایط اخذ گذرنامه برای افراد بازنشسته، ضامن معتبر بود یعنی یک کارمند شاغل باید ضمانت فرد بازنشسته متقاضی خروج از کشور را به عهده می‌گرفت تا فرد متقاضی موظف به بازگشت به کشورش باشد. من چون کارمند شاغلِ آموزش و پرورش بودم، طبق قانون می‌توانستم ضامن همسرم باشم.

ابتدا از آموزش و پرورش منطقه ۱۳ تهران تاییدیه گرفتم که شاغلم و بعد با علی به کلانتری منطقهِ محلِ کارم رفتیم و خوشبختانه ضمانت مرا پذیرفتند سپس بقیه مدارک مورد نیاز را جور کردم و به اداره گذرنامه رفتم. در آنجا به بخش حرف «میم» مراجعه کردم.

با اکراه مدارک را از من گرفتند زیرا خود درخواست کننده باید مدارکش را تحویل می‌داد. در آن ایام به طور کلی برای گرفتن مدارک، زیاد سختگیری نمی‌کردند. با این همه مامور مربوطه تاکید کرد که برای گرفتن پاسپورت خود شخص باید مراجعه کند. چهارشنبه بعد به اداره گذرنامه رفتم و شناسنامه خودم و احسان پسرم را همراه بردم و به مامور مربوطه گفتم: «چون همسرم مریض است لطفا پاسپورت او را به من بدهید.» ابتدا مقاومت کرد و من با اصرار و خواهش که «همسرم بیمار است و ناتوان» با نشان دادن شناسنامه‌ها و آوردن دلیل و برهان، توانستم پاسپورت علی را بگیرم. با هم برای خرید بلیط به شرکت هواپیمایی سابنا رفتیم و برای روز ۲۶ اردیبهشت یعنی ۴ روز بعد به مقصد بلژیک بلیط گرفتیم.

علی صبح روز ۲۶ اردیبهشت ۱۳۵۶ به همراه دوستان مشترک‌مان، آقای عبدالله رادنیا و همسرشان به فرودگاه مهرآباد رفت و ... .»

خودِ دکتر شریعتی نیز در خاطراتش از لحظات دلهره‌آور خروجش این گونه نوشت: «بالاخره صبح دوشنبه بر روی قالیچه سلیمانی سابنا، از زندان سکندر پریدم. لحظه های پر دلهره، بیم و امید، اسارت و نجات و گذر از آن پل صراط در آن دقیقه خطیر و خطرناک اما مجهولی که جز تقدیر از آن آگاه نیست ... .»

او بعد از رسیدن به بلژیک و اسکان در هتل اینترنشنال نامه‌ای به پسرش احسان شریعتی که در آن زمان جوانی کم سن و سال بود و چند ماه زودتر از خودش به آمریکا سفر کرده بود، نوشت و گفت: «من فعلا به بلژیک آمده‌ام به دو دلیل یکی اینکه ویزا نمی‌خواست و دیگر اینکه کمی از خط سیر عمومی پرت بود و دور از چشم.»

دکتر شریعتی بعد از دو روز اقامت بروکسل خودرویی خریداری کرد و به شهر ساوت‌همپتون انگلستان رفت و به خانه فرزندان یکی از دایی‌های همسرش رفت.

حساسیت ساواک

خروج دکتر علی شریعتی از ایران از ۲۶ اردیبهشت تا ۱۸ خرداد ۱۳۵۶ برای سازمان اطلاعات و امنیت کشور حساسیت‌برانگیز شد. با اطمینان ساواک از خروج دکتر شریعتی از کشور دستور ممنوع‌الخروجی همسر و فرزندانش به سرعت صادر شد.

طبق اسناد ساواک دکتر علی شریعتی با هویت «محمدعلی مزینانی» ایران را ترک کرده بود و خانواده او از ۱۷ خرداد ۱۳۵۶ ممنوع‌الخروج شدند.

ساواک در حالی دستور ممنوع‌الخروجی خانواده دکتر شریعتی را صادر کرد که نمی‌دانست نام‌خانوادگی دقیق او و فرزندانش چیست و از سفر تنها پسر دکتر شریعتی به آمریکا کاملا بی‌اطلاع بود. سردرگمی ساواک در این باره به نفع سوسن و سارا شد. آنان ۳۳ روز بعد از خروج پدرشان از کشور در تاریخ ۲۸ خرداد ۱۳۵۶ از ایران خارج شدند.

دکتر شریعتی که یک هفته پس از اقامت در شهر ساوت‌همپتون انگلستان، اتومبیلی خریداری کرد و از طریق کشتی به بندر لوهاور فرانسه رفت و چند روزی در منزل دکتر حسن حبیبی اقامت داشت، در تماس با همسرش در جریان ممنوع‌الخروجی او و مونا و رسیدن قریب‌الوقوع سارا و سوسن به انگلستان قرار گرفت به همین دلیل در تاریخ ۲۶ خرداد ۱۳۵۶ به ساوت‌همپتون برگشت و خانه‌ای را که از یک پاکستانی اجاره کرده بود را آماده رسیدن فرزندانش کرد.

در تماس مجددی که پوران در تاریخ ۲۸ خرداد با منزل علی فکوهی، پسر داییش داشت، دکتر علی شریعتی در جریان جزییات ممانعت ساواک از خروج همسر و دختر سومش قرار گرفت و به گفته فرزندان دایی شریعت‌رضوی اضطراب، نگرانی و چشم‌انتظاری دکتر علی شریعتی از این روز تا لحظه ورود دخترانش به خاک انگلستان غیر قابل تصور بود.

روایت پسر دایی پوران

علی فکوهی پسر دایی پوران شریعت‌رضوی ماجرای ورود دو دختر دکتر شریعتی و حادثه دلخراشی که همان شب برای او اتفاق افتاد را اینگونه برای دختر عمه‌اش تعریف کرد: «همگی از فرودگاه به منزلی که شب قبل، از یک تبعه پاکستانی در ساوت‌همپتون اجاره کرده بود، رفتند. در مسیر برگشت از فرودگاه به خانه، من رانندگی کردم، علی آن شب کلا بی‌حوصله بود.

... آن شب من ناگهانی و سر زده، به اتاقی که تصور نمی‌کردم کسی در آنجا باشد وارد شدم دفعتا دکتر را دیدم که با حالتی بسیار عرفانی به نماز ایستاده است. بی‌اختیار محو آن حالت شدم. بسیار از آن خلسه تاثیر پذیرفتم. پس از تمام شدن نمازش پرسیدم: «چرا شما این قدر منقلب و دگرگون هستید؟» دکتر جواب داد: «نیروهای امنیتی با جلوگیری از خروج پوران و مونا، نبض مرا در دست گرفته‌اند. این تنها برگ برنده‌ای است که در دست دارند و به وسیله آن می‌توانند مرا تحت فشار قرار دهند و به کشور بازگردانند، احساس می‌کنم فصل تازه‌ای در زندگی من آغاز شده است.»

شرح درگذشت

پوران شریعت‌رضوی در خاطره‌ای از مرگ مشکوک دکتر علی شریعتی در کتاب خاطراتش اینگونه نوشت: «آن شب تا ساعت ۱۱ همه دور هم نشسته بودند و حرف می‌زدند ولی دکتر ساکت و غمگین و گرفته بود و حرفی نمی‌زد. حدود نیمه شب، علی فکوهی و ناهید به خانه خودشان می‌روند و با نسرین - خواهر دیگرشان - قرار می‌گذارند که فردا صبح آماده باشند تا به اتفاق به بدرقه یکی از دوستشان که قصد رفتن به فرودگاه داشت، بروند.

دکتر هم به اتاق خوابی که، در طبقه پایین قرار داشت می‌رود که بخوابد. این اتاق از یک طرف رو به جنگل بود و پنجره اتاق به علت گرمای هوا باز بود. بعد از مدتی از رفتن دکتر به اتاق، از سارا می‌خواهد، لیوان آبی برایش ببرد. سارا آب را می‌برد، پس از گذشت مدتی باز بچه‌ها را صدا می‌کند و یک استکان چای می‌خواهد. به نظر نا آرام می‌رسید و خوابش نمی‌برد.

سوسن و سارا و نسرین هم برای استراحت، به طبقه بالا می‌روند و می‌خوابند. فردا صبح ساعت ۸، ناهید و علی فکوهی برای بردن خواهرشان نسرین به خانه دکتر می‌آیند و در می‌زنند، ولی کسی در را باز نمی‌کند. مدتی هم پشت در می‌مانند تا نسرین، از خواب بیدار شود.

او که برای باز کردن در به طبقه پایین می‌آید، می‌بیند که دکتر در آستانه در ورودی اتاق به پشت افتاده و بینیش به نحوی غیرعادی سیاه شده و باد کرده. وحشت می‌کند و هراسان می‌دود در را باز می‌کند. با اضطراب جریان را به برادرش می‌گوید. ناهید و برادرش متحیر وارد خانه می‌شوند، ناهید بلافاصله نبض دکتر را می‌گیرد و او هم، نظر ناهید را تایید می‌کند، بلافاصله نسرین به طبقه بالا، به اتاقی که بچه‌ها در آن خوابیده بودند می‌رود و مراقب آنها می‌شود تا پایین نیایند که پدرشان را به آن حال ببینند.

علی فکوهی، وحشت‌زده و غمگین فورا به اورژانس بیمارستان ساوت‌همپتون تلفن می‌کند، آمبولانس می‌خواهد، بعد از مدت کمی آمبولانس می‌رسد. آنها هم پس از معاینه نظر می‌دهند که دکتر درگذشته است.

او را برای انتقال به بیمارستان، روی صندلی چرخدار می‌نشانند و به آن می‌بندند تا از دید همسایگان، مرگ او ناخوشایند نباشد.

بعد از این که دکتر را به بیمارستان می‌برند، آقای فکوهی به خانه دوستش که در همان حوالی بود می‌رود. جریان را به او می‌گوید. آن شخص هم خبر واقعه را تلفنی به چند نفر از دوستان دکتر، اطلاع می‌دهد. سپس آقای فکوهی همراه خواهرانش و سوسن و سارا - دخترانم - از خانه‌ای که این فاجعه‌ در آن اتفاق افتاده خارج می‌شوند و به خانه خودشان می‌روند.

چند ساعت بعد، از طرف سفارت ایران به آقای فکوهی تلفن می‌شود و می‌خواهند که ایشان جنازه دکتر را به آنها بدهد، تا خودشان بقیه تشریفات قانونی را انجام دهند. آقای فکوهی، متحیر و غم‌زده به آنها جواب می‌دهد: «من هیچ اختیاری ندارم. باید خانواده دکتر در این مورد تصمیم بگیرند. من تنها کاری که کردم، این است که به خانواده‌شان اطلاع داد.»

با انتقال جسد دکتر به پزشکی قانونی، انجام معاینات اولیه، تنظیم صورت جلسه و انجام تشریفات اداری بی‌آنکه برای فهم علت مرگ دستور کالبد شکافی داده شود، علت مرگ «انسداد شرائین و نرسیدن خون به قلب» اعلام شد.

با اطلاعِ کنفدراسیون و دانشجویان مبارز ایرانی مقیم اروپا از مرگ مشکوک دکتر، درخواست کالبد شکافی می‌دهند. از طرفی برای انجام کالبد شکافی، به گفته وکیل احسان پسرم علاوه بر نیاز به شکایتِ خانواده همراه داشتن پرونده «آنکت» پلیس انگلیس نیز لازم بود. اموری که انجام هر یک از آنها مستلزم گذراندن مراحل اداری مختلف بود اما با توجه به توطئه ساواک ارسال یک گروه به سرپرستی یک افسر امنیتی برای تحویل گرفتن رسمی جسد جهت انتقال به ایران و همچنین احتمال همراهی قریب‌الوقوع پلیس انگلیس با نیروهای ساواک شاه، تصمیم گرفته شد هیچ درخواست کالبد شکافی داده نشود همچنین گرفته شد جسد به سرعت به سوریه منتقل شود چون امکانات آن کشور مناسب‌تر تشخیص داده شده بود.

این تصمیم پس از یک شور جمعی با حضور کلیه شخصیت‌های سیاسی و دوستان دکتر در خارج و با اجازه وکیل خانوادگی گرفته شد.»

روایت پسر دایی

علی فکوهی با تشریح چگونگی اطلاع ساواک از درگذشت دکتر شریعتی، گفت: «من تعجب کردم که مامورین سفارت از کجا چنین خبری را آن هم با این سرعت شنیده‌اند زیرا من در آن روز «شوم» پس از این که وارد خانه شدم و با آن صحنه غیرمنتظره روبه رو شدم، پس از تلفن به اورژانس بیمارستان «ساوت‌همپتون» در فاصله‌ای که اورژانس بیاید، فقط به یکی از رفقایم که وی هم قبلا از اقامت دکتر در منزل من به دلایلی مطلع بود، تلفن کردم و جریان را گفتم. آن هم برای این که از او بخواهم به جای من، دوستی مشترک را که منتظر ما بود تا به فرودگاه برسانیمش بدرقه نماید و مطمئنم که آن رفیقم که او را خوب می‌شناختم با سفارت ایران، کوچکترین رابطه سیاسی نداشت، علاوه بر این که از علاقه‌مندان دکتر هم بود. پس از کجا افراد سفارت از واقعه خبر داشتند؟ خدا می‌داند. از نظر من، هنوز مسائل مبهمی پیرامون قضیه وجود دارد که بدان پاسخ درستی داده نشده است.»تشییع جنازه

علی فکوهی در تشریح مراسم تشییع جنازه دکتر علی شریعتی، گفت: «جسد دکتر در یکی از مساجد کوچک و متعلق به اهل سنت غسل داده شد. همراهِ حاج‌آقا شبستری امام جماعت شهر لندن، دکتر ابراهیم یزدی و دکتر صادق قطب زاده جسد دکتر را به این مسجد بردیم.

... بیمارستان ساوت‌همپتن گزارش مفصلی درباره درگذشت دکتر ارائه داد و در آن گفته بود: «چیز مشکوکی دیده نشده است و مرگ او مثلا بر اثر به قتل رسیدن، دسیسه، زهر، دشنه و چیزی از این قبیل نبوده و به نظر می‌آید که به مرگ طبیعی از دنیا رفته است.» مرگ طبیعی یعنی با سکته.

اتفاقا همان روزی که به ساوت‌همپتن رفتیم و برای اولین بار با جایِ خالی مرحوم شریعتی روبه‌رو شدیم و بعدا به بیمارستان رفتیم. در همان اتاقی که مرحوم دکتر خوابیده بود، سطلی بود که شاید در آن، نزدیک به ۴۰ تا ته سیگار بود یعنی در همان مدت کوتاه، مرحوم دکتر مقدار زیادی سیگار کشیده بود.

طبیبان بهتر از من می‌دانند که در حالت عصبی شدید و با آن فشاری که دکتر در آن روزها در آن قرار داشت، امکان چنین رخدادی وجود داشت خصوصا این که شب قبل از حادثه مرحوم شریعتی به فرودگاه هیترو رفته بود چون قرار بود دختران او بیایند، همه مسافران آمده بودند، الا دختران او.»

روایت پوران

پوران شریعت‌رضوی در ادامه خاطراتش از واکنش داخلی و بین‌المللی درگذشت دکتر علی شریعتی، نوشت: «خبر شهادت علی به صورت بسیار گسترده توسط مبارزان خارج از کشور منتشر شد و احزاب و سازمان‌های مختلف سیاسی با انتشار بیانیه‌های گوناگون از دست دادن علی را «سوگ قلم و شرف» تعبیر کردند اما روزنامه‌های کیهان و اطلاعات که مهمترین روزنامه‌های کشور محسوب می‌شدند پس از دو روز سکوت در تاریخ ۳۱ خرداد ۱۳۵۶ اطلاعیه‌ای را درج کردند که مرگ علی را طبیعی و ناشی از بیماری‌های ریشه‌دار قلمداد کردند.

این دو روزنامه در متن اطلاعیه‌شان نوشتند: «مرحوم دکتر علی شریعتی که برای درمان ناراحتی چشم و کسالت قلبی خود به انگلستان رفته بود، در آنجا بر اثر سکته قلبی درگذشت.» در حالی که علی هیچگاه ناراحتی جسمانی خاصی نداشت. کسی از اعضای خانواده و فامیل به یاد ندارد که او حتی یک بار از درد یا ناراحتی جسمانی گله کرده باشد و مهمتر از آن اینکه او هیچگاه به پزشک مراجعه نکرده بود.

همه دوستان و نزدیکان علی می‌دانند، وی فردی قوی و سالم بود و خودش به این نکته توجه داشت. حتی بعد از تحمل آخرین زندان که ۱۸ ماه به طول انجامید، با آنکه تمام این دوره را هم در سلول تنگ، تاریک و انفرادی زندان شهربانی سپری کرده بود، فقط گهگاه از نور خورشید ناراحت می‌شد. غیر از این هیچ ناراحتی دیگری نداشت.

علی از این نظر به خود می‌بالید و به شوخی می‌گفت: «من آنم که سلول تاریک هم نتوانست بر سلامتیم اثر بگذارد» و راست هم می گفت. ، من که همسر او بودم، هرگز به یاد ندارم که او از درد شکایت کرده باشد. دفترچه بیمه او هم به خوبی نشان دهنده این ادعاست. تمام اوراق این دفترچه سفید است. علی از این دفترچه فقط یک بار در تاریخ ۲۸ تیر ۱۳۵۵ استفاده کرده است آن هم نه به علت بیماری قلبی یا فشار خون یا قند و غیره بلکه برای گرفتن عینک بود.

خوانندگان آگاه تصدیق می‌کنند که کسی با اوضاع مالی مشابه ما، در صورت بیماری، حتما از دفترچه بیمه خدمات درمانی استفاده می‌کرد و می‌کند. بدین ترتیب، طبیعی است که اگر علی مریض می شد یا اصولا دارای ناراحتی قلبی بود قاعدتا می‌بایست به پزشک مراجعه می‌کرد و سابقه بیماری او در دفترچه‌اش منعکس می‌شد.

وی با اینکه سیگار می‌کشید اما معاینات پزشکی نشان داد که سیگار تاثیر چندانی بر جسم او نگذاشته است بنابراین احتمال هرگونه سکته قلبی یا بیماری مشابه، بدون اینکه سابقه‌ای داشته باشد، بعید به نظر می‌رسید.»

واکنش استاد

پروفسور حامد الگار، استاد مطالعات اسلامی و زبان فارسی در دانشگاه برکلی کالیفرنیا با اطلاع از درگذشت دکتر علی شریعتی نوشت: «شرایط مرگ دکتر شریعتی، این ظن را به شدت تقویت می‌کند که وی به دست ساواک به قتل رسیده است ... . حتی اگر شریعتی به قتل نرسیده باشد، او به حق در خور عنوان «شهید» است. این شاید مهمترین موضوعی است که باید درباره شریعتی به آن توجه کرد.»

منابع:

شریعتی، علی، اجتهاد و نظریه انقلاب دائمی، ۱۳۵۷، نذیرچاپ، صفحات ۲۹–۳۱

سروش، عبدالکریم، مدارا و مدیریت، انتشارات صراط، چاپ نخست، ۱۳۷۶. صص: ۱۳و۱۵

پوران، شریعت رضوی، طرحی از یک زندگی، انتشارات چاپخش، ۱۳۷۲. صص: ۲۴۲ و ۲۴۳

کتابشناسی ادبیات فارسی در زبان فرانسه (به زبان فرانسه)، محمدجواد کمالی، انتشارات سخن‌گستر و معاونت پژوهش و فناوری دانشگاه آزاد مشهد، ۱۳۹۳، ص 154

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۲۸
خرداد
۰۲

 

🔹مزینان در چهل و ششمین سالگرد عروج معلم شهید انقلاب دکترعلی شریعتی مزینانی با حضور دکتر احسان شریعتی مزینانی میزبان خیل دوستداران او می باشد و در این مراسم شمع سوز کویر، مردم قدرشناس دیار شریعتی یاد و نام فرزند شایسته خود را گرامی می دارند.

🔹این مراسم دوشنبه ۲۹ خرداد همزمان با نماز مغرب و عشا در هیئت ابوالفضلی مزینان برگزار می شود.

  • علی مزینانی
۲۷
خرداد
۰۲

🖌نویسنده و محقق؛ دکتر مهدی مزینانی

 

✍️دکتر علی شریعتی مزینانی، نقش اثرگذاری به‌ویژه برای همراه‌سازی دانشگاهیان و جریان روشنفکری ایران با انقلاب اسلامی داشت. تفسیرهای ایشان از اسلام اجتماعی و نوآوری‌هایی که در شبکه‌ی مفاهیم دینی داشت اگرچه برپایه‌ی برخی معیارها و ترازها و از موضع برخی دیدگاه‌ها، محل انتقاد یا تامل بود، اما گیرایی مفاهیم دینی را برای جوانان و تحصیل‌کردگان و دانشجویان افزود و آنها را به جریان مبارزه با طاغوت پیوند زد.

این جنبه از زندگی دکتر شریعتی، بسیار و به‌تفصیل، کاوش و تولید محتوا شده است.عدم حضور فیزیکی ایشان در دوره‌ی پیروزی و پس از پیروزی انقلاب، فرصتی که می‌توانست او را همانند دیگر نیروهای انقلابی برای نقش‌آفرینی در جریان نظام‌سازی داشته باشد از بین برد و تاثیراتشان را به «الهام‌بخشی» محدود کرد  اما همین جنبه نیز به‌دلایلی چون مصلحت‌اندیشی‌ها و واهمه از برچسب‌ها، کمتر کاوش شده یا دست‌کم به‌اندازه‌ی بخش پیشین بررسی نشده است. یکی از الهامات اندیشه‌های دکتر شریعتی، مصداقی و مشخص، فراهم‌سازی ایده‌ها و دست‌مایه‌هایی ایدئولوژیک و مبتنی بر آموزه‌های دینی و مفاهیم عالی انسانی آن بوده که چندین سال بعد در طراحی پرچم جمهوری اسلامی ایران بکار گرفته شده است.

پرچم، مهمترین نماد و نشانه‌ی کشورها و اجتماعات انسانی، از گذشته تا امروز بوده که اصول ارزشی و‌ اعتقادی و بخشی از درون‌مایه‌های فرهنگی آنها را به نمایش می‌گذارد. از این‌رو می‌توان ادعا کرد اندیشه‌ای پویا و ساختارمند لازم است تا مبنای نظری و فکری طراحی یک پرچم قرار گیرد.

پرچم جمهوری اسلامی ایران را دکتر حمید ندیمی، گرافیست و معمار کشورمان طراحی کرده است. وی در تنها گفت‌وگویی که چندین سال قبل راجع‌به ماجرای طراحی پرچم جمهوری اسلامی داشته، می‌گوید: «قبل از انقلاب در جلسات دکتر شریعتی شرکت می‌کردم. ایده چنین کاری را در این جلسات و زمانی که تفسیر سوره حدید مطرح بود به دست آوردم.علاقه داشتم برای جهان اسلام یک نشان درست کنم. در آن جلسات دریافتم که حکومت اسلامی سه اصل اساسی دارد "کتاب، میزان، حدید" یا "کتاب، ترازو و آهن" یعنی اگر جامعه‌ای یکی از این سه اصل را نداشته باشد به سوی رستگاری نمی‌رود.»

  • علی مزینانی
۲۷
خرداد
۰۲

🖌نویسنده و محقق؛ دکتر مهدی مزینانی

✍️دگرگونی‌های فرهنگی یعنی تغییر در معماری، آداب، رسوم، ارزش‌ها و بطور کلی، سبک زندگی، یکی از ویژگی‌های دوران معاصر است که مزینان نیز از آن برکنار نمانده و هر شخصی که تجربه‌ی چند دهه و حتی چند سال، فاصله‌گیری مکانی از مزینان را داشته این تغییرات را می‌تواند گواهی داده و برشمارد. توجه به این تغییرات از جهاتی بایسته است از جمله اینکه گذر زمان، بخش زیادی از آنچه بوده را اگر ثبت در حافظه‌ی تاریخی نشود به یغما برده و نام و نشانی از آن بر جا نخواهد گذاشت از این‌رو نیاز و بلکه واجب است اکنون که تلاش‌های رسانه‌ای دلسوزان مزینان از جمله شاهدان، زمینه و فرصت ثبت و مانایی «امروز ما» را فراهم نموده، از آن بهره برد به این امید که فضایی برای گفتگوی بیشتر و استفاده از دانش و تجربه‌های همشهریان فرهیخته در تکمیل و رفع نقیصه‌ی این نوشتار کوتاه، فراهم شود و اگر آیندگانی خواستند از مزینان بیشتر بدانند دستمایه‌ای فراتر از خاطرات و ذهن‌نگاره‌های بزرگان و سالخوردگان در دست داشته باشند؛ میراثی که ما از آن محرومیم و بر آن متاسف!

شاید یکی از اماکنی که بیشتر و بهتر بتوان ریخت فرهنگی همراه سیر دگرگونی فرهنگی مزینان را در آن دید آرامستان مزینان باشد؛ مکانی که «قداست»، سهم بسزایی در نگهداشت بخش‌های تاریخی آن داشته و بخشی از فرهنگ گذشته‌ی مزینان را به تصویر می‌کشد.

نخستین نکته‌ی شایسته‌ی توجه در آرامستان مزینان، دوپاره‌بودن آن است؛ بخشی از آرامستان که وسعت کمتری دارد در ارتفاعی بالاتر در قسمت شمالی و‌ بخش دیگر آن با ارتفاعی کمتر در قسمت جنوبی است. مرز میان این دو‌بخش، مسیر خروجی عمدتا ساکنین قسمت جنوبی و شرقی مزینان به سمت کاریز و‌ صحراست. این ویژگی یعنی دوبخشی‌بودن در موارد دیگری هم قابل مشاهده است از جمله: بازار، قلعه‌ی مزینان را از گذشته تا امروز به دو بخش یا به‌تعبیر مزینانی‌ها، «بدن»، تقسیم کرده که بیشتر در مراسم و دعوت به مجالس کارکرد دارد؛ صحرای مزینان دو بخش علیا و سفلی دارد که البته بیشتر، برآمده از تفاوت سطح زمین است؛ تکایای بالا و‌ میان هم شاید اتفاقی نبوده و‌ برآمده از تلاش مردمان دو منطقه‌ی نسبتا متمایز مزینان برای برخورداری از مکانی اختصاصی برای گردهمایی و برگزاری مراسم دینی بوده باشد؛ در کنار مسجد جامع، مسجد صاحب‌الزمان عجل‌الله فعال بوده و‌ در ایام محرم، عزاداران در دو‌ نقطه برای عزاداری تشکیل دسته می‌دهند هرچند نهایتا به سمت جایگاهی واحد حرکت می‌کنند. برخی تقسیمات غیررسمی دیگر از جمله بالا و‌ پایین مزینان که عمدتا با محوریت مسجد جامع شناخته می‌شود نیز در زندگی اجتماعی و‌حتی اقتصادی مزینانی‌ها نقش‌آفرین است. این موضوع را در فرهنگ مزینانی‌های مهاجر نیز می‌توان ردیابی کرد. مهدیه و حسینیه قمر بنی هاشم مزینانی‌های مقیم تهران که فاصله‌ی زیادی با هم ندارند نمادی از این فرهنگ می‌تواند باشد.

البته فعلا بحث در خوبی یا بدی، هدفمندی یا اتفاقی‌بودن این وضعیت نیست و لزوما بنا و‌ مبنایی که در هر مورد از موارد یادشده، عامل دوپارگی و دوبخشی‌بودن، بوده در مورد آرامستان مزینان نمی‌تواند صادق باشد اما در هر حال و در مجموع می‌تواند سوالاتی را مطرح نماید از جمله اینکه آیا اینها به خاطر گستردگی جمعیت مزینان و برای مدیریت بهتر آن بوده است؟ آیا این مرزبندی‌ها، ناخواسته و‌ ناآگاهانه، یکپارچگی و‌ هم‌افزایی و در نتیجه تلاش‌های دلسوزان مزینان را به چالش نمی‌کشد و‌ مدیریت عمرانی و اجتماعی آن را با مشکل همراه نمی‌کند؟

✍️گذشته از دوبخشی‌بودن، مکان قرارگیری آرامستان نیز درخور توجه است. زمین فعلی موقوفه است اما احتمالا ابتدا ممان آرامستان جانمایی شده و سپس وقف شده است در هر حال جانمایی آرامستان در مکان فعلی، اگر مسبوق بر موقوفه‌بودن بوده باشد یا به‌اقتضای وقف زمین برای آرامستان، این مکان از سر الزام، برای تدفین اختصاص یافته باشد دربرگیرنده‌ی کارکردهای فرهنگی و اجتماعی شایسته‌ی توجهی است از جمله:مکان کنونی آرامستان به مظهر قنات نزدیک است و احتمالا تسهیل انجام مناسک تدفین مردگان به‌ویژه برای شستشو در تعیین این محل بی‌نقش نبوده است.

این مکان، فاصله‌ی معقولی با منطقه‌ی مسکونی مزینان و قنات داشته و دارد؛ نه چسبیده به بخش مسکونی روستاست که امنیت روانی و‌ زیست روزمره‌ی زندگی را دچار اختلال کند و نه هم‌جوار قنات است که از جنبه‌ی بهداشتی، محل ایراد باشد. غسالخانه نیز در فاصله‌ی مناسبی از آرامستان بنا شده بوده، به‌گونه‌ای که در زمان فعال‌بودنش، انتقال آرام و‌ همراه با تأنی متوفی به آرامگاه ابدی را به‌عنوان یکی از دستورها و آیین‌های شرعی، ممکن می‌کرده است.

نکته‌ی شایسته‌ی دیگر برای جانمایی آرامستان، قرارگیری آن در مسیر دو شاهراه اصلی اقتصاد کشاورزی و دامپروری مزینان است. این هم‌جواری با تداعی همیشگی مرگ و آخرت، روح دنیاگرایی و زیاده‌خواهی را که کار اقتصادی و دنیوی ممکن بود در برخی تقویت کرده و مهارناپذیر کند، تربیت و تعدیل می‌کرد و یاد خدا و توکل بر او و استعانت از او را تقویت.گذر شاهراه‌های یادشده، یکی از میانه و‌ یکی از کنار آرامستان، فرصتی برای عابران، خصوصا در گذشته که پیاده یا سوار بر چارپا، به سوی کاریز و صحرا، راه می‌پیمودند فراهم می‌کرد تا از یک‌سو یادی از گذشتگان، چه بستگان و چه همسایگان و‌ چه همشهریان کرده و به فاتحه‌ای آنها را میهمان کنند و از سوی دیگر، گذرابودن عمر، فنای دنیا، نزدیکی و پیش‌بینی‌ناپذیری مرگ را به خود و همراهان احتمالی، یادآور شده روح و ضمیر خود را صیقل دهند.

بی‌شک، بخشی از صفا و سادگی و اخلاص و ارزش‌های والای اخلاقی که در نسل‌های قدیمی‌تر مزینان، فراوان دیده می‌شد برآمده از همین گذرگاه معرفتی و اخلاقی بود.امروزه با تغییر کاربری مظهر قنات به مکانی تفریحی که اقتضای سرخوشی و‌ خوش‌بودن دارد همراه با تغییر رویه‌های تردد در مسیرهای یادشده که بیشتر، موتوری و خودرویی و همراه با سرعت است، آن فرصت ارزنده برای مرگ‌اندیشی را کم‌رنگ ‌و کم‌رونق کرده است.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۲۲
خرداد
۰۲

🖌نویسنده؛ حسین محمدی مزینان

✍️زمستان بود و شب های سرد و تاریک تنها روستایی که دربین تمام روستاهای مجاور حتی از سبزوار تا شاهرود از نعمت روشنایی برق موتوری با مشارکت مردم برخوردار شد فقط و فقط مزینان بود.

سال پنجاه بود سرما بیداد می کرد و چنان صورت آدمها راسرخ کرده بود که خدا می داند و بس. برق مزینان پیش ازغروب آفتاب روشنی بخش خانه هابود این مورد را تا حدودی در بخش های گذشته تعریف کردیم.برق سهامی بود اما تقریبا همگان استفاده می کردند با کنتورهای لاندیس ساخت سویس.

دریک شب فوق العاده سرد زمستانی بارش برف آن چنان شدت داشت که هیچ پرنده و چرنده و درنده ای دربیابان دوام نمی آورد. بناچار حیوانات ضعیف تر گرسنگی را تحمل نموده تاطعمه دیگر حیوانات قوی تر نگردند. شب که می شد. هیچ کجاقابل رؤیت نبود تاریکی محض و سرتاسری تاجایی که چشم کارمی کرد فقط سیاهی مطلق بود و بس. آخرماه که می شد این تاریکی مضاعف بود .

شب شد ناگهان هجوم بیش از هزاران پرنده از گنجشک بزرگتر و از کبوتر کوچکتر به سمت روشنایی مزینان آغازشده بود. پرندگان شاید بخاطر نور و اینکه روز آغاز شده است ازکوه سرازیرشده و فوج فوج به سمت نور مزینان در پرواز بودند. در یک ساعت هر فرد ناتوانی می توانست بیش از پنجاه و شایدصد قطعه پرنده را خیلی راحت صید کند. بر در و دیوار داخل مسجدجامع از هجوم پرندگان سیاهی موج می زد. فقط کافی بود یک عدد جارو و یا کوچکترین ابزاری داشت و پرنده گرفت.این پرندگان شدید سرماخورده بودند و با برخوردبه هرشیئی سرنگون می شدند.حاج آقای شریعتی بزرگ تازه از منزل قدیم و اجدادیشان به سمت ارگ مهاجرت کرده بودند؛عده ای که به فکر حلال و حرام بودند همان سرشب تعدادی از پرندگان صیدشده راخدمت ایشان برده و کسب تکلیف کردند تا بفهمند آیا خوردن گوشت این پرندگان جایزهست یانه؟! این مردم آنقدرمقید بودند! و ایشان گفتند که اینها پرندگان کوهی هستند و خوردن گوشت شان مانعی ندارد و به همین خاطر روز بعد تقریباً در همه ی خانه ها آبگوشت گنجشک باطعم خاص برپابود.

در نهایت اینکه در دو مکان مدرسه ی علمیه و مسجدجامع این پرندگان بسیار صید شدند. در سایر جاها و منازل هم مردم از این نعمت بادآورده بی بهره نماندند. داخل مسجدجامع حوض بزرگی بود بشکل مستطیل که ارتفاع زیادی نداشت این حوض شبانه از آب ینگه قلعه پُرمی شد و چندروزی برای وضوی افراد قابل استفاده بود. لبه سیمانی حوض و حاشیه ای در کنارش برای فاضلاب آن تعبیه شده بود. آن شب تقریبا خیلی ازبچه ها و جوانان ومیانسالان داخل خیابان بودند و بویژه داخل مسجد و با کوچکترین حرکتی چند تاپرنده داخل آب سقوط می کردند و به راحتی سبد پر از گنجشک می گردید و بلافاصله تانمرده و گوشتش حرام نشود خیلی سریع سر از تنش جدا می شد آن شب شب عجیبی بود و دیگر هم تکرار نشد.کسی آن شب بی بهره نماند من هم تعدادی صیدکردم و در منزل تحویل دادم اما هیچوقت رغبتی به خوردن گوشت پرنده نداشتم.

فردای آن روز هر کسی از تعداد پرندگان صید شده حرف می زد و بعضی غُلو می کردند و می گفتند:« ماهزار تا گرفتیم» که البته دروغ بود اما پرندگان مهاجر در مزینان صید شدند و در روستاهای اطراف مُردند. زیرا مردم از ترس سرما ابداً بیرون نمی آمدند و دیگر اینکه نوری وجود نداشت تا پرندگان به آن سمت و سو بروند.

خلاصه غربال و سنگ آویز بود که پر ازگوشت پرنده خودنمایی می کرد. به هر حال برق مزینان ساعت یازده شب بعد از سه مرتبه روشن و خاموش تا فردا عصرخاموش می شد. و اما هنگامی که برق خاموش می شد صدای حیوانات وحشی بیشتر وحشت افزا بود به طوری که از هر سایه و صدایی ترس بر وجود انسان مستولی و چیره بود. و من طبق معمول بعد از خاموشی برق بامرحوم سیدحسین خادم و همسرش آن شب به منزل رفتم .

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۲۲
خرداد
۰۲

🖌نویسنده و محقق؛ دکتر احمدباقری مزینانی استادیار دانشگاه

💠 بخش اول؛ تحلیل وضعیت سیاسی _ امنیتی افغانستان

 

✍️چهار دهه ناامنی نهادینه شده در افغانستان و شکست کنشگران بزرگ و قدرتمند جهانی برای ایفای نقش در جغرافیای سیاسی و امنیتی این کشور، افغانستان را به یک مدل قابل بررسی تاریخی و شناخت آینده تبدیل نموده است.

هزینه سنگین حداقل سه تریلیون دلاری، کشتار بیش از ۵۰۰ هزار نفر از غیرنظامیان، عقب ماندگی مزمن، ناامنی دائمی و هراس افکنی فراگیر، توسعه تولید مواد مخدر تا ۵۰ برابر و تکثیر کمی و کیفی گروه‌های تروریستی، تنها بخشی از هزینه آشکار دو دهه اشغالگری آمریکا در افغانستان به بهانه مبارزه با تروریسم، مقابله با القاعده و طالبان است. این در حالی است علاوه آنچه ذکر شد؛ بایستی لیست بلندبالایی از هزینه تحمیل جنگ شوروی سابق، توسعه ایدئولوژی و انگیزه‌های افراطی‌گرایانه فرقه‌ای و قومیتی از سوی کنشگران منطقه‌ای و داخلی به آنها افزود. با این وجود در عمل؛ طالبان پس از یک دوره غیبت حدود پنج ساله، فرصت کنشگری فعال در عرصه‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی افغانستان و حتی نظامی و امنیتی پیدا کرده است. نکته مهم در فرایند نزاع داخلی و پیرامونی، توانایی طالبان برای توسعه نفوذ خود است.

با این وجود، تحلیل وضعیت اجتماعی و سیاسی افغانستان نیازمند توجه به چند گزاره زیر است:

۱. ضریب هوشی بالا در کنار سخت کوشی و فرهنگ سلطه ناپذیری مردم افغانستان؛

۲. تنوع قومیت‌ها (۱۴ قومیت) و تکثر مذاهب و ارتباط وسیع این اقوام و مذاهب با سایر کشور به دلیل توسعه جغرافیایی و ماهیت مهاجر فرستی افغانستان؛

۳. تنوع و تکثر گروه‌های قومی، مذهبی و فرقه‌ای مرکب از نحله‌های افراطی تا تکفیری؛

۴. تبدیل بی‌دولتی به یک رویه ماندگار و چرخش حاکمیت بر مدار گلوله و خشونت؛

۵. اهمیت درک طالبان به عنوان یک گروه قدرتمند و بازیگر سیاسی با ضریب نفوذ اجتماعی بالا؛

۶. اهمیت درک توسعه تنوع قومیتی طالبان در شرایط موجود به نسبت طالبان در هنگام ظهور و تکثر طالبان به سه طیف؛ طالبان پشتونی، طالبان ازبکی و طالبان تاجیکی؛

۷. تغییر ماهیت راهبردهای آمریکا از نظامی - امنیتی به راهبردهای فرهنگی - اجتماعی به دلیل شکست قطعی این کشور در اشغالگری افغانستان؛

۸. ابهام در نقش و سیاست‌های مشترک امنیتی آمریکا و سایر رژیم‌های متصل به آمریکا برای آینده افغانستان؛

۹. تکثر سریع و تنوع جمعیتی مهاجر افغانی در ایران - برخی برآوردها تا ۱۰ میلیون ذکر می‌شود - و توسعه حضور آنان در محیط پیرامونی شهرهای مهم و افزایش مطالبه‌گری آنان؛

۱۰. وابستگی ایدئولوژیکی طیف قابل توجهی از افاغنه مقیم ایران به طالبان و اتصال آنها به ساختار فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسی و امنیتی آن.

♻️ یافته راهبردیافغانستان به صورت طبیعی دارای شرایط و موقعیت منحصر به فرد است به همین سبب ژئوپلیتیک افغانستان به عنوان حلقه میانی تبادلات فرهنگی و تمدنی در گذشته و قرار گرفتن در مدار محیط امنیتی چهار کشور موثر در تحولات آینده یعنی روسیه، هند، چین و ایران، زمینه‌ساز طمع‌ورزی مدعیان مدیریت جهان شده است و افغانستان را مقصد انواع و اقسام طرح‌ها برای هدایت تحولات آینده نموده است.

ادامه دارد...

  • علی مزینانی
۱۹
خرداد
۰۲

آسمان، آباد و آزادترین گردشگاه مردم کویر

🖌نویسنده: شیما سیدی

ماه شب ۱۴ آسمان را بزک کرده که همراه با گروهی از دوستان برای رصد ستارگان، قدم بر کویر مزینان گذاشتیم. وهم و خیالی که از لابه لای واژه های «هبوط» دکتر علی شریعتی بیرون می زد، از لحظه ورود به کویر در جانمان نشست و با میان کشیدن بحث اجنه، که انگار پای ثابت کویر است، به ویژه در لا به لای خرابه هایی که در میانه راه، به آن برخوردیم صورتی عینی تر پیدا کرد.

وهم و واقعیت به هم آمیخته بود و مزمزه اش می کردیم که یکی سکوت را شکست و فریاد زد: «امشب بدترین شب برای رصد ستارگان است، چون ماه با درخشش نورش ستارگان را به عقب می راند و تنها جلوه گر آسمان می شود.» این جملات از دهان یکی از منجمان که با تلسکوپش از دانشگاه فردوسی راهی این کویر شده بود، بیرون می آمد، اما برای ما همین هم بهترین شب بود، شبی چون روز روشن با بیشترین ستاره هایی که تا آن موقع به این وضوح دیده بودیم. حتی سایه مان هم از ذوق این شب زیر نور مهتاب حرکت می کرد. بی دلیل نیست که دکتر شریعتی آسمان را تفرجگاه مردم کویر می داند، «مردمی که شب را روی پشت بام طاق باز می خوابند تا آسمان را تماشا کنند و از ستارگان حرف بزنند، گویی همان لحظه از روی پشت بام گِل اندود به آسمان پرواز می کنند.»

دوست منجممان از دانش ستاره شناسی می‌گفت و نادانی مردم قرون گذشته درباره کهکشان. گاه لنز تلسکوپ را روی مشتری تنظیم می کرد و گاه زحل را نشانمان می داد و از گاز به عنوان ماده اصلی تشکیل دهنده این سیاره می گفت. با این حال ما ترجیح می دادیم همچون مردم کاهکش کویر، به کهکشان «شاهراه علی» بگوییم و در آسمان به دنبال چیز دیگری بگردیم، همان چیزی که آسمان را آباد و آزادترین گردشگاه مردم کویر کرده است. برای ما تلألو ماه تنها موجب شکوفا شدن گل های الماس و سر زدن قندیل زیبای پروین و روشن شدن جاده خیال انگیزی است که به قول دکتر علی شریعتی یک راست به ابدیت می پیوندد.

 

صبحانه ای با طعم هل و چایی

سپری کردن بخشی از شب در دل آسمان پرستاره کویر نقطه اوج سفر یک و نیم روزه ما به مزینان بود. آن روز صبحمان از ساعت ۶ آغاز شد و یک ساعت و نیم بعد صبحانه را در یکی از سبزترین و پرآب ترین اقامتگاه های بوم گردی خرسان رضوی در شهر درود نیشابور میل کردیم. صدای جوی آبی که از انتهای باغ سبز اقامتگاه بوم گردی «چنارستان» جاری بود، در کنار صدای مرغابی ها و طعم هل و چایی خبر از آغاز یک روز متفاوت می داد. ادامه سفر اما ۴ ساعت خواب آلود تا رسیدن به نقطه مرزی خراسان رضوی و سمنان بود. برای رسیدن به زادگاه دکتر علی شریعتی باید در مسیر جاده تهران-مشهد، از سبزوار بگذرید و ۸۰ کیلومتر بعد به سمت شهرستان داورزن که رسیدید، از جاده اصلی جدا شوید. از مشهد تا مزینان ۳۱۶ کیلومتر راه است.

اینجا مزینان است، زادگاه دکتر علی شریعتی

تماشای اِلِمان بزرگ گلدان فلفل قرمزی که در کنار جاده قرار گرفته، همراه با صدای عطسه های پیاپی برخی از دوستان که واکنشی به عطر فلفل پیچیده در شهر بود، خبر از رسیدنمان به مقصد می داد. صورت ها را به شیشه چسباندیم و مشغول تماشای شهر داورزن و ردیف خانه ها با سقف های کاه گلی گنبدی -که با قوس یک متری شان سال هاست سقف و سایه سر مردم کویر در سرمای استخوان سوز زمستان و گرمای سوزان تابستان است- شدیم. خیلی طول نکشید که با تماشای مجسمه هفت متری دکتر علی شریعتی و نام این نویسنده بزرگ پای تابلو نام گذاری کوچه ها متوجه شدیم به مزینان رسیده ایم. مزینان تنها ۷ کیلومتر با داورزن و جاده اصلی فاصله دارد.

مزه نان یا مَزِن، مزنا

آفتاب سر ظهر کویر بالای سرمان است که به اقامتگاه بوم گردی «نرگس» می رسیم. در حالی که نان خوش طعم مزینان را داخل «کله جوش» محلی که از ترکیب سوزمه (کشک محلی)، پیاز، بادمجان، خُرفه و فلفل محلی تند مزینانی طبخ شده، ترید می کنیم، همتی، مدیر اقامتگاه بوم گردی، برایمان از وجه تسمیه مزینان و ارتباط آن با نان می گوید: «از آنجایی که این روستا نان خوبی داشته است به آن مزه نان می گفته اند و بعدها به مزینان معروف شده است.» البته او خیلی زود صحبتش را این طور کامل می کند: «دلایل دیگری هم برای نام گذاری این روستا وجود دارد که برخی آن را به وجود آتشکده آذربرزین مهر در این اطراف ربط می دهند. (هرچند مکان دقیق این آتشکده مشخص نیست) اما مهم ترین دلیلش به ریشه کلمه مزینان برمی گردد که از ۲ واژه کردی «مَزِن» به معنای بزرگ و «مَزنا» به معنای جایگاه بزرگان نشأت می گیرد.»

سیلی که راه سفر به تاریخ را در قاجاریه مسدود می کند

با قدم زدن درکوچه پس کوچه های باریک و بلند و خاکی مزینان که ۲ طرفش پر شده از خانه هایی کاهگلی با سقف های گنبدی و مسجد جامعی قدیمی و یخدانی که امروز تبدیل به حسینیه شده است، می توانید به دوران قدیم سفر کنید، اما نه فراتر از قاجاریه. این به خاطر سیل عظیمی است که حدود صد و چند سال پیش دامن مزینان را گرفت و کل روستا را ویران کرد وگرنه مزینان پیشینه بالابلندی دارد که می توان رد آن را در لابه لای بسیاری از کتاب ها و سفرنامه های قدیمی دید. چنانکه ابوالفضل بیهقی درباره اش نوشته است: «اَندَر حدود مزینان، جامه حریر بافند، به غایت نیکو، که در نواحی نیشابور نبافند.» البته این بدان معنا نیست که همه چیز از بین رفته باشد، هنوز از این انبوه تاریخ، رباط شاه عباسی مزینان و برج و باروی آن، استوار به جا مانده است.

کاخ کاروان سرای مزینان

مال بندهایی که به شکل سوراخ های کوچکِ منتهی به سنگ خارا بر بدنه کاروان سرای مزینان به چشم می خورد، خبر از برووبیای کاروان های چهارپا در گذشته دور می دهد. از کنار آن ها که بگذرید و از در چوبی بزرگ وارد شوید، بزرگی و عظمت محوطه مبهوتتان خواهد کرد. رباط مزینان از آن دسته کاخ کاروان سراهای ایران است که با اختصاص طبقه اولش به شاه نشین، حیاط به قشر متوسط و اصطبل ها به قشر ضعیف، جامعه را به سه طبقه تقسیم می کند.

تقسیم مساوی آب با سنگ تراز بین ۲صحرا

درست مقابل در چوبی بزرگ کاروان سرا، جاده ابریشم و بعد از آن حوض انباری قدیمی است. راه جاده ابریشم را که بگیرید و به سمت مزینان برگردید، اندکی بعد به قناتی می رسید که دکتر شریعتی این طور توصیفش می کند: «چشمه آبی سرد که در تموزسوزان کویر گویی از دل یخچالی بزرگ بیرون می آید، از دامنه کوه های شمالی ایران به سینه کویر سرازیر می شود و از دل ارگ مزینان سر برمی دارد». برای تقسیم عادلانه این چشمه سرد، دیواری کاهگلی به طول یک متر کشیده شده است. پشت آن قنات به وسیله یک سنگ تراز به دو قسمت مساوی بین صحرای علیا و سفلا تقسیم می شود. کارکرد دیوار کاهگلی هزارساله که هرازگاهی مرمت می شود، جلوگیری از وزش باد و ناعدالتی در تقسیم آب است.

قناتی که عروس داشته است!

آب قنات، مایع حیات کویر بوده و به همین خاطر از گذشته نقش پررنگی در زندگی مردم داشته است، چنان که حتی تا چند سال پیش رسمی به نام «عروس قنات» در مزینان برپا بوده است. برپایه این رسم که امروز منسوخ شده، هرگاه آب قنات کم می شد، دختری را به عقد قنات درمی آوردند و مخارج زندگی او را تا زمانی که زنده بود، از محل درآمد قنات می پرداختند. این دختر دیگر هرگز ازدواج نمی کرد.

«چشمه آرو» مراسم دیگری است که برخلاف رسم عروس قنات، علاوه بر نامش، صورت زیبایی هم دارد. بر اساس این رسم، پای قنات، بر روی کوزه ای، صورتک دختری را به تصویر می کشیدند. هر کس نذر و نیازی داشته، داخل کوزه می انداخته است، شبانگاه کوزه را می شکستند و هرکس به قدر نیازش از سکه ها برمی داشته است. این آیین ثبت میراث، ناملموس شده است و قرار است دوباره احیا شود.

مزارع سبز، قرمز و زرد در دل کویر

شاید باورپذیر نباشد که درکنار بیابانِ بی پایان که از هر نوع گیاهی خالی است، بتوان باغی پر از میوه یافت اما در این منطقه چنین چیزی نمود پیدا کرده است. در روستای مزینان و دیگر روستاهای اطراف کویر، می توانید مزارع قرمز فلفل، سبز کنجد و زرد آفتابگردان را ببینید.

 

سفر به «هبوط»

کویر مزینان، چسبیده به روستای مزینان است. این کویر گسترده، همان کویری است که بارها در نوشته دکتر شریعتی بویژه کتاب «هبوط در کویر» از آن یاد شده است. این پهنه کویری، از حاشیه روستاهای «غنی‌آباد» و «کلاته‌مزینان» شروع می‌شود و تا روستای «رضاآباد» و کویرش در استان سمنان ادامه می‌یابد. کویر مزینان، بزرگترین کویر استان خراسان رضوی است. قدم در این کویر که بگذاری انگار انتهای زمین است؛ پایان سرزمین حیات. اما حیات دیگری اینجا جریان دارد، گویی به مرز عالم دیگر وارد شده‌ای. هرآنچه فلاسفه توصیف می‌کنند در کویر به چشم می‌توان دید. اصلا اینجا خودت فیلسوف می‌شوی، فلسفه حیات می‌گویی! بی ‌راه نیست بگوییم همین کویر علی کوچک را دکتر علی شریعتی بزرگ کرد. چنان که او در وصف کویر می‌گوید: «شبِ کویر، این موجودِ زیبا و آسمانی که مردم شهر نمی‌شناسند. آن چه می‌شناسند شب دیگری است؛ شبی است که از بامداد آغاز می‌شود. شب کویر به وَصف نمی‌آید. آرامشِ شب که بی‌درنگ با غروب فرا می‌رسد... »

تا با پای خود قدم به کویر نگذاری، نمی­توانی زیبایی و شگفتی‌اش را درک کنی. باید مشتت را از ریگزارش پر و خالی کنی تا نرمی‌اش توی مشت­های گره کرده­ حس شود، دست­ و پایت را روی زبری نمکزارش بکشی تا زمختی آن، لطافت پوستت را نشانه بگیرد و گوشت و پوست و استخوانت با شور نمک­های کویری مسخ شود. بعد، شب که شد زیر نور مهتاب و چشمک ستاره­ها، همینطور که دست­هایت را داخل هم قفل کرد­ی و زیر سرت گذاشتی و یک پایت را انداخته­ای روی پای دیگر، زل بزنی به آسمان بالای سرت و غرق سکوت و سرور کویر شوی.

تعداد همسفران ما در این سفر کویری زیاد بود. زیاد بودن تعداد همسفران در تورهای کویری از یک نظر خوب است. هرچه هم دیگران از داستان‌های اجنه بگویند کمتر ترس اجازه پیدا می‌کند به دلت راه پیدا کند، در ذهن لشکر همسفران در مقابل لشکر اجنه پیروز می‌شوند و اجازه می‌دهند به این فراوانی لشکریان دلخوش باشی و بتوانی از تماشای ستاره‌ها لذت ببری و فکرت را درگیر گم کردن مسیر نکنی. اما همین فراوانی همسفران خودش یک عیب هم هست. تعداد که زیاد باشد سروصدا هم بالا می‌گیرد به ویژه وقتی یک نفر بخواهد وسط کویر نقش استندآپ کمدی بازی کند و نگذارد در سکوت و سرور کویر غرق شوی.

یک محور گردشگری با 17 روستا

آمار، خبر از عبور سالانه 25میلیون خودسوار از جاده ای را می دهد که تنها 7کیلومتر با مزینان فاصله دارد، اما از این میان، سهم مزینان و کل شهرستان داورزن از نظر تعداد بازدیدکننده، تنها به 500هزار نفر در سال می رسد. با وجود ظرفیت های فراوان این بخش به نظر می رسد اینجا تاکنون بسیار مهجور مانده است.

 

  • علی مزینانی
۱۵
خرداد
۰۲

🔆پژوهشی درباره ی هنر و هنرمندان کهن دیار مزینان

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری
 

✍️همان طور که پیش از این اشاره شد با افزوده شدن علی رضا همت آبادی، هادی شهیدی، موسی علیشاه، علی عسکری مزینانی(محمد)، حسن ساعت ساز، حسین فطرتی،مجتبی غنی آبادی، حمید خیرخواه، رضا اسلامی و حسین اسلامی گروه دهه شصتی ها به تیمی متحد رسیده و در برنامه های مناسبتی نمایش و سرود اجرا می کردند و با همراهی و هماهنگی و مدیریت مدیران و مربیان مدرسه دکترعلی شریعتی آقایان دادرسی، فرشته نژاد، کوشان، مرحوم مهری، اسلامی، حسین پور، شفیعی، بروغنی این گروه اجراهای مختلفی در روستاهای تابعه ی بخش داورزن و سبزوار انجام دادند که از آن جمله می توان به روستاهای غنی آباد ، کلاته، بهمن آباد، مهر، صدخرو، مقیسه، باشتین و... اشاره کرد. البته باید اشاره داشته باشیم که معلمان و مدیران به دانش آموزان هنرمند تأکید می کردند که باید از نظر درسی هم عقب نمانید و حتی یک گام جلوتر از دیگران باشید و هیچ گونه ارفاقی در این خصوص قائل نبودند.

🔹در قسمت های قبل هم اشاره کردیم که دهه ی فجر و نیمه شعبان، بهار کارهای هنری در مزینان بود که به همت شهید والامقام حاج محمد امین آبادی برنامه های متنوعی در مزینان اجرا می شد و یکی از این برنامه ها اجرای نمایش در سه شب متوالی بود.

🔆بارها در خصوص شخصیت و کارهای خیرخواهانه این رزمنده خستگی ناپذیر توضیح داده ایم اما خالی از لطف نیست که یک بار دیگر از او و مردانگی اش و همت والا و عزم استوارش در عمران و آبادانی این دیار بگوییم.

🚩حاج محمد که سال ها در تهران زندگی کرد و از نظر شغلی بازنشسته مخابرات بود و تصویر مبارکش را به عنوان شهید این اداره در موزه پست و تلگراف به یادگار گذاشته اند تمامی رفاهیات پایتخت را رها کرد و برای خدمت به زادگاهش راهی مزینان شد.

بسیج مهمترین پایگاه خدمتی او به فرزندان مزینان بود تشکیل جلسه قرآن، تشکیل کلاس های عقیدتی و احکام ، آموزش نظامی نوجوانان و جوانان مزینانی، برگزاری مراسم منسجم صبحگاهی، برگزاری دعاهای مشهور توسل و کمیل و ندبه در مزینان و روستاهای اطراف، برگزاری جشن انقلاب و نیمه ی شعبان و... از جمله اقدامات فرهنگی و هنری این رزمنده دلاور بود.

اقدامات آبادانی و عمرانی حاج محمد که پس از گذشت ۳۷ سال از شهادت او همچنان مردم مزینان شاهد آن هستند عبارت است از؛ راه اندازی موتور آب در سه کیلومتری جاده مزینان به داورزن ، سرو سامان دادن به جوی آب جاری در بازار مزینان، ایجاد ساختمان مخابرات در جنوب مزینان، ساخت میدان و نامگذاری آن به نام نامی حضرت سیدالشهدا با عنوان میدان امام حسین علیه السلام در انتهای بازار مزینان، ساخت سالن اجتماعات و سردخانه در بهشت علی علیه السلام  و...

اما آن چه مطلب ما را به سوی نام شهید امین آبادی سوق داد پایه گذاری جشن های نیمه شعبان بود که او با دعوت از نوجوانانی که اغلب در کلاس درس او و جلسات قرآنی اش حضور فعالی داشتند برگزار و حتی سفارش کرد که اگر هم من زنده نبودم این راه را ادامه دهید.
👈همین وصیت شفاهی کافی بود تا گروه نمایشی دهه ی شصت تا چندسال بعد از شهادت او در عملیات والفجرهشت سال1364 همچنان در این عرصه حضور داشته باشند و علی رغم ازدواج و تشکیل زندگی و اشتغال در شهرهای مختلف در نیمه ی شعبان دور هم جمع شوند و با همان استعداد ذاتی و فن بداهه گویی به اجرای نمایش و سرود مبادرت داشته باشند و اکنون هم بعد از گذشت سه دهه بازهم با همان شور و شوق اگر فرصتی ایجاب کند با آن که همگی در سن میان سالی قرار گرفته اند مانند فروردین 1398 آن روحیه را حفظ کرده و نمایش دهه شصتی ها را همزمان با روز جهانی تأتر به روی صحنه بردند و مورد توجه آحاد همشهریان مزینانی قرار گرفت.

✍️همزمان با گروه دهه شصتی ها برخی از نوجوانان و دانش آموزان مدرسه ابتدایی شیخ قربانعلی شریعتی مزینان با تشکیل گروه سرود به اجرای برنامه در جشن های پیروزی انقلاب و مناسبت های دیگر می پرداختند و با هجرت گروه نمایش دهه شصتی ها این افراد در دهه ی هفتاد که به مقطع بالاتر تحصیلی یعنی دوره ی راهنمایی رسیده بودند سکان اجرای برنامه های هنری را در دست گرفتند.

🔹مهدی مزینانی شریفی فرزند فرهنگی توانا و کارگردان تعزیه بزرگ عاشورای مزینان استاد محمدشریفی از جمله هنرمندان دهه ی هفتاد مزینان با بیان خاطراتی به معرفی بعضی از چهره ها و همراهانش می پردازد و تأکید می کند که این گروه در شهرهای سبزوار ، نیشابور، تربت حیدریه،قوچان، بجنورد درگز و... در جشنواره های مختلف دانش آموزی به اجرای سرود پرداخته و مقام سوم استانی را کسب کرند.

🔹هنرمندان دهه ی هفتاد که سرپرستی گروه آن ها را آقایان نوبخت مربی پرورشی و عظیم زاده بر عهده داشتند عبارتند از؛امیر دانایی فر،احسان اله هدایتی فر،مهدی حاج ابوالقاسم،سعید عسکری،علی مزینانی اکبر مراد،رمضانعلی(مرتضی)فرج و...

🔹پس از این گروه که علاوه بر اجرای سرود چندین نمایش را در مزینان اجرا کردند گروه دیگری در اواخر دهه ی هفتاد و نیمه ی دوم هشتاد پا به عرصه گذاشتند و مراسم و برنامه های مدارس با اجرای میان پرده های آن ها گرم می شد.

ابراهیم محمدزاده که مسئولیت بسیج دانش آموزی و کارهای هنری کانون پرورشی مدرسه را برعهده داشت قبل از عزیمت به حوزه علمیه چندین نمایش را از رادیو استخراج و با همراهی آقایان استاجی معلم سال پنجم، رضامهری نامی معلم پرورشی راهنمایی و بازیگری مهدی صدیقی ،امید صدیقی،امین خیرخواه  و حمید قالیباف در مدرسه ابتدایی و راهنمایی شریعتی اجرا کردند.

👈تب و تاب اجرای نمایش به خصوص کارهای هنری طنز گرچه با رفتن این گروه ها در مزینان کم رونق شد اما بازهم هرازگاهی در مراسم نیمه شعبان و دهه ی فجر افراد زنده دلی مانند حاج قربانعلی ساعت ساز مؤذن قدیمی مسجد جامع مزینان ادامه داشت و برای آن که تنور این مجالس گرم بماند او گاهی نقش بابا برقی را با گذاشتن قاب یک تیر برق بر روی سرش به عنوان کلاه ایمنی تقلید و به اجرای میان پرده می پرداخت....

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی
۱۵
خرداد
۰۲

 

مراسم بزرگداشت سالگرد بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی(ره) و سالروز یوم الله قیام پانزده خرداد در روزهای سیزدهم و چهاردهم خرداد در مسجد جامع مزینان برگزار شد.

در این دو برنامه که به همت پایگاه بسیج شهدای مزینان و مداحی حاج حسین محمدی برگزار گردید دو رزمنده پیشکسوت دفاع مقدس حاج یداله مزینانی و حاج محسن رفیعی به بیان خاطره از دوران انقلاب و حضورشان در جبهه های نبرد پرداختند.

 

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

  • علی مزینانی