بایگانی آذر ۱۴۰۱ :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۵۵ مطلب در آذر ۱۴۰۱ ثبت شده است

۰۸
آذر
۰۱

✍️بیست و دوم فروردین ۱۳۴۸، در مشهد چشم به جهان گشود. پدرش سیدعلی اکبر، لبنیات فروش بود و مادرش،بتول نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. زرگر بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت.

 

🔹شهید سید یحیی حسینی راد مزینانی فرزند مرحوم سید علی اکبر در مرداد ماه سال 1365 به جبهه اعزام شد و دوازدهم شهریور ۱۳۶۵، در حاج عمران عراق بر اثر اصابت ترکش به پشت سر به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای بهشت زهرا (س) قطعه 53 و در جوار همرزمانش آرام گرفت.
 

🔹رزمنده دفاع مقدس حاج حسین هاشمی مزینانی همرزم شهید سید یحیی در خصوص اعزام وی می گوید:

مرداد سال 65 بود که داخل اعزام نیروی سقز کردستان برای گردان جندالله نیرو انتخاب می کردند. من و سید یحیی جا ماندیم اما او از غفلت مسئولین استفاده کرد و در یک چشم به هم زدن خود را به نیروهای انتخاب شده رساند و توانست  در عملیات کربلای 2 شرکت کند و در حالی که چند روزی از این انتخاب نگذشته بود برای شهادت در منطقه حاج عمران گلچین شد.
 

🚩سفارش شهید سیدیحیی حسینی راد مزینانی:

با درود و سلام بر منجى عالم بشریت آقا امام زمان (عج) و با درود و سلام بر نایب برحقش امام امت خمینى کبیر. با عرض سلام بر پدر و مادر عزیزم که از جانم شما را بیشتر دوست دارم.خداوند از گناهان بیش از حد من بگذرد تا بتوانم سرم را به سوى او برگردانم و از او بخشش بخواهم.و از شما پدر و مادر عزیزم با کمال شجاعت می خواهم که مرا به بزرگوارى خود ببخشید و حلالم کنید، تا خداوند هم مرا ببخشد، چون پیغمبر اسلام می فرماید: بهشت جاودانه و رضایت خداوند متعال در رضایت شماهاست در صورتی که مرا ببخشید. از شما می خواهم که به قاسم بگویید که به دوستان و کسانى که مرا مى‌شناسند، بگوید که مرا حلال کنند و از سر تقصیرات من بگذرند و باز هم از شما پدر و مادر عزیزم و برادران و خواهرانم می خواهم که این فرزند حقیر و گنهکار خود را به بزرگوارى خودتان ببخشید.
به امید پیروزى رزمندگان اسلام و نابودى صدام و آزادى اسیران و شفاى جانبازان و آزادى اسیران.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۷
آذر
۰۱

🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️در سالهای۱۳۳۹تا۱۳۴۴ همهٔ مدارس از جمله دبستان امیر شاهی مزینان دردو نوبت صبح و بعد از ظهر دایر بود. صبح ها: از ساعت۷/۳۰لغایت۱۱/۳۰، بعداز ظهرها: از ساعت۲  الی ۴ ضمناً به دلیل کمبود کلاس از یکسو ونبود دانش آموز در حد متعارف از سوی دیگردانش آموزان پایه های اول و دوم در یک کلاس،پایه های سوم و چهارم در کلاس دیگر و نهایتاً پایه های پنجم و ششم در کلاس بعدی حضور می یافتند
ساعت ۷/۳۰صبح، زنگ شروع بکار مدرسه نواخته می‌شد و همهٔ دانش آموزان درصفوف منظم و در حیاط مدرسه رو به قبله به خط می شدند تا مراسم صبحگاهی که شامل سرود و دعا بود اجرا شود. سرود به صورت دسته جمعی ودعا توسط یکی از دانش آموزانی که از صدای جذّاب ، گیرا و درعین حال بدون لکنت زبان بر خوردار بود قرائت می شد.البته در روزهای برفی و بارانی از خواندن سرود و دعا معاف بودیم.
پس از اجرای سرود ودعا نوبت به بازدید سر و وضع دانش آموزان می‌رسید نسبت به موی سر ، ناخنها ، دستها ، سروصورت و وضع ظاهری لباس ، بسیار اهمیت می دادند. فرد فرد دانش آموزان درصفوف ، مورد بازدید قرار می‌گرفتند و نکات لازم را در این موارد  گوشزد وتأ کید می نمودند تا فردا نسبت به رفع ایرادات واشکالات اقدام گردد.
پس از این مقدمات واحیاناً قرائت بخشنامه ها ودستورالعملها ازسوی مقامات بالا دست جهت آگاهی دانش آموزان  و سخنرانی کوتاهی توسط مدیرمحترم ، مجوز ورود به کلاس در صف های منظم را پیدا می کردیم.
برای هر کلاس یک ارشد که به او مبصر می گفتند درنظر گرفته شده بود تا درغیاب معلم ویا قبل از ورود ایشان به کلاس مسئولیت نظم و انضباط دانش آموزان را بر عهده گیرد.در مواقعی که سرو صدا ی بیش از حد دانش آموزان گوش ها را کر و آرامش را سلب می‌نمود و به تذکرات مبصر اهمیت نمی دادیم برای برقراری سکوت وهمهمه، مبصر مجبور می شد بگوید :بچه ها آقا داره میاد! منظور او از آقا (معلم)مربوطه بود دانش آموزان از ترس دقایقی ساکت می شدند واین روند ادامه می یافت تا اینکه معلم با چهره ای بشاش و با انگیزه و عشق به تدریس وتبسم بر چهره، وارد کلاس می شدند . با ورود آقا معلم مبصر با صدای بلند که از چند متری بوضوح شنیده می شد می گفت: برپا... همهٔ دانش آموزان از جای خود به احترام بلند می شدند نفس‌ها در سینه حبس می شد و سکوت محض حاکم می گردید و چند لحظه ای به حالت خبردار بودیم تا اینکه برخی معلمین می گفتند: بفرمایید...‌ برخی دیگر هم می گفتند:بنشینید...‌‌‌ تعدادی هم با نگاه های معنی‌داری که حکایت از صلابت و وقار زائد الوصفی داشت و به فرد فرد دانش آموزان می نگریستند و درحالی که در طول کلاس قدم می زدند می فرمودند:بفرمایید بنشینید...
در هر حال با اجازه ی آموزگار روی نیمکت‌های چوبی می‌نشستیم . ابتدا حضور و غیاب سپس تکالیف را بررسی و به دنبال آن از چند محصل دروس گذشته را می‌پرسیدند.گویا روانشناس خبره ای بودند ومی دانستند از چه کسانی باید درس پرسیده شود!
بعد از این مراتب شروع به درس جدید می‌ کردند.گوشها به کلام وچشم ها به تخته سیاه دوخته شده بود.درحین تدریس چنانچه دانش آموزی متوجه نمی شد ویا سئوالی پیرامون موضوع خاصی داشت ضمن پاسخ به سئوال، چندین بار توسط معلم توضیحات لازم ارائه می گردید.
با وجودی که همهٔ کادر مدرسه اعم از مدیر ومعلمان  بومی بودند وبالطبع اولیای دانش آموزان را به خوبی می‌شناختند و با آنها حشر و نشر وارتباط صمیمی داشتند و در برخی مواقع رفت و آمد خانوادگی بین تعدادی ازآنها برقرار بود مع الوصف در فضای دبستان کاملاً با روش های اداری و با دسیپلین خاص خود با دانش آموزان بر خورد می نمودند‌ تا مبادا بهانه ای  به منظور سوء استفاده و یا فراراز مسئولیت ها و یا عدم پایبندی به تکالیف محوله در آنان پیدا شود! نا گفته پیداست، اداره کردن دو پایهٔ تحصیلی به صورت همزمان آنهم در یک کلاس نیازمند ومحتاج تسلط وافی، تجارب کافی و نوعی هنر نمایی معلم  است.
علاوه بر دانش آموزان مزینانی کلاً حدود(ده ،دوازده) نفردانش آموز از روستاهای مجاور در دبستان به تحصیل اشتغال داشتند بخصوص در کلاسها وپایه های تحصیلی بالاترحضورشان چشمگیرتر و پر رنگ تر می شد. زیرا در زادگاهشان کلاسهای پنجم و ششم به دلایل متعددی وجود نداشت.

...👈گفتنی است درچند درس آموزگاران محترم  حساسیّت و نگرانی زائد الوصفی از خود بروز می دادند تا پایهٔ دانش آموزان را دراین دروس قویتر سازند از جمله (دیکته یا املا)،(فارسی یا ادبیات)، (حساب و هندسه) و (انشاء،نامه نگاری ) وبقیه دروس در اولویت‌های بعدی قرار می‌گرفتند. انسان دو نوع معلم دارد : آموزگار و روزگار. هر چه باشیرینی از اولی نیاموزی، دومی با تلخی به تو می‌آموزد ، اولی به قیمت جانش ، دومی به قیمت جانت (دکتر علی شریعتی مزینانی)

دو نمونه از نحوهٔ مکاتبات ونامه نگاری را که شادروان استاد فصیحی به دانش آموزان کلاس ششم آموزش می دادند آورده می شود.

🔹دوست گرامیم آقای..........‌
با سلامی خالصانه و صمیمانه بدینوسیله از ابراز لطف و مراحمی  که به مناسبت موفقیتم درکلاس پنجم ابراز داشته بودی بی نهایت ممنون و متشکرم امیدوارم من نیز پیوستهٔ ایام شاهد موفقّیت های روز افزون آن دوست گرانقدرم باشم.
دوستدار شما........‌‌‌............

🔹ریاست محترم ادارهٔ فرهنگ شهرستان سبزوارجناب آقای..................
با سلام و احترام:
از حسن نیّت و اظهار لطفی که در مورد ترفیع و ارتقای رتبهٔ شغلی ام مرحمت فرموده بودید قلباً سپاسگزارم
از خداوند متعال خواهانم که اینجانب و دیگر همکارانم را در خدمت رسانی هر چه بیشتر به    
میهن وکشورم مؤیّد فرماید.

مدیردبستان
امیر شاهی مزینان ..............
دو مورد از مطالب مندرج در کتاب فارسی دوم دبستان در سال ۱۳۳۹ هجری شمسی را در تصاویر مشاهده فرمایید.

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۷
آذر
۰۱

ماه شب چهارده آسمان را بزک کرده که همراه با گروهی از دوستان خبرنگار، راهنمای گردشگری و نجوم برای رصد ستارگان، قدم بر کویر مزینان گذاشتیم. وهم و خیالی که از لابه لای واژه های «هبوط» دکتر علی شریعتی بیرون می زد، از لحظه ورود به کویر در جانمان نشست و با میان کشیدن بحث اجنه، که انگار پای ثابت کویر است، صورتی عینی تر پیدا کرد. در لا به لای خرابه هایی که در میانه راه، به آن برخوردیم چیزی میان تاریکی تکان می‌خورد و یکی از راهنمایان به جد می‌گفت این‌ها اجنه‌اند؛ حتی برایش خاطره و نشانه هم داشت. برخی می‌ترسیدند و برخی می‌خندیدند.

وهم و واقعیت به هم آمیخته بود و مزمزه اش می کردیم که یکی از منجمان جمع‌مان سکوت را شکست و فریاد زد: «امشب بدترین شب برای رصد ستارگان است، چون ماه با درخشش نورش ستارگان را عقب می زند و تنها جلوه گر آسمان می شود.» این جملات از دهان فردی بیرون می‌آمد که خودش برگزار کننده این تور بود و همراه با تلسکوپش از دانشگاه فردوسی راهی این کویر شده بود. به همین خاطر بیشتر از آنکه بیانگر سطح دانش او باشد، این سوال را در ذهنمان روشن می‌کرد که اگر بدترین شب برای رصد است، چرا این همه تلسکوپ با خودتان آوردید و از آن مهمتر، اگر شما منجم هستید چرا دستکم تقویم را نگاه نکردید و در این شب ما را برای رصد دعوت کردید؟!

با این حال برای ما همین هم بهترین شب بود، شبی چون روز روشن با بیشترین ستاره هایی که تا آن موقع به این وضوح دیده بودیم. حتی سایه مان هم از ذوق این شب زیر نور مهتاب حرکت می کرد. بی دلیل نیست که دکتر شریعتی آسمان را تفرجگاه مردم کویر می داند، «مردمی که شب را روی پشت بام طاق باز می خوابند تا آسمان را تماشا کنند و از ستارگان حرف بزنند، گویی همان لحظه از روی پشت بام گِل اندود به آسمان پرواز می کنند.»

دوست منجممان از دانش ستاره شناسی می گفت و نادانی مردم قرون گذشته درباره کهکشان. گاه لنز تلسکوپ را روی مشتری تنظیم می کرد و گاه زحل را نشانمان می داد و از گاز به عنوان ماده اصلی تشکیل دهنده این سیاره می گفت. با این حال ما ترجیح می دادیم همچون مردم کاه کِش کویر، به کهکشان «شاهراه علی» بگوییم و در آسمان به دنبال چیز دیگری بگردیم، همان چیزی که به قول دکتر علی شریعتی آسمان را آباد و آزادترین گردشگاه مردم کویر کرده است. برای ما که بیشتر در جملات کتاب «هبوط» سیر می‌کردیم، تلألو ماه تنها موجب شکوفا شدن گل های الماس و سر زدن قندیل زیبای پروین و روشن شدن جاده خیال انگیزی است که به قول دکتر علی شریعتی یک راست به ابدیت می پیوندد.

صبحانهای با طعم هل و چایی

سپری کردن بخشی از شب در دل آسمان پرستاره کویر نقطه اوج سفر یک و نیم روزه ما به مزینان بود. آن روز صبحمان از ساعت 6 در مشهد آغاز شد و یک ساعت و نیم بعد صبحانه را در یکی از سبزترین و پرآب ترین اقامتگاه های بوم گردی خراسان رضوی در شهر درود نیشابور میل کردیم. صدای جوی آبی که از انتهای باغ سبز اقامتگاه بوم گردی «چنارستان» جاری بود، در کنار صدای مرغابی ها و طعم هل و چایی خبر از آغاز یک روز متفاوت می داد. ادامه سفر اما 4 ساعت خواب آلود تا رسیدن به نقطه‌ای در مرز خراسان رضوی و سمنان بود. برای رسیدن به زادگاه دکتر علی شریعتی باید در مسیر جاده مشهد-تهران، از سبزوار بگذرید و 80 کیلومتر بعد به سمت شهرستان داورزن که رسیدید، از جاده اصلی جدا شوید. از مشهد تا روستای مزینان 316 کیلومتر راه است.


اینجا مزینان است، زادگاه دکتر علی شریعتی

تماشای اِلِمان بزرگ گلدان فلفل قرمزی که در کنار جاده قرار گرفته، همراه با صدای عطسه های پیاپی برخی از دوستان که واکنشی به عطر فلفل پیچیده در شهر بود، خبر از رسیدنمان به مقصد می داد. صورت ها را به شیشه چسباندیم و مشغول تماشای شهر داورزن و ردیف خانه ها با سقف های کاه گلی گنبدی -که با قوس یک متری شان سال هاست سقف و سایه سر مردم کویر در سرمای استخوان سوز زمستان و گرمای سوزان تابستان است- شدیم. خیلی طول نکشید که با تماشای مجسمه هفت متری دکتر علی شریعتی و نام این نویسنده بزرگ پای تابلو نام گذاری کوچه ها متوجه شدیم به روستای مزینان رسیده ایم. مزینان روستایی است از توابع شهرستان داورزن که تنها 7 کیلومتر با داورزن و جاده اصلی فاصله دارد.

مزه نان یا مَزِن

آفتاب سر ظهر کویر بالای سرمان است که به اقامتگاه بوم گردی «نرگس» می رسیم. در حالی که نان خوش طعم مزینان را داخل «کله جوش» محلی که از ترکیب سوزمه (کشک محلی)، پیاز، بادمجان، خُرفه و فلفل محلی تند مزینانی طبخ شده، ترید می کنیم، همتی، مدیر اقامتگاه بوم گردی، برایمان از وجه تسمیه مزینان و ارتباط آن با نان می گوید: «از آنجایی که در گذشته این روستا نان خوبی داشته است به آن مزه نان می گفته اند و بعدها به مزینان معروف شده است.»

البته او خیلی زود صحبتش را این طور کامل می کند: «دلایل دیگری هم برای نام گذاری این روستا وجود دارد که برخی آن را به وجود آتشکده آذربرزین مهر در این اطراف ربط می دهند. (هرچند مکان دقیق این آتشکده مشخص نیست) اما مهم ترین دلیلش به ریشه کلمه مزینان برمی گردد که از 2 واژه کردی «مَزِن» به معنای بزرگ و «مَزنا» به معنای جایگاه بزرگان نشأت می گیرد.»

سیلی که راه سفر به تاریخ را در قاجاریه مسدود می کند

با قدم زدن درکوچه پس کوچه های باریک و بلند و خاکی مزینان که 2 طرفش پر شده از خانه هایی کاهگلی با سقف های گنبدی و مسجد جامعی قدیمی و یخدانی که امروز تبدیل به حسینیه شده است، می توانید به دوران قدیم سفر کنید، اما نه فراتر از قاجاریه. این به خاطر سیل عظیمی است که حدود صد و چند سال پیش دامن مزینان را گرفت و کل روستا را ویران کرد وگرنه مزینان پیشینه بالابلندی دارد که می توان رد آن را در لابه لای بسیاری از کتاب ها و سفرنامه های قدیمی دید. چنانکه ابوالفضل بیهقی درباره اش نوشته است: «اَندَر حدود مزینان، جامه حریر بافند، به غایت نیکو، که در نواحی نیشابور نبافند.» البته این بدان معنا نیست که همه چیز از بین رفته باشد، هنوز از این انبوه تاریخ، رباط شاه عباسی مزینان و برج و باروی آن، استوار به جا مانده است.

کاخ کاروان سرای مزینان

مال بندهایی که به شکل سوراخ های کوچکِ منتهی به سنگ خارا بر بدنه کاروان سرای مزینان به چشم می خورد، خبر از برووبیای کاروان های چهارپا در گذشته دور می دهد. از کنار آن ها که بگذرید و از در چوبی بزرگ وارد شوید، بزرگی و عظمت محوطه مبهوتتان خواهد کرد. رباط مزینان از آن دسته کاخ کاروان سراهای ایران است که جامعه مسافرانش را به سه طبقه اجتماعی تقسیم می‌کرده است. طبقه اول مخصوص شاه نشین بوده، حیاط به قشر متوسط تعلق داشته و اصطبل ها به قشر ضعیف.

تقسیم مساوی آب با سنگ تراز بین 2 صحرا

درست مقابل در چوبی بزرگ کاروان سرا، جاده ابریشم و بعد از آن حوض انباری قدیمی است. راه جاده ابریشم را که بگیرید و به سمت مزینان برگردید، اندکی بعد به قناتی می رسید که دکتر شریعتی این طور توصیفش می کند: «چشمه آبی سرد که در تموز سوزان کویر گویی از دل یخچالی بزرگ بیرون می آید، از دامنه کوه های شمالی ایران به سینه کویر سرازیر می شود و از دل ارگ مزینان سر بر می دارد». برای تقسیم عادلانه این چشمه سرد، دیواری کاهگلی به طول یک متر کشیده شده است. پشت آن قنات به وسیله یک سنگ تراز به دو قسمت مساوی بین صحرای علیا و سفلی تقسیم می شود. کارکرد دیوار کاهگلی هزارساله که هر ازگاهی مرمت می شود، جلوگیری از وزش باد و ناعدالتی در تقسیم آب است.

قناتی که عروس داشته است!

رود کالشور از جنوب این روستا می گذرد و قنات پرآبی در قسمت جنوبی این روستا وجود دارد که سرچشمه آن کوه های شمالی بخش داورزن می باشد و گوارایی ووفور آن در حاشیه کویر موجب حیرت است. آب قنات، مایع حیات کویر بوده و به همین خاطر از گذشته نقش پررنگی در زندگی مردم داشته است، چنان که حتی تا چند سال پیش رسمی به نام «عروس قنات» در مزینان برپا بوده است. برپایه این رسم که البته امروز منسوخ شده، هرگاه آب قنات کم می شد، دختری را به عقد قنات درمی آوردند و مخارج زندگی او را تا زمانی که زنده بود، از محل درآمد قنات می پرداختند. در عوض این دختر دیگر هرگز حق ازدواج نداشت.

«چشمه آرو» مراسم دیگری است که برخلاف رسم عروس قنات، علاوه بر نامش، صورت زیبایی هم دارد. بر اساس این رسم، بر روی کوزه ای، در پای قنات، صورتک دختری را به تصویر می کشیدند. هر کس نذر و نیازی داشته، داخل کوزه می انداخته است، شبانگاه کوزه را می شکستند و هر کس به قدر نیازش از سکه ها بر می داشته است. آن طور که شنیدیم این آیین، ثبت میراث ناملموس شده و قرار است دوباره در مزینان احیا شود.

سفر به «هبوط»

کویر مزینان، چسبیده به روستای مزینان است. این کویر گسترده، همان کویری است که بارها در نوشته دکتر شریعتی بویژه کتاب «هبوط در کویر» از آن یاد شده است. این پهنه کویری، از حاشیه روستاهای «غنی‌آباد» و «کلاته‌مزینان» شروع می‌شود و تا روستای «رضاآباد» و کویرش در استان سمنان ادامه می‌یابد. کویر مزینان، بزرگترین کویر استان خراسان رضوی است. قدم در این کویر که بگذاری انگار انتهای زمین است؛ پایان سرزمین حیات. اما حیات دیگری اینجا جریان دارد، گویی به مرز عالم دیگر وارد شده‌ای. هرآنچه فلاسفه توصیف می‌کنند در کویر به چشم می‌توان دید. اصلا اینجا خودت فیلسوف می‌شوی، فلسفه حیات می‌گویی! بی ‌راه نیست بگوییم همین کویر علی کوچک را دکتر علی شریعتی بزرگ کرد. چنان که او در وصف کویر می‌گوید: «شبِ کویر، این موجودِ زیبا و آسمانی که مردم شهر نمی‌شناسند. آن چه می‌شناسند شب دیگری است؛ شبی است که از بامداد آغاز می‌شود. شب کویر به وَصف نمی‌آید. آرامشِ شب که بی‌درنگ با غروب فرا می‌رسد... »

تا با پای خود قدم به کویر نگذاری، نمی­توانی زیبایی و شگفتی‌اش را درک کنی. باید مشتت را از ریگزارش پر و خالی کنی تا نرمی‌اش توی مشت­های گره کرده­ حس شود، دست­ و پایت را روی زبری نمکزارش بکشی تا زمختی آن، لطافت پوستت را نشانه بگیرد و گوشت و پوست و استخوانت با شور نمک­های کویری مسخ شود. بعد، شب که شد زیر نور مهتاب و چشمک ستاره­ها، همینطور که دست­هایت را داخل هم قفل کرد­ی و زیر سرت گذاشتی و یک پایت را انداخته­ای روی پای دیگر، زل بزنی به آسمان بالای سرت و غرق سکوت و سرور کویر شوی.

تعداد همسفران ما در این سفر کویری زیاد بود. زیاد بودن تعداد همسفران در تورهای کویری از یک نظر خوب است. هرچه هم دیگران از داستان‌های اجنه بگویند کمتر ترس اجازه پیدا می‌کند به دلت راه پیدا کند، در ذهن لشکر همسفران در مقابل لشکر اجنه پیروز می‌شوند و اجازه می‌دهند به این فراوانی لشکریان دلخوش باشی و بتوانی از تماشای ستاره‌ها لذت ببری و فکرت را درگیر گم کردن مسیر نکنی. اما همین فراوانی همسفران خودش یک عیب هم هست. تعداد که زیاد باشد سروصدا هم بالا می‌گیرد به ویژه وقتی یک نفر بخواهد وسط کویر نقش استندآپ کمدی بازی کند و نگذارد در سکوت و سرور کویر غرق شوی.

مزارع سبز، قرمز و زرد در دل کویر

شاید دیدن باغی پر میوه آن هم در کنار بیابانِ بی پایانی که هیچ نوع گیاهی در آن نمی‌روید، چندان باور پذیر نباشد، اما مزینان محل نادیده‌ها و غیرممکن‌ها است. شهرها و روستاهای کویری سبزوار، از دیرباز محل پرورش مزارع قرمز فلفل، سبز کنجد و زرد آفتابگردان بوده است. چنانکه امروز شهرستان داورزن از نظر میزان سطح زیر کشت و تولید فلفل قرمز در کشور مقام اول را دارد. اگر در فصل برداشت فلفل قرمز یعنی اوایل مرداد تا پایان آبان وارد داورزن شوید و بتوانید با عطسه‌های پیاپی و اشک‌هایی که دائم از چشمتان جاری می‌شود مقابله کنید، تماشای مزارع رنگارنگ قرمز، زرد و سبز پاداش صبر شما به چشمانتان است.

یک محور گردشگری با 17 روستا

آمار، خبر از عبور سالانه 25میلیون خودسوار از جاده ای را می دهد که تنها 7کیلومتر با مزینان فاصله دارد، اما از این میان، سهم مزینان و کل شهرستان داورزن از نظر تعداد بازدیدکننده، تنها به 500هزار نفر در سال می رسد. با وجود ظرفیت های فراوان این بخش به نظر می رسد اینجا تاکنون بسیار مهجور مانده است.

🖌نویسنده: شیما سیدی

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۷
آذر
۰۱

💠چرخ اقتصاد

✍️مزینانی ها معمولاً آدم های خوش زبان و حاضر جوابی هستند به خصوص مردان سرد و گرم چشیده ی روزگار پیشین و گاهی این حاضر جوابی و شیرین زبانی ها موجب شادی و خنده ی دیگران گردیده و از یک ضرر جلوگیری می شد.

یکی از افرادی که در بین مردم مزینان به حاضر جوابی و سخن سرایی شیرین شهره بود مرحوم حاج حسین ابوالحسن است که بی شک چند دقیقه مصاحبت با او خستگی را از تن آدمی بیرون می کرد.

یادش بخیر زمانی که زنده یاد یدالله حاج اصغر دیمه هر روز صبح اتوبوس را روشن می کرد و با صدای آخرین بوق صبحگاهی در حالی که مسافران را از داخل بازار سوار کرده بود مزینان را به سمت شهر سبزوار پشت سر می گذاشت و  در مسیر هرچه مسافر بین راهی از روستاهای دیگر می دید ناامید نمی گذاشت و در راهرو و داخل بوفه جا می داد بعد از ظهر هم که برمی گشت شاید دوچندان مسافر صبحگاهی سوار می کرد و نزدیک پلیس راه که می شد همه ی آن هایی که داخل راهرو ایستاده بودند مؤظف می شدند بنشینند و سرها را خم کنند که آقا پلیسه آن ها را نبیند البته اغلب جنابان پلیس او را می شناختند و از داخل اتوبوس خبر داشتند اما خوش زبانی مرحوم یدالله طوری بود که آن ها را جذب خود کرده و از گشتن داخل ماشین چشم پوشی می کردند. فقط گاهی افسر تازه واردی که هنوز او را نشناخته بود موجب می شد که دفترچه ی آقا یدی مصادره شود اما وقتی به نزد دوستان می رفت او را زیر سبیلی رد می کردند.

نقل است روزی یکی از همین افسران جلوی اتوبوس را گرفت و وقتی درب را باز کرد چشمانش از اجتماع عظیم مزینانی های داخل اتوبوس داشت از حدقه بیرون می زد. هرچه راننده التماس کرد افاقه نکرد و جناب افسر دفترچه را گرفت و با سماجت تمام خواست او را جریمه کند . پس از چند لحظه مرحوم حاج حسین ابوالحسن از اتوبوس پیاده شد و به پلیس وظیفه شناس گفت : جناب سروان می دانی داخل این اتوبوس چند نفر آدم مهم مملکتی نشسته اند؟
پلیس با تعجب گفت : نه چطور مگه؟
حاج حسین : 60 نفر
پلیس :60نفر!
حاج حسین : بله جناب 60 نفر کشاورز زحمتکش که چرخ اقتصاد این مملکت را می چرخانند و الآن شما 10 دقیقه است که ما را علاف کرده ای که اگر دقت کنید می شود به عبارتی 600 دقیقه آقا شما 600 دقیقه است که چرخ اقتصاد مملکت را لنگ گذاشته اید، بده بیاد دفترچه را!

جناب سروان که مبهوت صحبت های حاج حسین شده بود از شیرین زبانی های او حسابی کیفور شده و بی اختیار دفترچه را به او تحویل داد و همه سوار شدند و به سمت مزینان حرکت کردند. جمعیت مسافر اغلب سرها را از پنجره های اتوبوس بیرون آورده و افسر بهت زده را نگاه می کردند و می خندیدند...

🖌نویسنده؛ علی مزینانی عسکری

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۶
آذر
۰۱

​🔆پژوهشی درباره ی هنر و هنرمندان کهن دیار مزینان

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

✍️در تاریخ معاصر؛ فرزندان هنرمند مزینان، این خاک گوهر خیز و ادب پرور همیشه بر تارک زرین هنر و ادب ایران زمین درخشیده اند و ما در بخش های قبلی به تعدادی از این نام های ماندگار به خصوص شاعران و بانوان هنرمند مزینانی اشاره کردیم و اکنون شایسته است به چهره های دیگری اشاره کنیم  که آثار فاخرشان در سینما و تآتر زبانزد خاص و عام است و این روزها بزرگان هنر در فرهنگسراها و مجامع و محافل هنری به تجلیل از آن ها می پردازند؛ استاد علی اکبر و منصور مزینانی  فرزندان زنده یاد حاج میرزا حسین مزینانی(صدیقی) دو تهیه کننده، فیلمبردار و مدیر تولید بزرگ سینمای ایران ...

💠منصور مزینانی

 متولد 1323 مزینان است . وی فعالیت سینمایی خود را از سن 15سالگی با ایفای نقش های کوتاه در چند فیلم آغاز کرد.

منصور  پس از اخذ دیپلم از سال 1340 با ورود به کادر فنی و گذراندن مراحل مختلف بعنوان مدیر تدارکات، تولید و اسپشیال افکت در بیش از 20 فیلم فعالیت داشته است. وی در سال 1361 با تأسیس مؤسسه سینمایی روشن فیلم (تولید و توزیع فیلم) تهیه کنندگی و سرمایه گذاری در این عرصه را آغاز کرد و در توزیع و پخش بیش از صد فیلم نیز فعالیت داشته است.

او در کنار برادر کوچکترش علی اکبر مزینانی فیلمبردار و مدیر فیلمبرداری و تهیه کننده سینمای ایران از سال 1360 در عرصه ی تهیه کنندگی فیلم فعالیت داشته که مهمترین آن ها عبارت است از: ۱ -  عقاب ها (۱۳۶۳)  2 -  دزد و نویسنده (۱۳۶۵)۳ -  قربانی (۱۳۷۰)  4-  متهم (۱۳۷۵) 5- شب بخیر غریبه (۱۳۸۰)

این هنرمند مزینانی که فعالیت خود را در سینمای قبل از انقلاب شروع کرده  مدیر تهیه دو فیلم با نام :1 -  غلام ژاندارم (۱۳۵۰) 2-  گرگ بیزار (۱۳۵۲) را در کارنامه سینمایی خود دارد.

منصور خان مزینانی مدیر تولید سینما را نیز تجربه کرده و در سال 1355 تولید فیلم سینمایی شام آخر را برعهده داشته است.

فیلم سینمایی  عقاب ها که یکی از فیلم های شاخص ژانر جنگی دوران دفاع مقدس و پرفروش سینمای ایران است با تهیه کنندگی ، فیلمبرداری و تدارکات برادران مزینانی و جلوه های ویژه که منصور برعهده داشت در سال 1363 تولید شد.

منصور مزینانی که در عرصه های مختلف تولید ، تهیه کنندگی و تدارکات سینمای ایران فعالیت کرده در فیلم مشکل آقای اعتماد  که در سال۱۳۵۶تولید شده به عنوان مدیر فنی حضور داشته است.

این هنرمند پر تلاش مزینانی همچنین در سال های مختلف در 4 فیلم سینمایی به عنوان مدیر تدارکات  و در 3 فیلم نیز وظیفه تدارکات را برعهده داشته است که عبارتند از :( مدیر تدارکات) 1- غریبه (۱۳۵۱) 2 -  خروس (۱۳۵۲) 3-  سازش (۱۳۵۳)4 -  شب غریبان (۱۳۵۴)–(تدارکات) 1-  زن و عروسک هایش (۱۳۴۴)۲ -  حسن سیاه (۱۳۵۱)3-  سوته دلان (۱۳۵۶)

منصور  مزینانی با همراهی برادرش علی و با کارگردانی مرحوم قویدل فیلم عاشورای مزینان را تولید کرده که در محرم سال ۱۳۹۶ از شبکه ی مستند سیمای جمهوری اسلامی پخش شد. 

📸تصویری ماندگار از منصور مزینانی هنرمند پیشکسوت سینما

🔹زمان؛ ۶۰ سال پیش ... دهه سی... تهران

🙍‍♂️نفرات از سمت راست
۱-سیدمحمد مزینانی سیدقربان(میان دار و سنج زن هیئت علی اکبری مزینان)

۲-حاج رمضانعلی شمس( از مدیران هیئت قمربنی هاشم و مهدیه مزینانی های مقیم تهران)

۳- منصور مزینانی تهیه کننده نامی سینمای ایران

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۶
آذر
۰۱


🖌نویسنده؛ علی جعفری مزینانی

✍️با مشاهدهٔ تصویری از دانش آموزان دبستان دکتر علی شریعتی مزینانی در سال۱۳۷۶ درکانال وزین شاهدان...... تصمیم گرفتم از دوران تحصیل در مقطع ابتدایی دبستان درمزینان که بر می گردد به سالهای تحصیلی ۱۳۳۸تا ۱۳۴۴ شمسی (دوره ششٔ سالهٔ ابتدایی) که در آن ایام به دبستان دولتی( امیر شاهی مزینان ) مشهور بود

🔹قبل از همه چیز یاد آوری این نکات ضروریست که در آن ایام اولاً دختر و پسر ،مدرسهٔ مجزا و مستقلی نداشتند  و در یک دبستان به صورت مختلط تحصیل می‌نمودند (تعداد دانش آموزان دختراز انگشتان یک دست بیشتر نبود) ثانیاً از دبیرستان خبری نبود و برای ادامه تحصیل در مقطع دبیرستان که بلافاصله بعد از ابتدایی شروع می شد ناگزیر از مسافرت به شهرها بودیم ثالثاً از امکاناتی نظیر آب لوله کشی،برق،تلفن،گاز و وسائل  عکسبرداری و صوتی تصویری و....امروزی حداقل در روستاها و بسیاری از شهرها اثری نبود تا دستکم تصویر ،عکس ویا ضبط صدایی داشته باشم تا ضمیمهٔ این خاطرات نمایم به هر تقدیر تا جایی که  حافظه یاری می نماید
 💠آموزگاران معلمان و اساتیدی مهربان و در عین حال دلسوز ی داشتیم که همگی آنهاسر به تیرهٔ تراب نهاده و نقاب درچهرهٔ خاک کشیده اند که درتعلیم و تربیت دانش آموزان نقش ممتاز،برجسته و تأثیر پذیر و خلاقی داشتند و شایسته است بپاس زحماتشان از همهٔ آن زنده یادان و گرامیان که حق بزرگی به گردن ما دارند یادی کرده باشم..
 
💠۱-مرحوم محمد علی فصیحی
۲.مرحوم عباسعلی صدیقی
۳-مرحوم محمد حسین رفیعی
۴-مرحوم صانع صانعی
۵-مرحوم میرزا محمد علی ضیایی
۶-آقایان احمد و محمود صدیقی که خدا را شکر درقید حیاتند و به گمانم در حال حاضر در سبزوار و یاتهران سکونت دارند(فرزندان مرحوم شیخ صادق صدیقی) سایه شأن مستدام


💠لازم به ذکر است که هرچند حداکثر مدرک تحصیلی این عزیزان ششم ابتدایی بود لیکن بدلیل مسئولیت پذیری و عشق به آموزش آن چنان مهارت و تجربه ای داشتند .که هنوز هم با گذشت بیش از۵۵سال از آن ایام سخنان حکمت آمیز و ترنم صدای دلپذیر و طنین شکوهمند صوت آنان بگونه ای گوشها را نوازش می داد که گویی دیروز به کلامشان گوش جان سپرده بویم. روحشان شاد و یادشان گرامی باد....

✍️ دبستان امیر شاهی مزینان
در سال های ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۵ (دوران تحصیل ابتدایی بنده) در کوچه سرهنگ که الآن گمان دارم به شریعتی ۲۰   نامگذاری شده   تقریباً در وسط کوچه واقع شده بود.ضمناً کوچهٔ مذکور درآن زمان درست در وسط خیابان قرار گرفته بود تا مسافتی را که از شمال و جنوب روستا باید دانش آموزان طی می‌نمودند  تا به دبستان برسند تقریباً مساوی و برابر باشد که این را باید نتیجه و مبیّن خوش فکری  و خوش سلیقگیٔ  افراد فهیمی که در آن تاریخ و حتی سالیان خیلی قبل از آن‌ این مکان را بعنوان مدرسه انتخاب نموده بودند دانست. (روحشان شاد)  

 💠چند سال بعد در سال۱۳۴۸ شمسی مرحوم عباسعلی رضوانی به مبلغ ۶۰۰۰ تومان این مکان را خریداری و در آنجا،سکونت گزید و مدرسه به منطقهٔ دیگری به قسمت شمال مزینان منتقل گردید.
 مدرسهٔ امیر شاهی مورد بحث نسبت به جمعیت مزینان ،نسبتاً وسیع به مساحت تقریبی ۱۰۰۰ متر مربع(عرصه و اعیان) مشتمل بر۴ اتاق که یکی از اتاقها اختصاص به مدیر و معلمان و بقیه عنوان کلاس را داشتند.
 
💠درآن ز مان از معاون،دفتر دار،  حسابدار و‌‌‌...‌.خبری نبود! و همهٔ امور اداری  اعم از ثبت نام ، تهیه کتاب، رتق و فتق درخواست های ارباب رجوع ،تماس حضوری با مقامات بالا دست حتی تعمیرات میز و نیمکت و دربهای  چوبی ،امور بنایی و نصب شیشه  پنجره و همه و همه بر دوش مدیر و مستخدم مدرسه سنگینی می کرد! البته نه بصورت وظیفه بلکه بصورت افتخاری . دلیل آن اولاًنبودن بودجه درثانی دربسیاری از این نوع تخصص ها عدم وجود افراد کار بلد و از همه مهمتر این بزرگواران محصلین را فی الواقع فرزندان خود می پنداشتند و خدمت رسانی به آنان را از افتخارات بر می‌شمردند و از سویی یقین داشتند که در نزد خداوند پاداششان محفوظ خواهد بود.
البته گفتنی است در برخی از این امور سایر معلمین به مدد و یاری مدیر مدرسه، بصورت خود جوش و افتخاری می‌شتافتند.
💠در ضلع جنوبی مدرسه درخت توت تنومندی خودنمایی می کرد و زیر سایهٔ آن منبع آبی از جنس حلبی سفیدرنگ که تقریباً ۱۵۰لیتر  گنجایش داشت و برای مصرف آب  آشامیدنی کارکنان و دانش آموزان پیش بینی شده بود توسط مستخدم مدرسه هر روز صبح قبل از طلوع آفتاب آن هم بخاطر رعایت اصول بهداشتی از آب زلال و مطبوع چشمهٔ قنات ینگی قلعه که درخیابان اصلی مزینان جاری بود پر می شد.  
💠علاوه بر ۴ کلاس( بااحتساب اتاق مدیرو...) که قبلاً اشاره شد.اتاق بزرگ دیگری وجود داشت که کاملاً تاریک و فاقد نور بود بعنوان انباری و در برخی مواقع دانش آموزانی که مرتکب غیبت غیر موّجه و بی انضباطی مکرر و سستی و اهمال در تکالیف و یاد گیری دروس مربوطه و یا احیاناً موجبات نا رضایتی والدین خود و یا همسایگان و دیگران را فراهم می ساختند و مسئولین مدرسه از طریق  اولیای دانش آموزان مطلع و آگاه می شدند برای چند ساعت و در برخی مواقع یک شبانه روز در این اتاق بعنوان تنبیه بازداشت می شدند. کمتر دانش آموزی را می توان سراغ داشت که در طول تحصیل شش ساله حداقل یکبار طعم تلخ و در عین حال آموزنده از بازداشت شدن را حس نکرده و یا نچشیده باشد!
💠پر واضح است که تنبیه باچوب ترکهٔ درخت انار برای دانش آموزان خاطی آنهم جلو دیدگان و در حضور  دانش آموزان در اول صبح بعد از خواندن دعای صبحگاهی و سرود، امری بدیهی بود. جالب تر اینکه  وقتی تنبیه به گوش اولیا می‌رسید از معلم دفاع و تشکر می نمودند! حقیقتاً اگر سخت گیری و تنبیه نبود ضمن عدم کنترل حدود۱۵۰ دانش آموز آن هم به شدت بازیگوش سنگ روی سنگ بند نمی شد...
 تنبیه صرفاً برای اصلاح رفتار درنظر گرفته می شد و در کنار آن تشویق دانش آموزان منضبط و ساعی را نباید از نظر دور داشت که در سراسر کشور تنبیه و تشویق از بدیهیات و امری معمول تلقی می‌گردید.

توجه داشته باشید کسی که با دستش کار می کند کارگر است.کسی که بادست و عقلش کار می کند پیشه ور است کسی که با دست،عقل و احساسش کار می کند هنرمند است .لیکن کسی که با دست،عقل،  احساس ،علم و معلوماتش کار می کند (معلم) است و این شغل انبیاست.

درس معلم گر بود زمزمهٔ محبتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را
 

سرود ایران در کتاب دوم دبستان قدیم

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۶
آذر
۰۱

✍️پنج شنبه 64/10/19...

امروز صبح ساعت 5:30 از خواب بلند شدیم برای اقامه نماز و مراسم صبحگاهی. اول نماز را خواندم سپس وقت ورزش صبحگاهی بود که برادران دیده بانی در بیرون آسایشگاه به خط شدند و ورزش را شروع کردیم. بعد از ورزش که حدود نیم ساعت طول کشید مراسم صبحگاه برپا و بعد از این مراسم به مسجد رفتیم و یکی از برادران روحانی در باره ی اخلاق سخنرانی کرد سپس صبحانه را که کره و مربا بود خوردم و بعد به آسایشگاه آمدیم .

تقریباً ساعت 8 بود که کلاس نظامی ما شروع شد و این درس هم به وسیله ی برادر نورعلی مقداری از نقشه خوانی داده شد و 1 ساعت طول کشید و تا وقت نماز بیکاریم.
1 ساعت پیش من در محوطه پادگان مشغول راه رفتن بودم که از طرف راست البته نه در خود پادگان بلکه 1 کیلومتر دورتر از آن دودی غلیظ را دیدیم یکی از برادران می گفت که منافقین عمدی در اطراف پادگان آتش می زنند که اگر هواپیماهای عراقی بیایند متوجه دود شوند و بتوانند از طریق آن پادگان را به راکت ببندند.بالاخره تعدادی از مسئولان رفته بودند و آن را خاموش کردند و به خیر گذشت.

هم اکنون نیز در داخل آسایشگاه در روی تختم نشسته ام و اینجا را که تعریف کردم نوشتم. ساعت 15/12 است و وقت نماز ظهر و عصر. به امید خاطره های بهتر.

الآن ساعت 20 دقیقه به 6 است و می خواهم بقیه خاطره های دیروز را تعریف کنم.
دیروز ظهر نهار را که برنج بود خوردیم و ظهر ساعت 3 وقت کلاس نظامی بود ولی به علت اینکه برادر نورعلی به مرخصی توشهری رفته بود ما رفتیم به فوتبال بازی. کمی بازی کردیم و بعد از آن که ساعت 6 شده بود به مسجد رفتیم برای نماز و دعای کمیل. متأسفانه به نماز جماعت که همیشه برگزار می شود نرسیدم و فرادا خواندم. سپس یکی از برادران دعای کمیل را خواند و من در نصفه های دعا برای اینکه بلندگو گوشم را اذیت می کرد رفتم بهداری پادگان و علت آن این بود که چند شب پیش مسئول واحدمان یک تیری در نزدیک گوشم خالی کرد و از همان وقت گوشم هروقت صدای بلندی می شنید خش خش می کرد.
بالاخره به بهداری رفتم و دکتر چندتا قرص و یک قطره بینی برای سرماخوردگی به من داد و آمدم به مسجد و بعد از تمام شدن دعای کمیل شام را که آبگوشت بود خوردیم.

بعد از آمدن از مسجد برادر قهرمان دو تا تیم سه نفره از داخل برادران آموزش تشکیل داد و ما به گروه الف افتادیم. من مسلح بودم و برادر طباطبایی بی سیم داشت و آقای ذوالفقاری گرا را با قطب نما می گرفت بالاخره با گراهای داده شده از طرف آقای قهرمان گروه ما در عرض 3 ساعت همه ی هدف ها را پیدا کرد و در این مدت مأموریت ها تعویض می شد. ما که ساعت 8 از پادگان حرکت کرده بودیم تا ساعت 12 در بیابان های اطراف گرا می گرفتیم و در ساعت ذکر شده به پادگان آمدیم و خواب شدیم...

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۶
آذر
۰۱

✍️الله وردی و کشاورز

حاج محمد اله وردی هیبت خشنی داشت اما حکایات شیرین او و شوخی ها عجیب و غریبش و سرکار گذاشتن های مردم ساده دل روستاهای دیگر و زادگاه خودش هنوز که هنوزه نقل محافل مزینانی هاست.

شوخی های این مرد خوش طبع مزینانی که اشعاری را نیز در وصف مزینان سروده گاهی کار دست بندگان خدا می داد و آنها را تا مرز سکته پیش می برد.

او کشاورز بود و  گله ای از گوسفندان خودش را به چرا می برد و نقل است که روزی  در نزدیکی داورزن  کنار گله ی گوسفندهایش ایستاده و با فریاد از کشاورزی که در همان محل و در چند متری او در حال آب رسانی به زمینش است می خواهد که به دادش برسد . مرد کشاورز که فریادهای او را می شنود به خیال اینکه گرگ به گله زده بیلش را بر می دارد  و به سرعت خودش را به الله وردی می رساند و نفس نفس زنان می گوید: کو کجاست؟
الله وردی : چی؟
کشاورز: گرگ!
الله وردی : گرگ کجا بوده بابا جان ؟
کشاورز: پس چی شده؟
الله وردی: هیچی بابا می خواستم ببینم  روی این تابلو چی نوشته ؟ این را برام بخوان!
کشاورز با عصبانیت می گوید: ای بابا فکر کردم چه اتفاقی افتاده آخه مرد حسابی من که سواد ندارم !
الله وردی طلبکارانه و در حالی که می خندد می گوید: خب تو که سواد نداری برای چی بدو بدو اومدی اینجا!
کشاورز که می فهمد بابا حیدر یا همان محمد الله وردی با او شوخی کرده نمی تواند جلوی خنده اش را بگیرد و هردو لحظه ای شاد در کنار هم می گذرانند و می خندند ...

حکایتی دیگر

این نان در آن ماست!

می گویند حاج محمد روزی یکی از شهروندان غنی آبادی را که فاصله چندانی این روستا با مزینان ندارد می بیند و کلی به او تعارف می کند که «به جان عزیزت اگر بگذارم گرسنه بروی و باید بیایی منزل ما که امروز ننه حیدر غذای ویژه ای پخته است و با هم ناهار را بخوریم.»

آن همشهری به دنبال محمد راه می افتد و به خانه پِلَرز(آغل گوسفندان) می رسند و به او می گوید شما همین جا باش تا من مال و حال را(گاو و گوسفند) از سر واکنم و برویم منزل!

بنده ی خدا مدتی طولانی منتظر می ماند و یکی از مزینانی ها او را می بنید و علت انتظارش را در گرمای سخت تابستان می پرسد و می گوید: این آقای اله وردی مرا دعوت کرده به ناهار ولی الآن یک ساعتی هست که رفته داخل این خانه و بیرون نمی آید و می ترسم بلایی سرش آمده باشد!

شهروند مزینانی می گوید: بنده خدا تو چرا به حرف این آدم گوش دادی او از درب دیگر خارج شده و رفته و تو را سرکار گذاشته است.

غنی آبادی که این رودست را از او خورده به تلافی چنین کاری پس از مدتی تصمیم می گیرد کار او را تلافی کند و یک روز که محمد را می بیند و می داند که همسر او نان خانگی پخت می کند و می فروشد به او می گوید: حاج ممد یک کاروان به کویر آمده اند 500 تا نان می خواهند می توانی برای شان آماده کنی؟!

اله وردی که به طمع افتاده فوری به منزل می آید و از همسرش می خواهد که 500 تا نان آماده کند و آن را بار می کند و با الاغ به کویر می برد و هرچه به دنبال آدرس می گردد کاروانی را نمی بیند.

همشهری غنی آبادی که او را زیر نظر دارد بعد از دقایقی سر راهش سبز می شود و می گوید: این نان در اون ماست! آن روز مرا سرکار گذاشتی حالا برو برای نان های بیاتت مشتری پیدا کن!

 

🖌علی مزینانی عسکری

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۵
آذر
۰۱

✍️بى شک یکى از نقش آفرینى هاى زیبا و در خور توجه در عاشوراى مزینان "صحنه ى حضور شاه قیس و وزیرش "مى باشد که به سبب متفاوت بودن سبک خواندن و پوشش تعزیه خوانان صحنه اى بدیع را در مراسم عاشوراى مزینان به وجود مى آورد که اجراى این نقشها سالیان سال توسط زنده یادان "حاج فرج الله محمدى در نقش شاه قیس و حاج عباسعلى محمدى در نقش وزیر"انجام مى شد.

🔹زنده یاد حاج عباسعلى محمدى که متولد تیرماه ١٣١٤ هجرى شمسى در مزینان مى باشد ، نام پدر مرحومش "حاج على اکبر "و نام مادر مرحومه اش "لیلااست.

🔹شادروان حاج على اکبر محمدى یکى از رجال سرشناس مزینان بود که در مهمان نوازى و سخاوت و گشاده دستى زبانزد خاص و عام بود (مردی مقتدر که به تعبیر ذاکر آل الله حاج قربانعلی عسکری اگر در زمان فعلی زندگی می کرد نمی گذاشت یک درخت خشک شود و با آنکه از بزرگان مزینان بود اما گاه با دست خودش در وسط بازار و صحرا به غرس نهال مبادرت می ورزید.)

🔹عباسعلى تنها فرزند ذکور این خانواده که تحصیلات خود را تا ششم ابتدایى در زادگاهش به پایان رسانید، على رغم هوش سرشارى که خداوند متعال به وى عطا کرده  بود،به دلیل وابستگى عاطفى شدید پدر و پسر به هم ،پدر هرگز راضى نشد او را براى ادامه ى تحصیل روانه ى شهرها کند.

🔹وی سال ١٣٤٨به مشهدمقدس مهاجرت کرد و در اداره ى مخابرات این شهر استخدام شد ،از آن جا که در بخش ارتباط بین الملل مخابرات انجام وظیفه مى کرد و باتوجه به برخوردارى از هوش بالا به ویژه در فراگیرى زبان خارجى و ادبیات در مدت کوتاهى توانست زبان انگلیسى را به خوبى فرا گیرد و به این زبان تسلط پیدا کند و با لهجه ى زیبایى هم انگلیسى صحبت مى کرد .

🔹زنده یاد حاج عباسعلى مهمان نوازى را از پدر به ارث برده بود و درب منزلش در مشهد به روى همگان باز بود. با توجه به این که او ارزش زیادى براى آموختن علم و دانش قائل بود ،تأکید و حساسیت خاصى نسبت به ادامه ى تحصیل فرزندانش داشت به گونه اى که کمتر کسى از مزینانى هاى هم دوره ى او را سراغ داریم که همه ى فرزندانش از تحصیلات عالى و دانشگاهى برخوردار باشند.

🔹گفتنى است که :
حاج عباسعلى محمدى از طبع شاعرى و فن بیان مطلوبى برخوردار بود و افزون بر این ها جوانمردى و غیرت و دورى از تظاهر و ریا از ویژگى هاى بارز و منحصر به فرد این تعزیه خوان پیشکسوت شمرده مى شد و به قول عزیزى: آن چنان دور از تظاهر و ریا بود که هم تکلیف خودش با خود روشن بود هم تکلیف دیگران با ایشان !!!.

🔹اگر چه آن زنده یاد محمدی درسال ١٣٧٦ به افتخار بازنشستگى نائل آمد،با این وجود دست از فعالیت دردیگرامورنکشیدودرسایرزمینه ها هم چنان به بذل خدمت رسانى اهتمام مى ورزید.

🔹اما مصیبت بزرگى که درسال ١٣٨٨ براى خانواده ى ایشان پیش آمد و ضربه ى بسیار مهلکى به جسم و جان وروح او وارد کرد،فوت ناگهانى دختر جوانش زنده یاد"مریم محمدى "فرهنگى مهربان وخوش اخلاق بودکه حین خدمت به فرزندان شهداء، جانبازان و ایثارگران (معاون مدرسه ى شاهد) در اثر سکته ى مغزى جان به جان آفرین تسلیم کرد.
به دنبال این واقعه ى ناگوار و غیرمترقبه زنده یاد حاج عباسعلى روزبه روز افسرده حال شد و قواى جسمى و روحى اش رو به ضعف و تحلیل نهاد و در سال ١٣٩٥ بعد از قریب چهل سال حضور پررنگ در مراسم عاشوراى مزینان نقش خود را به پسر جوانش مهندس "رضامحمدى"سپرد تا در این راه دین خود را مانند اسلاف اش به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله علیه السلام ادا کند.

✔️سرانجام این تعزیه خوان پیشکسوت در پانزدهم مردادماه سال ١٣٩٧ در اثر سکته ى قلبى دارفانى را وداع گفت و در کنار دختر نازنینش مریم زندگى جاوید خویش را در سراى آخرت و در جوار معبودش حضرت حق آغازکرد.

🔹"روح این پدر بزرگوار و خادم آل الله و دختر فرهنگى اش شاد و نامشان جاویدباد!!!"

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۵
آذر
۰۱

🔆پژوهشی درباره ی هنر و هنرمندان کهن دیار مزینان

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

 

✍️از دیگر بانوان هنرمند جوان می توان به خانم ها راضیه مزینانی در صنایع دستی و هنرهای اسلامی، مرضیه مزینانی در رشته نقاشی و سیاه قلم و تکتم اکبری و مینا صفاری در عکاسی و فاطمه مزینانی(حسینا) در فن بیان و گویندگی ، مرضیه مزینانی و مینا فطرتی در موسیقی یاد کرد.

🔹بی شک تعداد بانوان هنرمند مزینانی که در شاخه ها و گرایش های مختلف هنری کشور فعالیت دارند بیشتر از آن است که در این سطور یاد شود و ممکن است از آن بی اطلاع باشیم و بازهم این شما همراهان گرامی هستید که می توانید یاری رسان ما باشید و این افتخار آفرینان را معرفی نمایید و بی تردید در عرصه های دیگر علمی ،فرهنگی، اجتماعی، ورزشی و...بانوان سرافراز مزینان فعالیت گسترده ای دارند که در آینده به شرط حیات و یا باقلم توانای نویسندگان این دیار به آن خواهیم پرداخت  ولی در این نوشتار رویکرد ما هنر و هنرمندان مزینان است. در همین راستا دکتر ربابه مزینانی، دکتر آتوسا محمدی، دکتر ملیحه مزینانی،دکتر سعیده مزینانی، فهیمه صانعی مزینانی، دکتر الهه صدیقی، محبوبه سادات مزینانی میرشکاری و سرکار خانم فاطمه گلستانی و... از جمله بانوانی بوده اند که به لحاظ فعالیت های علمی، پزشکی، نانو فناوری، ادبی و فعالیت های خیرخواهانه در همین پایگاه به مخاطبان گرامی معرفی شده اند...

🔷مینا فطرتی مزینان فرزند عبدالله نوه ی مرحوم استاد محمد فطرتی، ساکن تهران است که از چهارده سالگی به فراگرفتن موسیقی و نوازندگی گیتار روی آورده و اکنون به عنوان استاد گیتار  پاپ کلاسیک و الکترونیک در آموزشگاه عرفان آکادمی شهر قدس تهران مشغول تدریس است.

🔷این هنرمند جوان مزینانی دانشجوی مدیریت بازرگانی است اما علاقه مندی او به موسیقی موجب شد که علاوه بر تکمیل آموزه های خود هنرش را نیز در قالب کتاب به علاقه مندان ارائه نماید.

🔹 کتاب الکترونیکا اثر این بانوی هنرمند مزینانی شامل آموزش آهنگسازی سبک الکترونیکا و علم و مفاهیم کاربردی  است که نویسنده در آن به اصل و اصول آهنگسازیِ گیتار در این سبک می‌پردازد.

🎼خانم فطرتی مزینان تا کنون اجراهای مختلفی را در صدا و سیما و مراکز مختلف هنری داشته و در حال ضبط چند اثر موسیقایی با خوانندگان صاحب نام است.

 

ه جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۵
آذر
۰۱

🖌نویسنده و محقق؛ حسین محمدی مزینان(مداح)

✍️امروزه اگر سخن از هنر سفالگری به میان بیاید مزینانی های عزیز البته نسل سه دهه گذشته به یاد کوزه گری و داش و همچنین اشعاری می افتند که از کوزه گری نشانی داشته باشد. از جمله؛
 در کارگه کوزه گری رفتم دوش
دیدم دو هزارکوزه گویا و خموش ...
یا از کوزه همان برون تراود که در اوست.

اما هدف این جانب به هنر سفالگری در مزینان است. به یاد غروبهایی که زنان و دختران جوان مزینانی از هر کوچه ای سبوهای سفالین بر دوش می گرفتند و به دنبال آب تازه از چشمه گوارای مزینان کهن و یا حوض آب انبار سرد شاه عباسی به ویژه تابستان آب سرد و گوارایی را به خانه ها آورده و به خصوص ماه رمضان با سردی آن آب رفع عطش کنند.

به روایتی سه کارگاه کوزه گری و تنورمالی و ساخت کندو(کُندی) در مزینان وجود داشت. البته در این میان سهم و نام مرحوم عباسعلی فخاری از همه بیشتر و گویاتر بود .داش  یا همان کوره که با کاه آغشته به روغن و یا هیزم سرخ می شد و در حرارت آن کوزه ها به سفال تبدیل می گردید .انسانهایی که خاک رس را تبدیل به گِل و گل را به شکل موم و از آن  با هنرشان تُنگ(تُنگُلی) آب و یاکوزه و گاهی نِلک که همان کوزه بزرگ جهت تبدیل ماست به دوغ و در نتیجه کره ی(مِسکَه) آن اخذ می گردید.کوزه های گلین داخل کوره چیده می شد وبا آتش زیر داش کوزه ها پخته و در مدتی معلوم که تشخیص آن با استاد کوزه گر بود آتش کم و زیاد و در نتیجه خاموش و بعداز ساعاتی که سرد می گردید کوزه ها با دقت یکی بعد از دیگری از کوره بیرون و بعد از آزمایش توسط استاد البته به وسیله ی هوای دهان با فشار بالا آزمایش می گردید که آیا آبزنه ای دارد یا نه؟

ناگفته نماند در منطقه سبزوار دو سبک کار بود . یکی سبک برآباد در منطقه برزوی سبزوار و یکی مزینان با این تفاوت که کوزه برآباد قسمت پایین پهن و دسته و گلویش نیز با کوزه مزینان تفاوت داشت. به این شکل که کوزه مزینان قسمت پایینش نوک تیز و گلویش نیز تفاوتی با نوع ذکر شده داشت.مشتریان بسیاری روانه مزینان می شدند بعضی ها به صورت کلی و بعضی در حد نیاز معمول خرید می کردند و گاهی نیز کوزه گران خود یا فرزندان شان کوزه ها را داخل تور کاه قرار می دادند و با دقت بسیار به اطراف می بردند که اگر خدای ناکرده الاغ شان که وسیله این بارکشی بود از چیزی رَم می خورد سرمایه از بین می رفت لذا به همین خاطر تا مقصد دست کوزه گر بیچاره به تور چسبیده و چون حاصل کلی تلاش و زحمت بود و تمام سرمایه همان !!!

و از این طریق کسب معیشت می کردند و این نیز افتخاری بود برای مزینان. و کوزه های مزینان همه جا شناخته می شد، روحشان شاد مرحوم کربلایی علی اصغر کوزه مال کربلایی محمد تنورمال معروف به دایی و همچنین عباسعلی فخاری که همه از یک تیره و نژاد بودند. هنر اینان هنوز هم روز عاشورا جهت یادآوری و سنتی بودن شیوه ی آب دادن به تشنگان در دست سقایان عاشورای امام حسین(ع) و یارانش دیده می شود ضمن گوارایی نیز بهانه ای است برای یاد از اساتید این هنر زیبا که امروزه چشم گردشگران را نوازش می دهد.

 ای کاش در کنار تندیس دکتر علی شریعتی مزینانی این کارگاه هنوز دایر بود تامی توانستیم هنر فاخر نیاکان مان رادر این عصر تکنولوژی به نمایش بگذاریم چرا  که ما در این هنر نیز خودکفا بوده ایم .حتی هم اکنون این کارگاه ها توسط اساتید دانشگاهی هنرهای تجسمی و صنایع دستی  تدریس و دانشجویان بسیاری از هنر سفالگری زندگی و هنر خود را به معرض نمایش می گذارند.

امید آنکه بازهم در مزینان شاهد احیای این کار باهمت جوانان باشیم. و اما در پایان روح کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش شاد.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۵
آذر
۰۱

💠یادی از صنایع دستی مادران هنرمند مزینانی

🖌نویسنده ؛ حسین محمدی مزینان(مداح)

هنر با خون مزینانی ها  و ریشه مزینان آمیخته است و در قرون متوالی حتی کتب تاریخی و سفرنامه های متعدد به آن پرداخته اند .
هنر این مردم خونگرم سرزمین علم و ادب اکنون در سینما و تآتر و هنرهای تجسمی و گرافیک و محافل هنری و ادبی با حضور فرزندان هنرمندش متجلی است و پیش از این به آن پرداخته ایم اما در گذشته این هنر در صنایع دستی و تولید و بافتن حریر و کتان و تنه بافی و قالی بافی و دباغی و رنگ رزی بسیاری از مسافرانی را که از راه باستانی ابریشم در اینجا حضور می یافتند به خود معطوف کرده و به طوری که بیهقی در قرن ششم هجری و کتاب تاریخ بیهق چنین می نویسد " اندر حدود مزینان جامه ی حریر بافند بغایت نیکو که در نواحی نیشابور نبافند" ...
و اما این چند سطر به بهانه ارسال عکس و مطلبی است که حسین محمدی مزینانی یکی از فعالان فرهنگی این دیار تاریخی برایمان ارسال کرده که در ادامه تقدیم می گردد:

✍️روزی روزگاری در مزینان هنرهای بسیاری رایج و کارگاه های خانگی دایر بود از جمله هنر پارچه بافی .
بزرگان و قدیمی های مزینان به یاد دارند  پارچه های بابری که برای چادرهای زنانه و روانداز کرسی و همچنین برای رختخواب استفاده می شد و گاهی در چادرهای صحرایی نیز کاربرد داشت و پارچه های نظامی و طرح گاندی برای لباس در همین کارگاه های خانگی تولید می شد.
شاید بپرسید این پارچه ها کجا رنگ می شد؟ واضح است در همین مزینان خودمان! به یادی نسل ما مرحوم حسن رنگرز مشهور به صباغ و دیگران رنگرزی می کردند .
 نمونه تقدیمی پارچه، کار هنری آن زمان توسط یک بانوی مزینانی متعلق به حدود بیش از هشتاد سال پیش می باشد .درگذشته به این نوع بافتن و کارگاه تولیدی کوچک خانگی تنه می گفتند و پدالهایی داشت که بادست و پا استفاده می شد و ماسوره ای که با بافه (بفه)کار بافت تاروپود را انجام می داد.
این هنر از ابتدا تا انتها در محل انجام می شد تولید نخ و رنگ آن و بافت همه در مزینان انجام می گرفت .هنر نخریسی در کنار گوشه ی مزینان حتی بافتن ریسمان در دو نوع پنبه ای سفید و سیاه انجام می شد .
ای کاش این هنر فراموش نمی شد و امروزه شاهد هستیم چقدر خریدار دارد و جزو میراث گرانبهای مردم شناسی و باعث گردشگری نیز گردیده است.هر آنچه ما ایرانیان به دور ریخته ایم و برایمان بی ارزش شده است امروزه بعنوان صنایع و جاذبه های گردشگری موجب گرایش  جذب توریست می شود !

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۵
آذر
۰۱

✍️هم اکنون من و مهدی مزینانی(آزاده)، علی رضا اکبر عباسعلی ذبیح اله(نباتی) و محمد ناطقی(حاج علی اکبر حسن عباس) و عباسعلی نیکوفر مزینانی و غلامرضا معلمی پشت پادگان نشسته ایم و من مشغول نوشتن خاطره می باشم.

ادامه می دهم... ظهر برای خواندن نماز من به مسجد رفتم و بعد از اقامه نماز با محمد مزینانی غذای قرمه سبزی را میل کردیم. هم اکنون که من دارم این را می نویسم در تپه های دور پادگان نشسته ایم.

64/10/17...هم اکنون ساعت 8 بامداد است و بقیه خاطره های دیروز را می خواهم تعریف کنم.

دیروز گفتم که در تپه های پشت پادگان نشسته ام بعد از آن من تنها از آنجا به مجتمع آموزشی رفتم و معلم عربی من و سه نفر دیگر از رزمنده ها را مقداری درس داد که تقریباً 1 ساعت طول کشید و بعد از آن به جای برادران آمدم و حدود 1 ساعت فوتبال بازی آنها را تماشا کردم تا ساعت وقت نماز.

نماز را که خواندیم بعد نوبت شام بود و آبگوشت را با عباسعلی مزینانی(نیکوفر) خوردم بعد از آن به آسایشگاه آمدم و جلسه ی قرآن برگزار شد و من هم یک چند آیه خواندم سپس وقتی که جلسه تمام شد یکی از مسئولان آسایشگاه به برادران آموزش گفت که آماده بخوابید که امشب امکان دارد رزم داشته باشند. ما هم که 8 نفر بودیم خواب شدیم به امید چند ساعت دیگر که رزم بود.

 ساعت های 11:30 بود که من صدای سلاح های سبک را از خارج آسایشگاه شنیدم. فوراً خودم را از بالای تخت به پایین انداختم و کفش هارا پوشیدم و برادران دیگر آموزش نیز مانند من . به بیرون رفتیم و بعد از مدتی کوتاه ما را از پادگان خارج نمودند و تقریباً 10 کیلومتر در داخل جاده راه پیمایی کردیم که 2 ساعت طول کشید. در این مدت با سلاحهای سبک تیراندازی می کردند و مواد آتش زا رها می کردند... باشد بقیه برای بعد چون هم اکنون کلاس نظامی داریم...
سلام علیکم
داشتم می گفتم که در حال رزم بودیم بالاخره کمی ما را سینه خیز بردند و 5 کیلومتری از پادگان دور شدیم و وقتی هم که برگشتیم 5 کیلومتر که کلاً 10 کیلومتر رزم داشتیم و به داخل پادگان آمدیم.

 هم اکنون ساعت3:10 است و وقت کلاس بی سیم چی است. اول بقیه خاطره را می گویم و بعد با اجازه مرخص می شوم...

 صبح  به علت اینکه دیشب رزم داشتیم صبحگاهی نداشتیم و من و بعضی از برادران دیگر تا ساعت 7 استراحت کردیم و صبحانه تخم مرغ را میل کردم و ساعت 9 تا 11:30 کلاس داشتیم بعد از کلاس به آسایشگاه آمدم و کمی استراحت کردم و ظهر که شد برای اقامه نماز به نمازخانه رفتم و بعد نهار برنج و ماست را میل کردیم با اجازه تا ساعتی دیگر چونکه کلاس بی سیم داریم...

✍️64/10/17 ..سلام .
درس بی سیم تمام شده تقریباً 1 ساعت طول کشید و بعد از آن من به جلوی آسایشگاه آمدم و والیبال بچه ها را نگاه می کردم و بعد از آن که نزدیک اذان و نماز و سپس نهار بود من در جلوی آسایشگاه دیده بانی نشستم. راستی نگفتم که قبل از ساعت آموزشی بی سیم برادر اصغر حاج ابوالقاسم مزینانی از جزیره آمده بود و من و دیگر بچه های مزینانی به جای او رفتیم.
خب، می گفتم که نماز را خواندیم البته با جماعت بعد از آن امام جماعت کاشمر سخنرانی کرد و سپس دعای توسل را خواندیم و بعد از آن که ساعت 8 بود شام را بعد از برادران آسایشگاه های دیگر خوردیم به علت اینکه آسایشگاه ما نوبت شهرداریش*بود ما غذا را به برادران دیگر آسایشگاه ها پخش کردیم و سپس خودمان غذای عجیب و غریب قبلی را که سیب زمینی و گوجه فرنگی و غیره قاطی بود خوردیم و بعد از تمام شدن غذایمان تمام سفره ها و کاسه ها و لیوان ها و غیره را جمع کردیم و در آخر من و 3 نفر دیگر از بچه ها مسجد را جارو زدیم و هم اکنون که دارم این را می نویسم ده دقیقه ای هست که از مسجد آمده ام ... خدانگهدار تا وقتی دیگر و با خاطره ای تازه ان شاءالله...

روز چهارشنبه 64/10/18
اکنون در داخل آسایشگاه می باشم و ساعت 8 می باشد بقیه خاطره های قبل را ادامه می دهم.جایی بودم که در داخل آسایشگاه مشغول استراحت بودیم یعنی دیشب....

ساعت های 2 نصف شب بود که واحد دیده بانی رزم خود را شروع کرد و در همان  موقع برادر قهرمان یعنی مسئول این قسمت با کلاش چند تا گلوله در داخل آسایشگاه شلیک کرد. بالاخره بعد از آن واحد ما که تقریباً 32 نفر بودند را به صف کردند و به من یک بی سیم داد و بطور کلی دو تیم تشکیل دادند و 3 تا بی سیم داشتیم که بعد از چند صد متر راه پیمایی فهمیدم که بی سیم خراب است. بالاخره بعد از راه پیمایی کوتاه مدت برادر قهرمان به ما چندین گرا داد و گفت شیء های مورد نظر را پیدا کنید. گروه ما که بعد از جستجوی فراوان فقط توانست یکی از شیء های مورد نظر را پیدا کند ولی گروه دیگر همه اش را پیدا کرد. این جستجو 4 ساعت به طول انجامید و ما در ساعت 6 خسته و کوفته به پادگان برگشتیم و بعد از خواندن نماز تا ساعت 9 به استراحت پرداختیم(خواب) بعد از آن کلاس درس دوربین بوسیله برادر نورعلی برای برادران آموزشی  5/1 ساعت برگزار شد. ظهر یعنی ساعت 15/12 نماز را خواندم و بعد از آن برای نهار به نمازخانه رفتم و برنج و کمی گوشت را که تک نفری بود صرف کردم. راستی نگفتم که صبح پنیر و خرما را در آسایشگاه خوردیم...
تقریباً ساعتهای 3 بود و وقت کلاس نظامی، ولی برادر قهرمانی به گروهی که دیشب در رزم نتوانستند بوسیله ی گراهای داده شده اشیاء را پیدا کنند گفت که آماده بشوند دوباره برویم و آنها را پیدا کنیم. ماهم که یک تیم 14 نفره را تشکیل می  دادیم رفتیم به همان جای دیشب که 6 کیلومتر از پادگان دور بود و بعد از 3 ساعت اشیاء مورد نظر را بوسیله ی همان گراهای دیشب پیدا کردیم و بعد از آن به پادگان آمدیم و ساعت تقریباً 7 بود که نماز را در آسایشگاه خواندم همراه با چند تن دیگر و برای صرف شام که آش بود به نمازخانه رفتم و خوردم. الآن نیم ساعت از موقع شام می گذرد و تعدادی از برادران آسایشگاه در همین جا جلسه قرآن تشکیل داده .خب با اجازه من هم بروم چند آیه بخوانم . این هم از خاطره ی امروز و امشب تا فردا خدا نگهدار...

*اصطلاح شهرداری در جبهه به افرادی گفته می شد که آن روز مسئولیت نظافت آسایشگاه اعم از پخش غذا و جمع کردن سفره و شستن ظرف ها و جارو زدن را برعهده داشتند.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۲
آذر
۰۱

علی شریعتی اهل مزینان سبزوار بود، اما از همان کلاس اول ابتدایی که قرار بود سواد خواندن و نوشتن بیاموزد، تا اردیبهشت سال ۱۳۵۶ که داشت برای همیشه از ایران می‌رفت، خانه امن او مشهد بود.

آزاده چشمه سنگی | شهرآرانیوز؛ همین حالا هم که ۴۵ سال از رفتن علی شریعتی می‌گذرد، یادش در این شهر به بلندای ساختمان‌هایی که مزین به نام او هستند، زنده و جاری است. علی شریعتی تا مقطع کارشناسی ارشد، مشهد را برای آموختن انتخاب کرده بود. دبیرستان فردوسی و دانشگاه مشهد هر دو میزبان مردی بودند که سالیان سال بعد، ثمره دانش اندوزی هایش به تفکرات انقلابی و پیروزی انقلاب اسلامی کمک کرد.

او که فعالیت‌های تألیفی و پژوهشی اش را در همان مقطع کارشناسی در رشته ادبیات و علوم انسانی آغاز کرد، به واسطه رتبه ممتاز تحصیلی، بورسیه دانشگاه سوربن فرانسه برای ادامه تحصیل در مقطع دکتری شد و همراه با همسرش، پوران شریعت رضوی، به اروپا رفت. اما دوری از وطن او را از فعالیت‌های سیاسی دل سرد نکرد و با حضور در سازمان‌های آزادی‌بخشی در خارج، هم نشین چهره‌هایی مانند دکتر چمران شد و کمی بعد سردبیری روزنامه فارسی زبان «ایران آزاد» را به عهده گرفت. در همان فرانسه هم بابت عضویت در سازمان آزادی بخش الجزایر، طعم زندان در غربت را چشید.

اما سال ۱۳۴۳ که به ایران برگشت، با دستگیری و انتقال به قزل قلعه تهران، تجربه زندان در وطن را نیز لمس کرد. این استقبال در فرودگاه، بابت فعالیت‌های سیاسی او علیه رژیم پهلوی بود که برای شش ماه او را زندانی ساواک کرد و پس از آزادی، دکترای دانش آموخته از دانشگاه سوربن فرانسه، از فرط محدودیت‌ها و ممنوعیت‌هایی که رژیم برای او در نظر گرفته بود، مجبور شد برای کلاس چهارمی‌های روستایی در حوالی مشهد، درس انشا تدریس کند. اما پس از چهار سال، مسئولیت فرهنگی حسینیه ارشاد به او واگذار شد و توانست از این تریبون برای انتشار افکار و سخنرانی‌های انقلابی اش استفاده کند و با نام مستعار شمع (شریعتی، مزینان، علی)، کمی خودش را از گزند فشار‌های ساواک دور نگه دارد.

اما با تعطیلی حسینیه ارشاد در سال ۱۳۵۲ به دست حکومت پهلوی، علی شریعتی خودش را به زندان رژیم معرفی کرد، زیرا پدر و برادر همسرش در گروگان نیرو‌های امنیتی بودند. هجده ماه بعد، سرانجام از سلول انفرادی اش آزاد شد، درحالی که چشمانش به نور آفتاب حساس شده بود و دیگر از لحاظ روحی، آن علی شریعتی سابق نبود. رژیم همه راه‌های مبارزاتی اش را مسدود کرده بود، حق تدریس نداشت و مبارزه مخفی عملا ناممکن بود. به ظاهر آزاد بود، اما آنچه مسلم بود، تغییر در نوع زندان بود.

پس از دو سال، خسته و سرخورده از وضعیت موجود تصمیم گرفت مهاجرت کند و با گذرنامه‌ای که دیگر شریعتی نبود، با نام علی مزینانی از کشور خارج شد و به لندن رفت. غم دوران بود یا رنج هجرت تحمیلی و سکوت اجباری که دست آخر لندن را بیشتر از سه هفته طاقت نیاورد و در چهل وچهارسالگی با مرگی پر از، اما و اگر از دنیا رفت و پیکرش نه در مزینان که دنیا آمده بود، نه در مشهد که رشد کرده بود و نه در حسینیه ارشاد که وصیت کرده بود، بلکه در دمشق حوالی حرم حضرت زینب (س) آرام گرفت.

اما اندیشه هایش در قالب ۳۶ جلد کتاب همچنان در میان نسل‌ها ورق می‌خورد؛ اندیشه‌هایی که در آن تلاش می‌کرد اسلام را به عنوان یک ایدئولوژی مطرح کند تا با رنسانسی روحی بتواند اجتماع را از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب تغییر دهد. کسی که تلاش کرد فرهنگ ایرانی متأثر از اسلام را با دستیابی به تفسیری تازه از قرآن به سوی اصلاح جامعه و بیدادگری از ظلم حاکم، سعادتمند کند، به شهادت افراد بسیاری نقشی مهم در انقلاب اسلامی داشت و بزرگ‌ترین دغدغه اش ابهام زدایی از معرفت دینی و احیای باور‌های اسلامی بود.

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

  • علی مزینانی
۰۱
آذر
۰۱

🔆پژوهشی درباره ی هنر و هنرمندان کهن دیار مزینان

🖌نویسنده و محقق؛ علی مزینانی عسکری

 

✍️آنان که با آثار مکتوب دفاع مقدس آشنایی دارند و اهل مطالعه این قبیل آثار هستند به طور قطع تاکنون نام «طیبه مزینانی» را شنیده اند یا روی جلد برخی از این کتاب ها دیده اند و احتمالا نوشته ها و روایت های مملو از احساس او را خوانده اند. برخی خاطرات شهدا با روایت این نویسنده جوان گویی خواندنی تر و شنیدنی تر است. از نوشته هایش این طور بر می آید که او فقط «نمی نویسد» بلکه با سوژه هایش روزگار می گذراند و در ذهن و ضمیرش آن قدر با آن هاگپ و گفت می کند تا آنچه می نویسد از «دل»اش برآید. جالب است که بدانید او که روایتگر داستان های حقیقی دلاور مردان و زنان ایثارگر این عصر می باشد با شنیدن خبر فوت یکی از همسران قهرمان داستانش به شدت ناراحت و غمگین شد و دیگر توان نوشتن را تا مدتی نداشت.

از خانم طیبه مزینانی که از سال 1385 به طور جدی به عرصه نویسندگی دفاع مقدس وارد شده، تاکنون ده ها جلد کتاب در حوزه های دفاع مقدس با رویکرد خاطرات و معرفی شخصیت جهادی و اخلاقی شهدا منتشر شده که تعدادی نیز در نوبت چاپ قرار دارد. «بوی نم خاک»، «حکایت باران»، «کنعان »،«پسرم یوسف( پسر آقای سناتور)»،«حاجت روا» ، «گلویت را می بوسم» ،«بی قرار(وزیر خارجی)» ، «بی طرف» ،«حوراء»، «مرشد بنواز»،«روایت زندگی سرلشکر شهید فلاحی»،«تشت آتش»،«سوار بر اسب سرخ»، «شانزده تکه استخوان» و... از آثار ماندگار این نویسنده سرشناس مزینانی است. این بانوی هنرمند دختر عباس مزینانی علیشاه است و به زودی در شاهدان کویر با قلم وی با خاطرات شهدا و خانواده معزز شهدا و جانبازان و رزمندگان مزینان آشنا می شویم.

یکی دیگر از بانوان هنرمند مزینان که آوازه ی هنری او در ینگه دنیا مورد توجه علاقه مندان قرار گرفته سرکار خانم ساناز مزینانی است.
این بانوی هنرمند سال ۱۳۵۷ در تهران متولد شد و در یازده سالگی به همراه والدین از ایران خارج شد اما هیچ گاه وطن خویش را فراموش نکرده و و بارها برای دیدن وطن خویش به تیران آمده و عکس های بسیار زیبایی را به ارمغان برده است
خانم ساناز مزینانی مدارک هنری خود را ازدانشکده‌ی هنر و طراحی اونتاریو، تورنتو، کانادا.... دریافت و مدرک فوق‌لیسانس هنرهای زیبا در رشته‌ی هنر اجرایی را از  دانشگاه استنفورد ایالات متحده اخذ کرد برخی از مقام ها و جوایز هنریو  نمایشگاه آثار این هنرمند مزینان به شرح زیر است؛ 

1384 برنده‌ی جایزه از شورای هنر اونتاریو
1385 کسب جایزه از شورای هنر تورنتو
1385 آرت فر فوتومیامی، گالری استوین بالجر، ساختمان سوهو، میامی، فلوریدا
1389 دریافت کمک هزینه ی سوزان باروخ لوئیس، دانشگاه استنفورد
1390 اقامت هنری فلاکس فَکتوری، کوئین، نیویورک
1390 دریافت مدرک فوق‌لیسانس هنرهای زیبا در رشته‌ی هنر اجرایی، دانشگاه استنفورد، ایالات متحده
1391 نمایشگاه انفرادی، «قاب‌های مرئی»، گالری استیون بالجر، تورنتو، کانادا
1393 نمایشگاه انفرادی، «قاب‌های مرئی»، گالری تیمور گراهان، نیویورک
1393 آرت فر، گالری استیون بالجر، کاخ بزرگ، پاریس
1393 آرت فر، آرت14 لندن، گالری تیمور گراهان، لندن
1394 نمایشگاه انفرادی، «آستانه»، موزه‌ی هنر آسیایی، نمایشگاه‌گردانی شده بتوسط مارک مایِر، سان‌فرانسیسکو، کالیفرنیا
1394 برنده جایزه‎ی اِمریکنز فور ذِ آرتس، بخاطر انجام بهترین پروژه‌ی عمومی
1395 نمایشگاه انفرادی، «(نا)مریی»، آب-انبار، تهران
1397 نمایشگاه هنری (آرت فر)، ابوظبی آرت، گالری کوادرو، امارات متحده عربی                                                                                                                                                               کتاب «تصاویر گشایشگر» به تازگی و همزمان با نمایشگاه انفرادی این هنرمند عکاس در کانادا منتشر و در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفته است.  

 

به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

 

#️⃣شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

                                                                                   

  • علی مزینانی