مزینان :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۱۵۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مزینان» ثبت شده است

۲۲
مهر
۹۱

ازحدیره تا باغستان

ره آورد سفربه مزینان


بخش هفتم

پس ازنوشیدن چندجرعه ازآب مزینان به سوی پل چپرخنه حرکت می کنم هنوزچندقدمی طی مسیر نکرده ام که صدایی مرا به ایستادن وا می دارد پیرمردی روشن ضمیر که ازکارطاقت فرسای صحرا بازمی گردد ودرحالی که چرشوی* پراز علف برای مال وحالش، بار الاغ پیروفرتوتی  کرده وخود گویی سواره ای است برروی اسب که پیروزمندانه  ازمیدان جنگ برمی گردد بی هیچ دغدغه ای ، نه ناراحت گرانی ونه به فکر به دست آوردن مال بیشتر که سرهربنی بشری را کلاه بگذارد غلغله * می دهد و آواز سرکوههای بلند را می خواند:

                             سرکوههای بلند دودو کنم مو             تفنگ نیمچه ر پرتو کنم مو

                                تفنگه  نیمچه که پرتو نمیشه          آی دلم از عاشقی خالی نمیشه

خداقوتی می گویم واو با صدای بلند وشاداب جوابم می دهد : عمر زیاد عموجان .وباز هینی می گوید ومرکبش را به تندتر رفتن فرامی خواند وحیوان به خوبی فرمان را اطاعت می کندچون می داند که اگر فرمان نبرد نوک تیز بشله * یا دستره * ویا زنجیر افساربه پشتش فروخواهدرفت ! درحالی که صدای پیرمرد کشاورز که دراین سن وسال ازعاشقی می خواند درگوشم می پیچد به یخدان بزرگی می رسم که سالهاست نخل عاشورا را به امانت محافظت می کند وهر سال در روزتاسوعا و صبح عاشورا جمعیت فراوانی را می بیند که برای تزئین نخل  وبعضی نیز برای تماشا ودیگری برای یافتن شفا ویا درخواست سلامتی عزیزانشان، به داخل یخدان می آیند وبه تبرک هرکدام نخی وسوزنی برمی دارند وبا زدن یک کوک به پارچه های نذری اهالی که سالهاست آن پارچه را در صندوقچه ای نگهداری می کنند تا عاشورا برسد وآن را به دست اندرکاران آماده کردن نخل  بسپارند تا برای تعزیه ی حسینی براندامش بپوشانند .

درسه جهت شرق وغرب وشمال صحرای مزینان این یخدانها که درقدیم یخچالهای کویریان بوده است  به چشم می خورند که هریک به شکل هرمی ومخروطی ساخته شده اند و از بیرون  پله هایی باریک وبه صورت مارپیچ در دورتادور بنا قرار دارد که متولیان  وآبگیرها به آسانی  می توانسته اند تا نوک آن بالا بروند. تماشایی ترین هنر مردمان کویر شاید همین یخدانهایی باشد که به مدد خاک وآب هنرمندانه چنین بنایی عظیم  ساخته اند آن هم در زمانه ای  که نه ازبرق وکولر خبری  بود ونه ازفریزر ویخچال،  توده های یخی را که در باغچه های بیرونی آن تولید می شده به داخل یخدان می فرستادند وبا افزودن کاه برای بهار و تابستان ذخیره می کرده اند  .قدمتش را نمی دانم اما شاید بیش ازده قرن باشد هرچه هست نه زلزله ، نه توفان ونه باران وسیل نتوانسته اند ذره ای ازاستواری آن بکاهند فقط دست توانا ومخرب همسایگانی که به هرطریق ودر ناآگاهی از  ارزش آثار وابنیه تاریخی وباز دراثرغفلت متولیان فرهنگ وهنر، سازه ها ودیوارهایی که دردوطرف آن قرارداشته  تا آب قنات را به پناه خویش بگیرند وچتری باشند تا نور خورشید برآب نتابد! به آسانی خراب کرده اند ودراطرافش خانه هایی برای زیستن خویش ساخته اند  به گونه ای که نسل حاضر اصلا درمخیله اش نمی آید که روزی روزگاری اینجا دیواری ، حوضچه ای و باغچه ای وجود داشته است .


                                                                                              

داخل یخدان آنقدر بزرگ است که دونخل عاشورای اول وعاشورای بچه ها را درخود نگه می دارد. معماری داخلی آن نیز هنرمندانه است رگه های خشتی که این مخروط را به زیبایی بالا برده وتا سقفی که روزنه ای درنوک بنا تعبیه شده تا نورخورشید را به داخل بفرستد وبا تابش این نور که چون دستاری دیده می شود که از بالا به زمین بسته اند حفریک یا دومتری زمین  که همانند زورخانه ای بود برای عرض اندامی پهلوانان ولی  درحقیقت محل نگهداری یخها همه وهمه آدمی را به تحسین وا می دارد وخنکای آن به خصوص درتابستان نمی گذارد تا از آنجا خارج شوی وبا همه این زیبایی ، وقت تنگ است وباید به باغستان بروم.

درخیابان وسیع که مزینان جدید را به مزینان قدیم پیوند می دهد به راهم ادامه می دهم و به میدانی می رسم که مزین به نام سروروسالار شهیدان شده است  چون درعاشورای حسینی  نخل را ازیخدان به این میدان انتقال می دهند وپس از آنکه هیئات عزاداری وشبیه خوانان از تکیه بالا حرکت می کنند وبا طی مسافت بازار وهمراه شدن عزاداران غنی آبادی  به این میدان، با فریاد یا حسین یاحسین (ع) زنها ومردان مومن مزینانی خادمان نخل که اغلب جوتانانی هستند که این آیین را از پدران خویش به ارث برده اند؛آن را بردوش می گیرند وبا پیمودن مسیرراه ابریشم راهی مزار امامزادگان بهمن آباد می شوند .به همین دلیل این میدان با "همت والای مجاهد خستگی ناپذیر شهیدجبهه های نورعلیه ظلمت ،حاج محمدامین آبادی که سهم فراوانی درآبادانی مزینان دارد وزندگی ورفاه پایتخت را  رهاکرد وبه یاری سوختگان کویر شتافت" مفتخر به نام امام حسین (ع) شده است.در شمال غربی میدان که روزگاری آسیای میرشکاران در آنجا قرارداشت وصدای تق وتق موتورگازوئیلی اش صبحگاهان  درآن سوی روستا که شاید فاصله ای یک کیلومتری باشد هرچند خواب رااز چشمانمان می ربود اما برای من خوشایند  وبه یادگار مانده است به خصوص حوض آبی که قورقور قورباغه هایش درشب سکوت دل انگیز بازار مزینان را درهم می شکست و تی تی هایی شبیه بچه غورباقه که نمی دانم چیست گاه به آنها لقلوی نیز می گفتیم واینها تماشاترین نقطه میدان ته قلعه بود ودرآ ن سو ی دیگر تلفنخانه ای که  که قدمتش به بیش ازدوقرن رسیده است واکنون به مدد همان شهید والامقام جایش را دیوارهای  سیمانی وسفالی گرفته که مخابرات مزینان را درحصارخود گرفته است  مخابراتی که درزمان نه چندان دور به اندازه ی یک دهه غریب وتنها شده است.

 پیش ازاین هرگاه به غربت رفته ای می خواست صدای والدینش را بشنود باید ابتدا تماسی می گرفت وآنگاه مخابرات چی پدر ومادرش را با بلندگو دعوت به تلفنخانه می کرد ویا اگر آنها می خواستند ازسلامت فرزندشان جویا شوند باید ساعتها به انتظار می نشستند تا  نوبتشان می شد وگاه خط مشغول می گردید وچون ارتباط برقرارنمی شد تمامی تقصیرات به گردن متصدی بیچاره می افتاد وبانیش وکنایه می فهمید که کارمند غریبه وازشهر آمده بهتراز همشهری است .اما خوشبختانه درحال حاضرنه تنها درهرخانه ای تلفنی برقرار شده که جوانها به راحتی از نعمت ارتباط مجازی آنهم از نوع پرسرعتش برخوردارند .

درآن سوی دیگرمیدان زمینی به وسعت هزاران متر در اختیار شرکت تجاری معروف به شرکت پنبه منسوب به قاسم غنی است که دورتادورش را دیوارهای گلی گرفته اند که قبل از انقلاب بروبیایی داشته اما آن گونه که شایع است برای گرفتن غرامت کلان از بیمه آن هم به خاطر ورشکستگی، این شرکت طعمه حریق می شود ودرآتش می سوزد وپس از آن کارگران بسیاری بیکار می شوند وبرای به دست آوردن لقمه ای حلال را هی دیار غربت می شوند که بسیاری رهسپار تهران وعده ای راهی گرگان وسمنان ونیشابور ومشهد می شوند درسه ماهه اول ودوم سال پدرانمان برای کار به تهران ویا گرگان می رفتند وشش ماه بعدی را ما باخیال راحت وبی هیچ دغدغه ای می خوردیم و به شکرانه حضورپدر آسوده زندگی می کردیم .

همیشه دلم می خواست بدانم درآن سوی دیوار شرکت چه می گذرد و چون همسایه پیرمان آنجا را اجاره نمود این خواسته نیز محقق شد وروزها با پسرانش که دوسه سالی ازمن بزرگتر بودند در استخر بزرگی که درگوشه ای ازباغ بزرگ شرکت واقع شده بود  تنی به آب می زدیم ودرگرمای تابستان به خانه های بزرگ آن که هریک سوله ای را می نمایاند می رفتیم و باورم نمی شد که اینجا فقط یک شرکت صرف پنبه باشد واگر درست به خاطر داشته باشم اینجا زمانی لشکری از سلاطین به پناه آمده بودند وقرارگاه لشکریان گشته  وشاید درآن زمان اجداد من که کنیه عسکری رایدک می کشند دراین لشکر به خدمت سربازی مشغول بوده اند!

دیوارهای شرکت منتهی به شرحاژ* می شود که دورتادور مزینان را محافظت می نماید درسمت غربی نیز این شرحاژبه میدان ختم می گرددکه احتمال یکی از دروازها ویا ورودی راه ابریشم است 

                                                                                                        ادامه دارد...

·       چرشو : چادر شب ، پارچه ای بزرگ که روستائیان علف را داخل آن می ریزند وحمل می کنند

·       غلغله : قلقله ، آوازکشدارویک نفس و باصدای بلند که مزینانی ها آن را به این نام می خوانند

·       بشله : داس کوجک ودندانه دار

·       دستره : چاقویی دندانه دار وتاشو که برای جمع کردن علف استفاده می شود

·       شرحاژ : حاشیه شهر ، دراطراف مزینان راهی برای عبور اضطراری وجنگ وجوداشته ودارد که البته در بعضی از نقاط خراب شده است وبه جای آن خانه ومنزلی ساخته اند .مزینان درقدیم با این دیوارها محافظت می شده ودرچهار گوشه ی آن نیز برجهایی برای دیده بانی قرارداشته است

  • علی مزینانی
۱۴
مهر
۹۱

 ناگهان چه زود دیرمی شود


                                                   

یکی از آرزوهای مردمان رنج کشیده کویر مزینان که سهم به سزایی درانقلاب اسلامی ودفاع مقدس با تقدیم فرزندانشان ازجمله فرزند شایسته کویردکترعلی شریعتی مزینانی دارند این است که روزی پیکر مطهراوبرگردد وآنها به زیارت مزار ش بروند.

درسالهای اخیر بعضی ازدولتمردان وشخصیتهای بزرگ مملکتی به مزینان سفرکرده اند ووعده و وعیدهای بسیاری داده اند که؛ به محض رسیدن به پایتخت برای انتقال جنازه دکتر شریعتی از سوریه به مزینان اقدام نمایند ولی متاسفانه چون به مقصد ومقصود! رسیدند نه از قولشان خبری شد ونه وفای به عهد کردند وما همچنان درانتظار رسیدن موعودی هستیم که روزی بیاید وآمدن اورا نوید دهد!

اما تا رسیدن به این هدف که شریعتی روزی به مزینان برگردد شاهدان کویر مزینان برآن است تا درشناساندن شخصیت شناخته شده او به نسل جوان گام بردارد ودراین راه هرگاه به مطلب تازه ای از او دست پیدا کند منتشر نماید هرچند این اتفاق دیر به وقوع پیوسته اما بهتراز آن است که دست روی دست بگذاریم وبه امید دیگران باشیم وبگوییم دیر نمی شود . درهمین راستا با نگاهی به وبسایت معلم شهید دکتر علی شریعتی مطلبی به قلم انی کاظمی در باره دیدار اوبا استاد محمد رضا حکیمی یار وهمراه معلم شهید به همراه  متن وصیتنامه استاد تقدیم می گردد.

خاطره یک دیدار                                                           نویسنده:  انی کاظمی

در بیست مهر 1379 دانشگاه فردوسی مشهد بزرگداشتی برای مرحوم دکتر در شهر مشهد برگزار کرد . این دانشگاه از من هم برای عضویت در هیات علمی کنگره بزرگداشت دکتر دعوت کرد که پذیرفتم . قبل از برگزاری عده ای از دوستان از من خواستند که اگر می توانم آقای را راضی کنم تا متن کامل نوشته ی دکتر شریعتی را برای انتشار به ما بدهند .

حقیقت این است که طی 22 سال اخیر علی رغم اصرار و ابرام بسیاری از دوستداران دکتر شریعتی و آثار او، آقای حکیمی از در اختیار قرار دادن متن اصلی وصیت نامه مرحوم دکتر شریعتی به افراد و انتشار عام آن خودداری کرده بود و علت نیز با توجه به محتوی نوشته مرحوم شریعتی که ستایش از آقای حکیمی است ، فروتنی و شکسته نفسی فوق العاده ایشان بوده است . به هر حال من به دوستان عرض کردم من خواهشی از آقای حکیمی می کنم شاید پذیرفتند !

از طریق برادر آقای حکیمی برایشان پیغامی فرستادم . ایشان نیز در کمال بزرگواری به من تلفن کردند و فرمودند آماده است ! هر وقت می خواهید بیایید و بگیرید !

رفتم منزل آقای حکیمی و ایشان فتوکپی متن نامه ی دکتر به ایشان و متن رونویسی شده ی آن را به بنده دادند.

آقای حکیمی فرمودند : این نوشته دو غلط املایی دارد که باید تصحیح شود . مثلا طف را تف نوشته است .

من پاسخ دادم نه اجازه بدهیم نامه را با همان غلط املایی چاپ کنیم .

آقای حکیمی گفت : اتفاقا اشتباهاتش در آثار دیگرش هم همین طور است .

من گفتم : آقای حکیمی من در همه جا از قول شما این نکته را نقل کرده ام که من از آقای حکیمی پرسیدم اصلاح کتاب های دکتر شریعتی چه شد ؟ و آقای حکیمی پاسخ دادند که اشتباهی در کتابهای دکتر ندیدم .

آقای حکیمی گفتند : از این پس اگر می خواهید از قول من نقل کنید دقیقا این جمله را بگویید : حکیمی گفت من اشتباهی که شخصیت شکن باشد و عقاید دکتر را زیر سوال ببرد در آثار دکتر ندیدم1 .

1. شریعتی آن گونه که من شناختم صص 99-103

  وصیت شرعی

مشهد – آذر ماه 1355

علی سربداری

imagesCA9ERBQ3 اصل وصیت نامه دکتر شریعتی به آقای حکیمی چه طور شد ؟ | http://shariati.nimeharf.com


 وصیتنامه دکترعلی شریعتی مزینانی

برادرم مرد آگاهی و ایمان ، اخلاص و تقوی ، آزادی و ادب ، دانش و دین ،محمدرضا حکیمی

در این فصل بد که هر خبری می رسد شوم است و هر چه روی می دهد فاجعه و ” هر دم از نو غمی به مبارکبادم ” ، نام شما بر این دو (( یادنامه )) برای من یادآور آن آرزوی دیرینه و شیرین بود که همچون صدها هزار آرزوی دیگری که طوقی کرده بودم و به گردن فردا بسته بودم در این ترکتاز زمانه گسست و به یغما رفت و آن آرزو در یک کلمه بازگشت شما به میدان بود ، میدانی که این چنین خالی مانده است و در پیرامون نسلی عاشق و تشنه نگران ایستاده و چشم انتظار تا مگر در برابر این (( غوغا )) رویارویی دن کیشوت ها و شومن های شبه هنری و شبه سیاسی و شبه مذهبی و این همه خیمه شب بازیها که در مسجد و میخانه برپاست و کارگردان همه یکی است سواری بیرون آید و شمشیر علی در دست و زبان علی در کام و دلی گدازان از عشق و سری بیدار از حکمت و سپر گرفته از تقوی و برگذشته از احد و خندق و صفین و صحرای تف ( طف ) و چمنزار سرخ عذرا و با ابوذر در ربذه به سر برده و با هزارها قربانی خلافت اموی و عباسی و سلطنت غز و مغول و سلجوقی و غزنوی و تیموری و ایلخانی و … در سیاهچالهای دارالاماره های وحشت ، شکنجه ها دیده و در آوردگاههای خون و خیانت صلیبی ها شمشیر زده و خط کبود شلاق استعمار تاتارهای مسیحی و آدمخوارهای متمدن را در این قرنهای غارت و خواب بر جان و تن خویش تجربه کرده و پرچم رسالت خونخواهی هابیل بر سر دست و کوله بار آگاهی و رنج انسان بر پشت ، راه سرخ شهادت را در طول این تاریخ طی کرده و داغ فلسطین و بیت المقدس و سینا و لبنان بر جگرش صدها زخم تازه نهاده و اینک بر سیمای وارث آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد و علی و حسن و حسین و … بمثابه یک امت چون ابراهیم قلم را تبر کند و بتهای نمرودی این عصر ، عصر جاهلیت جدید را بشکند و از عزیزترین ارزشهایی که بی دفاع مانده اند و ان همه یادهای قدسی که دارد فراموش می شود و این میراث گران و گرامی که دسترنج نبوغها و جهادها و شهادتهای تمامی تاریخ ما است بر باد می رود قهرمانانه دفاع کند به یاد آورد و نگاه دارد .

علی رغم این سموم که بر طرف بوستان ما می گذرد هنوز بوی گل و رنگ نسترن هست هنوز نسل جوان که همان توطئه های استعمار فرهنگی برای پوچ و پلید و بیگانه کردن وی به کار می رود تب و تاب حق پرستی را دارد و برای مقابله با این سموم که از همه سو وزیدن گرفته و یادآور همداستانی احزاب است و داستان خندق در جست و جوی پایگاه اسلام راستین خویش اند و ایستادن بر روی دو پای خویش و هنوز حوزه ما که سیصد سال است از درون بیمار خواب و خرافه اش کرده اند و پنجاه سال است که از بیرون محاصره اش کرده اند و در همش می کوبند استعداد معجزه آسای خویش را در خلق انسانهای بزرگ و نیروند و خلاق و چهره های تابان و تابناک حتی در عصر انحطاط و سقوط و رواج بی شخصیتی و تولید و تکثیر ماسکهای مسخره و آدمکهای مقوایی و تکرایر و همه پوک و دروغ و بی روح نشان می دهد و نقش انقلابی و انسانی ویژه خویش را که جذب روحهای عاشق و نبوغهای پنهان از اعماق محرومترین توده های شهری و بیشتر روستایی است و سپس پیرایش و پرورش آنها در چهره بزرگترین مراجع علمی و فکری مردم و والاترین رهبران و مسئولان جامعه و درخشان ترین حجتهای زمان و آنگاه سپردن زمام سرنوشت عصر خویش به دست انان همچنان به دست دارد .

در چنین یاس و با چنین مایه های امید خاموش ماندن کسی چون شما پیدا است که تا کجا یاس آور است ؟ درست به همان اندازه که اکنون شکست سکوتتان و شنیدن سخنتان امید بخش است .

قدرت قلم ، روشنی اندیشه ، رقت روح ، اخلاص نیت ، آشنایی با رنج مردم و زبان زمان و جبهه بندیهای جهان و داشتن فرهنگ انسانی اسلام شیعی و زیستن با آن روح که ویژه حوزه بود و یادگار صومعه خالی آن روزها و سرچشمه زاینده آن همه نبوغها و جهادها و اجتهادها و میراث آن تمدنی که با علم و عشق و تقوی بنا شده بود همگی در شما جمع است و می دانید که این صفات بسیار کم با هم جمع می شوند و این ویژگی آنچه را امروز مسئولیت می نامند بر دوش شما سنگین تر می سازد و سکوت و انزاوا را به هر دلیل بر شما نه خدا می بخشاید و نه خلق .

و اما … برادر ! من به اندازه ای که در توان داشتم و توانستم در این راه رفتم و با این که هر چه داشتم فدا کردم از حقارت کار خویش شرم دارم و در برابر خیلی از بچه ها احساس حقارت می کنم . در عین حال لطف خداوند به کار ناچیز من ارزش و انعکاسی بخشیده است که هرگز بدان نمی ارزم و می بینم که : (( کم من نثاء جمیل لست اهلا لهه نشرته )) .

و اکنون بدترین شرایطی را که یک انسان ممکن است بدان دچار شود می گذرانم و سرنوشتی جز مرگ یا بدتر از مرگ ندارم . با این همه تنها رنجم این است که چرا نتوانستم کارم را تمام کنم و بهتر بگویم ادامه دهم و این دریغی است که برایم خوابیده ماند . اما رنج دیگرم این است که بسیاری از کارهای اصلی ام به همان علت همیشه زندانی زمانه شده و به نابودی تهدید می شود آنچه هم از من نشر یافته به دلیل نبودن امکانات و کم بودن فرصت خام و عجولانه و پرغلط و بد چاپ شده است و تمامی آن را نه به عنوان کارهای علمی – تحقیقی که فریادهایی از سر درد نشانه هایی از یک راه تکانهایی برای بیداری ارائه طریق طرحهایی کلی از یک مکتب یک دعوت جهات و ایده ها و بالاخره نوعی بسیج فکری و روحی در جامعه باید تلقی کرد آن هم در شرایطی تبعیدی ، فشار، توطئه ، فرصت گذرا و حالتی که هر لحظه اش انتظار فاجعه ای می رفت .

آنها همه باید تجدید نظر شود از نظر علمی غنی شود و خورشت بخورد غلط گیری معنوی و لفظی و چاپی شود . اینک من همه اینها را که ثمره عمر من و عشق من است و تمام هستی ام و همه اندوخته ام و میراثم را با این وصیت شرعی یکجا به دست شما می سپارم و با آنها هر کاری که می خواهی بکن .

فقط بپذیر تا سرنوشت سختی را که در پیش دارم بتوانم با فراغت دل بپذیرم و مطمئن باشم که خصومتها و خباثتها در محو یا مسخ ایمان و آثار من کاری از پیش نخواهند برد و ودیعه ام را به دست کسی می سپارم که از خودم شایسته تر است . لطف خدا و سوز علی تو را در این سکوت سیاه به سخن آورد که همه چیز از دست می رود ملت ما مسخ می شود و غدیر ما می خشکد و برجهای بلند افتخار در هجوم این غوغا و غارت بی دفاع مانده است بغض هزارها درد مجال … نمی دهد و تربیت مهم این عزیز از کودکانم را به تو می سپارم و تو را به خدا و … خود در انتظار هر چه خدا بخواهد .

 مشهد آذر 55

 

منابع :

کتاب  : طرحی از یک زندگی، پوران شریعت رضوی – (همسر دکتر علی شریعتی)

نشر الکترونیکی : وب سایت شریعتی در نیمه حرف.کام، اِنی کاظمی – (Shariati.Nimeharf.Com)


  • آنگاه که کمیت عقل می لنگند، نیایش بلند ترین قله تعبیر را در پرواز عشق در شب ظلمانی عقل پیدا می کند.

    • علی مزینانی
    ۱۰
    مهر
    ۹۱

    ازحدیره تا باغستان

    ره آورد سفربه مزینان

    مزینان از نگاهی دیگر(16 )

    بخش ششم

     درمقابل درب چوبی ولی با عظمت رباط شاه عباسی می ایستم و شکوه استادان چیره دست آن را که با تبحری خاص وهنرمندانه ازتنه درختان عظیم الجثه دربی ساخته اندکه درعصرحاضر حتی به مدد ماشین و اره ها ودلرهای برقی نمی توانند همانند  آن را بسازند و من دراین حیرت سرتعظیم فرود می آورم و بر هنرایرانی آفرین می گویم. گاه درآن دوران شوخ وشنگی که اوقات فراغتمان به بازیگوشی می گذشت وسه ماه تعطیلی را یا قبل از طلوع آفتاب به پشت گردنه می رفتیم وتا گرم شدن هوا چند بغل هیزم برای تنوری که مادران فداکارمان استینه *به دست می کردند وصورت ماهشان از آتش تنور گر می گرفت تا برای ما نان تازه پخت کنند واکنون که درشهرزندگی می کنیم وانواع نان ماشینی را هرروز به هزار زحمت فرومی دهیم مزه ی آن نانهای مادرانه را احساس می کنیم البته در بعضی از مکتوبات تاریخی وجه تسمیه مزینان را به خاطر همین طعم نانش می دانند که ابتدا بوده است مزه ی نان که درگویش مزینانی مصوت آ حذف شده وتبدیل به یا(ی) شده ومی گوییم: میزینو! که این نیز دوراز ذهن نیست چرا که سمنان همسایه همجوار استان ما هم؛ دربرهه ای از زمان نانش سمی شده وآن ناحیه را سم نان نامیدند که به مرور زمان فتحه سین تبدیل به کسره شد و این دوکلمه به هم چسبید ودرزمان فعلی آن را سمنان می خوانند. هرچه هست مزینان سالها مورد توجه سیاحان وجغرافی دانان ومورخان وشاهان وفرهنگ دوستان بوده وهست وبه این نام می شناسندش ومن نیز مفتخر به این نام، بغل بغل هیزم می زدم وآنگاه یا خرواری می شد که با چروا تا خانه می آوردیم ویابا فرغون . وپس ازاندکی استراحت ونون گرماستی* خوردن و قوت گرفتن ، راهی سرآب مزینان می شدم و آنگاه که از شنا وشیرجه وآب وغطه سیرمی شدم راهی کاروانسرا می شدم و بردروازه شاه عباسی در آن دوران پراز خاطره می ایستادم وباخود می گفتم : چند استادزبردست برای ساختن این دو تا لت* درب ، زحمت کشیده وچگونه آن چوبها را تراشیده اند وبا چند نفرشترحمل کرده اند وبه اینجا آورده اند وشاید آن نجارها هم مزینانی بوده اند چرا که در این روستا طایفه ای زندگی می کنند که اسم فامیلشان نجار است و ممکن است اجداد اینها دراین هنرنمایی شریک بوده اند !

                                                                                       

    نمی دانم ومن تخصص آن را ندارم که بگویم این درب ها با چه شیوه ای واز چه جنسی وبا چه هنری ساخته شده وبا تمامی سنگینی وزنش با سرازیر شدن سیلابی در دهه شصت ازجا کنده شد ومدتی بلمی وقایقی شد برای جوانان جسور که برروی آن می ایستادند وبا بیلهایی که برای کشاورزی استفاده می کردند طول وعرض کاروانسرا را پارو می زدندودرخیال خود می اندیشیدند که ؛ برروی دریا ویا دریاچه ای هستند وحسابی به ما حسرت به دلها فخر می فروختند. گاهی نیز دم مارهایی که سیل باخود بدون اجازه ودرنزده به داخل رباط آورده بود می گرفتند و به طرف ما پرتاب می کردند وآنگاه جیغ وفریاد وفرارما ن موجب قهقهه وسرگرمی آنان می شد.

    درآن سال، سیل به راحتی لتهای در را ازجا کند و به داخل شاه عباسی سرازیر شد و درهمان ابتدای ورود، گوسفندانی که چوپانان به دستور صاحبان آنها و درمقابل بی تفاوتی سازمانها ومراکز گردشگری وباستانی ، دراین بنای تاریخی جای داده وآغل مناسبی شده بود همه را خفه کرد وتا مدتها دواتاق ورودی محل دفن آن زبان بسته ها بود و حتی گله داران محترم نخواستند لاشه های آن بیچاره ها را بیرون بیاورند .وفقط درب ورودی هر اتاق را با آجر وگل پوشاندند وبعدها به مرور زمان همین ما بچه ها به کنجکاوی تیغه ها را ریختیم ومدتی خود گرفتار بوی متعفن لاشه ها بودیم.


                            

    بربالای این درب بزرگ جای کتیبه ها وسنگ نبشته هایی که سازندگان ومرمت کنندگان آن همچون علینقی کاشی تاجر و دیگران به یادگار و برای آگاهی از هنر ومعماری ایرانی نصب کرده بودند به همت سارقان ماهر وچیره دست ودرغفلت میراث داران فرهنگی و حافظان آثارباستانی خالی است البته دلمان راخوش کرده ایم که که این یادگاران قرون گذشته در جای مطمئنی گذاشته شده ومحافظت می شود که خداکند چنین باشد!  با حسرتی دوباره به جای خالی کتیبه ها می نگرم وآنگاه پا برروی پله ها ی شرقی ایوان ورودی می گذارم ودرحالی که دست نوشته های  آنانی که همانند من برای دیدن دوباره تاریخ گذشتگانشان باز آمده بودند وبرروی آجرهاو بندهای گچی وسیمانی خط نوشته بودند تا بعدها بخوانند ویادشان کنند به طبقه دوم رباط می روم وباز چندپله وبر روی پشت بام کاروانسرا به دنبال ردپا وجای دست شاه عباس می گردم که برروی خشتهای پخته حک شده بود می گردم اما آنها نیز به مدد شاید دزدان وشاید سکانداران سازمانهای توریستی وگردشگری درجایی مطمئن نگهداری می شوند. جای شکرش باقی است که هرازچندگاهی چند میلیونی برای مرمت این بنا اختصاص پیدا می کند وقسمتی از آن مرمت می شود وبا ته کشیدن هزینه تخصیصی کارناتمام می ماند تا دوباره پولی حواله شود وباز روزاز نوو روزی ازنو.

    از اینجا می توان تمامی خطه مزینان وروستاهای همجوار آن را به زیبایی تماشا کرد. درسمت راست رباط ،مزارامام زادگان مدفون برسرراه ابریشم وروستای قدیمی وتاریخی بهمن آباد که به تعبیر حدودالعالم  درقرون گذشته همانند مزینان شهرکی خرد بوده اند را دید و با ادای احترام به شاهزاده سید اسماعیل وسید علی اکبر فرزندان امام هفتم شیعیان ، به سمت چپ کاروانسرا می نگرم وبرامام زادگان معاصر ودوستان شهیدم که اکنون دربهشت علی (ع)آرام گرفته اند سلام می فرستم وآنگاه به خورشید که درهمین نزدیکی شاه عباسی قرارگرفته وگویی لبخند می زندمی نگرم ولی چشمانم لیاقت دیدنش را ندارد وبا اندکی نورچادرش را برروی مردمکهای کنجکاو می کشد تا مبادا آسیبی ببیند. سبزی صحرا ودر  آن سو باغستان مرا می خواند پس کاروانسرای شاه عباسی را با تمام خاطراتی که برمن واسلافم گذشته است رها می کنم وبه سمت سراووه می زینو وپل چپرخنه برمی گردم .

    ادامه دارد...


    ·       استینه : نیم آستینی کوتاه ،فاق

    ·       گرماست (گورماست): مخلوط شیروماست ونان

    ·       لت : لنگه درب

     

    • علی مزینانی
    ۰۵
    مهر
    ۹۱

    مراسم نمادین ورود امام رضا(ع)به استان خراسان درمزینان شهرستان داورزن بازسازی می شود

    به گزارش شاهدان کویرمزینان؛ همزمان با سالروز هشتمین اختر تابناک آسمان ولایت وامامت حضرت ثامن الحجج علی ابن موسی الرضا(ع) ورود تاریخی  حضرت به خراسان بزرگ ازمسیر مزینان ، توسط تعزیه خوانان این خطه روز پنجشنبه ششم مهرماه به نمایش گذاشته می شو د.

    مراسم استقبال ازکاروان رضوی مدت پنج سال است که درمزینان باحضورمسئولین محلی ومردم ولایتمدارمزینان درسالروزمیلاد خجسته امام رضا(ع)شبیه سازی می شود.

    مهدیه مزینانی های مقیم تهران با ارسال پیامک به شهروندان مزینانی ازآنان دعوت نموده تا دراین مراسم معنوی شرکت نمایند.

    *عکس تزئینی است

    *عکاس: محمدمهدی مزینانی


    • علی مزینانی
    ۰۱
    مهر
    ۹۱

    ازحدیره تا باغستان

    ره آورد سفربه مزینان

    مزینان از نگاهی دیگر(16 )

    بخش پنجم

    گاه جوانی قلدر به تنهایی و یا با دو سه نفر از دوستانش به رسم شاهی  زودتر ازهمه به میانه غوطه گاه می رفتند و برای ساعتی برآنجا حاکم می شدند و اعلام می نمودند: که آب قُرُق است و ما نوجوانان از ترس اینکه مبادا گرفتارشان شویم و سرمان را زیر آب کنند به انتظار می نشستیم تا گروهی پرزورتر از آنان بیایند واین قرق را بشکنند وماهم با خیال آسوده شیرجه وکله محلق* می زدیم وپس از آن از آب بیرون می آمدیم و درحالی که دندانهایمان از سوز سرما به هم می خورد درمیان قومها * می غلطیدیم و بدن نحیف و سوخته از گرمای کویر حسابی آغشته به خاک می شد وبا این  کار سردی از تنمان بیرون می رفت  و دوباره دسته جمعی با کشیدن فریادی از روی خوشحالی به میانه آب می پردیم .

    گاهی با زدن شیرجه اشتباهی موجب خنده دیگران  می شدیم و می گفتند: فلانی  شکم آب را پاره کرد. بعضی ها هم استادانه بدون آنکه دوره ای وکلاس آموزشی ببینند به مدد تجربه بر روی تک درخت تویدنه * که در کنارغطه گاه سالها همسایه ی نهرآب بود وگویی پیری نیز دراو اثر کرده  که کمرش خمیده ولی در تابستان سرسبز وسرحال میزبان فرزندان کویربود؛ می رفتند و با چابکی از روی آن تا رسیدن به آب، یک یا دوتا معلق می زدند که اگر غریبه ای آنان را می دید باورش نمی شد که اینها روستازادگانی هستند که اصلا استخری را در شهر ندیده اند!

    یادش بخیر بعضی از روزها با یکی دونفر از دوستان از کله سحر راهی سرآب مزینان می شدیم وتالنگ ظهر* ،گاهی تا ساعت دو وسهویا نزدیک عصر در آب زلال شنا می کردیم وچون تنمان خسته از سینه اوو می شد روی پشت بام مرده شور خانه و.در زیر نورخورشید دراز می کشیدیم وبعضی از وقتها چندان خسته می شدیم که ساعتها بر روی این مرده شورخانه می خوابیدیم واگر صدای گله ی گوسفندان ویا هین وهن کشاورزانی که به چروایشان * فرمان می دادند تا تند تر راه برود تا اذان شب همانجا می خوابیدیم.گاهی هم به اوامراین دهقانان که سبست* ویا بار علفی  را برپشت الاغ بیچاره گذاشته بودند و از آنها می خواستند که تندتر راه بروند واگر حیوان اطاعت نمی کردمیخ طویله ی زنجیر اوسار*را در پشتش فرومی کرد وحیوان از زمین کنده می شد وچون باد درحالی که از درد لگدی می پراند به سرعت حرکت می نمود وموجب خنده ما می شد ودیگر خواب ازسرمان می پرید!

     گاه نیز برای گرفتن یکی دو قِران* از زنانی که به همراه پسران و دختران و دامادهایشان به سرآب آمده بودند وازما می خواستند که برایشان شیرجه بزنیم و کله د اوشونک *وتقی مرده * برویم،وما درهوای سردغروب کویر، عرض وطول غطه گاه را برای گرفتن آن پول سیاه شاید دهها بار طی می کردیم واگر آنها دلشان به رحم نمی آمد همچنان تا تاریکی شب سینه او می کردیم. پس از آن انعام خویش را دریافت می کردیم وهمانطور خیس لباس می پوشیدیم وبه تاخت خودرا به دکان کربجبعلی* خیرخواه که اززمانی که من می شناختمش وتا هنگامی که مرد موهای سرش یک دست سفید بود ؛ می رساندیم وبا یک قرانی که نصیبمان شده بود زبان گاو*، قرقوریت *،وچند خوراکی دیگر می خریدیم ودیگر همسن وسالهایمان را حسابی داغ دل می کردیم  .


       نهر آب مزینان، همچون جادوگری مرا به افسون خویش گرفتارکرده و نمی گذارد لحظه ای ودمی از روزهای خوش به یاد ماندنی  نوجوانی جدا شوم هر لحظه ای وهر نقطه اش نکته های فراموش ناشدنی روزگاری است که می خواستیم زودتر بزرگ بشویم وگاه دورازچشم والدین درگرمابه وسط بازار موهای نرم ولطیف صورتمان را باتیغ می تراشیدیم تا تبدیل به سبیل مردانه شود و ای کاش چنین نمی شد! اکنون سروصورت خودرا درآیینه می بینم ومی خواهم سفیدی موهایم را با رنگ وحنای هندی همانند دوره نوجوانی کنم تا دیگران نگویند: حاج آقا احترام شما واجبه وچون می شنوم که : حاجی شما جای پدرمن هستید! دنیا برروی سرم آوار می شود یکه ای می خورم ومرگ را درهمین نزدیکی می بینم شاید همین فردای قیصرامین پور که خود می دانست که: ناگهان چه زود دیر می شود. وناگهان چه زود گذشت

    دلم می خواهد لخت شوم و بی هیچ خیال وترسی این بار محلقی بزنم وتا نزدیک ترازی که به یغما رفته سینه اوو کنم ولی دیگر نه از نیروی نوجوانی خبری است ونه از غوطه گاه اثری مانده انگار وقتی دوران نوجوانی ما که به پایان رسید اینجا هم عمرش تمام شد. به جای آن استخربزررگ گلی حالا جوی آب سیمانی، آب را تا صحرا می برد .مرده شورخانه هم ازبیخ وبن وبران شده واکنون بر بالای قبرستان  مکانی دیگرساخته اند با امکانات سردخانه ای. تا میت یک روزدیگر چشم انتظار عزیزانش بماند وبا آنها وداع نماید درکناراین سردخانه نیز حسینیه ای بنا شده که از باقیات وصالحات مجاهدخستگی ناپذیر شهید بسیجی حاج محمد امین آبادی است که تاقبل ازشهادت خدمات فراوانی به مزینان کرد همانند همین سردخانه و مخابرات و موتورآب وسروسامان دادن مسیر آب  جاری دربازار وکارهای دیگر که می توان گفت: بعد ازانقلاب آبادانی زادگاهم مرهون اوست. شاید اگر سال شصت وچهار اوشهید نشده بود امروزمزینان شهرستانی بود با شهرهای فراوان واین غوطه گاه برای فرزندان ما استخری فراموش نشدنی وبه یادماندنی . وما نوجوانان دیروز به همراه این نسل خودمانی بعد ازغوطه برای گرفتن عکس یادگاری به داخل شاه عباسی می رفتیم ودر کنار یادگاری هایی که خودمان با رنگی که برپشت گوسفندان می مالیدند تا آنها را درمیان گله شناسایی کنند برروی این میراث تاریخی که هیچ بانی ومتولیی ندارد وبه راحتی سنگ نبشته هایش را می دزدند، می نوشتیم :خط نوشتم از طریق روزگار من بمیرم خط بماند یادگار. عکسی برای فردای جوانی فرزندانمان می انداختیم تا آنان نیز روزی روزگاری با فرزندانشان به اینجا قدم بگذارند وبرایشان بگویند که در این مکان زمانی مزینان قدیم بوده وکاروانیان برای تجارت با عبور از راه ابریشم به این دیار سفر می کرده اند.

    ولی حالا من تنها آمده ام تا آنچه را در آن دوران ندیده بودم وتاریخش را نمی دانستم با اندوخته ای اندک دوباره احوال گذشتگانم را مرور کنم. درکنار این رود جاری زلال ، کاروانسراهایی قرارداشته که درنوع خود هرکدام به تنهایی قدمت مزینانم را حکایت می کنند. کاروانسرای انوشیروانی که یادگار دوران خسروانی است ، کاروانسرای مأمونی  که نمایانگر عبور وحضور ولی نعمتان امام هشتم حضرت رضا (ع)است که چون ازمرو عازم خراسان بزرگ شد وبه اجبار ولایتعهدی حکومت جور را پذیرفت  گویی از این سرزمین عبورکرد که بعداز پانزده قرن همچنان  به یمن قدوم مبارک حضرتش نهرمزینان پرآب است وصحرایش سرسبز. واکنون چندسالی است که شبیه خوانان وتعزیه داران خوش ذوق مزینانی مسیر حرکت کاروان رضوی را بازسازی می کنند و کویرنشینان ولایتمدار باچشمانی اشکبار که انگار به حقیقت همان لحظه امامشان را می بینند که مظلومانه به قتلگاه می رود به استقبال این کاروان می شتابند. وشاید حذیره درهمان زمان با این کاروان همراه بوده ویا بعدها به مزینان آمده ودراینجا ساکن شده ومأمون برایش کاروانسرایی بنا کرده است. ولی افسوس که دیگرنه ازبنای نوشیروانی ونه از کاروانسرای مامونی اثری برجای مانده است ولی جای شکرش باقی است که کاروانسرای سوم که به فرمان شاه عباس صفوی از آجروسیمان محکم ساخته شده تا کاروانیانی که شبانه ازاین خطه عبور می کنند بی سرپناه نمانند و با خیالی آسوده در رباط شاه عباسی شب را سحرنمایند. با آنکه به تدبیر شاه صفوی در کنا رهر چشمه ای باید کاروانسرایی ساخته می شد وعدد آن به هزار می رسید اما بنا برهوشمندی وزیرکاردانش نهصد ونود نه تا ساختند تا هرکه به خواهد از آن به نیکی یادنماید با تعجب بگوید نهصد ونود ونه تا!  ودرمقابل آن حوض آبی ساخته اند تا علاوه براستفاده کاروانیان، دهقانان وزارعان وکشاورزان از آب سردش درتابستان بهره ببرند.

    البته در صحرای بزرگ مزینان چندین حوض دیگر که درحقیقت یخچالی قدیمی است به نامهای حوض سعادت ، حوض زهرا ، حوض حاج محمدعلی خوردی*و... ساخته شده وشاید نام هریک به پاس سازنده ویا بانی آن نامگذاری شده است.                                                                                                           

                                                                                                                                          ادامه دارد...


    *محلق : به کسرمیم وفتح ح ولام مشدد یعنی معلق . ملق هم می گویند

    *قوم : خاک نرم، خاک رس      

    *تویدنه : توت       

     * لنگ ظهر : بعدازظهر      

      * چروا : الاغ

    *سبست: یونجه       

    * اوسار: افسار      

      *قران : به کسر قاف  ریال 

     * کله داوشونک : سر را زیر آب بردن درحال شنا وبدون نفس

        * تقی مرده : به پشت شنا کردن

    * کربجبعلی : کربلایی رجب علی     

    *زبان گاو : یک نوع گز     

    *قرقوریت : قرقوروت

    *خوردی : کوچک ، خرد

     

     

    • علی مزینانی
    ۲۵
    شهریور
    ۹۱

    ازحدیره تا باغستان

                                               ره آورد سفربه مزینان                                                                          

    مزینان از نگاهی دیگر(16 )

      بخش چهارم                                                        

    از قبرستان تا پل چَپَرخَنه* چندان راهی نیست. پلی که من آن را پل صراط می نامم. جایی که دیگر زنده گان با مرده خویش وداع می گویند . پلی که یک سویش خانه وخانواده و زندگانی است ودرسوی دیگر آن قبرستان و را ه وصحرا  . قدمت ان رانمی دانم اما گویی زمانی  دردوره عباسیان که حذیره ی مأمون در مزینان بوده ! نامه رسانان با اسبان تیزرو  خبری می آورده اند ونامه ای می بردند یا آنکه در اینجا پستخانه قدیم مزینان قرار داشته  که پیک های خوش خبرلحظه ای می آسودند وآنگاه خبر خویش را چون باد  به دیگر شهر ها می رساندند هرچه هست چاپار یعنی نامه رسان ، نامه بر، پیک که به آن چپرهم می گویند وچه قرابتی ما با عزیزان کرد داریم  که در بین راه سنندج وساوجبلاغ محله ای با همین نام قراردارد! باز این  رازی است که درنام مزینان نهفته است ونویسنده خوش ذوق بیهقی درکتاب سبزوارشهردیرینه های پایدار آورده که: مزن درزبان کردی یعنی دانشمند ومزنا فرد دانشمند ومزینان یعنی زادگاه دانشمندان واندیشمندان!

    برروی پل چپرخنه  که اکنون هیچ نشانی از پل ونامه ونامه رسان وپستخانه ندارد می ایستم وراهی را که طی نموده ام دوباره  تماشا می کنم .پیشتردرسفرنامه های  بسیاری خوانده ام که سلاطین وشاهان ایرانی درقدیم به مزینان آمده اند وگویی این ناحیت دارالحکومتی داشته که در ارگ ریگی مزینان حکومت می کرده اند ویا نایب حکومتی بوده که  از دهقانان وزارعان وکاسبان مزینان خراج دریافت می کرده وبه دارالخلافه می فرستاده اند ویا دارالحکمی داشته که قاضیان درآنجا حکم می نموده اند وبه شکایات مردم رسیدگی می کرده اند ویا آنکه اربابی وبزرگ زاده ای  داشته که چون سلاطین از ری به سوی ارض توس وزیارت امام هشتم می رفته اند دراین مکان لحظه ای درنگ می کردند وروزی وشبی را استراحت می نمودند وآنگاه با حشم وکشم خود راهی سفرمی شده اند. ودر بازگشت ازاین سیروسیاحت از آنچه دیده اند برای فرزندان واهل حرم ویا چاکران خویش داستانها نقل می نمودند   همچون ناصرالدین شاه قاجار به گواه مطلع الشمس که از سواران رشید مزینانی می گوید که اورا از سودخر* (صدخرو) تا مزینان همراهی می نمایند وچون به زادگاه من وارد می شود ازیخچالها ودیوارهای رفیع وخانه های گنبدی شکلش متحیر می ماند و از گرمای سوزانش می نالد اما ازابنیه تاریخی آن همانند رباط شاه عباسی اش می گوید که بیش از چهارقرن است که برسر راه ابریشم با حجره ها ودالانها وسالنها ومقصوره ها ودرگاه ها وطاقنماهای بسیارش خودنمایی می کند. مسافرخانه ای حکومتی اما مجانی  که پذیرای کاروانیانی بوده که خسته ودرمانده از عراق وسرزمینهای دورمی آمده اند وبه ری می رفتند وساعتی با خیال خوش درحالی که با نوشیدن ازنهر آب مزینان رفع عطش می کردند؛ دیگهای خود را درمطبخانه هایی که درهرگوشه ای بنا شده قرار می دادند و به شکرانه آسایش درکویر برروی سکوهای آن  می نشستند وسربه سجود می گذاشتند.

    و شاید روزی ترکمانان ازروی این پل گذشتند ودلاورمردان دیار من به آوردگاه آنان تاختند وسریاغیان را بر دروازه شهر آویختند واز آن پس برمزینان نام مرزبانان گذاشتند و گفتند: اینجا شهر مرزبانان است ودیگر روز شاهرخ میرزا ی افشاری که جدش نادر را کشته اند و زمان زمانه قاجار است ووقت تاخت وتازآقامحمدخان وبه فرمان اونباید هیچ شاهزاده ای زنده بماند اینجا گرفتار آمده وبه قتل رسیده است وزمانی تیمورلنگ ازگرفتار شد ن لشکریانش وکشته شدن فرزندش* می گوید که درکویر تفتیده مزینان گرفتار آمدند .اما شاید جرأت انتقام از کویریان را نیافت؛ چون او همان گونه که درسیستان رستمهای رشید را دید وفقط دربزم مهمانی مردمان بلوچ حضور یافت ودرحیرت از آنجا گذشت ازمزینان وغیورمردانش نیز شنیده بود که همچون باشتینیان خون سربدارانی دارند ، که نه ازراهزنان و یاغیان می هراسند نه دربرابرظلم شاهان خاموش می نشینند.(بخوانیدکتاب منم تیمورجهانگشا وهشت الهفت باستانی پاریزی را)

    غیرت وحمیت وتعصب مردمان سرزمین من زبانزد بسیاری از رجال درباری است که درمعیت موکب سلطانی به این خطه وارد شده اند وکاتبان ومورخان توانا را امر نموده اند که تا سفرنامه ای به نام اعلیحضرت همایونی بنویسند ویا آنکه خود این دولتمردان همچون صنیع الدوله ومیرزا قهرمان وحکیم الممالک که دردیوان ناصری، منسبی داشته اند قلم به مرکب آغشته کرده و آنچه را حضرت همایونی دیده ویا خودشان نظاره نموده اند  به یادگار نگاشته اند وهمگان بردلاوری کویریان صحه گذاشته واز امنیت این سرزمین به یمن حضور مردان شجاع آن سخنها گفته اند ومن پیشتر که برای دانستن بیشتر وتحقیق درباره سرزمین مادریم ساعاتی پس ازفراغت کار اداری درمشهدالرضا(ع) به کتابخانه رضوی می رفتم وبا هرنشانه ای درگنجینه ای چون نام زیبای مزینان را می یافتم تأملی وتبرقی می نمودم ودیدم که درروزنامه مسافرت به هرات که مکتوبی شده بود به نام سه سفرنامه چنین آمده است که: "صبح سه شنبه نهم را روانه مزینان شدیم .ومزینان ده معظم خوبی است که سابق ، درعهدنادر، می گفتند شهربوده ومعدن مس* هم نزدیک به آنجا هست وکوره هم بسته اند وحال موقوف نموده اندکار نمی کند واز جمله علامتهای امنیت وعدالت ونظم آن است که خرمن جو وکاه درمیان چادرهای شاسون افتاده بود. یک پرکاهی کسی قدرت نکرد بردارد وصاحبان خرمن هم برسرخرمن نبودند"

    درسفرنامه ای دیگر منسوب به ناصرالدین شاه قاجار نیزازهفتاد سواره مزینانی نام می برد که همه سوارهای خوب ورشیدی هستند که به سرکردگی حسینخان، بزرگ مزینان اورا تا این دیار همراهی ومحافظت می نمایند ودر وصف مزینانیان اعتراف می نماید که :" تا به حال مزینان را ندیده بودم دیوارش کوتاه است اما قلعه وبرج معتبر خوبی دارد خیلی آباد است تقریبا سیصد خانوار رعیت دارد اهلش خیلی معتبر ومتمول هستند..."

    نمی دانم چقدر از زمان را در تاریخ گذشته خواستگاهم با بزرگان همراه بوده ام وهم گام آنها دوباره راه رفته را باز آمده ام که چون به خود آمدم باورم نمی شد که اکنون به غطه گاه* رسیده ام جایی که دوران نوجوانی را با رفیقانی که اکنون هریک برمنسبی وکرسی ریاست اداره ای تکیه زده ویا با حرفه ای پر درآمد تا به آنجا پیش رفته اند که وقتی با اهل وعیالشان سواره برماشین گرانقیمت درکوچه وخیابانهای خاکی و شنی مزینان، رفیق قدیمی خود را می بینند لبخندی به نشانه می شناسمت و خم وراست کردن سری به معنای مرا ببین و گاه بلند کردن دستی که یعنی عزیزانم این کلاه پاره روزی رفیق شفیق من بوده ؛ به سرآب مزینان می رفتیم و ساعتها در آب سینه اوَُ *ّمی کردیم  

                                                                                                                                                        ادامه دارد...

    *چاپار : نامه بر ، پیک . چاپارخانه : پستخانه ، اداره پست

    *سودخر: درکتابهای تاریخی ازصدخرو به این طریق نام برده شده است

    * خاطرات تیمورلنگ تحت عنوان کتاب منم تیمور جهانگشا با ترجمه ذبیح الله منصوری منتشرشده است

    * معدن مس :شاید به همین خاطر دوره ای به این سرزمین مسینان می گفته اند البته دکتر شریعتی ازمسینان به عنوان دوره ظهورزرتشت نام می برد که قدمت مزینان به آن دوران منتهی می گردد

    *غطه گاه : محل شنا کردن  سینه او:  او به ضم الف شنا کردن در آب دراصطلاح امروزی شنای قورباغه می گویند  

    • علی مزینانی
    ۱۸
    شهریور
    ۹۱


    ازحدیره تا باغستان

    ره آورد سفربه مزینان

    مزینان از نگاهی دیگر(16 )

    بخش سوم

    اکنون مرد کوزه گر از اندام فرزند کویر پیکره ای ساخته و برجای خویش نشانده و خود رهسپار دیار باقی شده است و شاید اکنون خاک گلویش سوتکی گردیده در دست کودکی گستاخ و بازیگوش که خواب خفتگان خفته را آشفته تر می سازد و من همراه او به نظاره گذشتگانم ، اقوامم و تاریخ برباد رفته هزاران ساله ام می نشینم که چه آسان در هزارتوی رنگارنگ ادوار فراموش شده ام و یا به تهمت فریاد آزادی و رهایی انسان از قیداسارت و بندگی خدایگان زر و زور و تزویر محکوم به فنا شدنم اما او ایستاده و هنوز فریاد می زند:

    ای آزادی، چه زندان ها برایت کشیده ام !
    و چه زندان ها خواهم کشید و چه شکنجه ها تحمل کرده ام و چه شکنجه ها تحمل خواهم کرد اما خود را به استبداد نخواهم فروخت*
     بارها بر گرداگرد تندیس فرزند کویر می چرخم وگویی به طواف کعبه دل و یا به زیارت امامزاده ای آمده ام  که  معصومانه در غربت وتنهایی شهید شده و پس از سالها او را یافته اند و برمزارش ضریحی ازجنس نقره وطلا قرارداده اندتا بگویند اوگرانترین است. می خواهم بدانم با قلم ودفتری که در دست دارد چه می نویسد پس جان را ازکالبد رها می سازم وگوش جان می سپارم به ترنم سروده هایش از مزینان ، از کویر:

    برکرانه کویر، به تعبیر حدودالعالم، "شهرکی" است که شاید با همه روستاهای ایران فرق دارد. ..

    درست گویی عشق آباد کوچکی است، و چنان که می گویند، هم برانگاره عشق آبادش ساخته اند،

    چشمه آبی سرد که، در تموز سوزان کویر، گویی از دل یخچالی بزرگ بیرون می آید، ازدامنه کوههای شمالی ایران به سینه کویر سرازیر می شود و از دل ارگ مزینان سر برمی دارد.*

     او از مزینان می گوید واز هبوط درکویرش ومن مست ومدهوش نغمات ونفحات روحانیش در زلالی چشمه آب مزینان با او همنوا می شوم :

    روستای محبوب من ! مزینان ! ای گرسنه ژنده پوش مغموم که بر حاشیه خشک و تشنه کویر افتاده ‏ای ، ای نجیب ‏زاده بزرگواری که قربانی ستم ایّامی و رنجور فقر و محکوم ویرانی و فراموشی و شرف تبار و شکوه تاریخت مستمندی را بر تو روا نمی‏ دارد .*

     نمی دانم تا کی درسرودن کویر با او می خواندم  اما هرچه بود دقیقه های بی شمارزمان برای من ایستاده بود فقط قطرات اشکی که ازچشمان اندوهبارم می ریزد که انگار روضه ای ازمصیبت جانکاهی شنیده  وبغضی که سالها درهجرت در گلوداشته ام سر باز کرده و چون فرزند مرده ای، های های برتنهایی خود و غربت او می گریم افتادن قطره ا ی اشک بر روی آب مرا از خیال بیرون می آورد . دیگر تاب ماندن ندارم و با سلامی دوباره برفرزند کویر، ازنهر آب مزینان جدا می شوم وبه طرف قبرستان حرکت می کنم جایی که آرامگاه ابدی همه ما مزینانی هاست.

    هرمزینانی ومزینان زاده ای درهرگوشه ای که ازدنیا رخت بربندد بنا بر وصیتش او را به زادگاهش بر می گردانند ودراین گورستان که بهشت علی (ع) نام گرفته است برای همیشه آرام می گیرد. این اتفاق چندروز پیش به وقوع عینی رسید ؛" مردی ازتبارمزینان پس ازسالها زندگی درکشور کانادا مرد وفرزندانش اورا دراین بهشت به خاک سپردند."

    اینجا نیز گذشته تابناک مزینان  ومزینانی را فریاد می زند مردان وزنانی را دردل خود مدفون ساخته که هریک تاریخ را ساخته اند .در گوشه ای از آن ؛ملا احمد وشیخ قربانعلی و شیخ محمود و دیگر اجداد شریعتی آرمیده اند که تاریخ انقلاب با آنان پیوند خورده و درگوشه ای دیگر بیست و چهارجوان برومندی  که در طول هشت سال دفاع جانانه از وطن ،گاه سه فرزند ازیک خانواده ویا چهارتن ازیک قوم وعشیره ویا نوجوانانی که هنوز نمی دانستند سلاح را باسین می نویسند یا صاد درعالی ترین مرتبه پرواز ، مرگ  را باجامه خونین شهادت انتخاب کردند و چونان ستاره ای فروزان، روشنایی بخش این قبرستانند و درسویی دیگر معلمان ودبیران وشاعران وشبیه خوانانی خفته اند که نماد فرهیختگی وسنبل اعتقادوایمانند ومن با قرائت فاتحه ای ونگاه دوباره ای به مزار مرده گانی که هریک اکنون سوتکی هستند دردست کودکانی گستاخ و بازیگوش ازآنان می گذرم و به طرف  پلی  می روم که دستخوش هزار تغییر شده است وفقط از آن نامی و یادی باقی مانده است...

    ادامه دارد...

    * دکترعلی شریعتی

    *بخشی ازکتاب کویردکترعلی شریعتی

    *مجموعه آثار 35 ، بخش 1

    • علی مزینانی
    ۱۶
    شهریور
    ۹۱

    ازحدیره تا باغستان

    ره آورد سفربه مزینان

                مزینان از نگاهی دیگر(16 )                                                                            

    بخش دوم

    تا کنون فقط نامی ازحدیره شنیده ایم و کسی نمی داند معنای واقعی و یا وجه تسمیه اش چیست اما هرچه هست دیوارهای استوارش ازگذشته ای دور سخن می گوید . کارگرجوان خوش ذوق مزینانی که طبع شعرش را از پدران ومادرانش به ارث برده است ؛ چون هر مزینانی استعدادی شگرف درادبیات دارد چه آن کس که ملایی ومکتبی رادیده باشد و درسی خوانده باشد و چه آن پیرمردی که نه استادی دیده ونه نوشتن می داند به مانند عالمی صاحب سخن شعرمی سراید و خطبه می خواند.

     و این بار آن شاعرجوان نیز حدیره را حذیره می خواند و مدعی است که او دختر مأمون عباسی است! و شاید بیهوده نگفته باشد چون درمقابل کاروانسرای صفویه که برسر راه ابریشم ودربالای چشمه آب مزینان* اززمانی که شاه عباس راه راگم کرد ودستور بنایش راداد همچنان غریب افتاده است ودر این غربت سرا دیوارهایی قرارداشت که دربعضی کتب تاریخی از آن به عنوان کاروانسرای مأمونی نام برده شده وگفته اند یادگار دوران خلافت عباسیان برایران است . اما نمی دانم به تدبیر کدام نا آگاهی وبه بهانه بنایی جدید با خاک یکسان شد واکنون نه ازبنا خبری است ونه از آن ویرانه اثری ونه توپخانه قاحاری را کسی می داند که چه بود چه شد ،جز مشتی سیمان که درزیر خروارها خاک مدفون شده که می خواستند محلی برای سیاحان وگردشگران وتشنگان فرهنگ دوست ادبی  که برای دیدن خواستگاه فرزند کویر به مزینان می آیند باشد ؛ برای همیشه به فراموشی سپرده شده است وآن حدیره که به قول مزینانی ادیب محل دفن حذیره دختر مأمون عباسی است انتظارمی کشد که شاید نوبت به آن هم برسد تا بیل و کلنگی که سالها پیش دیوارهای ارگ ریگی را فرو ریخت آن رانیز به بهانه نوسازی برای همیشه محوسازد  واکنون من در داخل این مخروبه بنای تاریخی رد پای سارقینی را می بینم که به دنبال یافتن گنجی جای جای آن را کنده اند وخاکش را به توبره کشیده اند وحافظان آثار باستانی ایستاده وتماشا می کنند که شایدبه جادو وجنبلی کتیبه های به سرقت رفته از سردر شاه عباسی وحوض سر آب مزینان ومسجد پایین قلعه را برگردانند!

    درآستانه درب ورودی حدیره که روبه خدا وقبله گاه سجود مومنانش باز می شود وچشم انداز قنات وچشمه آبی که  از کوه های سرخ سرچشمه می گیرد و با گذرازصحراها ودشتها ودامنه ها وکوه های سربه فلک کشیده بی تابانه دل سخت سنگها را می شکافد تا امید را به مردمان کویر بازنمایاند به تماشا می ایستم و می بینم که آن رود دراین جا سر از زیر زمین بیرون می آورد وبا سلام برمزینان بر دستان پیرزحمت کش که رنج بسیاری را برای آبادانی صحرا می کشد و درکناراین رود آشنا بالبخند پرازمهر وسپاس به درگاه فر ایزدی می نشیند وآنگاه لبان ترک خورده اش را که درستیغ نور بی تاب خورشید چون سفیدی شوره زارکویر درانتظارجرعه ای خشکیده ، غرق بوسه می نماید ومن امروز نظاره گر مهربانی آب وآئینه ام آن گاه که مادری کوزه ای بردوش برای فرزندانش ازسراوو میزینو* آبی گوارا  هدیه می برد

    با صحرا وسبزی وچشمه  همراه می شوم و حدیره را پشت سرمی گذارم وبه دهانه نهر آب مزینان می رسم جایی که روزگارانی شاید دوقرن پیش اسلاف وگذشتگان ما در آنجا می زیسته اند ودر سالی که محرم وعید باستانی نوروز باهم تلاقی نموده اند وبعضی از مردمان آن زمان به مصلحت اندیشی شیخی بزرگ که همانند پیامبری برایشان وعظ وخطابه می گفته گوش نسپردند وعید را بر عزا مقدم داشتند* همانند قوم نوح به عاقبتی سخت گرفتار شدند وحتی ازتنور خانه هایشان آب فورا ن می کند ومزینان قدیم با سیلی عظیم نابود می شود و مردمانش که به دعای آن پیرطریقت سالم مانده اند مزینان نورا برانگاره شهری درجای فعلی آن بنا می کنند وگویی با تدبیر معمارانی زبردست خیابان کشی وکوچه های وسیع را باترسیم نقشه ای  شهری  و بناهایی گنبدی شکل که زمستانشان گرم وتابستانشان از گرما درامان باشند می سازند وچون این دیار برای تاجران وکاسبان ودوره گردان شناخته شده است بازاری با دو طرف شرق وغرب و دکانها ومغازه های فراوان ومساجد وهیئات و  مکتبخانه و تلفنخانه وگرمابه ساخته می شود که درنوع خود بی نظیراست. شاید استادان ومعماران چیره دست وکاردان آن دوران می دانستند که زمانی خواهد آمد که مزینان دوباره همجون هزار ویکصد سال پیش به تعبیر حدود العالم من المغرب الی المشرق به تاریخ خویش برگردد ودوباره شهری شود با دوائر دولتی وکارگاه وکارخانه های فراوان که جوانانش برای یافتن لقمه ای حلال وگذران زندگی مجبور به مهاجرت نشوند .

    اکنون من بردهانه نهرآب مزینان ایستاده ام جایی که دیگر نه از زمزمه مرد کوزه گر که به اعجاز مشتی خاک وآب ودستان هنرمندانه اش استادانه از آن ظرفی برای نوشیدن آب ساخته خبری است ونه از داش* اوکه کوزه ها وتون گلی های * خامش را درآن قرار دهد وپخته شود اثری مانده است...

    ادامه دارد...

    ·       * نهر آب مزینان معروف به سر اووه میزینو ،بسیارگوارا است وازقدمت هزاران ساله برخوردار است

    ·       *  سراوو میزینو، سرآب مزینان (لهجه مزینانی که نشأت گرفته از فارسی دری است)

    ·       *  این داستان را پیرمردان مزینان برای نگارنده بیان کرده اند

    ·       *  داش ؛ کوره ای که کوزه ها درآن پخته وتبدیل به سفال می شود


    • علی مزینانی
    ۱۲
    شهریور
    ۹۱

    ازحدیره تاباغستان

    ره آورد سفربه مزینان


    مزینان از نگاهی دیگر(16 )

     بخش یکم

    تا به امروز برای من که یک کویری هستم دوست داشتن کویر معنا و مفهومی نداشت و نمی دانستم که چرا فرزند شایسته کویرمزینان ، آن گونه عاشقانه در کتاب کویرش از مزینان و مردمان قدرتمند و مغرورش که شهریان را دهاتی می خوانند و خود را شهری معرفی می نمایند؛ می گوید!

    امروز گذری دوباره به مزینان داشتم روستایی دردل کویر سوزان و تفتیده ای که تا چشم می بیند فقط شوره زارهایی است که در انتظار قطره بارانی لَه لَه می زند وزمین ترک برداشته وگون هایش آب را  فریاد می کنند  ودر دور دست آن سرابی که تشنگان را می فریبد اما امیدوار نگه می دارد

    همیشه ما ازگرمای تابستان درشهر می نالیم وبا اندکی گرم شدن هوا به پناه سایه ای فرومی خیزیم  ویا خود را درسرمای کولرهای آبی و گازی محصور می نماییم اما مردمان کویر مزینان با خروس خوان به قصد به کف آوردن لقمه ای حلال وکسب روزی حلال از خانه بیرون می آیند و تانماز شام با عرق جبین وکدیمین  زحمت می کشند و فقط به شوق حضور در مسجد و نماز ونیایش و شب را در کنار اهل و عیال بودن دست ازکار می کشند و به خانه بر می گردند و شب و شب نشینی برای روستائیانی همچون من که از نسل پیشین هستیم و خاطرات روزگاران گذشته هنوز نقل محافل دوستانه امان است معنایی دیگر دارد .

    در آن روزگار نه چندان دور یعنی دوسه دهه قبل، ما طفلکان مردمان سخت کوش کویر به انتظار شب وهمراهی با همسایگان وبه مهمانی رفتن دسته جمعی گاه چند خانواده به خانه همسایه ای می رفتیم لحظه شماری می کردیم و چون خیمه شب زده می شد وماه وستارگان بی شمار آسمان مزینان پدیدار می شدند درروشنایی چراغ گرسوزی شام شاهانه ای که یا آبگوشت بود و یا گورماستی* و اِشکنه ای* ودرشب علفه پلویی با اجار پخته ای* را باولعی خاص می خوردیم وچون تکالیف مکتب خود را به خوبی نوشته بودیم به همراه پدر و مادر و برادر و خواهرانمان به شب نشینی می رفتیم .پدرها قصه امیرارسلان وحسین کرد شبستری می خواندند ومادران از بافتن تنه وگلیم وجاجیم  ویا نامه پسرانشان که ازتهران فرستاده بودند می گفتند ومابچه ها هم چشممان به مجمعه ای بود که میزبان می آورد وتخمه های تف داده هندوانه وخربزه ای که به صورت ماهرانه ای درآن چیده شده وپس ازان استکان های چایی که بزرگترها هورتی بالا می کشیدند وما به تقلید ازآنها حبه قندمان را در استکان چای می ز دیم وپس از آن کلی درنگاه غضب آلود زن میزبان که گاه سفارش می کرد که : قند برای دندان بجه ها خوب نیست ؛ هی چایمان را فوت می کردیم و سپس قلپی ازآن را سرمی کشیدیم وبعداز ان پوست کامها راجمع می کردیم که فردا ی آن روز با دوستانمان بازی کنیم.

    ظهرمزینان گرمایش برای دیگران طاقت فرسا وبرای من شورحالی دیگردارد نمی دانم چرا اما هرگاه درضل گرمای کویر به صحرای مزینان ویا حتی دقی ها* وزمینهای بایرش می روم یا سخنران می شوم وبرای ساکنان صحرا وبیابان وعظ وخطابه می گویم ویا شاعر می شوم وشعروشاعریم گل می کند وهمانند سعدی وحافظ غزل وقصیده های عارفانه می سرایم ویا نویسنده ای می شوم که اگر قلم وکاغذی باشد همانجا کتاب کویر را دوباره می نویسم آن چنان که شریعتی نوشت البته نه به استادی  ومهارت وچیره دستی او هرچند براین اعتقادم که دیگر هیچ اثری مانند آن خلق نخواهدشد. چون دیگر شریعتیی نخواهد آمد!

    در ظهر مزینان به صحرا پناه می برم جایی که خورشید همین نزدیکی است وآسمان در چهارسوی مزینان به زمین گره خورده است ومن راهم را به غربی ترین نقطه تاریخی این دیار یعنی حدیره ادامه می دهم .

    حدیره که تنها نامی از آن شنیده ایم وتاریخش را بدرستی نمی دانیم . جایی که فقط دیوارهایی به قدمت قرنها با قامتی خمیده سربر آسمان دارند .ومن تا کنون آن را به این زیبایی از نزدیک ندیده بودم...  

    ادامه دارد...

      *اجار به فتح الف نوعی سبزی شبیه به تره که روستاییان با مخلوط از برگ چغندروریش بز و خله خلونجه ودیگر گیاهان خودرو وخمیراز آن آش خوشمزه ای درست می کنند که معروف به آش علفی است

    *دقی به کسردال وتشدید قاف زمین های خشک ولم یزرع

    *گورماست: گُرماست هم می گویند ، غذایی که از ماست و شیردرست می شود وبسیار مقوی و مغزی است.

    * اشکنه : غذایی ساده که در بعضی جاها به آن کله جوش و کمه جوش هم می گویند که با مخلوط دوغ و روغن و پیاز و گاهی گردو هم به ان می آفزایند و رب و یا گوجه فرنگی درست می کنند و در بسیاری از روستاهای سبزوار مرسوم است

    • علی مزینانی
    ۲۶
    مرداد
    ۹۱

    رمضان درمزینان                                                                                                                                  عید فطر وکمسی ماه

    اززمانی که من به یاد دارم رؤیت هلال ماه دراول وآخرماه مبارک رمضان با حرف وحدیث بسیار روبرو بوده واز همان قدیم برای ما خاطره انگیز بوده ومی باشد.

    در غروب آخرین روز از ماه مبارک رمضان مردم مزینان،  کوچک وبزرگ بر روی پشت بام می رفتند وبه دنبال ماه می گشتند وبه محض رؤیت به دیگران نشان می دادند ومی گفتند:هونه دییومش( اونهاش دیدمش).

    موقع اذان شب وای به حال ما بچه ها اگر می رفتیم خانه همسایه ویا قوم وخویشی بلا فاصله زن خانه می آمد وبا هرسیاستی که بود سعی می کرد ما رو رد کنه ومی گفت: بجه برو خونه تون که مادرت کارت داشت وسراغتو می گرفت. ویا خیلی واضح با خنده ویا اخم وتخم می گفت: بچه جان بدو برو خونه تون که فطریه ات به گردن ما نیفته!

    صبح روز عید فطر همه لباس نو می پوشیدند ومردها دسته جمعی با شعار الله اکبر ولله الحمد به درمنزل مرحوم شیخ محمود شریعتی می رفتند واورا تا مسجد با همین شعار همراهی می کردند (اکنون همین مراسم با حضور حجت الاسلام معلمی فر برگزار می شود)

     سخنرانی وخطبه خوانی شیخ محمود نیز بسیار دیدنی وبه یاد ماندنی بود  .آن مرحوم همچنان که قبلا نوشته ام مهارت وتبحر خاصی درتاریخ وصدای جالبی درسخنرانی داشت یک نفس ویا صدایی رسا خطبه شقشقیه را دراین روز ازحفظ می خواند وتمامی جمعیت به لبان او خیره شده بودند که باچه مهارتی این خطبه را می خواند وگاه به هم نگاه می کردند ومی گفتند ای والله خدا رحمت کنه جدو آبائه ات رو .

    بعداز خطبه خوانی شیخ محمود؛ نوبت به مرحوم حاج محمود فصیحی می رسید که هنرش را با خولندن قنوت نماز به نمایش بگذارد . آن مرحوم که ازمعلمان قدیم وبا سابقه مزینان بود با تن صدای منحصر به فردش درحالی که گاه شانه هایش را بالا می انداخت قنوت می خواند .

     پس از نماز، تبریک مردم به همدیگر وروبوسی شروع می شد و قبولی عبادات را به همدیگر مبارکباد می گفتند سپس متولیان جمع آوری فطریه با ظرف مخصوص همانجا فطریه هارا ازمردم تحویل می گرفتند.

     یاد اموات دراین روز از ویژگی خاصی برخوردار است درقدیم اقوامی که فامیل ویا آشنایشان در آن سال به رحمت خدا رفته بود به خانه آن مرحوم می رفتند و با ذکر صلوات وفاتحه باردیگر به بستگان تسلیت می گفتند. ولی در حال حاضر بستگان درگذشتگان  مزینان با تهیه حلوا و وخرما همگی به مسجد جامع می آیند تا دیگر زحمتی برای خانواده مرحوم ویا مرحومه نباشد که هی گروه گروه به منزل آنان بروند ولی باز هم بستگان درجه یک برخود فرض می دانند که دراین روز به خانواده مرحوم سری بزنند. خداییشو بگم عید فطر مزینان چیز دیگه ای است شاید بگم مثل سال تحویل و با همان شادابی ولی با معنویت خاص این عید درمزینان  برگزار می شود اغراق نکرده ام.

    کمسی ماه (کسری) یعنی معمولا ماه رمضان درهر سال سی روز کامل نیست گاه یک روز کم دارد مانند سال کبیسه که این کم بودن ویا کسر بودن آن ماه درمزینان معروف است که ماه کمسی دارد.

    • علی مزینانی
    ۱۰
    خرداد
    ۹۱


    یک نیمروز در «مزینان»
    گزارش سفری کوتاه به زادگاه دکتر علی شریعتی
    درست ساعت 5/1 بعدازظهر، در هرم هوای تب­دار حاشیۀ کویر، از «داورزن» سبزوار پیچیدیم به عمق جنوبی جاده و... به طرف کویر. و این «داورزن» که اکنون از بخش به شهر ارتقاء یافته است حدود صد کیلومتر با سبزوار فاصله دارد و در حاشیۀ جادۀ اصلی سبزوار – شاهرود واقع است. و مزینان از روستاهای وابسته به این بخش است با فاصله­ای حدود پنج و شش کیلومتر از آن.
    و همین که وارد جادۀ مزینان می­شوی تصویر دکتر علی شریعتی با «لا» ی چشم آشنای او و خوشامدی گرم و مزینانی، بر تابلویی جلب نظر می­کند. در کناره­های جاده، درختچه­های گز، خشک مزاج و گردآلود، سایه­های کم حال بریده بریده­ای ایجاد کرده­اند تا بزها و گوسپندان گرمازدۀ چوپانی، اینجا و آنجا چون لشکری شکست خورده بدن خود را به آن سایه­های کمرنگ بکشانند و از آفتاب مغز جوش کویر در امان مانند.
    این جاده تا خود مزینان آسفالت است و عبور و مرور زیاد خودروها در این روز 29 خرداد، نشان می­دهد که مراسم وعده داده شده در این کویر مظلوم مهربان، جدی است. هر ساله کمابیش، پر رنگ و کمرنگ مراسمی به یاد دکتر علی شریعتی از این نگین درخشان کویر مظلوم برپا می­شود و این بار از پس سال­ها تفریط در مورد مصلح و متفکر بزرگ دینی در دورۀ معاصر که نسل نو و هم انقلاب به گونه­ای جدی و شدید وامدار وی و دردهای استخوان سوز صداقت مدار اوست، در این بیابان سوزان و عطشناک کویر مزینان و در کنار دیوارهای گلین و آب گوارای قناتش، آرام و بی­صدا، برگی تازه از منش فرهنگی و عقل­گرایانه ورق می­خورد.
    خیلی مشتاقان دکتر علی شریعتی در میان غرور و متانت و استواری خاصی که در چهره­هاشان پیداست آرام و عمیق دردهای کهنۀ سکوت را در روی گشاده و شعف پنهان خود می­پوشند. گویی کویر امروز شادمان است که یاد علی او بار دیگر پاس داشته می­شود.
    ... و ما وقتی به آستانۀ روستا می­رسیم که مجلس برشکسته است و خیلی ماشین­ها و مردم از مزینان به داورزن می­گریزند، گویی کندوی عسل را با ملکه از پیش می­برند و خیلی زنبوران از پی می­شتابند. اکنون وقت نماز و ناهار فرا رسیده است و در مسجد ده، سفره­ای به وسعت دل­های مهربان مزینانیان و گشادگی کویر پایین دست ده پهن است تا از میهمانان پذیرایی کند... ذهن و ضمیر شعفناک شرکت­کنندگان اگرچه هنوز اندک دغدغه­ای از سلامت ادامۀ جلسه دارد اما همه چیز به آرامی می­گذرد و همه همچون کویر از در متانت و وقار درآمده و موافق و مخالف برادروار در کنار یکدیگر این پاسداشت عمیق را از نظر می­گذرانند.
    ... و مزینان از پس این آمد و شدها، همچون روزان پیشین و ایام همیشه­اش آرام و پهن در کنارۀ کویر لمیده است؛ روستایی بزرگ و دلگشا با خانه­هایی کوتاه، بالا، اما پهن و گسترده در دل کویر، همچون پیکرۀ انسانی که پهن خوابیده است و آرام و خرسند آسمان را می­نگرد. و وقتی از جادۀ مزینان به روستا می­رسی کویی وسیع و دراز دامن به تو خوشامد می­گوید؛ و یک جوی سیمانی منظم، صاف و کشیده و یکدست آب قنات «ینگه قلعه» را زا خود عبور می­دهد و این آب درست از وسط این کوچۀ پهن می­گذرد و نه تنها کوچه بلکه ده را به دو نیم می­کند و در کنار این آب گوارا درختانی تا انتهای کوچه قد کشیده­اند. مزینان یک نگین سبز است در چنبرۀ کویر و پیشتر تصور دیگری از مزینان داشتی؛ دهی کوچک و خشک اما اکنون با روستایی بزرگ روبرویی که بجز آب ینگه قلعه، قنات پر آب دیگری دارد موسوم به قنات مزینان که مظهر آن در پایین ده است که از همان جا آب به دو نیم می­شود و باغات ده را با دو بازوی ستبر آبیاری می­کند.
    از قنات مزینان که می­ گذری می ­رسی به کوچه باغ­های روستا که به مدد همین آب، خندان شده ­اند.
    بی­اختیار به یاد کوچه باغ­های دلنواز و رؤیایی نیشابور می­افتی که آندره ژید حسرت دیدن آن را داشته است؛ کوچه باغ­هایی که در آن رندان سینه چاک نیشابور نیم شب آوازهایی سرخ را زمزمه­گر بودند و تو گویی آوازهای سرخ علی، آن رند سینه چاک مزینان را از حلقوم کوچه­ ها به گوش جان می­شنوی.
    در دور ترک، یک برج گلین نیمه ویرانه دیده می­ شود و راهنمای خوب و محجوب ما – حسین مزینانی – می ­گوید: این یکی از چهار برج ده است که در جنوب غربی افتاده است.
    در کنار مظهر قنات تلی خاک و بناهایی ویرانه از خشت خام دیده می­شود که دوست مزینانی ما می­گوید: این کوره­پز خانه­ای بوده است که در آن سفالینه می­ساخته­اند و اکنون ویران شده است. آنچه دیده می­شود عمری بیش از دورۀ معاصر ندارد... و در آن سوی تر ویرانه­ای دیگر که گویا مسجدی بوده است و همینطور بناهای متروکۀ گلین که در میانۀ کوچه باغ­ها رها شده­اند و کمی آنسوی تر دشتی که ساقه­های سرسبز و شاداب گندم را بخود پذیرفته است و این سرسبزی یکدست، تنها به آن اندازه می­پاید که آب قنات مزینان قد می­دهد.
    و در این مزینان آنچه توجه هر تازه­واردی را جلب می­کند کثرت مساجد و تکایاست. در این روستای 550 خانواری، 14 مسجد و حسینیه و تکیه وجود دارد و این به غیر از مساجدی است که ویران شده و بلااستفاده افتاده است؛ و چراغ این 14 مسجد و حسینه همچنان روشن است و فروغ و رونق دارد؛ برخی بسیار جادار و بزرگ و برخی کوچک­تر. اینجاست که میهمانان چند هزاری مزینان در این روز بیست و نهم خرداد، در هرم ظهر کویر در سحن این مساجد و تکایا در زیر پنکه­های سقفی از گرما رهیدند و به استراحت پرداختند و وقتی کمی به فکر فرو می­روی و می­اندیشی، احساس می­کنی که مزینان باید هم 14 مسجد و حسینیه داشته باشد. روستایی مذهبی، صادق، مهربان، عمیق و روشن ضمیر با مردمانی فوق­العاده دوست­داشتنی و عزیز و از همین مسجدهاست که پدر دکتر شریعتی و جد و او اجدادش بالیده­اند و خمیرمایۀ اندیشه و روح مذهبی این خانواده نیز در همین مساجد شکل گرفته است و از مزینان جز این انتشاری نیست.
    و در چهرۀ مردمانش دوستی موج می­زند. حسین مزینانی نمونه­ای از آنهاست که وقتی ما را جویا دید، مغازۀ خود را بست تا با موتورش ما را به پایین ده برساند و چه صادقانه تا آخر با ما ماند تا گزارش خود را در صفحۀ ذهن و فیلم دوربین نقش کنیم.
    و در چهرۀ جوانان و پیران این بزرگ روستا جز سرخی و شادابی و نشاط و کار و ایمان نمی­توان دید. چهره­های زرد و تکیده و استخوانی و چشمان خمارآلوده­ای که بسیار می­توان در روستاها مشاهده کرد و بر مصیبت بیکارگی و افیون زدگی آنان گریست در این روستا بی­نام­ونشان است و من در یک آن هوس کردم مدتی را در این مزینان زندگی کنم؛ عجب روستایی که دل آدمی را به ساعتی می­رباید، روستایی که ساکنان آن را گویی که بارها و بارها دیده­­ای یا با آنان قرابت و خویشاوندی داری؛ روستایی که در آن اصلاً احساس غربت نمی­کنی. روستایی فهیم و دارا اما ساده و صمیمی.
    ظهر را به اصرار یکی از دوستان مزینانی به خانۀ پدرش رفتیم و چه مهربانانه ما را پذیرفت. خانه­های گلین با سقف گنبدی و دیوارهایی به قطر یک متر، ساکت و آرام و تمیز و... مناسب یک اقامت چند ماهه برای مطالعه و تفکر و ما که از هیاهو به مزینان گریخته بودیم در این خانه­های صمیمی که دیوار و درش از جنس روح ماست لحظاتی آرام گرفتیم.
    چنین روسایی می­باید چنان روح­های پاک و بلندی را شکل دهد.
    سقف­های گنبدی و دیوارهای گلین ضخیم از مشخصه­های غالب خانه­های مزینان است و هنوز خوشبختانه «رویش هندسی آهن، سیمان، سنگ» بر این روستای دلشگای کویری غالب نشده است.
    ... و این روستا از نام و یاد شریعتی لبریز است و روح کویری او در همه جا حاضر. کتابخانۀ کوچک عمومی ده که در حوزۀ علمیۀ تعطیلِ آن، دایر است، از مجموعۀ کتاب­های دکتر شریعتی مملو است و تقریباً اکثر کتب موجود در آن، از آن دکتر شریعتی است و مگر انتظاری جز این از مزینان می­توان داشت...
    هنوز پاسی از غروب مانده بود که با مزینان وداع کردیم اقامت ما در مزینان اگرچه کوتاه، اما سرشار از معرفت و معنا بود و ما از نگین سبز کویر خارج شدیم و همچنان در این آرزو که کی فرصت اقامتی ماهانه و سالانه در مزینان شریعتی دست می­دهد..
    نویسنده:
    جواد محقق نیشابوری

    • علی مزینانی
    ۱۰
    خرداد
    ۹۱
    روستای تاریخی مزینان در طول جغرافیایی 56 درجه و 49 دقیقه و عرض جغرافیایی 36 درجه و 18 دقیقه، جزئی از شهرستان سبزوار می باشد و در آخرین حد غربی این شهرستان قرار گرفته است(2). بافت قدیمی این روستا که در چهارچوب باروی قدیمی دوره قاجار قرار گرفته، به وسیله سازمان میراث فرهنگی به ثبت رسیده است. این روستا دارای یک مجموعه تاریخی شامل: کاروانسرا، دو مسجد تاریخی، مدرسه علمیه، باروی قدیمی و دو تپه باستانی می باشد. در مقاله حاضر، به معرفی مدرسه علمیه شریعتمدار که یکی از بناهای این مجموعه است، می پردازیم   .

    موقعیت

    ین مدرسه در مرکز بافت قدیم روستا بر روی بدنه خیابان اصلی که بافت قدیم را به دو بخش منشعب می کرده، قرار گرفته است(3). پلان کلی ابن بنا مدرسه ای است دو ایوانی با حیاط مرکزی، ده حجره در اطراف حیاط، دو مدرسه در ضلع مقابل ورودی و اتاقهای مربوط به اساتید و رئیس مدرسه و آشپزخانه، کتابخانه و سرویس بهداشتی. مساحت کل زمین مدرسه 810 متر مربع است؛ حیاط آن، 229 متر مربع است و زیربنا با زیرزمین، 650 متر مربع می باشد(4). ویژگیهای معماری

    ورودی مدرسه در جهت شرق می باشد. در دو سوی ورودی مدرسه، در هر طرف، سه رواق وجود دارد که به تناوب در هر سو، دو رواق بزرگ تر و یکی کوچک تر می باشد. پس از عبور مدرسه شریعتمدار، نمای بیرونی مدرسه دید ازشمال شرق از پیش طاق ورودی که در دو طرف دارای سکوست، وارد هشتی مدرسه می شویم، پس از ورود به هشتی در سمت چپ، اتاق رئیس مدرسه و در سمت راست، اتاق مدرّسان قرار گرفته است. پس از عبور از هشتی و ایوان مدرسه وارد حیاط می شویم. حیاط مدرسه مستطیل شکل است که در وسط دارای دو باغچه و حوض می باشد. کف حیاط با موزائیک مفروش است. در ضلع غربی حیاط که محور اصلی بنا می باشد یک ایوان دیگر قرار گرفته و جلو ایوان برای استفاده به عنوان مدرس در تابستان، باز بوده است. در ده 1350ش دهنه ایوان را با درِ مشبّک آهنی پوشانده اند و اکنون به عنوان کتابخانه مورد استفاده قرار می گیرد. طاق ایوان به صورت گهواره ای است. در دو سوی ایوان، دو مدرس قرار دارد که دارای پوشش گنبدی به شکل کلمبه است. در ضلع شرقی مدرسه بجز ورودی و دو اتاقی که توضیح داده شد، دو اتاق گنبددار دیگر نیز در انتهای این ضلع قرار دارد که از اتاق دارای پوشش گنبدی در ضلع جنوب شرقی اکنون به عنوان آشپزخانه استفاده می شود. اتاق ضلع شمال شرقی نیز که دارای دو قسمت است که بخشی به طاق گنبدی و بخشی به طاق گهواره ای پوشش شده است احتمالاً این قسمت به عنوان کتابخانه مورد استفاده بوده است. زاویه شمال شرقی مدرسه دو طبقه است که در زیرزمین آن، سرویسهای بهداشتی قرار دارد. حجره های مدرسه در ضلع شمالی و جنوبی واقع شده که در هر ضلع، پنج حجره قرار گرفته است. کف حجره ها نسبت به حیاط حدود چهل سانتیمتر ارتفاع دارد. هر حجره دارای یک پیش طاق است. این پیش طاقها خیز کم و سقف هلالی شکل دارند. درِ هر ضلع حجره میانی که در محور تقارن بنا قرار گرفته است، نسبت به حجره های جنبی بزرگ تر است و در دو طرف ورودی حجره نیز دو طاقچه تعبیه شده است. هر یک از حجره ها دارای دو درگاه، چهار طاقچه برای گذاشتن وسایل و یک اجاق می باشد که اجاقهای داخل حجره ها در مرمّتهای اخیر مدرسه مسدود شده است. در جلو ورودی حجره ها در زیر پیش طاق نیز اجاق دیگری تعبیه شده است که اجاق داخل برای گرم کردن و اجاق بیرونی برای پخت و پز استفاده می شده است. با توجه به اینکه مدرسه در کنار مسجد قرار داشته، دارای مسجد نبوده است. مصالح به کار رفته در بنا آجر به همراه ملات گچ نیم کوب است. در مرمتهای جدید از آجر و ماسه سیمان استفاده شده است(5).

    تاریخچه و مرمّتهای انجام شده

    تاریخ دقیق بنای مدرسه مشخص نیست، ولی بر اساس نوشته مطلع الشمس در مسافرت ناصرالدین شاه به سال 1300ق مدرسه مزینان وجود داشته است(6). احتمالاً مدرسه اندکی پس از سیل مزینان که به سال 1286ق به وقوع پیوسته، با ساخته شدن روستا در محل جدید بنا شده است. بانی مدرسه آیة اللّه حاج سید ابراهیم غفوری، معروف به شریعتمدار، مرجع تقلید و روحانی معروف سبزوار می باشد. وی موقوفاتی نیز بر مدرسه وقف کرده که وقفنامه آن معرفی می شود(7). مرمّتها از ابتدا زیر نظر متولّی بر اساس درآمد موقوفات بوده است، با متروکه شدن مدرسه در چند دهه اخیر، مرمّتهای مدرسه به وسیله مردم روستا انجام شده است. از جمله اشکالاتی که در مرمّت بنا وجود داشته است تعویض درها و پنجره های بنا با پنجره و درهای آهنی است که اصالت بنای تاریخی را خدشه دار نموده است. بستن جلو ایوان تابستانی مدرسه با درِ فلزی نیز از جمله اشکالات مرمّت می باشد. کف حیاط به وسیله موزائیک مفروش شده که می توان به جای آن از آجرفرش استفاده کرد. اجاقهای تعبیه شده در حجره ها در مرمّتهای اخیر مسدود شده است، که با تعبیه شمعک گازسوز در داخل اجاقهای قدیمی امکان آن وجود داشت از اجاقهای قدیمی نیز برای گرم کردن حجره ها استفاده کرد.

    موقوفات

    مدرسه شریعتمداردارای موقوفاتی است که اراضی آن به دلیل خشک شدن قناتها بازدهی چندانی ندارند. در اینجا وقفنامه مدرسه که سوادی مصدِّق از آن در دست است، معرفی می شود(8). واقف: حاجی میرزا ابراهیم شریعتمدار تاریخ وقف: 1309ق مورد وقف: نصف از قنات افضل آباد، سه شبانه روز از قنات غنیابون، چهار سهم از قنات محسن آباد. مصرف: طلاب علوم دینی و مدرّسان مدرسه مزینان و تعمیر مدرسه، عشر برای حق التولیه. آنچه از موارد فوق اضافه آمد، برای زائران حضرت رضا علیه السلام خرج شود. متن وقفنامه هوالواقف علی الضمائر 1 / بسم اللّه الرحمن الرحیم و به نستعین /2 بعد الحمد و الصلوه 3 / از آنجایی که تأییدات ربّانی و توفیقات سبحانی و عنایات یزدانی جلّ و تعالی شأنه العزیز /4 شامل حال و متکفّل احوال خجسته مآل جناب مستطاب قدسی انتساب، سید العلماء و قدوه الفقهاء، افضل المتقدّمین و اکمل المتأخّرین، مولی الانام ملاذ الایتام 5 / مرج الخواص و العوام، ذوالمجد الاصیل و الشرف، الباذخ المستطیل الکریم ابن الکریم حجة الاسلام و المسلمین و مروّج احکام خیر المرسلین 6 / و سلاله اولاده الطیّبین الطاهرین سلام اللّه علیهم اجمعین، مولانا و مقتدانا سرکار آقای شریعتمدار جناب آقای حاجی میرزا ابراهیم ادام اللّه تعالی ایام افاداته 7 / و اعوام افاضاته و متع اللّه الخلایق بطول بقائه و شرّفهم بعزّ لقائه گردید، تقرّبا الی اللّه و طلبا لمرضات رسوله صلی اللّه علیه و آله الابحار 8 / الی یوم التناد وقف مؤبّد شرعی و حبس مخلّد دائمی فرمود جناب مستطاب معظم له املاک مفصله ذیل را، منها نصف از قنات جاریه افضل آباد 9 / و منها سه شبانه روز میاه از قنات جاریه غنیابون که مدارش بین الشرکاء بر هیجده شبانه روز است و منها ثمن الاربع مجری المیاه از قنات جاریه 10 / محسن آباد من توابع قصبه مزینان بر طلاب علوم دینیه مدرسه جدید البناء، جناب واقف معظم له واقع در قصبه مزبوره و هی هذه اولاً مخارج زراعت و عشریه 11 / حق التولیه را جناب مستطاب متولی برداشت نماید و منافع را دو قسمت نموده، قسمتی به جهت مدرّس و طلاب و خادم مدرسه مزبوره برساند و قسمت دیگر را به جهت تعمیر مدرسه 12 / و آبادی املاک موقوفه از قبیل تنقیه قنوات و بنای قلعه و خانه جدیده در املاک به صوابدید جناب مستطاب متولّی مدّ ظلّه العالی صرف فرمایند. چنانچه املاک مزبوره 13 / محتاج به تعمیر نباشد، یا زائد بر تعمیرات باشد، در مصارف زوّار و متردّدین کائنا مَن کان خرج و صرف حتی آن که بر حسب وقت و اقتضای مصلحت تعارف و تکلّفی به جهت ولات و حکّام 14 / لازم شود، البته اهمال و اغفال نباید نمود و تولیت املاک مزبوره، مادام الحیوه، جناب مستطاب واقف معظم له اطال اللّه بقائه و اعلائه، یا به ملازمان امجد 15 / معظم له است و نظارت با جناب مستطاب فضائل مآب علاّم فهّام، افتخار الحاج و العلماء شباب القضاه، خیر الحاج ملا رجبعلی قاضی معین الشریعه است و بعد از انقضاء 16 / عمر طبیعی جناب مستطاب واقف معظم لازال ظله العالی ممدودا و عیشه محمودا و قدره مسعودا تولیت املاک مزبوره با جناب قاضی عالیقدر حاجی معین الشریعه است 17 / و بعد از ایشان تولیت با اکبر اولاد جناب معزی الیه است، بطنا بعد بطن و نسلاً عقب نسل، به شرط ذکوریه و رشد و صلاح، به این معنی که عمل به شرایط وقف کما هو مقرر بماند 18 / و بعد انقراضهم که ولد ذکوری در طبقات نباشد، تولیت املاک با جناب مستطاب قدسی انتساب شریعتمدار اخوی، ملا محمّد علی الشهیر بفاضل زید فضله خلف الصدق مرحوم مبرور 19 / خلد آشیان آخوند ملا عباسعلی طاب ثراه است که الآن در ارض اقدس و مشهد مقدس مجاورند و مخیّرند در تصدّی املاک موقوفه به مباشرت نفس نفیس و جعل به این که 20 / ثقه و معتمد جناب معزّی الیه باشد، که نایب مناب ایشان به شرایط وقف عمل نماید و بعد از ایشان با اعلم علماء قصبه مزینان، که در نظر کلّ ساکنین آن قصبه 21 / معلوم العداله باشند، تا به مصارف مقرّره مزبوره عمل نماید. وقفا صحیحا، شرعیا، لازما، جازما، کما هو المقدّر فی الشریعة الغراء و الملّة البیضاء من القبض و الاقباض 22 / و اجراء صیغة الوقف و تسلیم منافع املاک موقوفه به موقوف علیهم گردید، فمن بدّله بعد ما سمعه فعلیه لعاین اهل السموات و الارضین من الانبیاء و المرسلین 23 / و الملائکة المقرّبین و الاوصیاء المرضیّین و الشهداء و الصالحین و من الجنّ و الانس اجمعین و انّما اثمه علی الذین یبدّلونه و یحرّفونه و یغیّرونه 25 / اللّهم تقبّل من جنابه و اجعله ذخیرة لیوم حسابه و اصلح حاله و انجح طلبته و آماله و افلح عاقبته و مآله و ادم شرفه و ازل وباله بمحمّد و آله(ع)، به تاریخ جمادی الاولی سنه 1309. [سجلات] 1 وقع الامر حررکم بما دقیق [مهر بیضی]: (... العلوی) 2 بسمه تعالی: مرحوم خلدْ قرار آقای حاج میرزا ابراهیم شریعتمدار سبزواری قدس سره ، این املاک مفصّله متن را، موافق این ورقه، به شرح مسطور در متن وقف فرموده اند و تولیت موقوفات متن را بعد از حیات خودشان با جناب مستطاب محامدْ نصاب آقای حاج ملا رجبعلی معین الشریعه دام افضاله است. و ابدا محل شبهه و ریبی نیست، و لکن چون مرحوم شریعتمدار قدس سره ، قبل از وقفیت این املاک، تمام مایملک خودشان را که از جمله آنهاست این املاک، به مرحوم والد داعی مرحوم، حاج سید محمّد علی به عقد صلح منجّز انتقال داده اند و مرحوم والد به داعی انتقال داده، و این املاک قبل از وقفیت به داعی انتقال یافته بود و ملک طلق داعی بود، از باب اینکه وقفیت این املاک صحیح و بی اشکال شود، لهذا داعی قربتا الی اللّه ، و طلبا لمرضاته، مجدد به همان وضع و ترتیبی که در این وقفنامه مسطور است، بدون تغییر و تبدیل، مطابق همین شرح مسطور در متن، این املاک را بر همین مصارف مسطور به تولیت جناب متولّی مسطور در تمام طبقات وقف نمودم، و صیغه وقف را جامعة للشرائط واقع و جاری ساخته. و جناب شریعتمدار آقای حاج شیخ عبدالحسین مشهدی دام افضاله احتیاط قبول فرمودند. و به قبض جناب متولّی مسطور در متن دادم و ایشان هم اقباض فرمودند. دیگر شبهه و اشکالی در وقفیت این املاک مفصله متن نیست. این املاک وقف است و متولّی شرعی این املاک، مرحوم جناب معین الشریعه و تصرفات جناب معین الشریعه در املاک موقوفه صحیح و بی عیب و بی اشکال است. و احدی را حق مزاحمت و ممانعت با ایشان در تصرف و مداخله در این املاک نیست و آنچه در این ورقه مسطور است، صحیح است و باید جناب معین الشریعه و بعد از ایشان به ترتیبی که در متن مسطور است تصرفات در این املاک بنمایند. و بعد از حق التولیه و مصارف مؤونه زراعت، محصول این املاک را در مصارف موقوفه به نحوی که در متن مرقوم است برسانند. بالجمله این املاک وقف است به تولیت جناب معین الشریعه و بعد از ایشان به ترتیبی که در وقفنامه مسطور است و صیغه وقف جاری شد، و قبض و اقباض عمل آمد و احدی را حق تعرّض به جناب معین الشریعه نیست. و ایشان راست که بر حسب تکلیف شرعی خود معمول دارند و محصول موقوفه به مصارف برسانند. حرّره الاحقر اقلّ الخدّام الشرع الانور حاج سید محمّد باقر العلوی السبزواری فی یوم الرابع عشر من شهر جمادی الاولی 1320 [مهر بیضی]: (محمّد باقر العلوی). 3 بسم اللّه الرحمن الرحیم، لا اشکال فی صدور الوقف الجامع للشرایط الصحیح علی النص و فی کنه التولیة فمن سطر فی الورقة [مهر بیضی]: (عبده الراجی محمّد حسن). 4 بسم اللّه الرحمن الرحیم، لا ریب فی صحة مراتب الورقة من الوقف مع شرائطها المعتبرة وقفنامه مدرسه شریعتمدار فیه من القبض غِبَّ الاقباض عن الواقف اعلی له مقامهُ و التولیة لمن نمی الیه فی متن الکتاب فمن بدّله بعد ما سمعه فانما اثمهُ علی الذین یبدّلونه. حرّره الاحقر عبدالحسین العلوی الطهرانی فی شهر رجب المرجّب 1317 [مهر بیضی]: (عبدالراجی عبدالحسین). 5 بسمه تعالی، صحیح ما فیه من الوقف و شرائطه و ما فضل فی الورقة و العمل بمضمونه واجب شرعا، حرّره الاقل [مهر بیضی]: (عبدالطیف البهشتی 1306). 6 بسمه اللّه تعالی، این ورقه در کمال صحت و اعتبار است. تخلّف حرام است و باید به مضمون این ورقه عمل نمود حتما [مهر بیضی]: (العبد المذنب حسین الموسوی). 7 شکی و ریبی در وقف و شرایط موقوفه در این ورقه نیست. حرّره اقلّ السادات میرزا حسین ولد حاجی میرزا مسعود شیخ الاسلام فراش. [مهر بیضی]: (عبده میرزا حسین). 8 اعترف دام ظله العالی بما... لتحریر حرّره [مهر مربع]: (عبدالراجی محمّد حسن). 9 اعترف دام ظله العالی فیه لدی حرّره [مهر بیضی]: (میرزا آقا العلوی 1306). 10 اعترف انما بما فیه لدیّ. حرّره اقلّ الحاج و الطلاب [مهر بیضی]: (الراجی محمّد حسن). 11 بسم اللّه تعالی، این وقفنامه صحیح و معتبر است، و این حق را از مرحوم شریعتمدار طاب ثراه اجمالاً اقرار بر اینکه املاکی وقف بر مدرسه مزینان نموده ام شنیده ام مکرّرا مکتوبا این حقیر را تکلیف به اقامه چند وقتی در قریه مزینان به جهت تنظیم مدرسه می فرموده اند. جای شبهه در صحت این نیست. حرّره الاحقر [مهر مربع، دو مهر در کنار یکدیگر]: (الواثق باللّه العلی علی محمّد). 12 بسم اللّه الرحمن الرحیم، تشرفت بسماع الاخبر فی ... دام ظله العالی بما فیه حرّره [مهر بیضی]: (علی نقی العلوی). 13 اعترف دام اقباله العالی بما زبر سطر حرّر لدی... اقلّ الحاج خلف مرحوم حاجی آقا محمّد تقی طاب اللّه ثراه [مهر بیضی]: (عبدالراجی عبدالحسین 1300). 14 بسم اللّه تعالی، این وقفنامه صحیح و شرعی است و باید به مضمون آن عمل شود و مصدِّق... نامه است... اوله الی آخرها به خط شریف مرحوم شریعتمدار است، که مسأله به خط دیگر نمی شود و این نوشته حکم شرعی است از طرف اقلّ الخدام شرعیه محمّد جعفر الحسینی کلیددار ضریح مطهر به تاریخ صفر سنه 1316. [مهر بیضی]: (محمّد جعفر الحسینی). 15 بسمه تعالی، اقر دام عمره بما فیه لدی [مهر بیضی]: (ابو تراب). 16 بسمه تعالی، اعترف الواقف المعظّم دام ظلّه بما رقم فی الورقة. حرّره [مهر بیضی]: (محمّد باقر العلوی). 17 بسم اللّه الرحمن الرحیم، آمار صحیحه وقف نامچه... و مضمون آن مشهور و متواتر است. لهذا بدین مضمون که مسطور است باید عمل شود و کسی را حق معارضه و مزاحمت نیست با جناب مستطاب عمدة الفضلاء الکرام آقای حاجی معین الشریعه که متولی این املاک می باشند در تولیت ایشان هم به مصارف وقف برسانند. [مهر مربع]: الاحقر (حسین العلوی). 18 [چهار عدد تمبر دو قرانی دولت علّیه ایران با مهر]: (دفتر اوقاف...) [و نوشته]: معارف. کاربری این بنا در سی سال گذشته متروک بوده است. در این مدت در برخی موارد از حجره های مدرسه برای برخی مصارف عام المنفعه مانند خانه بهداشت یا دفتر بسیج استفاده شده است. البته به طور مقطعی از مدرس آن برای تشکیل کلاسهای قرآن نیز استفاده شده و می شود. از سال 1380ش این مدرسه زیر نظر حوزه علمیه مشهد قرار گرفته و با همیاری مردم محل مرمّت گردیده و با اعزام مدرّسان از مشهد، آماده پذیرش طلاب علوم دینی است.   1 مقاله حاضر در چهارچوب یک پروژه مستندسازی آثار باستانی، برای دفتر فنی معاونت حفظ و احیای سازمان میراث فرهنگی کل کشور انجام شده است. 2 محمّد حسین پاپلی، فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1367ش، ص 554. 3 پیمایش. 4 پیمایش. 5 پیمایش. 6 بنگرید به: اعتماد السلطنه، مطلع الشمس، به اهتمام تیمور برهان لیمودهی، تهران، 1361ش، ج 3، ص 1023-1018. 7 درباره زندگی و آثار خیر میرزا ابراهیم شریعتمدار، بنگرید به: محمود بیهقی، سبزوار؛ شهر دانشوران بیدار، دانشگاه آزاد اسلامی سبزوار، 1367ش، ص 135. 8 با سپاس از آقای دکتر معینی، متولّی مدرسه که به نگارنده اجازه دادند وقفنامه را استنساخ کرده و از آن عکس تهیه نمایم

    منابع مقاله:فصلنامه مشکوة، شماره 84 و 85، حسینی، سید محسن؛بنیادپژوهشهای اسلامی گروه جغرافیا و نجوم

    منبع: مرکز کامیوترعلوم اسلامی

    شاهدان کویر : این بنا دردوران انقلاب اسلامی ودفاع مقدس مرکز شکل گیری حرکتهای انقلابی وپایگاه های فعال؛ انجمن اسلامی مزینان،بسیج شهدای مزینان ،کتابخانه دکترعلی شریعتی ، دفتر شورای حل اختلاف، شورای اسلامی ،مرکز بهداشت ودوره ای نیز مدرسه علمیه حضرت صاحب الزمان(عج)بوده است

    • علی مزینانی
    ۰۹
    خرداد
    ۹۱
    حاج حبیب الله مزینانی تعزیه خوان وپیرغلام اهلبیت (ع) صبح روزدوشنبه هشتم خردادماه سال جاری در جواربارگاه نورانی شهدای کربلا دار فانی را وداع کرد.

    http://akkasbashy.persiangig.com/New%20Photos/DSC_0204.jpg

    به گزارش شاهدان کویر؛ حاج حبیب حسین علی ،ایفاگر نقش ابن سعد درتعزیه روز عاشورای مزینان، پس ازچندین بار سفربه عتبات عالیات صبح روز دوشنبه پس اززیارت ضریح مطهر امام حسین (ع) دچار عارضه سکته قلبی می شود وبعد ازانتقال به بیمارستانی در کربلا به آرزوی دیرینه خود -مرگ درجوار بارگاه نورانی امام حسین (ع)- رسید.

    این پیر غلام سیدالشهدا(ع) ازنوجوانی عاشق تعزیه خوانی وخدمت در مجالس عزاداری اهلبیت عصمت وطهارت بود.ودر مراسم تعزیه خوانی دهه دوم که ده روزپس ازعاشورا درمزینان برگزار می شود نقش شمر راایفا می کرد.ا ودر عاشورای حسینی نیز مدتی نقش سنان و پس از آن به طور متوالی نقش ابن سعد  را اجرا می کرد .وی علاوه برمخالف خوانی در تعزیه ،درمجالس مختلف نیز به ذکرمداحی آل الله می پرداخت.

    مرحوم حاج حبیب الله مزینانی عاشق زیارت اماکن متبرکه بودوبارها به عنوان سرپرست کاروان، زائرین عتبات عالیات راهمراهی می کرد وخودش را نوکردستگاه عزاداری معصومین معرفی می نمود.این ذاکر اهلبیت (ع)قبل ازسفر به کربلا به یکی ازدوستانش اظهار داشته بود که آنقدر به کربلا می روم تادر کنار آقایم حسین ابن علی (ع) جان خودرا تقدیم نمایم .

                                                          روحش شاد

    • علی مزینانی
    ۰۷
    خرداد
    ۹۱

    سهم مجتمع فرهنگی مزینان از اعتبار فرهنگی استان تنها 60 میلیون تومان



    سهم مجتمع فرهنگی مزینان از اعتبار فرهنگی استان تنها 60 میلیون تومان بعد از گذشت 10 سال مرمت وتکمیل مجتمع فرهنگی هنری دکتر علی شریعتی مزینان که به صورت نیمه تمام رها شده بود با اعتبار بالغ بر 600 میلیون ریال آغاز شده است. 
    به گزارش سبزوار آنلاین گذشت بیش از10 سال از آغاز ساخت  مجتمع فرهنگی هنری مزینان که بواسطه درگذشت دکتر شریعتی در دولت اصلاحات کلنگ ان به زمین زده شد بعد از گذشت 10 سال متاسفانه پیشرفت ناچیزی داشته است بطوریکه قسمتهای زیادی از این بنا مجددا تخریب و پیشرفت 30 درصدی آن عملا به 10درصد کاهش پیدا کرده است.
    چندی پیش یک گروه کارشناسی از دفتر برنامه ریزی وبودجه استانداری خراسان رضوی برای بازدید از این مجتمع عازم مزینان شد و از نزدیک این طرح فرهنگی را مورد بررسی قرارداد که در نهایت تنها مبلغ 600میلیون ریال اعتبار ازمحل اعتبارات استانی به آن اختصاص یافت!!
    با اختصاص این اعتبار و آغاز کار همگان منتظر تغییرات خاص در این بنا بودند گذشت نزدیک به 3 ماه فعالیت کارگران و مهندسان در این پروژه باعث امیدواری مردم شد ولی تعطیلی یکباره ای این پروژه سئوالاتی را در ذهن متبادر کرد .
    پیگیری های انجام شده نشان داد که اعتبار اختصاص یافته به این پروژه تمام شده است جالب اینکه این اعتبار تنها صرف نصب درب ورودی این مجتمع به همراه پوشیده شدن و ایزوگام شدن 12 سقف گنبدی به طول 12 متر شده بود .
    گفتنی است این پروژه دارای ساختمان کتابخانه، آمفی تئاتر، فضاهای سبز، آب نما، سالن اجتماعات و رستوران می باشد و اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی متولی انجام آن است.
     امید است مجتمع فرهنگی هنری مزینان به سرنوشت مجتمع فرهنگی هنری اسرار که 17 سال برای تکمیل آن زمان صرف شد دچار نشود .

    شاهدان کویر
    :مسئولین محترم شهرستان سبزوارومقامات ارجمند استانداری خراسان رضوی؛ سالگرد شهادت دکتر علی شریعتی چندروز دیگر فرا می رسد پس این مجتمع فرهنگی که به نام ایشان کلید خورده است جی شد؟؟؟؟
    • علی مزینانی
    ۰۷
    خرداد
    ۹۱

    مدیر جهاد کشاورزی سبزوار از آغاز عملیات مرمت و بازسازی قنات مزینان در این شهرستان خبر داد.

    محمدجواد ایزدیان در گفت‌وگو با خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)ـ منطقه خراسان، میزان اعتبار این طرح را 230 میلیون ریال دانست و افزود: از این اعتبار 85 درصد آن از محل اعتبارات استانی و مابقی سهم مشارکت مردمی است. در ادامه مسوول امور فنی و زیربنایی جهاد کشاورزی سبزوار نیز دبی این قنات را 120 لیتر در ثانیه عنوان کرد و افزود: این قنات 180 هکتار اراضی زراعی را تحت پوشش قرار داده است. احمد باغانی با بیان اینکه مدت زمان اجرای این طرح 6 ماه است، به طول مرمت و بازسازی قنات در حد 3 هزار متر اشاره کرد. وی تصریح کرد: قنات مزینان با 500 سال قدمت طاهری (دائمی) بوده و با طول 115هزار متر و عمق مادر چاه 131 متر دارای 270 حلقه میله چاه است.

    منتشر شده در تاریخ ۱۳۹۱ چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت
    کدخبر:3961منبع:سبزوارامروز
    • علی مزینانی
    ۰۶
    خرداد
    ۹۱
    یادداشت خبرنگار

    آیا مزینان شهر می شود؟
    درهشتاد کیلومتری شهر سبزوار و در انتهای حوزه استحفاظی استان سمنان دهستان مزینان با قدمت چندین هزار ساله و با 48 پارچه آبادی و روستا قرار دارد که می توان به گواه کتب مختلف مانند حدود العالم من المغرب الی المشرق و تاریخ بیهق ابن فندق آن را یکی از مناطق قدیمی ایران نامید.
    کویر مزینان با اثر فرزند اندیشمند این خطه، زنده یاد دکتر علی شریعتی برای قشر تحصیل کرده و فرهنگی او ویژگی خاصی برخوردار است.
    مزینان به لحاظ لغوی زادگاه اندیشمندان و دانشمندان که عالمانش در طول تاریخ خوش درخشیده اند گاه شهری بوده و دارای برج و بارویی محکم که درمقابل هجوم یاغیان ایستادگی کرده و آن را شهر مرزبان خوانده اند و گاه گذر بعضی از سلاطین و حکام ایران زمین مانند ناصرالدین شاه قاجار براین سرزمین افتاده و از برج و بارو و مردان رشیدش سخن ها گفته اند.
    و بازسیلی ویرانگر این دیار را به خرابه ای مبدل ساخت و مردمان سخت کوشش، آن را از نو ساختند و بناهای مقاومت و به جا مانده اش دررصد سیاحان قرارگرفته و دراین روزگار ثبت آثار ملی می شود.
    و در طول تاریخ مردانی از دل این روستای با فرهنگ و ادب برمی خیزند و درپیشانی اندیشه و تفکر این مرزو بوم می درخشند.
    ودر دوران طلایی دفاع مقدس طلایه داران جبهه و جهادش، گروه گروه عازم میادین نبرد می شوند و در این راه بیش از پنجاه و شش شهید و دهها ایثارگر تقدیم به نظام مقدس جمهوری اسلامی می کنند، کم نظیرترین خانواده های 3 شهید و دو شهید دراین دیار مفتخر به مدال ملی ایثار می شوند.
    چندی است که شورای اسلامی و دهیاری مزینان به رئیس جمهور محترم اسلامی ایران نامه نوشته و درخواست کرده اند که مزینان با این پیشینه تاریخی تبدیل به شهر شود و نیز در پاسخ به این درخواست خطاب وزیر کشور نوشته اند که با نظر مساعد اقدام شود.
    این دستور دریازدهم اردیبهشت ماه سال جاری طی شماره نامه 1664 توسط دفتر ریاست جمهوری برای وزیر کشور ارسال شد و درخواست شد که با نظر مساعد رسیدگی و اقدام شود.
    در سفر اخیر رئیس جمهور و هیئت دولت به خراسان رضوی، این موضوع از زبان رئیس جمهور بیان شد که این امر موجی از شور و شعف در بین مردم خداجوی مزینان ایجاد کرده و لی با گذشت یک ماه از نامه نگاری ها و اعلام شفاهی هنوز به صورت رسمی شهر مزینان اعلام نشده است.
    امیدواریم با این دل نوشته و مساعدت مسئولان دوباره مزینان جایگاه مدنی خود را به از دست آورد و دل مردم شاد شود.
    مزینان - خبرنگارکیهان

    • علی مزینانی
    ۰۶
    خرداد
    ۹۱
                        به نام خدای شهیدان

                                                          

                                پسران من


       

    انگار نه انگار که پسرانش کشته شده اند وقتی از آنها حرف می زند برقی از شادی ورضایت درچشمانش دیده می شود با افتخار می گوید : افتخار می کنم که پسرانم شهید شده اند.بچه های من هنوز انقلاب شروع نشده بود با شاه ودارودسته اش مبارزه می کردن اونا از اینکه می دیدند فساد توی تهران زیاد شده ناراحت بودن شبانه به مشروب فروشیها حمله می کردند وهزاران شیشه مشروب راشکستند. چندین بارنزدیک بود محمدم  به دست ساواکیها دستگیربشه ولی هربار با زرنگی فرار کرد. انقلاب که شروع شد اونا درصف اول راهپیمایی بودند. هنوز عکسای علی رو دارم که توی میدان ژاله مجروح ها وشهدا را روی کول می انداخت وبه پناهگاه وبیمارستان می برد .تمام لباسای بچه ام پرخون شده بود. وقتی آقای خمینی آمد، محمدم و حسنم پاسدارای امام شدند .علی هم به همراه شهید چمران رفت سوسنگرد وچریک شد ویه روز خبرآوردند که پسرت شهید شده باید بیاین جنازه شو ببینیند. من و همین شوهرم راه افتادیم رفتیم تیرون(تهران) ورفتیم سردخانه ودیدم پسرم مثل قمربنی هاشم فرقش شکافته شده همانجا گفتم : شیرم حلالت مادر که منو روسفید کردی. بعدشم  جنازه پسرمو تحویل گرفتیم بردیم مزینان .خدامی دونه چقدر شلوغ شده بود آخه پسرمن اولین شهید مزینان وروستاهای اطراف بود.یک عالم مزینانی ازتهران آمده بودند، ازمشهد، سبزوار،داورزن ، کلاته ، غنی آباد خلاصه ازهمه جا از بیزه وآبرود وهرجا که شنیده بودن مردم برای تشییع جنازه پسرم اومدند خیلی شلوغ شده بود. خودم رفتم توی قبروجنازش روتحویل گرفتم وتوی قبر خواباندم بعد هم برای مردم صحبت کردم وبا صدای بلند گفتم: من افتخار می کنم که پسرم شهید شده. بعدشم نوبت به محمد رسید اوهم رفت وشهید شدوجنازش  سالای سال توی جبهه ماند همو وقت بقیه شا رفتن حسن ،حسین ،غلامرضا وبعدشم شوهرم رفت به جبهه یعنی الآن هم می خوام بگم اگه بازم جنگ بشه باز بقیه بچه هامو می فرستم برند حتی اگه لازم باشه خودم چادر ومی بندم وبا همین پیرمرد ، شوهرمو میگم ها ! دونفری می ریم به جبهه. همون طوری که بچه هامو وشوهرم توی جبهه بودن ومن خوشه چینی می کردم ومی فروختم و پولش رو برای رزمنده ها می فرستادم...

    نفسش به شماره می افته ودیگه نای صحبت نداره دختر بزرگش می گه: چندوقتیه ریه هاش اذیتش میکنه . دلش می خواد بیشتراز بچه هاش بگه ولی فقط می شنوم که هی تکرار می کنه:پسران من ، جوونای من...

                                     *****

     قبل ازانقلاب یه شب شهید مستقیمی  که خیلی آدم شجاعی بود اومد پیشم وگفت: حاج حسن  کسی رو داری که بریم افغانستان یه مقدار اسلحه بیاریم.

    گفتم : والله چی بگم تا فردا خبرشومی دم ببینم ازبچه کی حاضره بیاد .

    یه جورایی خودم رو خلاص کردم ولی دم به ساعت صدای مستقیمی توی گوشم می پیچید باخودم گفتم : آخه به کی بگم هیشکی جرأت نمی کنه حتی یه فشنگ با خودش  داشته باشه حالا بایدیه نفروپیداکنم که بریم چندتا اسلحه بیاریم! مطمئنم کسی نمیاد ولی آهان پیداکردم ممد حاج اصغر. اون سرش درد می کنه واسه اینکارا ولی بعید می دونم این  کاررو بکنه.

    شب بعد توی مسجد محمد و دیدم وجریانو براش گفتم بدون معطلی و بی آنکه فکرکنه چه خطری داره گفت: من حاضرم حاجی قرار رو بذار بگو ممد میاد.

    هرچند اون سفرجورنشد ومانتونستیم بریم ولی همیشه یاد نترسی محمدتوی ذهنم هست

                                      *****

    یه بارچندتا نوار از امام رسیده بودوقرا ر شد داداش محمد اونا رو به سبزوار برسونه .خیلی دل وجرأت می خواست چون بین راه ژاندارمها ومأمورای ساواک شاهنشاهی کمین می زدند و مسافرا رومی گشتند.

     داداش محمد سریع یه کیسه نان کاک آماده کردو نوارا روداخل کیسه جا سازی کرد اتفاقا به ایست وبازرسی پاسگاه ژاندارمری می رسند واونا مسافرا رو پیاده می کنندو بارهایشان را می گردند یکی ازمأمورا می ره سرکیشه داداش ومی پرسه : این چیه ؟

     داداش محمد بدون آنکه دستپاچه بشه وخودش رو لو بده  بالبخند می گه: هیچی جناب نون کاکه .

    ژاندارمه کنجکاومی شه ومی گه: معمولا سبزواریها همیشه ازاون طرف نان خشک می برند تهران حالا توبرعکس کردی .

    داداش می گه: راست می گی جناب ولی ما آدمای ضعیفی هستیم واسه همین از روستا سفارش کردند که برایشان نان تهرانی ببریم آخه بچه های روستا که می دونین خیلی تهرونو دوست دارند .

    با این دلیلی که اخوی محمد میاره مأمور ژندارمی قانع می شه واجازه می ده که سوار اتوبوس بشه. وقتی برمی گرده دوباره یه سری نوار واطلاعیه را داخل پلاستیک فریزر می بنده ومی اندازه داخل دبه قاتق(ماست محلی) وبه تهران می برد.

                                    *****

    هر روزچندنفرموتور سوار درحالی که صورتشان را با چفیه پوشا نده بودند به سرعت می آمدند ومن زنجیر نگهبانی را می انداختم وآنها به سوی خط می رفتند.قبلا سفارش شده بود که این گروه بچه های شناسایی هستندوبرای شناسایی خط می روند .یک نفرازآنها برای من سری تکان می دادویا آرام سلام می کرد من شک کرده بودم وباخودمی گفتم او باید همشهریمان باشد .

    یک روزاوبه تنهایی آمدوهرچه سرتکان داد من زنجیر رانینداختم گفت: اذیت نکن اخوی  بگذار برم عجله دارم.

    گفتم :فایده ندارد من شمارا نمی شناسم باید حکمت را نشان بدهی

    گفت: بابا حکم را به شما گفته اند بذار برم داره دیر می شه.

    گفتم : فایده ندارد بگوکی هستی تااجازه بدم بری.

    وقتی سماجت واصرار مرا دید گوشه چفیه اش راباز کرد ودیدم که حسین شهیدی است وتاکیدکرد که به کسی چیزی نگویم.ومن خوشحال که می دیدم یکی از شجاعترین افراد منطقه ازهمشهریانم است .

                                    *****

    برگی اززندگینامه برادران شهیدی مزینانی:

    علی مزینانی فرزند اصغردر سال 1340 ه. ش درخانواده ای کارگر و زحمتکش ومذهبی به دنیا آمد .تحصیلات ابتدایی را درمزینان به پایان رساند .شرایط بدزمان طاغوت وشرایط سخت اقتصادی موجب شدتا خیلی ازروستاییان نتوانند فرزندانشان رابرای ادامه تحصیل به مدرسه بفرستند .علی نیز ازاین جریان مستثنی نبود وبرای کمک به پدر راهی تهران شدو به کاربنایی پرداخت. با شروع انقلاب اسلامی اوبه همراه برادانش درمبارزات علیه رژیم پهلوی  شرکت می کرد وشبانه به مراکز مشروب فروشی وکاباره ها حمله می کردندو چندین مرکزرا نابود کردند. درهفده شهریورخونین 57 اوبه همراه برادر بزرگش محمد درصف اول مبارزه قرار داشتند وبا تیراندازی گارد شاهنشاهی به سوی تظاهرات کنندگان وشهیدومجروح شدن جمعی ازهموطنان ،آنها به کمک مجروحین شتافتند و مصدومین رابه بیمارستان می رساندند .

    پس ازپیروزی انقلاب اسلامی، علی که محرومیت راکه کاملا حس می کرد به جمع جهادگران سازندگی پیوست ودرمناطق محروم به کمک مستضعفان رفت ولی با شروع جنگ تحمیلی عازم سربازی شد وپس ازطی دوره آموزشی به نیروهای شهید چمران پیوست وپس ازمدتی جنگ پارتیزانی بادشمن بعثی در1360/05/30ه.ش درمنطقه سوسنگرد به فیض شهادت نائل آمد وبه عنوان اولین شهید مزینان وحومه درسبزوار تشییع ودرزادگاهش مزینان به خاک سپرده شد. دردوران ریاست جمهوری امام خامنه ای (مدظله العالی ) لوح یادبودی به خانواده اش اهداشد.

    محمد شهیدی مزینانی درسال 1339ه. ش درمزینان پا به عرصه وجودگذاشت اونیز پس ازطی دوران ابتدایی برای تامین وامرار معاش راهی تهران شدومشغول کاربنایی شد.محمد که برادر بزرگتر خانواده بود دیگربرادان رادرتهران سرپرستی می کردودرمبارزات علیه ستم شاهنشاهی آنها را همراه می برد. اوداوطلب شد که به همراه شهید مستقیمی به افغانستان برود واسلحه بیاورندولی این ماموریت به دلایل نامعلومی انجام نشد .پس ازپیروزی انقلاب اسلامی اوبه جمع سپاهیان پاسدارپیوست ودربیت امام خمینی (ره) مشغول به خدمت شد.با آنکه ازنظر جایگاه شغلی مقام خوبی داشت ولی عشق به جبهه وجهاد باعث شد تا داوطلبانه راهی جبهه شود و پس ازمدتی سال 62 درعملیات خیبرمنطقه طلائیه به شهادت رسید و پیکرمطهرش برای همیشه درسرزمبنهای گرم جنوب باقی ماند درحال حاضردومزاربه یادبودش دربهشت زهرا(س) تهران وبهشت علی (ع)مزینان ساخته شده است.از ایشان دوفرزند پسر به یادگار مانده اند که دررشته های علمی آی تی کامپیوتروفیزیک  دارای تحصیلات عالیه می باشند

    حسین  شهیدی مزینانی درسال1343ه.ش درمزینان دیده به جهان گشود .ازهمان کودکی چالاک،زرنگ وتیزهوش بود .دوران ابتدایی وراهنمایی رادرمزینان گذراند .به همراه گروه نمایش مزینان نقش مهمی درتئاتر شیطان بزرگ ایفاکردولی داوطلب حضوردرجبهه شدو نقشش را به دیگری سپردوبه عنوان اولین نوجوان ازمزینان عازم جبهه گردید.پس ازبازگشت به استخدام سپاه سبزوار درآمد وسپس به جمع سربازان گمنام امام زمان(عج)پیوست وبانام مستعارمحسن مشغول به خدمت شد.درکنارکار طاقت فرسای اطلاعات ،تحصیلاتش رادردوره دبیرستان ودانشگاه ادامه داد.

    حسین درهرشغلی که مشغول به کارمی شدوهرماموریتی را که برعهده می گرفت به خوبی ازپس آن برمی آمد درمبارزه با رشوه گیران ورانت خواران درسبزوار شهره شده بود وعاقبت درنیمه شب 1370/09/21ه. ش به طرزنامعلومی جان به جانان آفرین تسلیم کرد.

    مردم مزینان  باتوجه به اینکه سه برادر ودوپسر عمو از این خانواده به شهادت رسیده اند؛به سفارش حاج شیخ حبیب الله عسکری مزینانی فامیلی شهیدی را برای آنها برگزیدندودر حال حاظر این خانواده معروف به شهیدی می باشند.

    فرازی ازوصیتنامه شهیدان شهیدی مزینانی :

    علی شهیدی دروصیتنامه اش به پدرومادرش می گوید: پدر ومادر عزیزم !انسان درهرکجا که باشد بالاخره مرگ به  سراغ او می آید ما از مرگ نمی ترسیم وشهادت برای ما افتخاروسربلندی است.

    محمد شهیدی به مردم سفارش می کند:به همه مردم مردم سفارش می کنم که ازخط ولایت فقیه منحرف نشوید ، زیرا منحرف شدن ؛ موجب گمراهی است.

    حسین به همسرفرزندانش خطاب می کند: همسروفرزندانم! حجاب را رعایت کنید ودر آموختن علم کوتاهی نکرده وبه فرایض دینی عمل کنید.هرگز ازفعالیت بقرای اسلام وانقلاب دریغ نکنید.

     

    نوشته شدبه قلم:علی مزینانی عسکری

    تهران خرداد1391ه.ش

    منبع:

    *پدرومادروبرادران شهیدان شهیدی مزینانی

    *کتاب مزینان عشق آبادی کوچک. احمدباقری

    *حاج حسن طالبی - حمید تشت زر-حسین غلام مراد

      

    • علی مزینانی
    ۰۲
    خرداد
    ۹۱

    مردم مزینان طی درخواستی کتبی وارسال به رسانه های رسمی، خوهان اجرا شدن دستور رئیس جمهوری اسلامی ایران برای اعلام رسمی مزینان به عنوان شهرشدند.


    متن درخواست > در هشتاد کیلومتری شهر سبزوار و در انتهای حوزه استحفاظی استان سمنان دهستان مزینان با قدمت چندین هزار ساله و با 48 پارچه آبادی و روستا قرار دارد که می توان به گواه کتب مختلف مانند حدود العالم من المغرب الی المشرق و تاریخ بیهق ابن فندق آن را یکی از مناطق قدیمی ایران نامید.

    کویر مزینان با اثر فرزند اندیشمند این خطه،زنده یاد دکتر علی شریعتی برای قشر تحصیل کرده و فرهنگی از ویژگی خاصی برخوردار است.

    مزینان به لحاظ لغوی یعنی زادگاه اندیشمندان ودانشمندان که عالمانش در طول تاریخ ،خوش درخشیده اند. گاه شهری بوده و دارای برج و بارویی محکم که در مقابل هجوم یاغیان ایستادگی کرده و آن را شهر مرزبان خوانده اند.

    و گاه گذر بعضی از سلاطین و حکام ایران زمین مانند ناصرالدین شاه قاجار بر این سرزمین افتاده و از برج و بارو و مردان رشیدش سخن ها گفته اند.

    و باز سیلی ویرانگر این دیار را به خرابه ای مبدل ساخت و مردمان سخت کوشش آن را از نو ساختند و بناهای مقاوم و به جا مانده اش در رصد سیاحان قرار گرفته و در این روزگار ثبت آثار ملی می شود.

     و در طول تاریخ مردانی از دل این روستای با فرهنگ و ادب بر می خیزند و در پیشانی اندیشه و تفکر این مرزوبوم می درخشند.

     و در دوران طلائی دفاع مقدس طلایه داران جبهه و جهادش،گروه گروه عازم میادین نبرد می شوند و در این راه بیش از پنجاه و شش شهید و دهها ایثارگر تقدیم به نظام مقدس جمهوری اسلامی می نمایند. کم نظیرترین خانواده های 3 شهید و دو شهید در این دیار مفتخر به مدال ملی ایثار می شوند.

    چندی است که شورای اسلامی و دهیاری مزینان به رئیس جمهور محترم اسلامی ایران نامه نوشته اند و درخواست نمودند که مزینان با این پیشینه تاریخی تبدیل به شهر شود وایشان نیزدر پاسخ به این درخواست ، خطاب به وزیر محترم کشور نوشتند که با نظر مساعد اقدام شود. این دستور در یازدهم اردیبهشت ماه سال جاری طی شماره نامه 1664 توسط دفتر ریاست جمهوری برای جناب آقای نجار وزیر محترم کشور ارسال می شود و در خواست می گردد که با نظر مساعد رسیدگی و اقدام شود. در سفر اخیر ریاست جمهوری و هیئت دولت به خراسان رضوی، این موضوع از لسان رئیس جمهورمحترم بیان می شود که این امرموجی از شور و شعف در بین مردم خداجوی مزینان ایجاد می کند. ولی با گذشت یکماه از این نامه نگاری ها و اعلام شفاهی هنوز به صورت رسمی شهر مزینان اعلام نشده است که امیدواریم با این دلنوشته مقامات مسئول با ابلاغ رسمی دوباره مزینان جایگاه مدنی خود را به دست آورد و دل خانواده معزز شهدا و ایثارگران و قشر زحمت کش مزینان شاد شود.انشاء الله

    درخاتمه برخود لازم می دانیم ازجناب آقای دکتر احمدی نژاد رئیس جمهور محترم اسلامی ایران که عنایت ویژه ای به مزینان دارندوهمچنین دفتر ریاست جمهوری محترم که در ابلاغ دستور رئیس جمهوری اقدام لازم رامبذول داشتند واززحمات نمایندگان محترم وفرماندار شهرستان سبزوار که در این راه یاروپشتیبان مردم مزینان می باشند ودیگرمسئولین مربوطه تشکروقدردانی نماییم

    • علی مزینانی
    ۰۱
    خرداد
    ۹۱
    استانها - خراسان رضوی
    شماره : 13910231001394
    91/03/01 - 07:23
    با انتشار بیانیه‌ای به خبرگزاری فارس
    مردم روستای مزینان خواستار تبدیل این روستا به شهر شدند

    خبرگزاری فارس: مردم روستای مزینان با انتشار بیانیه‌ای خواستار تبدیل شدن این روستا به شهر شدند.

    به گزارش خبرگزاری فارس از مشهد، متن کامل این بیانیه که از طرف روابط عمومی ستاد یادواره شاهدان کویر مزینان به دفتر این خبرگزاری با عنوان "درخواست مردم مزینان" ارسال شده است به شرح زیر است:

    در هشتاد کیلومتری شهر سبزوار و در انتهای حوزه استحفاظی استان سمنان دهستان مزینان با قدمت چندین هزار ساله و با 48 پارچه آبادی و روستا قرار دارد که می‌توان به گواه کتب مختلف مانند حدود العالم من المغرب الی المشرق و تاریخ بیهق بن فندق آن را یکی از مناطق قدیمی ایران نامید.

    کویر مزینان با اثر فرزند اندیشمند این خطه زنده یاد دکتر علی شریعتی برای قشر تحصیل‌کرده و فرهنگی از ویژگی خاصی برخوردار است.

    مزینان به لحاظ لغوی یعنی زادگاه اندیشمندان و دانشمندان که عالمانش در طول تاریخ خوش درخشیده‌اند، گاه شهری بوده و دارای برج و بارویی محکم که در مقابل هجوم یاغیان ایستادگی کرده و آن را شهر مرزبان خوانده‌اند و گاه گذر بعضی از سلاطین و حکام ایران زمین مانند ناصرالدین شاه قاجار بر این سرزمین افتاده و از برج و بارو و مردان رشیدش سخن گفته‌اند.

    و باز سیلی ویرانگر این دیار را به خرابه‌ای مبدل ساخت و مردمان سخت‌کوشش آن را از نو ساختند و بناهای مقاوم و به جا مانده‌اش در رصد سیاحان قرار گرفته و در این روزگار ثبت آثار ملی می‌شود.

    و در طول تاریخ مردمانی از دل این روستای با فرهنگ و ادب برمی‌خیزند و در پیشانی اندیشه و تفکر این مرز و بوم می‌درخشند.

    و در طول دوران طلایی دفاع مقدس طلایه‌داران جبهه و جهادش، گروه گروه عازم میادین نبرد می‌شوند و در این راه بیش از 56 شهید و ده‌ها ایثارگر تقدیم به نظام جمهوری اسلامی می‌نمایند، کم‌نظیرترین خانواده‌های 3 شهید و دو شهید در این دیار، مفتخر به مدال ملی ایثار می‌شوند.

    چندی است که شورای اسلامی و دهیاری مزینان به رئیس‌ جمهور اسلامی ایران نامه نوشته‌اند و درخواست کردند که مزینان با این پیشینه تاریخی تبدیل به شهر شود و ایشان نیز در پاسخ به این درخواست خطاب به وزیر کشور نوشتند که با نظر مساعد اقدام شود.

    این دستور در یازدهم اردیبهشت‌ماه سال جاری در نامه شماره 1664 توسط دفتر ریاست جمهوری برای وزیر کشور ارسال می‌شود و درخواست می‌گردد که با نظر مساعد رسیدگی و اقدام شود.

    در سفر اخیر ریاست جمهوری و هیئت ‌دولت به استان خراسان‌رضوی، این موضوع از لسان رئیس‌ جمهور بیان می‌شود که این امر موجی از شور و شعف در بین مردم خداجوی مزینان ایجاد می‌کند، ولی با گذشت یک ماه از این نامه‌نگاری‌ها و اعلام شفاهی هنوز به صورت رسمی شهر مزینان اعلام نشده است که امیدواریم با این دل‌نوشته مقامات مسئول با ابلاغ رسمی دوباره مزینان جایگاه مدنی خود را به دست آورد و دل خانوده معزز شهدا و ایثارگر این و قشر زحمت‌کش مزینان شاد شود.

    شاهدان کویر:قسمت انتهایی بیانیه مزینان که تشکر از رئیس جمهوری محترم ودفتر ایشان و همچنین فرماندار ونمایندگان محترم شهرستان سبزوارحذف شده است.

    • علی مزینانی
    ۲۶
    ارديبهشت
    ۹۱

    ب اتلاش دهیاری وشورای اسلامی مزینان وپیگیریهای مستمربعضی ازشهروندان مقیم مرکز مبنی بردستور گرفتن ازرئیس جمهوری اسلامی ایران، مزینان پس ازسالها تبدیل به شهرشد.

    بنابراعلام دهیارمزینان ،پس ازدریافت دستورازدکترمحمود احمدی نژاد رئیس جمهور اسلامی ایران وابلاغ آن توسط دفترایشان به محمدنجار وزیرکشور ،صبح روز بیست وپنجم اردیبهشت ماه سال جاری جلسه ای باحضورمسئولین محلی شهرستان سبزوار تشکیل ومحسنی فرماندار این شهرستان، مزینان وچندروستای دیگر را به عنوان شهرهای جدید معرفی کرد.

    این گزارش می افزاید درتصمیم گیری جدید داورزن ،به عنوان شهرستان معرفی شد

    .

    شاهدان کویر ؛این موفقیت رابه تمامی شهروندان مزینانی دراقصی نقاط گیتی تبریک می گویدوامیدواراست معضل مهاجرت جوانان به کلان شهرها به خصوص تهران بزرگ ،با ایجاد مراکزدولتی وکارگاه وکارخانه برای همیشه حل شود وفرزندان مزینانی درشهرخود ودرکنار والدین باسلامتی کامل زندگی نمایند.


    • علی مزینانی
    ۱۸
    ارديبهشت
    ۹۱

    کاروانسرای مزینان ( شاه عباس )



    کاروانسرای مزینان  شاه عباس

    کاروانسرای مزینان

    این رباط در ناحیه جنوب روستای مزینان حدود 75کیلومتری جاده آسفالته تهران – سبزوار واقع شده است که جزء بخش داورزن و حومه سبزوار است.از انتهای داورزن و در جهت جنوب ، جاده ای خاکی جدا می شود که اگر این جاده را در پیش بگیریم بعد از پیمودن تقریباً 5 کیلومتر به قریه مزینان می رسیم که در سمت جنوب غربی این قریه کاروانسرای بزرگی و نسبتا سالم بنا شده که بنان رباط شاه عباس معروف است.
    شرح بنا
    این بنا از خارج دارای یک پلان مستطیل شکل است که اضلاع شمالی و جنوبی آن طولانی تر از اضلاع شرقی و غربی آن است. ورودی بنا در میان یک ایوان رفیع واقع شده است که این ایوان در ضلع شمالی بنا قرار دارد ودر طرفین ایوان در هر طرف سه طبقه طاقنما واقع شده که طاقنمای وسطی و آخری بصورت مربع می باشد.حال اینکه طاقنماهای طبقه اول و سوم بصورت مستطیل بوده که از طریق وروردی باریکی که این قوس هلالی روی آن زده شده به اطاقک انتهای آن راه پیدا می کنیم .در طرفین این طاقناها در هر طرف یک غرفه دو طبقه وجود دارد که هر دو دارای طاقنماها و قوسهای جناغی هستند.
    از انتهای دیوار غرفه ها در طبقه دوم دو در گاهی به اطاق پشت غرفه ها نورمی دهند.قوس این در گاهی ها نیز هلالی  هستند.در طرفین این غرفه ها نیز در هر طرف دو غرفه یک طبقه وجود دارد که در دیوار انتهای هر کدام از غرفه ها یک یا دو سراخ مستطیل شکل 20*10است که به طاقنمای غرفه نور می دهند.
    در داخل ایوان بالای سر در کتیبه مربع شکل به ابعاد 1*1متر در وسط و داخل قاب ورودی در روی هر لچکی یک لوحه مستطیل به ابعاد25*60سانتیمتر نصب شده است.لوحه بزرگ وسطی و لوحه سمت راست از سنگ مرمر سفید و لوحه سمت چپ از سنگ خاکستری رنگ است.در طرفین ایوان دو سکو وجود دارد که هرکدام حدود یک متر از زمین ارتفاع دارند.
    وضعیت داخلی

    ورودی بنا در انتهای ایوان واقع شده که 315سانتیمتر عرض و حدود 5/4متر ارتفاع دارد.درب چوبی دولنگه کاروانسرا بوسیله  پاشنه گردهای سنگی در پایین و پاشنه گردهای قطور چوبی در بالا در وسط ورودی مستقر شده است.طاق ورودی اندکی از قوس آن بالاتر رفته و بصورت هلالی است.
    بعد از ورودی به هشتی بنا می رسیم که بصورت مربع ساخته شده و از انتهای هر غرفه در گاهی کوتاه و بازی به اطاقهای پشت غرفه ها راه دارد ودر پای دیوارهای غرفه ها سکوهای پهن به ارتفاع تقریبا ً 80سانتیمتری از زمین قرار گرفته اند و از روی سکوهای شمالی غرفه هایدر گاهی های بلندی در طرفین وجود دارند که هر دو با تالارهای باریک به بام راه دارند در هر کدام 15ردیف پله وجود دارد و به بام کاروانسرا هدایت می شود تعبیه شده است . حیاط کاروانسرای مستطیل شکل و5/35*5/30طول و عرض دارد و 24اطاق بطور قرینه و به یک اندازه درا طرا ف حیاط وجود دارد.اندازه هر اطاق 80/2*80/3متر است.طول هر اطاق نیز ایوان کوچکی وجود دارد که اندازه آن 80/1*10/3متر است.
    روبروی دروازه ورودی ایوان اصلی کاروانسرا قرار دارد که دارای 35/6*75/4متر طول و عرض و شامل دوطبقه ساختمان است.در هر گوشه و در سمت مقابل ورودی چهار ستون با هم تشکیل یک چهار طاقی را داده و سکوئی را در میان گرفته است.از هر گوشه سالن های اشترخانه ها به مشرق و غرب و شمال و جنوب به پشت غرفه ها کشیده شده اند.این سالن ها در طرفین دارای غرفه های باطاق جناغی هستند.در بعضی از قسمت ها از جمله دو جبهه شرقی و غربی وسط سالن ها با دیوار نازکی بسته شده است.در تمامی غرفه های موجود در این کاروانسرا روی سکوها ور تا دور ارتفاع یکنواختی مستقر بوده است.

    قدمت

    بر اساس اولین گزارش منتشر شده باستانشناسی ، این بنا به سال 1064هجری قمری توسط حاج محمد طالب فرزند حاج معین الدین محمد اصفهانی برسم سنت حسنه وقف ، بر بازماندگان راه احداث گردیده است در سال 1283هجری قمری توسط حاج علی تقی تاجر کاشانی مرمت گردیده وسپس به سال 1318توسط حاج محمد علی آقا فرزند حاج علی تقی کاشانی ترمیم گردیده است.


    داشتن ایوان های قرینه در مقابل یکدیگر و غرفه ها و طاقنماهای جناقی این بنارا مربوط به دوران صفویه کرده است.از آثار باقیمانده این کاروانسرا آجرهای بزرگ آن است که احتمالاً متعلق به دوره ساسانی بوده ودر اوایل دوره اسلامی احتمالاً دوره عباسیان با مصالح آن کاروانسرای بزرگی در این منطقه ساخته اند ، آن را به زمان هارون الرشید نسبت می دهند.


    منبع:

    خانه فرهگ دانشجو



    • علی مزینانی
    ۱۸
    ارديبهشت
    ۹۱
    سئوال مردم مزینان

    آقایان مسئول دراستانداری خراسان رضوی، مجتمع فرهنگی دکترشریعتی چی شد؟!!

    اختصاص 770 میلیون ریال برای تکمیل مجتمع فرهنگی مزینان


    مسئول دفتر فنی اداره کل فرهنگ وارشاد اسلامی خراسان رضوی از اختصاص 770 میلیون ریال اعتبار برای تکمیل مجتمع فرهنگی هنری دکتر شریعتی روستای مزینان خبر داد.

    مهندس حاتمی در بازدید از این مجتمع که با حضور رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان سبزوار و بخشدار داورزن و اعضای شورای اسلامی روستای مزینان صورت گرفت گفت : تکمیل و  بهره برداری از  این پروژه  یکی از اهداف اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی است

    وی با اشاره به گذشت بیش از 11 سال از آغاز این پروژه تصریح کرد : متاسفانه اعتبارات اختصاصی سالانه این پروژه بیشتر صرف نگهداری و ترمیم برخی قسمتهای در حال تخریب می گردد.

    وی اختصاص 600 میلیون ریال اعتبار طی سال گذشته را خاطر نشان کرد و گفت : از این مبلغ پس از کسر کسورات قانونی تنها 270 میلیون ریال آن  جذب گریده است .

    مسئول دفتر فنی اداره کل فرهنگ وارشاد اسلامی خراسان رضوی ادامه داد: با احتساب  این اعتبار که از محل اعتبارات دولتی سال 89 است و با اختصاص 500 میلیون ریال از محل اعتبارات  سال 90 این رقم به مبلغ 770 میلیون ریال خواهد رسید .

    وی اولویت اول این پروژه را  تکمیل واحدهای تجاری و نمای این بنا دانست و گفت : بخشداری داورزن و شورای اسلامی روستای مزینان بایستی بعد از تکمیل این اقدامات نسبت به تحویل واحدهای تجاری برای استفاده اقدام نماید .

    وی اظهار امیدواری کرد تحویل واحدهای تجاری و استفاده بهینه از ان باعث ایجادرغبت  در مسئولان استانی برای تکمیل مابقی این مجتمع گردد .

    مهندس حاتمی به انتخاب پیمانکار طرح برای شروع پروژه اشاره کرد و گفت : خوشبختانه این شرکت ظرف هفته آینده مقدمات کار خود را آغاز خواهد کرد

    این مسئول خرید امتیازات مربوط به اشتراکات آب ، برق ، گاز برای این واحدهای تجاری را خاطر نشان کرد و گفت : با تکمیل این واحدها این اشتراکات نیز واگذار خواهد شد .

    بخشدار داورزن نیز در این بازدید طولانی شدن این پروژه را به صلاح ندانست و گفت : متاسفانه کم کاری برخی مسئولان پیشین به حساب مسئولان حال حاضر گذاشته می شود.

    عباس شم آبادی گذشت بیش از 11 سال از آغاز این پروژه را خاطر نشان کرد و گفت : اداره آموزش و پرورش منطقه داورزن نیز با همکاری اداره کل نوسازی و تجهیز مدارس استان خراسان رضوی آمادگی خود را جهت تکمیل این پروژه اعلام کرده بودند.

    وی به قول مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان در خصوص اختصاص اعتبار ملی به این پروژه را یادآور شد و گفت : نمایندگان مردم سبزوار در مجلس شورای اسلامی و فرمانداری سبزوار نیز قول اعتبار اختصاصی برای این پروژه را  داده اند.

    عضو شورای اسلامی روستای مزینان با اشاره به اعتبارات قطره چکانی این پروژه گفت : متاسفانه بیشتر این اعتبارات صرف مرمت و نگهداری بنای قبلی می گردد.

    حسن مزینانی در عین حال گفت : شورای اسلامی روستای مزینان و دهیاری این روستا آمادگی دارد تا اجرای فضای سبز و ورودی این مجتمع فرهنگی هنری را برعهده گیرد

    این پروژه دارای ساختمان کتابخانه، آمفی تئاتر، فضاهای سبز، آب نما، سالن اجتماعات و رستوران می باشد گفتنی است  بیش از ۱۰ سال از آغاز ساخت مجتمع فرهنگی هنری دکتر علی شریعتی در محل زادگاهش روستای مزینان می گذرد و این بنا با وسعتی بیش از ۳هزار هکتار بدون استفاده رها شده بود .این بنا که هم اکنون نزدیک به ۳۰ درصد عملیات ساختمانی آن انجام شده است در دوره اول دولت هفتم ساخت آن آغاز و پس از اقداماتی رها شد و هم اکنون بدون استفاده و به صورت یک خرابه تاریخی درآمده است.
    منبع: وبلاگ داورزن

    منتشر شده در تاریخ ۱۳۹۰ سه شنبه ۱۱ مرداد
    کدخبر:3063منبع:تاریخ انتشار:۱۳۹۰ یازدهم مردادلینک خبر: http://www.www.sabzevartoday.ir/Pages/News-3063.html

    *شاهدان کویر: ازانتشاراین خبرکه حدودیک سال می گذرد هنوز هم اقدامی برای تکمیل پروژه نشده. اماصبرمازیاد است شایدنسل دوم ،سوم، چهارم ویا... تکمیل آن راببینند!!!!!!!
    • علی مزینانی
    ۱۸
    ارديبهشت
    ۹۱
    مزینان

    موقعیت و تاریخچه
    روستای مزینان از توابع دهستان مزینان، بخش داورزن شهرستان سبزوار، با مختصات جغرافیایی 56 درجه و 49 دقیقه طول شرقی و 36 درجه و 18 دقیقه عرض شمالی، در 9 کیلومتری جنوب غربی شهر داورزن و در 295 کیلومتری شهر مشهد قرار دارد. این روستا با ارتفاع 810 متر از سطح دریا و اقلیم نیمه بیابانی، تابستان‌های گرم و خشک و زمستان‌های سرد دارد.
    این روستا از شمال غربی به روستای بهمن آباد، از جنوب به روستای غنی آباد و از شرق به ارتفاعات پیرامون محدود می‌شود.
    قدمت روستای مزینان به دوره‌های قبل از اسلام می‌رسد. محوطه باستانی، مسجد جامع و کاروانسرا، در داخل روستا و همچنین بافت قدیمی روستا نشانگر تاریخ کهن آن است.
    ریشه کلمه مزینان، مزن و مزنا است. در زبان کردی، «مزن» به معنای دانشمند و «مزنا» به معنای جایگاه دانشمندان است و از این رو، لغت مزینان به معنای جایگاه دانشمندان ترجمه شده است.
    مردم روستای مزینان به زبان فارسی سخن می‌گویند، مسلمان و پیرو مذهب شیعه جعفری هستند.
    الگوی معیشت و سکونت
    براساس نتایج سرشماری سال 1375، روستای مزینان 1794 نفر جمعیت داشته است که سال 1385، به حدود 1835 نفر افزایش یافته است.
    درآمد اکثر مردم روستای مزینان از فعالیت‌های زراعی و دامداری تأمین می‌شود. گروهی از مردم در امور خدماتی و صنایع دستی فعالیت دارند. محصولات عمده زراعی روستا، شامل گندم، جو، یونجه، کنجد، پنبه، زیره، فلفل، چغندرقند و هندوانه است. دامداری و پرورش گاو و گوسفند در روستا رونق دارد. شیر، پنیر، روغن حیوانی و ماست مهمترین فرآورده‌های دامی این روستاست. گروهی از زنان روستای مزینان، همراه با فعالیت‌های زراعی و دامداری به تولید صنایع دستی مانند قالی‌بافی و فردبافی نیز می‌پردازند.
    روستای قدیمی مزینان در دشت استقرار یافته و بافت مسکونی متمرکزی دارد. منظره خانه‌های روستا با سقف‌های مسطح و دیوارهای گلی با محیط طبیعی پیرامون روستا پیوستگی یافته است.
    مصالح به کار رفته در ساخت بناهای قدیمی شامل گل، سنگ، خشت و چوب است. در ساخت خانه‌های جدید از مصالح سیمان، گچ، تیرآهن و مانند آن نیز استفاده می‌شود.
    جاذبه‌های گردشگری
    چشم‌انداز باغ و گندم‌زارهای روستای مزینان به خصوص در فصول بهار و تابستان از زیباترین جاذبه‌های طبیعی روستا است. حرکت مواج خوشه‌های طلایی گندم در فصل برداشت، بینندگان را مسحور می‌کند.
    برخی از جاذبه‌های روستای مزینان عبارتند از:
    مسجد جامع روستا: این مسجد که در عهد سلجوقیان یا دیلیمیان ساخته شده است، دارای شناسنامه ثبتی از سازمان میراث فرهنگی است و از ابنیه بسیار قدیمی روستاست.
    تپه و محوطه باستانی: این تپه و محوطه، در داخل روستا قرار دارد و هنوز کاوشی در آن صورت نگرفته است.
    کاروانسرای مزینان: این کاروانسرا، در دورة صفویه و در داخل روستا ساخته شده است. مصالح به کار رفته در آن شامل آجر، ساروج و ملاط است.
    یخچال‌های موجود در روستا: از این یخچال‌ها، برای ذخیره و تأمین یخ مورد نیاز، در فصل تابستان استفاده می‌شده است. این یخچال‌ها، سقف گنبدی دارند و از مصالح خشت و آجر ساخته شده‌اند. یخچال‌های روستا، در عمق زمین احداث شده‌اند و قسمت گنبدی شکل آن‌ها، بر روی زمین قرار دارد.
    امام‌زاده روستا: امام‌زاده، مزینان مورد احترام مردم روستای مزینان است و مراسم مذهبی مردم در جوار آن برگزار می‌شود.
    مدرسه شریعتمدار: این مدرسه قدیمی و تاریخی در داخل روستا قرار دارد.
    مردم روستای مزینان در اعیاد ملی و مذهبی نوروز، قربان، غدیر و فطر به جشن و سرور و در ایام محرم و وفات و شهادت ائمه به عزاداری می‌پردازند.
    عزاداری در ایام محرم و صفر، با آئین خاصی برگزار می‌شود.
    مراسم سالگرد شهادت دکتر علی شریعتی جامعه‌شناس و از متفکرین اسلام سیاسی، هر سال در روستای مزینان برگزار می‌شود.
    از بازی‌های رایج در میان مردم روستای مزینان می‌توان به گوی و راه، قایم باشک، هفت سنگ، عمو زنجیرباف، طناب بازی، طناب کشی، گیلی گیلی و گرگم و گله می‌برم اشاره کرد.
    مردم روستای مزینان در عروسی و جشن‌ها، با خواندن نغمه‌ها و ترانه‌های محلی، که با ساز و دهل همراهی می‌شود، به رقص و پایکوبی می‌پردازند.
    پوشاک اغلب مردان روستا کت و شلوار است. برخی از آن‌ها از کلاه و نیم‌تنه (جلیقه) استفاده می‌کنند.
    زنان روستا، به خصوص کهنسالان و میانسالان از لباس محلی نیز استفاده می‌کنند.
    قالی‌بافی و فردبافی صنایع دستی مردم روستای مزینان است.
    معروف‌ترین سوغات محلی روستای مزینان شامل قالی، نان خراسانی، ادویه‌جات و فلفل است.
    از انواع غذاهای محلی روستای مزینان می‌توان به ماست جوش، گوجه جوش، دانه جوش، کمه جوش، قورمه جوش، انواع اشکنه و نان محلی اشاره کرد.
    دسترسی: روستای مزینان از طریق شهر داورزن در مسیر جاده اصلی شاهرود - سبزوار، با جاده‌ای آسفالت قابل دسترسی است.

    منبع:
    سایت تخصصی سازمان گردشگری

    *دراین مطلب بعضی ازاطلاعات درباره بازیهای محلی وغذاها صحیح نمی باشد.(مزینانی)
    • علی مزینانی
    ۱۸
    ارديبهشت
    ۹۱


    زنده یاد دکتر علی شریعتی مطلبی در باره طرز تفکر همولایتی های خودش در زمانی که ایشان در فرانسه تحصیل می کردند دارد که برای ما مردم فراهان و مسئولین این شهرستان بسیار آموزنده است .

    در ابتدا باید عرض کنم که آدم هایی که در محیط های بسته زندگی می کنند و مهاجر نیستند جهان و جهان بینی شان در حد همان محیط بسته است و معمولا تصوری غلط در باره جهان پیرا مو نیشان دارند .

    هرچه محیط بسته تر باشد تفکرات مردم هم  به همان نسبت بسته هستند.

    اما داستان دکتر شریعتی و مردم مزینان از این قرار است که  ایشان مدتی برای  تحصیلات به فرانسه می رود و در بازگشت سری به روستای خود در مزینان می زند . و مردمی که تحصیلکردهایشان فقط پاریس را در نقشه جغرافیایی جهان دیده بودند از دکتر درباره فرانسه و پاریس می پریسدند . صحبت های دکتر را عمو ما" نمی فهمیدند و نمی توانستند ارزیابی درستی از فرانسه 45 سال قبل داشته باشند زیرا در آن دوران وسایل ارتباطی در حد امروز نبودنه رادیویی ، نه تلویزیونی ، نه اینتر نتی ونه ماهواره ای  و مردم معمولا" اطلا عاتشان در باره خارج فقط منحصر به کتاب بود و نقل و قول ها .

    دکتر می گوید هرچه که من به مردم در باره شانزه لیزه و شبهای پاریس تو ضیح دادم متو جه نشدند ودر آ خر هم یکنفر از اهالی مزینان از من پرسید که دکتر علی  آیا در فرانسه هم دوغی  هست که به خوش مزگی دوغ مزینان باشد ؟؟؟

    منبع؛

    وبلاگ؛فراهان آنلاین

    • علی مزینانی
    ۱۴
    ارديبهشت
    ۹۱
    فرهنگی - ایثار و شهادت
    شماره : 13910214000636
    91/02/14 - 15:18
    توسط سپاه محمد رسول‌الله (ص)
    مراسم بزرگداشت پدر ۳ شهید برگزار می شود

    خبرگزاری فارس: مراسم بزرگداشت پدر شهیدان «حسینی مزینانی» و مادر شهید «حسن صانعی مزینانی» جمعه ۱۵ اردیبهشت در مهدیه مزینانی‌های تهران برگزار می‌شود.

    به گزارش خبرگزاری فارس، مراسم بزرگداشت پدر شهیدان «حسینی مزینانی» و مادر شهید «حسن صانعی مزینانی» جمعه 15 اردیبهشت در مهدیه مزینانی‌های مقیم مرکز، برگزار می‌شود.

    بر اساس این گزارش، مرحوم «سید احمد حسینی مزینانی» دریافت کننده مدال ایثار و از رزمندگان دفاع مقدس بود که در اثر بیماری ریوی و کهولت، در سن 87 سالگی به رحمت خدا رفت و پس از تشییع در شهرستان سبزوار در جوار سه فرزند شهیدش: سیدحسن، سیدحسین و سیدمحمد حسینی در زادگاهش مزینان به خاک سپرده شد.

    همچنین، مادر شهید «حسن صانعی مزینانی» نیز در هفته جاری دعوت حق را لبیگ گفت و پس از تشییع در سبزوار، در روستای مزینان به خاک سپرده شد.

    این گزارش می‌افزاید: مرحوم «سیداحمد حسینی مزینانی» در سال‌های دفاع مقدس بارها به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل اعزام شد و تا پایان عمر بسیجی باقی ماند. او مدافع راستین ولایت بود و چفیه را به عنوان نماد بسیجی و به اقتدای مولا و مرادش امام خامنه‌ای (مدظله‌العالی) بردوش داشت. این اسوء صبر و مقاومت در سال 85 از دست رئیس جمهور اسلامی ایران مدال ملی‌ ایثار دریافت کرد.

    مادر شهید صانعی مزینانی، در تشییع جنازه پسرش سخنرانی کرد و گفت: چهار فرزند دیگر دارم که آماده شهادتند.

    شهید سیدمحمد حسینی در سال 61 و شهیدان سیدحسین و سیدحسن حسینی و حسن صانعی در سال 64 به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.

    مراسم بزرگداشت این پدر 3شهید با سخنرانی حجت‌الاسلام بی‌آزار تهرانی است و علاقه‌مندان برای شرکت در این مراسم می‌توانند ساعت 16 جمعه پانزدهم اردیبهشت به نشانی: تهران، میدان شهدا، خیابان پیروزی، کوچه کلینی، مهدیه شرق تهران مزینانی‌های مقیم مرکز مراجعه کنند.

    • علی مزینانی
    ۱۴
    ارديبهشت
    ۹۱
             مراسم بزرگداشت پدرسه شهید
                             

     مراسم بزرگداشت پدرشهیدان حسینی مزینانی ومادر شهیدحسن صانعی مزینانی؛ روزجمعه ساعت  شانزده در مهدیه مزینانی های مقیم مرکز واقع درخیابان پیروزی کوچه کلینی برگزار می شود.

       مرحوم سیداحمد حسینی مزینانی دریافت کننده مدال ایثار واز رزمندگان  دفاع مقدس می باشد که در اثر بیماری ریوی وکهولت، درسن87سالگی به رحمت خدارفت وپس ازتشییع درشهرستان سبزوار درجوارسه فرزندشهیدش؛ سیدحسن ،سیدحسین وسیدمحمدحسینی درزادگاهش مزینان به خاک سپرده شد.

    مادرشهیدحسن صانعی مزینانی نیزدرهفته جاری دعوت حق رالبیک گفت وپس ازتشییع درسبزوار،درروستای مزینان به خاک سپرده شد.

    مرحوم سیداحمدحسینی مزینانی درسالهای دفاع مقدس بارها به جبهه های نبردحق علیه باطل اعزام شدوتاپایان عمربسیجی باقی ماند. اومدافع راستین ولایت بودوچفیه رابه عنوان نمادبسیجی و به اقتدای مولا ومرادش امام خامنه ای (مدظله العالی) بردوش داشت. این اسوه صبرومقاومت درسال85ازدست رئیس جمهوری اسلامی ایران مدال ملی ایثاردریافت کرد.

    مادرشهیدصانعی مزینانی ،درتشییع جنازه پسرش سخنرانی کردوگفت:چهارفرزنددیگردارم که آماده شهادتند.

    شهیدسیدمحمدحسینی درسال61وشهیدان سیدحسین وسیدحسن حسینی وحسن صانعی درسال 64 به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.

     

    • علی مزینانی
    ۰۵
    ارديبهشت
    ۹۱

                                      به نام خدای شهیدان

                                     عضورسمی دوهیئت

                                        

              همیشه یه لبخندشیرین روی لبانش خودنمایی می کردطوری که دراولین نگاه مجذوبش می شدی . گاهی وقتهاباخودم فکرمی کردم که اواصلا ناراحت نمی شه حتی دربدترین شرایط.هیچ وقت برای هیچ کاری قسم نمی خورد اگرنکته ای نیازبه تاکیدداشت فقط می گفت : جداً.به همین خاطردرنزددوستانش به رضا جداً معروف بود.

    ازنوجوانی به والیبال علاقه شدید داشت ودربسیاری ازمسابقات محلی ومنطقه ای ازنفرات ثابت تیم مزینان بود. باهراسپکی که می زدحتی پیرمردان برایش کف می زدند.

    ماه محرم که می شدغلامرضا کاروکاسبی رادرتهران رهامی کردوراهی زادگاهش مزینان می شد. کسی نمی دونست که اوعضوکدام هیئته ،چون هم درهیئت زنجیرزنان علی اکبری اسم می نوشت وهم درهیئت سینه زنی ابوالفضلی(ع). می گفت:دوست دارم اسمم همیشه درطومارعزاداران شهدای کربلا باشد.

    پس ازشهادتش همچنان اسم اودرلیست هردوهیئت نوشته می شودوجوانان عزاداریادش راگرامی می دارندو هیئت امناء هردوهیئت برای مادرش غذای سهمیه اورامی فرستند.

                                           *****

    آخرین بارکه به مرخصی آمد یه جوردیگه بود.برادرزاده هاوخواهرزاده هارابغل می کردومی بوسید البته همیشه با بچه های فامیل رفیق بودوباآنها شوخی  می کردوبرایشان هله هوله می خرید.بچه هاهم اون روخیلی دوست داشتندانتظارمی کشیدند که اوبه مرخصی بیاد. ولی این بارفرق می کردگاهی توی حرفاش ازدیگران حلالیت می طلبید. 

     بعدازچندروز استراحت به مشهدآمد.حاج آقاوقتی برخورداورادیدبه شوخی بهش گفت: عموجان بوی شهادت می دی ها مواظب خودت باش !

    تبسمی کردوگفت:آره حاج عمو می دونم این سفرآخره که اومدم پیش شما. سپس باانگشت اشاره اش وسط پیشانیش رانشان دادوگفت :یه گلوله میادوبه همین جا می خوره وشهیدمی شم.واسه همین اومدم حلالیت بگیرم وخداحافظی بکنم.

     من ازاین قضیه خبرنداشتم ولی حاجی می ره جنازه رومی بینه وبعدها برایم تعریف کرد که دقیقا شب عملیات تیردشمن به همان جایی که رضاگفته بوداصابت می کنه وبه شهادت می رسه.

                                           *****

    عموکربلایی محمدتقی خیلی به غلامرضاعلاقه داشت اوهم همین طوربودرابطه اشان یک نوع رفاقت بودتا پدر و فرزندی. البته رضاخیلی مودب بودبه والدینش احترام می گذاشت.وقتی به دلیل مشکلات مالی مجبورشددرس را رها کندوبه تهران برودهرموقع فصل درومی شدکارش راول می کردوبه کمک پدرمی شتافت.

    ازروزی که غلامرضابه شهادت رسیدعموحاج محمدتقی ،دیگرآن شادابی قبلی رانداشت هرروزشکسته تر وپیرترمی شد وهمانطورکه خودش موقع دیدن جنازه پسرش گفته بودکه کمرم شکست .خمیده ترشدوبعدازگذشت چندماهی به دیدارپسرش رفت ودرکناراوبرای همیشه آرام گرفت.

                                           *****

    برگی اززندگینامه شهیدغلامرضامزینانی (عسکری)؛

    درسال 1343ه.ش درخانواده ای متدین ومذهبی وکشاورز،ازتبارکویرنشینان مزینان، کودکی به دنیا آمدکه پدرش محمدتقی اورابه عشق خادمی حرم مطهرامام رضا(ع)مفتخربه غلامی ارباب خراسانی ها نمود ونام غلامرضارابرایش انتخاب کرد..

    غلامرضا تحصیلات ابتدایی وراهنمایی رادرمزینان سپری کردوبرای کمک به پدردرتامین هزینه های سخت زندگی درس رارهاکردوعازم دیارغربت شدوبه کاربنایی ومیوه فروشی درتهران مشغول شدولی درهرزمان که خانواده برای برداشت محصول کشاورزی نیاز به اوداشتندکار رادرپایتخت رها می کردوبه امدادپدرمی شتافت.

    خلق خوش و برخورد مهربانانه و سیمای شاداب غلامرضا موجب شده بودکه اودربین دوستان ازمحبوبیت خاصی برخوردار باشد وچون درهیچ کاری که درست یانادرست بود قسم نمی خوردوازواژه  جداً استفاده می کردمعروف به رضاجداً بود.عاشق ورزش والیبال بودویکی ازافرادثابت تیم مزینان به شمارمی آمدکه درایام تعطیلی عید نوروز درسبزواروحومه مزینان مسابقه می دادند.

    محرم هرسال  مزینان شاهدحضورعزادارانی است که خانه وزندگیشان رادرتهران ودیگرشهرها رهامی کنندوراهی زادگاهشان می شوندوغلامرضانیزیکی ازهمین افرادبودکه علی رغم نیازمالی ،درایام سوگواری سالارشهیدان به وطن برمی گشت وبه طورهمزمان دردوهیئت ابوالفضلی وعلی اکبری(ع) اسم می نوشت وداوطلبانه خادمی عزاداران رابرعهده می گرفت.

    دوره خدمت سربازی اوفرارسیدوغلامرضادست ازکارکشیدوخودش رابه پاسگاه ژاندارمری داورزن معرفی کردوپس ازطی دوره آموزشی درپادگان  04بیرجندباجمعی ازدوستان مزینانیش ازطریق ارتش جمهوری اسلامی به جبهه سوماراعزام شدودرشب عملیات مسلم ابن عقیل(ع) همان گونه که خودگفته بودگلوله مستقیم دشمن برپیشانیش نشست ودرنهم مهرماه هزاروسیصدو شصت ویک به خیل شهیدان دفاع مقدس پیوست وپیکرمطهرش پس ازتشییع باشکوه دربهشت حضرت علی(ع) مزینان به خاک سپرده شد.

                                          *****

    سفارش شهیدغلامرضامزینانی (عسکری)؛

    ازقول من به دوستانم سلا م برسانیدوبگوییدغلامرضا راحلال کنید.ازقول من به مردم مزینان بگویید غم مخورید به همین زودی آقایمان ازپس پرده غیبت بیرون می آیدوجلادان وخونخواران رانابودمی کند.

    به همه برادران وصیت می کنم که جهاددرراه خدارا فراموش نکنید،زیرا درراه خداکشته شدن افتخاری بزرگ است.

                                

                     

           نوشته شدبه قلم ؛علی مزینانی عسکری

                        تهران اردیبهشت 1391ه .ش

     

    منابع؛

    *مادربزرگواروبرادران گرامی و خواهرمکرمه شهیدغلامرضامزینانی

    *حجت الاسلام حاج شیخ حبیب الله مزینانی عسکری

    *محمدمهدوی مزینانی

    *کتاب مزینان،عشق آبادی کوچک.نوشته احمدباقری مزینانی

    • علی مزینانی
    ۰۴
    ارديبهشت
    ۹۱

    پیکر مرحوم حسینی مزینانی پدر سه شهید در سبزوار تشییع شد

    مشهد - خبرگزاری مهر: مراسم تشییع پیکر مرحوم احمد حسینی مزینانی، پدر سه شهید و دریافت کننده نشان ایثار از رئیس جمهور با حضور مسئولان و اقشار مختلف مردم در سبزوار برگزار شد.


    به گزارش خبرنگار مهر،  قاسم شعبانی، فرماندار سبزوار قبل از ظهر یکشنبه در این مراسم طی سخنانی ولایتمداری و عینیت بخشیدن به مفهوم ایثارگری را بارزترین ویژگی مرحوم حسینی مزینانی عنوان کرد و افزود: حضور در جبهه های جنگ تحمیلی و تقدیم سه فرزند برومند به انقلاب اسلامی خود بهترین گواه بر این ادعاست.


    وی در این مراسم پیام استاندار خراسان رضوی را قرائت کرد که در قسمتی از آن آمده بود:با نهایت تاثر و تالم در گذشت اسوه تقوی رزمنده 8 سال دفاع مقدس حاج میرزا احمد مزینانی پدر بزرگوار شهیدان والا مقام سید محمد، سید حسن و سید حسین حسینی مزینانی که پر پرواز گشود و سبکبال با دلی آرام، جسمی به خاک و روحی به افلاک سپرد را به سوگ نشستگان آن سفر کرده تسلیت عرض می کنیم.

    محمود صلاحی افزوده است: بی گمان روح آن صالح پاک سیرت همواره در کنارمان، یادش جاودانه در خاطرمان و نامش تا ابد به نیکی بر سر زبان ها خواهد بود.

    ضمن ابراز مراتب همدردی با بازماندگان ارجمند, از محضر باریتعالی آمرزش و غفران واسعه برای آن فقید سعید و همجواری با فرزندان رشیدش در بهشت برین را مسالت دارم.

    گفتنی است، پیکر وی برای تدفین به زادگاهش، روستای مزینان، انتقال یافت.

    ÊÇÑíÎ ÇäÊÔÇÑ¡ ÊåÑÇä: ۱۷:۱۴  ,  ۱۳۹۱/۰۲/۰۳

    • علی مزینانی
    ۰۴
    ارديبهشت
    ۹۱
    گزارش تصویری / تشیع پیکر پدر سه شهید
    مشهد - خبرگزاری مهر : مراسم تشییع پیکر پدر سه شهید حاج میرزا احمد حسینی مزینانی صبح امروز یکشنبه در سبزوار برگزار شد.

                                                           

    • علی مزینانی
    ۳۰
    فروردين
    ۹۱
     

    شهیدمحمدامین آبادی (مزینانی)   شهیدمحمدعلی مزینانی     

                                                    

     

    شهیدعلی اکبرامین آبادی(مزینانی)شهیدعلی اکبرمزینانی(هاشمی)                     

      

     شهیدعلی مزینانی فرزنداکبر        شهیدمحمدمزینانی(روس)

      

    شهیدغلامرضامزینانی (عسکری)  شهیدابراهیم مزینانی(عسکری) 

                              سه برادرشهیدحسینی(مزینانی)   

        

     شهیدسیدمحمدحسینی شهیدسیدحسن حسینی شهیدسیدحسین حسینی 

     

      

    شهیدسیدعلی اکبرحسینی(مزینانی) شهیدسیدعلی حسینی(مزینانی)

     

      

    شهیدسیدیحیی حسینی راد      شهیدسیدعلی مزینانی(طالعی)

     

     

    شهیدمحمدرضامزینانی(تاج)شهیدموسی الرضاتاجفرد (مزینانی)

     

     

     شهیدعلی اکبرمزینانی(تاج)     شهیدحمیدرضامزینانی

     

     

    شهیدحسن همت آبادی(مزینانی)  شهیدمحمداسدی(مزینانی)

       دوبرادرشهیدمزینانی    شهیدمحمدتقی                                           

      وشهیدحسین مزینانی

               

       

    شهیدحسن مزینانی (صانعی) شهیدمحمدمزینانی(دایی قربان)

     

      

    شهیدمحمد(بابک)طاهری مزینانی   شهید داوود مزینانی

                سه برادرشهیدمزینانی (شهیدی) 

       

    شهیدعلی مزینانی(شهیدی)  شهیدمحمدمزینانی(شهیدی)   شهیدحسین مزینانی(شهیدی)

    دوپسرعموی شهیدان شهیدی

       

     شهیدیدالله مزینانی (شهیدی)     شهیدمهدی مزینانی (شهیدی)   

     

     

        

    شهیدپرویز(علی )صادقی منش          شهیدعلی رضامزینانی

     

     

    شهیدحسین مزینانی (نیکدل)      شهیدحسن مزینانی(فخاری)

     

     

    شهیدمهدی مزینانی زین العابدین شهیدمحمدحسین همت آبادی(مزینانی)

     

      

     شهیدمحمدسعیدمزینانی(منوچهری)        شهیدمحمدرضامزینانی

     

     

    شهیدسیدمجیدافتخارزاده(مزینانی)            شهیدامیدمزینانی

     

    دوپسرعموی شهید

      

    شهیدجلال تیماجی(مزینانی)                 شهیدعباس تیماجی(مزینانی)                        

     

     

     شهیدحسین مزینانی(باشتنی)          شهیدغلامرضاشهیدی(بیزه)

                  دوبرادرشهیدمزینانی

      

    شهیدغلامرضاخصالی(مزینانی)          شهیدمحمدتقی خصالی(مزینانی)

     

     

    شهیدمحمدسخاور(مزینانی)           شهیدحسن مزینانی(صدیقی)

     

     

    شهیدمرتضی کلاته مزینانی        شهیدمحسن جاورتنی(مزینانی)

     

     

    شهیدعباسعلی کلاته مزینانی              شهیدحسین مزینانی

     

        

    شهیدعلی اکبرقوامی پور(مزینانی)         شهیدسعیداقدسی(مزینانی)

    • علی مزینانی
    ۲۳
    فروردين
    ۹۱

    می خوام بمونم
     

     

    بعد از ظهر یک روز بسیارگرم پاییزی در پادگان شهید برونسی مابین اندیمشک و اهواز توی چادر نشسته بودم و رملهای نرم و درختان سوزنی آن رانگاه می کردم دلم بدجوری گرفته بود البته من با این جور دلتنگی یه جورایی حال می کنم نمی دونم شاید چون خودم بچه کویرم و هر وقت که درمزینان باشم وقتی دلم می گیرد سر به بیابان می گذارم و بر روی تل خاکی زیر نور افشانی خورشید می نشینم اون هم جایی که خیلی به زمین نزدیک است آخه می گن این خاصیت کویره که هم ماه و ستاره ها و هم خورشید انگار در چند متری آدم هستند اگه دروغ نگم شاید بیش از هزار شب ستاره ها رو دونه دونه زیر سقف آسمون وقتی که شبا رختخوابو توی حیاط پهن می کنم شمرده باشم وقتی کوچکتر که بودم بیش از صدتا ستاره برای خودم داشتم و هر وقت یکی از آنها گم می شد کلی ناراحت می شدم و چندین شب دنبالش می گشتم و اگه برای همیشه پیداش نمی کردم سرظهر از خونه می زدم بیرون و سربه بیابان می گذاشتم و روی تپه ای نزدیک خورشید می نشستم و کلی براش درد دل می کردم من می گفتم و او می خندید،من می خواندم و خارهای بیابان با اندک وزشی خودشان را تکان می دادند وه که چه حالی داشت وقتی که صدای دلنواز نسیمی در لای علفهای وحشی کویر می پیچید و ناگهان چلپاسه ای از گوشه ای تند به طرف تو می دوید و تا بوی آدمیزاد به مشامش می خورد بر سرعتش می افزود و فرسنگ فرسنگ فرار می کرد ولی اینجا از این خبرا نیست البته کمی شباهت داره ولی به زیبایی کویر نیست!

    همین طورکه به دوردستهای بیرون از چادر و به گرمای طاقت فرسا می اندیشیدم ناگهان چهره های آشنا ولی خسته ای را دیدم که لخ لخ کنان به طرف چادرها می آمدند باورم نمی شد که در این دلتنگی یک روز پاییزی اون هم اینجا اونا رو ببینم .اول فکر می کردم این هم تحت تاثیر همان فضاست شاید افراد دیگری باشندکه من فکر می کنم بچه های مزینان خودمان هستند ولی نه! انگارخودشان هستند صدایشان و شوخی هایشان هم آشناست سریع از جاپریدم و به طرفشان دویدم اونا هم تا چشمشان به من افتاد جان تازه ای گرفتند و به طرفم دویدند همدیگر رو بغل گرفتیم و حسابی از حال هم پرسیدیم سپس به داخل چادردعوتشان کردم  و کتری را از روی چراغ والوربرداشتم و برایشان در لیوانهای پلاستیکی چایی ریختم این هم یکی از خاصیت های کویری بودن است که در هوای داغ عوض نوشیدن آب سرد چایی داغ می چسبد.

    روح تازه ای گرفتند بعد از اینکه ته کتری را در آوردیم و چندتاچایی داغ با هم نوش جان کردیم پرسیدم :شما کجا و اینجا کجاراه گم کرده اید؟

    نگاهی به همدیگر کردند و مثل اینکه حرفم خیلی براشان جالب بود چون همگی زدند زیر خنده و من هاج واح نگاهشان می کردم. آخرش پسرخاله ام که بهت و حیرت مرا دید گفت: واقعیتش اینه که ما راه رو گم کردیم البته از اول می خواستیم بیایم پیش شما ولی اول رفتیم اهواز تا ابراهیم را بفرستیم بره قلعه ولی او به حرف نکرد و دنبالمان راه افتاد و برگشت. 

    گفتم :آخه شما کی اعزام شدین و اومدین جبهه ؟!

    گفت: یه هفته ای می شه که اومدیم و الان درپادگان شهیدچراغچی آموزش می بینیم این آق ابراهیم بدون پرونده دنبال ما راه افتاده و اومده حال امی گیم برگرد ولی او پاشو تو یه کفش کرده  می گه می خوام بمونم آخه شما بگو اگه خدای نکرده اتفاقی براش بیفته چطوری می تونن شناساییش بکنن.

    ابراهیم لبخندی زد و گفت: مگه قرار بود نیفته خب جنگه و هزار اتفاق، زخمی شدن و اسارت و شهادت هم توش هست. پسرخاله که پسرعموی ابراهیم است دوباره شروع به نصیحت کرد و گفت:راست می گی ولی اگه شهید شدی نباید حداقل جنازه ات رو به پدر و مادرت برسونن!

    ابراهیم که نمی خواست کوتاه بیاید گفت:ای بابا کو شهادت که نصیب ما بشه بعدشم تو هستی و من رو می فرستی مزینان.

    صحبت های پسرعموها داشت به لج و لجبازی می کشید و کم مانده بود به هم بپرند و دعوایی بکنند که وارد ماجرا شدم و یکی دو تا جوک تعریف کردم پس ازاینکه فضا آروم شد گفتم:ببین آقا ابراهیم ،بچه ها راست می گن، تو اگه برگردی و مدارکت رو تکمیل کنی برای همه بهتره الان پدر و مادرت نگران هستند که کجاهستی اصلا رفتی جبهه یا جای دیگه بعدشم جنگ حالا حالا ادامه داره و ان شاءالله تو هم میای و در عملیات شرکت می کنی و...

    کلی حرف زدم و پیش خودم فکر می کردم نفس گرمم حسابی اون رو نرم کرده و می گه چشم برمی گردم! ولی ابراهیم که سرش رو پایین انداخته بود و فقط گوش می کرد وقتی حرفام تموم شد چشمها را از رو گلهای پتوی فرش شده چادر برداشت و آهی کشید و گفت: همه شما درست می گویید ولی من می خوام بمونمو بجنگم!

                                                      *****

    هر طور بود راضی شد که برگرده و رفت.به رفقای مزینانی گفتم: محاله که اون دیگه بتونه بیاد جبهه ، هم سنش قانونی نیست و هم قد و قواره اش کوچک است. اون دفعه هم مابودیم که زیر صندلی اتوبوس و قطار قایمش کردیم و تا اینجا آوردیمش که ای کاش این کارو نمی کردیم .

    حمیدخیرخواه که ناراحتی مرا دید ،خواست مثلا کمی از ناراحتی من کم کنه و گفت:تو چه تقصیری داری خودش عاشق شده بود که هر جور شده بیاد... دستت هم درد نکنه که کمکش کردی تا بیاد و جبهه رو ببینه و آرزو به دل نمانه...

    علی رضا باشتینی خنده ای کرد و گفت: زیاد ناراحت نباش این داش ابرامی که من می شناسم تا چند روز دیگه مهمون ماست می گی نه تو زنده و من هم زنده! اگه به همین زودی پیداش نشد من اسممو عوض می کنم...

    گفتم:راست می گی، خدا نکنه این پسرعموی ما به چیزی گیر بده تا اونو بدست نیاره ول کن نیست

    تازه حرفامون درباره ابراهیم گل انداخته بود و داشتیم از زرنگی ها و شیرین کاری های او می گفتیم که ناگهان حمید برگشت و گفت: بسم الله الرحمن الرحیم.

    خندیدم و گفتم :چیه پسر مگه جن دیدی. با دست به ماشین لندکروزی اشاره می کرد که چند نفری از عقب آن پیاده شدند و گفت:واقعا که جنه؟

    گفتم :کو کجاست؟

    گفت: اونهاش، اون پسر عموی محترم شما آق ابراهیم نیست که می گفتین الان مزینانه! پس اینجا چکار می کنه؟

    همگی از جا پریدیم و با تعجب به جثه ضعیف ابراهیم می نگریستیم که سر به زیر و سلانه سلانه به طرف سنگر ما می آمد...

                                                      *****

    برگی از زندگینامه شهیدابراهیم مزینانی(عسکری):

    ابراهیم مزینانی فرزند عبدالله اول شهریور سال 1350ه.ش در خانواده ای مذهبی و زحمتکش پا به عرصه خاکی گذاشت . پدرش انسانی وارسته و معتقد بود که در جوانی گاهی مداحی می کرد و به تبلیغ دین مبین اسلامی می پرداخت و به همین خاطر در بین مزینانی ها معروف به شیخ عبدالله است.

    ابراهیم که اولین پسرخانواده است بسیار مورد توجه والدین بود و سعی می کردند او را از همان طفولیت، فردی مذهبی و کاری تربیت کنند و با همین نگاه پدرش در مجالس روضه خوانی و شبیه خوانی او را همراه خود می برد و در کار کشاورزی هر چند کوچک بود و کمک چندانی نمی توانست به پدر بکند ولی با تمام وجود یار و مددکار او بود.

    تحصیلات ابتدایی را در مدرسه شیخ قربانعلی شریعتی مزینان به پایان رساند و به دلیل علاقه به کار از ادامه تحصیل باز ماند. او به بازی های محلی علاقه فراوانی داشت و گاه از همسن و سالهای خود پیشی می گرفت و با افراد بزرگتر از خودش مسابقه می داد.

    باتشکیل بسیج در مزینان، به عضویت این نهاد مردمی در آمد و بارهابرای اعزام به جبهه اقدام کرد و به دلیل پایین بودن سنش و همچنین چهره معصومانه و لاغرش که او را نوجوان کم سن و سال نشان می داد نمی توانست اجازه حضور در جبهه را کسب کند ولی عاقبت با ترفندهای زیرکانه و کمک دوستانش خود را به سرزمینهای نور رساند و سرانجام 25 اسفند 1367 در عملیات بیت المقدس 3 و منطقه ماووت عراق به شهادت رسید و پیکر مطهرش در اول بهار 1367ه.ش پس از تشییع باشکوه در بهشت علی(ع) مزینان به خاک سپرده شد.

    پس از شهادت ابراهیم ،پسردیگری درخانواده عسکری متولد شدکه نامش را ابراهیم گذاشتند تا یاد و نام شهید ابراهیم همیشه درخانه زنده باشد.

                                                      *****

    سفارش شهیدابراهیم مزینانی؛

    خانواده عزیزم:حجاب خود را حفظ کنید و از انقلاب و اسلام در برابر دشمن که چون سارقان به کشورمان حمله کرده اند دفاع کنید.

     نوشته شد به قلم؛علی مزینانی عسکری

       تهران فروردین 1391ه.ش

      

    منابع:

    *پدر و مادر بزرگوار و برادران و خواهرگرامی شهیدابراهیم مزینانی

    *محمود عسکری پسرعموی شهید

     

    • علی مزینانی
    ۲۲
    فروردين
    ۹۱

    محمد رضا سوم خرداد سال 1346 در  مزینان به دنیا آمد. در شش سالگی به دبستان رفت و در نوجوانی در حین درس خواندن همواره پدر را در امور کشاورزی یاری می کرد. از همان اوان زندگی روحیه ای عجیب داشت. بسیار مظلوم و مهربان و انعطاف پذیر و حرف شنو بود. از پدر و مادر و خواهران و برادران روحانی خود که در قم بودند، بهترین ها را می آموخت و عمل می کرد. همه از او به خوبی یاد می کردند.

    محمدرضا از آن جا که در خانواده ای مذهبی و معتقد به اسلام و امام پرورش یافته بود. از همان نوجوانی عاشق اسلام بود مدت ها قبل از بلوغش نماز و روزه اش ترک نمی شد. از همان ده سالگی و همزمان با آغاز انقلاب اسلامی در مراسم مذهبی و مبارزات و راهپیمائی ها شرکت می کرد. از مسائل سیاسی آگاهی داشت و در پخش اعلامیه ها به برادرانش کمک می کرد. رضا عاشق امام، اسلام و جبهه بود با شروع جنگ تحمیلی، او می خواست همانند دیگر رزمندگان، از اسلام و مملکت اسلامی دفاع کند. ولی به علت کمی سن، امکان اعزام نبود. لذا با تاسیس پایگاه بسیج مزینان، عضو فعال بسیج شد و به طور شبانه روزی در آن جا خدمت می کرد.

    در اوائل سال 1363 به همراه پدر از طریق  جهاد سازندگی به سوسنگرد اعزام شد. اما پس از چند ماه، او که به کار در پشت جبهه قانع نبود با وجود کمی سن و با سعی و اصرار فراوان در اواخر همان سال وارد جبهه ها شد.

    محمد رضا که درس را رها کرده و به جبهه رفته بود، در جبهه هم از درس خواندن و ادامه تحصیل غافل نبود و در ضمن جنگ، به تحصیلاتش نیز ادامه می داد. با عضویت در گروه تخریب  دوره غواصی را نیز فراگرفت. در اواخر سال1364 که برای آخرین بار به مرخصی می آید سعی می کند خانواده خود را برای شنیدن خبر شهادتش آماده کند. گو اینکه خود از شهادتش آگاهی داشت و این از سخنانش مشهود بود. او که در مراسم ختم شهادت پسر دایی اش موسی الرضا شرکت کرده بود و گریه اطرافیان را دیده بود، می گوید: شهید تاثّر و تاسّف ندارد، گریه ندارد، ما باید به حال خودمان گریه کنیم. پس از آن برای آخرین دیدار به قم می رود و با برادرانش خداحافظی می کند. در این سفر به دیدار بسیاری از فامیل نیز می رود. در نزدیکی های سال نو در حالی که چند روز از مرخصی اش مانده بود بی تابانه به جبهه بر می گردد و طبق نقل خواهرش گویا در خواب دیده بود که برخی از دوستانش که در والفجر هشت شهید شده بودند به او گفته اند هر چه زودتر به جبهه بیا، اسلام و انقلاب احتیاج به شما دارد. وی در جواب برخی از اقوام که به او می گفتند تا کی می خواهی در جبهه بمانی دیگر بس است و برگرد! با روحیه ای قوی و سرشار از عشق و ایمان گفته بود: من یک ساعت جبهه را به تمام دنیا نمی دهم. روزهای آخر درباره شهید و مقام شهادت بسیار سخن می گفت و با کلماتی ظریف و پر معنی پدر و مادر را برای شهادت خود آماده می کرد. وقتی سخن از ازدواج می شد، می گفت :من همسر خود را انتخاب کرده ام.

    سر انجام پس از مدت ها حضور در جبهه ها ( اواخر 1363 تا اوایل 1365) در تاریخ 8/1/ 65  بعد از این که از عملیات مین گذاری بر می گشتند، به شدت مجروح شده او را به بیمارستان مصطفی خمینی (ره)انتقال می دهند. ولی بر اثر شدت جراحت دهم فروردین سال 1365 به مقام والای شهادت نائل می گردد و پیکر مطهرش به زادگاه او مزینان منتقل می شود و در کنار دیگر همسنگرانش در مکانی که خود تعیین کرده بود، به خاک سپرده می شود.

    پدر و مادر شهید بنا به وصیت وی با صبر و بردباری عمل کردند و حتی دیگران را به صبر توصیه می کردند و با روحیه قوی می گفتند: خدایا این قربانی را از ما قبول فرما.

    علاوه بر محمدرضا خاندان تاج دو شهید دیگر در جریان جنگ تحمیلی به نام شهیدان والامقام علی اکبر تاج و غلامرضا تاجفرد تقدیم کرده است.

                                            *****

    در آیینه خاطرات



    روزی که خبر شهادت محمدرضا را آوردند، پدرش از سرِ زمین به خانه برگشته بود و خوابید. من صدای در حیاط را شنیدم. وقتی رفتم در را باز کردم آقایی گفت: منزل محمدرضا تاج مزینانی است؟ من گفتم: بله بفرمایید. گفتند: با حاج آقا کار داریم. من گفتم: هر کاری دارید به من بگویید تحمل من از ایشان بیشتر است. آیا از محمدرضا خبری دارید شهید شده یا مجروح؟ به من بگویید. او قرار بود روز بیستم ماه بیاید و امروز درست بیستم است. گفتند: بله محمدرضا مجروح شده و در بیمارستان مصطفی خمینی است.

    من به سراغ حاج آقا رفتم و او را بیدار کردم. حاجی آمد جلوی در حیاط و به آن برادر گفت: بفرمایید چه خبر است؟ گفتند: محمدرضا مجروح شده ولی نمی دانیم مجروحیتش زیاد است یا کم. او در حین خنثی کردن مین مجروح شده است. در آن لحظه من دستهایم را بلند کردم و گفتم: خدایا! امانتی را که به ما دادی، به خودت برگرداندیم، از ما قبول کن. در این هنگام یادم آمد که محمدرضا هنگام رفتن به من گفت: مادر جان! اگر خبر شهادت من را آوردند ابتدا برو غسل صبر کن.

    وقتی با پیکر پاک محمدرضا روبرو شدم به او گفتم: پسرم اگر می خواهی به آنچه به تو قول داده ام عمل کنم چشم هایت را باز کن تا چشمهایت را ببینم. ناگهان دیدم شهید چشمانش را باز کرد و از گوشه چشم به من نگاه کرد و بعد آن را بست. دوباره به او گفتم: مادر! می خواهم ببینم داخل دهانت زخمی شده، دهانت را باز کن. به اطرافیان گفتم که سه تا صلوات بفرستید. ناگهان شهید دهانش را باز کرد و مثل غنچه کرد. من او را بوسیدم و اطرافیان اشک ریختند.

    ***

    شبی بسیار سرد و بارانی که برای آبیاری به همراه برادرم محمدرضا، به صحرا رفته بودیم، او در ضمن آبیاری چشمش به بچه غازی افتاده بود که از سرما می لرزید. بلافاصله کتش را از تنش در آورده  و بروی حیوان پیچید. بعد هم آن را به خانه آورد و از او نگهداری کرد تا بهبود یافت. این پرنده در خانه بود و روز شهادت محمدرضا در خانه ناآرام بود و این طرف و آن طرف می رفت.

    ***

    پس ازجنگ روحانی می شویم
     

    بعد از نمازمغرب و عشا حاج شیخ محمدتقی معلمی فر امام جماعت مسجد جامع مزینان که خودش یک بار با شهید حاج محمد امین آبادی و تعدادی دیگر از اهالی مزینان به سوسنگرد اعزام شده بود و برای آوارگان جنگی خانه سازی کرده بودند؛اعلام کرد که به زودی مرحله جدید اعزام از طریق جهاد سازندگی آغازمی شود.

    محمدرضا نگاهی به من انداخت و تبسمی کرد و بعد از صحبت های حاج آقا به سمتش رفتم و گفتم :چی شده؟ گفت :حالا که از طریق بسیج مارو نمی برند بیا جهاد را امتحان کنیم.

    روز موعود فرا رسید اما از محمدرضا خبری نبود به خانه شان رفتم و خواهرش گفت: رفته صحرا. موتور سیکلت یاماهای125بابا را برداشتم و با سرعت به سمت صحرا رفتم و هنوز به کوچه باغ نرسیده بودم که دیدم او سوار بر الاغ دلی دلی خوان داره میاد گفتم:کجایی بابا چند دقیقه دیگه حاج آقا ایناراه میفتن!

    سریع خودش را به خانه رساند و لباس عوض کرد یا نه نمی دانم فقط دیدم ساک کوچکش را حمایل کرده و داره میاد.
    تعدادمان هفت هشت نفری می شد که به طرف سبزوار حرکت کردیم .حاج مندلی تاج پدر رضا هم برای بدرقه همراهمان آمد. یک نیم روز را در سبزوار بودیم .مراحل اعزام درست شد من که بدون اطلاع والدین آمده بودم مدارکم ناقص بود ولی آنقدر اصرار کردم تا قبولم کردند. با یک مینی بوس به سمت سوسنگرد حرکت کردیم. قرار شد حاج مندلی تا داورزن همراه ما باشد اما وقتی به مقصد رسیدیم او پیاده نشد و همسفرمان شد.

    مدت چهل و پنج روز پدر و پسر در کنار هم کار می کردند. ولی محمدرضا شوق جنگیدن داشت و گاهی با هم دیگر به دور از چشم دیگران به سراغ مهمات به جا مانده ازعراقی ها که در سرتاسر منطقه پخش بود می رفتیم و بدون آنکه بدانیم چه خطری دارد آنها را در آتش می انداختیم تا بلکه ما هم گوشه ای از انفجارات را ببینیم و احساس کنیم که در جبهه هستیم. بعد از کار بنایی در گوشه ای می نشستیم و از آرزوهایمان می گفتیم و اینکه پس از جنگ چه بکنیم.
    رضا می گفت: اگر تو بیای به قم می رویم و مثل اخویها در حوزه علمیه درس می خوانیم و در لباس روحانیت برای دین تبلیغ می کنیم .

     *****

    پایگاه بسیج که در مزینان تشکیل شد خیل عظیمی از نوجوانان و جوانان روستابه عضویت آن در آمدند و تا پاسی از شب اوقات خود را در آنجا می گذراندند. به همت شهید حاج محمدامین آبادی هر شب کلاسهای آموزش قرآن کریم و نظامی و عقیدتی در پایگاه برگزار می شد. یکی از کسانی که بیشترین وقت خود را در آنجا سپری می کرد محمدرضا تاج بود. علاوه بر شرکت در کلاسها و نگهبانی و گشت شب وظیفه آشپزی را نیز داوطلبانه بر عهده داشت بیشتر اوقات به دلیل رسیدن مهمان غذا کم می آمد و چیزی برای آشپزباشی نمی ماند و او مجبور بود ته دیگ را بتراشد و رفع گرسنگی بکند و به همین خاطر دوستان با او شوخی می کردند و او را ته دیگ خور صدا می زدند. محمدرضا نه تنها ناراحت نمی شد که گاهی خودش هم با رفقا شوخی می کرد و می گفت: همش تقصیر شما بدشکمهاست.

      *****

    احترام خاصی برای پدر و مادرش قائل می شد. وقتی خبر آوردند که به شهادت رسیده مادرش برای شناسایی و آخرین دیدار به معراج شهدای سبزوار رفت .به محض دیدن جنازه پسرش گفت: رضای من همیشه به من سلام می کرد سلامت کو پسر!. اگر تو رضای منی و برای خدا شهید شدی جواب مرا بده. ناگهان درمیان بهت و حیرت شاهدان اشکی از گوشه چشم شهید  چکید و مادر دوباره لبخند پسرش را دید و به حقانیت او شهادت داد...

      *****

     وصیتنامه شهیدمحمدرضا تاج مزینانی؛

    محمدرضا قبل از عملیات والفجر هشت وصیت نامه ای می نویسد و آن را برای برادران خود در قم می فرستد. گو این که می داند در این عملیات به شهادت می رسد. متن وصیت نامه به این شرح است:

    ✍️بسم رب الشهداء و الصدیقین

    ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون

    گمان نکنید آن هایی که در راه خدا کشته شده اند مرده اند بلکه زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی می خورند.

    شکر و سپاس خدای را که انسانم آفرید، مسلمانم کرد و به شیعه علی(ع) بودن، آراستم ،آگاهم ساخت و مسلّحم کرد و توفیق جهاد در راهش را عطایم کرد و سلام بر شهیدان راه فضیلت، سابقون این راه که بار مسئولیت بزرگی را بر دوش یکایک متعهدان تاریخ گذاشتند. و سلام و درود بر راهبران این راه از انبیاء تا پیامبر بزرگ اسلام(ص) و از علی(ع) تا حضرت حجت (عج) و نایب برحقش امام خمینی ( مد ظله العالی) که خداوند انشاء الله عمرش را به بلندای تاریخ گرداند تا این قافله پریشان را به صاحب اصلی اش امام زمان مهدی موعود( عج) تحویل بدهد و خداوند به ما انسان های ضعیف توانی عطا کند تا پیرو این راه خونین باشیم...

     

    نوشته شد به قلم ؛علی مزینانی عسکری

    تهران فروردین۱۳۹۱ه.ش بازنویسی و الحاقات شهریور 1402

    منابع:

    *زنده یادان حاج محمدعلی تاج و حاجیه خیرالنسامزینانی

    *برادران و خواهران شهید

    *ستادیادواره شهدای تخریب سبزوار

     

    به جمع شاهدان کویرمزینان در تلگرام بپیوندید: https://t.me/shahedanemazinan

    شاهدان کویرمزینان در #آپارات https://www.aparat.com/shahedmazinan

    شاهدان کویر مزینان در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/sh_mazinan

    • علی مزینانی
    ۲۱
    فروردين
    ۹۱

     

    برگی از زندگینامه شهیدحسن مزینانی (صانعی):

    شاهد کویر نوجوان شهیدحسن مزینانی ملقب به صانعی فرزند احمد بیستم خرداد 1349 در خانواده ای کشاورز و زحمتکش به دنیا آمد. مادرش زنی صبور و از تبار فرهنگیان این خطه است که از همان کودکی فرزندانش را با قرآن و دین مبین اسلام آشنا می کرد.

    حسن در نیمه اول سال تحصیلی سوم راهنمایی درحالی که هنوز پانزده سال از بهار زندگیش بیشتر نگذشته بود از طریق بسیج به همراه جمعی از دوستان و همکلاسی هایش داوطلبانه به جبهه های جنوب اعزام گردید و با فراگیری دوره فشرده امدادگری مشغول به خدمت شد و سرانجام در یوم الله بیست و دوم بهمن ماه 1364در عملیات بزرگ والفجر8 در اروندرود به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

    پیکر مطهرش به همراه سه تن ازدوستان و همرزمانش به نام های شهیدان ؛ سیدحسن حسینی، محمد مزینانی (روس) و حاج محمد امین آبادی، پس از تشییع باشکوه در آرامستان بهشت علی(علیه السلام) مزینان به خاک سپرده شد. 


    رضایتنامه های جعلی


    حسن در آینه خاطرات

    اگه کسی او را برای اولین بارمی دید با خودش می گفت :این پسره چقدر افسرده و دست پا چلفتی است! اما وقتی رفیق و همراهت می شد تازه می فهمیدی که چه روحیه شادابی و چه پشتکار خوبی دارد. از مدرسه که برمی گشت سریع راهی صحرا می شد. نمی توانست درخانه راحت و بی خیال بنشیند و پدر پیرش زیرآفتاب کویر تنها کار کند. پیش خودش می گفت: نکند کسی نباشد چادر علف را بار الاغ کند و بابا به تنهایی این کار را انجام دهد اگه خدای نکرده قلبش یه طوری بشه چه خاکی به سرکنم، اخویها عباسعلی و محمدرضا که جبهه هستند داداش علی هم سرکار است پس خودم باید بروم.

    راهی صحرا می شد و تاغروب به پدرپیرش کمک می کرد شب هم در کورسوی روشنایی چراغ گرسوز تکالیفش را انجام می داد سعی می کرد کارهایش را زود انجام دهد و به مسجدجامع برود و در نمازجماعت و دعای کمیل و توسل شرکت کند.ازاین که با دوستانش دراین جور برنامه ها شرکت می کرد حسابی سرکیف می شد. وقتی بسیج سپاه پاسداران سبزوار در مزینان، پایگاه تشکیل داد برای رفتن به رزم شبانه و حضور در برنامه های ادعیه که در روستاهای اطراف توسط این نهادبرگزار می شد لحظه شماری می کرد.

    صدای اذان حسن صانعی از بلندگوی بسیج، بر روستای مزینان طنین می انداخت و پس از آن به طرف مسجد می دوید تا مکبر نمازجماعت بشود تمام دلخوشی هایش همین مراسم و نمازهای جماعت بود و شرکت در نمایشی که توسط دوستانش اجرا می شد. دیالوگ یکی ازنمایش ها را حفظ کرده بود و به تقلید از آنها گاهی در جمع تکرارمی کرد و موجب خنده رفقایش می شد.

    سن زیادی نداشت که انقلاب شروع شد و پس از آن جنگی نابرابر. او مثل همه نوجوانان و جوانان، عاشق رفتن به جبهه شد اما هربار که اقدام می کرد به خاطر جثه ضعیفش و سن کم رد می شد و دوباره به مدرسه بر می گشت و به خواندن درس می پرداخت تا اینکه زمستان سال 1364 فرا رسید و دوباره سودای رفتن به جبهه و جهاد بی تابش کرد. همراه باسیدحسن حسینی و رضاهمت آبادی و علی مزینانی عسکری و جمعی دیگر از رفقا تصمیم گرفتند تابرای ثبت نام به سبزوار بروند.

                                                      *****

    من ازهمه آنها قدم بلندتربود و در مرحله اول قبول شدم حسن نگاهی به من انداخت و ملتمسانه خواست که کاری بکنم پایم را جلوی میز قراردادم و او روی کفشهای من ایستاد و اتفاقا این کلک جواب داد و او فرم اطلاعات فردی را دریافت کرد و دست و پا شکسته و به تندی پر کرد. مسئول اعزام نیرو برگه رضایتنامه والدین را درخواست کرد و من به او گفتم: کلکت کنده شد، تبسمی کردو برگه را ازجیبش درآورد و در میان بهت و حیرت من دیالوگ نمایش صدام در دام را تکرار کرد و گفت: بفرما لندهور این هم رضایتنامه. مسئول اعزام ناراحت شد و گفت:مرادست می اندازی برادر؟

    برایش توضیح دادم که منظورش من بودم وشوخی می کردیم. ازبسیج سبزوارکه خارج شدیم به اوگفتم :توکه پدرومادرت رفتند تهران این رضایتنامه را از کجا آوردی؟ گفت: از همان جایی که تو جورکردی. انگشتش را که هنوز آثار جوهر خودکار روی آن بود نشان داد و فهمیدم که دیشب همه ما همین نقشه را اجرا کردیم ؛رضایتنامه جعلی!

                                                     *****

    روزی که می خواست راهی جبهه شود به خانه اخویم حسن در تهران تلفن کرد و گفت:مادرجان، برای خداحافظی می آیم اما پس از آنکه به تهران رسید زنگ زد و گفت:دیگه وقتی برای دیدن شما نیست و تلفنی خداحافظی کرد و ما دیگه تا وقت شهادتش او را ندیدیم. بالا سرجنازه اش نشستم و گفتم: خوشا به حالت مادرکه در راه اسلام شهید شدی.  

    این اغراق نیست و من پس ازسالها که ازشهادت حسن می گذرد دوباره برای ضبط خاطراتش به سراغ این مادر شجاع رفتم و او دوباره همین جمله را تکرارکرد.

    روزی که پیکرحسن تشییع شد خانم محمدی مادر شهید در گلزار شهدای مزینان و سویز چندکلامی با مردم صحبت کرد و گفت:اگر تمام پسرانم شهیدشوند من هیچگاه گریه نخواهم کرد...او اکنون بیماری فراموشی گرفته است اما تا می گویی از شهیدت بگو به سختی می گوید:جانم فدای شهدا خوشا به حالت مادر که شهیدشدی.

                                                      *****

    پس از اعزام به منطقه جنوب هرکدام از ما، در قسمتی سازماندهی شدیم و همدیگر را دیربه دیر می دیدیم من و غلامرضا معلمی فر، به پادگان حمیدیه سوسنگرد اعزام شدیم و در گروه مخابرات مشغول فراگیری آموزش بی سیم شدیم گاهی مرخصی می گرفتیم و به پادگان شهیدبرونسی می رفتیم تا دوستانمان را ببینیم. یک بار دوربین بردم تا با رفقا عکس بیندازیم. من و حسن دست در گردن هم پهلوی یکدیگر نشستیم او همان شور و حال دوره مدرسه را داشت و هی ناخنم می گرفت و مجبورشدم جایم را عوض کنم اما مگه دست بردار بود؟! و دوباره همان کار را انجام می داد و حالا که عکس ها را می بینم دستش برایم رو می شود.

    روزی به مرخصی تو شهری رفتم و حسن را در مسیر پادگان 92زرهی اهواز دیدم طبق معمول از پشت سر رسید و محکم زد به پشتم و گفت:چطوری لندهور! خندیدیم و ساعتی باهم بودیم و عکسی به یادگار گرفتیم و این آخرین عکس ما بود و سالهاست که قسمتی ازخاطرات مرا به یادگاردارد.

                                                       *****

    تازه به منطقه اعزام شده بودم و در منطقه ایلام مشغول فراگیری آموزش بودم روزی از روزها یکی از رزمندگان که تازه باهم آشناشده بودیم کتابی را به من داد و گفت:قاسم آقای باقری تو که گفتی برای اولین باربه جبهه آمدی پس این کتابت توی چادرقدیمی گردان چکار می کند!

    گفتم :کتاب من!

    گفت: بعله، مگه تو مزینانی نیستی ببین اینجاهم نوشته مزینانی!

    کتاب را از دستش گرفتم و نگاهی به صفحه اول آن انداختم و گفتم: بله دوست عزیز این کتاب مال مزینانی است ولی نه من، این از آن رفیقی است که سه ماه پیش شهیدشده حسن مزینانی صانعی. اوحتی درجبهه هم درسش را ول نکرد یادمه وقتی که هنوزبه جبهه نیامده بود و خیلی سفت و سخت دنبال درسش بود و کتاب می خواند بهش می گفتم: چقدردرس رو جدی گرفتی پسر!

    گفت: الان کشور مابه آدم تحصیل کرده نیازداره و اگر نخوانیم به انقلاب خیانت کرده ایم حالا که ما را به جبهه نمی برند با درس خواندنمان بزرگترین جهاد را می کنیم.

                                                      *****

     

                                                      *****

    وصیتنامه شهیدحسن صانعی مزینانی:

    ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عندربهم یرزقون. و نپندارید آنان که در راه خدا کشته می شوند مرده اند بلکه آنان زنده اند و نزد خداوند روزی می خورند.

    با درود و سلام به شهیدان زنده اسلام که در راه خدا و اسلام عزیز جان خود این پربهاترین سرمایه حیاتی خود را اهدا نمودند. شهیدانی که به امر امام به جبهه هاشتافتند و با دشمن کافر این مزدوران اجیرشده آمریکا، مردانه به شرف شهادت نائل گشتند و به سوی خدای خود شتافتند. آری شهیدان خون خود را اهدا نمودند و به وعده الهی خویش رسیدند و برای ما دو چیز به ارمغان گذاشتند یکی حفاظت از سنگرهایشان و دیگری حفاظت از خودشان.

    بار الها! فهمیدم که تو را باید در جبهه ها ملاقات کنم تا امتحان خود را به طور احسن پس بدهم و نفس ناپاک خود را پاک کنم تا تو مرا به ملاقات خود بپذیری.

    سفارشم به مردم حزب ا... این است همیشه گوش به فرمان ولایت فقیه باشید و از روحانیت در خط امام و سپاهیان پاسدار این دو بازوی ولایت فقیه پیشتیبانی کنید. وحدت خویش را تحت رهبری پیامبرگونه امام خمینی حفظ نمایید و با هم برادر باشید. همه ما باید روزی ازاین جهان فانی به جهان ابدی برویم لذا تنهاچیزی که از انسان به جای می ماند اعمال نیک است. با منافقان بجنگید و از کشتن و کشته شدن نهراسید... در نمازجمعه و جماعت شرکت کنید که دشمن از همین نمازهای جمعه و جماعت که مانند اسلحه ای در دست شماست می ترسد.

    در اینجا سخنی باپدر و مادرم دارم.

    پدر گرامی و مادر مهربانم به خودمی بالم که والدینی همچون شما داشته ام که مرا در دامنتان پرورش داده اید. شما باید افتخار کنید که امانت خدا را سالم به درگاه خدا تحویل داده اید شما از خداوند بخواهید که این قربانی ناقابل را از شما قبول کند.

    چرابه جبهه رفته ام:

    هدف و انگیزه من از آمدن به جبهه این است که به تمام ابرقدرتهای جهان بفهمانم که ما مرد جنگیم. ماهچون کوهی استوار در برابر تمام ابرقدرتهای صهیونیسم و امپریالیسم ایستادگی خواهیم کرد. خداوند خودش می داند ما برای چه می جنگیم ما برای مقام و آب وخاک نمی جنگیم بلکه به خاطر رضای خدا و دفاع از اسلام و قرآن می جنگیم ما مثل امام حسین(ع) وارد جنگ شده ایم و مثل او نیز به شهادت می رسیم ما شهادت را سعادت می دانیم و بر این سعادت افتخار می کنیم چه سعادتی بزرگتر از شهادت فی سبیل ا... است که در راه خدا باشد. کسی که شیفته شهادت باشد عاشق و دیوانه خداست. خداوندبه ما نیرو و توانایی و ایمان قلبی عطا فرماید تابتوانیم به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین(ع)لبیک بگوییم.

    در خاتمه؛خداوندا خونم را زمثل آب روان برای اسلام جاری کن تا برای آیندگان نهال پرثمری باشد.       

                                          والسلام علی من التبع الهدی

                                        حسن صانعی مزینانی 1364/11/12

     

     نوشته شد به قلم علی مزینانی عسکری

    تهران اسفند1390ه.ش

    منبع:

    *خانم محمدی مادر بزرگوار شهیدحسن صانعی و برادران گرامی شهید آقایان حسین، عباسعلی و علی رضا صانعی مزینانی

    *دوست شهید: قاسم باقری

    *کتاب مزینان، عشق آبادی کوچک نوشته احمد باقری مزینانی

    • علی مزینانی
    ۱۲
    دی
    ۹۰
    بانمایش چهارقسمت ازفیلم شهیدان مزینان ،نوجوانان وجوانان حماسه سازمزینانی که درجبهه های نبردحق علیه باطل به شهادت رسیدندگوشه ای اززندگینامه این دلاوران برای تمامی ملل جهان بازگومی شود.

    بنابراعلام دبیر روابط عمومی دومین یادواره شاهدان کویرمزینان؛بامساعدت وهمکاری شبکه قرآن ومعارف سیماکه به حق نقش بسیارعالی درمعرفی فرهنگ ایثارگری دارددرماه محرم وصفرزندگی نامه شهیدان دراستان های مختلف کشوربه روایت گری خانواده معززشهدا،دوستان وهمرزمان وبستگان شهداتوسط جمعی ازهنرمندان مستندسازمتعهدتحت عنوان برنامه"شهیدان درنهضت حسینی"ساخته می شود وهروزدرساعت۱۳ ازشبکه قرآن پخش می شود لذاباپیگیری مستمر ستادیادواره شاهدان کویر مزینان زندگی نامه شهیدان علی شهیدی که اولین شهیداین خطه است ودوبرادر دیگرایشان نیزبه همراه دوپسرعمویشان به شهادت رسیده اندوهمچنین شهید سیدحسن حسینی که شهیدنوجوان مزینانی وازخانواده معززسه شهیداست وشهیدان علی اکبرهاشمی وغلامرضا عسکری که ازخانواده ای زحمت کش ومتدین هستندپس از تصویربرداری درمزینان وتهران آماده نمایش شده است وازچهارده دی ماه درساعت فوق پخش می شوداین برنامه درساعت ۱۵دقیقه بامدادنیزازشبکه قرآن تکرار می شود.

    این گزارش می افزاید؛یک قسمت پانزده دقیقه ای دیگر ازاکثریت شهدای مزینان که بیشترپیام پدران ومادران وخواهران وبرادران این عزیزان است توسط گروه مستندسازیادواره دردست ساخت است که ازهمین شبکه پخش خواهدشد. 

    • علی مزینانی