مزینان :: شاهدان کویر مزینان

شاهدان کویر مزینان

کویر تاریخی مزینان زادگاه دانشمندان و اندیشمندانی است که سالهاست برتارک زرین صفحات تاریخ و جغرافیای ایران زمین می درخشد. این سایت مفتخر است که جاذبه های گردشگری و متفکرین ، فرهیختگان، علما وشهدای این دیار رابه تمامی فرهنگ دوستان معرفی نماید.
شما مخاطب گرامی می توانید با مراجعه به درباره کویرمزینان بیشتر با مزینان آشنا شوید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۱۵۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مزینان» ثبت شده است

۱۵
فروردين
۹۳

مراسم عزاداری روزشهادت صدیقه ی کبری حضرت فاطمه زهرا(س) با تجمع هزاران نفری عزاداران فاطمی در مزینان برگزار شد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ دراین مراسم که از ساعت ده صبح از مقابل هیئت حسینی مزینان آغاز شد عزاداران فاطمی  با برگزاری مراسم سنتی سینه زنی (سینه ی دوره) به طرف هیئت ابوالفضلی حرکت نموده و پس از تجمع دراین هیئت با نوحه خوانی و ذکرمصیبت ذاکران اهلبیت عصمت و طهارت عاشورای دیگری را درمزینان آفریدند.

حجج اسلام شیخ محمدمزینانی و معلمی فر ضمن تشکر از حضور پرشور مزینانی ها و گرامیداشت ایام شهادت دخت نبی مکرم اسلام(ص) پیرامون چگونگی شهادت حضرت فاطمه (س) سخنرانی نمودند.

این مراسم با برگزاری نماز جماعت و میهمانی سفره ی کریمانه ی اهلبیت علیهم السلام ادامه پیدا کرد.

مراسم عزاداری ایام فاطمیه از روز دهم به همت هیئت امناء هیئات شاهزاده علی اصغر (ع) و ائمه بقیع علیهم السلام هرشب با حضور مسافران نوروزی در زینبیه  مزینان برگزار شد .

مراسم ویژه شهادت ام الائمه حضرت زهرا(س) نیز همزمان در مهدیه مزینانی های مقیم تهران از ساعت 10صبح تا اذان ظهر با برگزاری سینه زنی سنتی شهروندان مزینانی برگزارشد.


  

عکس : محسن مزینانی

  • علی مزینانی
۰۹
فروردين
۹۳

  • علی مزینانی
۰۹
فروردين
۹۳
مهمترین اخباری که در این چند روز در مزینان رخ داده و به دلیل سفر به خوزستان با کمی تأخیر دوسه روزه تقدیم می شود:

1- آتش گرفتن عایدی یک ساله دهیار مزینان

 خرمن کاه و جو و گندم دهیار مزینان در شب عید به دلیل نامعلومی دچار حریق شد و تمامی محصول برداشتی یک ساله این خادم مزینانی در آتش سوخت.

علت حادثه از طریق پاسگاه انتظامی داورزن و اداره آگاهی سبزوار دردست تحقیق و بررسی است

میزان خسارت سیدعبدالله جلالی مزینانی در این آتش سوزی حدود پانزده میلیون تومان برآورد شده است

2-  خودرو پراید شهروند مزینانی در آتش سوخت

همزمان با شب تحویل سال نو خودروی سواری پراید متعلق به مرتضی مزینانی یکی از کارگران زحمتکش مزینانی به طور کامل در آتش سوخت

این حادثه همزمان با آتش گرفتن محصول دهیار مزینان طعمه ی حریق شد و به طور کامل در آتش سوخت

خوشبختانه این دوحادثه خسارت جانی نداشته است و علت آتش سوزی از طریق پاسگاه انتظامی داورزن و اداره آگاهی سبزوار دردست تحقیق و بررسی است

3- در ششمین روز از سال نو یکی از شهروندان مزینانی دار فانی را وداع کرد

علی مزینانی فرزند عبدالله حسین مقیم تهران در ششمین روز از سال جدید براثر سکته قلبی دارفانی را وداع کرد و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد

4- هدیه مادر شهید جمعه به بهزیستی مزینان

مادر شهید جمعه پس از اطلاع از ساخت مجتمع خدمات بهزیستی در مزینان با سفر به مزینان مبلغ یک میلیون و پانصد هزارتومان به این مجتمع هدیه کرد

این مادر شهید که در تهران زندگی می کند با آشنایی یکی از شهروندان مزینانی از ساخت مجتمع بهزیستی در مزینان اطلاع پیدا می کند و اظهار علاقمندی می نماید تا از این مجتمع بازدید و در حد توان کمک مالی نمایدکه در چهارم فروردین به مزینان می آید و باحضور در محل مجتمع مبلغ یک میلیون و پانصد هزار تومان به بهزیستی کمک می کند و اعلام می نمایداین کمک ادامه دارد

پدر شهید سیدرضا حسنی مزینانی نیز مبلغ یک میلیون تومان به مجتمع  بهزیستی مزینان کمک مالی نمود

خبر تکمیلی  حضور مادر شهید جمعه به زودی تقدیم می شود

 

  • علی مزینانی
۰۹
فروردين
۹۳

در مطالب پیشین بخشهایی از خاطرات حاج حسین مزینانی تاج را که در خبرآنلاین منتشر شده است در شاهدان کویرمزینان باز نشر نمودیم و قول دادیم تا در آینده نیز دیگر بخشها را مستند سازی و در پست های مختلف تقدیم نماییم اما این مطلب به مرور زمان به فراموشی سپرده شد و البته نه نسیان کامل بلکه قصد آن داشتیم تا به بهانه ای این خاطرات را کامل نموده و منتشر نماییم.اکنون پس از بازگشت از سفر خوزستان به دعوت استاد مهدی یاقوتیان صاحب وبلاگ وزین خطه ی فرومد که الحق یکی از وبلاگهای صاحب سبک و قابل اعتماد منطقه است که با درایت جناب یاقوتیان توانسته آنچه پیرامون فرومد رخ داده در فضای مجازی منتشر نماید و دراین راه نیز علاقمندی او به دکتر علی مزینانی شریعتی نیز هر از چندگاهی به وضوح دیده می شود و هرگاه نیز این علاقمندی به ثبت می رسد سریع به سراغ ما می آید و مزینان و مزینانی را مورد لطف قرار می دهد و مانیز به بوستان ایشان می رویم و بهره فراوان می بریم .

این بار این استاد گرانمایه بخشی از خاطرات حاج حسین مزینانی را مستند سازی نموده که ماهم به طور کامل و با همان سبک وقواره هنری وادبی ایشان تقدیم می نماییم.

حاج حسین مزینانی از اقوام دکتر و هم صحبت ایشان در ایّام حضور وی در روستای مزینان ، خاطرات بسیاری بویژه از آخرین روز های حضور وی در این روستا بیان می کند که شنیدنی است .

در مراسمی که برای ختم عموی دکتر ( شیخ قربانعلی ) در مزینان برپا بود همراه دکتر در مجلس حاضر شدیم . در همین زمان خان فرومد برای عرض تسلیت و همچُنین دیدار دکتر و پدرش وارد مجلس شد .

خان فرومد آمد ، استاد شریعتی با خان و عدّه ای دیگر در یک جا جمع بودند دکتر و من در اطاق دیگر بودیم . من می خواستم بروم ، بادِ تُندی می وزید ، تا من می خواستم برخیزم ، دکتر با اشاره می گفت : پسر عمّه کجا می روی ؟ بنشین . یک پالتویی روی دوشش بود ، از من خوشش می آمد ، چون زیاد از او سؤال می کردم ، در ضمن ، اینجا همصحبتی هم نداشت و تنها بود .

در این زمان ، آق شیخ محمود پسر عموی دکتر ) از اتاق مجاور آمد و گفت : آقای دکتر ! خان است .

دکتر گفت من با خانها سر و کاری ندارم . بابا ( استاد شریعتی ) هست . یعنی ( نیازی نیست من بیایم ) چند بار این موضوع تکرار شد و هر بار دکتر گفت : دست از سر من بردار .

من گفتم : دکتر ، شاید خان جویای حالِ شما شده است و اینها قول دیدار شما را داده اند و به دنبال شما فرستاده اند .

گفت : این طور است ؟!! دکتر بلند شد ، همین طور که پالتویش روی دوشش بود و یک لِنگ جورابش در پایش و لنگۀ دیگر در دستش ، حَرَکَت کرد و رفت به اطاق مجاور  .وقتی نشستند . خان فرومد داشت از خاطراتش و دوران زندگیش و سلطنت خودش و اینکه با شاه کجا رفتیم ، صحبت می کرد ( همزمان پدر دکتر با بی اعتنایی سیگارش را می کشید ) او از هواپیمایی که سوار شده و سگی که آنجا بوده و از پیشرفت و ترقّی در حکومت پهلوی با افتخار تعریف می کرد .

در این زمان پدر دکتر ( استاد محمّد تقی شریعتی ) رو به دکتر کرد و گفت : علی .

گفت : بله پدر .                           

استاد گفت : جوابش را بده .

دکتر گفت : حاج آقا خودتون جوابش را بدهید . پدرش دوباره تکرار کرد . برای بار سوم با تندی گفت : علی ! جوابش را بده .

دکتر گفت : آقای نصرت ( نام خان فرومد نصرت الله خان بود ) این فرومد شما در 1400 یا 1600 سال قبل بیمارستانی داشته که 800 دوشیزه در آنجا نرس بوده اند و ابن یمین در آنجاست و آن زمان نرس توش بوده حالا تو افتخار می ‌‌کنی که سوار هواپیما شده ای که سگ در آن بوده و به آن می بالی خوب همراهش هم سگ بوده ؟!

خان گفت : مگر در آن زمان نرس بوده ؟!

دکتر گفت : بله . در زمان پیامبر (ص)  هم نرس بوده سپس جریان دختر نابالغی که در بین زنانِ دیگر همراه پیامبر (ص) در زمان جنگ بوده و در بین راه بالغ شده را برای وی تعریف کرد .

سپس گفت : این تقسیم اراضی که از آن نام می بری ، این احمق ( منظورش شاه بود ) چه کاره استنصرت ؟ ( نمی گفت خان ) این به شکست منجر می شود به جایی نمی رسد این کار در 2400 سال پیش در شرق به وسیلۀ یکی از سلاطین ، این تقسیم اراضی شده است و این می خواهد تقلید از آنها کند .

دکتر خیلی آدم افتاده و متینی بود باور نمی کردی شخصی که با شما صحبت می کند ، دکتر است .

[ مصاحبۀ کامل آن را می توانید در اینجا بخوانید . ]

برای خواندن خاطرات کشاورزمزینانی اینجا کلیک نمایید و یا به  ادامه مطلب بروید

  • علی مزینانی
۲۷
اسفند
۹۲

آئین ها و مناسک و مناسبتها به ویژه نوروز در مزینان از جایگاه خاصی برخوردار است و آداب و رسوم خاصی در این کویرتاریخی برگزار می شود قبل از عید و در حین نوروز و بعد از آن یعنی سیزده بدر مزینانی ها با یک سری سنتهای مخصوص بهار را آغاز می نمایند که ما در مزینان از نگاهی دیگر مفصل به آن پرداخته ایم و این بار در آستانه فرارسیدن این عید باستانی برای یاد آوری به باز نشر آن می پردازیم گرچه امسال علاوه بر ایام جانسوز فاطمیه بسیاری از مزینانی ها در سوگ عزیزانشان نشسته اند ؛ شهادت سردار رشید اسلام جانباز حاج محمد مزینانی ، تصادف دوجوان ناکام مزینانی ، واژگونی خودرو یکی از مزینانی های شجاع و حق طلب و ... همه ی اینها موجب شده تا غم و شادی در مزینان همزمان شود و بسیاری از برنامه های سنتی انجام نشود.

در ادامه قسمت هایی از بخش شانزده و هفدهم وهجدهم از حدیره تاباغستان بازنشر می شود و تقدیم مخاطبان گرانمایه می گرد

مزینان از نگاهی دیگر(16 )

چهارشنبه ی آخر سال که معروف به چارشنبه سوری است زن و مرد ، نوجوان و جوان البته در زمان ما؛ شبانه چادری به سر می کشیدند و در پناه تاریکی قاشقی و کاسه ای برمی داشتند و به در خانه ی همسایگان می رفتند و با قاشق چندان برکاسه می کوبیدند تا صاحب خانه از خان احسانش چیزی در کاسه ی آنان بریزد فرقی نمی کرد کی آمده و یا چند نفر به درخانه اشان مراجعه کرده اند آنچه درتوانش بود شاید مشتی قند و یا نخود و کشمش در خیلته اش * می ریختند و او را  با دست پر روانه می کردند گاه شادیشان را با شوخی و مزاح با هم تقسیم می کردند و پارچ آبی برروی او می ریختن و یا با ذغال روی صورت ملاقه زن را سیاه می کردند و گاه چادر از سرش می کشیدند تا اگر آشنا باشد بیشتر باهم بخندند و بعضی وقتها طرف می دید که مراجعه کننده اش زن است و... اما هیچگاه آن شب را غمگین نبودند(در دیگر جاهای این سرزمین کهن این مراسم را ملاقه زنی می گویند) درچارشنبه سوری شب نشینی وقصه ودور ریختن غصه بیشتر می شد و «غم بروشادی بیا» شعار آن سالها بود.

نوروز نیامده مزینانی ها از راه های دور و نزدیک رسیده اند چقدر خوش به حالشان می شود اگر چند روز به عید بچه ها و آنهایی که اداری هستند تعطیل بشوند همیشه زمان برایشان کم است می خواهند هرچه زودتر به زادگاهشان برگردند . هنوز به مزینان نرسیده حساب وکتاب برگشتن را می نمایند و خدا خدا می کنند که بعد از سیزده هم یکی دو روز تعطیل باشه و آنها بتوانند بیشتر در محل تولدشان بمانند. یکی از همولایتی ها با تعجب برایم نقل می کرد که : زن من، مزینانی نیست اما از من بیشتر عجله دارد که به مزینان برویم چون صفا و صمیمیت مزینانی ها را بهتر از زادگاه خود می داند.

معمولا هر مزینانی در اول سال، تقویم را ورق می زند که امسال مثلا تعطیلی آخر شهریور و محرم به خصوص تاسوعا و عاشورا و یا تعطیلی آخر سال در چه روزی واقع می شود و آرزویش این است که حداقل این تعطیلات یا در روز شنبه و یا قبل از جمعه باشد و جالب تر آنکه سی ،چهل روز قبل از نوروز با دیدن دوستانشان از همدیگر می پرسند: شما کی به مزینان می روید!

یادش به خیر در زمان ما عید صفای دیگری داشت. از چند روزمانده به تحویل سال، بچه ها و بعضی از جوانها که در تب وتاب پوشیدن جامه ای نو بودند و حتی یک جفت کفش مشکی جیری و پلاستیکی خوشحالشان می کرد ؛ تخم مرغ در آب نمک می خواباندند تا پوستش محکم شود ودر مسابقه ی تخم مرغ شکستن بتوانند برنده شوند. این مسابقه در نوع خودش جالب بود. بعضی تخم مرغها را رنگ می کردند، عده ای رویش شکل می کشیدند و خلاصه آنکه روز مسابقه همه در مقابل شرکت تعاونی و رو به روی منزل مرحوم اکبر نباتی که روزگاری میدان اصلی بازار مزینان محسوب می شد و حتی بعضی از تعزیه ها مانند روز اربعین در آنجا برگزار می گردید؛ مسابقه ی تخم مرغ شکستن و تیشله بزی * بر سر پیست کام* به صورت فردی یا گروهی اجرا می کردند . این مسابقه دو نفره انجام می شد یک طرف تخم مرغ را توی مشت نگه می داشت و یار مقابل با نوک تخم مرغ خود بر نوک دیگری می کوبید هرکدام می شکست باخته بود و باید تخم مرغ شکسته و یا آنکه یک تخم مرغ سالم دیگری را به برنده می داد گاهی این بازی با گذاشتن اندکی پول انجام می شد.تیله بازی هم به دو صورت بازی می کردند یا دونفره که معمولا سه تا خانه برایش می کندند و یا چهار نفره که دو نفر یار همدیگر می شدند و باید وجب می رساندند و طرف مقابل را تیرباران می کردند و یا خانه ی آنها را از خود می نمودند که بیشتر این بازیها جنبه ی تفریحی داشت و برسرشنده*بازی می شد البته بودند جوانانی که در آن زمان باتیله های بزرگ که باگرد کردن سنگ ، بازی می کردند . اکنون در آن میدان چندین باب مغازه ساخته اند و جوانهای امروزی اصلا به یاد نمی آورند که من چه می گویم.

در دوره ی قبل از ما دایی ام ، قربانعلی عسکری که از مداحان پیشکسوت مزینان است دریک مهمانی فامیلی برایم با آب وتاب از روزهای عید دوران سکونتش در مزینان می گفت که ؛ در زمان نوجوانی آنها یعنی حدود شصت سال پیش درایام عید به مدت یک هفته در همین میدان ویا پشت قلعه کشتی محلی می گرفتند گاهی این برنامه بین پایین قلعه  و بالا قلعه انجام می شد وگاهی بین بهمن آبادی ها و مزینانی ها که همیشه این دو روستا تعامل خوبی در ادوار مختلف داشته اند  . او با شور و حرارت خاصی که انگار همین دیروز برایش اتفاق افتاده  از مسابقه ی کربلایی قاسم بهمن آبادی و عباسعلی منوچهری می گوید که هردو درآن زمان از کشتی گیران صاحب نام بوده اند به یاد می آورد که ؛ روزی این دو با هم کشتی می گرفتند و ناگهان منوچهری سرپاچه ی پای او را گرفت و به طرف جمعیت برد تا می خواست او را خاک کند زنان بهمن آباد داد زدند : آی کبل قاسم رفت ،کبل قاسم رفت .

و باز از دل خوشی مردم آن زمان می گفت که در سیزده بدر هم کشتی می گرفتند و بعد  همین مرحوم کبل علزغرروس * با حجی اوسته عباس * وکبل حسن اوسته عباس مثل زمانی که سرباز ی خدمت می کردند مردم رو به صف می کردند و در وسط بازار رژه می رفتند و یک دوسه چهار می گفتند و پا به زمین می کوفتند و باز دوباره کشتی می گرفتند گاهی نیز شصته * و بعضی از روزها همچین همچین *  بازی می کردند خلاصه که خیلی شاد بودند.

و اما در هر زمان ، سال تحویل را مزینانی ها و بهمن آبادی ها در مزار امام زادگان بهمن آباد که محل پیوند ولایت و نشان ولایتمداری مردمان  این خطه است آغاز می نمایند بعد از اعلام آغاز سال نو فرقی نمی کند تو آیا دیگری را می شناسی یا نه ، همه همدیگر را درآغوش می گیرند و می بوسند و سال خوبی را برای هم آرزو می کنند و بعد به زیارت قبور امام زادگان که فرزندان امام موسی کاظم (ع) می باشند می روند. (متأسفانه دو سه سالی است که سنت ترقه منفجر کردن شهرها هم به این مکان سرایت کرده و نوجوانان ما خوشی اشان با انفجار صدای مهیب ترقه و ترسیدن دیگران گل می کند!)

در زمان ما یعنی سی سال پیش و پیشتر همه پیاده به مزار می رفتیم برعکس حالا که تعداد ماشینها از آدم بیشتر است آن هم ماشینهای مدل بالا و خوش رنگ ولعاب که البته نیمی از آنها چند روز مانده به عید به اعتبار چک ویا اقساط خریداری شده تا رفقا از همدیگر عقب نمانند! نهایت وسیله ای که می توانست بچه ها و زنها را به مزار برسانند یا تراکتور حبیب تراکتوری ویا نیسان اکبرسبحان و رمضان اکبرنباتی بود همین و بس .

از راه برگشت ، دیگر جاده ی شنی مزینان بهمن آباد پر از شادی و شور و شعف زنانه بود ! آنها دیره * بدست تا مزینان به نوبت بر آن می نواختند و همراهان با دست زدن و بعضی از نوجوانان با خواندن ترانه ی محلی همراهیشان می کردند . و باز این شادمانی بستگی به ساعت سال تحویل داشت. اکنون کمتر این شادی به چشم می خورد شاید به دلیل تجدد و پیشرفت شهرنشینی و یا به دلیل کهنسال شدن آن نسل سرزنده وسرحال که هیچ غمی نداشتند و به فرموده ی عیسی مسیح (ع)؛ فقط در انتظار نان امروزشان بودند و راضی به آنچه الآن دارند و همان لقمه را با هم می خوردند و شکر گزار آن خالق توانا و تنها غصه اشان طی شدن یک روز دیگر از عمرشان بود که چرا اینقدر زود دارند پیر می شوند . اگر کسی در سن شصت هفتاد سالگی می مرد جوانمرگ شده و ناکام از دنیا رفته بود برخلاف زمان فعلی ما که در  هر گوشه ی شهر به خصوص پایتخت ، حجله ای از یک جوان می بینی که یا سکته ی قلبی کرده و یا مرگ مغزی شده است. در همین مزینان ما از اول عید تا الآن چندین جوان و میان سال به دلایل مختلف جان به جان آفرین تسلیم کرده اند.  

روز بعد؛ اولین گروهی که پذیرای مهمان بودند و الآن نیز مرسوم است کسانی هستند که عزیزی را در سال گذشته از دست داده اند. قوم و خویشان و همسایه ها گروه گروه به منزل آنان می رفتند و برای شادی روح آن مرحوم و یا مرحومه فاتحه ای می خواندند و آروزی صبر و سلامتی برای بازماندگان می نمودند . گرچه چند سالی است به خاطر اینکه خانواده های مصیبت دیده زیاد به زحمت نیفتند افراد نیک اندیش مزینانی مراسمی را در اولین روز عید در مسجد جامع می گیرند و تمام صاحبان عزا از هرطایفه ای و قوم و خویشی به مسجد می آیند و با حلوایی و یا شکلات و  شیرینی مختصری  از مردم پذیرایی می کنند همین رسم در عید فطر نیز درمسجد جامع تکرار می شود. البته باز بعضی از فامیلها به خصوص اقوام نزدیک ، علاوه بر شرکت در برنامه ی مسجد به منزل مصیبت دیدگانشان برای تسلی خاطر آنها می روند


·      تیشله بَزی : تیله بازی

·      پِِیستِ کام : پوست کام(شکلات)

·      شُندِه : به ضم شین  کاشتن ، شونده هم می گویند

·      عَلِزغَر روس : علی اصغر روس

·      حَجی اوسته عباس : حاجی استاد عباس

·      شَصته : نوعی بازی محلی شبیه به زو بازی ویا سه پایه ی نیشابوری هم می گویند

·      همچین همچین : نوعی بازی محلی که یک نفراوستا می شد و بقیه با خواندن شعر او باید حرکات موزونی انجام می دادند اوستا می خواند: هرکی همچین همچین همچین نکنه چوب می خوره .اگر کسی اشتباه می کرد با تسمه ویا شلاقی که دست اوستا بود زده می شد

·      دِیرَه : دایره ، دف

  • علی مزینانی
۲۶
اسفند
۹۲

ساعاتی پیش اصغرمزینانی معروف به قاضی در اثر سانحه چپ کردن اتومبیل شخصی خود در مسیر جاده داورزن به سبزوار درگذشت.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ صبح امروز یکشنبه بیست و پنجم اسفند مرحوم اصغر مزینانی که از زحمتکشان و مدافعان اصلی حقوق شهروندان در مزینان بود در اثر چپ کردن اتومبیل نیسان در نزدیکی روستای ریوند دار فانی را وداع گفت.

وی که در مزینان در شغل قصابی فعالیت می کرد  از کسانی بود که علی رغم عدم سواد کافی به تاریخچه مزینان اشراف داشت و از حقوق مردم و آثار باستانی مزینان دفاع می نمود .

  • علی مزینانی
۱۶
اسفند
۹۲

ازحدیره تا باغستان

ره آورد سفربه مزینان

مزینان از نگاهی دیگر(16 )


بخش بیست و سوم

آن سال در تهران بودم و اتفاقاً برای مراسمی به مهدیه مزینانی ها که قریب به چهاردهه پایگاهی شده برای دوباره دیدن همدیگر شهروندان مزینانی که در آن هرصبح جمعه به یاد یوسف فاطمه (س) دعای ندبه می خوانند و در ماه مبارک رمضان و محرم هرشب مراسم دعا و عزاداری برگزار می نمایند و اگر دست تقدیر عزیزی را از ما بگیرد چه در مزینان و چه در دیگر شهرها ؛ بازماندگانش مجلس یادبودی را در مهدیه می گیرند تا هم یادی از آن عزیز از دست رفته شود و هم کسانی که نتوانسته اند به دلایلی روانه مزینان شوند و در مجالس عزاداری آنها شرکت نمایند در این مراسم حضور یابند و به همین خاطر اقوام درجه یک متوفی از مزینان عازم تهران می شوند تا آنها نیز میزبان مزینانی های مقیم پایتخت باشند .

مرداد سال 1360بود و سه ماهه تعطیلی را به تهران رفته بودم و آن روز در مهدیه بودیم که خبر شهادت علی شهیدی را از زبان پسرعموی شهیدش که او نیز صباحی دیگر راهی جبهه ها شد و به شهادت رسید شنیدیم . خبر به زودی در بین مزینانی ها پیچید و پس از آن گروه گروه روانه مزینان شدند تا اولین شهید منطقه داورزن را تشییع نمایند. بعدها شنیدم که او با پوشیدن لباس مقدس سربازی به گروه های پارتیزانی جنگ های نامنظم به فرماندهی سردار رشید اسلام شهید چمران پیوسته است .

مادرش که شیر زنی روستایی است و شهادت را افتخاری می داند که نصیب فرزندانش شده است بارها برسر مزار او برای مردم سخنرانی کرد و زینب وار با زبان ساده و به لهجه شیرین مزینانی دیگران را دعوت به صبر می نمود.

پس از شهادت علی برادران او که لباس سبز پاسداری را برتن نموده بودند و دو تن از آنها به نام محمد و حاج حسن مزینانی محافظ بیت امام (ره) شده بودند بارها به جبهه های نبرد اعزام شدند و در این راه محمد که از همه ی آنها بزرگتر بود در عملیات والفجر 4 مفقود الاثر شد و پیکر مطهرش برای همیشه در منطقه طلائیه به یادگار ماند و به یادش در بهشت زهرای(س) تهران و بهشت علی (ع) یادبودی ساختند تا یادش برای فرزندانش و مردم مزینان زنده باشد.

سومین برادر آنها حسین مزینانی که در زمره سربازان گمنام امام زمان(عج) قرار گرفته بود با انتخاب نام محسن پس از جنگ و بارها حضور در جبهه های نبرد حق علیه باطل برعلیه رانت خواران و مفسدین اقتصادی و فرهنگی مبارزه نمود و عاقبت به طرز مرموزی پس از بازگشت از مأموریت در آذر 1370 شربت شهادت نوشید و به جمع برادران و دو پسرعموی شهیدش مهدی و یدالله مزینانی پیوست.

پس از شهادت این سه برادر  نام خانوادگی شهیدی برسجلد دیگر بازماندگان ثبت شد و از آن پس مادر شهیدان علی و محمد و حسین به یاد فرزندانش نخل عاشورای دوم مزینان را که در دهه ی دوم برگزار می شود در جلوی منزلش تزئین می نماید و عاشورای دوم از مقابل این خانه آغاز می شود.

چند متر پایین تر از منزل برادران شهیدی در امتداد دیوار ارگ آقابیک که روزی و روزگاری برگرداگرد مزینان کشیده شده و حصاری بود برای محافظت مزینان از حمله چپاولگران و آن چنان که بزرگان ما می گویند ؛ پهنای آن چندان بوده که بر روی آن اسبها در حالی که گاری برآنها بسته بودند به راحتی راه می پیمودند و زمانی نیز برای ساختن بنایی جدید مانند پست و تلگراف با دیلم و بیل و کلنگ به جان این بنای تاریخی افتادند و از داخلش بقایای بدن انسان خارج شده بود که می گویند در زمان ساخت این دیوار کارگران  زحمتکش را در آن زنده به گور کرده بودند و در لای جرز دیوار جاداده بودند. بگذریم در امتداد این دیوار پر از رمز و راز خانه ی گلی دیگری قرار دارد که آنها نیز سه فرزندشان و دو پسر برادرشان در جبهه ها به شهادت رسیدند. خانوده ای از جلیله سادات حسینی که سالها پیش زمانی که من به خاطر نمی آورم به مزینان هدیه شدند و پدران آنها از روستایی دیگر مهاجرت کرده و مزینان را برای زندگی برمی گزینند.

فرزندان این خانه نیز همه جوانان و نوجوانان با نشاطی بودند که از حرکات ورزشی و قهرمانانه آنها تمامی مزینانی ها هنوز که هنوز است با شگفتی یاد می کنند. پشتک واروهای سیدحسین و سید محمد و پریدن سیدحسین از دیوار شاه عباسی و معلق زدن او از روی میله های دروازه بانی فوتبال و چابکی و تکینیک سیدحسن در زمین مسابقات فوتبال و صدای گرم او به همراه تلاوت قرآنش که گاهی با آنکه رقیبش بودم ولی به صدای دلنشینش غبطه می خوردم، هیچگاه از یادمان نمی رود.

سال 1361 بود که سید محمد اولین شهید این خانواده نام گرفت و چندی نگذشت که پسر عموی او سیدعلی اکببر حسینی نیز شهید شد اما خط سرخ شهادت در این خانه همچنان ادامه داشت و سال 1364 سیدحسین که از تهران راهی جبهه شده بود به جمع دیگر شهدای مزینان پیوست و پیکر مطهرش در کنار برادرش به خاک سپرده شد . در روزسوم شهادت او و برسر مزارش برای اعزام به جبهه اعلام کردند .شوری عجیب در دل سیدحسن افتاد و پس از مشورت تصمیم گرفتیم برای ثبت نام به پایگاه مراجعه کنیم اما در جوابمان گفتند : شما به خاطر آنکه دانش آموزهستید باید به سبزوار مراجعه کنید.

فردای آن روز من و سیدحسن و حسن صانعی و علی رضاهمت آبادی و با یکی دونفر دیگر از بچه های دانش آموزمزینان و سویز راهی سبزوار شدیم با هزار کلک و حقه مانند جعل کردن رضایتنامه والدین و روی پای همدیگر ایستادن تا قدمان بلند دیده شود توانستیم رضایت مسئولین جذب بسیج را بگیریم اما آنها سنگی دیگر جلوی پایمان انداختند و مارا روانه آموزش و پرورش کردند .آنجا هم رضایتنامه را گرفتیم و تا می خواستیم بیرون بیاییم که مسئول جذب دانش آموزی سیدحسن را صدا زد و گفت : گفته اند شما را ثبت نام نکنیم ولی کار از کار گذشته بود و ورقه ی ثبت نام در دستان او خود نمایی می کرد و فی الفور از آنجا فرار کردیم و راهی بسیج شدیم هرطور بود آماده اعزام شدیم.

صبح روز بعد مطلع شدیم اقوام سیدحسن او را برای برگزاری مراسم به زور به تهران برده اند از طرفی خوشحال از اینکه به هر حال در کنار مادر مصیبت دیده اش هست و او با نگاه برقد و بالای فرزندش کمی آرام می گیرد و از طرفی ناراحت بودیم که بهترین رفیقمان با ما همراه نیست ولی برای من مسجل بود که او خودش را می رساند.

صبح روز اعزام گروه سی چهل نفری ما با بدرقه ی پرشور مزینانی ها و درمیان اشک و آه والدین راهی سبزوار شد و پس از دریافت لباس و برگه ی اعزام برای سوار شدن براتوبوس در داخل سپاه سبزوار با دیگر رزمندگان اعزامی از روستاهای مختلف و شهرستان سبزوار  صف کشیده بودیم که ناگهان دستی برشانه ام خورد سرم را که برگرداندم سیدحسن را دیدم در حالی که لباسی گیر آورده و پوشیده بود ولی کمربند نداشت و سعی می کرد با نخ شلوارش را ببندد باتعجب گفتم : چه طوری آمدی ؟ گفت : به بهانه هواخوری از مراسم بیرون آمدم و با پسرعمویم سیدمحمد تا نزدیک تریمنال آمدیم و به او گفتم ک من برای اعزام به سبزوار می روم تو هم به پدر و مادرم بگو و حلالیت بخواه. در داخل اتوبوس خوابیدم و مرا به نیشابور برد ولی تا فهمیدم سوار تاکسی سواری شدم و الآن هم در خدمت شما هستم .

سوار براتوبوس شدیم ، بچه های مزینان به ویژه پاسداران سعی کردند او را از ماشین پیاده کنند ولی او در حالی که گریه می کرد محکم به صندلی چسبیده بود و التماس می کرد که راحتش بگذارند . پاسدارها وقتی سماجت او را دیدند تهدیدش کردند و گفتند : حتی اگر به جبهه بروی بازهم برت می گردانیم چون تو پرونده نداری و ما آن را از بسیج گرفته ایم . ولی او گفت : باشه فقط شما بگذارید من پام به جبهه برسه و اونجا رو ببینم بعدش هرکار می خواهید بکنید.

با این صحبتها و گریه ها او را رها کردند و سیدحسن همراه ما عازم جبهه های جنوب شد . پس از آنکه به اهواز رسیدیم ما را از هم جدا کردند و هر کداممان به گردان و پادگانی دیگر رفتیم  یکی دو بار تا قبل از عملیات والفجر 8 موفق شدم او را ببینم و تا اینکه دو روز مانده به عملیات در قرنطینه عملیاتی همدیگر را دیدیم و بار آخر به او گفتم : فکر کنم این آخرین دیدار ما باشد خندید و گفت : تو همیشه این را می گی اما بازهم میای به دیدنم . راست می گفت نمی دانم چرا از دیدنش سیر نمی شدم . ولی آن دیدار به راستی آخرین دیدار ما بود و پس از عملیات بچه های مزینان در پادگان شهید برونسی به من گفتند که سید حسن مجروح شده و دیگر از او خبر نداشتند تا اینکه به تهران آمدم و همشیره ام خبر شهادت او را به من داد و چون شایعه شده بود که منهم شهید شده ام پدرم برای یافتن و دیدن جنازه ام به سبزوار رفته بود اما در آنجا پیکر سیدحسن را دیده بود که نیمی از بدنش در اثر اصابت راکت متلاشی شده بود.و..

و ادامه دارد..

  • علی مزینانی
۰۵
اسفند
۹۲
با هماهنگی شاهدان کویرمزینان؛ روزنامه جوان به مناسبت شهادت سردار رشیداسلام جانباز شهید حاج محمد مزینانی مصاحبه ای با محسن رفیعی مزینانی همرزم شهید انجام داده است که در صفحه پایداری این روزنامه در صبح امروز دوشنبه پنجم اسفند منتشر شده است در ادامه این مصاحبه جالب و خواندنی را بخوانید.
 

نگاهی به زندگی شهید «محمد مزینانی» که 20 بهمن امسال آسمانی شد
در روزهای سالگرد عملیات والفجر 8 شهیدان این عملیات و هشت سال دفاع مقدس، ‌یک مهمان تازه داشتند، یک مهمان آشنا از میان رزمندگان باصفای جنگ تحمیلی که با هم برای دفاع از میهن می‌جنگیدند.

روزهای پرشور و اشتیاق دهه فجر که از راه رسید محمد مزینانی هم حال و هوای دیگری داشت و به رسم تمام عاشقان سبکبال پر کشید سوی آسمان، آرام شد و جاودانه ماند. 30 سال رنج شیمیایی بودن را تحمل کرد، درد کشید و دم نزد. در استقامت اسطوره‌ای وصف‌ناشدنی بود و دوستانش به او لقب کوه صبر داده بودند. محسن رفیعی همرزم و از دوستان قدیمی شهید مزینانی در گفت‌وگو با «جوان» گوشه‌هایی از زندگی این جانباز شیمیایی70 درصد را روایت می‌کند و سال‌های رزمندگی و دوران جانبازی او را مروری دوباره می‌کند.

آشنایی شما با شهید مزینانی به چه زمانی برمی‌گردد؟

ما همسن و سال، همشهری، همرزم و بچه محل بودیم. از قدیم یکدیگر را می‌شناختیم و از طریق سپاه به جبهه اعزام می‌شدیم. من از شروع تا پایان جنگ در جبهه بودم اما نه به طور مداوم. چون خبرنگار صدا و سیما بودم زمانی که عملیات پیش می‌آمد قبل و بعد عملیات، از آفند تا پدافند را در جبهه حاضر می‌شدم.

شهید مزینانی در کدام عملیات جانباز شیمیایی شد؟

محمد در عملیات خیبر در سال 62 شیمیایی شد. او در درمانگاه صحرایی که پشت خط مقدم زده شده بود کار درمان و امداد را انجام می‌داد. یک انبار دارویی دستشان بود که وقتی حمله شیمیایی صورت گرفت در آنجا حضور داشت و شیمیایی شد.

ایشان در جبهه مشغول کارهای امدادی بودند یا در خط مقدم به فعالیت رزمی هم می‌پرداختند؟

چون شهید مزینانی انباردار دارو بود و از نام و کارکرد دارو‌ها شناخت داشت زمان جنگ به جبهه رفت و از این توانایی‌اش در جنگ استفاده شد. زمان جنگ برای بحث‌های امداد و درمان کسی را انتخاب می‌کردند که به این کار آشنایی داشته باشد. اما حضور رزمی به آن معنا که تک‌تیرانداز باشد و اسلحه در دست بگیرد نبود. بعد از اینکه شیمیایی شد، سال به سال وضعیت جانبازی‌اش و ریه‌اش با بالا رفتن سن بدتر می‌شد. از 22 سالگی تا 51 سالگی که شهید شد درگیر مسائل و مشکلات جانبازی بود و حالش هر سال هم بد و بدتر می‌شد.

در مدت جانبازی هم با ایشان ارتباط داشتید؟

بله! من در بیمارستان بقیه‌الله موضوع بستری شدنش را پیگیری می‌کردم و مرتب می‌دیدمش و به خانه‌‌اش می‌رفتم. من با شهید همسن و سال هستم و هر دو در سال 41 به دنیا آمده‌ایم. بیمارستان ساسان هم که بستری بودند به ملاقا‌تشان می‌رفتم.

سال‌های جانبازی برای شهید مزینانی چگونه می‌گذشت؟

سال‌های زیادی از زمان جانباز بودنش را به دلیل شرایط آب و هوایی شهریار در آنجا زندگی کرد. به جهت مادی چیزی از مال دنیا نداشت و با حقوق پاسداری زندگی می‌کرد. بعدتر هم یک حق نگهداری برای همسرش پرداخت می‌شد. دائماً کپسول اکسیژن با خودش حمل می‌کرد و شرایط خوبی نداشت. واقعیت این است که شهید مزینانی در این سا‌ل‌ها بارها بار در بیمارستان‌های بقیه‌الله و ساسان بستری شد. هیچ ‌وقت از این بستری‌شدن‌ها شکایت نداشت. هیچ‌گاه ناله‌ای نکرد و از کسی ناراحت نبود. محمد صبر و مقاومت جانانه‌ای داشت و یک کوه صبر بود. من به لحاظ کارم با بسیاری از جانبازان ارتباط داشتم و به آسایشگاه‌های مختلفی می‌رفتم ایشان یکی از آن جانبازان شیمیایی بود که در صبر و مقاومت اسوه بود. می‌شود گفت اولین جانباز شیمیایی روستای مزینان نام گرفت.

مجروحیت شیمیایی تا چه میزان به ایشان آسیب وارد آورده بود؟

70 درصد جانباز شیمیایی بود. البته از اول درصد جانبازی‌شان 70 درصد نبود و اوایل که شیمیایی شدند 25 درصد بود. اما سال‌ها همین طور که می‌گذشت وضعیت جانبازی‌‌اش بدتر می‌شد و عود می‌کرد و در کمیسیون‌های بعدی بیشتر و بیشتر می‌شد. ریه و قسمت‌هایی که مرتبط به تنفس بود همه درگیر مجروحیت شیمیایی بود.

از سوی بنیاد شهید و نهادهای مربوطه رسیدگی خوبی به شهید می‌شد؟

بالاخره تجهیزات پزشکی و اکسی‍‍ژن‌سازی را که لازم داشت بهشان می‌دادند و مسئولان به عیادتشان هم می‌آمدند. ولی شدت جانبازی ‌محمد و تبعات آن بیشتر آن چیزی بود که بنیاد بتواند جوابگو باشد.

نگاه همسر و خانواد‌ه ایشان به جانبازی شهید مزینانی چگونه بود؟

در تمام این سال‌ها همسرش همیشه کنارش بود و همواره مشکلات و مسائلش را تحمل می‌کرد. خانواده چه زمانی که در بیمارستان بود و چه زمانی که در خانه حضور داشت در کنارش بودند. این شهید دو پسر 22 ساله و 20 ساله دارد که شهادت پدرشان برای آنها خیلی سخت است.

با شناختی که از ایشان دارید از ویژگی‌های اخلاقی و شخصیتی شهید به چه مواردی اشاره می‌کنید؟ لحظات شهادت ایشان چطور رقم خورد؟

بیشتر می‌توانم بگویم که آدم صبور، بی‌توقع، ساکتی بود و زیاد اهل حرف زدن و گله و شکایت نبود. این ویژگی‌ها را می‌توان به عنوان نقاط قوت اخلاقی شهید دانست. زمانی که بستری بود و به عیادتش می‌رفتم ایشان تنها درخواستش بحث دارو و تجهیزات پزشکی‌اش بود و هیچ خواسته دیگری نداشت.

همیشه یک کپسول 10 کیلویی همراهش بود و بدون آن نمی‌توانست جایی برود. جانبازان شیمیایی چون تنفس‌‌شان دچار مشکل می‌شود در رفت ‌و آمد و نشستن‌ها با مشکل مواجه می‌شوند. خاطرم هست در خیلی از رفت‌وآمد‌های با فامیل و بستگان محروم بود و سخت بود برایش جایی دوام بیاورد. در زمان جانبازی سختی‌های زیادی را متحمل شد و این دید و بازدیدها برایش مشکل بود. حتی به کوچک‌ترین بوی عطر و ادکلنی حساسیت داشتند و آژانس‌هایی که برای بردنش می‌آمدند می‌دانستند که داخل ماشین نباید بوی عطر بدهد. لحظات پایانی عمرشان ایست تنفسی کرده بودند و دیگر دستگاه‌های تنفسی که بهشان وصل بود جواب نمی‌داد.

در سال‌های بعد از جنگ و با تحمل مشکلات جانبازی نظرش نسبت به مسیر طی شده مجاهدت و جانبازی‌چه بود؟

نگاهش یک نگاه معرفتی بود. وقتی حرف مسائل مادی می‌شد می‌گفت من برای این چیزها که به جبهه نرفته‌ام، من به خاطر خدا به جبهه رفته‌ام و الان هم خواست خدا بوده که جانباز شده‌ام و راضی‌ام به رضای خدا. از لحاظ اعتقادی چنین آدمی بود و در وصیتنامه‌اش نوشته که اگر باز شرایطی پیش بیاید و خوب بشود و اگر جنگی اتفاق بیفتد حاضرم با تمام وجود پشت سر رهبری در جبهه‌ها از خاک و نظام و میهن دفاع می‌کنم. آدم مظلومی بود و اصلاً فرد سیاسی نبود که بخواهد با تغییر دولت‌ مواضعش تغییر کند. به راهی که رفته بود معتقد بود و در همین مسیر هم عاقبت به خیر شد.

 

  • علی مزینانی
۱۴
دی
۹۲


صبح امروز سیزدهم دی ماه و در اولین روز از ماه ربیع الاول اولین برف زمستانی مزینان را پس از چندین ماه سفید پوش کرد

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ پس از اعلام مزینان به عنوان منطقه  کم بارشاز سوی رسانه های رسمی وانعکاس آن در شاهدان کویرمزینان که موجب نگرانی شهروندان نیز شده بود ؛ بار دیگر نزول رحمت الهی براین کویر تاریخی باریدن گرفت و صبح امروز مزینان ها شاهد بارش برف قابل توجهی بودندکه از ساعات اولیه روز شروع به باریدن کرده و همچنان ادامه دارد.

یادش بخیر در دهه های گذشته هرگاه نزول رحمت الهی در مزینان کم می شد مرحوم سید قوچعلی حلیم  نذری می پخت و بین مردم پخش می کرد و با نذر و دعای این سیدبزرگوار ، مردم شاهد بارش برف و باران بودند.


 

عکس : محسن مزینانی (کویرمزینان)


  • علی مزینانی
۱۳
دی
۹۲

 

در آخرین روز از ماه صفر المظفر و همزمان با سالروز شهادت حضرت علی بن موسی الرضا(ع) مردم مزینان در قالب دسته های عزاداری به زیارت امام زادگان بهمن آباد شتافتند.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ در این مراسم که به دعوت کانون فرهنگی زینبیه (س) و هیئت شاهزاده علی اصغر مزینان صورت گرفت، مردم ولایتمدار مزینان با نماد زیارت مرقد مطهر امام رضا (ع) مسیر راه باستانی ابریشم و محل ورود کاروان رضوی به مزینان را در قالب دسته های عزاداری پیاده طی کردند و با حضور در بقعه زیارتی و متبرکه امام زادگان بهمن آباد حضرت  سیداسماعیل و سید علی اکبر(ع) مراسم عزادارای با شکوهی برگزار نمودند.

 

  • علی مزینانی
۱۱
دی
۹۲


همزمان با  سوگواری 28 صفر و ایام رحلت جانسوز پیامبر گرامی اسلام وشهادت امام حسن مجتبی و امام رضا (ع)مراسم عزاداری سنتی در مزینان و مهدیه مزینانی های مقیم پایتخت برگزار شد

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ این مراسم با حرکت دسته های عزاداری و سینه زنی دوره ای در بازار مزینان و در مقابل هیئت حسینی به همت هیئت شاهزاده علی اصغر برگزار گردید و همزمان در تهران نیز مزینانی های مقیم پایتخت با حضور در مهدیه شرق تهران ضمن عزاداری و سینه زنیی دوره ای سنتی از بیانات حجت الاسلام انصاریان استفاده کردند و در خاتمه تمامی میهمانان از سفره ی کریمانه ی اهلبیت بهر ه مند شدند.

درادامه مطلب عکسهای مراسم را ببینید...

  • علی مزینانی
۰۹
دی
۹۲

من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق را دوستان و همراهان ما در موسسه خیریه حضرت نرجس خاتون به درستی تفسیر نمودند  درستی به آن دلیل که قدر قلم را به شایستگی می دانند نه آنکه چون از من نوعی تشکر کردندو ما بی هیچ توقعی تنها به خداقوتی از آنان که خود سراسر ایثار و فداکاری هستند و خالصانه برای مزینان زحمت می کشند قدردانی می نماییم : خداقوت یاران ...

و اما یاران دروبلاگ  موسسه حضرت نرجس خاتون (س) چه نگاشته اند ؟

تقدیر از مدیر مسئول وبلاگ وزین شاهدان کویر مزینان

نگارش و قلم فرسایی در ارتباط با کسی که خود اهل قلم می باشد بسیار سخت است اما نمی توان هیچ نگفت،

سخن از کسی است  که قلم و وقت خود را فدای عشق خود کرده ،عشق به وطن و اهالی خونگرم آن مزینان،سخن از علی عسگری مزینانی است کسی که با راه اندازی وبلاگی بنام شاهدان کویر باعث گردید مزینان که زادگاه اندیشمندان بزرگ همچون دکتر علی شریعتی است و دارای ظرفیتهای بسیاربالای فرهنگی و اجتماعی بوده و دارای آثار باستانی در خور توجه و قدمت چندین هزار ساله و دارای ذخایری همچون چشمه قنات که در جهان رتبه چهارم و در کشور رتبه دوم را دارا بوده و با توجه به شاخصه ها و توانمندیهای اهالی خونگرم آن هنوز در حد روستا باقی مانده مورد شناسایی و معرفی واقع گردد و وبلاگ ایشان محلی می باشد برای درد دلهای اهالی با مسئولین و معرفی جامع و کامل از مزینان و مزینانیهای شاغل در ادارات دولتی.

لذا از این طریق بر خود لازم می دانم از زحمات ایشان تقدیر و تشکر بعمل آورم .

به همین منظور مدیر عامل موسسه نرجس خاتون (س)نیز طی پیامی که در زیر آمده  از زحمات ایشان تشکر نموده اند:


Feather Pen Clip 
Art

جناب آقای علی عسگری

نویسنده خوش ذوق وبلاگ شاهدان کویرمزینان

                             با سلام و احترام

                                                 به پاس شایستگی و خلق آثار و امتزاج ذوق و هنر شما در ایجاد وبلاگ شاهدان کویر و معرفی مزینان و مزینانیهای توفیق یافته به خدمت بدینوسیله از حضرتعالی تقدیر بعمل آورده و توفیق روز افزون شما را از خداوند متعال خواستارم

بی شک مزینان به فرزندان مستعدی همچون شما می بالد که این چنین هنرمندانه با قلم خود بر تارک صفحات ، قریحه و ذوق و احساس را در هم می آمیزید و نقش خاطره می زنید.

امیدوارم که همواره با حضور و مشارکت در عرصه های علمی ،فرهنگی و هنری مدارج رشد و کمال را طی نمائید.

 

    فاطمه مزینانی (گلستانی)

مدیر عامل موسسه خیریه حضرت نرجس خاتون(س)


  • علی مزینانی
۲۹
آبان
۹۲

به بهانه ولادت متفکری که در انقلاب اسلامی جاودانه شد؛


عکس های دکتر علی شریعتی به مناسبت شهادت ایشان

دوم آذر سالروز ولادت مردی است که در کویرمزینان هبوط پیدا کرد و افکار و اندیشه های والایش برای همیشه در ایران اسلامی جاودانه شد و در هر زمان گفتارش نمود می یابد و گویی آنچه او سالها پیش گفته و بر صفحات سپید تاریخ ثبت کرده است مانند پیامبری عالم به غیب و یا پیشگویی زبردست آینده را به راستی می دانسته است.
دکتر علی شریعتی مزینانی در دوم آذر 1312 ه.ش در خانواده ای عالم و روحانی در کویرتاریخی مزینان پا به عرصه ی وچود گذاشت استاد اول او به گفته ی خودش پدر بزرگوارش سقراط خراسان استاد محمدتقی شریعتی مزینانی بنیان گذار کانون حقایق اسلامی و کلاس درسش کتابهای این متفکر اندیشمند و مفسر قرآن کریم بود.
علی تا هفت سالگی در میان مردم رنج کشیده و در کویر تفتیده مزینان زیست و آنگاه همراه پدر برای رسیدن به مقصد کمال راهی مشهد مقدس شد و در جوار بارگاه نورانی امام هشتم (ع) ساکن شد و از آن پس خانه ی آنها محل رفت و آمد عالمان دینی و تشنگان فرهنگ ناب محمدی شد بسیاری از آنها اکنون مردان بزرگی هستند که دنیا از نامشان برخود می لرزد .
دکتر علی شریعتی مزینانی پس از تحصیل در ایران برای ادامه ی تحصیل راهی اروپا شد و در محضر اساتید برجسته ی حوزه ی فلسفه و جامعه شناسی و تاریخ موفق به دریافت دکتری شد و آنگاه برای خدمت به ایران و اسلام راهی سرزمین پدری خویش شد و با دیدن رنج مردم ستمدیده ایران و ظلم و ستم حکومت جور پهلوی به روشنگری در مدرسه و دانشگاه ومحافل مذهبی به ویژه حسینیه ی ارشاد پرداخت و به دلایل سخنرانی های آتشین و انقلابیش بارها در سلول های انفرادی و گاه همراه با پدرش زندانی شد اما هر بار که آزاد می گردید عزمش برای مبارزه استوارتر می شد تا اینکه سرانجام در 29 خرداد در دیار غربت به سوی جانان ره یافت و در جوار حرم نورانی پیام آور کربلا حضرت زینب (س) برای همیشه آرام گرفت
شاهدان کویرمزینان که افتخارش معرفی سرزمین تاریخی مزینان و فرهیختگان و اندیشمندان و عالمان این خطه ی ادب دوست است در آستانه زادروز ولادت این اندیشمند توانا با جمع آوری و تولید مطالب ارزشمند سعی می نماید تا همانند سالروز شهادت وی که پرونده ای کامل و جامع ارئه نمود گوشه هایی از زندگی و اندیشه ها ی این ابرمرد را برای مخاطبانش تقدیم نماید و در اولین گام مطلب سه چهره از دکتر علی شریعتی مزینانی را که به بهانه ی سالگرد شهادت این فرزندشایسته کویرمزینان در خبرگزاری مشرق نیوز منتشر شده است تقدیم می شود.
در ادامه مطلب سه چهره از دکتر شریعتی را به روایت مشرق بخوانید...

  • علی مزینانی
۲۸
آبان
۹۲

پس از انتشار تعدادی از عکسهای عاشورا به روایت شاهدان کویرمزینان در ادامه این مطلب تصاویر دیگر سایتها و خبرگزاری ها و وبلاگها و عکسهای ارسالی شهروندان تقدیم می شود

ذکر این نکته لازم است که تصاویر عاشورا از نگاه دوربین شاهدان کویرمزینان همچنان ادامه دارد و به زودی منتشر می شود.



در ادامه عاشورای حسینی را به روایت مزینان سیتی ببینید...

  • علی مزینانی
۲۶
آبان
۹۲


براثر برخورد یک دستگاه پراید سواری با یک دستگاه موتور سیکلت متاسفانه راکب موتور جان خود را از دست داد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛  در اثر برخورد یک دستگاه خودرو پراید سواری با یک دستگاه موتور سیکلت در مسیر جاده داورزن به مزینان و نرسیده به میدان استاد محمد تقی شریعتی یک شهروند 47ساله داورزنی براثر ضربه ی شدید از ناحیه سر جان خود را از دست داد.

بنا براعلام مهدی مزینانی (آزاده )رئیس شورای اسلامی مزینان علی رغم پیگیری های مکرر و نامه نگاری های متعدد  دهیاری و شورای اسلامی مزینان برای ترمیم و بازسازی جاده  مزینان به داورزن تا کنون مسئولین امر هیچ گونه تدبیری  نکرده اند واین راه نه چندان مناسب تا کنون موجب داغدار شدن چندین خانواده مزینانی و غیر مزینانی گردیده است .

مهدی مزینانی در خرداد ماه سال 90 نیز در سمت دهیار مزینان ضمن مصاحبه با خبرنگار روزنامه خراسان از عرض کم جاده مزینان انتقاد کرده بود که در مورخ دهم خرداد ماه 1390در روزنامه خراسان و سایتها و وبلاگهای محلی نیز منتشر شده است.

 یکی دیگر از دلایل مرگ این شهروند داورزنی عدم حضور پزشک در مزینان است و متاسفانه تا وصول خبر به اورژانس داورزن و فاصله زمانی رسیدن گروه امداد ، وی که در حال نفس کشیدن بود جان خود را ازدست داد و فرزندانش در سوگ او نشستند.

همزمان با روز عاشورا و برگزاری مراسم تعزیه خوانی در این خطه ی تاریخی بیش از ده هزار نفر زائر حسینی برای عزاداری سرور و سالار شهیدان به مزینان آمده بودند ولی دریغ از حضور یک دستگاه آمبولانس و گروه امداد در این مراسم عظیم واین مورد نیز موجب ناراحتی بسیاری از این زائرین و همشهریان مزینانی شده بود و با رجوع به مدیر شاهدان کویرمزینان خواستار انعکاس نارضایتی خود از طریق رسانه ها بودند.


  • علی مزینانی
۲۳
آبان
۹۲
  • علی مزینانی
۲۳
آبان
۹۲

فرزنددکترعلی شریعتی مزینانی هم در این روز به جمع عزاداران مزینانی پیوست

  • علی مزینانی
۲۳
آبان
۹۲
  • علی مزینانی
۲۳
آبان
۹۲

به دعوت شاهدان کویرمزینان دکتر احسان شریعتی فرزند برومند دکتر علی شریعتی مزینانی برای حضور درجلسه خانه موزه شریعتی به مزینان آمد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ پس از برگزاری جلسه گروه فرهنگی شاهدان کویرمزینان در بنیاد فرهنگی شریعتی در زمستان سال 91 با حضور فرزندان معلم شهید انقلاب دکتر علی شریعتی مزینانی مبنی بر آماده سازی خانه موزه شریعتی در مزینان ، دکتر احسان شریعتی همزمان با تاسوعای حسینی  رهسپار  زادگاه پدری خویش شد و در جلسه فرهیختگان و مسئولین شورا و دهیاری مزینان شرکت کرد.

در این جلسه  وی ضمن تقدیر از اقدام شایسته ی مزینانی ها اظهار داشت : این اقدام فرهنگی می تواند در جذب توریست و افراد و گروه های مختلف فرهنگی موثر باشد و روی در آمد و اقتصاد مردم منطقه نیز تأثیر بگذارد.

در ادامه محمد شریفی مزینانی از فرهنگیان بازنشسته و فعال فرهنگی با تشکر از حضور دکتر احسان شریعتی مزینانی بر تداوم این گونه فعالیت ها تأکید کرد.

در خاتمه جمعی از عاشقان شریعتی ضمن تقدیم مبالغی به عنوان هدیه به منظور خریداری منزل شریعتی ها از ورثه ی مرحوم احمد شریعتی آمادگی خود را برای تأمین هزینه کلی این بنا اعلام کردند.

  • علی مزینانی
۲۲
آبان
۹۲

همزمان با هشتمین روز از ماه محرم الحرام همایش شیرخوارگان حسینی در هیئت شاهزاده  علی اصغر(ع) در مزینان برگزارشد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان؛  پیرو در خواست مزینانی های مقیم پایتخت در هشتمین روز از ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان حضرت حسین بن علی (ع) و هفتاد و دو یار باوفایش همایش شیرخوارگان حسینی به همت هیئت ائمه بقیع (ع) مزینانی های مقیم تهران  و هیئت شاهزاده علی اصغر(ع) مزینان برگزار شد.

در این همایش  حجت الاسلام شیخ محمد مزینانی پس از برگزاری مراسم زیارت عاشورا پیرامون نحوه شهادت حضرت علی اصغر(ع) و فلسفه قیام امام حسین (ع) سخنرانی کرد.

این مراسم در روزچهارم محرم در سراسر کشور برگزار شد ولی بنا به درخواست شهروندان مزینانی مقیم تهران و دیگر شهرها که برای برپایی مراسم روز عاشورا به مزینان مراجعت می نمایند در روز هشتم محرم در مزینان برگزار گردید.

 هیئت شاهزاده علی اصغر (ع) مدت ده سال است که بنا به وصیت مرحومه حاجیه  ربابه مهدوی همسر حاج حسین تاج مزینانی در مزینان ساخته شده و با جذب نوجوانان و جوانان  در برنامه ها و مراسم ولادت و شهادت ائمه ی اطهار علیهم السلام به ویژه درماه محرم و صفر فعالیت می نمایدو این همایش نیز به مدت سه سال است که با شکوه خاصی برگزار می گردد.

در ادامه مطلب تصاویر این مراسم سوگواری را ببینید...

  • علی مزینانی
۲۰
آبان
۹۲

نماهنگ تلویزیونی سوگ کویر ویژه مراسم روزعاشورا در مزینان برای پخش تلویزیونی از شبکه ی استانی خراسان رضوی آماده شد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ این نماهنگ که تلفیقی از مراسم عزاداری و تعزیه خوانی عاشورا و مراسم کاروان اسرا در روز یازدهم ماه محرم الحرام  در مزینان است به کارگردانی و تدوین کارگردان مستند ساز خراسان رضوی عباس رستگار مقدم  و تهیه کنندگی علی مزینانی عسکری و سرمایه گذاری علی رضا صانعی مزینانی و با استفاده از آهنگ های استاد فریدون شهبازیان و تصویربرداری سید حسن ایزانلو و رضل عباس زاده  به مدت 15 دقیقه برای پخش از سیمای جمهوری اسلامی و شبکه تلویزیونی استان خراسان رضوی  آماده شده است. که بزودی از این شبکه پخش خواهد شد.


  • علی مزینانی
۲۰
آبان
۹۲

باز نشر بخشهای هشتم تا یازدهم مزینان از نگاهی دیگر پیرامون آداب عزاداری مزینانی ها درمحرم

محرم که فرا می رسد کمتر مزینانیی است که بر روی این کره ی خاکی زندگی کند و برای عزاداری سالار شهیدان به خصوص در روز عاشورا به زادگاه خویش بازنگردد! چه بسا مزینان زاده ای که درکشورهای دیگر مانند آمریکا و انگلیس و آلمان و کانادا زندگی می کنند اما چون محرم می رسد آنها نیز دلشان پرمی کشد و برای برپایی عزای امام حسین (ع) به مزینان سفر می نمایند تا پس از روزها درغربت زیستن، غم فراق را در وطن خویش نجوا نمایند. یکی از این مهاجرین عاشق که در کانادا زندگی می کرد مرحوم خواجوی بود که هر سال به مزینان می آمد و یک دهه ی کامل در تکیه ای *که با وقف منزل پدری خویش ساخته بود عزاداران را اطعام می داد . ولی افسوس که یک ماه پیش دار فانی را وداع گفت و بنا بر وصیتش فرزندانش او را در مزینان به خاک سپردند و امیدوارم  آنها نیز را ه پدر را به نیکی ادامه دهند که درحقیقت چنین خواهد بود.


محرم درمزینان از ویژگی منحصر به فردی برخوردار است و شاید دربین تمامی روستاهای ایران چنین مراسمی  کم نظیر باشد دلیل آن استقبال بی شمار هموطنانی است که در اطراف مزینان زندگی می کنند و تنها وصف تعزیه خوانی  آن را شنیده اند و هرسال در صبح روز عاشورا خود را به مراسم می رسانند والبته مزینانیها هم درمهمانداری زبانزد هستند و برای عزاداران فرزندفاطمه (س) در هیئت حسینی و ابوالفضلی و تکیه بالا و بعضی در خانه های خود غذا تدارک می بینند  . حضور مزینانی های مقیم درشهرها ویا کشورهای دیگر از جمله ی این کم نظیری مراسم عزاداری محرم مزینان است که در چنین موسمی چه در گرمای سوزان و یا سرمای شدید کویر رنج سفر را به جان می خرند و به زادگاهشان می آیند تا محرم را درک نمایند و حقیقت نیز همین است ما که سالهاست به اقتضای شغلی درتهران زندگی می کنیم امکان ندارد که عاشورا را در این شهر بمانیم و اگر خدای نکرده به هر دلیل چنین اتفاقی بیفتد مانند مأموریت خاصی که در سال  هفتاد ودو برایم رخ داد  و نتوانستم عاشورای آن سال را درمزینان باشم و هنوز پس ازگذشت دو دهه حسرتش بردلم مانده ، از آن پس همیشه درعاشورا هر چند مراسمی است تکراری ولی برایم تازگی خاصی دارد شرکت می کنم. و معترفم که تا وقتی به مزینان نیایم محرم را حس نمی کنم.


MIM_8181.jpg

همراه با نخل چوبی آن سالها و آهنین کنونی به میدان قتلگاه می رسم . میدان قتلگاه از مزینان جدا نیست  و در حقیقت  مکانی برای یک رویداد بزرگ در هر سال است جایی که برای پیر و جوان ، زن و مرد مزینانی و روستاهای همجوار از تقدسی خاص برخوردار است سرزمینی که در عاشورای حسینی (ع) جمعیتی هزاران نفری را شاهد است .


               

میدانی که تا هفت هشت سال پیش  مدور و خاکی بود و مردم بر روی خاکها می نشستند وهنر تعزیه خوانی مرحوم محمد شمشیری درنقش شمر را تماشا می کردند دربیرون از لباس مخالف خوان مهربان وخندان ودر زمین عاشورا به راستی شمر بود وبا آمدن او به میدان، ما که نوجوانان فهمیده ای بودیم ومی دانستیم ؛ این یک مراسم آئینی ویک نمایش است  ازترس پشت سرپدرانمان مخفی می شدیم وبزرگترانمان اورا نفرین می کردند وپس ازاو عبدالله ، پسرش این نقش را برعهده گرفت و به راستی جانشینی خلف برای پدر بود وهمان شمری بود که ما  ازاودرخردسالی ونوجوانی  می ترسیدیم  ودرکنار حبیب حسینعلی که نقش عمرابن سعد را از مندلی خان به ارث برده بود وعاشق تعزیه خوانی واجرای این نقشها بود وهمین امسال در کنار تربت اربابش حسین ابن علی (ع) به دیار باقی شتافت  وبه رفیق قدیمیش عبدالله که دوسه سال پیش اونیز نقش شمر را به پسرش سپرد ه بود پیوست .واکنون این میدان به همت فرزند حاج حسن ناطقی که حربن یزید ریاحی را درمیدان به حضارمعرفی می کرد وبه راستی تعزیه خوانی با سوادبود که یکی از دوستان هنرمند سبزواری اعتراف می کرد :"پس از سالها حضور بر روی سن تاتر آرزودارم که مثل حاج حسن نسخه  حر را بخوانم." وچون حاج حسن نیز میدان را به فرزندانش سپرد و به میهمانی سالار شهیدان رفت آنها نیز اهتمام والایی دربرپایی عزای امام حسین (ع) دارند واین میدان را به شکل استادیومی چند طبقه ساخته اند تا مراسم روز عاشورا هرچه با شکوهتر برگزار شود.


درادامه  مطلب با آداب و رسوم مزینانی ها در محرم بیشتر آشنا شوید...


  • علی مزینانی
۱۷
آبان
۹۲


با آغاز ماه محرم و همزمان با ایام سوگواری حضرت سید الشهدا (ع) و یاران باوفایش مجالس عزاداری در هیئات و تکایای مزینان با حضور عزاداران حسینی (ع)ساکن در مزینان و تهران برگزار می شود .

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ دیار مزینان با شروع ماه عزای سرور و سالار شهیدان هم صدا با سراسر دنیا غرق در ماتم و سوگ شده است و عاشقان ابا عبدالله الحسین (ع) که بنا به دلایل کاری به دیگر شهرها به ویژه تهران و مشهد مقدس هجرت نموده اند در دهه ی اول محرم برای برپایی مراسم عزاداری راهی زادگاه خود مزینان شده و در هیئاتی که سالهاست نامشان در طومار عزاداران آن ثبت شده است حضور می یابند.

هیئت متحده حسینی (ع) که در ابتدای بازار مزینان قرار گرفته پذیرای سینه زنان حسینی (ع) است و در هیئت علی اکبری (ع) نیز که در همسایگی این هیئت قرار گرفته جوانان بسیاری با نوحه خوانی و مرثیه سرایی ذاکرین اهلبیت (علیهم السلام) زنجیر می زنند و در انتهای بازار مزینان هیئت قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل (ع) مرکز عزاداری ساکنین بخش جنوبی مزینان است .

مدتی است هیئت شاهزاده حضرت علی اصغر (ع) نیز محل تجمع نوجوانان و جوانان شده و توانسته است عاشقان بی شماری را با برگزاری برنامه های فرهنگی مذهبی تازه جذب نماید و اکنون این هیئت یکی از هیئات اصلی مزینان محسوب می شود و امسال نیز برنامه شیر خوارگان حسینی با در خواست عزاداران ساکن در تهران در روز هشتم محرم بر گزار می گردد.

طبق یک رسم دیرینه تمامی این هیئات به میهمانی همدیگر می روند تا ضمن اعلام اتحاد و تجدید میثاق برادری در کنار همدیگر به عزاداری فرزند فاطمه (س) و هفتاد و دو یار باوفایش بپردازند. امسال نیز در شب چهارم محرم هیئت ابوالفضلی (ع) پیشگام این حرکت معنوی شده است و دسته های عزاداری آن  با حضور در هیئت حسینی (ع) از نوحه خوانی و ذکر مصیبت مداحان هردو هیئت بهره مند شدند.

در ادامه  از دیدن عکسهای حضور عزاداران هیئت ابوالفضلی و حسینی (ع) بهره مند شوید...

  • علی مزینانی
۰۱
فروردين
۹۲

 

شاهدان کویرمزینان

 

سخن تازه از نوروز گفتن دشوار است. نوروز یک جشن ملی است،‌جشن ملی را همه می‌شناسند که چیست، نوروز هر ساله برپا می‌شود و هر ساله از آن سخن می‌رود. بسیار گفته‌اند و بسیار شنیده‌اید؛ پس به تکرار نیازی نیست؟ چرا، هست. مگر نوروز را خود مکرر نمی‌کنید؟ پس سخن از نوروز را نیز مکرر بشنوید. در علم و ادب تکرار ملال‌آور است و بیهوده؛ “عقل” تکرار را نمی‌پسندد؛ اما “احساس” تکرار را دوست دارد، طبیعت تکرار را دوست دارد، جامعه به تکرار نیازمند است، طبیعت را از تکرار ساخته‌اند؛ جامعه با تکرار نیرومند می‌شود، احساس با تکرار جان می‌گیرد و نوروز داستان زیبایی است که در آن، طبیعت، احساس و جامعه هر سه دست‌اندرکارند.

نوروز که قرن‌های دراز است بر همة جشن‌های جهان فخر می‌فروشد، از آن رو “هست” که یک قرارداد مصنوعی اجتماعی و یا یک جشن تحمیلی سیاسی نیست، جشن جهان است و روز شادمانی زمین، آسمان و آفتاب، و جوشِ شکفتن‌ها و شور زادن‌ها و سرشار از هیجانِ هر “آغاز”.
جشن‌های دیگران، غالباً انسان‌ها را از کارگاه‌ها، مزرعه‌ها، دشت و صحرا، کوچه و بازار، باغ‌ها و کشتزارها، در میان اطاق‌ها و زیر سقف‌ها و پشت درهای بسته جمع می‌کند: کافه‌ها، کاباره‌ها، زیرزمینی‌ها، سالن‌ها، خانه‌ها … در فضایی گرم از نفت، روشن از چراغ، لرزان از دود، زیبا از رنگ و آراسته از گل‌های کاغذی، مقوایی، مومی، بوی کندر و عطر و … اما نوروز دست مردم را می‌گیرد و از زیر سقف‌ها، درهای بسته، فضاهای خفه، لای دیوارهای بلند و نزدیک شهرها و خانه‌ها،‌ به دامن آزاد و بیکرانة طبیعت می‌کشاند: گرم از بهار، روشن از آفتاب، لرزان از هیجانِ آفرینش و آفریدن، زیبا از هنرمندی باد و باران، آراسته با شکوفه، جوانه، سبزه و معطر از:
“بوی باران، بوی پونه، بوی خاک،
شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک” …
نوروز تجدید خاطرة بزرگی است: خاطرة خویشاوندی انسان با طبیعت. هر سال، این فرزند فراموشکار که،‌ سرگرم کارهای مصنوعی و ساخته‌های پیچیدة خود، مادر خویش را از یاد می‌برد، با یادآوری‌های وسوسه‌آمیز نوروز، به دامن وی باز می‌گردد و با او، این بازگشت و تجدید دیدار را جشن می‌گیر: فرزند، در دامن مادر، خود را بازمی‌یابد و مادر،‌ در کنار فرزند، چهره‌اش از شادی می‌شکفد، اشک شوق می‌بارد، فریادهای شادی می‌کشد؛ جوان می‌شود، حیات دوباره می‌گیرد. با دیدار یوسفش بینا و بیدار می‌شود.
تمدن مصنوعی ما هر چه پیچیده‌تر و سنگین‌تر می‌گردد، نیاز به بازگشت و بازشناخت طبیعت را در انسان حیاتی‌تر می‌کند و بدینگونه است که نوروز، برخلاف سنت‌ها که پیر می‌شوند و فرسوده و گاه بیهوده، رو به توانایی می‌رود و در هر حال، آینده‌ای جوان‌تر و درخشان‌تر دارد، چه، نوروز راه سومی است که جنگ دیرینه‌ای را که از روزگار لائوتزو و کنفسیوس تا زمان روسو و ولتر درگیر است به آشتی می‌کشاند.
نوروز تنها فرصتی برای آسایش، تفریح و خوشگذرانی نیست، نیاز ضروری جامعه، خوراک حیاتی یک ملت نیز هست. دنیایی که بر تغییر و تحول، گسیختن و زایل شدن، درهم ریختن و از دست رفتن بنا شده است، جایی که در آن، آنچه ثابت است و همواره لایتغیر و همیشه پایدار،‌ تنها تغییر است و ناپایداری؛ چه چیز می‌تواند ملتی را، جامعه‌ای را، در برابر عرابة بی‌رحم زمان – که بر همه چیز می‌گذرد و له می‌کند و می‌رود، هر پایه‌ای را می‌شکند و شیرازه‌ای را میگسلد- از زوال مصون دارد؟
هیچ ملتی با یک نسل و دو نسل شکل نمی‌گیرد؛ ملت، مجموعة پیوستة نسل‌های متوالی بسیار است، اما زمان، این تیغ بی‌رحم، پیوند نسل‌ها را قطع می‌کند؛ میان ما و گذشتگانمان- آنها که روح جامعة‌ ما و ملت ما را ساخته‌اند- درة هولناک تاریخ حفر شده است؛ قرن‌های تهی ما را از آنان جدا ساخته‌اند؛ تنها سنت‌ها هستند که پنهان از چشم جلاد زمان، ما را از این درة هولناک گذر می‌دهند و با گذشتگانمان و با گذشته‌هایمان آشنا می‌سازند. در چهرة مقدس این سنت‌ها است که ما حضور آنان را در زمان خویش، کنار خویش و در “خودِ خویش”، احساس می‌کنیم؛ حضور خود را در میان آنان می‌بینیم و جشن نوروز یکی از استوارترین و زیباترین سنت‌ها است.
در آن هنگام که مراسم نوروز را به پا می‌داریم، گویی خود را در همة‌ نوروزهایی که هر ساله در این سرزمین برپا می‌کرده‌اند، حاضر می‌یابیم و در این حال، صحنه‌های تاریک و روشن و صفحات سیاه و سفید تاریخ ملت کهن ما در برابر دیدگانمان ورق می‌خورد، رژه می‌رود. ایمان به اینکه نوروز را ملت ما هر ساله در این سرزمین بر پا می‌داشته است، این اندیشه‌های پرهیجان را در مغزمان بیدار می‌کند که: آری، هر ساله! حتی همان سالی که اسکندر چهرة این خاک را به خون ملت ما رنگین کرده بود، در کنار شعله‌های مهیبی که از تخت جمشید زبانه می‌کشید، همانجا، همان وقت، مردم مصیبت‌زدة ما نوروز را جدی‌تر و با ایمان بیشتری برپا می‌کردند؛ آری، هر ساله! حتی همان سال که سربازان قتیبه بر کنارة جیحون سرخ رنگ،‌ خیمه برافراشته بودند و مهلب خراسان را پیاپی قتل عام می‌کرد، در آرامش غمگین شهرهای مجروح و در کنار آتشکده‌های سرد و خاموش، نوروز را گرم و پرشور جشن می‌گرفتند.
تاریخ از مردی در سیستان خبر می‌دهد که در آن هنگام که عرب سراسر این سرزمین را در زیر شمشیر خلیفة جاهلی آرام کرده بود، از قتل عام شهرها و ویرانی خانه‌ها و آوارگی سپاهیان می‌گفت و مردم را می‌گریاند و سپس، چنگ خویش را برمی‌گرفت و می‌گفت: “اباتیمار، اندکی شادی باید”! نوروز در این سال‌ها و در همة سال‌های همانندش، شادی‌یی اینچنین بوده است، عیاشی و “بی‌خودی” نبوده است،‌ اعلام ماندن و ادامه داشتن و بودن این ملت بوده و نشانة پیوند با گذشته‌ای که زمان و حوادث ویران‌کنندة زمان همواره در گسستن آن می‌کوشیده‌ است.
نوروز همه وقت عزیز بوده است؛ در چشم مغان، در چشم موبدان، در چشم مسلمانان و در چشم شیعیان مسلمان، همه نوروز را عزیز شمرده‌اند و با زبان خویش، از آن سخن گفته‌اند. حتی فیلسوفان و دانشمندان که گفته‌اند: “نوروز روز نخستین آفرینش است که اورمزد دست به خلقت جهان زد و شش روز در این کار بود و ششمین روز، خلقت جهان پایان گرفت و از این رو است که نخستین روز فروردین را هورمزد نام داده‌اند و ششمین روز را مقدس شمرده‌اند”.
چه افسانة زیبایی؛ زیباتر از واقعیت! راستی مگر هر کس احساس نمی‌کند که نخستین روز بهار، گویی نخستین روز آفرینش است. اگر روزی خدا جهان را آغاز کرده است، مسلماً آن روز، این نوروز بوده است. مسلما بهار نخستین فصل و فروردین نخستین ماه و نوروز نخستین روز آفرینش است. هرگز خدا جهان را و طبیعت را با پاییز یا زمستان یا تابستان آغاز نکرده است. مسلما اولین روز بهار، سبزه‌ها روییدن آغاز کرده‌اند و رودها رفتن و شکوفه‌ها سرزدن و جوانه‌ها شکفتن، یعنی نوروز.
بی‌شک، روح در این فصل زاده است و عشق در این روز سر زده است و نخستین بار، آفتاب در نخستین روز نوروز طلوع کرده است و زمان با وی آغاز شده است.
اسلام که همة رنگ‌های قومیت را زدود و سنت‌ها را دگرگون کرد، نوروز را جلای بیشتری داد، شیرازه بست و آن را، با پشتوانه‌ای استوار، از خطر زوال در دوران مسلمانی ایرانیان، مصون داشت. انتخاب علی به خلافت و نیز انتخاب علی به وصایت، در غدیر خم، هر دو در این هنگام بوده است و چه تصادف شگفتی! آن همه خلوص و ایمان و عشقی که ایرانیان در اسلام به علی و حکومت علی داشتند پشتوانة نوروز شد. نوروز که با جان ملیت زنده بود، روح مذهب نیز گرفت؛ سنت ملی و نژادی، با ایمان مذهبی و عشق نیرومند تازه‌ای که در دلهای مردم این سرزمین برپا شده بود پیوند خورد و محکم گشت، مقدس شد و، در دوران صفویه، رسما یک شعار شیعی گردید،‌ مملو از اخلاص و ایمان و همراه با دعاها و اوراد ویژة خویش. آنچنان که یکسال نوروز و عاشورا در یک روز افتاد و پادشاه صفوی، آن روز را عاشورا گرفت و روز بعد را نوروز!
نوروز- این پیری که غبار قرن‌های بسیار بر چهره‌اش نشسته است- در طول تاریخ کهن خویش، روزگاری در کنار مغان، اوراد مهرپرستان را خطاب به خویش می‌شنیده است؛ پس از آن، در کنار آتشکده‌های زردشتی، سرود مقدس موبدان و زمزمة اوستا و سروش اهورامزدا را به گوشش می‌خوانده‌اند؛ از آن پس، با آیات قرآن و زبان الله از او تجلیل می‌کرده‌اند و اکنون، علاوه بر آن، با نماز و دعای تشیع و عشق به حقیقت علی و حکومت علی، او را جان می‌بخشند و در همة این چهره‌های گوناگونش، این پیر روزگارآلود، که در همة قرن‌ها و با همة نسل‌ها و همة اجداد ما- از اکنون تا روزگار افسانه‌ای جمشید باستانی- زیسته است و با همه‌مان بوده است، رسالت بزرگ خویش را، همه وقت، با قدرت و عشق و وفاداری و صمیمیت انجام داده است و آن، زدودن رنگ پژمردگی و اندوه از سیمای این ملت نومید و مجروح است و درآمیختن روح مردم این سرزمین بلاخیز با روح شاد و جانبخش طبیعت و، عظیم‌تر از همه، پیوند دادن نسل‌های متوالی این قوم- که بر سر چهار راه حوادث تاریخ نشسته و همواره تیغ جلادان و غارتگران و سازندگان کله منار‌ها بند بندش را از هم می‌گسسته است و نیز پیمان‌یگانگی بستن میان همة دل‌های خویشاوندی که دیوار عبوس و بیگانة دوران‌ها در میانه‌شان حائل می‌گشته و درة عمیق فراموشی میانشان جدایی می‌افکنده است.
و ما، در این لحظه، در این نخستین لحظات آغاز آفرینش، نخستین روز خلقت، روز اورمزد، آتش اهورایی نوروز را باز برمی‌افروزیم و در عمق وجدان خویش، به پایمردی خیال، از صحراهای سیاه و مرگ‌زدة قرون تهی می‌گذریم و در همة نوروزهایی که در زیر آسمان پاک و آفتاب روشن سرزمین ما برپا می‌شده است، با همة زنان و مردانی که خون آنان در رگ‌هایمان می‌دود و روح آنان در دلهایمان می‌زند شرکت می‌کنیم و بدینگونه، “بودن خویش” را، به عنوان یک ملت، در تندباد ریشه برانداز زمان‌ها و آشوبِ گسیختن‌ها و دگرگون شدن‌ها خلود می‌بخشیم و، در هجوم این قرن دشمنکامی که ما را با خود بیگانه ساخته و، “خالی از خویش”، بردة رام و طعمة زدوده از “شخصیت” این غرب غارتگر کرده است، در این میعادگاهی که همة نسل‌های تاریخ و اساطیر ملت ما حضور دارند، با آنان پیمان وفا می‌بندیم و “امانت عشق” را از آنان به ودیعه می‌گیریم که “هرگز نمیریم” و “دوام راستین” خویش را به نام ملتی که در این صحرای عظیم بشری، ریشه در عمق فرهنگی سرشار از غنی و قداست و جلال دارد و بر پایة “اصالت” خویش، در رهگذر تاریخ ایستاده است، “بر صحیفة عالم ثبت” کنیم.

منبع: مجموعه آثار 13-هبوط درکویر - دکترعلی شریعتی مزینانی

  • علی مزینانی
۳۰
آذر
۹۱

ازحدیره تا باغستان

ره آورد سفربه مزینان

بخش  سیزدهم

کوچه ی سرچشمه برایم خاطرات فراوانی را حکایت می کند چه درتابستان که پس از فراغت ازدرس ومدرسه وایام خوش تعطیلی سه ماهه ، روزها والبته در غروبش با رفقای هم سن وسال ویا کمی بزرگتر که همیشه پیش خود خیال می کردیم آنها خیلی سنشان از ما بیشتر است وگاهی مجبور بودیم از آنان حساب ببریم وگرنه در بازی هرنگ هرنگ* وقیم قیم بزی *و کلاه بردار* و کلخ دپا *  واسولولو* بازیمان نمی دادند چون همیشه آنها سردسته بودند و یار می کشیدند وما خدا خدا می کردیم که انتخابمان کنند و چه  درهمان دوران تحصیل  که در دوشیفت به مدرسه می رفتیم ودربعدازظهر یعنی دوباره غروب که به شب منتهی می شد تپو لبیک * بازی می کردیم ؛ در آن کوچه های بزرگ که هر یک مهندسی بنا شده  و در کل ساختار مزینان فعلی  براساس معماری شهری ساخته شده است چون بعداز آن که در دوقرن پیش مزینان کهنه را آب برد مزینانی نو با تغییر ساختار فیزیکی به مکان فعلی منتقل شد ومزینانی ها خانه های خود را در نقشه ای حساب شده ساختند و کوچه ها و خیابانهایش را گویی معماری زبر دست آن را مهندسی نموده ونقشه اش را طراحی کرده است بلوار ، خیابان وکوچه وهمه ی نمادهای یک شهردر مزینان دیده می شود ومن درکمتر روستایی این چنین فضایی را شاهد بوده ام البته بماند که هنوز پس از هزاران سال از قدمت این کویر تاریخی دولتمردان در پس اعلام نمودن شهریتش ودر گیرودار مصوبه لایحه مانده اند و کسی نیست تا احقاق حقوق از دست رفته ی مارا بنماید. بماند به بازی تپولبیک خودمان بپردازیم مارا چه به این حرفا...

 آن روزها در هر کوچه ای وخیابانی ده ها نوجوان را می دیدی که تا پاسی از شب در حال بازی هستند وما در کوچه ی سرچشمه که اکنون به نام شریعتی مزبن شده به دودسته ی ده بیست نفری که این نیز بستگی به تعداد افرادمان داشت؛ تقسیم می شدیم وهر دسته ای را یک نفر رهبری می کرد که اوسنش از ما بیشتر بود وشاید جوانی بیست وچندساله که خیال نداشت باور کند که وقت زن گرفتنش است نه بازی! اما بی خیال روزگار چون خوشی وطراوت آن زمان را به سادگی نمی توان توصیف کرد نه مشکل گرانی ونه رنج بیکاری ذهن جوان را به خود مشغول می کرد  گاهی بزرگتر از جوانان افراد میانسال که دربین آنها پدر بزرگ ها هم برای خود بازی داشتند و هر کی همچین ،همچین همچین می کنه بازی می کردند یادش بخیر سه ماه از سال ، بیشتر یاکمتر پدرانمان به تهران می رفتند وبا دست پربرمی گشتند ونه ماه دیگر عیال آنها خرج می کردند وغم نان نداشتند حتی در سال منی پنج تومان که می گویند قحطی آمده بود و همه چیز مثل الآن گران شده بود. ولی حالا تمام خانواده می کوشند تا یک نفر سیر شود. ولش کن !

 وما بی هیچ دغدغه ای به دودسته وتیم تقسیم می شدیم و در فاصله ای در پناه کوچه ای بن بست ویا تورفتگی ساختمانی مخفی می شدیم سردسته یک نفر را به عنوان فرد شاخص مشخص می کرد سپس جای دو رهبر عوض می شد واولی فریاد می زد :تپو

دومی پاسخ می داد: لبیک

اولی : هم پلت*

دومی که از اعضاء گروه بود مثلامی گفت : حسن

 اگر درست گفته باشد آن تیم برنده می شد وگر نه گروه بعدی همین کار را تکرار می کرد تا فرد غایب با گفتن فرد تیم مقابل یکی باشد و آنگاه سردسته می گفت : مورری دگه *

گروه مقابل برنده می شد وآنها باید هرکدامشان  فردی را روی کول خود می گرفت وتا جایگاه تیم می برد وباز جای هریک عوض می شد و دوباره بازی از سرگرفته می شد وروزگار ما بچه های کویر به همین خوشی می گذشت و فکر نکنم هیچ وقت نه پدرمان ونه مادرمان فهمیدند که ما اصلا درچه کلاسی درس می خوانیم فقط گاه برای رفع غیبت ویا وساطت به خاطر تکلیف انجام نداندن قدم رنجه می کردند وبه مدرسه تشریف فرما می شدند وچه راحت بایک کاسه شیر ویا شاخه ای نبات همه چیز بروفق مراد می شد. دیگر کاری نداشتند که آیا در آخر سال تجدید می شویم ویا درجا می زنیم ورفوزه ویا به کلاس بالا تر می رویم فقط وقتی فراش مدرسه با آن موتور یاماهای تر وتمیزش کارنامه ها را به درخانه می آورد چه قبول وچه مردود شده بودیم اوعیدیش را دریافت می کرد ووالدین مهربان ماهم کاغذی را می گرفتند وخبر خوشی او را می دادند .شاید آن موقع می فهمیدند که ما الآن کلاس سیم یا یازدهم هستیم!

زمستان مزینان هم به خصوص در کوچه ی سرچشمه برایم همچون بهار وتابستانش خاطرات فراوانی دارد چه روزهایی که می خواستیم از میان خروارها گل ولای بگذریم وآن هم با پوتینهای پلاستیکی وبزرگی که بیشتر یک سرباز چکمه پوش گارد شاهنشاهی رضا خان را در ذهن تداعی می کرد وگاهی این هدیه ای بود که از طرف فرزند شایسته ی کویر برای بچه های زجر کشیده ومحروم فرستاده می شد .یادم نمی رود دوران مهد کودک به من یک روپوش دخترانه رسیده بود که چون نوبود کلی کیف می کردم و مربیانم می گفتند :  هدیه دکتر علی است! البته او لباس وکفش می فرستاد ودر توزیعش دیگران دست داشتند .وهیچگاه مرا فراموش نمی کردند واین لطفی بود که می خواست شامل حالم شود که آنچه  با دستان مهربانانه ی فرزند شایسته کویر تهیه شده بود به من هدیه شود .هیچ گاه اولین وآخرین نگاه پر از مهر وعطوفتش را   که برای تدفین عمویش شیخ قربانعلی شریعتی  به مزینان آمده بود ومن در آن زمان اورا کمترمی شناختم ونه می دانستم که کیست چون طفلی کم سن وسال بودم و پس از سالها که شناختمش دانستم آن مرد کت شلواری مهربان همان دکتر علی بوده  که سالهاست یا تقدیسش می کنند ویا ناجوانمردانه تکفیر می شود و بی دینش می خوانند اما او مر ا که دید وصورت سوخته از هرم داغ کویریم  را نظاره کرد نگذاشت سلامش کنم واو برمن درود فرستاد. تا من ،روستا زاده ای که همیشه رنج محرومیت را بردوش می کشم با سلام گرمش آرام گیرم وای کاش همین شناخت را درآن دوران داشتم ولحظه ای از مصاحبتش بهره می بردم. ولی می دانم که اونیز پس از سالها غربت نشینی برای من ودوری از مزینان دلش در قبرستان شام می تپد  و آرزویش دوباره رجعت به کویر است تا بار دیگر برقالی حضرت سلیمان (ع) بنشیند و برفراز  آسمان پراز ستاره ی کویر پرواز نماید. بگذرم که باز اگر بخواهم از او بگویم وآخرین تبسمش ٰ، زمستان هم رسیده وتمام شده ومن باید همچنان از مهربانی او بنویسم .


آغاز زمستان مزینان نیز با شب یلداست وروزهای قبل از این طولانی ترین شب سال پدر با تدارک بساط میهمانی می خواهد لحظه ای ودمی خانواده اش را شاد نگهدارد ودراین شادی همسایگان را نیز شریک کند. الآن که ما نیستیم ودوراز وطن روزگار می گذرانیم اما در سالهای خوش کودکی وروزهای شوخ وشنگ نوجوانی که گاهی بعضی از ما از دیوار راست بالا می رفتیم شب یلدا شیرین ترین شب شب نشینی با همسایگان وفامیل بود.

شبی که مهربانترین شب سال برای ما بود گاه ده پانزده خانوار از همسایه ها در آن شب به منزل مان می آمدند ویا ما میهمان خانه ی یکی از آنها بودیم فکر نکنم هیچ زمانی مادرانمان دغدغه ای در آن شب داشتند که برای میهمانانشان چه میوه ای تهیه کنند  دنه ی *هندوانه وخربزه که به وفور درهر خانه ای یافت می شد چون اصلا پولی برای خریدن آن نمی دادند کشاورزان خروارها هندوانه را ، ودر کوچه ی سرچشمه اکبر حسنعلی برای ما از سر موتور آل احمد چندین خروار هندوانه می آورد و در وسط کوچه کوت* می کرد والتماس می نمود  که همسایه ها چندین هندوانه را ببرند وفقط تخمه آن را بیاورند در خیلی از مواقع نیز همه را می بخشید اما اکنون در میادین این شهر آن هم درشب یلدا وجدان تنها چیزی است که کاسبان در این شب ارزان به فروش می رسانند  وهر کیلوی هندوانه وخربزه را باید هزاران تومان پول بدهی ،که چه ؟ دیگران ببینند ماهم هندوانه خریده ایم وچون آن را می شکافی از سرگر حسن کچل هم سفید تر است .

نمی دانم چرا نظام طبیعت بهم ریخته ودراین فصل از سال هر میوه ای را که می خواهی هست ولی  در آن روزگار میوه ها درچهار فصل خود می روییدند وبه دستمان می رسید ند برای همین از روزها قبل هندوانه هایی در زیر کاه مخفی می شد چون پدر می دانست که در آخر پاییز هندوانه نایاب است و اگر ما ببینیم پوستش را هم باقی نمی گذاریم و او با زیرکی این نعمت الهی را از تیر رس دید ما خارج می کرد ودر شب چله ناگهان مجمعه ی پر از هندوانه هویدا می شد البته سفارش می کردند  که بچه ها کمتر بخورند چون سحر لحاف وتشک خیس را باید بر روی دیوار پهن نمایند !

بعدازهندوانه  ؛ چغندر یکی دیگر از میوه هایی بود که بر روی کرسی قرار می گرفت البته نه خام  ونه به شکل لبویی که برروی چرخ تعافی دوره گردها دیده می شود وبا رنگی که معلوم نیست از کجا تهیه شده چنان تزئینش می کنند که دلت می خواهد همان جا کیلو کیلویش را ببلعی ولی چون ذره ای از آن به حلقومت وارد می شود تازه می فهمی که پول خود را حرام کرده ای . اما چغندر پخته ی  چله بزرگ در مزینان که  در زیر خروارها خاکستر تنور و اجاق خشتی که آن سالها فقط یک بار بررویش دیگ پلویی گذاشته می شد و با گلاره ای* از آجار پخته  فضا را معطر می نمود وما بچه ها از دم غروب حسابی انتظار شب را می کشیدیم که درکنار سفره ی شام بنشینیم و پلاب *بخوریم ؛ سرخ وپخته می شد چیز دیگری بود یادش بخیر که مانیز به تقلید از بزرگترها  درغفلت والدین ، گاه سیب زمینی ویا چغندری از خانه هایمان برمی داشتیم و به پشت قلعه می رفتیم وآتشی از ریشه ی اخلور *وزیل*تهیه می کردیم وسپس چغندر ویا سیب زمینی نشسته را درزیر خاکستر قرار می دادیم  هنوز کامل نپخته بود برای خوردنش دعوا می کردیم  هیچوقت هم بیمار  نمی شدیم!

درحین خوردن ونوشیدن ، اوسنه اون هم اوسنه های مرحوم عمی کبل حسن ذبیح الله ویا عمی محمد در روشنایی چراغ توری وگردسوز  شب یلدا را برایم  شیرینتر می ساخت  ومن سعی می کردم در همان حال که  ازخوردن ونوشیدن کام وچای وهندوانه وشکست دنه وجمع کردن پیست کام *عقب نمانم تمامی قصه های آنها را گوش کنم چنان با آب وتاب تعریف می کردند وبه خصوص وقتی می دیدند که ما مستمعین خوبی هستیم ومشتاق شنیدن ،لفت ولعابش را بیشتر می کردند و انگار که خود در آن قصه حضور دارند.تمامی ماجرا را با آب وتاب تعریف می نمودند ندوبعداز آن نوبت پدرم می رسید که با اندک سواد اکابریش برای چندمین بار کتاب امیرارسلان رومی وفرخ لقا را بخواند وهر بار که به قسمتهای عاشقانه اش می رسید دیگر پدران با نگاه تیز بینانه ای به دنبال فرخ لقای خودشان می گشتند .

تا احساس می شد که حاضرین خسته شده اند زن صاحبخانه دیره * را می آورد یا خودشان می نواختند ویا به دست عموعلی روس  می دادند واو آی بابا سفر را می خواند البته هنوز هم در سیزده بدر وبعضی از عروسی فامیل ؛ او که این خواندن را از پدر مرحومش کبل علی  اصغر روس به ارث برده این ترانه را می خواند وصد رحمت به همان شعر وترانه ی قدیمی ها

در آن روزگار خوش ، مرحوم کبل اصغر ویا عموعلی روس ابتدا شعر رفتم سرآسیاب سه دندانه را می خواند وپس از آن با صدای بلند در حالی که زن ومرد وخرد بزرگ اورا همراهی می کردند می گفت :  آی بابا سفر!

همسایه ها: های بله

خواننده: از شما به چند؟

همسایه ها: ازما به یک

خواننده : یک ما دنبه کلاره *، دنبه را ریزه کنم ، ریزه ونیم ریزه کنم ، در طبق نقره کنم ، درپیش جانانه برم ، اون نخوره من چه کنم ، آی بابا سفر !

همسایه ها : های بله

خواننده : از شما به چند ؟

همسایه ها : ازما به دو

خواننده : دوی ما دوزلف یاره ، یک ما دنبه کلاره ...

اوهمینطور تا دوازده پیش می رود وهر بار عدد را می پرسد وهر عدد را هم به یک عبارت توصیف می کند وباز برمی گردد به یک مثلا می خواند: هشت ما هشت دربهشته ، هفت ما هفت آسمونه ، شیش ما شیشه ی عمره ، پنج ما پنجه ی شیر ه ، چار ما چاردال گاوه ، سه ی ما سپاه دینه ، دوی ما دوزلف یاره ، یک ما دنبه کلاره دنبه را... ودر حقیقت هر عدد را سنبل ونماد این کلمات می داند.

در شب چله ، دخترانی که تازه حلقه ی نامزدی به دست کرده اند از این دورهم نشینی و شادی و ترانه خواندن بی بهر ه نیستند و معمولا رسم بر آن است که برای این دوشیزگان خوشبخت ،شب چله ای می برند که مجمعه ای از انواع تنقلات ،کله قند،حنا ،گوشت ،برنج و یا هدیه ای از طلا ویا رخت ولباس و اگر اشتباه نکنم اضافه کنید کله وپاچه ای هم می باشد که توسط پدر ومادر داماد تهیه شده است  واین کله پاچه توسط مادر عروس طبخ می شود وهمگی نوش جان می کنند اگر این نوعروس در مزینان باشد همسایگان وقوم خویشان ، داماد را همراهی می نمایند واگر درشهر دوری مثل تهران باشد پدر ومادر داماد وظیفه ی خویش می دانند که شب چله ای را برای عروسشان ببرند و رنج سفر را به بذل این هدیه به جان می خرند آنچه که مهم است بها دادن به نوعروس آن هم برای مزینانی ها به هر بهانه ای مهم است که اگر خدای نکرده در شب چله چنین اتفاقی رخ ندهد گله وشکایت مادر عروس حتمی است.گاه این هدیه بردن درشب چله همراه با دایره وکف زدن توسط زنان انجام می شد که داماد را تا خانه ی عروس همراهی می کردند و در مسیر راه گاهی شاباش دسته جمعی می گفتند.

 درشب یلدای ما نه صحبت از بی مهری می شد و نه چیزی خرید وفروش می گردید فقط  گاهی در همین دور هم نشستن پیوندی جدید وقومی وخویشی تازه به وجود می آمد ودختر وپسری در آن شب لایق همدیگر می شدند وبه پیشنهاد زنها قرار خواستگاری از دختر فلانی گذاشته می شد که این نیز به میمنت مهربانی این شب پراز خاطره ی ایرانیان است که هر سنتشان وآداب ورسومشان ریشه در آئین مهرپرستی  دارد .

                                 وادامه دارد...


·       هرنگ هرنگ : نوعی باز ی محلی ، یک نفر به عنوان اوستا معرفی می شد او درگوش فردی اسم میوه ای را می گفت و.شلاقی در دست می گرفت که یک سرش را به فردی می داد که وارد بازی می شد سپس می پرسید: هرنگ هرنگ گلها چه رنگ سردرختی یا پادرختی . اگر آن فرد به میوه ی مورد نظر می رسید اوستا می گفت : بزن که می زنی واو شلاق را می گرفت وافراد را با آن می زد هرکس خودش را به اوستا رساند دیگر درامان است. وقتی اوستا می گفت :جو جو به فتح جیم ، همان جو. همه می ایستادند واو حق زدن نداشت تا می گفت : گندم ،گندم . دوباره بازی شروع می شد

·       قیم قیم بزی : قایم باشک. افراد به دوسته تقسیم می شوند گروهی چشم می گذارند وتا عددی مشخص می شمارند گروه دیگر فرار می کنند ودر جایی مخفی می شوند گروه اول به دنبال آنها می گردند اگر هرکدامشان را پیدا کنند دستی بر سرش می زنند ومی گویند :کل. اگر همه ی آنها در صحنه حاضرشوند ودستشان را به محل بازی بزنند بازی را برده اند و گروه اول دوباره باید چشم بگذراند این بازی به صورت دونفری نیز انجام می شود

·       کلاه بردار : باز ی شبیه به زو ویا در زمان حال  ورزش کبدی می گویند . دایره ای یزرگ با آب یا گچ  می کشند وافراد به دوگروه تقسیم می شوند گروه اول در داخل زمین وگروه دوم دربیرون  که سعی می کنند افراد داخل را بیرون بکشند وآنها نیز با لگد پرانی از خودشان محافظت می کنند درصوسعی می کنند افرادتیم مقابل را به داخل بکبیاورند هرکدام موفق شدند تا مسیری معین باید به افراد گروه مقابل سواری بدهند

·       کلخ دپا : کلوخ درپا به صورت گروهی انجام می شد دوگروه برروی زمین می نشستند وکلوخی یا سنگی را یکی از تیم مقابل به نام اوستا در بین پاهای یکی از افراد مخفی می کرد اوستای  گروه بعدی باید آن سنگ را پیدا می کرد وگرنه باید تا مسیری افراد مقابل را سورای بدهند

·       اسولولو : همانند هرنگ هرنگ اجرا می شد البته نوع بازی افراد فرق می کرد یک نفر روی کول دیگری سوار می شد وجلوی چشمهای اورا می گرفت اوستا با حرکت انگشت به طرفین مانند چشم پزشک ازفرد سواری دهنده می خواست که مسیر انگشت اورا تشخیص دهد وبا هر حرکت می گفت: اسولولو، واو نیز با اشاره ی انگشت به سمت فرضی جواب می داد : اسولولو اگر درست جواب می داد اوبازی را می برد وسوار برپشت دیگری می شد

·       هم پلت : همانند، یار

·       مورری دگه : مرخصی دیگر ،آزادی

·       دنه : به فتح دال ، دانه ، تخمه

·       کوت : انباشته ، روی هم ریختن، یک جا جمع کردن ،تلنبار

·       پلاب : پلو

·       اخلور : گیاهی خودرو وخار دار ، طاق

·       زیل : هیزم

·       پیست کام :  پوست نوعی شکلات ، جلد ویا کاغذی که شکلات درآن پیچیده شود

·       دیره : دایره ،دف

·       کلار: گوسفند نر

 

 

 

 

 

 

  • علی مزینانی
۲۸
آذر
۹۱

به همت والای دهیار دلسوز مزینان تابلوی خاستگاه خاندان شریعتی مزین به تصویر علامه محمدتقی شریعتی مزینانی وفرزند برومندش دکتر علی شریعتی مزینانی بر دروازه ورودی مزینان نصب شد

به گزارش شاهدان کویرمزینان؛ هم زمان با عاشورای حسینی و درایام سوگواری سرور وسالار شهیدان ،خیل عظیمی از عزاداران مزینانی که از شهرهای مختلف به مزینان سفر کرده بودند با دیدن بنر بزرگی که در آن با هنرمندی تاریخ مزینان فعلی را با قدیم پیوند زده بود به تحسین وا داشت وبا حضور در دفتر دهیاری از این اقدام شایسته ی دهیار تشکر و قدردانی نمودند و از آزاده ی زحمتکش ومقاوم مزینانی خواستند تا همین اثر در مسیر تهران به مشهدمقدس نصب شود تا زائرین آستان مقدس رضوی با دیدن این تصویر گذری به زادگاه دانشمندان و اندیشمندان داشته باشند.مهدی مزینانی نیز در پاسخ به ابراز و احساسات همشهریان قول مساعد داد تا دراولین فرصت خواسته ی هموطنانش را جامه ی عمل بپوشاند .

با گذشت سیزده روز از مراسم تاریخی عاشورای مزینان وعده ی دهیار توانای مزینان محقق شد و تابلوی خاستگاه خاندان شریعتی بر دروازه ی ورودی مزینان نصب شد

بنا براعلام دهیار مزینانٰ؛ هزینه ی این تابلو که درابعادعرض 3 متر و طول 7 مترتهیه شده  مبلغ هشت میلیون تومان می باشد که تمامی مخارج آن توسط وی تإمین شده که امیدوار است شهروندان به خصوص خیرین مزینانی که همیشه پیشقدم در آبادانی مزینان هستنددهیاری را یاری دهند .

شاهدان کویر مزینان ضمن عرض خداقوت به این مسئول محلی که وی نیز همانند مسئول مجتمع خدمات بهزیستی مزینان ، پایتخت را تنها به شوق کمک به هم نوعانشان رها نموده و با حضور دراین دیار تاریخی می کوشد تا با آبادانی مزینان این خطه ی عالم پرور را به شایستگی معرفی کند ونظر مسئولین اداره نشین را به سوی کویریان معطوف نمایند تا بلکه در پس اداری و دوائر دولتی خویش دستور گم شده ی ریاست جمهوری را مبنی بر اعلام شهریت مزینان پیدا کنند وبه سراغ سوختگان کویر بیایند البته نه نرم وآهسته ! چون دیگر روستا ها که ظرفیت محلی آنها وقدمت تاریخیشان هیچگاه به مزینان نمی رسد با لابی بعضی ...شهر شده وشهرستان هم می شوند البته منظورمان داورزن نیست چرا که حق داورزن بیشتر از این است .

واما علت تاخیر درانعکاس این خبر مهم درشاهدان کویر مزینان نه به دلیل عدم آگاهی بود که بنا داریم تا حد ممکن هر خبری را با تصویر مربوط به آن منتشر نماییم وبه دلیل دیرارسال کردن  تصویر از طرف دهیار زحمتکش مزینان که یکه و تنها باید هم به کار عمرانی بپردازد وهم کار کارستان فرهنگی نماید ومتاسفانه رسانه های محلی نیز چه شهرستان سبزوار وچه داورزن از پوشش خبری این اقدام فرهنگی امتناع ورزیده اند.

برروی این تابلوی هنری که با مشاوره و راهنمایی احمد صباغ یکی دیگر از فرزندان مزینانی طراحی شده است این مطالب به چشم می خورد : "مزینان ؛سکونتگاه دانایان ویکتا پرستان"  که نشانگر روح تعبد وتعصب مردمان مومن ومعتقد مزینان است. پس از آن به پاس سالها مجاهدت خاندان  بزرگ شریعتی در تربیت مبلغان دین و ترویج احکام الهی آمده است : "خاستگاه خاندان شریعتی" و در مرکز کانونی این اثر جمله ای زیبا از فرزند شایسته کویر درمعرفی سرزمین آباء و اجدادیش نقش بسته که در وصف کویر مزینان می گوید:"کویر این تاریخی که در صورت جغرافیا نمایان شده است".

امیداست با این اقدام شایسته فرزندان دلسوز کویر مزینان ؛متولیان فرهنگ وهنر ومسئولین محلی واستانی وکشوری با عنایت به ثبت این خطه ی تاریخی در فهرست آثار ملی ، به یاری مردمان مقاوم مزینان بشتابند وهر چه زودتر خواسته ی این یکتا پرستان را محقق سازند وشهر یت مزینان را اعلام نمایند


  • علی مزینانی
۲۶
آذر
۹۱
مراسم خیمه سوزان وحرکت نمادین کاروان اسرا در روز یازدهم ماه محرم وبا حضور عزداران حسینی که از تهران وشهرهای دیگر کشور به مزینان آمده بودند تا درمراسم روز عاشورا شرکت کنند برگزار شد

به گزارش شاهدان کویر مزینان ؛ این مراسم به همت کانون فرهنگی هنری مزینان مدت دوسال است که برگزار می شود و امسال نیز با حرکت دسته های عزاداری به سمت میدان قتلگاه آغاز وبا اجرای مراسم خیمه سوزان وحمله به اردوگاه امام حسین (ع)ادامه و با اجتماع کاروانیان وعزاداران درمیدان امام حسین (ع) وذکر مصیبت آل الله توسط حجت الاسلام محمد مزینانی خاتمه یافت

درادامه عکسهای کاروان اسرا راببینید...

  • علی مزینانی
۲۶
آذر
۹۱

اولین قسمت از زندگینامه شهدای مزینان روز شنبه از شبکه جهانی جام حم یک پخش شد

به گزارش شاهدان کویر مزینان ؛ پس از ساخت فیلم  زندگینامه شهدای مزینان دربرنامه با شهدا درنهضت حسینی که در سال گذشته از شبکه ی جهانی قرآن ومعارف سیما پخش شد با توافق مدیران دلسوز شبکه جهانی جام جم یک  ، چهار قسمت از هشت گانه ی فیلم شهدای مزینان  با همین عنوان آماده نمایش شد که اولین قسمت آن روز شنبه بیست وپنجم آذزماه در ساعت 14:55پخش گردید

  • علی مزینانی
۲۶
آذر
۹۱

دهه ی دوم یا همان عاشورای بچه ها درمزینان با حضور خیل عزاداران مزینانی و غیر مزینانی در بیستم محرم

 برگزار شد.

به گزارش شاهدان کویر مزینان؛ این مراسم که هرسال گسترده تر ومنسجم تر برگزار می شود از اولین ساعات آغاز روز جهارشنبه در مزینان شروع وتا پاسی از شب ادامه داشت

یکی از جلو ه های معنوی این مراسم مذهبی ، برگزاری نماز جماعت در وسط میدان قتلگاه است که با نزدیک شدن به اذان ظهر تعزیه قطع می شود ونمازظهر وعصر با شرکت عزاداران به جماعت برگزار می شود

شنیده ها حاکی از آن است که جمعیت استقبال کننده از عاشورای دوم مزینان از سنوات گذشته بیشتر بوده ومزینانی های مقیم تهران نیز با مسافرت دوباره به زادگاهشان پس از ده روز از بازگشت به محل سکونتشان، استقبال خوبی از این مراسم داشته اند.

عاشورای دهه ی دوم امسال یکی از بهترین وجدی ترین تعزیه خوانانش را نداشت ؛ حبیب حسینعلی تعزیه خوانی که درنقش شمر ظاهر می شد وا مسال در جوار حرم مولا ومقتدایش حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) جان به جانان سپرد. اما راه او با تربیت فرزند صالحی که در عاشورای دهه ی اول با شایستگی نقش ابن سعد را و در دهه ی دوم نیز نقش شمر را ایفا نمود ادامه دارد. روحش شاد.


درادامه عکسهای دهه ی دوم را ببینید...


  • علی مزینانی
۲۵
آذر
۹۱

دوازدهم آذرماه مطلبی با عنوان "اوتنها نیست "درشاهدان کویرمزینان منتشرکردیم و گفتیم که در دهه ی اول محرم الحرام یاوران و حامیان گمنام بهزیستی مزینان در راستای اهداف خیرخواهانه اقدام به چاپ و پخش بروشوری نمودند که در آن گوشه ای از فعالیهای مجتمع خدمات بهزیستی مزینان منعکس شده بود و قول دادیم که آن مطالب را منتشرنماییم . با توجه به مشکلات اینترنتی که امروزه گریبانگیر بسیاری شده تا این  تاریخ نتوانستیم به وعده ی خویش عمل کنیم ولی امروز در ایام یک سالگی تولد شاهدان کویر مزینان این توفیق حاصل شد و آن را هم به فال نیک می گیریم که در چنین زمانی مفتخر به انتشار خدمات دوستانمان می شویم و بی هیچ سانسوری عین مطلب را دردوبخش تقدیم مخاطبان همیشه همراه شاهدان کویر می نماییم. 

مجتمع خدمات بهزیستی مزینان

به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند               که تودر برون چه کردی که درون خانه آیی


با لطف پروردگار متعال و رعایت قوانین ومقررات وآئین نامه ها و همفکری با کارشناسان مرتبط توانستیم در راستای کمک به محرومان ، معلولین و سالمندان موافقت اصولی ساخت مجتمع خدمات بهزیستی را درمحلی از شهرمزینان که قبلا خانه فرهنگ روستایی بوده و قدمت 40 ساله داشته که درب آن بسته و بصورت متروکه در آمده بود را گرفته وشروع به فعالیت نماییم.

این مجتمع دارای کاربریهای مختلفی است و تعدادی از آنها را که حدود سه سال است شروع گردیده به شرح زیر اعلام می داریم؛

1- مهدکودک وپیش دبستانی (پذیرش از کلیه روستاهای اطراف)

2- کلاسهای فنی حرفه ای با کادری مجرب و تخصصی

3- درحال به ثبت رسیدن موسسه خیریه نرجس خاتون(س)

4- تشکیل کتابخانه برای اوقات فراغت

5- تحت پوشش قرارداشتن یکصد مددجو ،یکصد وبیست خانم بی سرپرست ، هشتاد خانم بد سرپرست

6- ایجاد کلاسهای آموزش پیشگیری از اعتیاد و طلاق

7- ایجادکلاسهای جلوگیری از آسیب های اجتماعی

8-  احداث ساختمان توانبخشی

ادامه دارد...

  • علی مزینانی
۲۵
آذر
۹۱

m0tlzd71svcoe8ifb.jpgfh5mk4roiji87epyjse.jpg

همزمان با ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان و با حضور جمعی ازحامیان ومسئولین مجتمع بهزیستی مزینان از خیرین مزینانی تجلیل شد.

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ در این مراسم که باحضور کارکنان مجتمع خدمات بهزیستی غیردولتی مزینان و خیرین مزینانی که از تهران ، مشهدمقدس ، سبزوار و د یگرشهرها برای شرکت در عزاداری ماه محرم به مزینان سفر کرده بودند چگونگی تکمیل پروژه مجتمع توانبخشی مورد بحث وبررسی قرار گرفت و در ادامه فاطمه مزینانی سرپرست مجتمع خدمات بهزیستی مزینان ، گزارشی از فعالیتهای مجتمع را ارائه نمود.

وی ضمن تشکر و قدردانی  از مسئولین و خیرین مزینانی خواست که همکاری خود را برای تکمیل این مرکز عام المنفعه وخیرخواهانه ادامه دهند.

درپایان این مراسم لوح تقدیر با امضاء هادوی فر ریاست اداره بهزیستی شهرستان سبزوار و فاطمه مزینانی سرپرست مجتمع خدمات بهزیستی مزینان  به خیرین اهداشد.

  • علی مزینانی
۱۷
آذر
۹۱

ازحدیره تا باغستان

ره آورد سفربه مزینان

بخش  دوازدهم

مزینان دراعصار مختلف ، خاستگاه دانشمندان واندیشمندان بزرگی بوده که درعلم وادب وشعر وشعور  سرآمدبزرگان آن دوران بوده اند وهمیشه این خطه ی عالم پرور مرکز کانون نگاه عالمان دین وبزرگان معرفت بوده است چنان که صاحب کتاب بیهق، بخشی از کتا ب خویش را به مزینان معطوف داشته واز حاکمان و عالمان و اوضاع دینی واقتصادی آن سخنها گفته است .او یعنی ابوالحسن علی بن زید بیهقی معروف بابن فندق، مزینانی هارا مردمانی هنرمند وبا مروت می داند و درمعرفی بیت حکام مزینان می گوید: " ابوعلی الحسن بن عباس مروزی بود که درمزینان متوطن شد وسلطان محمود سبکتکین ریاست مزینان بوی داد بنیابت خواجه رئیس صاحب دیوان خراسان ابوالفضل سوری المعتز ، واولاد اوحکام ربع بودند ، مردمانی هنرمند وبامروت"

درادامه فصل بیت حکام مزینان ، بیهقی از قاضیان وراویان حدیثش  یادمی کند که روزگاری در مزینان متوطن شده اند و به کار قضاوت مشغول بوده اند ازجمله الحاکم ابوالعلاء صاعدبن محمد الحنیفی که هم قاضی بوده وهم محدث وجد اومسعود بن شعیب بن محمدبن جعفر الحنیفی نیز که از علما و روات احادیث بوده ودرجایی دیگر ازادیبانش می گوید که سرآمد شاعران عصر بوده اند"الادیب ابوسعد اسعد بن محمد المزینانی ، اورا ادیب ابوسعد المزینانی گفتند، ادیبی فاضل ومخرج بود ، ازمنظوم او این ابیات است که امام محمد بن حمویه را گوید:

یا صاحب الدیران زمت جمالکم              بجانب الجزع من جرعاء وادیها

بلغ سلامی الی الذلفاء من حرض           و انشدیها قریضا  قاله فیها...

علامه علی اکبردهخدا که عمری را برای احیای زبان پارسی تلاش و مجاهدت نموده وتوانسته درمدت حیات مبارکش آثار ارزنده ای را برجای بگذارد در توضیح  واژه ی مزینان با اشاره به کتاب " الانساب سمعانی "  درلغتنامه اش آورده است :" مزینان شهری است در خراسان ، وسپس به  این شاعر مزینانی  اشاره می کند که سوزنی درتضمین اشعار او گفته : 

  چونین قصیده گفت مزینانی ادیب             اندرحق امیر اسماعیل گیلکی...

  هست این جواب شعرمزینانی آنکه گفت       یارب چه دلربای وفریبنده کودکی...          

 اگر بخواهم از آنانی که درباره مزینانم سخن گفته اند بگویم ونقل خاطرات آنها را بنمایم به یقین مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد و باید در گوشه ای بنشینم و ساعتها وقت را به نوشتن بگذرانم که این خود حدیثی است مفصل ودراین مجمل نمی گنجد وتنها بسنده می کنم به همین همولایتی خودمان ابن فندق که درنه قرن پیش یعنی نهصد سال قبل حق مطلب را ادا نموده وآنچه را بوده به ثبت رسانده وای کاش متولیان امور یک بار به این کتاب سری بزنند تا ببینند بیهق وبیهقیان واقعی کیانند ومزینان جایگاهش درکجا باید باشد !

یادش بخیر زمانی که  مرحوم علامه محمد تقی شریعتی مزینانی پس از ایامی به مزینان آمد وما از همین ارگ ریگی  به دنبالش دویدیم و درحمایت از او و نوه اش احسان؛ شریعتی زاده ای که انتظار داریم علی وار رسالت پدرش را بردوش بگیرد، می گفتیم : شریعتی شریعتی حمایتت می کنیم . وجوانان ما با اشتیاق  می خواستند حتی ماشین استاد را بر روی دست بلند کنند . وآن بزرگوار درمسجد جامع سخنرانی کرد و از اینکه پس از سالیان دراز گام در وطن نهاده اشک شوق می ریخت  واز مردم عذر خواهی کرد وگفت: نام شریعتی درقبل وبعد از انقلاب جز ضرر برای مزینان چیزی نداشته است !

گویی استاد در چهره ِی مردم کویر خستگی رنج ایام را می دید و در همان نگاه اول درد محرومیت را احساس می نمود وقتی به دیوارها وخیابانها وکوچه های خاکی نظاره کرد که هیچ فرقی ندارد با وقتی که او کوله بار سفرش را ، نه، تمامی زندگیش را، بر روی درشکه ای گذاشت و به سوی مشهد رهسپار شد ؛ همان غبار فقر برسر و روی مزینان و مزینانی می بارد . من آن زمان تنها به سیمای این پیر فرزانه نگاه می کردم که چه آرام ومحجوبانه سخن می گوید ودرتحیر بودم که او دلش برای یک مشت خاک تنگ شده است و شاید اگر مردم اینجا نبودند دلش می خواست بر دیوارهای گلی بوسه بزند نمی دانم ، شاید درخلوت چنین کرده باشد .او آمده بود تا بماند وشنیدم  زمانی که به دنبالش آمدند تا او را به مشهد برگردانند دلتنگ بود و می گریست ...

حالا دیگر دلتنگی استاد را می فهمم چون خود که پس از روزها زیستن درغربت ، هرگاه به مزینان می آیم وقتی می خواهم برگردم بغض گلویم را می فشارد وتا دقایقی نمی توانم حرف بزنم و این حالت را دیگر رفقا نیز برایم باز گو کرده اند .

به بیهقی برگردم که  در جایی دیگر وی از ربع مزینان می نویسد که در زمان نگاشتن اوراق زرین تاریخش یعنی قرن ششم هجری، مزینان یکی از بخشهای مهم بیهق و همین سبزوار فعلی خودمان که قرار بود در تقسیمات کشوری جدید، استانی شود از چهارگانه ی خراسان وبه دلیل نداشتن لابی ومسئولی حرف زن در دوایر دولتی و وزارتی، این حق مسلم را به جایی دادند که از سبزوار ما کوچکتر بود.بگذریم که اگر سخن دراین باره بیشتر بگویم شاید همین یک لقمه نان را هم برما حرام نمایند اصلا مارا چه به این حرفها وکلاه خودمان را محکم بچسبیم که باد نبرد ! یک بچه دهاتی می خواهد حقی را بستاند! تو سرزمین خود را باش که با تمامی قدمتش هنوز درپس وزارت کشور و نهاد ریاست جمهوری و استانداری خراسان رضوی نامه ی شهریتش مفقود است وکسی نمی داند آخر دستور صادر شده از سوی بالا ترین مرجع حکومتی چه شد! ونمایندگان سبزوار در نطق قبل وپیش از دستورشان یادشان رفته که روزی روزگاری مزینانی ها هم برایشان رأی به صندوق انداخته اند و وعده هایی به سوختگان کویر داده اند، بگذریم.

وابن فندق درباره ربع مزینان می نویسد:"دهم ربع مزینان  واین مزینان بود ، وایان ، وکموزد، وداورزن ،و صدخرو ، وبهمن آباد ، ومهر – که آنجا مزارع اقلام بحری باشد وماشدان ، وسویز ، وغیر آن

وباز در فصل غرایب وچیزها که از بیهق خیزد که درآن منفرد است  در باره ی هنر مردمان این دیار می نویسد:" اندر حدود مزینان جامه ی حریر بافند بغایت نیکو که در نواحی نیشابور نبافند"

درهمین فصل غرایب ، بیهقی از مزینان و بهمن آباد محلی برای برپایی نماز جمعه یاد می کند و می نویسد: " درین ناحیت در پانزده موضع نماز جمعه رفتی و خطبه : دیه جلین، قصبه سبزوار ، خسروجرد ، کسکن ، سدیر ، کراب ، باشتین ، نامن ، دیوره ، چشم (چشام) ، خسروجرد ، مزینان ، بهمناباد، فریومد ، ده بیشین ، اکنون در هشت موضع میرود.

 بعضی چنان که پیشتر گفتم ؛ مزینان را زادگاه مرزداران وغیور مردان می دانند و می گویند اینجا دیار مرزبانان است و به خاطر مقاومت درمقابل یاغیان وکشتن افرادی از آنان و آنگاه آویختن سر آنها درچهار دروازه ی ورودی مزینان نام آن را دیار مرزبانان گذاشتند و شاید بی ربط نگفته باشند چرا که باز صاحب کتاب تاریخ بیهق در فصل وقایعی که درقدیم اتفاق افتاده از واقعه ای می نویسد که درمزینان  رخ داده است و آن هم زمان حکومت سامانیان:" در ایام ملوک سامانیان عاملی بود قصبه را از قصبه ی مزینان ، اورا ابو سعیدک خواندندی ،واز ندمای امیر حمید بود ، وچون با ناحیت آمد متولی عمل بود ، ومردم از وی به رنج وبلا بودند ، ودرتمهید قواعد ظلم بهمه غایتی می رسید ، شبی در دیه خفته بود ، جوانان روستا شبیخون کردند واورا بدار آخرت فرستادند. واین سیم ابوسعید بود از عمال که دربیهق کشته آمد"

یادآوری تمامی این خوانده هایی که سالها پیش مرا به اشتیاق دانستن از تاریخ زادگاهم و مردمان غیورش روزها را در تورق ونگریستن به کتب بسیار وغور در سفرنامه ها وتواریخ بیهق وغیر بیهقی و سلاطینی که در مسیر رفتن به زیارت امام هشتم (ع) وروز نوشته های سیاحان وگردشگرانی که درمسیر راه ابریشم گذری به مزینان داشته اند وادارم می نماید که گام در راه گذارم و از میدان قتلگاه جدا شوم وبا عبور از پشت قلعه وشرحاش که اکنون مسیر رفت و آمد غنی آبادیها وکلاته مزینانی هاست و همچنین کویر نشینانی که معروف به اودوغی * هستند ورنج کویرنشینی آنها را مجبور ساخته تا رضا آباد را رها نمایند و به مزینان پناه بیاورند و خانه وکاشانه ای نو بنا سازند و آرام آرام جزئی از مزینان شده و می شوند .مزینانی ها که خود مردمانی خونگرم ونوع دوست هستند بی هیچ مزاحمتی و بلکه با آغوش باز این مردم مهاجر را پذیرفتند و در کنار خویش جای دادند ؛ با گذر از کنا ر آسیاب ملایی که سالهاست گندم وجو کشاورزان و دهقانان مزینانی را آرد می کند تا اونیز در تاریخ و نام مزینان شریک باشد چون در نگاشته های قبلی گفتم که یکی دیگر از وجه تسمیه ی نام مزینان ،مزه ی نان آن است .همچنان که سمنان به خاطر سمی شدن نانش آن را سم +نان گفته اند، مزینان را به دلیل خوشمزه بودن نانش مزه ی نان نامیده اند که ما خود درگویشمان مصوت آ را حذف می کنیم ومی گوییم میزینو. والبته بی ارتباط شاید نباشد چون  یاد ایامی که با دوستان وهمقطاران خویش به پشت گردنه می رفتیم و بغل بغل هیزم می زدیم و به خانه می آوردیم و مادرانمان دررنج گرمای طاقت فرسا در حالی که صورت ماهشان درآتش تنور گر* می گرفت با عشق برای قوت لایموت فرندانشان نانی می پختند که یک بغل بود و ما هنوز هم که به مزینان می رویم از آنان که رنج ایام کمر شان را خمیده و برپیشانیشان چین فراوان افکنده وگرد پیری بر صورتشان نشانده می خواهیم که برایمان نان کاک کنند .خنده دار است اگر بگویم هر مزینانی با ماشین مدل بالا که به تهران می آید چون صندوق آن را باز می کند کیسه ی نان کاک و دبه های قاتق از آن بیرون می آورد و جالب تر آنکه ترید کردن این نانها در اشکنه ای که با همین قاتق توسط کدبانوهایی که حالا به جای بله می گویند: آره و به فرزندانشان یاد می دهند که تهرانی حرف بزنند؛ از مرغ وفسنجان بیشتر برایشان لذت دارد و به خصوص اگر فلفل قرمز و زیره هم از مزینان آورده باشند و چاشنی غذایشان نمایند واضافه کنید گوجه ویا گردویی که باز سوغات سفری بوده که به مزینان داشته اند و باز  از همه لذت بخش تر وقتی است که چند بانوی مزینانی درمحله ای گردهم می آیند و با اجاری که از صحرا جمع کرده اند وآردی که ترجیح می دهند از مزینان بیاورند چرشویی* که این هم سوغات مادرانشان بوده وبا پینه های * بسیار به هم وصل کرده اند ، را پهن نمایند سپس خمیری آماده کنند که اگر توان داشته وماشینشان جا داشته با شد دوست دارند دبه ای آب هم از سراو میزینو * بیاورند وبا خورد کردن اجار* وسبست * وبلغست سفیده وخله خلونجه وریش بز* و بالشتک کردن خمیر  و ریختن در دیگی که بر روی اجاق گذاشته اند که گاه همین غذا که معروف است به آش علفی چندین ساعت طول می کشد ولی تمامی خاطرات دوران کودکی ونوجوانی زنان در زمان درست شدن این آش بیان می شود و بسیاری از دختران درخانه مانده ودم بخت در همان ساعت عروس می شوند و پته ی بسیاری از شوهران روی آب ریخته می شود وخلاصه فرقی نمی کند که چند سال است درتهران زندگی می کنند باید با همان رسم ورسوم گذشته ی خویش نه با قاشق که با دست، سرلگنی بخورند آن هم با همان فلفل قرمز و تند مزینانی که گاه صدای لیزجشان تا چندین خانه شنیده می شود ولی لذتش به همین زبان سوختن وآب راه افتادن از بینی وچشم است هر چه بیشتر دهانشان بسوزد بیشتر لذت می برند. بعداز آنکه حسابی خوردند وسوختند وسیر شدند می گویند: هی ننه بترکیوم هنز دلم مخه بو خروم*



       

راهم را به سمت خیابان اصلی ادامه می دهم و از این کوچه که من در نوجوانی از آن به عنوان کوچه ی سرچشمه یاد می کردم ودر نامه هایم به همین نشانی می نوشتم به سمت خیابان اصلی و درامتداد دیوار ارگ ریگی  که روزگاری برگرداگرد مزینان کشیده شده بود ویکی از درواز ه های اصلی مزینان محسوب می شود ، حرکت می کنم. در قدیم مزینان درحصار این دیوار بزرگ که نقل است درهنگام ساختنش بر روی آن اسب وگاری راه می برده اند محصور بوده و چندین  دروازه ه ی ورودی داشته است سه ، چهار یا شش نمی دانم ولی سالها پیش یکی از پیر زنهای مهربان که ما او را زن عمی * می گفتیم این شعر را برایم می خواند :

مزینون خراب آوازه دارد   دوازده برج وشش دروازه دارد

 معنای خراب را  نمی دانم شاید به خاطر دل شیدایی بوده که آن را خراب آباد می نامد واز دلتنگی ودوری وطن باشد یا آنکه برای جور کردن وزن شعر، سازنده اش این کلمه را  به کار برده است.هرچه هست حکایت غریبی را در پس معنایی آن دارد که شاعر این ایهام را استفاده نموده است.

 در سمت چپ کوچه پست وتلگراف مزینان  ودر سوی دیگر مدرسه و دبستان شیخ قربانعلی شریعتی قرار دارد جایی که دوران ابتدایی را در آنجا گذراندم .  

                                                         وادامه دارد...

* گر : آتش ، قرمز شدن

* اودوغی : آب دوغ

* چرشو : چادر شب

* پینه :  وصله

* میزینو: مزینان

*  اجار : به فتح الف نوعی علف شبیه به تره

* سبست : یونجه ، شبدر

* بلغست وخله خلونجه وریش بز: نوعی علفهای خودرو که درمزینان می روید وبرای آش استفاده می کنند

* زن عمی : زن عمو

  • علی مزینانی
۱۵
آذر
۹۱

ازحدیره تا باغستان

ره آورد سفربه مزینان

بخش یازدهم

سوگواران حسینی به دودسته واکنون زنها نیز پشت سرمردان حرکت می کنند وآنها هم دسته ای دیگرتشکیل می دهند واشعار مناسب شام غریبان را می خوانند دسته ی اول به مکانی تاریک پناه می برند ومی خوانند:

خیمه ها می سوزد و شمع شب تار عزاست      کربلا ماتم سراست کربلا ماتم سراست

دسته ی دوم نیز با پناه گرفتن درخرابه ویا گوشه ای تاریک برزمین می نشینند وجواب می دهند:

مجمع پیغمبران درکربلای پر بلاست             کربلا ماتم سراست کربلا ماتم سراست

سپس آهنگ آن تغییر می کند وبا هر بیتی نام حسین (ع) به صورت همخوانی برده می شود

دسته ی اول :

یتیمی دردبی درمان یتیمی              یتیمی خاری دوران یتیمی  وای حسین جان

دسته ی دوم:

الهی طفل و بی بابا نباشد             اگر باشد دراین دنیا  نباشد وای حسین جان

دسته ی اول :

اگردست پدرمی بود به دستم            چرا من درخرابه می نشستم وای حسین جان

دسته ی دوم :

اگر می بود و عباس  عمویم              نمی زد شمر دون سیلی به رویم وای حسین جان

دسته ی اول :

عجب مهمان نوازی کرده خولی           تنورت داده جا منزل مبارک  وای حسین جان

دسته ی دوم :

بیا خاکستر رویت  بشویم                  به آب دیدگان منزل مبارک وای حسین جان

دسته ی اول :

حسین سرجدا منزل مبارک                قتیل اشقیا منزل مبارک  وای حسین جان

دسته ی دوم :

شنیدم قاسمت کرده عروسی            به دشت کربلا منزل مبارک وای حسین جان

 

آنها به همین ترتیب و با آهنگ و نظمی خاص زمزمه می کنند و پس از رفتن به هیئات حسینی (ع) و ابوالفضلی (ع)که نوعی دعوت از آنها می باشد برای حضور و همراهی شام غریبان ؛ با عبور از بازار و تغییر مسیر به سمت خیابان شرکت ؛  از همان راهی که مرا به میدان قتلگاه کشانده و اکنون تمامی این رویدادها را بر روی کاغذ سفید ثبت می نمایم ،  و پس از آنکه وارد این میدان که یک روز کامل را شاهد تعزیه خوانی و سوگواری عاشوراییان بوده  می شوند گردهم می آیند و نوحه خوانی می کنند و روحانیت همراه که نام شیخ رضا اسلامی دراین مجلس دیگر حالت رسمی پیدا کرده با روضه خوانی ومصیبت خوانی مجلس را به پایان می رساند.

و دوباره صبحی دیگر فرا می رسد و مدت دو سال است که یازدهم محرم به یاد بی بی زینب (س) ومظلومیت  اهلبیت عصمت و طهارت که فرزندان و پدران و همسرانشان را در سرزمین پربلا ازدست داده اند و شاهد تاخت اسبان بربدن آنها و لگدمال شدن سم ستوران بوده اند ؛ مزینانیها نیز حرکت کاروان  اسرا را باز سازی می نمایند که در این میان همت جوانان و نوجوانان کانون فرهنگی هنری زینبیه ستودنی است که با عشق و علاقه ای خاص برای انجام این مراسم تلاش می نمایند و اکنون مورد استقبال ویژه ی شرکت کنندگان درتعزیه روز عاشورا واقع شده وسعی می نمایند تا روز یازدهم را درمزینان بمانند وبعد از آن به سوی محل سکونتشان  حرکت کنند.

شبیه سازی این واقعه جانسوز همراه است با حرکت شتران و درمسیرکتک زدن اسرا باتازیانه  توسط گروه مخالف خوان و برنیزه کردن سر شهدا و آنگاه فریاد بانوان مزینانی که مزنه ، مزو *ومزنید را با صدا ی بلند شیون می کنند گویی همان و.اقعه را شاهدند. این مراسم پیش از این ودر زمانی که تعزیه خوانان بزرگی همچون عباسعلی صدیقی ومحمد شمشیری وجعفری ومحمد صدیقی وحسین ملاحسن وکربلایی عبدالله محمدی و... زنده بودندبا عنوان بازار شام درتکیه ی  بالا  اجرا  می شد که سرهای شهدا به دربار یزید برده می شد ودر آن مراسم عباسعلی صدیقی به زبان بیگانه که اگر اشتباه نکنم انگلیسی کلماتی را بر زبان می راند که برای ما مزینانیها جالب توجه بود. بماند از اینکه چه می گفت وچه می شنیدیم فقط جالب بود که اوبه این زبان مسلط است وصحبت می کند . آن سرها که دراربعین مزینان نیز به نمایش درمی آمد  به اعتقاد تعزیه خوانها عتیقه وخودشان نمی دانند جنسش از چی بوده وقدمت بسیار طولانی داشته، مفقود شده است وکسی نفهمید چگونه وچرا !

ده روز پس از عاشورا یعنی دربیستم محرم دوباره تعزیه ی اول با نام عاشورای بچه ها ویا دهه ی دوم در مزینان برگزار می شود. گرچه نام این  تعزیه خوانی دربین مزینانی ها معروف به عاشورای بچه هاست ودلیل آن هم شروع این مراسم توسط نوجوانان علاقمندی بوده که دوست داشته اند تعزیه خوانی کنند ولی به خاطر سنشان ویا تعداد تعزیه خوان بی شمار ویا ارثی بودن بعضی از نقشها که خود دارای حسن و دربعضی از مواقع برآ ن انتقادی وارد است نمی توانسته اند درعاشورای بزرگ مزینان نقشی ایفا نمایند برآن شدند تا خود عاشورایی دیگر بیافرینند که موفق هم شدند واکنون این عاشورا یکی از مراسم های رسمی مزینان است ودر هر سال به صورت منظم چه درروز تعطیلی باشد ویا غیر آن در تابستان وزمستان با حضور خوب عزاداران که باز از تهران رهسپار مزینان می شوند برگزار می گردد واکنون تمامی آن نوجوانان خود دارای فرزندانی هستند که راه پدرانشان را ادامه می دهند بعضی از آنها وارد تعزیه خوانی دهه ی اول شدند وجای خودرا مستحکم کردند وبعضی دیگر مانند حاج حبیب حسینعلی که نقش بسیار زیادی در برگزار ی این مراسم داشت وگاه از سرمایه خود که به کدیمین به دست آورده بود برای آن هزینه می کرد ویا مانند شیخ علی متقی* که در راه تبلیغ دین جانش را فدا کرد و یا شهید محمد روس که ایفاگر نقش امام حسین (ع) بود و اگر دروالفجر هشت شهید نمی شد اکنون او شاید نقش امام را درتعزیه ی اول اجرا می کرد  و دیگر بزرگانی که من نامشان را به خاطر ندارم ، از دنیا رخت بربسته اند.

دهه ی دومی ها برای خود نخلی دارند که از نخل اصلی مزینان کوچک تر وسبک تر  و به راحتی قابل حمل است و درمقابل خانه ی شهیدان علی ، محمد و حسین شهیدی  و به همت پدر و مادر و زنان همسایه تزیین می شود .و با حضور خیل عزاداران که باز هیئت غنی آبادیها، آنها را همراهی می نمایند  و سپس تعزیه خوانان که با همان شکل دهه ی اول سوار براسب شده اند به سمت مزار شهدا حرکت می کنند و با توقفی کوتاه دربهشت علی (ع) با عبور از پل چپرخنه راهی همین میدان قتلگاه می شوند ودوباره باز تعزیه ای با شکوه و طولانی که از صبح تا شب نقشهای حر ، ابوالفضل (ع)، علی اکبر(ع)، قاسم بن الحسن(ع)، وهب و اگر وقت باشد شوذب وعابس ودرویش وشیر غران و...  درآن خوانده واجرا می شود. و این نه فقط یک مجلس صرف تعزیه خوانی است که تجلی عشق و ارادت مزینانیها وتعصب آنها به عزاداری ائمه(ع) است که به هر بهانه ای می خواهند یاد و نام آنها را گرامی بدارند و برایشان اشک بریزند و این تعصب را می توان درتعداد شهدای آنها دید که مزینان را از دیگر مناطق محروم خراسان متمایز کرده است؛ کویریانی که بیش از هفتاد شهید و دهها ایثارگر را درجنگ تحمیلی تقدیم کرده اند وافتخارشان این است که اولین شهید منطقه سبزوار را این دیار دارد و یا شهید بزرگ انقلاب منتسب به آنان است ، دکتر علی شریعتی مزینانی که افتخارش مزینانی بودنش و است و کویر مزینان ، روستا زاده ای که پدرانش همه از بزرگان علم وادبند وچون نگینی در دل انگشتری می  درخشند :" روستای محبوب من ! مزینان ! ای گرسنه ژنده پوش مغموم که بر حاشیه خشک و تشنه کویر افتاده ‏ای ، ای نجیب ‏زاده بزرگواری که قربانی ستم ایّامی و رنجور فقر و محکوم ویرانی و فراموشی و شرف تبار و شکوه تاریخت مستمندی را بر تو روا نمی‏ دارد
ای کوه و کویر و اَرگ و بازار و مدرسه و رِباط و سرچشمه و قبرستانی که همه از اجداد من سخن می‏ گویید و یادگار عصمت اعصارید ،..
. و تو ای* مسینان ! ای نام اهورایی که از بزرگی عصر مزداپرستی حکایت می‏ کنی و اکنون ، پیران شکسته و زنان چشم به راه و کودکان بی ‏پناهی را در خود داری که پدران ، شوهران و پسران‏شان به جستجوی نان ، تو را که تهیدست مانده ‏ای ترک کرده‏ اند . چقدر شما را دوست می‏ داشتم و شما می ‏دانید که علی رغم زندگی ، چه تعصّبی داشتم که یک روستایی راستین بمانم و به شما وفادار باشم . [ دکتر علی شریعتی ، مجموعه آثار 35 ، بخش 1 ،انتشارات آگاه ، چاپ دوم ، 1372 ، ص 437 [

                                          وادامه دارد...

مزنه ، مزو : به فتح میم وکسر نون نزنید، نزن

متقی : محمد تقی

  • علی مزینانی
۱۳
آذر
۹۱
مراسم تعزیه دهه دوم با نام عاشورای بچه ها روز چهارشنبه پانزدهم آذرماه مصادف با بیستم محرم الحرام درمزینان برگزار می شود

به گزارش شاهدان کویرمزینان؛ پس از برگزاری مراسم تعزیه خوانی روز عاشورا که با حضور پرشور عاشقان وعزاداران اباعبدالله الحسین (ع) برگزار می شود این مراسم به همان شکل دربیستم محرم وبا هنرنمایی نیروهای جوان که البته تعدادی از آنها در مراسم دهه ی اول نیز نقش دارند برگزار می شود که دربین مزینانیها معروف به عاشورای بچه هاست ودلیل آن هم به خاطر این است که شروع این مراسم به همت نوجوانان علاقمندی بود ه که به تقلید از بزرگترها آغازگر آن  بوده اند واکنون همه ی آنها یا درمیان سالی هستند ویا به سن کهولت رسیده اند وعاشقانه دراین دستگاه خدمت می کنندوبعضی نیز دیده از جهان فروبسته اند.

گرچه درابتدا استقبال چندانی ازاین مراسم نمی شده ولی درزمان فعلی نه تنها مزینانیهای مقیم درپایتخت که شهروندان روستاهای مجاور نیز از آن استقبال می نمایند وسعی می کنند دراین روز خودرا به مراسم برسانند. یکی از کسانی که نقش بسزایی در برگزاری این مراسم داشت مرحوم حاج حبیب الله حسینعلی بود که چندوقت پیش درجواربارگاه ملکوتی آقا ومولایش حسین بن علی (ع) به دیدار یار رفت ودرکربلای معلی جان به جانان سپرد و اکنون فرزندانش راهش را ادامه می دهند.

عاشورای دوم به همان سبک وسیاق وبا تزئین نخل که از نخل اصلی کوچکتر است و درحال حاضر توسط خانواده شهیدان محمد، علی وحسین شهیدی آماده می گردد ،با سینه ی دوره وپیوستن هیئت غنی آبادیها وپس از آن حرکت به سمت مزار شهدا آغاز می شود. سپس با حضور درمیدان قتلگاه همانند دهه ی اول مجلس تعزیه خوانی تاغروب برگزار می شود .

درحال حاضر برگزار کنندگان دهه ی دوم سعی می نمایند تا مراسم درهمان روز بیستم برگزار شود وفرقی نمی کند جمعه یا روز غیرتعطیل باشد

  • علی مزینانی
۰۸
آذر
۹۱

به راستی چه کسی می تواند این لحظه هارا به تصویربکشد

عاشورای مزینان تنها یک مراسم شبیه خوانی نیست

عاشورای مزینان تنها یک مراسم آئینی نیست

عاشورای مزینان تنها یک مراسم عزاداری نیست

عاشورای مزینان تنها گریه و اشک برحسین نیست

عاشورای مزینان عشق است و...

و مزینانیان را خیال گذر ازاین عشق نیست...


درادامه ببینیدعاشورائیان مزینانی را...



  • علی مزینانی
۰۸
آذر
۹۱
بازهم عاشورا وآئین نخل گردانی مزینان

MIM_8181.jpg


MIM_8352.jpg

MIM_8149.jpg


MIM_8167.jpg


MIM_8367.jpg

MIM_8147.jpg

ودرادامه ببینیدعاشورای مارا به روایت عکاس خبرگزاری ایسنا...

  • علی مزینانی
۰۲
آذر
۹۱

   ازحدیره تا باغستان

ره آورد سفربه مزینان

 

بخش دهم

عده ای گهواره ی علی اصغر(ع) را بردوش دارند که نوجوانی همان تندیس پارچه ای را که شب قبل توسط زنان درخانه حیدری آماده شده بود ، بر روی دست بالا می برد ومی گوید: لای لای ای اصغر شیرین زبانم...

وقتی جمعیت به قبرستان مزینان می رسد ،بستگان امواتی که به تازگی درگذشته اند برسرمزارشان حاضرمی شوند وچون آنها دراین مراسم نیستند وجایشان را خالی می بینند به یادشان گریه وزاری می کنند اما زود از قبردل می کنند وبه دنبال نخل می دوند تا ازقافله عقب نمانند.

نمی دانم چه نیرویی این یکپارچه آهن را به جلو می برد وشاید اگر غیراز عاشورا باشد صدها جوان نتوانند دراین مسیر آن را حمل کنند اما در این صبح عاشورا نخل درمیان یا حسین یاحسین زن و مرد در راه ابریشم با سرعت به سمت مزار بهمن آباد حرکت می کند وکافی است لحظه ای از آن عقب بمانی دیگر نمی توان جبران کرد مگرآنکه ازمیان مزارع کشاورزان میانبر بزنی وخود را به مزار برسانی.

قبل از رسیدن مزینانیها ، عزاداران بهمن آبادی به مزار آمده اند و پس از طواف یک دوره ای نخل مزینان برگرداگرد مزار فرزندان امام موسی کاظم (ع) هیئات مزینان و بهمن آباد درگوشه ای اجتماع می کنند و دو نفر از مداحان به نمایندگی ازدیگر مداحان منطقه که معمولا تعزیه خوان بهمن آبادی درابتدا نوحه ای می خواند و پس از آن پیرغلام اهلبیت قربانعلی عسکری مزینانی ایها القوم حسینم  و یا بحرالطویل دیگری را می خواند طبالها وسنج زنان هردو منطقه نیز متحد؛ شوروحال خاصی به مراسم می دهند. آنگاه حمید صدیقی ایفاگر نقش امام حسین (ع) دستورحرکت را صادر می کند درحقیقت این مکان  تداعی کننده یکی ازمنازلی است که قافله کربلا درآنجا استراحت نموده اند وسپس به سمت نینوا حرکت می نمایند. خوب که نگاه می کنی همه ،حتی آنها که از دیگر شهرها آمده اند ومیهمان هستند دراین مراسم شریکند ونقشی برعهده دارند. یکی نخل حمل می کند یکی شیرغران وساربان وگهواره علی اصغر را برمی دارد ودیگری بلندگو برداشته ونوحه می خوانذوجمعی طبل وسنج می زنند وآنان که وسیله ای ندارند سنگهارا از مسیر راه جمع می کنند که زیر پای عزاداران که بعضی از آنها پابرهنه هستند نرود.

تا چند سال پیش بسیاری از جوانان مزینانی وبهمن آبادی و سویزی طی مراسمی درمزار قمه برسر می زدند اما اکنون  بنا به فرموده ی مراجع مبنی بر جایز نبودن این عمل آن هم به خاطر سوء استفاده ی غربیان!  فقط کفن می پوشند وهمراه  دیگر مردم  حسین حسین می گویند وعزاداری می کنند

 با حرکت نخل، عزاداران بهمن آبادی هیئت مزینان را بدرقه می نمایند وسینه زنان می گویند:

 رفتید وخوش آمدید عزیزان           اجرهمه با شاه شهیدان

ویا می گویند:

به سلامت بروید اهل عزا    زعزای پسر شیرخدا

مزینانیها نیز درجواب پاسخ می دهند: 

مادعا گفتیم ورفتیم ازسرصدق وصفا     بعد ازاین جان شما جان شهید کربلا

نخل وکاروان تعزیه خوانها و علمداران با حسین حسین گویان عزاداران به سمت مزینان حرکت می کنند وپس از آن عزادارن سویز به سمت مزارروانه می شوند وتا مطمئن نشده اند که مزارخالی شده ومزینانیها از آنجا خارج شده اند آنها واردمزارنمی شوند .واین به علت درگیری لفظی جوانان دومنطقه درسالهای دوربوده که ازآن پس روسای هیئات تصمیم گرفتند به خاط آنکه دوباره مشکلی پیش نیاید باکمی تاخیر آنها به مزاربیایند البته ارتیاط مزینانیها با سویزیها همیشه حسنه بوده ونوجوانان سویزی درمدارس مزینان تحصیل می نمایند.دوتن از بهترین دوستان من داوود واصغر سویزی  از این روستا بودند که درعملیات والفجر هشت به فیض شهادت نائل آمدند. داوود بچه یتیمی بود که پدرنداشت اما دردامان مادر ی مذهبی پرورش یافته بود  وهنوزبه سن  جوانی نرسیده بود راه سرخ شهادت را انتخاب کرد .به خاطر سن کمش او را ثبت نام نمی کردند اما به قول خودش چریک بازی درآورد وبالاخره به جبهه رسید وبا همسنگرش علی اصغر فتح الله  در آبهای اروند شربت شهادت نوشید.. هنوز هم بسیاری از دوستان من که دردوران تحصیل با هم در یک مدرسه درس می خواندیم از همین روستاهای مجاور مزینان هستندکه هرچند به دلیل گردش ایام ومشغله کاری هرکدام به سویی کشانده شده ایم اما  محرم که می رسد درعزای امام حسین (ع) دیدارها تازه می شود چون آنها هم مثل ما محرم را درزادگاهشان درک می نمایند.

نخل این بار باید از سمت شمالی مزینان  حرکت کند تا خانه های  تمامی مزینانیها  از آن متبرک شود .کسی حق ندارد مسیر آن را تغییر دهد حتی اگر بخواهند راه را کوتاهتر نمایند چون این سنتی بوده که پدران آنها نیز برآن اعتقاد بوده اند .نقل است که در عاشورای یک سال شاید چهل پنجاه سال پیش نخل را از راهی دیگر به میدان قتلگاه بردند ودرهمان روز اتفاق بدی افتاد ویک نفر کشته می شود واین موضوع را مرتبط با آن می دانند وپس از آن بالاییها هم قسم می شوند که دیگر نگذارند مسیر نخل تغییر کند.

چه این ماجرا  راست باشد یا ساختگی به هرروی نخل باید ازسمت جاده ی بهمن آباد واز مقابل خانه شریعتی وارد مزینان شود وآنگاه با طی مسافتی از کوچه سرچشمه که روزگارانی ارگ مزینان می نامیدند وچشمه ای آب خنک وزلال از زیرزمینش می جوشید ، می گذرد وبا عبور ازمیان این کوچه،  نخل ازمبدأ تامقصد برگرداگرد مزینان چرخیده است و همه جا متبرک کرده است البته باز که دقت می کنی در این حرکت وچرخش نخل تفکری عمیق نهفته وبی ربط نیست اگر بگوییم در این یک روز تمامی واقعه کربلا یعنی از حرکت امام حسین (ع) که حج را نیمه تمام رها کرد وتا شهادتش وشام غریبانش همه دراین روز درمزینان باز سازی می شود.لحظه ی حرکت نخل ازمیدان امام حسین (ع) همان حج ناتمام است چون اکنون که  می اندیشم می بینم که هیئات چندین بار برگرد نخل می چرخند وپس از آن به سمت مزار راه می افتند.

درمسیر ورود نخل به درخانه ها زنها با دود کردن اسپند به استقبال آن می روند و بعضی نیز باپخش نان وکیک وشیروچای از عزاداران پذیرایی می نمایند.

سرانجام هیئات عزاداری به میدان قتلگاه می رسند جایی که من اکنون ایستاده ام ونظاره گر جوانانی هستم که پس از قرار گرفتن نخل در جایگاه سربر آن می گذارند وگریه می کنندوپس ازآن  مادران وخواهران و دیگربستگانشان به سراغشان می آیند وشانه های آنها را  غرقه بوسه می نمایند.

تعزیه با وارد شدن قافله امام حسین (ع) شروع می شود وبا دستور امام ، مردم عزادارمیدان را خالی می کنند و پس از آن معین البکا ءکه درحال حاضر محمد شریفی  است ودرحقیقت کارگردان هنری  این نمایش آئینی است ، میکروفون را به دست می گیرد وچند دقیقه ای صحبت می کند وتذکر لازم را به تعزیه خوان ومیهمان ومیزبان ودست اندرکاران می دهد سپس با ورود حر و لشکریانش تعزیه آغاز می شود .

تاغروب عاشورا  تعزیه خوانها تعزیه حضرت ابوالفضل (ع)، علی اکبر ، قاسم ، شوذب وعابس ، وهب، درویش ، قیس ، عبدالله بن حسن و علی اصغر(ع) واگر وقت باشد همانند تابستان که روزهایش بلندتراست نقش فاطمه صغری (س) را اجرا می نمایند.

در زمان شهادت حضرت علی اکبر(ع) تمثال بیش از پنجاه شهید مزینانی توسط بستگانشان وبا همکاری پایگاه بسیج شهدای مزینان  وارد میدان می شود تا ازشهدای کربلای ایران هم یادی شود .

درغروب عاشورا واقعه ی شهادت حضرت علی اصغر(ع) یکی از صحنه های ماندگار این تعزیه است .حتی ایفا گر نقش ابن سعد که مرحوم حبیب حسین علی آن را اجرا می کرد وامسال  جایش خالی است؛گریه می کند ودستور تیربر حلقوم این شیرخواره می دهد. 

پس ازنمایش موفق سریال مختارنامه، نوای لالایی تیتراژ پایانی آن درهنگام شهادت علی اصغر (ع) پخش می شود واین نیز به خاطر آشنایی وتخصص اجرا کنندگان  این مراسم بزرگ است؛ همه ی میدان می گریند شبیه خوان وفهرست گردان وزن و ومرد وخرد وبزرگ همه گریه می کنند وپس از آن لحظه شهادت امام می رسد.

لحظه پایانی مجلس همه بی تابند .مأموران انتظامات هر کار می کنند نمی توانند جلوی ورود مردم به میدان را بگیرند گاهی این مراسم ناتمام می ماند چون کفنی که بر تن امام است توسط بعضی از جوانها پاره می شود وهرتکه اش به تبرک به دست کسی می افتد ویا آنکه خیمه ها را آتش می زنند وپارچه نیم سوخته ی آن نیز به همان ترتیب به دست مردم می افتد.

تعزیه تمام شده وغنی آبادیها با بدرقه مردم مزینان وبا خواندن همان اشعار رفتید وخوش آمدید عزیزان.... راهی روستای خود می شوند.

هنوز خستگی یک روز عزاداری ازتن مردم بیرون نرفته شام غریبان برگزار می شود وتو گویی این مردم اصلا در عاشورا آرام وقرار ندارند وخستگی را شرمنده ی این همه احساس نموده اند.

پس از مراسم نوحه خوانی که درهیئات برگزار می شود مراسم شام غریبان از هیئت علی اکبری (ع) آغاز می شود و زن ومرد درحالی که شمعی دردست دارند درتاریکی بازار حرکت می کنندو 

                                                                وادامه دارد...

 

 

  • علی مزینانی
۲۲
آبان
۹۱

خدارا شکر وسپاس که با گذشت یک سال از فعالیت شاهدان کویرمزینان ،این پایگاه برای دوستان وشهروندان مزینانی مورد قبول واقع شده و با ارسال نظر وپیشنهاد ما را در بهتر شدن مطالب رهنمون می شوند .یکی از این همراهان صدیق ودلسوز دوست قدیمی آقای سیدرضا حسینی مزینانی است که دلش برای مزینان می تپد ومنشأ خیربرای شهروندان است .

وی بارها درجهت ارتقاء این وب از طریق ایمیل و گذاشتن نظر دروبلاگ نظرات ارزشمند خود را ارائه نموده که ضمن تشکر وتقدیر از این عزیزگرانمایه، از دیگر مزینانیان و همراهان غیر مزینانی که همیشه به ما سرمی زنند درخواست می شود که این پایگاه مزینان را به یارانشان معرفی نمایند.

مطلب زیر یکی از همان راهنمایی های بسیار ارزشمند جناب آقای حسینی است که با ارسال ایمیل ما را ازاین گزارش جالب آگاهی دادند و  با اندکی تغییر البته نه دراصل گزارش که باحذف قسمتی از آن تقدیم به تمامی دوستداران فرزند شایسته کویر دکتر علی شریعتی مزینانی می گردد.


چه کسی پیکر مطهر دکترعلی شریعتی را دفن کرد


«مراد نورعلی» پیر زینب‌دوست که نزدیک به 70 سال خادم حرم حضرت زینب(س) است، در گپ‌وگفتی دوستانه از خاطراتش، از دفن دکتر شریعتی، خانه‌دار شدن بعد از 40 سال و نجات یافتن از مرگ حتمی در انفجار قبلی زینبیه می‌گوید

 به گزارش فارس، نام این پیرمرد «مراد» و شهرتش «نور علی» است، در «همدان» متولد شده است و در جوانی بعد از اقامت در «کربلا» راهی دیار شام شده و از آن زمان تاکنون در حرم حضرت زینب (س) و در منطقه زینبیه دمشق زندگی کرده است.

افتخار دارد که 67 سال خادمی پیام‌آور سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین در دمشق را در کارنامه خود ثبت کرده و از روی علاقه و عشقی که به زینب کبری سلام الله علیها دارد، نام خود را به «مراد نورعلی زینب دوست» تغییر داده است.

به طور اتفاقی با وی آشنا شدیم و وقتی به دفتر کار مدیر حرم حضرت زینب(س) رفتیم، این پیرمرد را دیدیم که با زبان شیرین فارسی سلام کرد و یک بیت شعر خواند.

خوشحال شدیم و بعد از گپ و گفتی که با هم داشتیم، متوجه موضوعی بسیار جالب شدیم. پیرمرد زینب‌دوست در این فرصت کوتاه از علاقه‌ و خدمتش در طول نزدیک به 70 سال به حضرت زینب(س) گفت، از اوایل حضورش که جوانی 12 ساله بوده و صحبت‌ها تا جایی ادامه پیدا کرد که مراد نورعلی همدانی از تحویل گرفتن جسد شریعتی در فرودگاه دمشق از امام موسی صدر گفت. همین امر بهانه‌ای شد تا دقایقی با وی به گفت‌وگو بنشینیم.

  * چطور شد به سوریه آمدید و ایران را ترک کردید؟

ـ بچه کوچکی بودم که از کربلا به دمشق آمدم، آن زمان کلیددار حرم حضرت زینب (س) به من گفت که می‌توانی خادمی این حرم را بر عهده بگیری؟

* چه سالی بود، یادتان می‌آید؟

ـ دقیق نمی‌دانم ولی من 10 تا 12 سال بیشتر نداشتم که اینجا آمدم، این گنبد و بارگاه نبود، بیشترین تعداد زائری که اینجا می‌آمد 8 تا 9 نفر بود، اینجا چندان آباد نبود بیشتر خراب بود گنبد خیلی کوچکی نیز روی قبر و ضریح بود.

این پیرمرد جسد دکتر علی شریعتی را از امام موسی صدر تحویل می‌گیرد و در قبرستانی در زینبیه دفن می‌کند

 

*در صحبت‌ها به مرحوم شریعتی اشاره کردید، از شریعتی بگویید؟

ـ وقتی پیکر شریعتی را از لندن به دمشق آوردند امام موسی صدر همراه وی بود، یادم هست از فرودگاه دمشق پیکر وی را با تشریفات به حرم حضرت آوردند و تحویل من دادند و من هم در قبرستانی در کنار حرم حضرت زینب (س) وی را دفن کردم. امام موسی صدر مسئولیت این کار را به من سپرد.

* شما شخصاً او را دفن کردید؟

ـ بله، تمام مراحل کفن و دفن و تدفین را خودم انجام دادم. سال 1356 بود که وی را دفن کردم بعد از اینکه وی را دفن کردم خیلی‌ از افرادی که به اینجا می‌آمدند می‌پرسیدند که قبر شریعتی کجاست؟

*زواری هم بودند که سراغ شریعتی را از شما بگیرند؟

ـ قبلا خیلی مردم می‌آمدند و می‌رفتند تا قبر وی را ببینند اما بعد از اینکه اوضاع شلوغ و بحرانی شده، دیگر کسی سر قبر او نمی‌رود.

.

کد خبر:142533 -

  • علی مزینانی
۲۰
آبان
۹۱

   ازحدیره تا باغستان

ره آورد سفربه مزینان

بخش نهم

صبح زود قبل ازخروس خوان مردان کویری بیدار می شوند وقبل ازهرکاری به سراغ سماور که قبلا ذغالی ونفتی بود واکنون به برکت آمدن گاز آن هم به یمن نام شریعتی که دوستدارانش با سفر به زادگاه مرادشان چون رنج آنان را دیدند آستین همت بالا زده وبدون هیچ ادعایی این نعمت خدادادی را به مزینان آوردند وپس از آن دیگرروستاها وآبادیهای این دیار از آن متنعم شدند وپدران پیر و زنده دل با پیچاندن دکمه ای بساط چایی راعلم می کنند آن گاه وضو می سازند وقرآن به دست می گیرند وآیات نورانی کتاب خدا را می خوانند وبا شنیدن اذان به قدقامت می ایستند ودوگانه ای بهر یگانه معبودشان به جا می آورند وپس از آن اهل وعیال را بیدارمی کنند که نمازشان را بخوانند وخود به سراغ مال وحالشان*می روند و پس ازدوشیدن شیر واز سرواکردن* آنها عیال را بیدار می کنند و سپس درآن تاریکی که بعضی ازجوانان ازشهربرگشته ناراحتند که چرا پدر ومادر پیرشان دراین نصفه شب!برخاسته اند وبا ولع خاصی درحالی که بافوت کردن به نعلبکی چای داغ وکروچ کروچ*کردن قند آهنگ خاصی را درفضا ایجادنمود ه اند ،آسایش آنان را برهم می زنند ونمی گذارند بخوابند. آفتاب نزده آماده می شوند تا به زیارت عاشورا بروند مراسمی که چند سالی بیش نیست که درهیئت علی اکبری شروع شده وحسابی دربین مزینانیها جا افتاده وبرخود لازم می دانند که هرصبح شرکت نمایند حتی بعضی از راه رسیده ها که از پایتخت آمده اند وهنوز کوله بار سفر رازمین نگذاشته اند راهی هیئت می شوند.

شبهای محرم مزینان شبهای به یادماندنی است ،مزینانی که تاقبل از محرم درسکوت قرارگرفته وبعدازنمازمغرب وعشا توگویی دراین ولایت کسی زندگی نمی کند وهمه به آشیانه خویش فروخزیده اند و اگر به کاشانه پیران سری بزنی  می بینی که آسوده بی هیچ دغدغه ای سربر بالین گذاشته و به خواب رفته اند واگردرهمان سرشبی  برای حاجتی به درمنزلشان بروی غرولند کنان می گویند :مگه روز رو ازتون گرفتن که نصفه شبی بلند شدین اومدین اینجا می گذاشتی صبح می آمدی واین وقت شب مارا بیدار نمی کردی!

می گویی : بابا هنوز سرشبه

می شنوی :اووه ما دوساعت ازخووما* گذشته!

محرم که می رسد عزای فرزند زهرای بتول (س) تمامی دلهای شیدایی مزینانیان  به هجرت رفته را به زادگاه خویش می کشاند وحتی اگر نتوانند ازروز اول به خاطرمشغله اداری وکاری به مزینان سفر کنند شب عاشورا به هر وسیله ای که شده خودرا به عاشورا می رسانند .

روزتاسوعا تا دودهه پیش خادمان نخل به همراه دسته ای از عزاداران با علمی به دست  با عنوان علم گردش به درخانه ی مزینانیان می رفتند و دعا گویا ن نذورات مردم را جمع آوری می کردند . سردسته که اغلب پدر بزرگوار شهیدرضا تاج مرحوم حاج محمدعلی بود با صدای بلند می گفت: اولیاء وانبیاء

همراهان جواب می داند :الهی آمین

سردسته: شهدای دشت کربلا

همراهان: آمین

سردسته : خدایا این خانه را از بلاها محافظت بفرما

همراهان:  آمین

سردسته : نخل جوانیش را برزمین مینداز

همراهان : آمین

سردسته : فرزندانش را به علی اکبرحسین (ع)ببخش

همراهان: آمین

سردسته : امیدش را نا امید مگردان

همراهان : آمین

واگر آن خانه مسافری ویا مریضی دربیمارستان داشت برایشان دعا می کردند و بعد از آن ، اهل منزل پارچه ،قند، چای و... را تحویل آنان می دادند.

متأسفانه بنا به هردلیلی شاید با رفتن قدیمی ها این سنت حسنه به فراموشی سپرده شد وفقط متولیان نخل که سردسته آنان مرحوم حاج حسین حسن عباس بود وبعدازاوبرادران وبرادرزادگان  وتنها فرزندش به همراه جمعی ازخانواده غلام مرادها ویوسفی هاکیسه ای بردوش به در منازل مراجعه می کنند و پارچه های نذری تزئین نخل را تحویل می گیرند وبعد از برگزاری عاشورا دوباره به صاحبانش برمی گردانند.

درآن سوی میدان عاشورا ودرجنوب شرقی مزینان از میان تمامی آبادی ها ی؛ امین آباد واسماعیل آباد وجنت آباد وهمت آباد وفضل آباد که روزگاری عده ای ازمزینانیها در آنجا می زیسته اند وبعضی همچون خانواده همت آبادیها وامین آبادیها هنوز فامیلیشان به نام این آبادیهاست تنها غنی آبادوکلاته مزینان است که پا برجا مانده ومردمان سخت کوش ومقاوم ، روستاهایشان را آبادنگه داشته انددراین میان غنی آبادیها پیوند بهتری با مزینانیان دارند وروز عاشورا به عزاداران مزینان می پیوندند وبه پاس این همدلی روزتاسوعا جماعتی از اعضاء هیئت ابوالفضلی(ع) مزینان به غنی آبادمی روند وضمن عزاداری مفصل درهیئت این روستا از آنان دعوت می کنند تا درعاشورا حضور داشته باشند.

به هرسوی میدان قتلگاه که نگاهی می اندازم خاطره ای از عزاداری این دیار کهن در ذهنم متبادر می شود لحظه ای روی سکوهای تماشاگران که ازصبح زود به نظاره ی تعزیه خوانان می نشینند آرام می گیرم می خواهم محرم را تمام کنم اما حیفم می آید وناخود آگاه از روزتاسوعا به شب عاشورا کشانده می شوم.   

در شب عاشورا اشعار هیئات مزینان هم تغییر می یابد پس از نوحه خوانی در جایگاه که از شب هفتم تمامی هیئات درآنجا اجتماع می کنند زنجیرزنان هیئت علی اکبری که اغلب جوانان هستند طبل وسنج زنان دودسته می شوند و دسته ی اول با شور می خوانند :

امشبی را شه دین درحرمش مهمان است          صبح فردا تن اوزیر سم اسبان است

مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع

دسته ی دوم پاسخ می دهند:

زینب از داغ برادر به سرو سینه زنان        چون بود بی کس وبی یار شه تشنه لبان

مکن ای صبح طلوع ، مکن ای صبح طلوع

ودرآخر هردم یک نفر فریاد می زند : مظلوم یا حسین(ع)

همراهان نیز جواب می دهند: حسین(ع)

آخر شب خادمان نخل خیل جمعیتی را پذیرا هستند که به زیارت نخل می آیند .مدتی است  جوانان مزینانی دسته های سینه زنی به راه می اندازند و به مکان تزئین نخل می آیند وپس از نوحه خوانی وذکر مصیبت ،خداقوتی به خادمان می گویند وبعضی به نیتی نخ وسوزن را از آنان می گیرند وکوکی برای ادای حاجتشان می زنند.

گروه های تعزیه خوان اعم از مخالف خوان وموافق خوان هریک درتدارک برنامه مراسم فردا هستند  بعضی به همراه معین البکاء در هیئتی جمع می شوند تا نقشهایشان را تمرین کنند حتی ممکن است آن شب نسخه یک نقش به دیگری برسد اما محال است که نقشهای اصلی از خانواده ای که آن را به ارث برده است بیرون شود.

آن شب بازار مزینان تا صبح آرام وقرار ندارد زنها به خانه  حیدری می روند وگهواره علی اصغر(ع) را با سوز وصلوات  آماده می کنند. گاهی یکی ازمداحان شبیه علی اصغر(ع) را که عروسکی سبزپوش است برمی دارد و وبه ذکر مصیبت می پردازد که در پی آن بانوانی که خود اغلب مادر هستند های های گریه می کنند .

درتکیه ی بالا پیر و جوان ، زن ومرد دوباره اجتماع می کنند وحاج شیخ حبیب الله عسکری به نوحه خوانی وپس از آن شبیه علی اصغر (ع) را از زیرعبایش بیرون می آورد ومصیبت دردانه ی امام حسین(ع) را می خواندو حسابی از مردم گریه می گیرد پیش ازاو ، این نقش را مرحوم شیخ محمود شریعتی و پدربزرگوارش ملا قربانعلی شریعتی که از بزرگان روحانیت مزینان بوده و درمدرسه علمیه مزینان شاگردان فراوانی را تربیت نموده است برعهده داشتند . پس از این ذکر مصیبت ، جوانان سینه دوره می گیرند و دقایقی حسن، حسین می گویند.

صبح روز عاشورا دیگر به هیچ قلمی وزبانی توصیف نمی شود نمی توان خلوص وعزاداری این خیل عظیم روستایی وسوختگان کویری را با هیچ دوربینی به تصویر کشید وبی شک از هرتصوری خارج است چرا که درهر روز از سال  اگر با یک مزینانی برخورد کنی او از عید وعروسی ودیگر سنتها ی این دیار سخن نمی گوید وتا بگویی مزینان، می گوید عاشورایش دیدنی است .واگر غریبه ای تنها یک بار به این مراسم آمده باشد هر سال خود را به عاشورا می رساند و افسوس می خورد که چرا دیگر بستگانش را به همراه  نیاورده است

قبل از آنی که خورشید درآسمان نمایان شود در هر منزلی ولوله ای به پاست اهل هر خانه در جنب وجوشند که مبادا به مراسم نرسند .پدرومادرها یی که خانه هایشان درمسیر نخل است را ه را آب وجارومی کنند تا مشکلی برای عزاداران وحمل کنندگان نخل پیش نیاید .

وارد بازار مزینان که می شوی صدای هماهنگی را می شنوی که فریاد می زنند: حسین. وچون نزدیکتر می شوی جماعتی را می بینی که درابتدا ده بیست نفر بیشتر نیستند ولی کم کم جمعیت آنها از هزار نفرمی گذرد وهمه منظم ودر چند دایره حسا حسین می گویند وسپس با همان نظم وتیب به سمت تکیه بالا می روند و سینه ی دوره را تا آمدن دسته ی زنجیر زنان علی اکبری که با علم وکتل از تکیه سادات حرکت می کنند وفریادمی زنند :روز عاشوراست امروز             کربلا غوغاست امروز .وبا طبل وسنج وشوروحالی خاص وارد جمع سینه زنان می شوندادامه می دهند وسعی می کنند اتصال گروهی آنها حفظ شود  وپس از آن شبیه خوان نقش ابوالفضل (ع) با اسب به وسط این جمعیت می آید وفرمان حرکت را صادر می نماید.جمعیت حسین حسین گویان پشت سر شبیه خوانان راه می افتند وهردسته ای برای خود ذکری دارد زنجیر زنان علی اکبری با همان ذکر روز عاشوراست امروز وهمچنین میانداری چند نفرازمداحان که یکی ازآنها مرحوم علی کربلایی اصغر عباس  بود که می خواند :

زینب ای خواهرم الوداع الوداع      خواهر مضطرم الوداع الوداع

امروز وعاشوراست یاعید قربان است    کرببلا امروز از خون گلستان است

به سمت بازار حرکت می کنند ، سینه زنان هیئت حسینی هم با میانداری مداحانشان ویا پیرانی که سالهاست دراین هیئت خدمت می کنند فریادمی زنند:

حسین حسین یا حسین    شهید کربلا حسین  سرازبدن جدا حسین   امشب جناب فاطمه  با اضطراب وواهمه   آید به دشت کربلا   گوید حسین من چه شد   نوردوعین من چه شد

جمعیت همراه هم پاسخ می دهند حسین حسین یا حسین وناگهان چند نفرفریاد می زنند آقا یاحسین وجمعیت پاسخ می دهند حسین و به سرعت حرکت می کنند این شور وحال با همراهی عده ای که توبره هایی بردوش وچوبی دردست دارند وشبیه به چوپانان هستند وخود را زائر می دانند ادامه می یابد تا به انتهای بازار می رسند وعزاداران هیئت ابوالفضلی(ع) به همراه شهروندان غنی آبادی به این جمع  می پیوندند ودرمیدان امام حسین(ع) که صبح زود نخل به آنجا انتقال یافته است شکوه خاصی از عزاداران به چشم می خورد تعزیه خوانان با اسب وعلمداران وکتل داران که هرکدام نمادی از عزا را دردست و برسر دارند که بعضی از این کتل ها هرمی ومخروطی وبه شکل خیمه ای کوچک است که با پارچه های نذری وآینه تزئین شده است به همراه دسته ِ علی اکبری وطبل وسنج هیئات مزینان وغنی آباد چندین بار برگرد نخل می چرخند وآنگاه با ذکر مظلوم یا حسین ، حمل کنندگان نخل که هریک چادر شبی برشانه هایشان بسته اند تا سنگینی نخل شانه هایشان را مجروح نسازد آن را ازجا بلند می کنند وبه سمت مزار امام زادگان بهمن آباد که فرزندان امام موسی کاظم(ع) در آنجا مدفون هستند حرکت می کنند در این میان ذکر حسین حسین بانوان که با هر ذکر جانسوزشان نیروی خاصی به این خادمان می بخشند دیدنی است آنها همپای مردان درعقبه نخل می دوند وحسین حسین می گویند هر موقع که نخل کج شود وتصوراین است که ممکن است سقوط کند فریاد حسین حسین آنها بیشتر می شود وبا همین ذکر خطر برطرف می شود فرقی نمی کند که دراین روز برف وباران ببارد وتا زانودرگل فروروند ویا درگرمای سوزان کویر باشدو از تشنگی له له بزنند آنها در این روز زینب وار به مدد برادران وهمسران وفرزندان خویش می آیند .

نخل در مسیر پل چپرخنه به سمت مزار شهدا حرکت می کند. همه دراین مراسم شریکند خوب که دقت می کنی می بینی تمامی شرکت کنندگان در تلاشند تا مراسم با شکوه برگزار شود .یک سری از جوانان شیرغران را که جد اندر جد درخانواده ی حجی ها بوده بردوش می گیرند عده ای ساربان را که مرحوم قربان حجت الله آن را اجرا می کرد واکنون پسرانش این نقش را برعهده دارند حمل می نمایند در مسیر راه ساربان وشیر با هم درجدال هستند وشیر می خواهد ازدست بریده ی ابوالفضل (ع) دفاع کند وساربان آن را به میانه ی جمعیت پرتاب می کند هرکس آن را بگیرد سریع به شیر می رساند.

                                                               ادامه دارد...

* مال وحال : گاو وگوسفندان ، احشام

*ازسرواکردن: آب وعلف دادن به حیوانات ، رسیدگی

کروچ کروچ: کرچ کرچ هم می گویند. قند را جویدن

خو: خواب

  • علی مزینانی
۰۴
آبان
۹۱

مدیر روابط عمومی اداره تبلیغات اسلامی شهرستان سبزوار از ارزیابی فعالیت تبلیغی روحانی مستقر در مزینان از توابع بخش داورزن این شهرستان خبر داد.

به گزارش شاهدان کویر مزینان؛ به نقل از روابط عمومی اداره تبلیغات اسلامی شهرستان سبزوار، مجید کدخدازاده در این خصوص گفت: در دیداری که 30 مهر ماه1391 از روحانی مستقرمزینان بخش داورزن شهرستان سبزوار توسط رئیس اداره تبلیغات اسلامی این شهرستان به عمل آمد، عملکرد وی مورد ارزیابی قرار گرفت.

وی گفت: در این دیدار که امام جمعه داورزن و برخی از مسئولین دیگر نیز حضور داشتند، مسائل فرهنگی و تبلیغی منطقه مذکور مورد بررسی قرار گرفت.

وی ادامه داد: حجت الاسلام محمودی ضمن قدردانی از زحمات 40 ساله تبلیغی حجت الاسلام محمدتقی معلمی فر در مزینان، وجود روحانیون مجرب و متعهد در مناطق روستایی را مایه پیشرفت و ارتقاء این مناطق دانست.

شاهدان کویرمزینان؛ حجت الاسلام محمدتقی معلمی فر روحانی زاده ای است که سالها همانند پدرمرحومشان که شاگردان زیادی را در مکتبخانه مزینان قرآن آموخت به خدمت صادقانه وتبلیغ دین مبین اسلام مشغول است وخدا را شکر که مسئولین محترم سازمان تبلیغات این سنت حسنه را اجرا نمودند وامیدواریم دیگر نهادها وارگانها وسازمانها وادارات دولتی سبزوار این حرکت را الگو قراردهند تا قبل از آنکه بزرگان ما از میان ما بروند قدرشان را بدانیم ودر زنده بودنشان از آنان تجلیل نماییم.

منبع :داورزن شناسی


  • علی مزینانی